تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان ندای وحی و آدرس nedayevahi.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 37563
بازدید دیروز : 37451
بازدید هفته : 187395
بازدید ماه : 509676
بازدید کل : 10901431
تعداد مطالب : 16946
تعداد نظرات : 80
تعداد آنلاین : 1


Alternative content


حدیث موضوعیاک مهدویت امام زمان (عج)اک آیه قرآناک
 
 
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : شنبه 23 / 6 / 1395

* منظور از «به پا داشتن نماز» در قرآن کریم چیست؟

*قرآن کریم، درباره «اقامه نماز» بسیار تأکید کرده است؛ تا آن جا که 46 بار، نماز را با واژه «اقامه» در تعبیرهاى گوناگون، تکرار کرده است.
عبارت: (أقیموا الصلوة) نماز را به پا دارید؛ بارها در قرآن بیان شده است؛ مانند:(وَأَوْحَیْنَا إِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیْرَاتِ وَإِقَامَ الصَّلاَةِ...)[1]؛انجام دادن کارهاى نیک و برپاداشتن نماز را به آن‌ها وحى کردیم؛ چنان که ملاحظه مى‌شود، کارهاى نیک با تعبیر «فعل» (انجام دادن) ذکر شده، ولى در میان کارهاى نیکو، نماز با تعبیر «اقامه» (برپایى)
مطرح شده است.
براى اقامه نماز چند تفسیر ارائه کرده‌اند:
1.
منظور از «اقامه» این است که تنها خودتان نمازخوان نباشید؛ بلکه چنان کنید که آیین نماز در جامعه انسانى برپا شود و مردم با عشق و علاقه، به آن روى آورند.
2.
به گفته بعضى مفسران، تعبیر «اقامه نماز» به جاى «خواندن» یا «به‌جاآوردن نماز»، بیان‌گر این نکته است که نماز شما تنهایک سرى از وردها اذکار و حرکات نیست، بلکه‌باید آن را به طور کامل بپا دارید؛ آن گونه که آثار نماز در چهره و زندگى شما دیده شود؛ تنها لقلقه زبان و راست و خم شدن نباشد، بلکه روح نماز ـ که همان تسلیم مطلق در برابر خدا در همه امور است ـدر زندگى شما جلوه کند و حضور دل و توجّه قلبى به خدا ـ که روح نماز است ـدر نماز حاصل شود.[2]
3.
اقامه نماز آن است که با حدود و فرائضش انجام شود.
4.
برخى «اقامه» را به معناى ادامه دادن مى‌دانند؛ یعنى کسى نماز را به درستى بر پا مى‌دارد که همیشه آن را ادامه دهد نه گه‌گاهى نماز بخواند: (فَوَیْلٌ لِّلْمُصَلِّینَ * الَّذِینَ هُمْ عَن صَلاَتِهِمْ سَاهُونَ)[3]؛ پس واى بر نمازگزارانى که در نماز خود سهل‌انگارى مى‌کنند.
با مرورى به آیه‌هاى قرآن مى‌توان همه این معانى را در اقامه منظور کرد، زیرا اقامه نماز ـ که بدان مأموریم ـ مى‌تواند معناى جامعى داشته باشد و همه این معانى را فراگیرد و آن این که نماز کامل، پیوسته و با خشوع و اثر گذار در جامعه باشد. (الَّذِینَ هُمْ عَلَى صَلاَتِهِمْ دَآئِمُونَ)[4]؛ (الَّذِینَ هُمْ فِى صَلاَتِهِمْ خَـشِعُونَ)[5] از لوازم متقى بودن و برپا کردن نماز این است که نمازگزاران علاوه بر خواندن‌نماز، براى برپا داشتن آن در جامعه نیز تلاش کند.[6]


پی نوشت ها:

1. امام خمینى، توضیح‌المسائل، مسئله 1093، ص125.

2. سیدمحمدکاظم یزدى، عروة‌الوثقى، ص226.

3. شیخ حرّ عاملى، وسائل‌الشیعه، ج4، ص880، باب42، حدیث2.

4. ر.ک: بنى‌هاشمى، توضیح‌المسائل مراجع، ج1، ص615، مسئله 1093، رساله امام خمینى.

5. ر.ک: امام خمینى، رساله توضیح‌المسائل، مسئله 1098.

6. بنى‌هاشمى، توضیح‌المسائل مراجع، 1093، ص 615، فتاواى امام خمینى.

 

موضوعات مرتبط: نماز
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : چهار شنبه 22 / 6 / 1395






در آیه مربوط به صفا و مروه بیان شده که
صفا و مروه بدون شک از شعائر الهی است
و خداوند بزرگ نسبت به انجام دهنده این عمل شاکر علیم است.

" إِنَّ الصَّفا وَالْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللهِ فَمَنْ حَجَّ
الْبَیْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلا جُناحَ عَلَیْهِ أَنْ یَطَّوَّفَ بِهِما
وَمَنْ تَطَوَّعَ خَیْراً فَإِنَّ اللهَ شاکِرٌ عَلِیمٌ".4


موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : چهار شنبه 22 / 6 / 1395





حج در کلام رهبری


آری خداوند مهربان نسبت به کسی که همراه با سعی صفا و مروه شیطان را از خود فراری دهد،
و کشتی وجود خویش را از هفت دریای عذاب جهنم با توبه و انابه واقعی به ساحل نجات برساند،
و در همه امورش به امید بخشش و عطای سلطان هستی باشد،
و تردّدی و رفت و آمدی جز به حریم حق نکند،
و با هر مرتبه سعی، رذیلتی از رذایل بیان شده در سطور قبل را از خود دور کند،
شاکر است، که شکر خدا از بنده اش، اعطای اجر جزیل و ثواب جمیل و رزق کریم است،
و عبد باید بداند که اعمال و دقایق اعمال و ظاهر و باطن اعمال در محضر حق حاضر،
و خداوند نسبت به همه آنها بینا و آگاه است،
اگر عمل به نحو حقیقت انجام گیرد به شکر حق از عبد متصل شود که:

" فَإِنَّ اللهَ شاکِرٌ عَلِیمٌ".


موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
برچسب‌ها: حج در کلام رهبری
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : چهار شنبه 22 / 6 / 1395


 



4 ـ گرچه بسیاری از حقایق مبتنی بر عدد هفت است;
ایام هفته، هفت آسمان، هفت زمین، هفت منزل سلوک،
هفت شهر عشق، هفت دور طواف،
هفت مرتبه سعی صفا و مروه،
هفت بار جمره و هفت دوزخ،

ولی فلسفه ابتنای این حقایق بر ما آنطوری که باید روشن نیست.
شاید هفت بار سعی صفا و مروه اگر با خلوص نیت
و اخلاص حال و توجه به محبوب انجام گیرد،
که تعظیم شعار دوست با آن هفت مرتبه تحقق پیداکند،

از باب رحمت و لطف حضرت او سبب نجات
از هفت طبقه دوزخ با قبول توبه انسان در پیشگاه او شود،

که اگر فلسفه و حکمت این هفت مرتبه سعی صفا و مروه
نجات از هفت دوزخ باشد، بهره ای بسیار عظیم
که در میان بهره های انسان کم نظیر است نصیب آدمی شده،
و اگر حکمت آن در صورت توجه به حقیقت سعی
آزاد کردن چشم و گوش و زبان، و دست و شکم و شهوت
و قدم از گناهان و معاصی باشد،
و اینکه در مسعی برای پاک نگاه داشتن
این هفت عضو رئیسه جسم با خداوند مهربان
پیمان بسته شود باز سودی دریاوار
از سعی صفا و مروه به انسان رسیده،

و اگر فلسفه آن در هر مرتبه از سعی زدودنِ
شهوت بی قید و بند و دو میوه تلخ آن حرص و بخل،
و غضب و دو اثر جهنمی آن عجب و کبر،
و هوا و سه ثمره خطرناک آن کفر و بدعت و حسد باشد،


موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : چهار شنبه 22 / 6 / 1395


 





عظیم ترین منفعت و سنگین ترین سود،
که پاک شدن وجود از بدترین رذائل اخلاقی است
برای انسان حاصل شده است.
آری اگر زدوده شدن این منابع
شرّ و زیان و بباد دهنده خیر دنیا و آخرت:

1 ـ شهوت

2 ـ حرص و بخل

3 ـ غضب

4 ـ عجب و کبر

5 ـ هوا

6 ـ کفر و بدعت


7 ـ حسد

اگر فلسفه سعی صفا و مروه و حکمت این رکن عظیم و این عمل الهی باشد،
خوشا به حال انسانی که موفق به اینگونه سعی صفا و مروه شود،
که شاید تعظیم شعائر الهی که مایه در تقوای قلب دارد غیر از این نباشد.




موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : چهار شنبه 22 / 6 / 1395


 


صفا و مروه


در تردد در سعی صفا و مروه باید تردّد در حریم و درگاه
و پیشگاه سلطان هستی را به امید عطاء و بخشش او در نظر گرفت
و بادلی پر از یقین متوجه عنایت آن حضرت بود که جنابش در کرم
و لطف و محبت و عنایت و رحمت و غفران نهایت و حدّ ندارد
و محال است گدایی که به امید لطف صاحبخانه
به در آن خانه رفت و آمد کند نا امید باز گردد.


موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : چهار شنبه 22 / 6 / 1395


 





3 ـ با سعی صفا و مروه که در خطّی مستقیم و راهی راست انجام می گیرد،
انسان به مقصدی از مقاصد حقه، که اتمام عمره تمتع یا عمره مفرده تا حج تمتع است،
می رسد و به این معنای آموزنده متوجه می گردد که:

راه رسیدن به نتایج مثبت و خیر دنیا و آخرت و جلب خوشنودی محبوب
و به دست آوردن جنّات و رضوان حق، فقط و فقط حرکت در صراط مستقیم است،
که از هرگونه کجی و اعوجاج بدور است.

صراط مستقیم حق، قرآن و مجموعه روایات صحیحه ای است که از اهل بیت (علیه السلام) رسیده;
صراطی که شیاطین انسی و جنّی انحراف انسان از آن را هدف قرار داده اند
صراطی که راه همه انبیا و اولیا و راه کمال و استکمال بشر است.
و راهی است که همه استعدادهای آدمی در آن به رشد می رسد
و از انسان منبعی از کمالات و خیر به وجود می آورد.

صراط مستقیم راهی است که نتیجه حرکت در آن،
لقاء الله ورسیدن به بهشت عنبر سرشت و عامل همنشینی باانبیا
و صدّیقین و شهدا و صالحین در عالم آخرت است.




موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : چهار شنبه 22 / 6 / 1395







حرکت الهی
تعالی روح، رشد عقل، ظهور مایه های انسانی، طلوع اخلاق حسنه، پدید آمدن عمل صالح،
همه و همه محصول حرکت در صراط مستقیم است، که سعی صفا و مروه
در آن جادّه مستقیم که حرکتی الهی است و هروله در آن نشان و علامت فرار از شیطان است;
شیطانی که در آن مسعی در برابر ابراهیم قرار گرفت و امین وحی
حمله به او را به ابراهیم دستور داد و او در برابر حرکت تند ابراهیم فرار کرد3
گوشه ای است از صراط کلی و جهتی است برای توجه انسان از صراط صغیر به صراط کبیر.


موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : چهار شنبه 22 / 6 / 1395





2- چون ابراهیم، هاجر و اسماعیل را در آن وادی لم یزرع
در حول و حوش حرم و جایگاه خانه قرار داد
و خود به شام بازگشت، کودک شیرخواره به تشنگی سختی مبتلا شد،

هاجر که در میان زنان زمان نمونه ایمان و اخلاص و فداکاری و تسلیم به حق بود،
برای نجات طفل، نه تنها به خاطر مهرمادری بلکه برای خدا،
بر کوه صفا ایستاد و فریاد زد:

آیا در اینجا انیس و مونس هست؟
چون جوابی نشنید به کوه مروه رفت
و به همان صورت داد خواهی نمود و بی جواب ماند.
این برنامه را هفت بار تکرار کرد،

در این وقت امین وحی در برابر او ظاهر شد و گفت:
کیستی؟
جواب داد:
مادرِ فرزند ابراهیم.
امین الهی به او گفت:
شما را به که سپرده اند؟
گفت: این مطلب تو را به وقت مراجعت ابراهیم از ابراهیم پرسیدم
آن پیامبر بزرگوار فرمود: من شما را به خدا سپردم.

جبرئیل گفت: به حق شما را به کسی سپرده که در تمام امور کفایتتان می کند.
در آن وقت کودک با پاشنه پا از شدت تشنگی زمین را کاوش می کرد
که ناگهان چشمه پرآبی از زیر پای او جاری شد.

این هفت بار رفت و آمد هاجر که منشأ و ریشه ای جز ایمان و اخلاص
و حفظ کودک برای خدا و جلب رضایت حق نداشت،
از جانب خدا به عنوان رکنی از ارکان حج و شعاری از شعائر خدا قرار داده شد2
تا زائران خانه محبوب، خالص و مخلص آن وادی پرنور را هفت بار رفت و آمد کنند
و روح خود را همانند روحِ هاجر از زنگ کدورتها بشویند.

آری سعی صفا و مروه از طرفی ارج نهادن به مقام ایمان و اخلاص آن زن با کرامت است.
از جهت دیگر اطاعت از فرمان حضرت حق است در تعظیم شعائر او و از باب دیگر،
سعی در تصفیه نفس و تحقق توبه، و توسل به

مقام حضرت رب و یاد آور محشر کبری و قیامت عظمی
و تردد مردم در آن صحنه هول انگیز برای به دست آوردن راه نجات،
و جلب شفاعت شفیعان روز جزاست.



موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : چهار شنبه 22 / 6 / 1395

در مسأله سعی صفا و مروه که از شعائر الهی است
و از ارکان حج و بسی عبرت آموز، لازم است به مسائلی مهم اشاره شود:

1 ـ امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
از آنجا که حضرت آدم که از جانب حق به مقام اصطفا رسید،
به این قطعه از کوه هبوط کرد.
نام این کوه به مناسبت مقام آدم، صفا نامیده شد
و چون حوا که مقام زینت و مرأة بودن داشت،
به آن کوه دیگر هبوط کرد، نام آن کوه مروه گذاشته شد. 1










«ذبیح الله»





قلبت، از ایمان سرشار است و از مهر فرزندت.
می‏ایستی؛ نفسی عمیق می‏کشی. زیر لب می‏گویی «ایاک نعبد».

پروردگارت، تو را انتخاب کرده تا برایش قربانی بیاوری.
دستت می‏لرزد؛ اما به خویش نهیب می‏زنی و شیطان را دور می‏کنی.


تقدیر تو را خداوند نوشته است؛ باید تمام ملائک زمین
و آسمان را از اطاعت خویش به حیرت بیاندازی.

گام‏هایت را محکم برمی‏داری. مبادا در عمل به تکلیفت سستی کنی!
شیطان در وجودت ناله سر می‏دهد و مسیر، پر می‏شود از
صدای نامبارک او؛ «نه...»!


باید اول شیطان وجود خویش را قربانی کنی!
باید اول بر این نفس وسوسه‏گر غالب شوی.

دشنه یقین را می‏چرخانی و فریاد می‏زنی «لا حول ولا قوة الا بالله»
و بر سینه سیاه شیطان می‏کوبی. به سوی قربانگاهت حرکت می‏کنی.

قربانی‏ات چه معصومانه با تو می‏آید!
آه، ابراهیم!
چه اشتیاقی داشتی وقتی بعد از سال‏ها خدا به تو فرزندی داد؛

پیش از تولدش پی فرمان حق و به سوی اجرای امر
حق رفتی و اینک، بعد از سال‏ها، همان دردانه را به قتلگاه می‏بری!

می‏ایستی و چند لحظه چشمانت را می‏بندی.
تصمیم خود را گرفته‏ ای؛

مصمم ‏تر از پیش، دست اسماعیل را می‏گیری و به سوی
مسلخش می‏بری، بی‏آنکه حتی نگاهی به او کنی تا مبادا محبت‏اش از تکلیف
بزرگی که داری بازت دارد. هنوز به چشمان فرزندت خیره نشده ‏ای.


شرم، از عرق‏های درشت پیشانی‏ ات پیداست.
صدای اسماعیل را می‏شنوی:
«پدر، چشمانم را ببند.» نفسی راحت می‏کشی و او
را به پشت می‏خوابانی تا چشمانش را نبینی.

خدایا! این که با تو سخن می‏گوید، ابراهیم است؛
همو که سنگلاخ‏های شک و تردید را زیر گام‏های یقین
خویش خرد کردو جز عمل به دستور تو، به هیچ چیز نیاندیشید.

خدایا! یگانه فرزندم را به دستور تو به قربانگاه آورده‏دام تا
بگویم که تمام عالم را برای تو می‏خواهم و تمام دنیایم را به پای تو می‏ریزم.

هیهات که فرزند، شیرین‏ترین مطاع دنیاست!
چاقو را به دست می‏گیری و بهار زندگی‏ات را نشانه می‏روی.

قضا و قدر، دست بر کف حسرت می‏کوبند و حیران، تو را می‏نگرند.
... و صدایی از ملکوت می‏آید:

«رها کن ابراهیم. تو تکلیفت را انجام دادی
و خداوند، محسنین را اجری نیکو خواهد داد».


علی خالقی




موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : چهار شنبه 22 / 6 / 1395






(¯*~•~*ویژه نامه عید سعید قربان *~• ~*¯)







ای عزیزان به شما هدیه زیـــــــــزدان آمد
عید فرخنـــــــده ی نورانی قربـــــــــان آمد

حاجیان سعی شما شد به حقیقت مقبول
رحمت واسعــــه ی حضــرت ســـبحان آمد

عید قربان به حقیقـــت زخــــــداوند کریم
آفتابی به شــــــب ظلمت انســــان آمد

جمله دلها چو کویری ست پر از فصل عطش
بر کویــــر دل ما، نعــــــــــــمت باران آمد

خاک میسوخت در اندوه عطش باحسرت
نقش در سینه ی این خاک گلستان آمد

امر شد تا که به قربانـــــــی اسماعیلش
آن خلیــــلی که پذیرفتـــه ز رحـــــمان امد

امتحان داد به خوبی بخـــــــدا ابــــراهیم
جای آن ذبح عظیمی که به قربــــان آمد

آن حسینی که زحج رفت سوی کرببــلا
به خدا بهر سر افـــــرازی قـــــــــرآن آمد


سید محمدرضا هاشمی زا ده



موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : سه شنبه 21 / 6 / 1395

امیر مؤمنان علی(ع) درباره راز وقوف در عرفات فرمود: «عرفات، خارج از مرز حرم است و مهمان خدا باید بیرون دروازه، آن قدرتضرع کند تا لایق ورود به حرم شود».[1]

 از این رو، شب و روز عرفه دعاهای مخصوصی دارد که جزو فضایل برجسته و آداب مهم روز عرفه است.

 در حقیقت، خداوند این گونه مهمانان خود را برای ورود به خانه ای که پیامبران به طهارت آن قیام و اقدام کرده اند، تطهیر و پاک می کند؛ زیرا خداوند در خانه پاک، تنها مهمانان پاک را می پذیرد.[2]

اسرار عرفات

اسرار عرفات فراوان است و برخی از آنها که در حدیث شبلی[3] به آنها اشاره شده عبارت است از:

 وقوف در عرفات

1- وقوفِ در عرفات برای آن است که انسان از آموزه ها و علوم دینی آگاه و از اسرار الهی نظام آفرینش باخبر شود. بداند که خداوند به همه نیازهای او واقف و بر رفع همه آنها تواناست. خود را به خدا بسپارد و فقط او را اطاعت کند که طاعت او سرمایه و وسیله هر بی نیازی است. «وَ طاعَتُهُ غِنی»[4]

 ازاین رو، امام سجاد(ع) به شخصی که در روز عرفه گدایی می کرد، فرمود: «وای بر تو! آیا در چنین روزی، دست نیاز به سوی غیرخدا دراز می کنی. در چنین روزی برای کودکان در رحم، امید سعادت می رود. کسی که در اینجا از خدا غیر خدا را طلب کند، زیان کرده است». امام سجاد(ع) کسانی را که در چنین زمان و مکانی دست نیاز به سوی دیگران دراز می کنند، بدترین انسان ها معرفی کرده و فرموده است: «هُولاءِ شِرارٌ مِنْ خَلْقِ اللهِ. اَلنّاسُ مُقْبِلوُنَ عَلی اللهِ وَ هُمْ مُقْبِلونَ عَلَی النّاسِ».[5]

 حاجی باید عارف شود

2- حج گزار باید در عرفات بر این حقیقت عارف شود که خدای سبحان به نهان و آشکار و صحیفه قلب او و رازهای آن و حتی آنچه برای خود او روشن نیست و به طور ناخودآگاه در زوایای روح او می گذرد، آگاه است؛ یعنی سرزمین عرفات محل ادراک و شهود است، مضمون آیه 7 سوره طه: «وَ إِنْ تَجْهَرْ بِالْقَوْلِ فَإِنّهُ یَعْلَمُ السِّرَّ وَ أَخْفی»

 انسان اگر بداند قلبش در مشهد و محضر حق است، همان طور که خود را به گناهان جوارحی نمی آلاید، گناه جوانحی نیز نمی کند و قلبش را از خاطرات آلوده پاک می کند.

 امام سجاد(ع) در حدیثی فرمود:

 عصر روز عرفه و ظهر روز دهم که حاجیان در منا حضور دارند، خدای سبحان به فرشتگان مباهات می کند و می فرماید: «اینان بندگان من هستند که از راه های دور و نزدیک با مشکلات بسیار به اینجا آمده و بسیاری از لذت ها را بر خود حرام کرده و بر شن های بیابان های عرفات و منا خوابیده اند و این گونه با چهره های غبارآلود، در پیشگاه من اظهار ناتوانی و خواری می کنند. اینک به شما اجازه دادم تا آنان را ببینید. آنگاه فرشتگان حق به اذن خداوند بر دل ها و اسرار نهان آنها آگاه می شوند.[6]

اگرچه عزت و فخر انسان در بندگی برای خدا و بودن تحت ربوبیت اوست، خدای سبحان به زائران راستین خانه خود مباهات می کند، چنان که در مناجات امیرمؤمنان علی(ع) آمده است:اِلهِی کَفی بِی عِزّاً اَنْ أَکونَ لَکَ عَبْداً وَ کَفی بِی فَخْراً أنْ تَکونَ لِی رَبّاً أنْتَ کَما اُحِبُّ فَاجْعَلْنِی کَما تُحِبُّ».[7]

گرچه فرشتگان تا حدودی از غیبْ و بسیاری از مسائل ماورای طبیعت باخبر و آگاه هستند و با اینکه مأموریت ثبت اعمال و خاطرات ما را بر عهده دارند، پرده پوشی و رحمت و لطف حق اجازه نمی دهد حتی آنان نیز از بسیاری از اسرار ما آگاه شوند، چنان که حضرت علی(ع) به خداوند عرض می کند: »وَ الشّاهِدُ لِماخَفِیَ عَنْهُمْ وَ بِرَحْمَتِکَ أخْفَیْتَه وَ بِفَضْلِکَ سَتَرْتَهُ؛ خدایا تنها تو شاهد برخی اعمال و افکارم بودی و اجازه ندادی حتی فرشتگان بر آنها آگاهی یابند.» بر اساس این حدیث، در روز عرفه و عید قربان، فرشتگان به اذن خداوند به نهان دل های زائران می نگرند و می بینند قلب عده ای بسیار سیاه است ودودهای سیاه از آنها برمی خیزد که از «نارُ اللهِ المُوْقَدَه الَّتِی تَطَّلِعُ عَلَی الأفْئِدَةِ»[8] است.

 دعای امام حسین در جبل الرحمه

3- شایسته است در روز عرفه، حج گزار از «جبل الرّحمة»[9] که در سرزمین عرفات قرار دارد، بالا رود و دعایی را بخواند که سالار شهیدان حسین بن علی(ع) در جانب چپ آن کوه رو به کعبه ایستاد و خواند.

 امام سجاد(ع) در این باره فرمود: «راز بالای کوه رحمت رفتن این است که انسان بداند خداوند با هر زن و مرد مسلمان، رئوف و مهربان و متولی هر زن و مرد مسلمان است.» گرچه خدای سبحان با همگان ولایت تکوینی دارد و ولیّ همه است: «هنالک الوَلایة لله الحقّ»[10] و گرچه رحمت عام خدا فراگیر و شامل همه موجودات است: «رَحْمَتی وَسِعَتْ کُلّ شَیْ ءٍ»[11] و «کَتَبَ رَبُّکُمْ عَلی نَفْسِهِ الرّحْمَةَ»[12] ، ولی رحمت خاص او ویژه پرهیزکاران است: «رَحْمَتی وَسِعَتْ کُلّ شَیْ ءٍ فَسَأَکْتُبُها لِلّذینَ یَتّقُونَ[13]».[14]

 عرفه؛ فرصتی آسمانی برای طهارت باطنی

 از امام صادق(ع) سؤال شد: عرفات را چرا عرفات نامیده اند؟ حضرت فرمود: «جبرئیل، حضرت ابراهیم را روز عرفه به این مکان آورد، چون ظهر فرا رسید، جبرئیل گفت: ای ابراهیم! به گناه خود اعتراف کن و مناسکت را بیاموز! چون جبرئیل گفت اعتراف کن! این سرزمین عرفات نامیده شد».[15]

 بنابر قولی، حضرت ابراهیم در این سرزمین خواب دید که اسماعیل را در راه خدا قربانی می کند و به وظیفه خود عارف شد.

 پیامبر اکرم(ص) می فرماید:خداوند در هیچ روزی به اندازه روز عرفه، بندگان خود را از آتش جهنم آزاد نمی کند.[16]

 گناهی که در عرفه بخشیده نمی شود

«در میان گناهان، گناهانی است که جز در عرفات بخشیده نمی شود».[17]

 هنگامی که مردم در عرفات وقوف می کنند و حاجت های خود را با گریه و زاری درخواست می کنند، خداوند نزد فرشتگان به این مردم افتخار می کند و به فرشتگان خطاب می کند: آیا نمی بینید که بندگان من از راه های دور و غبارآلود به سوی من آمده اند و مالشان را در راه من خرج کرده اند و بدن ها را خسته کرده اند؟ به عزت و جلالم سوگند! گناهکارانشان را به نیکوکارانشان می بخشم و آنها را از گناه پاک می کنم، مانند روزی که از مادر متولد شده اند».[18]

 «آنگاه که در عرفات وقوف کنی، چنانچه گناهانت به تعداد شن های شنزار یا ستارگان آسمان یا قطره های باران باشد، خداوند آنها را خواهد بخشید».[19]

 نقل است از رسول خدا(ص) پرسیدند: چه کسی از اهل عرفات، گناهش از همه بزرگ تر است؟ حضرت فرمود: «کسی که عرفات را درک کرده باشد و گمان کند خداوند او را نیامرزیده است».[20]

 امام سجاد(ع) در روز عرفه صدای نیازمندی را شنید که گدایی می کرد. به او فرمود: «وای بر تو! آیا در مثل چنین روزی از غیر خدا درخواست می کنی، درحالی که در این روز برای بچه هایی که در شکم مادران هستند، امید سعادت و خوشبختی می رود».[21]

 امام باقر(ع) فرمود: «هیچ کس (چه نیکوکار و چه بدکار) در عرفات وقوف نمی کند، مگر اینکه خداوند دعایش را مستجاب می کند».[22]

 پی نوشتها


[1] اصول کافی، ج 4، ص 224.

[2] نک: «وَ عَهِدْنا إِلی إِبْراهیمَ وَ إِسْماعیلَ أَنْ طَهِّرا بَیْتِیَ.» نک: بقره: 125.

[3] نک: (حدیث شبلی).

[4] مفاتیح الجنان، دعای کمیل.

[5] بحارالانوار، ج 96، ص 261.

[6] همان، ج 96، ص 259.

[7] همان، ج 74، ص 402.

[8] همزه: 6 و 7

[9] جبل الرحمة، جدای از کوه های اطراف خود، در سرزمین عرفات قرار دارد. رسول اکرم(ص) برتخته سنگی از این کوه ایستاد و خطبه معروف عرفات را ایراد کرد. همچنین، سالار شهیدان امام حسین(ع) دعای بلند روز عرفه را در دامنه این کوه خواند.

[10] کهف: 44

[11] اعراف: 156

[12] انعام: 54

[13] اعراف:156

[14] آیت الله جوادی آملی، صهبای حج، ص 415.

[15] کافی، ج 4، ص 316؛ علل الشرایع، ج 2، ص 436.

[16] سنن الکبری، ج 5، ص 192.

[17] جعفریات، ج 114، ص 415.

[18] تنبیه الغافلین، ص 489.

[19] تهذیب، ج 5، ص 25.

[20] جعفریات، ج 113، ص 409.

[21] من لا یحضره الفقیه، ج 2، ص 137.

[22] کافی، ج 4، ص 262.

 

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : سه شنبه 21 / 6 / 1395
روز عرفه
ساز و کار نیایش، مانند ساز و کارهای تبادل امواج فیزیکی، تحت شرایطی قوّت می گیرد. در مساجد، زیارت گاه ها و در جهت قبله، میدان های مغناطیسی مادی و معنوی برای تصعید امواج ذکر و نیایش، مناسب تر است. دعای عرفه امام حسین (ع) یکی از ادعیه عرفانی ناب است که هر فرازی از آن درسی از توحید است.

فضیلت شب و روز عرفه

عبادات و دعا رشته اتصال انسان با مبدأ هستی و قدرت لایزال الهی هستند؛ از این رو لذا نمی توان گفت که دعا و عبادات، مخصوص ایّام خاص می باشند؛ اما زمانهایی وجود دارد که فرصت ویژه ای برای ارتباط با خداوند از طریق دعا و راز و نیاز است؛ چرا که رحمت خاص خداوند در آنها از مبدأ اعلی به سوی بندگان سرازیر می گردد و بنده باید تلاش کند خود را در معرض دریافت آن عنایات و رحمتهای ویژه الهی قرار دهد؛ چنانکه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند: «اِنَّ لِرَبِّکُمْ فِی اَیّامِ دَهْرِکُمْ نَفَحاتٌ اَلا فَتَعَرَّضُوا لَها؛ به راستی برای پروردگار شما در روزهای روزگارتان عطایا و بخششهایی است، هوشیار باشید و خود را در معرض آنها قرار دهید.» و قرآن کریم نیز می فرماید: «وَذَکِّرْهُمْ بِاَیّامِ اللّهِ»؛ و روزهای خدا را به آنان یاد آوری کن

یکی از این روزها، نهم ذیحجّه یعنی روز عرفه است که می توان آن را روز دعا و نیایش نام نهاد. مخصوصا برای کسانی که توفیق تشرّف به حج و حضور در صحرای عرفات را پیدا کرده اند.

مرحوم شیخ عباس قمی درباره شب عرفه می گوید: «از لیالی متبرّکه و شب مناجات با قاضی الحاجات است و توبه در آن مقبول و دعا در آن شب مستجاب است. و کسی که آن شب را به عبادت بسر آورد، اجر و پاداش هفتاد سال عبادت را دارد

وی در رابطه با روز عرفه نیز می گوید: «روز عرفه از اعیاد عظیمه [و بزرگ] است، هر چند به اسم عید نامیده نشده و روزی است که حق تعالی بندگانش را به عبادت و طاعت فراخوانده و سفره های جود و احسان خود را برای آنها گسترده و شیطان در این روز تحقیر و رانده شده و خشمناک است

در فاصله حدود 21 کیلومتری شهر مکه، سرزمین مقدّسی است با پیشینه تاریخی دیرینه که نامش عرفات است. حاجیان پس از پوشیدن لباس احرام، برای انجام حج تمتع، راهی آنجا شده و از ظهر روز نهم ذیحجه تا غروب آفتاب، در این سرزمین وقوف می کنند و به دعا و نیایش می پردازند تا خدای رحمان، به آنها رحمت آورده، بار دیگر اجازه ورود به حرم را به آنان عطا نماید.

تشنگان معرفت و عارفان عاشق، برای حضور در عرفات، شور و شوق فراوان از خود نشان داده، برای همنشینی با حضرت صاحب الأمر ـ ارواحنا لتراب مقدمه الفداء ـ که همه ساله در این موقف حضور دارند، سر از پای نمی شناسند.

عَرَفاتْ از ریشه عَرَفَ گرفته شده و به گفته راغب: بیانگر شناخت آثار اشیاء همراه با تفکر و تدبّر است. این کلمه، اسمی مفرد است که در لفظ به صورت جمع آمده، اما جمع بسته نمی شود. و شاید دلیل آن، تفکیک ناپذیری اماکن بوده و با این استعمال، گوئی هر جزئی از این سرزمین را عرفه دانسته اند.

این روزها حجاج بیت الله الحرام عازم سرزمین عرفات اند. سرزمینی که معطر به نوای اباعبدالله الحسین علیه السلام و دعای روح بخش عرفه ایشان است. اما عرفات کجاست؟ و چرا نام این منطقه نورانی عرفات نامیده شده است؟ عرفات، منطقه ای خارج از محدوده حرم و نزدیک مشعرالحرام است که «جبل الرحمة» و «مسجد نَمِرة» در آن واقع است. وقوف در این سرزمین از ظهر روز نهم ذی حجه تا غروب آن برای کسانی که احرام حجّ تمتع بسته اند واجب و از ارکان حج است.

عرفات نام محلی است در نزدیکی مکه که یکی از اعمال حج در آن جا انجام می شود. واژه شناسان درباره معنای آن گفته اند:

ادراک چیزی با تفکر در آثار آن را عرفات می گویند، از این رو سرزمین عرفات را عرفات می گویند.

در مورد علت نام گذاری آن چند مطلب نقل شده است:

1. از امام صادق علیه السلام سؤال شد: چرا عرفات را عرفات نامیدند؟ فرمودند: «به خاطر این که هنگام ظهر، حضرت جبرئیل علیه السلام به حضرت ابراهیم علیه السلام گفت: اعترف بذنبک و اعرف مناسکک؛[1] به پیامد (کارهای) خود اعتراف کن و اعمال (حج) خویش را بشناس».

2. «عرفت بموقفک بعرفة معرفة الله سبحانه امر المعارف و العلوم و عرفت قبض الله علی صحیفتک و اطلاعه علی سریرتک و قلبک؛[2] آیا در وقوف به عرفه، خدا را شناختی، معارف و علوم دینی را شناختی، آیا شناختی که خدا بر اعمال پنهان و آشکار تو آگاه است؟»

3. برخی گفتند که آدم و حوا در سرزمین عرفات، همدیگر را شناختند (یعنی سرزمین شناخت).[3]

4. حضرت ابراهیم علیه السلام در این جا برای قربانی کردن اسماعیل علیه السلام خواب دید و به وظیفه خود آشنا و عارف شد.[4]

بنابراین سرزمین عرفات، سرزمین شناخت و عرفان به خداوند و صفات او و شناخت وظایف است.

حج گزار باید در آن جا عارف شود که خدای سبحان به نهان و آشکار و صحیفه قلب او و رازهای آن و حتی آنچه برای خود او روشن نیست آگاه است، یعنی سرزمین عرفات محل ادراک و شهود است، به مضمون آیه «وَ إِن تَجْهَرْ بِالْقَوْلِ فَإِنَّهُ یعْلَمُ السِّرَّ وَأَخْفَی».[5]

وقوف در عرفات برای واقف شدن انسان به معارف و علوم دینی و اسرار الهی نظام آفرینش است.[6]

فقیه و عارف سالک، میرزا جواد ملکی تبریزی رحمه الله می گوید: منتهای جدیت خود را به خرج بده که در عرفات به کمال معرفت نایل شوی.[7]

احرام حج از مسجد الحرام = یقظه و بیداری؛ وقوف به عرفات = تحصیل معرفت؛ وقوف به مشعر الحرام = بندگی و اطاعت از خدا؛ ورود به منی= وصول به رحمت الهی و گرفتن پاداش در روز عید قربان؛ ورود به مسجدالحرام برای طواف حج و اعمال دیگر= ورود به بهشت دنیا؛ رسیدن به خانه خدا (کعبه)= وصول به لقای تبارک و تعالی است. احتمال هم دارد، تجلی لقاء الله عزوجل برای او، در لقای امام و حجت خدا باشد که فرموده اند: «تمام الحج لقاء الامام».[8]

برای رسیدن به کمال معرفت الهی راه های مختلفی وجود دارد؛ اما بهترین و کامل ترین آنها، شناخت مخلوقی است که جمیع اوصاف خداوند (غیر از خالقیت) به او اعطا شده است و آن، شناخت بزرگ ترین آیه خداوند در این زمان، یعنی وجود مقدس امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف است.

هرچند همه موجودات آیه ای از آیات اوست و به تعبیر امام حسین علیه السلام در دعای عرفه: «الهی علمت باختلاف الآثار و تنقلات الاطوار ان مرادک منی ان تتعرف الی فی کل شئ حتی لا اجهلک فی شئ؛ خدایا من از مختلف بودن آثار و نشانه های تو و گوناگون شدن حالات جهان، دانستم که غرض از آفرینش من، آن است که خود را در هر چیزی به من بشناسانی تا من در هیچ یک از موجودات این جهان نسبت به تو جاهل و غافل نباشم»، ولی واضح است که نشانه بودن همه موجودات برای خالق یکسان نیست و شدت و ضعف دارد. وجود انسان که همه خصوصیات رشد گیاهان و حرکت اختیاری حیوانات را دارد و علاوه بر آن دارای قوه تفکر و عقل است، بیشتر از بقیه موجودات، وجود پروردگار و اوصاف او را اثبات می نماید؛ لذا فرمودند: «من عرف نفسه فقد عرف ربه». پر واضح است که همه انسان ها با تفاوتی که در علم و قدرت و بقیه صفات دارند، آیه و آینه بودنشان برای خداوند یک سان نیست و هرچه اوصاف کمال و جلال و جمال در انسانی بیشتر باشد، علم و قدرت و عظمت پروردگار را زیادتر اثبات می کند.

بنابراین کامل ترین انسان از حیث واجد بودن همه اوصاف کمال، کامل ترین آیه و نشانه برای خداوند می تواند باشد و لذا امام شناسی بهترین راه خداشناسی است. حضرت علی علیه السلام می فرمایند: «ما الله عزوجل آیة هی اکبر منی؛[9] خداوند آیه ای بزرگ تر از من ندارد». و در زیارت امین الله ـ که از معتبرترین زیارات است ـ خطاب به امام معصوم علیه السلام می گوییم: «...مع مالک من الحجج البالغة علی جمیع خلقه»[10] و در زیارت آل یس آمده است: «و کلمتک التامة فی ارضک»[11] و در قرآن می خوانیم: «وَکلَّ شَیءٍ أحْصَینَاهُ فِی إِمَامٍ مُبِینٍ»[12] «بنا عرف الله و بنا عبدالله؛ من اراد الله بدء بکم و من وحده قبل عنکم»[13] و در دعای هر روز ماه مبارک رجب که از امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف خطاب به نایب دوم ایشان صادر شده است آمده: «یعرفک بها من عرفک؛ هر کس تو را (خدای عزوجل) شناخت به واسطه آن آیات الهی (معصومین علیهم السلام) شناخت».

شاید صریح ترین جمله در این باب همان گفتار امام حسین علیه السلام است که فرمود: ای مردم! خداوند بندگان خویش را نیافریده مگر برای این که او را بشناسند... شخصی سؤال کرد: منظور از شناخت خداوند چیست؟ فرمودند: شناخت اهل هر زمانی نسبت به امامشان که اطاعت از او برای آنها واجب شده است.[14]

عرفات محل نزول اولیه آیه اکمال است. علامه طباطبایی رحمه الله بر آن است که آیه «الْیوْمَ أَکمَلْتُ لَکمْ دِینَکمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیکمْ نِعْمَتِی وَرَضِیتُ لَکمُ الإِسْلاَمَ دِینًا»[15] بر اساس برخی از روایات[16] این آیه در عرفه نازل شد، ولی پیامبر صلی الله علیه و به جهت برخی مصلحت ها آن را بیان نکرد و منتظر فرصت مناسب بود که در روز غدیر دستور اکید آمد: « یا أَیهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَیک مِن رَّبِّک وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللّهُ یعْصِمُک مِنَ النَّاسِ».[17]

عرفات محل حضور امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف و اولیای الهی

از امام صادق علیه السلام روایت شده که فرمودند: «یفقد الناس امامهم، یشهد الموسم فیراهم و لایرونه؛[18] مردم به فراق امامشان گرفتار می شوند؛ او در مراسم حج حاضر می شود و آنان را می بیند، ولی مردم وی را نمی بینند». (که به قرائن روایات دیگر به معنای عدم شناخت است). و محمد بن عثمان عمری نایب دوم امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف گفت: «و الله ان صاحب هذا الامر لیحضر الموسم کل سنة یری الناس و یعرفهم و یرونه و لایعرفونه؛ به خدا قسم هر سال امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف در مراسم حج شرکت می کند، مردم را می بیند و می شناسد و مردم هم او را می بینند ولی نمی شناسند».[19]

عارف گران قدر فیض کاشانی رحمه الله می فرماید:

یک طواف سرکوی ولی حق کردن

 به زصد حج قبول به دیوان بردن

ایستادن نفسی نزد مسیحا نفسی

 به زصد سال نماز است به پایان بردن آری هنگامی که حضرت در مراسم حج حضور می یابد، و به طور طبیعی به اعمال حج مشغول می شود، قطعاً در عرفات حضور دارد؛ چرا که وقوف در عرفات واجب و از ارکان حج است.

آیت الله جوادی آملی در این مورد می نویسد: «از اسرار وقوف در این سرزمین، آن است که عموم مردم و گنه کاران، با اولیای الهی ارتباط پیدا کنند و به برکت حضور آنان، مشمول رحمت الهی قرار گیرند، همان طور که در سیر نزول، اولیای الهی واسطه فیض اند، در قوس صعود نیز اینان واسطه ترقی و کمال انسان اند. وجود مبارک حضرت بقیة الله عجل الله تعالی فرجه الشریفهر سال در مراسم حج و به ویژه در عرفات و منا حضور دارند... همچنین بسیاری از تربیت یافتگان و شاگردان خاص آن حضرت در میان حج گزاران حضور دارند و به مدد عنایت خاص حضرتش از ملکوت افراد آگاهی می یابند».[20]

شایان ذکر این که، اگرچه ممکن است مشکلات برخی زائران، ناخود آگاه به برکت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف حل شود، ولی چنین نیست که هر عمل خارق عادت و کرامتی ـ که در ایام حج و در سرزمین منا و عرفات روی داد ـ مستقیماً به دست وجود مبارک آن حضرت انجام گیرد. ممکن است ناآشنا یا سالمندی خیمه یا چادر خود را گم کند و یا در بین راه بدون زاد و راحله بماند، و یکی از اولیای الهی که تربیت شده مکتب ولایت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف است او را راهنمایی کند. پس این شخص گرفتار، با واسطه به خدمت آن حضرت رسیده است نه بدون واسطه.[21]

----------------------------------------

[1]. علل الشرایع، ج2، ص173، المحاسن، ج2، ص65.

[2]. صهبای حج، ص346.

[3]. تاریخ و آثار اسلامی، ص177؛ فرهنگ نامه اسرار و معارف حج، ص 197؛ به نقل از تفسیر نمونه ج2، ص60.

[4]. تاریخ و آثار اسلامی، قائدان، ص177.

[5]. سوره طه/7. صهبای حج، ص416.

[6]. همان.

[7]. المراقبات، ج 2، ص225.

[8]. بحار الانوار 99، ص374. بر گرفته از هدف خلقت، سید ابوالحسن مهدوی، ص170.

[9]. نورالثقلین، ج5، ص491.

[10]. مفاتیح الجنان.

[11]. همان.

[12]. سوره یس/12.

[13]. مفاتیح الجنان.

[14]. علل الشرایع، ص9. برگرفته از هدف خلقت سید ابوالحسن مهدوی، ص59.

[15]. سوره مائده/3.

[16]. ر.ک: به الدر المنثور سیوطی و تفسیر عیاشی ذیل آیه و المیزان ج5، ص178 و ص209.

[17]. مائده/67. فرهنگ نامه اسرار و معارف حج، ص202.

[18]. کافی، ج1، ص337-338.

[19]. من لایحضره الفقیه، ج2، ص520.

[20]. صهبای حج، ص 433-434.

[21]. همان.

 

 

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
برچسب‌ها: روز عرفه
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : سه شنبه 21 / 6 / 1395





╫♥ ♥╫عرفات میعادگاه عاشقان╫♥
ویژه نامه روز عرفه


 



عرفه روز نيايش و بندگي ٬ روز توبه و استغفار٬روز بخشوده شدن ٬
روز پاک شدن از گناهان و تيرگي هاي دل و جان است

 


عرفات سرزمین شناخت و معرفت

در فاصله حدود 21 کیلومتری شهر مکه، سرزمین مقدّسی است با پیشینه تاریخی دیرینه که نامش عرفات است. حاجیان پس از پوشیدن لباس احرام، برای انجام حج تمتع، راهی آنجا شده و از ظهر روز نهم ذیحجه تا غروب آفتاب، در این سرزمین وقوف می کنند و به دعا و نیایش می پردازند تا خدای رحمان، به آنها رحمت آورده، بار دیگر اجازه ورود به حرم را به آنان عطا نماید.

تشنگان معرفت و عارفان عاشق، برای حضور در عرفات، شور و شوق فراوان از خود نشان داده، برای همنشینی با حضرت صاحب الأمر ـ ارواحنا لتراب مقدمه الفداء ـ که همه ساله در این موقف حضور دارند، سر از پای نمی شناسند.

عَرَفاتْ از ریشه عَرَفَ گرفته شده و به گفته راغب: بیانگر شناخت آثار اشیاء همراه با تفکر و تدبّر است. این کلمه، اسمی مفرد است که در لفظ به صورت جمع آمده، اما جمع بسته نمی شود. و شاید دلیل آن، تفکیک ناپذیری اماکن بوده و با این استعمال، گوئی هر جزئی از این سرزمین را عرفه دانسته اند.

این روزها حجاج بیت الله الحرام عازم سرزمین عرفات اند. سرزمینی که معطر به نوای اباعبدالله الحسین علیه السلام و دعای روح بخش عرفه ایشان است. اما عرفات کجاست؟ و چرا نام این منطقه نورانی عرفات نامیده شده است؟ عرفات، منطقه ای خارج از محدوده حرم و نزدیک مشعرالحرام است که «جبل الرحمة» و «مسجد نَمِرة» در آن واقع است. وقوف در این سرزمین از ظهر روز نهم ذی حجه تا غروب آن برای کسانی که احرام حجّ تمتع بسته اند واجب و از ارکان حج است. درباره راز نامگذاری این سرزمین به عرفات وجوهی مطرح است حضرت آیت الله جوادی آملی دلایل نامگذاری این سرزمین را این گونه بیان می کنند.

1- حضرت آدم و حوا بعد از هبوط، یکدیگر را در آن سرزمین شناختند.[1]

2- آن دو در این سرزمین به گناه خود اعتراف کردند.[2]

3- جبرئیل(ع) هنگام تعلیم مناسک حج به حضرت ابراهیم، به او گفت: در این سرزمین در پیشگاه خداوند به گناهان خود اعتراف کن.[3]

4- آنگاه که حضرت ابراهیم(ع) از خدای سبحان خواست تا مناسک حج را به وی ارائه کرده و بیاموزد؛ «أَرِنا مَناسِکنا»[4]، جبرئیل(ع) که مأمور تعلیم مناسک به ابراهیم خلیل(ع) بود، به هنگام حضور در سرزمین عرفات، به آن حضرت گفت: اینجا عرفات است. پس در آن مناسک خود را بشناس و به آن عارف شو؛ «هذِهِ عَرَفاتٌ فَاعْرِفْ بِها مَناسِکک وَاعْتَرِفْ بِذَنْبِک»[5] بنابراین وجه، سبب تسمیه آن سرزمین به عرفات این است که جبرئیل(ع) از آنجا به عنوان عرفات نام برد.

5- حضرت ابراهیم(ع) قبل از روز نهم ذی حجه در خواب دید که اسماعیل(ع) را ذبح می کند. چون بیدار شد به حالت تروی و فکر فرو رفت که آیا این رؤیای الهی و به منزله دستور آسمانی است یا نه؟ از این روی روز هشتم را «یوم الترویه» می نامند. گرچه ممکن است راز تسمیه آن به یوم الترویه این باشد که در آن روز برای سقایت حج گزاران، آب گیری می کردند تا زائران را در عرفات و مشعر و منا آب دهند. چنان که امام صادق(ع) فرمود:«إنَّ إبراهیم أتاهُ جِبرئیلُ عِندَ زَوالِ الشَّمْسِ مِنْ یومِ التَّرْویةِ فقال: یا إبراهیمُ! ارُتَوِ مِنَ الْماءِ لَک ولأهلِک. ولَمْ یکنْ بینَ مَکةَ وعَرَفاتٍ یوْمئذٍ ماءٌ فَسُمِّیتْ التَّروِیة لِذلک»[6] رؤیای مزبور، در شب نهم ذی حجه نیز برای حضرت ابراهیم(ع) تکرار شد. از این رو بر آن حضرت مسلّم شد که باید فرزند خود اسماعیل را ذبح کند. این معرفت در روز نهم و در سرزمین عرفات حاصل شد و بدین سبب آن روز را «عرفه» و آن سرزمین را «عرفات» نامیدند.[7]

 


[1]. بحارالانوار، ج 44، ص 242 و ج 57، ص 245.

[2]. همان، ج 11، ص 168.

[3]. همان، ج 4، ص 207.

[4]. سوره بقره، آیه 128.

[5]. الکافی، ج 4، ص 207.

[6]. همان‏.

[7]. الدرّ المنثور، ج 7، ص 111.

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : دو شنبه 20 / 6 / 1395

http://ahlolbait.com/files/u65/hadith-emam-javad4_0.jpg

اسلام و چند همسری

 

اسلام چندهمسری را تجویز کرده و به مرد اجازه می‌دهد که در شرایط خاص بیش از یک زن دائم، حداکثر چهار زن بگیرد.

قبل از اسلام، چندهمسری مرسوم بود و اسلام آن‌را نسخ نکرد، بلکه در صدد اصلاح آن برآمد و شرایطی برایش قرار داد. به حداکثر چهار نفر محدود ساخت، ولی اصل تجویز چندهمسری را تنفیذ کرد.

اسلام در تشریع این حکم نخواسته تا از مردان جانبداری کند و آنان را در تشکیل حرم‌سراها و افراط در شهوت‌رانی و عیّاشی تشویق نماید، یا حقوق بانوان را نادیده بگیرد و به آنان ستم روا دارد. بلکه برعکس، هدف اسلام دفاع از یکی از حقوق طبیعی بانوان، یعنی حق تأهل و تشکیل خانواده و تولید و پرورش فرزندان مشروع است.

البته در برخی موارد هم دفاع از حقوق مردان منظور بوده است. بنابراین، تجویز چندهمسری، با رعایت شرایط مقرّر، ضرورت اجتماعی و به صلاح واقعی بانوان و مردان است. در توضیح مطلب به دو مقدمه اشاره می‌شود:

مقدمه اول: با این‌که موالید دختر، بیش از پسر نیست، آمار نشان می‌دهد که اغلب، تعداد زنان آماده و نیازمند ازدواج از مردان بیشتر است. این تفاوت دو علت دارد:

اول این‌که، تلفات مردان، به ویژه پسران جوان، بیشتر از زنان و دختران است. اگر به آمار مرگ‌هایی که در اثر حوادث از قبیل جنگ، سقوط و زیر آوار ماندن، غرق شدن، تلفات کارگران در معادن و کارخانه‌ها، تصادفات رانندگی و جز اینها مراجعه کنید به این امر پی می‌برید. در اثر این قبیل حوادث- که تلفات آنها هم زیاد است- تعادل بین زنان و مردان به هم می‌خورد و تعداد زنان بر مردان فزونی می‌یابد. برای تصدیق مطلب، آمار تلفات نیروهای انسانی در جنگ‌های اخیر کافی است، مانند عراق و ایران، آمریکا و عراق، افغانستان و شوروی و جنگ‌های داخلی خودشان، صرب‌ها و بوسنیایی‌ها و دیگر جنگ‌ها و تجاوزهایی که همواره در نقاط مختلف جهان جریان داشته و دارد. تلفات نیروی انسانی این جنگ‌ها بسیار زیاد و وحشتناک است و اکثر کشته شدگان مردان و جوانانی هستند که یا اصلًا ازدواج نکرده یا تازه ازدواج کرده بودند. اکنون حساب کنید که در اثر همین جنگ‌ها چقدر بر تعداد بانوان افزوده و از تعداد مردان کاسته می‌شود؟

دوم این‌که، برخی دانشمندان مدعی‌اند که مقاومت جنس زن در برابر بیماری‌ها بیشتر از جنس مرد است. بررسی آمار مرگ و میر کودکان، نوجوانان و جوانان نیز نظر آنان را تأیید می‌کند. حد متوسط عمر زن بیش از مرد است. آمار نشان می‌دهد که زنان بیوه بیش از مردان زن‌مرده هستند.

بنابراین، تعداد زنان بیوه‌ای که نیاز به ازدواج دارند، بیش از تعداد مردان مجردی است که نیاز به ازدواج دارند و خواستار آن هستند. همه ما شاهد زنان بیوه فراوانی هستیم که میل دارند با مرد دلخواهی ازدواج کنند، ولی امکان آن برایشان فراهم نیست. از سوی دیگر، مردان مجرّد چندانی را سراغ نداریم که به ازدواج مایل باشند، اما زنی را نیابند که آماده ازدواج باشد.

مقدمه دوم: یکی از حقوق طبیعی انسان حق تأهل و تشکیل خانواده است؛ چنان‌که بشر حق کارکردن، مسکن، بهداشت، غذا و لباس دارد، حق تأهل نیز دارد. هر انسانی اعم از زن و مرد، حق دارد که ازدواج کند و از آرامش و انس خانوادگی و تولید و پرورش فرزندان مشروع و قانونی بهره‌مند گردد.

زن نیز چون انسان است، حق چنین چیزی را دارد. بنابراین، قوانین اجتماعی باید طوری تنظیم شود که استفاده از حقوق طبیعی برای همه افراد امکان‌پذیر باشد.

کوتاه سخن این‌که، در هر اجتماع از یک سو، تعداد فراوانی زن بیوه وجود دارد که نیاز به ازدواج دارند و خواهان آن هستند و چنان‌چه ازدواج نکنند امکان دارد به انحراف و فساد کشیده شوند. از طرف دیگر، تعداد مردان مجرد به مقداری نیست که حاضر باشند با این بیوگان ازدواج نمایند، زیرا آنان بیشتر ترجیح می‌دهند که با دختران باکره ازدواج کنند و به مقدار کافی هم وجود دارد. پس تکلیف بیوگان نیازمند به ازدواج و راه حل چیست؟ یا باید بی‌بندوباری و فساد و آزادی‌های جنسی و آثار سوء آن‌را تجویز کنیم؛ چنان‌که غرب آن‌را پذیرفته است و یا چندهمسری و تعدد زوجات را تجویز نماییم؛ چنان‌که اسلام آن‌را پذیرفته است.

اسلام برای حل این مشکل و به نفع بانوان بیوه‌ای که نیاز به ازدواج و تشکیل خانواده دارند و برای جلوگیری از مفاسد اجتماعی و انحرافات جنسی، چندهمسری را تجویز کرده است.

یکی از موارد دیگری که سبب تجویز چندهمسری می‌شود، عقیم یا بیمار بودن همسر مرد است. در صورتی که زن به کلی عقیم باشد، یا در اثر بیماری غیرقابل علاجی، بچه‌دار شدن یا حمل مجدّد برایش زیان داشته باشد و مرد احساس نیاز به فرزند کند، عقل و وجدان به مرد حق می‌دهد که ازدواج مجدّد کند.

هم‌چنین در صورتی که زن بیمار است و نمی‌تواند نیاز جنسی شوهرش را برآورده سازد، تجدید ازدواج برای مرد یک نیاز محسوب می‌شود.

برای حل این مشکل یا باید همسر اولش را طلاق دهد، یا با وجود او همسر دومی برگزیند و انتخاب فرض دوم، به نفع بانوان است.

گفتنی است با توجه به این‌که مهم‌ترین فایده ازدواج، انس و آرامش و مودت خانوادگی است، تک همسری بر چندهمسری ترجیح دارد. اسلام نیز مردان را تشویق نمی‌کند که صرفاً برای شهوت‌رانی ازدواج مجدّد نمایند و انس و آرامش خانوادگی را فدای چند دقیقه لذت‌جویی کنند. اگر اسلام ازدواج مجدّد را تجویز کرده، در اثر یک ضرورت اجتماعی و برای حمایت از حقوق بانوان بیوه و نیازمند به شوهر بوده است.

اوضاع و شرایط زمان، مکان، جوامع، موقعیت و امکانات افراد در این جهت تفاوت دارد. چنان‌چه از جهت فردی و اجتماعی ضرورتی وجود نداشت، تک همسری بر چندهمسری ترجیح دارد و در صورتی که چندهمسری در اجتماعی ضرورت داشت یا برای شخص یا اشخاصی خاص لازم بود، زن و مرد باید در تأمین این نیاز همکاری نمایند. مردی که برای این منظور قصد ازدواج مجدد دارد باید امکانات مالی و جسمانی خود را رعایت کند و اگر امکان اداره دو خانواده را ندارد از آن صرف‌نظر کند. بعد از آن، موضوع را با همسرش در میان بگذارد و ضرورت ازدواج مجدّد را برایش به اثبات برساند و او را به رعایت عدل و انصاف و تساوی بین زوجین مطمئن سازد و به هر طریق ممکن رضایت او را جلب کند.

همسر چنین مردی نیز وظیفه دارد برای تأمین ضرورت فردی یا اجتماعی، گذشت و فداکاری کند؛ احساسات و عواطف تند را کنار بگذارد، مشکلات و نیازهای شخص شوهر یا بانوان بیوه دیگر را نیز منظور بدارد و بالاتر از همه رضای خدا را در نظر بگیرد و با خواسته مشروع شوهرش موافقت کند.

اگر ازدواج مجدّد با تفاهم زن و شوهر انجام بگیرد چندان مشکلی ندارد.

 

شرایط چندهمسری

اسلام چندهمسری را تجویز کرده، اما برای آن، شرایطی را مقرر داشته که رعایت آنها در عمل بسیار دشوار است:

1. امکانات مالی برای تأمین کلیه هزینه‌های دو خانواده؛

2. قدرت جسمانی برای تأمین نیازهای جنسی دو همسر؛

3. اطمینان از رعایت کامل عدل و انصاف در بین دو خانواده از همه جهات، بدون هیچ‌گونه تبعیض.

خداوند متعال در قرآن می‌فرماید:

«آن‏چه مى‏خواهيد ازدواج كنيد، دو يا سه يا چهار. اما اگر مى‏ترسيد كه با عدالت رفتار نكنيد، يك زن بيشتر نگيريد».[1]

در این آیه، تجویز ازدواج مجدد را مشروط به عدم خوف از ترک انصاف و عدالت نموده که در عمل دشوار است.

مردی که بیش از یک همسر دارد موظف است، در مقدار، نوع و کیفیت نفقه، مضاجعت، تمتع‌های جنسی و حتی در برخوردهای اخلاقی، بین آنان، مساوات و عدل و انصاف را رعایت کند، گرچه میان آنان از لحاظ سنی، یا زیبایی و زشتی، یا اخلاقی و موقعیت‌های اجتماعی، یا سایر مزایا و کمالات تفاوت‌هایی وجود داشته باشد، اما مرد وظیفه دارد در همه موارد، رفتاری یکسان داشته باشد.

واضح است که رعایت کامل عدل و انصاف، کاری است بس دشوار و کمتر مردی می‌تواند مطمئن باشد که قدرت ادای چنین وظیفه‌ای را دارد. در صورتی که قرآن تصریح می‌کند اگر از آن بیم دارید که نتوانید میان چند همسر با عدل و انصاف رفتار کنید، به یک زن اکتفا نمایید.

بنابراین، ازدواج مجدّد کاری است بسیار دشوار و پرمسئولیت که هر مردی صلاحیت آن را ندارد.[2]

 

[1]. نساء( 4) آيه 3:« فَانْكِحُوا ما طابَ لَكُمْ مِنَ النِّساءِ مَثْنى‏ وَثُلاثَ وَرُباعَ فَإِنْ خِفْتُمْ أَلّا تَعْدِلُوا فَواحِدَةً»
[2]
امينى، ابراهيم، آشنايى با وظايف و حقوق زن، 1جلد، بوستان كتاب (انتشارات دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم) - قم، چاپ: چهارم، 1390.

 

موضوعات مرتبط: ناگفته های زندگی
برچسب‌ها: اسلام و چند همسری
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : دو شنبه 20 / 6 / 1395

 

نفقه و فلسفه آن

 

از نظر اسلام، تأمین هزینه خانواده، از جمله مخارج همسر بر عهده مرد است. مرد وظیفه دارد کلیه مخارج همسرش را تأمین کند، گرچه خود زن ثروت‌مندتر از شوهر باشد. وجوب نفقه، یکی از احکام قطعی اسلام است.

آن حق زوجه است. اگر مرد آن‌را نپردازد، به صورت دین بر ذمه‌اش باقی می‌ماند و عندالمطالبه باید آن‌را بپردازد و چنان‌چه از پرداخت نفقه امتناع کند، حاکم شرعی اسلام می‌تواند زن را طلاق دهد.

امام محمد باقر علیه السلام فرمود:

هر که زن دارد، ولی لباس و غذای او را تأمین نمی‌کند، امام وظیفه دارد در میان آنان جدایی افکند.[1]

اسحاق بن عمار می‌گوید:

به امام صادق علیه السلام عرض کردم: زن چه حقی بر شوهر دارد؟ فرمود: غذا و لباسش را تأمین کند و لغزش‌هایش را ببخشد.[2]

نفقات عبارت است از کلیه نیازهای خانواده، با رعایت امکانات و عرف زمان، مکان و شئون خانواده که در این‌جا برمی‌شمریم:

1. غذا، میوه و دیگر نیازها به مقدار نیاز متعارف؛

2. لباس زمستانی و تابستانی طبق نیاز و شئون خانواده؛

3. فرش و بستر؛

4. اسباب و لوازم پختن غذا و خوردن و آشامیدن؛

5. وسایل گرم‌کننده و سردکننده؛

6. مسکن ملکی یا استیجاری که طبق شئون خانواده باشد و آسایش آنان را تأمین کند؛

7. هزینه‌های بهداشت و درمان؛

8. وسایل نظافت و آرایش؛

و دیگر نیازهای زندگی.

 

اشکال

از موضوع نفقه انتقاد شده و گفته‌اند: در تشریع این حکم، زن تحقیر و یک مستخدم جیره‌خوار محسوب شده که در برابر زحمات شبانه‌روزی و انجام دادن کارهای دشوار خانه‌داری، غذایی را می‌خورد و لباسی را می‌پوشد.

پاسخ

در پاسخ باید گفت: اشکال مذکور از عناد گوینده و بی‌اطلاعی‌اش نشأت گرفته است، زیرا از دیدگاه اسلام کارهای منزل بر عهده زن نیست، حتی درباره نگه‌داری، پرستاری و شیردادن بچه‌ها نیز وظیفه‌ای بر عهده‌اش گذاشته نشده است. او می‌تواند هیچ کاری را انجام ندهد و مطالبه مستخدم کند و در برابر انجام دادن کارهای منزل، پرستاری و شیردادن بچه اجرت بطلبد. در عین حال، نفقه‌اش بر عهده مرد نهاده شده است.

با توجه به این مطلب، چگونه می‌توان گفت: زن تحقیر شده و به عنوان مستخدمِ جیره‌خوار محسوب شده است؟

گفتنی است گرچه کار کردن در خانه و اداره امور منزل وظیفه شرعی بانوان نیست ولی برای انس و الفت خانوادگی و از لحاظ اخلاقی یک ضرورت به شمار می‌رود، که در احادیث به عنوان «حسن التبعل» یاد شده است. یک خانم کدبانو که به بقا و گرمی کانون خانواده علاقه‌مند است در پرستاری از فرزندان و اداره هر چه بهتر امور منزل در حد توان می‌کوشد ولی با میل و رغبت نه با زور و جبر. چنان‌که همسران پیامبر و دخترش فاطمه زهرا و همسران ائمه اطهار و بزرگان دین چنین بودند.

سؤال

با این‌که زن و مرد در ارضای غریزه جنسی و تولید و پرورش فرزند به یک‌دیگر نیاز دارند، چرا کلیه هزینه‌های خانواده حتی مخارج شخصی زن بر عهده مرد نهاده شده است؟ چرا فقط مرد کار کند و زن بخورد، بپوشد و بخوابد و حتی کارهای خانه را انجام ندهد؟ آیا به مرد ستم نشده است؟ چرا اقتصاد زن وابسته به شوهر باشد تا ناچار باشد از او اطاعت کند و زورگویی‌ها و تضییقاتش را تحمل نماید؟ آیا بهتر نیست که زن و مرد با هم کار کنند و هزینه‌های زندگی را به اتفاق بپردازند؟

پاسخ

در پاسخ به این سؤال به چند نکته مهم اشاره می‌شود:

1. طبیعت، مسئولیت‌های سنگینی را بر عهده زن نهاده که ناچار به انجام دادن آنها است، مانند بارداری، زایمان، شیردادن نوزاد، پرستاری و مراقبت و تربیت فرزند و انجام دادن این مسئولیت‌های دشوار نیاز به فراغت دارد که با کار کردن در خارج منزل، چندان سازگار نیست.

2. زن هر ماه یک مرتبه، چند روز عادت می‌شود و در این ایام نیاز به استراحت دارد.

3. کارهای خانه‌داری و بچه‌داری، از نظر شرعی و قانونی بر عهده زن نیست، اما اخلاقاً و طبق آداب و رسوم نمی‌تواند از انجام دادن آنها شانه خالی کند، زیرا از لوازم زندگی خانوادگی محسوب می‌شود و در زیبایی منزل و دل‌گرمی مرد تأثیر به‌سزایی دارد.

4. زن موجودی ظریف، لطیف و زیبا است و مهم‌ترین وسیله جاذبیت و محبوبیت او برای شوهر، همین لطافت و زیبایی او است. در صورتی که اشتغال به کارهایِ دشوار و خسته‌کننده خارجِ منزل، بر لطافت و زیبایی زن لطمه وارد می‌سازد و از جاذبیت و محبوبیت او برای شوهر می‌کاهد که نه به سود او است و نه شوهرش. اگر قرار باشد زنان همانند مردان برای تأمین هزینه‌های زندگی کار کنند، در انتخاب شغل با رقابت مردان روبه‌رو شده و گاهی مجبور می‌شوند، شغل‌های دشوار را نیز بپذیرند، از قبیل کارگری در معادن و کارخانه‌های ذوب آهن، فولاد، ماشین‌سازی، پتروشیمی، سیمان، صنایع نفت، کارگری راه و ساختمان، راه آهن، رانندگی وسایل نقلیه سنگین و کارهای خسته‌کننده شبانه.

چنان‌چه زنان و مردان در لزوم کار کردن و تأمین هزینه زندگی مساوی باشند، طبعاً با چنین مشکلاتی مواجه می‌شوند.

از آن‌چه گذشت، استفاده می‌شود که زنان نمی‌توانند همانند مردان ملزم به کار کردن و تأمین هزینه زندگی باشند. از این‌رو، اسلام تأمین هزینه زندگی را به عهده شوهر گذاشته، تا زن با فراغت و آرامش‌خاطر، مسئولیت‌هایی را که طبیعت بر عهده‌اش نهاده انجام دهد، در نگه‌داری و پرورش فرزندان بکوشد، شادابی و زیبایی خود را حفظ کند، جایگاه خود را در دل مرد نگه‌دارد و خانه را محل انس و آرامش قرار دهد.

در چنین صورتی، مرد با آرامش‌خاطر و علاقه به زن و فرزند و دل‌گرمی به زندگی، بیشتر تلاش و جدیت می‌کند و هزینه خانواده را تأمین می‌کند و در طبق اخلاص نهاده و با رضایت‌خاطر تقدیم همسرش می‌نماید.

بنابراین، اسلام با واقع‌نگری و رعایت مصالح واقعی زن و مرد و فرزندان و برای استحکام بنیاد زناشویی، تأمین نفقه خانواده را بر عهده مرد نهاده و بی‌دلیل از یک طرف جانب‌داری و بر دیگری تحمیل نکرده است.

صلاح زن و مرد در این است که نفقه بر عهده مرد باشد و زن، در امور مالی وابسته به مرد باشد. مرد چون خواستار زن و علاقه‌مند به وی است باید برایش خرج کند و از این جهت نه تنها ناراحت نیست، بلکه کاملًا رضایت دارد و احساس شخصیت می‌کند. وابستگی مالی زن نیز به زیان او نیست و او را به صورت مستخدم جیره‌خوار در نمی‌آورد، بلکه به استحکام بنیاد ازدواج کمک می‌کند. اصولًا در زندگی خانوادگی درآمد مرد به خانواده تعلق دارد و در تأمین نیازها به مصرف می‌رسد و استقلال مالی زن یا وابستگی، مطرح نیست.

در خاتمه، این نکته را یادآور می‌شوم که هدف اسلام از تشریع وجوب نفقه بر مرد این نبوده که زن، بی‌کار، خانه‌نشین و مصرف‌کننده باشد و در خارج از منزل کار و مسئولیتی را بر عهده نگیرد. بلکه اسلام خواسته زن مجبور به کار کردن و تأمین هزینه‌های زندگی نباشد، ولی می‌تواند با رعایت استعداد و سلیقه و امکانات خود و تفاهم با شوهر شغل مناسبی را برگزیند و ادای وظیفه نماید واز این راه درآمدی را به دست آورد. البته درآمد او به شخص خودش تعلق دارد و مجبور نیست در زندگی صرف کند. زن خوب، درآمد خود را در طبق اخلاص می‌نهد و همانند شوهر آن‌را تقدیم خانواده می‌کند، تا در اداره و بهبود زندگی مشترک سهیم باشد و بر صفا و محبت خانوادگی بیفزاید.[3]


[1].
همان، ص 509: أبوبصير، قال: سمعت أباجعفر عليه السلام يقولمن كانت عنده امرأة فلم يكسها ما يواري عورتها، و يطعمها ما يقيم صلبها كان حقّاً على الإمام أن يفرّق بينهما»
[2].
همان، ص 510: إسحاق بن عمّار، قال: قلت لأبى عبداللَّه عليه السلام: ما حق المرأة على زوجها الذي إذا فعله كان محسناً؟
قال:« يشبعها، و يكسوها، و إن جهلت غفر لها»
[3]
امينى، ابراهيم، آشنايى با وظايف و حقوق زن، 1جلد، بوستان كتاب (انتشارات دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم) - قم، چاپ: چهارم، 1390.

 

موضوعات مرتبط: ناگفته های زندگی
برچسب‌ها: نفقه و فلسفه آن
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : یک شنبه 19 / 6 / 1395

ارزش انسان

فصل اول : خداشناسى

ضرورت شناخت خدا

پرسش 1 : چه دليلى بر «لزوم شناخت خداوند» وجود دارد و چه چيز انسان را به بحث درباره وجود خداوند بر مى انگيزد؟
پاسخ : متكلمان اسلامى پاسخ هايى به اين پرسش داده اند كه يادآور مى شويم:

1. لزوم جلوگيرى از زيان هاى مهم

هيچ انسان عاقلى در لزوم جلوگيرى از زيان هاى مهم ترديد نمى كند. اصل «لزوم دفع ضرر»، يكى از پايدارترين اصول زندگى بشر به شمار مى رود و تجربه قرن ها زندگى انسان، استوارى آن را تأييد مى كند. هرگاه ضرر و زيان ازاهميت ويژه اى برخوردار باشد، اصل ياد شده، قاطع تر و نمايان تر خواهد بود؛ در اين صورت، احتمال ضرر نيز كافى است تا انسان را به چاره انديشى براى پيش گيرى از آن اقدام بر انگيزد.
از سوى ديگر، در طول تاريخ، افراد برجسته اى به نام پيامبران و رهبران الهى ظهور كرده و از وجود خداوند، احكام و قوانين الهى، پاداش ها و كيفرهاى اخروى سخن گفته، و بشر را به ايمان به اين آموزه ها دعوت كرده اند، و خود نيزدر عين پاى بندى سرسختانه به گفتار خويش، دين ورزانى ثابت قدم و كوشا بوده اند. بى شك، اگر از گفتار و رفتار آنان به وجود خداوند، دين و آيين الهى يقين حاصل نشود، حداقل احتمال وجود او قوت مى يابد. بديهى است اگر چنين احتمالى درست باشد، ناديده گرفتن آن، منشأ زيانى بس بزرگ واندوه بار خواهد بود؛ بدين جهت، به حكم خِرد وقضاوت فطرت، نبايد در برابر اين احتمال، بى تفاوت بود، بلكه بايد درباره آن به بحث و تحقيق پرداخت. بر اين اساس، بحث و بررسى درباره وجود خداوند و آيين آسمانى، لازم و حتمى است.[1]
محقق بحرانى در تقرير اين دليل مى گويد: جلوگيرى از ضرر ظنى كه به واسطه نا آگاهى از معرفت خداوند واردمى شود، به حكم عقل واجب است، و وجوب جلوگيرى از اين ضرر مستلزم وجوب شناخت خداوند است.[2]

2. لزوم شكر منعم

از نظر عقل، شكرگزارى از كسى كه به انسان نعمتى مى بخشد، كارى پسنديده و لازم است، و ترك آن نكوهيده وناروا است؛ ازسوى ديگر، انسان در زندگى دنيوى خود از نعمت هاى فراوان بهره مند است، كه اگر فقط احتمال دهد، اين نعمت ها ، ولىّ نعمت و بخشنده اى دارد، بر او لازم است، از ايجاد كننده و بخشنده نعمت ها، تشكر كند؛ بنابراين، لازم است درباره وجود يا عدم منعم بحث كرد، تا آفريننده نعمت ها را شناخت و از او شكرگزارى كرد.[3]
محقق بحرانى در اين باره مى گويد: «انسان عاقل اگر در آفرينش خود بينديشد، نشانه هاى نعمت را بر خود آشكارمى يابد، و وجوب شكر منعم، مقتضاى خِرَد اوست، پس بايد شكر منعم را به جاى آورد؛ بنابراين، معرفت او واجب است».[4] از جمله آياتى كه برخى از دانشمندان براى لزوم شناخت خداوند به آن تمسك جسته اند آيه ذيل است كه مى فرمايد:

موضوعات مرتبط: پرسش وپاسخ
برچسب‌ها: خداشناسى
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : یک شنبه 19 / 6 / 1395

سرنوشت زنان با ايمان در قيامت

67) آيا بهشت تنها براى مردان است كه خداوند در آيه 25 سوره بقره مى فرمايد: «ازواج مطهرة»؟ مگر زنان به بهشت نمى روند؟
پاسخ:با توجه به آيات قرآن كريم، شكى نيست كه بهشت هم براى مردان مؤمن و هم براى زنان با ايمان است: «وعَدَ اللّهُ المُؤمِنينَ والمُؤمِنـتِ جَنّـتٍ تَجرى مِن تَحتِهَا الاَنهـرُ خــلِدينَ فيها ومَسـكِنَ طَيِّبَةً فى جَنّـتِ عَدنٍ وَ رِضونٌ مِنَ اللّهِ اَكبَرُ ذلِكَ هُوَ الفَوزُ العَظيم»؛[1]خداوند به مردان و زنان با ايمان، باغ هايى از بهشت وعده داده كه زير درختانش نهرها جارى است و جاودانه در آن خواهند بود و مسكن هاى پاكيزه در بهشت جاودان دارند، همچنين خشنودى پروردگار كه از همه اينها بالاتر است و اين است رستگارى بزرگ. خداوند در آيه ديگرى مى فرمايد: «لِيُدخِلَ المُؤمِنينَ والمُؤمِنـتِ جَنّـتٍ تَجرى مِن تَحتِهَا الاَنهـرُ خــلِدينَ فيها ويُكَفِّرَ عَنهُم سَيِّـٔتِهِم»؛[2]هدف [ديگر از فتح مبين] اين بود كه مردان و زنان با ايمان را در باغ هايى [از بهشت ]وارد كند كه نهرها از زير [درختانش ]جارى است؛ در حالى كه جاودانه در آن مى مانند و گناهان شان را مى بخشد.
پس مقصود خداوند متعال از آيه «ازواج مطهرة» ،زن هاى بهشتى هستند كه مردان بهشتى با آنان ازدواج مى كنند و اين خود دليلى است بر اينكه زنان نيز به بهشت مى روند.[3]

برترى زنان با ايمان بر زنان بهشتى

68) آيا زنان دنيا در بهشت بر حوريان بهشتى برترى دارند؟
پاسخ:از منابع اسلامى برمى آيد كه همسران بهشتى دوگونه اند؛ برخى از آنان همين زنان مؤمن دنيوى هستند كه در آن جهان به شكل حوريه، بلكه بهتر با شوهران مؤمن شان زندگى مى كنند يا به ازدواج افراد مؤمن ديگر در مى آيند و عده اى از حوريه ها نيز آفريده شده اند تا در اختيار بهشتيان قرار گيرند.
از روايات استفاده مى شود كه مقام زنان مؤمن دنيوى برتر از حوريان بهشتى است. در روايتى از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله وسلمپرسيده شده است كه آيا زنان دنيا برترند يا حوريان؟ پيامبراكرم صلى الله عليه و آله وسلم فرمودند: زنان دنيا برتر از حوريان هستند، سپس آن حضرت درباره علت آن فرمودند: خداوند به خاطر نماز، روزه و عبادت شان، صورت هاى شان را از نور و تن شان را از حرير مى پوشاند.[4]
همچنين در روايتى در بحارالانوار، مراد از «خيرات حسان» در آيه 70 سوره الرحمن، زنان دنيا دانسته شده و تأكيد شده است كه اين زنان از حوريان برترند.[5]

حورالعين

69) چرا خداوند در قرآن هميشه حوريان بهشتى را نعمتى براى مردان قرار داده و براى زنان چنين خطابى ذكر نشده است ؟
پاسخ:نعمت هاى بهشت فقط به مردها اختصاص ندارد؛ بلكه قرآن مى فرمايد: «هركس كار شايسته اى انجام دهد و مؤمن باشد، خواه مرد يا زن، وارد بهشت مى شود و روزىِ بى حساب به او داده مى شود[6] زن مؤمن در بهشت با شوهرش در بهترين شرايط و حالات زندگى مى كند و اگر شوهرش بهشتى نباشد، همسر يكى از مردان بهشتى
مى شود كه هم شأن او باشد. همه مردان و زنان بهشتى، جوان، زيبا و مهربان هستند و چهره اى جذّاب و اخلاقى نيكو دارند.[7]
حور العين تنها به مردان اختصاص ندارد؛ بلكه كلمه حور و عين، شامل زنان و مردان مى شود؛[8] يعنى خداوند براى زنان نيز حور العين قرار داده؛ امّا عدم ذكر همسران زنان بهشتى، ممكن است از باب عنايت ويژه به حفظ حياى زن باشد كه در احكام اسلامى، از قبيل: خواستگارى، ازدواج و ... متجلى شده است.


[1] . سوره توبه، آيه 72.
[2] .
سوره فتح، آيه 5.
[3] .
تفسير الميزان، ج 1، ص 90؛ ج 18، ص 149؛ تفسير تبيان، ج 9، ص 242 و 246؛ مجمع البيان، ج 2، ص 254؛ ج 8، ص 274؛ ج 9، ص 275؛ تفسير نورالثقلين، ج 1، ص 321؛ مفردات راغب، ص 262.
[4] .
سيوطى، الدرالمنثور، ج 7، ص 633.
[5] .
بحارالانوار، ج 8، ص 81.
[6] .
سوره مؤمنون، آيه 40.
[7] .
تفسير الميزان، ذيل آيه 70، سوره زخرف؛ تفسير نمونه، ذيل آيه 70، سوره الرحمن؛ تفسير نورالثقلين، ذيل آيه 23، سوره رعد، ح 109 ـ 110.
[8] .
پيام قرآن، ج 6، ص 261.

موضوعات مرتبط: پرسش وپاسخ
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : یک شنبه 19 / 6 / 1395

مهجوریت و دوری کردن از قرآن

برخى از احكام ويژه زنان درباره قرآن

1. خواندن قرآن در حضور مردان

58) آيا در مجلسى كه مرد حضور دارد، اگر زن با صداى بلند قرآن بخواند، اشكال دارد؟
پاسخ:بنابر فتواى مراجع عظام، تك خوانى زن، اعم از صوت قرآن، سرود، روضه خوانى و نوحه سرايى، اگر موجب ريبه و فساد باشد و جلب توجه نامحرم كند، جايز نيست.[1]
59)
حكم مختلط بودن زن و مرد در كلاس هاى قرآنى چيست؟
پاسخ:اگر شركت در اين گونه كلاس ها موجب گناه (مثلاً نگاه غير شرعى يا ...) نشود، بى اشكال است؛ هرچند بهتر است كلاس ها مختلط نباشد.
مشابه چنين پرسشى از حضرت امام خمينى قدس سره سؤال شد كه تحصيل در رشته اى حلال، در كلاس هاى مختلط كه با مرد نامحرم روبه رو مى شود، چه حكمى دارد؟ فرمودند: تحصيل در رشته اى حلال، اشكال ندارد، ليكن پوشش از اجانب و خوددارى از اختلاط با آنها لازم است.[2]
60)
اگر در جلسه اى زن به طور ساده قرآن بخواند و مرد هم در آن جلسه باشد، آيا مرتكب گناه شده است؟ اگر خواهران در مكانى باشند و يكى از آنها قرآن بخواند و مردى هم گوش بدهد، بدون اينكه آن خواهر متوجه باشد، آيا مرد گنهكار است يا كسى كه قرآن مى خواند؟
پاسخ:تلاوت به صورت ساده، البته در صورتى كه قصد التذاذ در بين نباشد، اشكالى ندارد، همچنين درباره بخش دوم، اگر مرد با تلذّذ گوش بدهد، مرتكب گناه شده است.[3]

61)
قرائت زنان در اوايل اسلام چگونه بوده است؟ آيا قرائت قرآن از همان اوايل به گونه «تحقيق» از سوى زنان حرام شده است هرچند قرائت زيباتر، تأثير بيشترى داشته باشد؟
پاسخ:تحقيق» اصطلاحى در تجويد است؛ يعنى نوعى قرائت كه از نظر سرعت، كندترين نوع آن است و قرآن با كمال آرامش و آهستگى خوانده مى شود. هيچ كس چنين قرائتى را بر زنان حرام نكرده است؛ مگر آنكه عنوان حرامى بر آن منطبق شود كه توضيح آن خواهد آمد.[4]
مقصود از تحقيق در علم تجويد را چنين نوشته اند: «تحقيق» يعنى رسيدگى و اطلاع يافتن بر حقيقت چيزى و در اصطلاح تجويد، ادا كردن حقّ حرف است از مخرج مربوط، با رعايت صفات آن؛ مانند تلفظ «همزه» از مخرج خود با رعايت صفات جهر، شدّت، نبر و ... ؛ به عبارت ديگر، چون بعضى حروف در مخرج، متحد هستند ودر صفت از يكديگر ممتاز مى شوند (مانند تاء و طاء) يا در صفت با هم مشترك هستند و از جهت مخرج از يكديگر متمايز مى شوند (مانند تاء و كاف، جيم و دال، ميم و نون) بنابراين بايد حقّ هريك از حروف و صفات مربوط به آن را ادا كرد تا خللى در قرائت حاصل نشود.[5]
در شيوه قرائت قرآن، تفاوتى بين زن و مرد وجود ندارد، پس اگر قرآن به گونه اى خوانده شود كه «غنا» محسوب گردد، حرام است و فرقى نمى كند كه تلاوت كننده، زن باشد يا مرد يا نام تلاوت، «تحقيق» باشد يا چيز ديگر؛ تنها آنچه درباره زن آمده، رسيدن صداى او به گوش نامحرم يا ترس از ايجاد انحراف و فساد و مانند آن است كه بانوان بايد اين مسائل را رعايت كنند واز قرائتى كه ممكن است موجب گناه نامحرمان را فراهم كند، بپرهيزند.
نتيجه آنكه قرائت زيباى قرآن خوب است؛ اما نبايد باعث گناه و انحراف گردد؛ حتّى اين شرط بايد براى مردان لحاظ شود؛ يعنى قرائت زيباى آنان تا وقتى

جايز است كه به مرحله «غنا» نرسد و اين مسئله درباره خانم ها حساس تر است.
خداوند متعال به بانوان با ايمان درباره اهميّت تأثير صداى آنان بر نامحرمان چنين مى فرمايد: «فَلاَ تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَيَطْمَعَ الَّذِى فِى قَلْبِهِى مَرَضٌ وَ قُلْنَ قَوْلاً مَّعْرُوفًا»؛[6]پس به گونه اى هوس انگيز سخن نگوييد كه بيماردلان در شما طمع كنند و سخن شايسته بگوييد.
در پايان يادآور مى شويم كه بحث جواز يا عدم جواز قرآن خواندن در حضور نامحرم، بحثى فقهى است كه با توجه به اختلاف فتاوا لازم است از مرجع تقليد سؤال شود.

2. احكام قرآنى زنان، هنگام عادت ماهيانه

62) زنان چه گناهى دارند كه چند روز در ماه را نمى توانند با خداى خويش راز و نياز كنند و نماز بخوانند؟ چرا در ايام حيض، خواندن قرآن براى زنان مكروه است؟
پاسخ:1. زمانى كه پذيرفتيم بنده و مطيع خدا هستيم، همين براى ما كافى است و عمل به اين وظيفه، تكليف ما است. همان شارعى كه به نماز و روزه در مواقع خاص امر كرده، اكنون مى گويد نماز را به جا نياور. ملاك، عمل به وظيفه است نه آنچه دل مى گويد؛ چنان كه روزه گرفتن فضيلت فراوانى دارد، ولى همان خداوندى كه در قرآن به مؤمنان دستور مى دهد روزه بگيرند[7] در آيه ديگرى از مؤمنان مى خواهد كه هنگام مسافرت روزه نگيرند،[8] همچنين در مورد شكسته خواندن نماز مسافر، مسئله همين گونه است؛ يعنى همان خداوندى كه به مؤمنان دستور داده است نماز بخوانند، از مسافران مى خواهد نمازشان را با شرايطى شكسته بخوانند.

2.
در رساله هاى عمليه در اين هنگام اعمالى را براى خانم ها ذكر كرده اند: مستحب است زن حايض در وقت نماز، خود را تميز كند و وضو بگيرد و اگر نمى تواند وضو بگيرد، تيمم كرده، در جاى نماز، رو به قبله بنشيند و مشغول ذكر و دعا و صلوات شود.
3.
قرائت قرآن براى كسى كه در عادت ماهيانه است، اشكال ندارد؛ تنها قرائت سوره هاى سجده دار و به فتواى برخى مراجع، فقط خود آيات سجده دار جايز نيست و اين كه فقها مى فرمايند: قرائت قرآن در زمان عادت ماهيانه كراهت دارد، يعنى ثواب چنين قرائتى از قرائت قرآن در زمان پاكى، كمتر است.[9]
63)
اگر زنانى كه عادت ماهيانه دارند در مجالسى باشند كه سوره سجده دار خوانده مى شود، وظيفه آنها چيست؟ آيا بايد سوره را بخوانند و سجده را به جا نياورند يا اصلاً نبايد هيچ كدام از آنها را انجام دهند و اگر كسى آيه سجده به گوشش رسيد، چه بايد بكند؟ آيا مرتكب گناه شده است؟
پاسخ:زنانى كه در عادت ماهيانه هستند، نبايد حتى حرفى از سوره هايى كه سجده واجب دارند، بخوانند؛ ولى اگر آيات سجده دار را شنيدند، بايد سجده كنند و سجده كردن بر آنها واجب است و نيازى نيست كه مجالس ياد شده را ترك كنند.
اگر كسى به آيه سجده دار گوش دهد، سجده بر او واجب است.[10]
آنچه گذشت، فتواى امام امت قدس سره بود و مى توان با مراجعه به رساله توضيح المسائل، فتواى ديگر مراجع تقليد را بررسى كرد.
64)
چرا زنان در حالت حيض نمى توانند به قرآن دست بزنند؟
پاسخ:يكى از آداب قرآن كريم آن است كه بدن انسان بدون طهارت با آيات آن تماس پيدا نكند؛ از اين رو دست زدن انسان بى وضو يا جنب (چه مرد و چه زن) و همچنين
زنان حائض به آيات قرآن، حرام است. دليل اين حكم، آيه 79 سوره واقعه و رواياتى است كه از پيشوايان معصوم عليهم السلام رسيده است. قرآن كريم مى فرمايد. «لاَّ يَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُون»؛ جز پاكان نمى توانند به آن دست بزنند.
امام رضا (عليه السلام) مى فرمايد: قرآن را بدون طهارت مس نكن و نه در حال جنابت و ... ؛ زيرا خداى متعال مى فرمايد: «لاَّ يَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُون».[11]
امام صادق (عليه السلام) مى فرمايد: «بدن حائض نبايد با آيات قرآن تماس پيدا كند[12]
65)
چرا خواندن سوره يوسف براى زنان منع شده است؟ اگر كسى آن را بخواند، گناه محسوب مى شود؟
پاسخ:در برخى از روايات از آموزش دادن سوره يوسف به زنان، نهى[13] و بر آموزش سوره نور تأكيد شده است؛[14] امّا در بعضى روايات عكس اين مطلب آمده است.[15] درباره چگونگى جمع بين اين دو دسته از روايات، از يك نظر مى توان چنين گفت كه قرآن براى هدايت همه انسان ها آمده و در همه آيات آن، نور و هدايت است؛ بنابراين درست نيست كه به عده اى بگويند خواندن فلان سوره گناه است و اگر احتمال سوءاستفاده يا سوء برداشت براى عده اى وجود داشته باشد، اين درباره همه آيات صدق مى كند.
قرآن كتاب هدايت مردم است و هر كس به اندازه اى كه مى خواند و به آن عمل مى كند، از هدايت آن بهره مند مى شود و در اين مسئله، فرقى بين زن و مرد يا بين سوره يوسف با ديگر سوره ها نيست؛ بنابراين رواياتى كه زنان را از خواندن سوره يوسف منع مى كند، معتبر نيست.
وجه جمع ديگر بين روايات اين است كه بگوييم: با توجه به مباحثى كه در سوره يوسف (عليه السلام) آمده (مانند فريفته شدن زليخا و آوردن يوسف به اتاق خلوت و دربسته، كام خواهى، حيله گرى و انداختن گناه به گردن حضرت يوسف و ...) ممكن است اين مطالب براى برخى از زنان فتنه ساز باشد؛ از اين رو شايسته است ديگر سوره هاى قرآن به زنان آموزش داده شود؛ چنانكه در روايت مرفوعه اى (حديثى كه نام برخى از راويان آن حذف شده) از اميرمؤمنان آمده است: سوره يوسف (عليه السلام) را به زنان تان نياموزيد و آن را براى شان نخوانيد؛ زيرا در آن [امكان] فتنه وجود دارد.[16]
نتيجه آن كه خواندن اين سوره براى دختران و زنان جوانى كه ممكن است دچار لغزش شوند، مناسب نيست؛ ولى براى ساير زنان مناسب است.

 

موضوعات مرتبط: پرسش وپاسخ
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : پنج شنبه 18 / 6 / 1395

عکس نوشته درباره احترام گذاشتن به دیگران

نقش محبت

نوع رابطه ما با اهل بيت (عليهم السلام)، برچه مبنايى است و بر چه مبنايى بايد باشد؟ آيا مثل رابطه ملت و حاكم است؟ آيا رابطه علمى ميان شاگرد و استاد است؟ آيا رابطه «محبت» و «مودت» و پيوند قلبى و درونى است، كه هم كارسازتر و هم بادوامتر و ريشه‌دارتر است؟ قرآن كريم روى اين رابطه، تاكيد دارد و «مودت اهل بيت» را اجر رسالت پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) معرفى مى‌كند: (قل لا اسئلكم عليه اجرا الا المودة فى القربى) در روايات هم، مودت و ولايت، به عنوان يك «فرض» و ملاك قبول اعمال به حساب آمده است. تولاى شما فرض خدايى است قبول و رد آن مرز جدايى است هر آن كس را كه در دين رسول است ولايت، مهر و امضاى قبول است ديانت‌بى‌شما كامل نگردد بجز با عشقتان دل، دل نگردد حتى اهل سنت هم طبق احاديثشان اين نكته را قبول دارند و در شعر شافعى چنين آمده است: يا اهل بيت رسول الله حبكم فرض من الله فى القرآن انزله كفاكم من عظيم القدر انكم من لم يصل عليكم لا صلاة له اى خاندان پيامبر خدا! محبت‌شما فرض و واجب است كه در قرآن آن را نازل فرموده است. در عظمت قدر شما همين بس كه هركس (در نماز) بر شما درود و صلوات نفرستد، نمازش صحيح نيست.» هرچه محبت و دلباختگى و ارتباط قلبى بيشتر باشد، تبعيت، همرنگى، همراهى و همدلى هم بيشتر خواهد شد. ايمان عاطفى به رهبرى، حتى در طاعت سياسى و اجتماعى هم تاثير مى‌گذارد و تبعيتى عاشقانه مى‌شود، نه صرفا تشكيلاتى و رسمى. از اين رو، ارتباط شيعه با اهل بيت (عليهم السلام) را علاوه بر جنبه‌هاى اعتقادى برمبناى علمى، احاديث و منابع دينى، بايد عاطفى، روحى و احساسى قرار داد و «آگاهى عقلى» را با «عاطفه قلبى» درهم آميخت و عقل و عشق را با هم پيوند زد. ايجاد محبت و عشق را بايد از مراحل ساده، بسيط و عاطفى شروع كرد و در مراحل بعدى با بصيرت و شناخت‌بيشتر، آن را تعميق داد، تا آنجا كه «حب»، جزء سرشت انسان گردد و «محبت اهل بيت»، جزء دين يك مسلمان و شيعه در آيد و «هل الدين الا الحب»؟ براى اين كار، بايد زمينه‌هاى روحى و آمادگيهاى قبلى افراد را در نظر گرفت، و الا محبت اهل بيت‌به دلهاى غير مستعد و غير آماده نمى‌چسبد، آنچنان كه كاشى به ديوار كاهگلى نمى‌چسبد. گاهى هم بايد موانع را زدود، هم چنانكه در لحيم‌كارى، ابتدا با سنباده و مواد ديگر، چربيها، آلودگيها و جرمها را از محل مى‌زدايند، تا لحيم، بچسبد و جوش بخورد.

راههاى ايجاد محبت

1- استفاده از علاقه به محبوبيت.
هر كس دوست دارد مورد علاقه و محبت ديگران باشد و مورد توجه قرار گيرد. در جذب افراد، اظهار علاقه، خيلى مؤثر است. بخصوص آن طرفى كه انسان مورد علاقه او باشد اگر شخصيتى معروف، مهم و معتبر باشد، مورد رغبت‌بيشترى است. تاچه رسد به اينكه آن طرف، خدا، رسول و ائمه (عليهم السلام) باشند. بايد چنين القاء كرد كه رشته محبت و علقه ولايى با اهل بيت، موجب مى‌شود انسان محبوب خدا و رسول گردد و چه موهبتى بالاتر از اين؟ طرح اين مسئله كه ائمه، دوستدارانشان را دوست دارند، ايجاد محبت مى‌كند. روايت در اين زمينه، بسيار است. از جمله، اين حديث: كسى به محضر حضرت على (علیه السلام) رسيد و گفت: «السلام عليك يا امير المؤمنين و رحمة الله و بركاته، كيف اصبحت؟» سلام و رحمت و بركات الهى برتو، اى اميرمومنان، چگونه صبح كرده‌اى؟ حضرت سربلند كرد و پاسخ سلامش را گفت و فرمود: «اصحبت محبا لمحبينا و مبغضا لمن يبغضنا» صبح كردم، در حالى كه دوستدارانمان را دوست دارم و با دشمنان دشمن هستم. طرح مسئله حب متقابل و رضايت طرفينى ميان خدا و بنده يا پيامبر و امت، كارساز است. قرآن هم نمونه‌هايى دارد، همچون: «رضى الله عنهم و رضوا عنه»، «فسوف ياتى الله بقوم يحبهم و يحبونه» خدا از آنان راضى است، آنان هم از خدا راضى‌اند. خداوند كسانى را خواهد آورد كه آنان را دوست‌بدارد و آنان هم دوستدار خدا باشند.
2-
بيان فضيلت‌حب آل پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)
فعال ساختن كانال تبليغ محبت اهل‌بيت، در جذب ديگران اثر دارد. گفتن و مطرح كردن مؤثر است. به عنوان يك دستور كار، بايد فضيلت، آثار و بركات محبت اهل بيت را به صورت پيوسته طرح كرد. به هر حال در عده‌اى اثر مى‌گذارد و مردم به دنبال يك موج تبليغاتى در رسانه‌ها يا مراكز فرهنگى، به سمت و سويى گرايش مى‌يابند. در اين باره، احاديث فراوان است. به عنوان نمونه: پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «الا و من مات على حب آل محمد مات شهيدا الا و من مات على حب آل محمد مات مغفورا له الا و من مات على حب آل محمد مات تائبا الا و من مات على حب آل محمد مات مؤمنا مستكمل الايمان الا و من مات على حب آل محمد بشره ملك الموت بالجنة الا و من مات على حب آل محمد فتح له فى قبره بابان الى الجنة الا و من مات على حب آل محمد جعل الله قبره مزار ملائكة الرحمة...» هركس با محبت آل محمد از دنيا برود، شهيد مرده است، آمرزيده مى‌شود، با توبه از دنيا رفته است، با ايمان كامل مرده است، فرشته مرگ او را به بهشت‌بشارت مى‌دهد. از قبر او دو در گشوده مى‌شود به روى بهشت، خداوند قبر او را مزار فرشتگان رحمت قرار مى‌دهد. چنين رواياتى فراوان است. ذكر اينها، دلها را تكان مى‌دهد و شيفته اهل بيت مى‌سازد.
3-
طرح نيازمندى انسان به اين محبت و بهره‌مندى از آن
انسان معمولا مجذوب كسى يا جايى مى‌شود كه گره از كار او بگشايد و بهره برساند. در رابطه‌هاى اجتماعى افراد، به وضوح اين مساله ديده مى‌شود. در زندگى ممتد و مستمر ما كه تا آخرت ادامه مى‌يابد، كجاها گير مى‌كنيم و نياز به كمك داريم؟ هنگام مرگ، در برزخ، در رستاخيز، هنگام عبور از صراط و... به كارسازى محبت اهل بيت آگاه مى‌شويم. در اين زمينه‌هم حديث‌بسيار است. از جمله اين چند حديث مشهور رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم): «حبى و حب اهل بيتى نافع فى سبعة مواطن اهوالهن عظيمة: عند الوفاة و فى القبر و عند النشور و عند الكتاب و عند الحساب و عند الميزان و عند الصراط»، محبت من و خاندانم در هفت جا، كه هول و هراس آنها عظيم است، سود مى‌بخشد: هنگام مرگ، در قبر، هنگام رستاخيز، هنگام گرفتن نامه اعمال، وقت‌حساب، كنار ميزان و سنجيش اعمال و هنگام عبور از صراط. «سال رجل رسول الله عن الساعة، فقال: ما اعددت لها؟ قال: ما اعددت لها كبيرا الا انى احب الله و رسوله. قال: فانت مع من اجببت (المرء مع من احب). قال انس: فما رايت المسلمين فرحوا بعد الاسلام لشى‌ء اشد من فرحهم بهذا» مردى از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) از زمان قيامت پرسيد. حضرت فرمود: براى آن چه آماده كرده‌اى؟ گفت: چيز مهمى آماده نكرده‌ام، جز اينكه خدا و رسولش را دوست دارم. حضرت فرمود: تو با كسى هستى كه دوست مى‌دارى. انسان با محبوب خود خواهد بود. انس گويد: من نديدم كه مسلمانان بعد از اسلام، به چيزى بيش از اين مژده رسول خدا خوشحال شده باشند. على (علیه السلام): «من احبنا كان معنا يوم القيامة، و لو ان رجلا احب حجرا لحشره الله معه» هر كس ما را دوست‌بدارد در قيامت‌با ما خواهد بود. و اگر كسى سنگى را دوست‌بدارد، خداوند او را با آن سنگ محشور مى‌كند. اين مژده بزرگى است كه علاقه‌مند به اهل بيت‌بداند كه در آخرت هم با آنان محشور خواهد بود. وقتى محبت تا اين اندازه كارساز است، چرا اين گنج را نداشته باشيم؟!
4-
ارزش جلوه دادن محبت اهل بيت (عليهم السلام)
وقتى كارى مورد تقدير و تشويق قرار مى‌گيرد و به عنوان «الگو» مطرح مى‌شود، در ديگران هم جذبه و كشش ايجاد مى‌كند. ارزشگذاران جامعه، مسؤولان فرهنگى هنرى، برگزاركنندگان مسابقات و جايزه دهندگان، اينها همه نقش دارند. وقتى كسى به خاطر شعر گفتن يا قصه نوشتن يا كتاب خواندن در مورد ائمه (عليهم السلام) تشويق شود، هم محبت پيدا مى‌كند و هم به خاطر اين پيوند، احساس عزت و سربلندى دارد. چون مى‌داند كه اين كيف، چادر، كتاب و جايزه رابه خاطر اين موضوع، جايزه گرفته است. وقتى از جوانها مى‌پرسند: در باره چه چيزى، شعر مى‌گوييد؟ اغلب مى‌گويند: عشق، بهار، دوستى، زندگى، گل، بلبل و... وقتى پرسيده مى‌شود: چه كتابهايى مى‌خوانيد؟ مى‌گويند: رمان، كتابهاى علمى، داستانهاى تخيلى و... گويا سختشان است‌بگويند: كه در باره خدا و نماز و ائمه (عليهم السلام) شعر مى‌گوييم. يا كتابهاى مربوط به اهل بيت و كتب دينى مى‌خوانيم. چون از اين جهت مورد تشويق قرار نمى‌گيرند، بايد شرايطى پيش آورد كه اگر كسى در باره اهل‌بيت، شعر گفت، شعر حفظ كرد، حديث‌حفظ كرد، كتاب خواند، قصه نوشت، فيلم ساخت، تابلوى هنرى كشيد، يا حتى نام ائمه را داشت‌يا نام اهل‌بيت را روى فرزند خود گذاشت، احساس افتخار و سربلندى كند و اين را ارزش احساس كند و ارزش تلقى كند. مهر تو را به عالم امكان نمى‌دهم اين گنج، پربهاست، من ارزان نمى‌دهم وقتى از رسانه‌ها، تلويزيون، مسابقات و گزارشها «الگو» معرفى مى‌شود، اين، تاثيرگذار است. امام صادق (علیه السلام) فرمود: «يا معشر الشيعة!... علموا اولادكم شعر العبدي فانه على دين الله.» اى گروه شيعه! به فرزندانتان شعر «عبدى» را بياموزيد، چرا كه او بر آيين خداست. اين تشويق امام صادق (علیه السلام) كه شيعيان شعر «عبدى كوفى» را به بچه‌هايشان ياد بدهند، بزرگترين «تشويق» است و «الگودهى» است. شعر عبدى، از فضليتهاى اهل بيت، موج مى‌زد. «سيد حميرى» كه از شاعران متعهد شيعه است، مى‌گفت: هر كس حديثى بگويد از فضائل على و اهل بيت (عليهم السلام) كه من آن را در شعرم نگفته‌ام، اين اسبم را به او مى‌بخشم. دختر «ابو الاسود دؤلى» وقتى فهميد كه خليفه، عسل را فرستاده تا محبت اهل بيت را از دل آنها بيرون كند، آنچه خورده بود، پس آورد، و نخواست‌با عسل، مهر «آل على» را از دست‌بدهد. معلمان در اين مسائل، خيلى مى‌توانند خطدهى داشته باشند و به گرايشها و الگوگيريهاى نوجوانان جهت‌بدهند. حتى اگر يك دختر و پسر غير متعهد، به خاطر اين كه اسمشان مهدى يا زينب و فاطمه است، جايزه بگيرند، همين تاثير ضمنى ايجاد محبت مى‌كند.
5-
تعظيم و تكريم
جوانان، به خاطر حالت الگوگيرى از مربيان، حتى از حالات و رفتار آنها هم سرمشق و نكته مى‌گيرند. نحوه برخورد مربيان با اهل بيت در حضور فرزندان، و شاگردان و جوانان، به آنان هم ياد مى‌دهد. نام ائمه (عليهم السلام) را با تكريم و احترام ياد كردن، همراه اسمشان سلام و صلوات فرستادن، به احترام نام امام زمان (عج) برخاستن و دست‌بر سرنهادن، روز ميلاد ائمه را جشن گرفتن و بزرگ داشتن، روز وفاتشان حريم نگهداشتن و حرفهاى خنده‌دار و برخوردهاى شاد نداشتن و در غم و اندوهشان حالت غم داشتن، تاثيرگذار است زيرا كوچكترها به بزرگترها نگاه مى‌كنند. اين حالت، خصلت‌شيعه است: «شيعتنا خلقوا من فاضل طينتنا، يفرحون لفرحنا و يحزنون لحزننا» شيعيان ما از افزوده سرشت ما خلق شده‌اند، با شادى ما شاد مى‌شوند و با اندوه ما غمگين مى‌شوند. حتى كيفيت نام بردن و لحن‌ما در اين مساله، مؤثر است. يك وقت مى‌گوييم: امام رضا فرمود. و يك وقت مى‌گوييم: حضرت امام رضا عليه السلام فرمود. اين دو با هم خيلى فرق دارد. اگر هنگام شنيدن نام پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) يا يكى از معصومين (عليهم السلام)، زير لب صلوات بر آنها بفرستيم، اين هم نوعى تكريم است و در ديگران، تاثيرگذار. در سالهاى اخير نسبت‌به برخى از مناسبتها مثلا ايام «فاطيمه» يا «روز زن»، در مورد حضرت فاطمه (سلام الله علیها) بيش از گذشته، كار فرهنگى و تبليغى و گراميداشت، انجام شده است، يا نسبت‌به امام زمان (علیه السلام) اين است كه مى‌بينيم، به همين تناسب، محبت فاطمه و مهدى (عليهما السلام) و گرايش به اين دو، نسبت‌به گذشته بيشتر شده است، بخصوص در ميان جوانان. طبعا زبان و بيان خاص مربوط به نوجوانان و جوانان، چه در سخن و چه در نوشته‌ها بايد مراعات شود و افق فكر و سطح كودكان در نظر گرفته شود، چه در برنامه‌هاى راديويى و تلويزيونى، چه در صبحگاهها و مراسم جشن و عزا در خانه‌ها، مدارس، مساجد و هيئتها.
6-
ذكر فضايل اهل بيت و فرهنگ آنان
مردم، آرمانگرا و قهرمان دوستند. اگرشخصيت، فضليت، فكر و فرهنگ امامان اهل بيت (عليهم السلام) را بشناسند به آنان علاقه پيدا مى‌كنند و اين علاقه به تبعيت و همسويى مى‌كشد. امام رضا (علیه السلام) در حديثى فرموده است: «ان الناس لو علموا محاسن كلامنا لاتبعونا» «مردم اگر خوبيهاى حرفها و تعاليم ما را بشناسند، از ما پيروى مى‌كنند.» اينكه چگونه مردم، جوانان و بشريت را با فرهنگ اهل بيت بايد آشنا كرد، نكته ظريفى است و بايد از تكنيك «هنر» استفاده كرد و در عرضه محتواى كلامى و حياتى ائمه (عليهم السلام) به نسل امروز، كار رسانه‌ها در اين جهت، مهم است و متاسفانه ضعيفيم. فضايل در دو محور است
1-
جهات آرمانى، خلقت، طينت و...
2-
جهات عملى و قابل اسوه‌گيرى و تبعيت عينى و ملموس از رفتار اهل بيت. طرح هر دو جهت، عامل ايجاد علاقه است، ولى محور دوم موثرتر است كه در عين بيان عظمت‌هاى فوق تصور، امكان راه يافتن به حريم كمال آنان هم باشد. نوشتن و سرودن در باره فضايل و خوبيهاى ائمه و ترويج آنها ميان نسل نو، محبت مى‌آورد.
7-
گره زدن خوشيهاى زندگى به حيات ائمه(علیهم السلام)
با استفاده از قضيه شرطيه (قضيه پاولوف) به نحوى عمل كنيم كه با ديدن چيزى و خاطره‌اى، پيوند با اهل بيت مطرح شود، جشن گرفتن و شيرينى و عيدى دادنها، و جشن تكليف گرفتن و اعطاى مدال و اهداى جوايز و تشويقها اگر در روز تولد فلان معصوم (علیه السلام) باشد، خواه ناخواه تاثير غير مستقيم دارد. گره خوردن يك خاطره خوش با اهل بيت. شبهاى تولد يا روزهاى ميلاد ائمه، در خانه‌ها و مدرسه‌هاى ما بايد يك حادثه خوب يا خاطره خوش پيش آوريم. مثلا با يك جعبه شيرينى به خانه رفتن، يا شب تولد امام هادى (علیه السلام) با يك جعبه شيرينى در دفتر مدرسه گذاشتن به همين مناسبتها، كه سبب مى‌شود از ياد نرود.
8-
معرفى كتاب و نگارش مقاله و شعر
اين، نوعى كار فرهنگى است كه با شناختن و شناساندن كتابهاى خوب، جذاب و سازنده در مورد اهل‌بيت، از علاقه به مطالعه بچه‌ها استفاده كنيم. كتابى كه به مسابقه مى‌گذاريم يا براى تلخيص پيشنهاد مى‌كنيم يا موضوعى كه براى مقاله‌نويسى، شعر و قصه، حتى عكس و نقاشى مى‌دهيم، اگر سوژه‌هاى اهل بيتى داشته باشد، مفيد است. يا كشاندن روزنامه ديوارى به اين سمت. يا در خواست‌خاطره‌نويسى از زيارت، عاشورا، نيمه شعبان، شب قدر، مجالس سوگوارى و امثال اينها.
9-
تشكلهاى هيئتى
برنامه‌هاى خودجوش نوجوانان كه كار گروهى انجام دهند، مثل فعاليتهايى كه در نيمه شعبان و برگزارى جشن دارند، يا تشكيل هيئت و راه انداختن دسته عزادارى يا آراستن مسجد، حسينيه و تكيه و برنامه‌هاى ايستگاههاى صلواتى آب، شربت، اطعام، احسان و... همه گره‌زننده قلب نوجوانان با تشكيلات اهل بيت است. بچه‌ها زمينه‌هاى روحى دارند. اينها را بايد به كار گرفت، در محله‌هاى مختلف از خود آنان «هيئت» درست كرد و خودشان مسؤوليت‌به عهده بگيرند تا فعال شوند. ايام محرم يكى از مناسبترين فرصتهاى ايجاد اينگونه تشكلهاى هيئتى از دانش آموزان بخصوص در مقطع راهنمايى و اوائل دبيرستان است. در عاشورا و نيمه شعبان، به خاطر شور عمومى مردم، بچه‌ها جذب اينگونه مراسم مى‌شوند. براى استفاده از اين حس خود جوش بچه‌ها و جهت دادن آن براى ايام ديگر بايد سرمايه‌گذارى كرد. وقتى بچه‌ها براى خودشان در ارتباط با ائمه، صاحب علم، پرچم، دسته و هيئت مى‌شوند، احساس تشخص مى‌كنند.
10-
ايجاد فضاى روحى و معنوى
پديد آوردن صحنه‌ها و فضاهايى كه بچه‌ها در شرايط خاصى قرار بگيرند و به تدريج‌حس درونى آنان بيدار شود و جذب گردند. چه بسا اگر كودكان را به حال خود رها كنيم، به اين سمت و جهت، كشيده نشوند و به دعا و توسل نيايند. ولى اگر ترتيبى دهيم كه در اين فضا قرار گيرند، جذب مى‌شوند. مثلا اردوها و ديدارهاى از حرمها، زيارتگاه‌ها، مجالس دينى، دعا، توسل و عزادارى، محكم كننده اين رشته و رابطه است. اين همه اردوهاى سياحتى و زيارتى تشكيل مى‌شود و دانش‌آموزان مثلا به قم، شيراز، مشهد، جمكران و امثال آنها مى‌روند، تنها تماشاى ساختمان، در، ديوار و گنبد نباشد، همراه اين ديدارها، تغذيه فكرى و روحى شوند و مطلب ياد بگيرند و الگو بگيرند و عشقها و علاقه‌هايشان را به اين خاندان، پيوند بزنند. ديدار با شخصيتهايى كه تاثيرگذارند در صورت امكان حتما در برنامه اين سفرها و اردوها قرار بگيرند. شركت در مجالس با حال، همين طور است.
يك هشدار
با همه اهميتى كه براى محبت اهل بيت و ايجاد آن در دل بچه‌ها قائليم، بايد از يكسونگرى هم پرهيز داشت و پرهيزشان داد. يعنى آميختن «محبت» به «عمل»، كار اصلى ماست تا صرف محبت و عشق به اهل بيت (منهاى عمل، تقوا و تبعيت) غرور براى محبان نياورد. امام صادق (علیه السلام) فرموده است: تعصى الاله و انت تظهر حبه هذا محال فى الفعال بديع لو كان حبك صادقا لاطعته ان المحب لمن يحب مطيع خدا را نافرمانى مى‌كنى، در حالى كه اظهار عشق و محبت نسبت‌به خداوند دارى، اين محال است و در كارها چيز شگفتى است. اگر محبت تو صادقانه بود، از او اطاعت مى‌كردى، چرا كه دوستدار، نسبت‌به كسى كه دوستش مى‌دارد، مطيع و فرمانبردار است. اظهار دوستى با خدا بايد همراه با تبعيت و اطاعت‌باشد نه معصيت، چون حب صادقانه به اطاعت محبانه منجر مى‌شود. ادعاى دوستى با اهل‌بيت ولى اهل گناه و آلودگى بودن، نوعى تناقض است. بايد تفهيم كرد كه هرچند دين، «دين حب و محبت» است ولى محبتى، صادقانه است كه به همرنگى و هماهنگى كشيده شود. هم چنان‌كه دو نفر وقتى به هم محبت دارند، به خاطر همين محبت، مى‌كوشند مثل هم باشند و از رنجاندن و مخالفت ديگرى، پرهيز كنند. حديثى از امام رضا (علیه السلام) گوياى همين نكته است كه نبايد به اتكاى دوستى اهل‌بيت، «عمل صالح» را رها كرد و گفت كه: «على داريم: چه غم داريم؟» و امثال اينها: «لا تدعوا العمل الصالح و الاجتهاد فى العبادة اتكالا على حب آل محمد و لا تدعوا حب آل محمد و التسليم لامرهم اتكالا على العبادة، فانه لا يقبل احدهما دون الآخر.» «نه عمل صالح و تلاشى در عبادت را به اتكاى محبت اهل بيت، رها كنيد و نه محبت و دوستى اهل بيت و تسليم آنان بودن را به اتكاى عبادت، چرا كه هيچ كدام بدون ديگرى پذيرفته نيست.» آرى... آميختن «محبت اهل بيت» به «عمل صالح و بندگى».
منبع: سایت بلاغ

 

موضوعات مرتبط: ویژه جوانان ونوجوانان
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : پنج شنبه 18 / 6 / 1395

چکیده
 

موضوع بحث ما راجع به غریزه ی جنسی نوجوانان و جوانان است. ما در این مقاله به بررسی تعریف غریزه جنسی پرداخته و دوران نوجوانی و جوانی را که دوران مهمّی در تربیت جنسی نوجوانان و جوانان شمرده می شود، مورد بحث قرار داده ایم. این موضوع دارای اهمیّت فراوانی می باشد، زیرا معضلی است که از دیر باز افکار نوجوان و جوان را مشوّش نموده و به خود مشغول کرده است. از آنجا که این موضوع دارای اهمیّت خاصی است بسیاری از متفکرین قدیم و جدید در این باره نظراتی داده اند که در متن بطور مفصّل ارائه خواهد شده است.
کلید واژه: غریزه، نوجوان، جوان، بلوغ.

مقدمه
 

از ابتدای خلقت غریزه جنسی همواره با انسان بوده است و همیشه با او خواهد بود، وهمچنین یک قوه ی قوی در انسان بشمار میرود. در نتیجه نیاز است که با این غریزه آشنا شده و آن را بهتر بشناسیم.از طرف دیگر در طول زندگی انسان دوره ی نوجوانی و جوانی یکی از مهمترین دوره های زندگی به حساب می آید، چرا که در این مقطع این غریزه خود را نشان می دهد و نوجوان با این غریزه مواجه شده و با آن سروکار دارد. لذا به همین خاطر ضرورت دانستم که این برهه ی سنی بسیار مهم را بیان نموده و توضیحات آن را بدهم.بطور کلی میتوان گفت از غریزه جنسی می توان صحیح و درست استفاده کرد و در راه اعتدال پیشرفت، یعنی همان دستورات دین و اهل بیت(علیهم-السلام) که در این باره داده شده است، و همچنین می توان به صورت نادرست و غلط استفاده کرد، و از مرز انسانیت خارج شد، همانگونه که در جهان غرب این اتّفاق افتاده است.
در اینجا چند سؤال مطرح است که دارای اهمیّت هستند که عبارتند از:
چرا نوجوانی مهم است؟
سبب های طغیان وسرکشی قوای نفسانی چیست؟
نوجوان و جوان در قرآن و روایات چگونه توصیف شده اند؟
مسئولیت افراد نوجوان به چه صورت است؟
مفهوم نوجوانی یعنی چه؟
غریزه جنسی چیست؟

فصل اول: غریزه جنسی
 

غریزه جنسی چیست؟
 

کلیه هیجاناتی را که هدف طبیعی آنها تولید نسل است غریزه جنسی می نامیم. مثلاً هیجانی که سبب تظاهر خودنمائی آدمی می شود، برای تولید مثل نیست ولی چون نتیجتا به تحریک غریزه جنسی و تولید مثل منتهی می شود باید جنسی نامید و به همین طریق بوسیدن و تحریک کردن اعضای تناسلی از این دسته غرایز هستند. تحریفات مختلف مثل لواط یا به خود وررفتن و جزیی از خود و اگزیبیستون هیچ کدام به تولیدمثل منتهی نمی شود در حالی که بی دلیل آنها را تمایلات غریزه جنسی نام نهاده اند. دلیل نامگذاری چیست؟ دلیل این نامگذاری این است که هیجاناتشان از راه تحریک دستگاه تناسلی و خودنمائی و سایر حالات آن به تولید نسل می شود. نام تحریف فقط بدین دلیل به آنها داده اند که آنها از هدف خود دور شده و به اشیاء غیرعادی دلبستگی یافته اند و در حقیقت آنها را تحریفات جنسی نیز نامیده اند. غریزه جنسی ممکن است از نقطه نظر ارتباط با منظورهای خاص خود و یا به صورت یک هیجان، نگریسته شود. به تدریج که رو به رشد می رود از مراحل مختلف می-گذرد و در دورانهای مختلف زندگی به مقاصد مختلف بستگی پیدا می کند. در دوران کودکی عشق فقط متوجّه وجود خود آدمی مثل کامجویی از خود است و گاهی نیز مدّت ها بدان صورت باقی می ماند. عادت به جلق و سایر طرق کامجویی از وجود خود که می توان آن را مقاربت با خود نیز نامید در حقیقت مثل این است که آدمی با خودش عشق می ورزد و بدین دلیل است که از نظر روانی و اخلاقی زیان آور است.کامجویی از همجنسان خود به حال طبیعی، یعنی عشق اختصاصی جوشش با همسنان خود مخصوص دوران 13 ـ 14 سالگی است و عادی شمرده می شود به شرطی که تنها منحصر به شخص و یا دسته مخصوص نباشد و کامجویی از جنس مخالف و یا عشق ورزیدن با او مخصوص دوران بعدی یعنی دوران بلوغ کامل است و تک همسری مخصوص زندگی بزرگسالان است. هر یک از دوران های اولیه ممکن است مدت ها بجا بماند و مداومت داشته باشد تا آنجا که غریزه جنسی معمولی زندگی را حذف کند و آن را به سوی تحریف بکشاند.برای تصعید غریزه جنسی لازم است تمام دوران های مختلف رشد آن را در نظر گرفت. مثلا کامجویی از خود امکان دارد از دوران کودکی به صورت میل عادی و سالمی دوام یابد و کودک بخواهد خود را دوست داشتنی و مورد توجه سایرین نشان دهد، کامجویی از نوع مخصوص دوران بلوغ اول است و امکان دارد به طریق عادی تصعید شود و به همکاری صادقانه به همجنسان خود منتهی گردد. تمایل به کامجویی های گوناگون در دوران بلوغ کامل، امکان دارد به جوانمردی نسبت به جنس مخالف منتهی شود. تمایل به تک همسری ممکن است به صداقت کامل و عشق حقیقی برای یک هدف عالی منجر شود. روی هم رفته اگر غریزه جنسی را نه تنها از نظر منظور اصلی بلکه از نظر هیجاناتش بنگریم خواهیم دید که عده زیادی از هیجانات بدان منتهی می شود. مثلاً خودنمایی و اشتیاق شدید جلب توجّه دیگران، خودخواهی که مخصوص مردان ریاست طلب است، عشوه گری و حس اطاعت که تقریبا مخصوص زنان است. هیجانات اولیه برای داشتن فرزند به وجود می آید و به غرائز تناسلی بستگی دارد، غریزه مادری که برای مراقبت و پرورش نوزاد ایجاد می شود همیشه با غریزه جنسی ارتباط دارد.تصعید غریزه جنسی عبارت از هدایت هر یک از این هیجانات به سوی هدف بالاتر است. ولی از آنجا که رشد این هیجانات در افراد مختلف است باید دقت کرد و تصعید متناسب و مکفی را در نظر گرفت. یعنی تجسم کرد در هر فرد کدام یک از این هیجانات قویتر است. آن را به سوی هدف مخصوص طوری تصعید کرد که بتواند رشد کامل بیابد. در یکی عشق به تحسین و تمجید قویتر است باید آن را به سوی میل کامل برای انجام کارهای نیک تصعید کرد. در دیگری که هیجان خلاقه موجود است باید آن را به سوی کارهای اختراعی و اکتشافی تصعید کرد.(دانستنی های جنسی، صفحه 13 تا 16)

علاقه جنسی يا گناه ذاتی در جهان قدیم:
 

برای ما مسلمانان كه علاقه دو همسر را به يكديگر يكی از نشانه‏های بارز وجود خداوند می‏دانيم(سوره روم آیه21) و نكاح را " سنت " و تجرد را يكنوع " شر حساب می‏كنيم هنگاميكه می‏خوانيم يا می‏شنويم بعضی از آئين ‏ها علاقه جنسی‏ را ذاتا پليد ، و آميزش جنسی را ( ولو با همسر شرعی و قانونی ) موجب‏ تباهی و سقوط می‏دانند دچار تعجب می‏شويم . عجب‏تر آنكه می‏گويند : دنيای قديم عموما گرفتار اين وهم بوده است . برتراند راسل فيلسوف اجتماعی مشهور معاصر می‏گويد : " عوامل و عقايد مخالف جنسيت در اعصار خيلی قديم وجود داشته و بخصوص در هر جا كه‏ مسيحيت و دين بودا پيروز شد عقيده مزبور نيز تفوق يافت و سر تارك‏ مثالهائی از اين فكر عجيب مبنی بر اينكه چيز ناپاك و تباهی در روابط جنسی وجود دارد ذكر می‏نمايد . در آن نقاط دنيا نيز كه دور از تأثير مذهب بودا و مسيح بوده است‏ اديان و راهبانی بوده‏اند كه طرفداری از تجرد می‏كرده‏اند ، مانند " اسنيت‏ها " در ميان يهوديان و بدين طريق يك نهضت عمومی رياضت در دنيای قديم ايجاد شد. در يونان و روم متمدن نيز طريقه كلبيون جای طريقه‏ اپيكور را گرفت . افلاطونيان نو نيز باندازه كلبيون رياضت طلب بوده‏اند. از ايران،اين عقيده ( دكترين ) بسمت باختر پخش شد كه ماده عين‏ تباهی است و به همراه آن اين اعتقاد به وجود آمد كه هر گونه رابطه جنسی‏ ناپاك است و اين عقيده با جزئی اصلاح، اعتقاد كليسای مسيحيت محسوب گرديد(کتاب زناشوئی و اخلاق صفحه25و26) اين عقيده قرنها وجدان انبوه عظيمی از افراد بشر را تحت نفوذ ترس آور و نفرت‏انگيز خود قرار داده و به عقيده روانكاوان نفوذ اين عقيده، اختلالات روانی و بيماري های روحی فراوانی را موجب شده است كه از اين‏ جهت مانند ندارد. منشأ پيدايش اين گونه افكار و عقايد چيست؟ چه چيز سبب می‏شود كه بشر به علاقه و ميل طبيعی خود به چشم بدبينی بنگرد و در حقيقت جزئی از وجود خود را محكوم كند؟ مطلبی است كه مورد تفسير متفكرين قرار گرفته است و ما اكنون در صدد كاوش در آن نيستيم، مثلاً علل گوناگونی می‏توانند در گرايش بشر به اين گونه افكار و آراء دخيل باشند. ظاهرا علّت اينكه فكر پليدی " علاقه و آميزش جنسی " در ميان مسيحيان‏ تا اين حد اوج گرفت، تفسيری بود كه از بدو تشكيل كليسا، از طرف كليسا برای مجرد زيستن حضرت عيسی مسيح، صورت گرفت. گفته شد علّت اينكه‏ مسيح تا آخر مجرد زيست پليدی ذاتی اين عمل است و به همين جهت روحانيين‏ و مقدسين مسيحی شرط وصول به مقامات روحانی را آلوده نشدن به زن در تمام‏ مدت عمر دانستند و " پاپ " از ميان اينچنين افرادی انتخاب می‏شود. به عقيده ارباب كليسا تقوا ايجاب می‏كند كه انسان از ازدواج خودداری كند، راسل می‏گويد: "در رسالات قديسين به دو يا سه توصيف زيبا از ازدواج‏ برمی‏خوريم، ولی در ساير موارد، پدران كليسا از ازدواج به زشت‏ترين‏ صورت ياد كرده‏اند .هدف رياضت اين بوده كه مردان را متقی سازد بنابراين، ازدواج كه عمل‏ پستی شمرده می‏شد بايستی منعدم شود."با تبر بكارت درخت زناشوئی را فرو اندازيد " اين عقيده راسخ سن ژروم درباره هدف تقدس است.(کتاب زناشوئی و اخلاق صفحه30) كليسا ازدواج را به نيت توليد نسل جايز می‏شمارد. اما اين ضرورت، پليدی ذاتی اين كار را از نظر كليسا از ميان نمی‏برد، علّت ديگر جواز ازدواج، دفع افسد به فساد است يعنی به اين وسيله از آميزش های بی قيد و بند مردان و زنان جلوگيری می‏شود. راسل می‏گويد: " طبق نظريه سن پول، مسئله توليد نسل هدف فرعی بوده و هدف اصلی ازدواج همان جلوگيری از فسق بوده است،اين نقش اساسی ازدواج است كه در حقيقت دفع افسد به فاسد شمرده است.) " کتاب زناشوئی و اخلاق صفحه 31) كليسا ازدواج را غير قابل فسخ، و طلاق را ممنوع می‏شمارد، گفته می‏شود كليسا خواسته است بدين وسيله ازدواج را تقديس و از تحقير آن‏ بكاهد. ممكن است علّت ممنوعيت طلاق و غير قابل فسخ بودن ازدواج از نظر كليسا اين باشد كه خواسته است برای كسانی كه از بهشت تجرد رانده شده‏اند جريمه و مجازاتی قائل باشد. چنانكه می‏دانيم عقايد تحقير آميز راجع به خود زن در ميان ملل و اقوام‏ قديم مبنی بر اين كه زن انسان كامل نيست، برزخی است ميان انسان و حيوان، زن دارای نفس ناطقه نيست، زن به بهشت هرگز راه نخواهد يافت‏ ! و امثال اينها زياد وجود داشته است، اين عقايد و آراء تا آنجا كه از حدود ارزيابی زن تجاوز نمی‏كند اثر روانی، غير از احساس غرور در مرد و احساس حقارت در زن ندارد. امّا عقيده پليدی علاقه و آميزش جنسی مطلقا روح زن و مرد را متساويا آشفته می‏سازد و كشمكش جانكاهی ميان غريزه طبيعی‏ از يك طرف و عقيده مذهبی از طرف ديگر به وجود می‏آورد. ناراحتی‏های‏ روحی كه عواقب وخيمی بار می‏آورد همواره از كشمكش ميان تمايلات طبيعی وتلقينات مخالف اجتماعی پيدا می‏شود از اين جهت است كه اين مسئله فوق‏ العاده مورد توجه محافل روانشناسی و روانكاوی قرار گرفته است. با توجّه به نكات فوق منطق عالی اسلام فوق العاده جلب توجّه می‏كند، در اسلام كوچكترين اشاره‏ای به پليدی علاقه جنسی و آثار ناشی از آن نشده است، اسلام مساعی خود را برای تنظيم اين علاقه بكار برده است. از نظر اسلام روابط جنسی را فقط مصالح اجتماعی حاضر يا نسل آينده محدود می‏كند و در اين زمينه تدابيری اتخاذ كرده است كه منجر به احساس‏ محروميت و ناكامی و سركوب شدن اين غريزه نگردد . متأسفانه دانشمندانی امثال برتراند راسل كه از عقايد مسيحيت و بودائی‏ و غيره در اين زمينه انتقاد می‏كنند، درباره اسلام سكوت می‏نمايند. راسل‏ در كتاب زناشوئی و اخلاق همين قدر می‏گويد: " كليه بانيان مذاهب‏ باستثناء محمد (ص) و كنفوسيوس، اگر بتوان مسلك او (كنفوسيوس) را مذهب ناميد، توجّهی به اصول سياسی واجتماعی نداشته و كوشيده‏اند تكامل روح را از راه اشراق، تفكر و فنا فراهم كنند "(کتاب زناشوئی و اخلاق صفحه 86) به هر حال از نظر اسلام، علاقه جنسی نه تنها با معنويت و روحانيت منافات ندارد، بلكه جزء خلق و خوی انبياء است. در حديثی می‏خوانيم: " مِن اَخلاقِ الأنبِيَاء حُبُّ النِسَاء(وسائل جلد3صفحه3) رسول اكرم(ص) و ائمه اطهار (ع) طبق آثار و روايات فراوان كه رسيده است، محبت و علاقه خود را به زن در كمال صراحت اظهار می‏كرده‏اند و بر عكس‏ روش كسانی را كه ميل به رهبانيت پيدا می‏كردند سخت تقبيح می‏نمودند .یكی از اصحاب رسول اكرم (ص) به نام عثمان بن مظعون كار عبادت را به جائی رسانيد كه همه روزها روزه می‏گرفت، و همه شب تا صبح به نماز می‏پرداخت، همسر وی جريان را باطّلاع رسول اكرم (ص) رسانيد، رسول اكرم(ص) در حالی كه آثار خشم از چهره‏اش هويدا بود از جا حركت كرد و پيش‏ عثمان بن مظعون رفت، و به او فرمود: ای " عثمان " بدان كه خدا مرا برای رهبانيت نفرستاده است، شريعت من شريعت فطری آسانی است، من شخصا نماز می‏خوانم و روزه می‏گيرم و با همسر خودم نيز آميزش می‏كنم، هر كس می‏خواهد از دين من پيروی كند بايد سنت‏ مرا بپذيرد. ازدواج و آميزش زن و مرد با يكديگر جزء سنّت های من است . مطالبی كه درباره پليدی علاقه جنسی و آثار ناشی از آن گفتيم مربوط به‏ گذشته دنيای غرب بود، دنيای غرب در زمان حاضر در زمينه اخلاق جنسی‏ نسبت به گذشته، باصطلاح يك دور 180 درجه‏ای زده است امروز همه سخن از تقديس و احترام علائق و روابط جنسی و لزوم آزادی و برداشتن هر قيد و بندی‏ در اين زمينه است، در گذشته آنچه گفته شده است بنام دين بوده و امروز نقطه مقابل آنها بنام علم و فلسفه پيشنهاد می‏شود . بدبختانه ما از ضرر افكار قديم غربي ها با همه ضعيف بودن وسايل ارتباطی‏ ميان اقوام و ملل، مصون نمانده ايم و كم و بيش در ميان ما رخنه كرده، اما افكار جديدشان در اوضاع و احوال حاضر سيل آسا بسوی ما روان است. در صفحات گذشته بحث مختصری در اطراف عقيده رائج جهان قديم به پليدی‏ ذاتی روابط جنسی مطلق، و تأثير سوء عميق اين عقيده در آشفته ساختن ضمير بشر ايراد و به منطق عالی خدائی اسلام در اين زمينه اشاره شد در اين‏ صفحات آراء و عقايد متفكرين جديد در اين زمينه كه درست در نقطه مقابل‏ اسلاف خودشان است مورد بحث و تحقيق قرار می‏گيرد .(اخلاق جنسی دراسلام و جهان غرب صفحه9تا11)

اخلاق جنسی وعقائد متفکّرین جدید:
 

اخلاق جنسی قسمتی از اخلاق به معنی عام است. شامل آن عدّه از عادات و ملكات و روش های بشری است كه با غريزه جنسی بستگی دارد. حياء زن از مرد، غيرت ناموسی مرد، عفاف و وفاداری زن نسبت به شوهر، ستر عورت، ستر بدن زن از غير محارم، منع زنا، منع‏ تمتع نظری و لمسی از غير همسر قانونی، منع ازدواج با محارم، منع نزديكی‏ با زن در ايام عادت، منع نشر صور قبيحه، تقدس يا پليدی تجرد جزء اخلاق‏ و عادات جنسی بشمار می‏روند. اخلاق جنسی به حكم قوّت و قدرت فوق العاده غريزه كه اين قسمت از اخلاق‏ بشری وابسته به آن است، همواره مهمترين بخش های اخلاق به شمار می‏رفته‏ است. ويل دورانت می‏گويد: " سر و سامان بخشيدن به روابط جنسی هميشه‏ مهمترين وظيفه اخلاقی به شمار می‏رفته است، زيرا غريزه توليد مثل، نه‏ تنها در حين ازدواج بلكه قبل و بعد آن نيز مشكلاتی فراهم می‏آورد. و در نتيجه شدت وحدت همين غريزه و نافرمان بودن آن نسبت به قانون و انحرافاتی كه از جاده طبيعی پيدا می‏كند، بی نظمی و اغتشاش در سازمانهای‏ اجتماعی توليد می‏شد "(تاریخ تمدن،جلد اول صفحه69) نخستين بحث علمی و فلسفی كه در اينجا به ميان می‏آيد اين است كه‏ سرچشمه اين اخلاق چيست؟ چطور شد كه مثلاً خصيصه حيا و عفّت در زن پيدا شد؟ چرا مرد در مورد زن خود غيرت می‏ورزد؟ آيا اين‏ غيرت همان حسادت معمولی است كه بشر آنرا در همه جا محكوم كرد و استثناءاً در اين يك مورد آنرا پسنديده می‏داند؟ يا چيز ديگر است؟ اگر همان حسادت است علّت استثناء چيست؟ و اگر چيز ديگر است چگونه می‏توان‏ آنرا توضيح داد؟ همچنين منشأ زشت شمردن كشف عورت، فحشاء، ازدواج با محارم و غيره چيست؟ آيا سرچشمه اينها خود فطرت و طبيعت است؟ آيا فطرت و طبيعت برای اينكه به هدف های خود نائل آيد و به زندگی بشر كه‏ طبعاً اجتماعی است نظام بدهد اين احساسات و عواطف را در بشر نهاده است‏؟ يا علل ديگری در كار بوده و در طول تاريخ در روحيه بشر اثر كرده تا تدريجا جزء ضمير اخلاقی بشر قرار گرفته است. اگر سرچشمه اين اخلاق، طبيعت و فطرت است چرا اقوام ابتدائی و اقوام‏ وحشی زمان حاضر كه هنوز مانند اقوام ابتدائی زندگی می‏كنند، اين خصائص‏ را، لااقل به شكلی كه انسان متمدّن دارد، ندارند؟ و به هر حال اصل و منشأ هر چه باشد و گذشته بشريت به هر نحو بوده است، امروز چه بايد كرد؟ بشر در زمينه اخلاق جنسی چه راهی را بايست پيش بگيرد كه به سرمنزل‏ سعادت نائل آيد؟ آيا اخلاق جنسی قديم را بايد حفظ كرد ويا بايد آنرا در هم ريخت و اخلاق‏ نوين جايگزين آن ساخت . ويل دورانت، با اينكه ريشه اخلاق را نه طبيعت، بلكه پيش آمدهائی كه‏ احياناً تلخ و ناگوار و ظالمانه بوده است می‏داند! مدعی است كه اين اخلاق‏ هر چند معايبی دارد اما چون مظهر انتخاب اصلح در مسير تكامل است بهتر اين است حفظ شود .وی درباره احترام بكارت و مسئله حيا و احساس شرم می‏گويد : " عادات‏ و سنن قديمی اجتماع، نماينده انتخاب طبيعی است كه انسان در طی قرون‏ متوالی پس از گذشتن از اشتباهات بيشمار كرده، و به همين جهت بايد گفت با وجود آنكه احترام بكارت و احساس شرم، از امور نسبی هستند و با وضع ازدواج از راه خريداری زن ارتباط دارند و سبب بيماريهای عصبی می‏شوند، پاره‏ای فوائد اجتماعی دارند و برای مساعدت در بقای جنسی يكی از عوامل‏ بشمار می‏روند.(تاریخ تمدن، جلداول صفحه 74) فرويد و اتباع وی عقيده ديگری دارند، مدعی هستند كه اخلاق كهن را در امور جنسی بايد واژگون كرد و اخلاق جديدی را جايگزينِ آن نمود. به عقيده فرويد و اتباع وی، اخلاق جنسی كهن بر اساس محدوديّت و ممنوعيت است و آنچه ناراحتی بر سر بشر آمده است از ممنوعيّت ها و محروميّت ها و ترس ها و وحشت های ناشی از اين ممنوعيّت-ها كه در ضمير باطن بشر جايگزين گشته آمده است. برتراند راسل نيز در اخلاق نوينی كه پيشنهاد می‏كند همين مطلب را اساس‏ قرار می‏دهد. او به عقيده خود در زمينه اخلاق جنسی از منطقی دفاع می‏كند كه در آن‏ احساساتی از قبيل احساس شرم، احساس عفاف و تقوا، غيرت ( حسادت از نظر او ) و هيچ گونه احساس ديگری از اين گونه كه وی و امثال او آنها را " تابو " می‏خوانند وجود نداشته باشد . معانی و مفاهيمی از قبيل : زشتی، بدی، رسوائی در آن راه نيابد، فقط متكی به عقل و تفكر بوده باشد، محدوديت جنسی را فقط آنقدر می‏پذيرد كه‏ در مورد ممنوعيتهای غذائی قابل پذيرش است. وی در كتاب " جهانی كه من‏ می‏شناسم " در فصل مربوط به اخلاق تابو در پاسخ پرسشی كه از وی می‏شود به‏ اينكه: " آيا هيچ گونه پند و اندرزی برای كسانی كه بخواهند درباره امور جنسی خط مشی درست و عاقلانه‏ای در پيش گيرند داريد؟ " می‏گويد: " بالأخره لازم است كه مسئله اخلاق جنسی را هم مانند ساير مسائل مورد بررسی قرار دهيم .اگر از انجام عملی زيانی متوجه ديگران نشود دليلی نداريم كه ارتكاب آنرا محكوم كنيم . . . "(اخلاق جنسی در اسلام وجهان غرب،صفحه19تا24)

انضباط جنسی، غریزه عشق:
 

دموكراسی در اخلاق رشد شخصيت از نظر غريزه عشق در دموكراسی اخلاق نيز مانند سياست، بايد اصول آزادی و دموكراسی‏ حكمفرما باشد مطلب صحيح و درستی است، يعنی انسان بايد با غرائز و تمايلات خود مانند يك حكومت عادل و دموكرات با توده مردم رفتار كند . ولی عده‏ای آنجا كه پای مسائل اخلاقی در ميان می‏آيد ،يا آنجا كه انسان در مقابل خودش قرار گرفته و بايد درباره رفتار خودش‏ با خودش قضاوت كند، عمدا يا سهوا دموكراسی را با خودسری و هرج و مرج و بی بند و باری اشتباه می‏كنند، اسلام درباره اخلاق جنسی همان را می‏گويد كه‏ جهان امروز درباره اخلاق سياسی و اخلاق اقتصادی پذيرفته است . اخلاق سياسی به غريزه قدرت وبرتری طلبی مربوط است و اخلاق اقتصادی به‏ حس افزون طلبی، همچنانكه اخلاق جنسی مربوط است به غريزه جنسی، از نظر لزوم آزادی از يك طرف و لزوم انضباط شديد از طرف ديگر هيچ تفاوتی ميان‏ اين سه بخش اخلاق نيست، معلوم نيست چرا طرفداران اخلاق نوين جنسی اين‏ گشاده دستی‏ها را تنها درباره اخلاق جنسی جايز می‏شمارند؟ (اخلاق جنسی در اسلام و جهان غرب،صفحه69و70)

ادامه دارد...

 


موضوعات مرتبط: ویژه جوانان ونوجوانان
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : پنج شنبه 18 / 6 / 1395

دوران نوجوانی و جوانی، دوران حساس و سرنوشت ساز و تعیین کننده ی شخصیت فرد است. در این دوران غرور، هیجان، احساسات، شهوت، ناپختگی عقلی و... بر شخص سایه می افکند.

چیزی که می تواند این احساسات را در مسیر هدایت و هیجان و غرور را در طریق مثبت قرار دهد و شهوت را مشروع نماید، قانون الهی، یعنی قرآن و احادیث معصومین(علیهم السلام) است.

در این بخش به برخی راهکارهای قرآن و روایات در موفقیت و شخصیت جوان اشاره می گردد.

- قرآن کریم سیمای جوان شایسته را چگونه تبیین می کند؟

علی امیرخانی

جوانی بهترین و حساس ترین دوره ی عمر هر موجودی بهویژه انسان به حساب می آید. در همین دوره است که انسان می تواند سرنوشت خویش را رقم بزند و افق آینده ی خود را روشن و درخشان و یا آن را تیره و تار سازد.

قالب وجودی یک انسان در دوره ی جوانی شکل می گیرد و آینده ی او هم بر این اساس رقم می خورد. در هر عصری جوانان بیشتر مورد توجه اند و در شکل گیری موضوعات مختلف در جوامع نقش مؤثری ایفا می کنند و در این میان برخی افراد، احزاب، قدرت ها و... از احساسات پاک، شور و تحرک و نیروی سازنده ی جوانان در راستای منافع فردی و گروهی خود سود می برند.

قرآن کریم و روایات اسلامی به دوره ی حساس نوجوانی و جوانی عمر انسان اهمیت ویژه ای داده اند. چنان که حضرت امام صادق(علیه السلام) به یکی از یاران خویش می فرمایند:

بر تو باد توجه به جوانان; زیرا آنان به هر کار خیر از دیگران پیش تازترند.

هم چنین می فرماید:

چون جوان مسلمان قرآن بخواند، قرآن با گوشت و خونش آمیخته گردد و خداوند متعال او را در زمره ی پیامبران والامقام نزد خود قرار می دهد و خداوند خود در قیامت مدافع وی باشد.

قرآن کریم با طرح الگوهایی از جوانان شایسته، همانند جوانان اصحاب کهف، و برخی از پیامبران جوان الهی و یادآوری برخی از داستان ها و نکات اخلاقی و تربیتی، سیمای جوان شایسته را ترسیم می کند. گوشه هایی از تبیین سیما و ویژگی های یک جوان شایسته از نظر قرآن کریم و نیز روایات اسلامی را در پی می آوریم.

1. پرهیزکاری و رعایت تقوا; قرآن کریم می فرماید:

(... وَ اتَّقُوا اللّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ مَعَ الْمُتَّقِینَ); ... و از خدا پروا نمایید و بدانید خدا با پرهیزکاران است.

و در جایی دیگر می فرماید:

(... إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللّهِ أَتْقاکُمْ ...); ... گرامی ترین شما نزد خداوند باتقواترین شماست...

یک جوان شایسته از نظر قرآن، کسی است که تقوا و پرهیزکاری را پیشه می کند.

پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) می فرماید:

خداوند متعال به وجود جوان عبادت پیشه (و با تقوا) بر فرشتگان می نازد و می فرماید: «این بنده ی مرا بنگرید به خاطر من از هوای نفس خود دست کشیده است.

2. داشتن ایمان و دوری از شرک; قرآن کریم می فرماید:

(یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا آمِنُوا بِاللّهِ وَ رَسُولِهِ وَ الْکِتابِ الَّذِی نَزَّلَ عَلی رَسُولِهِ ...); ای کسانی که ایمان آورده اید به خدا و پیامبرش و کتابی که بر او نازل کرده ایمان بیاورید...

و در جایی دیگر به نقل از سفارش های حضرت لقمان به فرزندش، همه ی انسان ها به ویژه جوانان را از هرگونه شرک برحذر می دارد و می فرماید:

(یا بُنَیَّ لا تُشْرِکْ بِاللّهِ إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ); ... پسرم چیزی را همتای خدا قرار نده که شرک، ظلم بزرگی است.

و به این ترتیب حضرت لقمان اساسی ترین رکن ایمان و دین داری (توحید) را به فرزند جوانش یادآوری می کند.

3. عدالت طلبی و حمایت از مظلومان; از آن جا که جوان هنوز در نابرابری های محیط غرق نشده و به آن خو نگرفته و آلوده نشده است، صفت عدالت طلبی و حمایت از مظلومان در او بیشتر تجلی دارد.

قرآن کریم به نمونه هایی در این باره اشاره می کند; از جمله ی این جوانان عدالت طلب و حامی مظلوم، حضرت موسی(علیه السلام)است. در سوره ی قصص، آیات 15 و 23 ـ 28، آمده است که حضرت موسی(علیه السلام) جوانی عدالت طلب و حامی مظلومان بود. و به همین جهت در سرزمین مصر به حمایت از شخص مظلومی برخاست و در مدین نیز جوان مردانه به کمک دختران حضرت شعیب رفت و برای گوسفندان آن ها از چاه آب کشید.

4. کوشش و تلاش; دوره ی جوانی زمان تلاش، کوشش، تحرک و نشاط است. قرآن کریم باز حضرت موسی(علیه السلام) را سمبل و الگوی یک جوان فعال، تلاشگر و پرتحرک معرفی می کند که بدون سرمایه و ثروت، ولی با تلاش و کوشش، برای حضرت شعیب کار کرد و بعد از انتخاب همسر و تشکیل خانواده، با ثروت فراوان به شهر خود (مصر) بازگشت.

بنابراین، یک جوان باید با اراده و پشت کاری قوی و عزمی راسخ بکوشد و از بحران ها و فراز و فرودهای زندگی به سلامت عبور کند.

5. حق پذیری; جوانان زودتر به حقایق دل می بندند و در عمل نیز بی باک و جسورند و اگر چیزی را حق ببینند، در تثبیت آن مقاومت می کنند. قرآن کریم، برخی از جوانان اصحاب کهف را چنین می داند و می فرماید:

(نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ نَبَأَهُمْ بِالْحَقِّ إِنَّهُمْ فِتْیَةٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ وَ زِدْناهُمْ هُدیً); ما داستان آنان را به حق برای تو بازگو می کنیم، آن ها جوانانی بودند که به پروردگارشان ایمان آوردند و ما بر هدایتشان افزودیم.

و در جایی دیگر داستان جوانی (حضرت اسماعیل) را که حاضر شد در راه حق حتی جان خود را فدا کند یادآور می شود و می فرماید:

(فَلَمّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْیَ قالَ یا بُنَیَّ إِنِّی أَری فِی الْمَنامِ أَنِّی أَذْبَحُکَ فَانْظُرْ ما ذا تَری قالَ یا أَبَتِ افْعَلْ ما تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِی إِنْ شاءَ اللّهُ مِنَ الصّابِرِینَ); هنگامی که (حضرت ابراهیم(علیه السلام)) با او (حضرت اسماعیل(علیه السلام)) به مقام سعی رسید، گفت: پسرم! من در خواب دیدم که تو را ذبح می کنم، نظر تو چیست؟ گفت: هر چه دستور داری اجرا کن; به خواست خدا مرا از صابران خواهی یافت.

از آیات یاد شده برمی آید که یک جوان مؤمن و شایسته باید در مقابل حقایق سر تعظیم و تسلیم فرود آورد.

6. شهامت و شجاعت; از دیگر ویژگی های یک جوان از نظر قرآن، داشتن شجاعت و شهامت است. این دو از صفات کمال انسان است که بیشتر در جوانان نمود دارد. از جمله ی این جوانان می توان حضرت داود و حضرت ابراهیم(علیهما السلام)را نام برد.

حضرت ابراهیم(علیه السلام) با شهامت و شجاعت کامل در مقابل بت پرستان ایستاد و بت ها را شکست. خداوند متعال در این باره می فرماید:

(قالُوا سَمِعْنا فَتًی یَذْکُرُهُمْ یُقالُ لَهُ إِبْراهِیمُ); (گروهی) گفتند: شنیدیم جوانی از (مخالفت با) بت ها سخن می گفت که او را ابراهیم می گویند.

حضرت داود(علیه السلام) نیز با شجاعت و شهامت و تکیه بر ایمان به خدا با ظالمی به نام جالود که بسیار قوی بود به مبارزه پرداخت و او را شکست داد.

7. عفت و پاکدامنی; از دیگر ویژگی های یک جوان شایسته از نظر قرآن کریم عفت و پاکدامنی است. قرآن کریم، در جایی درباره ی حیا و عفت دختران شعیب(علیه السلام) می فرماید:

(فَجاءَتْهُ إِحْداهُما تَمْشِی عَلَی اسْتِحْیاء...); ناگهان یکی از آن دو (زن) به سراغ او آمد، در حالی که با نهایت حیا گام برمی داشت ...

در جایی دیگر حضرت یوسف(علیه السلام) را قهرمان پاکی و عفت معرفی می کند که با وجود مهیا بودن تمام زمینه های انجام گناه، با عفت و پاکدامنی، از وسوسه ی شیطان به خدا پناه برد و با سرافرازی در آزمایش الهی پیروز شد.

بنابراین، یک جوان شایسته از نظر قرآن باید در برابر ناپاکی ها و هواهای نفسانی عفیف و پاکدامن باشد.

8. پرهیز از افراط و تفریط; از دیگر ویژگی های جوانان شایسته پرهیز از افراط و تفریط و رعایت اعتدال است; چنان که حضرت لقمان به فرزند جوان خود توصیه می کند:

(وَ اقْصِدْ فِی مَشْیِکَ وَ اغْضُضْ مِنْ صَوْتِکَ ...); (پسرم) در راه رفتن، اعتدال را رعایت کن، و از صدای خود بکاه ...

از آیه ی یاد شده برمی آید که یک جوان شایسته باید در تمام امور اعتدال را رعایت کند.

حضرت امام موسی کاظم(علیه السلام) می فرمایند:

خیر الامور اوسطها; بهترین کارها معتدل ترین و میانه ترین آن هاست.

جوانان در این مقطع از سن باید احساسات و شور جوانی را در خویش کنترل و هدایت کنند و از افراط و تفریط در امور بپرهیزند.

9. خوش اخلاقی و تواضع در برابر مردم; حضرت لقمان به فرزند جوانش سفارش می کند:

(وَ لا تُصَعِّرْ خَدَّکَ لِلنّاسِ وَ لا تَمْشِ فِی الْأَرْضِ مَرَحاً إِنَّ اللّهَ لا یُحِبُّ کُلَّ مُخْتال فَخُور); (پسرم) با بی اعتنایی از مردم روی مگردان، و مغرورانه بر زمین راه مرو که خداوند هیچ متکبر مغروری را دوست ندارد.

10. عبادت و امر به معروف و نهی از منکر; یک جوان شایسته باید در اقامه و به جا آوردن نماز بکوشد و مردم را از منکرات و زشتی ها نهی و به خوبی ها دعوت کند و در برابر سختی ها و مشکلات صبور باشد:

(یا بُنَیَّ أَقِمِ الصَّلاةَ وَ أْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ وَ انْهَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ اصْبِرْ عَلی ما أَصابَکَ إِنَّ ذلِکَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ); پسرم نماز را به پا دار و امر به معروف و نهی از منکر کن و در برابر مصایبی که به تو می رسد شکیبا باش که این از کارهای مهم است.

11. خداپرستی; یکی از ویژگی های جوانان شایسته، خداپرستی است; خداوند متعال می فرماید:

(... وَ اعْبُدُوا اللّهَ وَ لا تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئاً...); و خدا را بپرستید و هیچ چیز را همتای او قرار ندهید....

12. نیکی به پدر و مادر; از ویژگی های یک جوان خوب نیکی به پدر و مادر است; خداوند متعال در جاهای متعدد جوانان را توصیه کرده که به پدر و مادر خویش نیکی کنند; چنان که می فرماید:

(بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً وَ بِذِی الْقُرْبی وَ الْیَتامی وَ الْمَساکِینِ وَ الْجارِ ذِی الْقُرْبی ...); ... و به پدر و مادر نیکی کنید; هم چنین به خویشاوندان و یتیمان و مسکینان و همسایه نزدیک و....

13. یادآوری معاد و روز قیامت; یک جوان شایسته از نظر قرآن، هیچ گاه یاد مرگ و روز قیامت و حساب و کتاب اعمال آخرت را فراموش نمی کند; حضرت لقمان به فرزند جوانش می فرماید:

(یا بُنَیَّ إِنَّها إِنْ تَکُ مِثْقالَ حَبَّة مِنْ خَرْدَل فَتَکُنْ فِی ...); پسرم اگر به اندازه ی سنگینی دانه ی خردلی (عمل خوب یا بد) باشد و در دل سنگی یا در گوشه ای از آسمان ها و زمین قرار گیرد، خداوند آن را (در قیامت برای حساب) می آورد; خداوند دقیق و آگاه است.

14. تزکیه و تعلیم; یک جوان از نظر قرآن کریم باید با دو بال تزکیه و تعلیم به سوی آینده و کمال پرواز کند و خود را از هر جهت، به تقوا و علم مجهز سازد; قرآن کریم می فرمایند:

(کَما أَرْسَلْنا فِیکُمْ رَسُولاً مِنْکُمْ یَتْلُوا عَلَیْکُمْ آیاتِنا وَ یُزَکِّیکُمْ وَ یُعَلِّمُکُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ یُعَلِّمُکُمْ ما لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ); همان گونه ]که با تغییر قبله، نعمت را بر شما کامل کردیم[ رسولی از خودتان در میان شما فرستادیم، تا آیات ما را بر شما بخواند و شما را پاک کند و به شما کتاب و حکمت بیاموزد و آن چه را نمی دانستید، به شما یاد دهد.

پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) می فرمایند:

... هر که در جوانی، دانش آموزد، علم او هم چون نقشی است که بر سنگ حک شود و هر که در بزرگ سالی بیاموزد، کارش هم چون نوشتن بر روی آب است.

هم چنین حضرت امام صادق(علیه السلام) می فرمایند:

دوست ندارم جوان شما را جز در دو حال ببینم: دانشمند یا دانش آموز; زیرا اگر چنین نباشد، کوتاهی کرده است و چون کوتاهی کند، ضایع گشته و چون ضایع گردد، گنهکار باشد و چون گنهکار باشد، سوگند به آن که محمد را به حق برانگیخت در آتش جای گیرد.

در زمان ظهور امام زمان(علیه السلام) و حکومت آن حضرت، جوانان نقش مؤثری دارند و از جایگاه ویژه ای برخوردار خواهند بود; چنان که حضرت علی(علیه السلام) می فرماید:

اکثر یاران امام مهدی (عج) جوانان هستند.

- مهم ترین وظیفه ی جوانان و نوجوانان در عصر حاضر از دیدگاه قرآن و روایات چیست؟

حسن رضا رضایی

دوران جوانی و نوجوانی، حساس و سرنوشت ساز و تعیین کننده ی شخصیت انسان است. برای استفاده ی صحیح از جوانی، باید به یک راه نمای آگاه و آشنا به مسیر و دور از خطا و اشتباه رو آورد و بهترین راه نما قرآن و احادیث صحیح معصومین(علیهم السلام)است.

قرآن دوران جوانی را دوران قوت و قدرت می نامد:

(اللّهُ الَّذِی خَلَقَکُمْ مِنْ ضَعْف ثُمَّ جَعَلَ مِنْ بَعْدِ ضَعْف قُوَّةً ثُمَّ جَعَلَ مِنْ بَعْدِ قُوَّة ضَعْفاً وَ شَیْبَةً); خدا همان کسی است که شما را آفریده در حالی که ضعیف بودید; سپس بعد از این ضعف و ناتوانی قوت بخشید، و باز بعد از قوت، ضعف و پیری قرار داد ...

جوانان فطرتی پاک دارند و پاکی ها را می پذیرند و به آن جامه ی عمل می پوشانند. پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) در اوایل دعوت خود، با جوانانی روبه رو شد که سخنان پاک او را بر فطرت پاک خود نوشتند. ایشان می فرماید:

(اوصیکم بالشباب خیراً فانهم ارقّ افئده ...); من شما را به نیکی با جوانان توصیه می کنم، به سبب این که آنها دلی رقیق و قلبی فضیلت پذیرتر دارند ... جوانان سخنانم را پذیرفتند و با من پیمان محبّت بستند.

دوران جوانی و نوجوانی فرصتی بسیار ارزشمند و بی بدیل است. حضرت علی(علیه السلام)می فرمایند:

بادر شبابک قبل هرمک و صحتک قبل سقمک; جوانی را قبل از پیری، و سلامتی را قبل از مریضی دریاب.

برخی از فرصت طلبان از استعداد بکر و تازه ی جوانان سوء استفاده می کنند و آنان را به سوی قدرت، ثروت و شهوت سوق می دهند; اما اسلام با سه مقوله ی اخلاق، عقاید و احکام، دنیا و آخرت یک جوان را ترسیم نموده و وظایفی را اعم از دنیوی و اخروی برای جوانان و نوجوانان برشمرده است که در این جا به مهم ترین آن ها اشاره می کنیم.

1. تحصیل علم و دانش

اسلام به فراگیری علم و دانش تأکید بسیار دارد و اولین آیه ای که نازل شده به خواندن و نوشتن امر کرده است:

(اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذِی خَلَقَ خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ عَلَق اقْرَأْ وَ رَبُّکَ الْأَکْرَمُ الَّذِی عَلَّمَ بِالْقَلَمِ عَلَّمَ الْإِنْسانَ ما لَمْ یَعْلَمْ) ; بخوان به نام پروردگارت که جهان را آفرید، همان کسی که انسان را از خون بسته ای خلق کرد... همان کسی که به وسیله ی قلم تعلیم نمود و به انسان آن چه را نمی دانست یاد داد.

اصلاحات جوامع انسانی از قلم های مؤمن شروع می شود و فساد و تباهی اجتماعات نیز از قلم های مسموم و فاسد مایه می گیرد. بی جهت نیست که قرآن به قلم و آن چه با قلم می نویسند، سوگند یاد می کند; (ن وَ الْقَلَمِ وَ ما یَسْطُرُونَ) قلمی که می توان به واسطه ی آن علم را منتشر و در سینه ی تاریخ ماندگار کرد.

البیان بیانان، بیان اللسان و بیان البنان و بیان اللسان تدرسه الأعوام و بیان الأقلام باق علی مر الأیام; بیان دو گونه است، بیان زبان و بیان قلم. بیان زبان با گذشت زمان کهنه می شود و از بین می رود، ولی بیان قلم تا ابد باقی است.

قرآن تحصیل علم و دانش را پایه و مقدمه ی تربیت و تزکیه، و تعلیم را یکی از اهداف پیامبران بر می شمارد و هیچ وقت عالمان و دانشمندان را با جاهلان مساوی نمی داند.

(هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَ الَّذِینَ لا یَعْلَمُونَ); آیا کسانی که می دانند با کسانی که نمی دانند برابرند؟

معصومین(علیهم السلام) اهمیت خاصی برای تحصیل علم قایل بوده اند تا جایی که پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) تحصیل دانش را بر هر مسلمانی واجب دانسته و دانشجویان را مجاهد فی سبیل الله خطاب می کنند و می فرمایند:

هر کس در طریق تحصیل علم از دنیا برود، شهید مرده است.

در جای دیگر می فرمایند:

زندگی جز برای دو کس فایده ندارد: یکی دانشمندی که نظرهای او اجرا گردد و دیگری دانش طلبانی که گوش به سخن دانشمندی دهند.

علم به دانشی گفته می شود که در طریق خدمت و صلاح مردم و شناخت معبود باشد و اگر مایه ی غرور و غفلت و ظلم و فساد باشد; قیل و قالی بیش نیست.

دوران فراگیری دانش، نوجوانی و جوانی است و بیشتر توجه و خطاب قرآن کریم و معصومین(علیهم السلام) به جوانان است. پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) می فرمایند:

فراگیری علم در دوران جوانی، همانند نقش بر سنگ است و در دوران پیری همانند نقش بر خاک است که سریع زایل می گردد.

لذا جوانان باید با توجه به مبانی دینی، به تحصیل علم بپردازند و عقب ماندگی و رشد نیافتگی مسلمانان را که ریشه در ظلم حاکمان ظالم و فاسد و توطئه ی دشمنان اسلام دارد، جبران نمایند.

2. کار و کوشش

جوان باید با نیرو و قدرت خود برای رسیدن به مقصود که تحصیل علم و هنر و یا آموختن صنعت و... است بکوشد. قرآن با برشمردن زمینه های تلاش و کوشش در همین کره ی خاکی ، به استفاده ی صحیح از آن توصیه می کند:

(و رَزَقَکُمْ مِنَ الطَّیِّباتِ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ); خداوند شما را از نعمت های پاکیزه بهره مند ساخت; شاید شکرگزار باشید.

در آیه ای دیگر کار و تلاش برای کسب روزی هم ردیف جهاد فی سبیل الله معرفی شده است:

(وَ آخَرُونَ یَضْرِبُونَ فِی الْأَرْضِ یَبْتَغُونَ مِنْ فَضْلِ اللّهِ وَ آخَرُونَ یُقاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللّهِ); گروهی دیگر برای به دست آوردن روزی الهی به سفر می روند و گروهی دیگر در راه خدا جهاد می کنند.

علی(علیه السلام) در تفسیر آیه ی (وَ لا تَنْسَ نَصِیبَکَ مِنَ الدُّنْیا)» می فرمایند:

سلامت، نیرومندی، فراغت، جوانی و نشاط و بی نیازی خود را فراموش منما و در دنیا از آن بهره ببر و متوجه باش که از آن سرمایه های عظیم، به نفع آخرتت استفاده کنی.

خداوند در قرآن صریحاً می فرماید:

(وَ لَقَدْ مَکَّنّاکُمْ فِی الْأَرْضِ وَ جَعَلْنا لَکُمْ فِیها مَعایِشَ قَلِیلاً ما تَشْکُرُونَ); ما تسلط و مالکیت و حکومت زمین را برای شما قرار دادیم و وسایل زندگی را برای شما فراهم ساختیم.

به این معنا که خداوند وسایل تلاش را فراهم نموده است و دسترسی نداشتن به آنها نشان کوتاهی و سستی خود ماست; لذا پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) می فرمایند:

هر شب ملائکه به زمین می آیند و ندا سر می دهند که ای فرزندان آدم! تلاش و کوشش نمایید.

پیامبر(صلی الله علیه وآله) با هر کسی روبه رو می شدند می پرسیدند: آیا شغلی داری؟ و اگر جواب منفی می داد، می فرمودند: سقط من عینی; از چشمم افتاد . هم چنین امام کاظم(علیه السلام)می فرمایند:

خداوند از انسان بی کار و پرخواب متنفر است.

جوانان می توانند با استفاده از نیروی جوانی تلاش خود را در هر رشته ای مضاعف نمایند، تا به رفاه زندگی دنیا و آرامش ابدی آخرت دست یابند. امام باقر(علیه السلام) در دعاهایش می فرماید:

اسئلک اللهم الرّفاهیة فی معیشتی ما ابقیتنی معیشة اقوی بها علی طاعتک... ; پروردگارا، در زندگی ام آن چنان رفاهی قرار بده که با آن به اطاعت و بندگی تو توانا شوم.

البته تلاش و کوشش برای کسب روزی باید از طریق صحیح و مشروع باشد.

طلب الحلال فریضة علی کلّ مسلم و مسلمة ; به دنبال رزق و روزی حلال رفتن بر هر زن و مرد مسلمان واجب است.

3. اهتمام به ازدواج

ازدواج یکی از محبوب ترین کانون نزد خداوند و از سنت های پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) است که با آن می توان نصف دین خود را تضمین کرد. قرآن کریم امر به ازدواج می کند و می فرماید:

(وَ أَنْکِحُوا الْأَیامی مِنْکُمْ وَ الصّالِحِینَ مِنْ عِبادِکُمْ وَ إِمائِکُمْ إِنْ یَکُونُوا فُقَراءَ یُغْنِهِمُ اللّهُ مِنْ فَضْلِهِ ); مردان و زنان بی همسر را همسر دهید و هم چنین غلامان و کنیزان صالح و درستکارتان را; اگر فقیر و تنگدست باشند خداوند آنان را از فضل خود بی نیاز می سازد; خداوند واسع و آگاه است.

پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) جوانان مجرد را مذمت می کنند و می فرمایند:

شرارکم عزائبکم ; بدترین شما مجردان اند.

خداوند صریحاً مسئله ی مالی خانواده ها را تضمین نموده است و جوانان نباید به خاطر فقر از ازدواج سر باز زنند. امام صادق(علیه السلام)می فرمایند:

الرزق مع النساء و العیال; روزی همراه همسر و فرزند است.

و در زمان پیامبر(صلی الله علیه وآله)، هر کسی از تنگدستی شکایت می کرد، پیامبر امر به ازدواج می نمودند و می فرمودند:

هر کس به خاطر فقر از ازدواج شانه خالی کند، به خدا گمان بد برده است.

جوان برای رشد خود نیازمند به آرامش روحی و فکری است و این آرامش می تواند در سایه ی ازدواج مهیا شود. علاوه بر آن، ازدواج اولین مرحله ی خروج از خودِ طبیعی و توسعه پیدا کردن شخصیت انسان است و انسان را پخته و شخصیت او اجتماعی می سازد و ثمراتی چون حفظ و تقویت ایمان و معنویت، بهره مندی از نشاط جوانی، پاک ماندن از فساد و انحرافات جنسی، محفوظ ماندن از بیماری های عصبی و روانی و... را به ارمغان می آورد.

4. دوری از هوای نفس و شهوت

بالاترین غریزه ی انسان، غریزه ی شهوت است که اوج آن در دوران جوانی است و بزرگ ترین مانع رشد یک جوان، شهوت پرستی و هوای نفس اوست. شهوت طلبی، وسوسه ی شیطانی است: که انسان را اسیر خود می کند:

عبد الشهوة اسیر لاینفک أَسْرُهُ .

و چه بسا لحظه ای شهوت طلبی، ناراحتی دراز مدت به همراه دارد. علی(علیه السلام) می فرمایند:

رب الشهوة الساعة تورث حزناً طویلا.

نفس اماره ی انسان همان تمایلات غریزی است که بر اثر شدت یافتن، بر عقل غلبه می یابد.حضرت علی(علیه السلام) می فرمایند:

هر کس از شهواتش پیروی بنماید، به تحقیق در هلاکت به نفسش کمک کرده است.

قرآن نیز منشأ انحرافات را پیروی از نفس و کلید سعادت و خوش بختی را مخالفت با خواهش های نفسانی می داند. یوسف کنعان نیز از نفس اماره به خدا پناه می برد. حضرت علی(علیه السلام) در دعای صباح به خدا پناه می برد و می فرماید:

الهی قلبی محجوب... و هوائی غالب; خدایا قلبم ]با حجابی از گناه[ پوشیده شده... و هوای نفس بر من چیره گشته است.

برای فرار از خواهش های نفسانی و شهوت، لازم است ایمان و بندگی خدا را تقویت و معاشرت با دوستان منحرف را ترک کنیم و در پرورش عقل کوشا باشیم; زیرا هوای نفس دشمن عقل است; و علت انحرافات، اسیر بون عقل به دست امیال و هواهای نفسانی است.

5. عبادت و بندگی

جوانان به سبب فطرت پاک و استعداد برای پذیرش حقایق به ملکوت اعلی نزدیک ترند و می توانند سریع تر از دیگران به خدا برسند. پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) فرمودند:

ان الله یحب الشاب الذی شبابه فی طاعة الله; خداوند جوانی را دوست می دارد که جوانی اش را در اطاعت خدا مصرف نماید.

و خداوند نیز یکی از اهداف خلقت بشر را عبودیت و بندگی معرفی کرده است:

(وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاّ لِیَعْبُدُونِ); من جن و انس را خلق نکردم، مگر برای عبادت.

خداوند عبادت جوان را بالاترین عبادت ها می داند. پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) در همین زمینه می فرمایند:

خداوند هفت گروه را در سایه ی رحمت خود جای می دهد در روزی که سایه ای جز سایه اش نیست: اول، زمامدار عادل و دادگر; دوم، جوانی که در عبادت خدا پرورش یابد...

6. خودسازی و تهذیب نفس

حضرت علی(علیه السلام) می فرمایند:

قلب جوان مانند زمین خالی و مستعد است که هر چیزی را که در آن قرار می گیرد می پذیرد.

قرآن نیز به تزکیه و تهذیب نفس تأکید فراوان دارد:

(قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکّاها); کسی که تزکیه کند رستگار است.

جوان می تواند با عهد و پیمان بستن با خود و مراقبت از اعمال روزانه، و محاسبه ی اعمال و رفتار، خود را در مسیر رهروان حق قرار دهد.

امام خمینی(رحمه الله) در نامه ای به فرزند خود می نویسد:

تا عمر و جوانی و قوت و اختیار باقی است اصلاح نفس کن و در عمل کوشش کن. اگر قید و بندهای شیطانی در جوانی از آن ها غفلت شود، هر روز از عمر تو بگذرد ریشه دارتر و قوی تر می شود.

7. توبه و بازگشت

جوان به اقتضای سن خود بیشتر در لغزش های گناه قرار می گیرد، اما با توبه و برگشت به سوی خدا می تواند آن را جبران و خود را مشمول عفو خداوند بخشنده و مهربان نماید.

(إِلاَّ الَّذِینَ تابُوا مِنْ بَعْدِ ذلِکَ وَ أَصْلَحُوا فَإِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ); مگر کسانی که بعد از آن توبه کنند و جبران نمایند، خداوند غفور و رحیم است.

و پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) درباره توبه ی جوان می فرمایند:

ما من شیء احب الی الله تعالی من شاب تائب; هیچ چیز نزد خداوند دوست داشتنی تر از جوان توبه کار نیست.

حاصل سخن این که، دوره ی نوجوانی و جوانی، دوره ای حساس و سرنوشت ساز است و نیاز به یک راه نمای آگاه و عالم دارد و بهترین راه نما که بتواند ما را به سرمنزل مقصود برساند، قرآن کریم و روایات معصومین(علیهم السلام) است.

موضوعات مرتبط: ویژه جوانان ونوجوانان
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : جمعه 17 / 6 / 1395

عکس نوشته: مغز مداد

 آن چیست  که قفل آسمانهاست ؟  شرک

 آن چیست  که کلید آسمانهاست ؟  شهادتین ( اشهد أن لا اله الله  و اشهد أن محمداً رسول الله [واشهد ان علیا ولی الله]

 آن چیست  که کلید بهشت است ؟  نماز

 آن چیست  که  کلید نماز است ؟  وضو

 آن چیست که سلاح مؤمن است ؟ دعا

 آن چیست که اولین و آخرین علم ها در آن است ؟  قرآن

 آن چیست که جای رفتن است نه جای ماندن ؟  دنیا

 آن چیست که سرمایه دین است ؟ قرآن

 آن چیست که بهار قرآن است ؟  ماه رمضان

 آن چیست که ستون دین است ؟ نماز

 آن چیست که سپر آتش جهنم است ؟ روزه

 آن چیست که مزرعه آخرت است ؟  دنیا

 آن چیست که ایمان را ویران می سازد ؟ دروغ

 آن چیست که به شکل همه در می آید جز پیامبر (ص) و اوصیاء ایشان ؟  شیطان

 آن چیست که وسیله محو گناهان است ؟ استغفار

 آن چیست که جانشین خداوند بر روی زمین است ؟  انسان

 آن چیست که نوری است در قبر و نوری است در صراط و نوری است در بهشت ؟ صلوات

 آن چیست که بهترین اعمال است ؟ انتظار فرج

 آن چیست که حد فاصل دنیا و قیامت است ؟ برزخ

موضوعات مرتبط: معما
برچسب‌ها: جیستان
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : جمعه 17 / 6 / 1395

عکس نوشته: شب تار

اینم جوابش که کسی نتونست حل کنه:

1--کتاب 2-اشک چشم 3- چغندر 4- شاه توت یا توت سیاه 5- چشم 6- عنکبوت 7- پیاز 8- انگور 9-خربزه 10-لیمو شیرین 11-ماه و ستارگان و خورشید 12- لاکپشت 13-هندوانه 14- قلیان 15- پسته 16- بادمجان 17- برف و یخ 18- نعل اسب 19- هوا پیما 20- ملخ 21- ماه 22- شمع 23- سماور 24- خر بزه 25-شراب 26- خشخاش 27- انار 28- کبوتر 29- ماه 30- آسمان و ستارگان 31- هندوانه 32- نارگیل 33- انار 34- کمان 35-شمع 36- نامه 37- شاتوت 38- هویچ یا زردک 39- نخل 40- شیر به حروف ابجد 41- نسیم-باد 42-آسیاب 43- انار 44- سر قلیان 45- زمین و ماه 46- سال، فصل ، شبانه روز و 24 ساعت 47- حنا 48-تبرزین 49- تخم مرغ 50- تخم مرغ

موضوعات مرتبط: معما
برچسب‌ها: پاسخ چیستانها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : جمعه 17 / 6 / 1395

عکس نوشته: شکلات

-آن چیست که بی زبان سخن می گوید بی پرده ز کار این و آن می گوید با آن که در او نیست نه دندان و نه لب بی هدف ره می برد با قلب خون!!؟


2- چیست آن ، کز چشمه ای آید برون می شود از سنگ سختی سر نگون مدتی بر دشت خشکی چون برفت بیرون و درون شهر جایی دارد!!؟


3- آن چیست که ارغوان قبایی دارد مانند دم موش پایی دارد. گرد است و مدور است و تاجش بر سر صد پاره تنش ، ولی ز یک پایه نگون!!؟

4- آن چیست که روز می نماید شبگون همچون دل عاشقان فرو ریزد خون چون دست به او نهی ز اندازه فزون اندر وسطش کشتی قیر اندوده!!؟


5- جامی است در او آب خوش و آسوده بر جای نشسته و جهان پیموده کشتی بانی در آن به رنگ دوده خود جامه همی بافد و او باشد عریان!!؟


6-آن چیست که خودریسد و خود بافد جامه پوست در پوست گرد یکدیگر!!؟


7- چیست آن گرد گنبد بی در رخش از آب دیده گردد تر هر که بگشاید این معما را گاهی حلال و طیب ، گاهی حرام مطلق!!؟


8- آن چیست گرد و کوچک ، آویز و معلق گرد است و دراز و در ندارد!!؟


9-آن چیست که پا و سر ندارد جز نام دو جانور ندارد اندر شکمش ستارگانند اندام ظریف چون صنوبر دارد!!؟


10-آن چیست قبای زرد در بر دارد تلخ است ولی طعمی چو شکر دارد زرد است و معطر آید به مشام با هزاران سوار می گردید!!؟

 

11- چیست آن پادشاه هفت اقلیم آمد و فوج شاه در پیچید ناگهان یک سوار زرد نقاب چار پاست ، نه که گاو است!!؟


12- سخت است , نه که سنگ بیابان گرد است ، نه که مرد است تخم ریز است ، نه که مرغ است کلید آهنین قفلش گشاید!!؟


13- کدام است گنبدی که در ندارد ز هر بچه دو صد مادر بزاید هزاران بچه دارد در شکم بیش که ندارد به آشیانه قرار!!؟


14- چیست آن مرغ آتشین منقار و قنا عذاب النار ؟ شب و روز اندر آب می گوید سرخ و سبز و سپید پوشیده!!؟


15- چیست آن لعبت پسندیده با دو صد احترام خوابیده ؟ در میان دو کاسه چوبین رخت سیه و سبز کلاهی دارد!!؟


16- آن چیست که در برگ پناهی دارد من در عجبم کاین چه گناهی دارد؟ پوستش بکنند و سینه اش چاک کنند گر آب تنی کنی، تنش آب شود!!؟


17- آن چیست که در سه و قت کمیاب شود گر سرد شود ، زندگی از سر گیرد؟ گر گرم شود گریه کند تا میرد از خمی هر دو سر به هم دارد!!؟


18- این چه باشد که پشت خم دارد صد منی را به پشت بر دارد ؟ وزن او نیست خود به صد مثقال پرنیان پیکر و آهن دل و فولاد پر است !!؟

19-آن چه مرغیست تا اوج هوا رهسپراست کاندرین صحرا بدیدم یک عجایب جانور!!؟


20-یک معما از تو پرسم ای حکیم پر هنر پای او مانند اره ، شیر سینه، اسب سر مور چشم ومار دم کرکس پرو عقرب شکم نیم پر شد پر تهی ، یعنی چه چیز!!؟


21- یک معما با تو دارم، ای حکیم با تمیز مرغ آتشخوارم و آتش پر و بال من است!!؟


22-بلبل این باغم واین باغ بستان من است هر که حل کرد این معما پیرو استاد من است استخوانم نقره و اندر شکم دارم طلا که آتش در میان آب می گشت!!؟


23- عجایب صنعتی دیدم در این دشت دو اسم زنده دارد از دو حیوان!!؟


24- عجایب لعبتی زرد است و بی جان رعنا پسران شوخ و دلکش دارد!!؟


25- شیراز پری رخان مهوش دارد بنگر که دلم از تو چه خواهش دارد از هر سر مصرعی حروفی بردار نه در دارد نه دیوار و حصاری!!؟


26- عجایب گنبد والا تباری درونش هست لشکر بیشماری بنازم قدرت پروردگاری پریرویان به بستان تازه دیدم!!؟


27- عجایب صنعت نادیده دیدم به یک محمل دو صد دردانه دیدم! چو دست بردم گل از باغش بچینم همه چادر سفید سینه بلوری!!؟


28- از آن بالا میاد یک دسته حوری چون به سن سی رسد بچه شود!


29- دختری چارده ساله بالغ شود پرش سیب و گلابی!!؟


30-دستمال آبی آبی چشمه آبش را ببین شط فراتش را ببین!!؟


31- گنبد سرخ چمنی ،توش گل سرخ یمنی لب تا لب آن میان زنجیر است!!؟


32- در خانه ما درخت انجیر است آبش بخورم که گوئیا چون شیر است! خنجر بکشم میانه را پاره کنم اهل حقه تمام سر بسته!!؟


33- حقه ای دیده ایم در بسته صاف و رنگین به یکدیگر بسته! همه یاقوت رنگ و لعل صفت داس ظفرم چو کشت دولت دروند!!؟


34-من خود کج و راستان زمن راست روند از هر طرفی زمزمه زه شنوند! پشت از پی خدمت چه کنم خم که و مه زنده نبود تا نکنی زاتش بریان!!؟


35- چیزی چه بود مرده به یک کنج نهاده سرش تا نبری نگوید خبر !!؟


36-چه چیز است ، مرغی است بی بال و پر صد پاره تنش بود ولی به یک پای نگون!!؟


37- آن چیست که روز می نماید شبگون همچون عاشق زچشم او ریزد خون؟ چون ناز کنی تنش ز اندازه فزون به شباهت نظیر یکدگر است!!؟

38- آن چه باشد که زرد مثل زر است معدنش در میان دشت و در است ؟ قیمت آن بسی گران نبود پای او غرق در دل خاک است!!؟


39- آن چه باشد که سر بر افلاک است گوشت شیرین و استخوان چاک است ؟ رنگ او سرخ و زرد و گاه سیاه اندر صف مردان خدا جا دارد!!؟

40- آن چیست که جا به کوه و صحرا دارد سیصد سر و ده شکم دو صد پا دارد از هیبت او جمله بلرزد عالم مشاطه زلف دلبران است!!؟


41- آن چیست که پیک عاشقان است رقص چمن از نوای آن است ؟ خندیدن گل ز بوسه اوست روز و شب گردد و قدم نزند!!؟


42- چیست گردنده یی که دم نزند برف بارد و لیک دم نزند ؟ نعره او به سان شیر بود اهل حقه ، تمام سر بسته!!؟


43- حقه ای دیده ایم در بسته صاف و رنگین به یکدیگر بسته! همه یاقوت رنگ و لعل صفت وز آتش سرخش تاج و افسر دارد!!؟


44- این چیست که تاج نقره بر سر دارد بر گردنش از هر طرفی زنجیر است ؟ نا کرده گناه روی او چون قیر است جفتند ولی زهم جدایند!!؟

45- یک جفت کبوترند ابلق از کالبدشان برون نیایند پرواز کنند گرد عالم برسر هر شاخ او سه دختر افسونگر است!!؟


46- اژدری دیدم که او چارشاخ اندر سراست هر پسر را بیس و چار فرزند دیگر درخور است برسر هردختری بنشسته باشد سی پسر اندر کف مهوشان موزون گردد!!؟


47- آن چیست کز او حسن بت افزون گردد چون آب بدو رسد همه خون گردد سبز است تنش تا نرسد آب بدو کهربا پیکر و آدم دم و فولاد سر است!!؟


48-آن چیست که برسینه خصمش گذرست بار دوم که زاد جان آورد!!؟


49- بار اول که زاد بی جان بود در یک گلاب پاش دو رنگ گلاب چیست !!؟


50- دارم سوال خواجه بفرما جواب چیست آتش بدو رسیدن و بستن ، جواب چیست؟ سرمای زمهریر که یخ بست او نبست !!؟

موضوعات مرتبط: معما
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : شنبه 16 / 6 / 1395

عکس نوشته: جنس پارچه

ﺗﺮﺳﻴﻢ ﺯﻳﺒﺎﻯ ﺣﻠﻢ


بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم

ﺭﻭﺯﻯ ﺩﺭ ﺍﺻﻔﻬﺎﻥ ﺷﻴﺦ ﺟﻌﻔﺮ ﻛﺎﺷﻒ ﺍﻟﻐﻄﺎ ﻛﻪ ﺍﺯ ﻋﻠﻤﺎﻯ ﺑﺰﺭﮒ ﺍﺳﻠﺎﻡ ﺍﺳﺖ ﭘﻮﻟﻰ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺑﻴﻦ ﻓﻘﺮﺍ ﺗﻘﺴﻴﻢ ﻛﺮﺩ ﻭ ﭘﺲ ﺍﺯ ﭘﺎﻳﺎﻥ ﻛﺎﺭ ﺑﻪ ﻧﻤﺎﺯ ﺍﻳﺴﺘﺎﺩ.
ﻳﻜﻰ ﺍﺯ ﺳﺎﺩﺍﺕ ﻓﻘﻴﺮ ﺧﺒﺮﺩﺍﺭ ﺷﺪ ﻛﻪ ﺷﻴﺦ ﺟﻌﻔﺮ ﭘﻮﻟﻰ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺑﻴﻦ ﻣﺮﺩﻡ ﺗﻘﺴﻴﻢ ﻛﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ، ﺑﻪ ﺳﺮﻋﺖ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺷﻴﺦ ﺟﻌﻔﺮ ﺭﺳﺎﻧﻴﺪ ﻭ ﺩﺭ ﺑﻴﻦ ﺩﻭ ﻧﻤﺎﺯ ﮔﻔﺖ: ﻣﺎﻝ ﺟﺪﻡ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺑﺪﻩ.
ﺷﻴﺦ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﺩﻳﺮ ﺁﻣﺪﻯ ﻭ ﺩﻳﮕﺮ ﭼﻴﺰﻯ ﺑﺎﻗﻰ ﻧﻤﺎﻧﺪﻩ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺗﻮ ﺑﺪﻫﻢ.
ﺳﻴﺪ ﺧﺸﻤﮕﻴﻦ ﺷﺪ ﻭ ﺁﺏ ﺩﻫﺎﻥ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﺮ ﻣﺤﺎﺳﻦ ﻣﺒﺎﺭﻙ ﺷﻴﺦ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ.
ﺷﻴﺦ ﺟﻌﻔﺮ ﺍﺯ ﻣﺤﺮﺍﺏ ﺑﺮﺧﺎﺳﺖ ﻭ ﺩﺍﻣﻦ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﺩﺭ ﺑﻴﻦ ﺻﻔﻮﻑ ﻧﻤﺎﺯﮔﺰﺍﺭﺍﻥ ﺣﺮﻛﺖ ﻛﺮﺩ ﻭ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﻫﺮ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺷﻴﺦ ﻋﻠﺎﻗﻪ ﺩﺍﺭﺩ ﻛﻤﻚ ﻛﻨﺪ.
ﻣﺮﺩﻡ ﻫﻢ ﺩﺍﻣﻦ ﺷﻴﺦ ﺭﺍ ﭘﺮ ﺍﺯ ﭘﻮﻝ ﻛﺮﺩﻧﺪ. ﺷﻴﺦ ﭘﻮﻝ‌ﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺁﻥ ﺳﻴﺪ ﺩﺍﺩ ﻭ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺑﻪ ﻧﻤﺎﺯ ﻋﺼﺮ ﺍﻳﺴﺘﺎﺩ.(۱) ﺍﻣﻴﺮﺍﻟﻤﺆﻣﻨﻴﻦ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﻓﺮﻣﻮﺩ:
ﺍَﻟْﺤِﻠْﻢُ ﻧِﻈﺎﻡُ ﺍَﻣْﺮِ ﺍﻟْﻤُﺆْﻣِﻦِ.
ﺣﻠﻢ ﻧﻈﺎﻡ ﺯﻧﺪﮔﻰ ﻣﺆﻣﻦ ﺍﺳﺖ. (2)

۱) ﻓﻮﺍﺋﺪ ﺍﻟﺮﺿﻮﻳﻪ، ﺹ 74
۲) ﻏﺮﺭﺍﻟﺤﻜﻢ

 


بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم

 

یعسوب الدین یکی از القاب زیبای حضرت امیرالمؤمنین "علیه السلام" است

آیا می دانید یعسوب به چه معناست؟

عرب به فرمانده زنبورهای عسل یعسوب می گوید

هنگامی که زنبورهای کارگر گل ها را برای درست کردن عسل می مکند و به کندو باز می گردند، ابتدا مورد بازرسی قرار میگیرند

بدین صورت که فرمانده زنبورها (یعسوب) در جلوی در کندو می ایستد. آن گاه زنبورها را می بوید و هر زنبوری که بر روی گل بدبو نشسته باشد و توشه بدبو به همراه داشته باشد حق ورود به کندو را ندارد،
بلکه مورد تهاجم زنبورهای نگهبان قرار می گیرد و اگر موفق به فرار نشود لاشه او مورد عبرت سایر زنبورها خواهد شد.

آری حضرت امیرالمؤمنین "علیه السلام" در روز قیامت بر در بهشت می ایستد و هر کسی را که بویی از ولایت آن حضرت نداشته باشد از ورود به بهشت محروم می نماید.

موضوعات مرتبط: داستانها
برچسب‌ها: داستان
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : شنبه 16 / 6 / 1395

عکس نوشته: ناقه آهو

ﻋﺸﻖ ﺑﻪ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮﺻﻠﻰ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻠﻴﻪ ﻭﺁﻟﻪ


بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم

«ﺛﻮﺑﺎﻥ» ﺑﺮﺩﻩ ﺭﺳﻮﻝ ﺧﺪﺍﺻﻠﻰ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻠﻴﻪ ﻭﺁﻟﻪ ﺑﻮﺩ.
ﺭﻭﺯﻯ ﺑﻪ ﺁﻥ ﺣﻀﺮﺕ ﻋﺮﺽ ﻛﺮﺩ: ﭘﺪﺭ ﻭ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﺑﻪ ﻓﺪﺍﻳﺖ ﺍﻯ ﺭﺳﻮﻝ ﺧﺪﺍ ﭼﻪ ﻭﻗﺖ ﻗﻴﺎﻣﺖ ﺑﺮﭘﺎ ﻣﻰ ﺷﻮﺩ؟
ﭘﻴﺎﻣﺒﺮﺻﻠﻰ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻠﻴﻪ ﻭﺁﻟﻪ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﭼﻪ ﭼﻴﺰﻯ ﺑﺮﺍﻯ ﻗﻴﺎﻣﺖ ﺁﻣﺎﺩﻩ ﻛﺮﺩﻩ ﺍﻯ ﻛﻪ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺳﺆﺍﻝ ﻣﻰ ﻛﻨﻰ؟
ﻋﺮﺽ ﻛﺮﺩ: ﻳﺎ ﺭﺳﻮﻝ ﺍﻟﻠﱠﱠﻪ ﻋﻤﻞ ﺯﻳﺎﺩﻯ ﺁﻣﺎﺩﻩ ﻧﻜﺮﺩﻩ ﺍﻡ، ﻣﮕﺮ ﺍﻳﻦ ﻛﻪ ﺧﺪﺍ ﻭ ﺭﺳﻮﻟﺶ ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ.
ﭘﻴﺎﻣﺒﺮﺻﻠﻰ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻠﻴﻪ ﻭﺁﻟﻪ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﭼﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﺭﺳﻮﻝ ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻯ؟
ﺛﻮﺑﺎﻥ ﻋﺮﺽ ﻛﺮﺩ: ﺳﻮﮔﻨﺪ ﺑﻪ ﺁﻥ ﻛﺴﻰ ﻛﻪ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﻪ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮﻯ ﺑﺮﺍﻧﮕﻴﺨﺖ، ﻣﺤﺒّﺖ ﺗﻮ ﺩﺭ ﻗﻠﺐ ﻣﻦ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﺍﻯ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺍﮔﺮ ﺑﺎ ﺷﻤﺸﻴﺮﻫﺎ ﻗﻄﻌﻪ ﻗﻄﻌﻪ ﺷﻮﻡ ﻭ ﺑﺎ ﺍﺭّﻩ‌ﻫﺎ ﺑﺮﻳﺪﻩ ﮔﺮﺩﻡ ﻭ ﺑﺎ ﻗﻴﭽﻰ‌ﻫﺎ ﺗﻜﻪ ﺗﻜﻪ ﺷﻮﻡ ﻭ ﺑﻪ ﺁﺗﺶ ﺳﻮﺯﺍﻧﺪﻩ ﺷﻮﻡ ﻭ ﺯﻳﺮ ﺳﻨﮓ ﺁﺳﻴﺎ ﺧُﺮﺩ ﺷﻮﻡ ﺑﺮﺍﻯ ﻣﻦ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻨﻰ ﺗﺮ ﻭ ﺭﺍﺣﺖ ﺗﺮ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﺗﻮ ﺩﺭ ﻗﻠﺒﻢ ﻏﻞ ﻭ ﻏﺸﻰ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﻳﺎ ﺑﻐﻀﻰ ﺍﺯ ﺍﻫﻞ ﺑﻴﺖ ﻭ ﺍﺻﺤﺎﺏ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺩﻝ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻢ. (۱)
ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ ﺍﻛﺮﻡ ﺻﻠﻰ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻠﻴﻪ ﻭﺁﻟﻪ ﻓﺮﻣﻮﺩ:
ﻟﺎﻳﺆﻣِﻦُ ﻋَﺒْﺪٌ ﺣَﺘﱠﱠﻰ ﺍَﻛُﻮﻥَ ﺍَﺣَﺐﱠﱠ ﺍِﻟَﻴﻪِ ﻣِﻦْ ﻧَﻔْﺴِﻪِ ﻭَ ﻳﻜُﻮﻥَ ﻋِﺘْﺮَﺗﻰ ﺍَﺣَﺐﱠﱠ ﺍِﻟَﻴﻪِ ﻣِﻦْ ﻋِﺘْﺮَﺗِﻪِ.
ﺍﻳﻤﺎﻥ ﻧﻴﺎﻭﺭﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﺑﻨﺪﻩ ﺍﻯ ﻣﮕﺮ ﺍﻳﻦ ﻛﻪ ﻣﻦ ﻧﺰﺩ ﺍﻭ ﻣﺤﺒﻮﺏ ﺗﺮ ﺍﺯ ﺧﻮﺩ ﺍﻭ ﺑﺎﺷﻢ ﻭ ﻋﺘﺮﺕ ﻣﻦ ﺩﺭ ﻧﺰﺩ ﺍﻭ ﺍﺯ ﻋﺘﺮﺕ ﺍﻭ ﻣﺤﺒﻮﺏ ﺗﺮ ﺑﺎﺷﺪ. (2)

۱) ﺑﺤﺎﺭﺍﻟﺎﻧﻮﺍﺭ، ﺝ 27، ﺹ 100
۲) ﺑﺤﺎﺭﺍﻟﺎﻧﻮﺍﺭ، ﺝ 27، ﺹ 13

 نالیدن درخت در فراق پیامبر (حنانه،ستون حنانه)

بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم

شیخ عباس قمی در کتاب منتهی الآمال هنگام ذکر معجزات پیامبر اکرم (ص) جریان این واقعه را چنین نقل می‌کند:

خاصّه و عامّه به سندهای بسیار روایت کرده‌اند که چون حضرت رسول (ص) به مدینه هجرت نمود و مسجد را بنا کرد در جانب مسجد درخت خرمائی خشک کهنه بود و هرگاه که حضرت(ص) خطبه می‌خواند بر آن درخت تکیه می‌فرمود پس مردی آمد و گفت: یا رسول‌اللّه، رخصت ده که برای تو منبری بسازم که در وقت خطبه بر آن قرار گیری و چون مرخص شد برای حضرت(ص) منبری ساخت که سه پایه داشت و حضرت(ص) بر پایه سوم می‌نشست، اول مرتبه که آن حضرت(ص) بر منبر برآمد آن درخت به ناله آمد، مانند ناله‌ای که ناقه در مفارقت فرزند خود کند؛ پس حضرت(ص) از منبر به زیر آمد و درخت را دربرگرفت تا ساکن شد. حضرت(ص) فرمود: اگر من آن را دربرنمی‌گرفتم تا قیامت ناله می‌کرد.[۱]

این ستون به جهت ناله‌ای كه سر داد و نیز آمدن تعبیر «حنّ الی» در حدیث نبوی،[۲] به «حنّانه» شهرت یافته است.[۳]

این داستان در منابع دیگری نیز با اندکی تفاوت در جزئیات نقل شده است.[۴] برخی از مفسران در ذیل آیه ۷۴ سوره بقره درباره اعطای فهم به جمادات، به این قضیه اشاره کرده‌اند.[۵] 

((امروزه ستونی به این نام در مسجد النبی وجود ندارد. درباره سرنوشت این ستون اقوال مختلفی مطرح شده است.برخی گفته‌اند این ستون را بنی امیه پس از تجدید بنای مسجد قطع کردند و از بین بردند[۶] و آنچه بعد از بازسازی مسجد با نام ستون حنانه در منابع یاد شده و نماز خواندن کنار آن مستحب است،[۷] ظاهراً جای آن است نه خود ستون. بنا بر روایتی، پس از تخریب مسجد، اُبَی بن‌ کعب این ستون را به خانه خود برد و از آن نگهداری کرد.[۸] در روایتی نیز آمده است که پیامبر (ص) فرمود که آن درخت را کندند و در زیر منبر دفن کردند.[۹]شافعی این معجزه را برتر از زنده کردن مردگان توسط حضرت عیسی (ع) دانسته است.[۱۰])) 

1.               منتهی الامال، جلد اول، ذیل عنوان "معجزات پیامبر صلی الله علیه و آله"

  1.  رجوع کنید به صنعانی، ج ۳، ص ۱۸۵ـ۱۸۶
  2.  قطب راوندی، ج ۱، ص ۱۶۵

4.               رجوع کنید به صنعانی،المصنَّف، ج ۳، ص ۱۸۵ـ۱۸۶؛ دارمی،سنن الدارمی، ج ۱، ص ۱۶؛ بخاری، صحیح، ج ۴، ص ۱۷۳ـ۱۷۴؛ ابونعیم اصفهانی،دلائل النبوة، ص ۳۴۰ـ۳۴۵

  1.  رجوع کنید به طبری؛ میبدی؛ قرطبی، ذیل آیه
  2.  رجوع کنید به قطب راوندی، ج ۱، ص ۱۶۶؛ ابن‌حجر عسقلانی،فتح‌الباری: شرح صحیح البخاری، ج ۶، ص ۴۴۴
  3.  رجوع کنید به نوری،مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج ۳، ص ۴۲۶، ج ۱۰، ص ۱۹۵
  4.  رجوع کنید به ابن‌ماجه،سنن ابن‌ماجة، ج ۱، ص ۴۵۴
  5.  منتهی الامال، جلد اول، ذیل عنوان "معجزات پیامبر صلی الله علیه و آله"
  6.  رجوع کنید به بیهقی،الاعتقاد و الهدایة الی سبیل الرشاد علی مذهب السلف و اصحاب الحدیث، ص ۲۷۱ـ۲۷۲

 ( کاش ما هم در فراق مولامون کمی بی تاب و بی قرار می شدیم)

ﺗﺮﺳﻴﻢ ﺯﻳﺒﺎﻯ ﺣﻠﻢ


بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم

ﺭﻭﺯﻯ ﺩﺭ ﺍﺻﻔﻬﺎﻥ ﺷﻴﺦ ﺟﻌﻔﺮ ﻛﺎﺷﻒ ﺍﻟﻐﻄﺎ ﻛﻪ ﺍﺯ ﻋﻠﻤﺎﻯ ﺑﺰﺭﮒ ﺍﺳﻠﺎﻡ ﺍﺳﺖ ﭘﻮﻟﻰ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺑﻴﻦ ﻓﻘﺮﺍ ﺗﻘﺴﻴﻢ ﻛﺮﺩ ﻭ ﭘﺲ ﺍﺯ ﭘﺎﻳﺎﻥ ﻛﺎﺭ ﺑﻪ ﻧﻤﺎﺯ ﺍﻳﺴﺘﺎﺩ.
ﻳﻜﻰ ﺍﺯ ﺳﺎﺩﺍﺕ ﻓﻘﻴﺮ ﺧﺒﺮﺩﺍﺭ ﺷﺪ ﻛﻪ ﺷﻴﺦ ﺟﻌﻔﺮ ﭘﻮﻟﻰ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺑﻴﻦ ﻣﺮﺩﻡ ﺗﻘﺴﻴﻢ ﻛﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ، ﺑﻪ ﺳﺮﻋﺖ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺷﻴﺦ ﺟﻌﻔﺮ ﺭﺳﺎﻧﻴﺪ ﻭ ﺩﺭ ﺑﻴﻦ ﺩﻭ ﻧﻤﺎﺯ ﮔﻔﺖ: ﻣﺎﻝ ﺟﺪﻡ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺑﺪﻩ.
ﺷﻴﺦ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﺩﻳﺮ ﺁﻣﺪﻯ ﻭ ﺩﻳﮕﺮ ﭼﻴﺰﻯ ﺑﺎﻗﻰ ﻧﻤﺎﻧﺪﻩ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺗﻮ ﺑﺪﻫﻢ.
ﺳﻴﺪ ﺧﺸﻤﮕﻴﻦ ﺷﺪ ﻭ ﺁﺏ ﺩﻫﺎﻥ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﺮ ﻣﺤﺎﺳﻦ ﻣﺒﺎﺭﻙ ﺷﻴﺦ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ.
ﺷﻴﺦ ﺟﻌﻔﺮ ﺍﺯ ﻣﺤﺮﺍﺏ ﺑﺮﺧﺎﺳﺖ ﻭ ﺩﺍﻣﻦ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﺩﺭ ﺑﻴﻦ ﺻﻔﻮﻑ ﻧﻤﺎﺯﮔﺰﺍﺭﺍﻥ ﺣﺮﻛﺖ ﻛﺮﺩ ﻭ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﻫﺮ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺷﻴﺦ ﻋﻠﺎﻗﻪ ﺩﺍﺭﺩ ﻛﻤﻚ ﻛﻨﺪ.
ﻣﺮﺩﻡ ﻫﻢ ﺩﺍﻣﻦ ﺷﻴﺦ ﺭﺍ ﭘﺮ ﺍﺯ ﭘﻮﻝ ﻛﺮﺩﻧﺪ. ﺷﻴﺦ ﭘﻮﻝ‌ﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺁﻥ ﺳﻴﺪ ﺩﺍﺩ ﻭ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺑﻪ ﻧﻤﺎﺯ ﻋﺼﺮ ﺍﻳﺴﺘﺎﺩ.(۱) ﺍﻣﻴﺮﺍﻟﻤﺆﻣﻨﻴﻦ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﻓﺮﻣﻮﺩ:
ﺍَﻟْﺤِﻠْﻢُ ﻧِﻈﺎﻡُ ﺍَﻣْﺮِ ﺍﻟْﻤُﺆْﻣِﻦِ.
ﺣﻠﻢ ﻧﻈﺎﻡ ﺯﻧﺪﮔﻰ ﻣﺆﻣﻦ ﺍﺳﺖ. (2)

۱) ﻓﻮﺍﺋﺪ ﺍﻟﺮﺿﻮﻳﻪ، ﺹ 74
۲) ﻏﺮﺭﺍﻟﺤﻜﻢ

 

 

 

 

موضوعات مرتبط: داستانها
برچسب‌ها: داستان
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : شنبه 16 / 6 / 1395

عکس نوشته: طناب کشی

ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﺑﻪ ﺣﻘﻮﻕ ﻣﺮﺩﻡ

بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم


ﻳﻜﻰ ﺍﺯ ﻳﺎﺭﺍﻥ ﺍﻣﺎﻡ ﮔﻮﻳﺪ: ﺭﻭﺯﻯ ﺍﻣﺎﻡ ﺧﻤﻴﻨﻰ ﺩﺭ ﻧﺠﻒ ﺍﺷﺮﻑ ﻣﻰ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﺑﺮﺍﻯ ﺑﺮﮔﺰﺍﺭﻯ ﻧﻤﺎﺯ ﺟﻤﺎﻋﺖ ﻭﺍﺭﺩ ﺍﺗﺎﻕ ﺑﻴﺮﻭﻧﻰ ﺷﻮﺩ. ﻛﻔﺶ ﻛﻦ ﺍﺗﺎﻕ ﺍﺯ ﻛﻔﺶ ﻫﺎﻯ ﻣﺮﺩﻣﻰ ﻛﻪ ﺑﺮﺍﻯ ﺷﺮﻛﺖ ﺩﺭ ﻧﻤﺎﺯ ﺟﻤﺎﻋﺖ ﻭ ﺩﺭ ﺁﻧﺠﺎ ﺟﻤﻊ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﺍﻧﺒﺎﺷﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ، ﺑﻪ ﻃﻮﺭﻯ ﻛﻪ ﺟﺎﻯ ﭘﺎﮔﺬﺍﺷﺘﻦ ﻧﺒﻮﺩ. ﻣﺎ ﻭ ﺩﻳﮕﺮ ﺭﻭﺣﺎﻧﻴﻮﻥ ﺑﺪﻭﻥ ﺗﻮﺟﻪ ﭘﺎ ﺭﻭﻯ ﻛﻔﺶ ﻫﺎﻯ ﺩﻳﮕﺮﺍﻥ ﻣﻰ ﮔﺬﺍﺷﺘﻴﻢ ﻭ ﺭﺩ ﻣﻰ ﺷﺪﻳﻢ ﻭ ﺟﺰ ﺍﻳﻦ ﻫﻢ ﭼﺎﺭﻩ ﺍﻯ ﻧﺪﺍﺷﺘﻴﻢ.
ﺍﻣّﺎ ﻭﻗﺘﻰ ﺍﻣﺎﻡ ﺑﻪ ﻛﻔﺶ ﻛﻦ ﺭﺳﻴﺪ ﺗﻮﻗﻒ ﻛﺮﺩ ﻭ ﺍﺯ ﭘﺎ ﮔﺬﺍﺷﺘﻦ ﺑﺮ ﺭﻭﻯ ﻛﻔﺶ ﻣﺮﺩﻡ ﺧﻮﺩﺩﺍﺭﻯ ﻧﻤﻮﺩ ﻭ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﺩﺍﺩ ﻛﻔﺶ‌ﻫﺎ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺳﺮ ﺭﺍﻩ ﺟﻤﻊ ﻛﻨﻨﺪ ﻭ ﺭﺍﻩ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﻧﻤﺎﻳﻨﺪ.
ﺩﺭ ﺍﻳﻨﺠﺎ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﺧﻴﻠﻰ ﺍﺯ ﻣﺎ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﺷﺪﻳﻢ ﻛﻪ ﭘﺎ ﮔﺬﺍﺷﺘﻦ ﺑﺮ ﻛﻔﺶ ﻣﺮﺩﻡ ﺗﺼﺮﻑ ﺩﺭ ﻣﺎﻝ ﺩﻳﮕﺮﺍﻥ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺧﺎﻟﻰ ﺍﺯ ﺍﺷﻜﺎﻝ ﻧﻴﺴﺖ. (1)
ﺍﻣﺎﻡ ﻣﻬﺪﻯ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﻣﻰ ﻓﺮﻣﺎﻳﻨﺪ: ﻟﺎ ﻳﺤِﻞﱡﱡ ﻟِﺎَ ﺣَﺪٍ ﺍَﻥْ ﻳﺘَﺼَﺮﱠﱠﻑَ ﻓﻰ ﻣﺎﻝِ ﻏَﻴﺮِﻩِ ﺑِﻐَﻴﺮِ ﺍِﺫْﻧِﻪِ. ﺑﺮﺍﻯ ﻛﺴﻰ ﺣﻠﺎﻝ ﻧﻴﺴﺖ ﺩﺭ ﻣﺎﻝ ﺩﻳﮕﺮﻯ ﺗﺼﺮﻑ ﻛﻨﺪ ﻣﮕﺮ ﺍﻳﻦ ﻛﻪ ﺑﺎ ﺍﺟﺎﺯﻩ ﺍﻭ ﺑﺎﺷﺪ. (2)

1) ﺳﺮﮔﺬﺷﺖ ﻫﺎﻯ ﻭﻳﮋﻩ ﺍﺯ ﺯﻧﺪﮔﻰ ﺍﻣﺎﻡ ﺧﻤﻴﻨﻰ، ﺝ 1، ﺹ 100
2)
ﻭﺳﺎﻳﻞ ﺍﻟﺸﻴﻌﻪ، ﺝ 17، ﺹ 309

چرا رنج می بریم

بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم

 

شخصى به فردى معترض بود كه چرا در اين دنيا اين قدر تلخى مى ‏بينيم؟ گفت: چرا دواى تلخ را مى ‏خورى؟ گفت: براى اينكه خوب شوم. او گفت: خدا هم مي ‏خواهد با تحمل اين تلخى‏ ها، تو خوب شوى

منبع : نکته های ناب اخلاقی، ص19، كتابخانه تخصصی صاحب الزمان (عج) (مسجد جمکران)

جوانِ امیدوار

بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم

 

متوکلِ ملعون، از خلفای خونخوار و سفّاک عبّاسی است که عِناد و دشمنی او نسبت به خاندانِ بنی هاشم و آلِ علی علیه السلام مشهورِ خاص و عام است. و به ویژه، جریانِ به آب بستنِ سرزمینِ کربلا که به دستور او انجام گرفت، بر اهلِ اطّلاع پوشیده نیست. متوکل حتّی از تحقیر و آزار پیرامونِ سایرِ ادیان هم چشم نمی پوشید. چنان که در سال239 هجری، دستور داد مردانِ یهودی و مسیحی باید «زنّار» ببندند. (زنّار، روپوش مخصوصی بود که یهودیان و مسیحیان باید آن را می پوشیدند تا ازدیگران شناخته شوند).

باری، این خلیفه خون آشام، انسانهای بی گناه را به عناوینِ مختلف به زندان می انداخت، به طوری که در زمانِ خلافت او، تمامِ آزاد مردان در غل و زنجیر بودند و همه زندان ها پُر شده بودند. چون مدّتی بدین منوال گذشت و خلیفه از نگاهداری زندانیانِ بی گناه خسته شد، فرمان داد همه آن بیچارگان را گردن بزنند. مأمورانِ حکومتی دست به کار شدند و آن بخت برگشتگان را به کشتارگاه می بردند و یکی پس از دیگری از دمِ تیغ می گذراندند. در میانِ زندانیان، جوانِ خوش سیمایی وجود داشت که زیبایی و جوانیش، دلِ فرمانده کشتار را بر سَرِرحم آورد. از آن جوان پرسید: «اهلِ کجا هستی؟» جوان گفت: «اهلِ همدانم.» پرسید: «گناهَت چه بود؟» پاسخ داد: «نمی دانم!» فرمانده کشتار گفت: «چون قدرتِ سرپیچی از اجرای فرمانِ خلیفه را ندارم، از کشتن تو نمی توانم صرف نظر کنم.

امّا اگر چیزی از من بخواهی که برایم مقدور باشد، با کمالِ میل برایت انجام می دهمجوانِ همدانی گفت: «مدّتی است چیزی نخورده ام، لقمه نانی به من برسان تا رفعِ گرسنگی کنم. به دستورِ فرمانده، غذایی آوردند و جوان با نهایتِ خونسردی و بی اعتنا به صحنه کشتار، شروع به خوردن غذا کرد.» فرمانده کشتار از حالِ جوان بسیار شگفت زده شد و گفت: «ای جوان! از حال و روز تو سر در نمی آورم، چنان به خوردن مشغول هستی که انگار در کنارِ سفره خانه نشسته ای و هیچ حادثه شومی در انتظارِ تو نیست، در حالی که تو هم بعد از آنکه چند نفرِ دیگر کشته شوند، نوبت به تو می رسد که در زیرِ تیغِ جلاّد دست و پا بزنی!» جوانِ همدانی که دستِ راستش در کاسه غذا بود، با دستِ چپ، سنگی از زمین برداشت و گفت: «نگاه کن، تا این سنگ به هوا برود و برگردد، هزار چرخ می خورد، خدا داناستکه در طولِ مدّتِ این چرخش، چه اتفاقی روی خواهد داد...»

این بگفت و سنگ را به هوا افکند و لقمه غذا را در دهان گذاشت. از عجایبِ روزگار این که: هنوز سنگ به زمین فرود نیامده بود که از دور، گرد و خاکی برخاست و سواری در رسید و فریاد برآورد که: «دست نگه دارید، دست نگه دارید، متوکل را کشتند!» و به دین سان جوانِ همدانی و بقیه زندانیانِ بی گناه، از کشته شدن نجات یافتند. حکیم نظامی در این زمینه می گوید:[1]

در انداز سنگی به بالا دلیر

 

دگرگون شود کار، کاید بزیر

 

پی نوشت:

[1] ريشه‏ هاىِ تاريخى امثال و حكم، ج2، ص773

 

ﺗﺄﺛﻴﺮ ﻏﻴﺒﺖ

بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم


ﺭﻭﺯﻯ ﺩﺭ ﻣﺠﻠﺲ ﻋﺎﺭﻑ ﮔﺮﺍﻥ ﻗﺪﺭ، ﻣﺮﺣﻮﻡ ﺣﺎﺝ ﻣﻴﺮﺯﺍ ﺟﻮﺍﺩ ﻣﻠﻜﻰ ﺗﺒﺮﻳﺰﻯ ﻗﺪﺱ ﺳﺮﻩ ﻳﻜﻰ ﺍﺯ ﺣﻀﺎﺭ ﻏﻴﺒﺘﻰ ﻛﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ، ﺁﻥ ﺑﺰﺭﮔﻮﺍﺭ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺧﻄﺎﺏ ﺑﻪ ﻏﻴﺒﺖ ﻛﻨﻨﺪﻩ ﻓﺮﻣﻮﺩﻩ ﺑﻮﺩ: ﭼﻬﻞ ﺭﻭﺯ ﻣﺮﺍ ﺑﻪ ﺯﺣﻤﺖ ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻰ. (۱) ﺍﻣﻴﺮﺍﻟﻤﺆﻣﻨﻴﻦ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﻓﺮﻣﻮﺩ:
ﺍﻟﺴﱠﱠﺎﻣِﻊُ ﻟِﻠْﻐِﻴﺒﺔِ ﻛَﺎﻟْﻤُﻐْﺘﺎﺏِ
ﺷﻨﻮﻧﺪﻩ ﻏﻴﺒﺖ ﻫﻤﺎﻧﻨﺪ ﻏﻴﺒﺖ ﻛﻨﻨﺪﻩ ﺍﺳﺖ. (۲)

۱) ﻣﻘﺪﻣﻪ ﻟﻘﺎﺀﺍﻟﻠﱠﱠﻪ، ﻧﻮﺷﺘﻪ ﻣﻴﺮﺯﺍ ﺟﻮﺍﺩ ﻣﻠﻜﻰ ﺗﺒﺮﻳﺰﻯ
۲) ﻏﺮﺭﺍﻟﺤﻜﻢ

 

ﺳﺮﺑﺎﺯ ﺳﺮﻓﺮﺍﺯ ﺍﺳﻠﺎﻡ

بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم

 

ﻭﻗﺘﻰ «ﻗﻴﺲ ﺑﻦ ﻣﺼﻬﺮ» ﺑﻪ ﻛﻮﻓﻪ ﺭﺳﻴﺪ ﺗﺎ ﻧﺎﻣﻪ ﺍﻣﺎﻡ ﺣﺴﻴﻦ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻛﻮﻓﻴﺎﻥ ﺑﺮﺳﺎﻧﺪ «ﺣﺼﻴﻦ ﺑﻦ ﻧﻤﻴﺮ» ﺧﻮﺍﺳﺖ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺗﻔﺘﻴﺶ ﻛﻨﺪ.
ﺟﻨﺎﺏ ﻗﻴﺲ ﻧﺎﻣﻪ ﺍﻣﺎﻡ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﺭﺍ ﺑﻴﺮﻭﻥ ﺁﻭﺭﺩ ﻭ ﺟﻮﻳﺪ.
ﺣﺼﻴﻦ ﺑﻦ ﻧﻤﻴﺮ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻧﺰﺩ ﻋﺒﻴﺪﺍﻟﻠﱠﱠﻪ ﺑﻦ ﺯﻳﺎﺩ ﺑﺮﺩ، ﻭﻗﺘﻰ ﻧﺰﺩ ﺁﻥ ﻣﻠﻌﻮﻥ ﺭﺳﻴﺪ ﭘﺮﺳﻴﺪ، ﺗﻮ ﻛﻴﺴﺘﻰ؟ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﻣﻦ ﺍﺯ ﺷﻴﻌﻴﺎﻥ ﺍﻣﻴﺮﺍﻟﻤﺆﻣﻨﻴﻦ ﻭ ﭘﺴﺮﺵ ﺣﺴﻴﻦ ﺑﻦ ﻋﻠﻰ ﻫﺴﺘﻢ.
ﺍﺑﻦ ﺯﻳﺎﺩ ﮔﻔﺖ: ﭼﺮﺍ ﻛﺎﻏﺬ ﺭﺍ ﺟﻮﻳﺪﻯ؟ ﺩﺭ ﺟﻮﺍﺏ ﮔﻔﺖ: ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺁﻥ ﻛﻪ ﺗﻮ ﻧﻔﻬﻤﻰ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺁﻧﭽﻪ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ
ﺍﺑﻦ ﺯﻳﺎﺩ: ﺍﺯ ﭼﻪ ﻛﺴﻰ ﻭ ﺑﺮﺍﻯ ﭼﻪ ﻛﺴﻰ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ؟ ﻗﻴﺲ: ﺍﺯ ﺳﻮﻯ ﺣﺴﻴﻦ ﺑﻦ ﻋﻠﻰ ﻋﻠﻴﻬﻤﺎ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﺑﻪ ﺳﻮﻯ ﺍﻫﻞ ﻛﻮﻓﻪ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﺍﺳﺎﻣﻰ ﺁﻥ‌ﻫﺎ ﺭﺍ ﻧﻤﻰ ﺩﺍﻧﻢ.
ﺍﺑﻦ ﺯﻳﺎﺩ ﺧﺸﻤﮕﻴﻦ ﺷﺪ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﻭﺍﻟﻠﱠﱠﻪ! ﺍﺯ ﺗﻮ ﺩﺳﺖ ﺑﺮ ﻧﺨﻮﺍﻫﻢ ﺩﺍﺷﺖ ﺗﺎ ﻣﺮﺍ ﺑﻪ ﺍﺳﺎﻣﻰ ﺁﻥ‌ﻫﺎ ﺁﮔﺎﻩ ﺳﺎﺯﻯ ﻭ ﻳﺎ ﺑﺮ ﺭﻭﻯ ﻣﻨﺒﺮ ﺭَﻭﻯ ﻭ ﺣﺴﻴﻦ ﺑﻦ ﻋﻠﻰ ﻭ ﭘﺪﺭﺵ ﺭﺍ ﻣﻮﺭﺩ ﻟﻌﻨﺖ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﻫﻰ ﻭﮔﺮﻧﻪ ﺗﻮ ﺭﺍ ﭘﺎﺭﻩ ﭘﺎﺭﻩ ﻣﻰ ﻛﻨﻢ.
ﻗﻴﺲ ﺑﻪ ﻣﻨﺒﺮ ﺭﻓﺖ ﻭ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺣﻤﺪ ﻭ ﺛﻨﺎﻯ ﺍﻟﻬﻰ ﺑﺮ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ ﻭ ﺍﻇﻬﺎﺭ ﺍﺭﺍﺩﺕ ﻭ ﻣﺤﺒّﺖ ﺑﻪ ﺍﻣﻴﺮﺍﻟﻤﺆﻣﻨﻴﻦ ﻭ ﺍﻣﺎﻡ ﺣﺴﻦ ﻭ ﺍﻣﺎﻡ ﺣﺴﻴﻦ ﻋﻠﻴﻬﻤﺎ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ، ﻋﺒﻴﺪﺍﻟﻠﱠﱠﻪ ﺑﻦ ﺯﻳﺎﺩ ﻭ ﭘﺪﺭ ﻭ ﻣﺎﺩﺭﺵ ﻭ ﻃﻐﻴﺎﻧﮕﺮﺍﻥ ﺑﻨﻰ ﺍﻣﻴﻪ ﺭﺍ ﻣﻮﺭﺩ ﻟﻌﻨﺖ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺩ، ﺁﻥ ﮔﺎﻩ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﺍﻯ ﻣﺮﺩﻡ! ﻣﻦ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩﻩ ﺣﺴﻴﻦ ﺑﻦ ﻋﻠﻰ ﺑﻪ ﺳﻮﻯ ﺷﻤﺎ ﻫﺴﺘﻢ ﻛﻪ ﺩﺭ ﻓﻠﺎﻥ ﻣﻜﺎﻥ ﻫﺴﺖ، ﺍﻭ ﺭﺍ ﺍﺟﺎﺑﺖ ﻛﻨﻴﺪ.
ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﺍﺑﻦ ﺯﻳﺎﺩ ﺍﻣﺮ ﻛﺮﺩ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻣﻨﺒﺮ ﭘﺎﻳﻴﻦ ﺁﻭﺭﺩﻧﺪ ﻭ ﺍﺯ ﺑﺎﻟﺎﻯ ﻗﺼﺮ ﺑﺎ ﺩﺳﺖ ﺑﺴﺘﻪ ﺑﻪ ﺯﻳﺮ ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻨﺪ ﻛﻪ ﺍﺳﺘﺨﻮﺍﻥ ﻫﺎﻯ ﺑﺪﻧﺶ ﺩﺭ ﻫﻢ ﺷﻜﺴﺖ ﻭ ﺗﺎ ﺭﻣﻘﻰ ﺩﺭ ﺑﺪﻥ ﺩﺍﺷﺖ ﺳﺮ ﺍﺯ ﺑﺪﻧﺶ ﺟﺪﺍ ﻛﺮﺩﻧﺪ. (1)
ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ ﺍﻛﺮﻡ ﺻﻠﻰ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻠﻴﻪ ﻭﺁﻟﻪ ﻓﺮﻣﻮﺩ:
ﻣَﻦْ ﺭَﺯَﻗَﻪُ ﺍﻟﻠﱠﱠﻪُ ﺣُﺐَ ﺍﻟﺎَﺋِﻤﱠﱠﺔِ ﻣِﻦْ ﺍَﻫْﻞِ ﺑَﻴﺘﻰ ﻓَﻘَﺪْ ﺍَﺻﺎﺏَ ﺧَﻴﺮَﺍﻟﺪﱡﱡﻧﻴﺎ ﻭَﺍﻟﺎﺧِﺮَﺓِ.
ﻛﺴﻰ ﻛﻪ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﻣﺤﺒّﺖ ﺍﺋﻤﻪ ﺍﺯ ﺍﻫﻞ ﺑﻴﺖ ﻣﺮﺍ ﺭﻭﺯﻯ ﺍﻭ ﮔﺮﺩﺍﻧﻴﺪﻩ ﺍﺳﺖ ﺑﻪ ﺧﻴﺮ ﺩﻧﻴﺎ ﻭ ﺁﺧﺮﺕ ﺩﺳﺖ ﻳﺎﻓﺘﻪ ﺍﺳﺖ. (2)


1)
ﻣﻨﺘﺨﺐ ﺍﻟﺘﻮﺍﺭﻳﺦ، ﺹ 295

۲) ﻣﺸﻜﻮﺓﺍﻟﺎﻧﻮﺍﺭ، ﺹ 81

 سخاوت

 بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم

 

ﻫﻤﺴﺮ ﺣﺎﺗﻢ ﻃﺎﻳﻰ ﻛﻪ «ﻣﺎﻭﻳﻪ» ﻧﺎﻡ ﺩﺍﺷﺖ ﻣﻰ ﮔﻮﻳﺪ: ﺳﺎﻟﻰ ﻗﺤﻄﻰ ﭘﻴﺶ ﺁﻣﺪ، ﺷﺒﻰ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﮔﺮﺳﻨﻪ ﺑﻮﺩﻳﻢ، ﻣﻦ ﻭ ﺣﺎﺗﻢ، ﻓﺮﺯﻧﺪﺍﻧﻤﺎﻥ «ﻋﺪﻯ» ﻭ «ﺳﻔﺎﻧﻪ» ﺭﺍ ﺳﺮﮔﺮﻡ ﻛﺮﺩﻳﻢ ﺗﺎ ﺑﺎ ﮔﺮﺳﻨﮕﻰ ﺧﻮﺍﺑﻴﺪﻧﺪ. ﺁﻥ ﮔﺎﻩ ﺣﺎﺗﻢ ﺑﺎ ﺻﺤﺒﺖ ﻫﺎﻯ ﺧﻮﺩ ﻣﺮﺍ ﺳﺮﮔﺮﻡ ﻛﺮﺩ ﺗﺎ ﻣﻦ ﻧﻴﺰ ﺑﺨﻮﺍﺑﻢ، ﻣﻦ ﻫﻢ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺧﻮﺍﺏ ﺯﺩﻡ ﻭ ﺣﺎﺗﻢ ﮔﻤﺎﻥ ﻛﺮﺩ ﺧﻮﺍﺏ ﺭﻓﺘﻪ ﺍﻡ، ﭼﻨﺪ ﻣﺮﺗﺒﻪ ﻣﺮﺍ ﺻﺪﺍ ﺯﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﺧﻮﺍﺏ ﺭﻓﺘﻪ ﺍﻯ؟ ﺍﻣّﺎ ﺟﻮﺍﺏ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻧﺪﺍﺩﻡ.
ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﺯﻧﻰ ﺁﻣﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺣﺎﺗﻢ ﮔﻔﺖ: ﻣﻦ ﺍﺯ ﻧﺰﺩ ﻓﺮﺯﻧﺪﺍﻥ ﮔﺮﺳﻨﻪ‌ﺍﻡ ﻣﻰ ﺁﻳﻢ ﻛﻪ ﻣﺜﻞ ﮔﺮﮒ ﮔﺮﺳﻨﻪ ﻧﺎﻟﻪ ﻣﻰ ﺯﺩﻧﺪ.
ﺣﺎﺗﻢ ﮔﻔﺖ: ﻓﺮﺯﻧﺪﺍﻥ ﮔﺮﺳﻨﻪ ﺍﺕ ﺭﺍ ﻧﺰﺩ ﻣﻦ ﺑﻴﺎﻭﺭ! ﻭﺍﻟﻠﱠﱠﻪ! ﺁﻥ‌ﻫﺎ ﺭﺍ ﺳﻴﺮ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﻛﺮﺩ.
ﻣﻦ ﺳﺮﻳﻌﺎً ﺑﻠﻨﺪ ﺷﺪﻡ ﻭ ﺑﻪ ﺣﺎﺗﻢ ﮔﻔﺘﻢ: ﺑﻪ ﭼﻪ ﭼﻴﺰﻯ ﺁﻥ‌ﻫﺎ ﺭﺍ ﺳﻴﺮ ﻣﻰ ﻛﻨﻰ؟ ﻓﺮﺯﻧﺪﺍﻥ ﺗﻮ ﺑﺎ ﮔﺮﺳﻨﮕﻰ ﺧﻮﺍﺑﻴﺪﻧﺪ.
ﺣﺎﺗﻢ ﮔﻔﺖ: ﻭﺍﻟﻠﱠﱠﻪ! ﺑﭽﻪ ﻫﺎﻯ ﺗﻮ ﻭ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺳﻴﺮ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﻛﺮﺩ. ﻭﻗﺘﻰ ﺁﻥ ﺯﻥ ﻓﺮﺯﻧﺪﺍﻥ ﮔﺮﺳﻨﻪ ﺍﺵ ﺭﺍ ﺁﻭﺭﺩ، ﺣﺎﺗﻢ ﺑﻠﻨﺪ ﺷﺪ ﻭ ﺍﺳﺐ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺫﺑﺢ ﻛﺮﺩ ﻭ ﮔﻮﺷﺖ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺧﻮﺭﺩ ﻛﺮﺩ ﻭ ﺑﺮ ﺭﻭﻯ ﺁﺗﺶ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﻣﻦ ﻣﻰ ﭘﺰﻡ ﻭ ﺗﻮ ﺧﻮﺩ ﺑﺨﻮﺭ ﻭ ﺑﻪ ﻓﺮﺯﻧﺪﺍﻧﺖ ﺑﺨﻮﺭﺍﻥ ﻭ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻫﻢ ﮔﻔﺖ: ﻓﺮﺯﻧﺪﺍﻧﺖ ﺭﺍ ﺑﻴﺪﺍﺭ ﻛﻦ. ﻣﻦ ﻫﻢ ﻋﺪﻯ ﻭ ﺳﻔﺎﻧﻪ ﺭﺍ ﺑﻴﺪﺍﺭ ﻛﺮﺩﻡ ﻭ ﺍﺯ ﮔﻮﺷﺖ ﭘﺨﺘﻪ ﺑﻪ ﺁﻥ‌ﻫﺎ ﺩﺍﺩﻡ.
ﺁﻥ ﮔﺎﻩ ﺣﺎﺗﻢ ﮔﻔﺖ: ﺍﻳﻦ ﭘﺴﺘﻰ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺷﻤﺎ ﺑﺨﻮﺭﻳﺪ ﻭ ﺍﻫﻞ ﻣﺤﻞ ﮔﺮﺳﻨﻪ ﺑﻤﺎﻧﻨﺪ.
ﺑﻪ ﺩﺭﺏ ﺧﺎﻧﻪ ﺗﻚ ﺗﻚ ﺁﻥ‌ﻫﺎ ﺭﻓﺖ ﻭ ﺩﻋﻮﺕ ﻛﺮﺩ، ﺁﻥ‌ﻫﺎ ﻧﻴﺰ ﺟﻤﻊ ﺷﺪﻧﺪ ﻭ ﺍﺯ ﮔﻮﺷﺖ ﭘﺨﺘﻪ ﺍﺳﺐ ﺗﻨﺎﻭﻝ ﻛﺮﺩﻧﺪ. ﺍﻣّﺎ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﻛﻨﺎﺭﻯ ﺭﻓﺖ ﻭ ﻧﺸﺴﺖ ﺗﺎ ﻫﻤﻪ ﺁﻣﺪﻧﺪ ﻭ ﺍﺯ ﮔﻮﺷﺖ ﺍﺳﺐ ﺧﻮﺭﺩﻧﺪ ﺗﺎ ﺑﻪ ﭘﺎﻳﺎﻥ ﺭﺳﻴﺪ ﻭ ﺧﻮﺩ ﻛﻪ ﺻﺎﺣﺐ ﺍﺳﺐ ﺑﻮﺩ ﺫﺭﻩ ﺍﻯ ﻧﭽﺸﻴﺪ. (۱)
ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ ﺍﻛﺮﻡ ﺻﻠﻰ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻠﻴﻪ ﻭﺁﻟﻪ ﺑﻪ ﻋﺪﻯ ﭘﺴﺮ ﺣﺎﺗﻢ ﻓﺮﻣﻮﺩ:
ﺩُﻓِﻊَ ﻋَﻦْ ﺍَﺑﻴﻚَ ﺍﻟْﻌَﺬﺍﺏُ ﺍﻟﺸﱠﱠﺪﻳﺪُ، ﻟِﺴَﺨﺎﺀِ ﻧَﻔْﺴِﻪِ.
ﻋﺬﺍﺏ ﺷﺪﻳﺪ ﺍﺯ ﭘﺪﺭﺕ ﺩﻭﺭ ﺷﺪ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺳﺨﺎﻭﺗﻰ ﻛﻪ ﺩﺍﺷﺖ. (۲)

 ۱) ﺳﻔﻴﻨﺔ ﺍﻟﺒﺤﺎﺭ، ﺝ 1، ﺹ 208
۲) ﺑﺤﺎﺭﺍﻟﺎﻧﻮﺍﺭ، ﺝ 71، ﺹ 354.

ﺁﺯﺍﺩﮔﻰ

بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم


ﻋﺜﻤﺎﻥ ﻛﻴﺴﻪ ﭘﻮﻟﻰ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻳﻜﻰ ﺍﺯ ﻏﻠﺎﻣﺎﻧﺶ ﺩﺍﺩ ﺗﺎ ﺑﻪ ﺍﺑﻮﺫﺭ ﺩﻫﺪ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﺍﮔﺮ ﺍﺑﻮﺫﺭ ﺍﻳﻦ ﻫﺪﻳﻪ ﺭﺍ ﺑﭙﺬﻳﺮﺩ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺁﺯﺍﺩ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﻛﺮﺩ. ﺑﻨﺪﻩ ﻋﺜﻤﺎﻥ ﻛﻴﺴﻪ ﭘﻮﻝ ﺭﺍ ﻧﺰﺩ ﺍﺑﻮﺫﺭ ﺁﻭﺭﺩ، ﺍﻣّﺎ ﻫﺮ ﭼﻪ ﺍﺻﺮﺍﺭ ﻛﺮﺩ ﺍﻭ ﻧﭙﺬﻳﺮﻓﺖ.
ﻋﺮﺽ ﻛﺮﺩ: ﺍﻯ ﺍﺑﻮﺫﺭ! ﺍﮔﺮ ﺍﻳﻦ ﻛﻴﺴﻪ ﭘﻮﻝ ﺭﺍ ﺑﭙﺬﻳﺮﻯ ﻣﻦ ﺍﺯ ﺑﻨﺪﮔﻰ ﺁﺯﺍﺩ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺷﺪ.
ﺍﺑﻮﺫﺭ ﮔﻔﺖ: ﺑﻠﻪ ﺗﻮ ﺁﺯﺍﺩ ﻣﻰ ﺷﻮﻯ ﺍﻣّﺎ ﻣﻦ ﺑﻨﺪﻩ ﻣﻰ ﺷﻮﻡ. (۱)
ﺍﻣﺎﻡ ﻋﻠﻰ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﻓﺮﻣﻮﺩ:
ﻛَﻢْ ﻣِﻦْ ﺍِﻧْﺴﺎﻥٍ ﺍِﺳْﺘَﻌْﺒَﺪَﻩُ ﺍِﺣْﺴﺎﻥٌ.
ﭼﻪ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﻫﺎﻳﻰ ﻛﻪ ﺍﺣﺴﺎﻥ ﺁﻥ‌ﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺑﻨﺪﮔﻰ ﻛﺸﻴﺪﻩ ﺍﺳﺖ. (۲)

۱) ﻛﺸﻜﻮﻟﻰ ﺷﻴﺦ ﺑﻬﺎﻳﻰ، ﺝ 1، ﺹ 310
۲) ﻏﺮﺭﺍﻟﺤﻜﻢ

 ﻣﻨﺎﻋﺖ ﻃﺒﻊ

بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم


ﺩﺭ ﻳﻜﻰ ﺍﺯ ﻋﻴﺪﻫﺎﻯ ﻧﻮﺭﻭﺯ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﺭﺿﺎ ﺷﺎﻩ ﺑﺎ ﻭﺿﻊ ﺑﻰ ﺣﺠﺎﺑﻰ ﺑﺎﻟﺎﻯ ﺑﺎﻡ ﺻﺤﻦ ﺣﺮﻡ ﺣﻀﺮﺕ ﻣﻌﺼﻮﻣﻪ ﻋﻠﻴﻬﺎ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﻇﺎﻫﺮ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ.
ﺁﻗﺎ ﺳﻴﺪ ﺑﺎﻗﺮ ﻧﺎﻇﻢ ﻛﻪ ﺍﺯ ﻳﺎﺭﺍﻥ ﺷﻴﺦ ﻣﺤﻤّﺪﺗﻘﻰ ﺑﺎﻓﻘﻰ ﺑﻮﺩ، ﺑﺎﻟﺎﻯ ﺑﺎﻡ ﺭﻓﺘﻪ ﺗﺎ ﺁﻧﺎﻥ ﺭﺍ ﻛﻪ ﺑﺎ ﻭﺿﻊ ﻣﻔﺘﻀﺤﻰ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﭘﺎﻳﻴﻦ ﺑﻴﺎﻭﺭﺩ.
ﻋﻴﺎﻝ ﺭﺿﺎﺧﺎﻥ ﻓﻮﺭﺍً ﺑﺎ ﺍﻭ ﺗﻤﺎﺱ ﺗﻠﻔﻨﻰ ﻣﻰ ﮔﻴﺮﻧﺪ ﻭ ﻣﻰ ﮔﻮﻳﻨﺪ: ﭼﺮﺍ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺍﻯ؟ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﻰ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺣﺮﻳﻢ ﺗﻮ ﺗﻮﻫﻴﻦ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ.
ﺭﺿﺎﺧﺎﻥ ﺑﺎ ﭼﻨﺪ ﺩﺳﺘﮕﺎﻩ ﺗﻮﭖ ﻭﺍﺭﺩ ﻗﻢ ﻣﻰ ﺷﻮﺩ، ﺑﻪ ﺍﻳﻦ ﺧﻴﺎﻝ ﻛﻪ ﺻﺤﻨﻪ ﺧﻮﻧﻴﻦ ﻣﺴﺠﺪ ﮔﻮﻫﺮﺷﺎﺩ ﻣﺸﻬﺪ ﺭﺍ ﺗﻜﺮﺍﺭ ﻛﻨﺪ. ﺑﻪ ﺻﺤﻦ ﺣﻀﺮﺕ ﻣﻌﺼﻮﻣﻪ ﻋﻠﻴﻬﺎ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﻣﻰ ﺁﻳﺪ ﻭ ﺑﺎ ﭼﻜﻤﻪ ﻭﺍﺭﺩ ﺣﺮﻡ ﻣﻰ ﺷﻮﺩ ﻭ ﻟﮕﺪﻯ ﺑﻪ ﺿﺮﻳﺢ ﻣﻰ ﺯﻧﺪ ﻭ ﺑﺎ ﺻﺪﺍﻯ ﺑﻠﻨﺪﻯ ﻣﻰ ﮔﻮﻳﺪ: ﺷﻴﺦ ﻣﺤﻤّﺪﺗﻘﻰ ﻛﺠﺎﺳﺖ؟ ﻋﻤﺎﻝ ﺍﻭ ﻣﻰ ﺭﻭﻧﺪ ﻭ ﺟﻨﺎﺏ ﺷﻴﺦ ﺭﺍ ﻣﻰ ﺁﻭﺭﻧﺪ.
ﺭﺿﺎﺧﺎﻥ ﺁﻥ ﻗﺪﺭ ﺑﺎ ﻟﮕﺪ ﺑﻪ ﻛﻤﺮ ﻣﺮﺣﻮﻡ ﺑﺎﻓﻘﻰ ﻣﻰ ﻛﻮﺑﺪ ﻛﻪ ﺍﻭ ﺗﺎ ﺁﺧﺮ ﻋﻤﺮ ﮔﺮﻓﺘﺎﺭ ﺑﻴﻤﺎﺭﻯ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ. ﻣﺮﺣﻮﻡ ﺑﺎﻓﻘﻰ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺣﺎﻟﺖ ﺗﺒﻌﻴﺪ ﺩﺭ ﺣﺮﻡ ﺣﻀﺮﺕ ﻋﺒﺪﺍﻟﻌﻈﻴﻢ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﻰ ﺩﺍﺭﻧﺪ.
ﮔﺮﻭﻩ ﻫﺎﻳﻰ ﺍﺯ ﻣﺮﺩﻡ ﺗﻬﺮﺍﻥ ﺑﻪ ﻋﻴﺎﺩﺕ ﺍﻳﺸﺎﻥ ﻣﻰ ﺭﻭﻧﺪ ﻭ ﺍﻭ ﺩﺭ ﻫﻤﺎﻥ ﺣﺎﻝ ﺑﻪ ﺍﻣﺮ ﺑﻪ ﻣﻌﺮﻭﻑ ﻭ ﻧﻬﻰ ﺍﺯ ﻣﻨﻜﺮ ﺧﻮﺩ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﻣﻰ ﺩﻫﺪ. ﮔﻮﻳﺎ ﺑﻌﻀﻰ ﺍﺯ ﺳﺮﺍﻥ ﺩﻭﻟﺖ ﺧﺪﻣﺖ ﺍﻳﺸﺎﻥ ﻣﻰ ﺭﻭﻧﺪ ﻭ ﻣﻰ ﮔﻮﻳﻨﺪ ﺷﻤﺎ ﺩﺳﺖ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﺣﺮﻑ‌ﻫﺎ ﺑﺮﺩﺍﺭﻳﺪ ﺗﺎ ﻣﺎ ﺑﺮﺍﻯ ﺷﻤﺎ ﺗﻘﺎﺿﺎﻯ ﺁﺯﺍﺩﻯ ﻛﻨﻴﻢ.
ﻣﺮﺣﻮﻡ ﺑﺎﻓﻘﻰ ﺩﺭ ﭘﺎﺳﺦ ﻣﻰ ﮔﻮﻳﺪ: ﺷﻤﺎ ﻭ ﺭﺿﺎﺧﺎﻥ ﻫﻴﭻ ﻫﺴﺘﻴﺪ ﻭ ﻣﻦ ﺍﺯ ﻫﻴﭻ ﭼﻪ ﺗﻮﻗﻌﻰ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻢ. ﻣﻦ ﻧﻮﻛﺮ ﺍﻣﺎﻡ ﺯﻣﺎﻥ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﻫﺴﺘﻢ، ﻫﺮ ﻛﺎﺭﻯ ﻣﻰ ﺧﻮﺍﻫﻴﺪ ﺑﻜﻨﻴﺪ. (1)
ﺍﻣﻴﺮﺍﻟﻤﺆﻣﻨﻴﻦ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﻓﺮﻣﻮﺩ:
ﻣَﻦْ ﺍﺳْﺘَﻐْﻨﻰ ﻋَﻦِ ﺍﻟﻨﱠﱠﺎﺱِ ﺍَﻏْﻨﺎﻩُ ﺍﻟﻠﱠﱠﻪُ ﺳُﺒْﺤﺎﻧَﻪُ.
ﻛﺴﻰ ﻛﻪ ﺍﺯ ﻣﺮﺩﻡ ﺑﻰ ﻧﻴﺎﺯﻯ ﺟﻮﻳﺪ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻏﻨﻰ ﻣﻰ ﮔﺮﺩﺍﻧﺪ. (2)

1)
ﻣﺠﻠﻪ ﺣﻮﺯﻩ، ﺷﻤﺎﺭﻩ 34، ﺹ 64 ﻭ 65.
2)
ﻏﺮﺭﺍﻟﺤﻜﻢ

 

 

 

موضوعات مرتبط: داستانها
برچسب‌ها: داستان
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : چهار شنبه 15 / 6 / 1395

استغفار پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله)

چرا پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) استغفار مى كرد و راز اين استغفار چيست و اين مسئله، چگونه با عصمت ايشان سازگار است و به عبارت ديگر، با اين كه پيامبر معصوم بود و مرتكب گناه نمى شد، پس چرا در دعايش از فزونى گناه، استغفار مى كرد؟

jz2u6jzy.jpgدرباره اين پرسش، نكات زير، لازم به ذكر است:
1.
توبه، يكى از عبادات بزرگ است. خداوند در قرآن مجيد، مؤمنان راستين را چنين توصيف مى كند: (الصَّابِرِينَ وَ الصَّادِقِينَ وَ الْقانِتِينَ وَ الْمُنْفِقِينَ وَ الْمُسْتَغْفِرِينَ بِالاْسْحارِ )[1] ; «آنان شكيبايند و راست گو ; همواره اطاعت پيشه اند و انفاق گر و سحرگاهان، به استغفار مى پردازند».
در جاى ديگر مى فرمايد: (كانُوا قَلِيلاً مِنَ اللَّيْلِ ما يَهْجَعُونَ وَ بِالاَْسْحارِ هُمْ يَسْتَغْفِرُونَ )[2] ; «شبانگاه، اندكى مى آرَمَند و سحرگاهان، به استغفار مى پردازند».
بنابراين، چنان كه مشاهده مى شود، قرآن مجيد توبه را عمل بهترين مؤمنان و شب زنده داران خوانده است و از ديگر سو، همه مؤمنان را به توبه فراخوانده، مى فرمايد: (تُوبُوا إِلَى اللَّهِ جَمِيعاً أَيُّهَا الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُون )[3] ; «اى ايمان آورندگان! همه با هم به درگاه خدا توبه كنيد ; باشد كه رستگار شويد».
در جاى ديگر مى فرمايد: (إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ التَّوَّابِينَ وَ يُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِينَ )[4] ; «خداوند، توبه كاران و پاكيزگان را دوست مى دارد».
از آن چه گذشت، روشن مى شود كه در نگاه قرآن، اساساً توبه، عمل پارسايان و مؤمنان و عبادتى است كه همه ايمان آورندگان، به آن دعوت شده اند و انجام دادن آن، گشاينده درهاى رحمت الهى و يكى از مهم ترين عوامل قرب و وصال معبود است. اگر به حقيقت توبه نظر كنيم، آن را زيباترين جلوه خضوع و خشوع و اظهار تذلل و زارى و اعتراف به قصور و تقصير بنده اى بى نهايت كوچك، در برابر آفريدگارى بى نهايت بزرگ مى يابيم. از اين رو، شايسته است كه اولياى الهى، پيش و بيش و بهتر از همه، اين دعوت الهى را لبيك گويند و در تمام حالات خود، بر توبه و استغفار، مداومت ورزند تا به اين وسيله، به فيض قرب الهى نايل شوند.
2.
استغفار و توبه، داراى مراتب و درجاتى متناسب با عاملان آن است. توبه گنه كاران، توبه از گناه مى باشد و توبه اوليا، توبه از پرداختن به غيرخدا و توجه به غيرحق است.
3.
توبه و استغفار اولياى الهى و معصومان، مرتبه اى بالاتر از اينها دارد. آنان چون مستغرق در ذات جميل الهى اند و توجّه به مقام ربوبى (كمال مطلق ) دارند، وقتى به خود و اعمال خويش مى نگرند، با تمام عظمت و بزرگى آن اعمال، آنها را در برابر عظمت بى نهايتِ الهى، بسيار كوچك و مايه سرافكندگى و شرمندگى مى بينند.
4.
در حديث نبوى، چنين آمده است: «انه ليُغان على قلبى و انى أستغفراللَّه فى كل يوم مائة مره[5] ; گاهى بر دلم غبار مى نشيند و من هر روز، هفتاد بار از خدا آمرزش مى خواهم».
امام خمينى در شرح اين حديث مى نويسد: «اولياى خدا، همواره انقطاع به سوى خدا دارند ; ولى به جهت مأموريت الهى خود، گاه به ناچار در مرآت عالم كثرات، توجه به حضرت حق مى كنند و همين نزد آنان كدورت محسوب شده و براى زدودنش، استغفار مى كنند. امام سجاد(عليه السلام) است كه مناجات هايش را شما مى بينيد و مى بينيد چطور از معاصى مى ترسد... مسئله غير از اين مسائلى است كه در فكر ما يا در عقل عقلا يا در عرفان عرفا بيايد.  ...از گناه خودشان گريه مى كردند تا صبح. از پيغمبر گرفته تا امام عصر(عج )، همه از گناه مى ترسيدند. گناه آنها، غير از اين است كه من و شما داريم ; آن كه يك عظمتى را ادراك مى كردند كه توجه به كثرت، نزد آنها از گناهان كبيره است... آنان در مقابل عظمت خدا، وقتى كه خودشان را حساب مى كنند، مى بينند كه هيچ نيستند و هيچ ندارند. واقع مطلب، همين است ; جز او كسى نيست و چيزى نيست... و از اين كه حضور در مقابل حق تعالى دارند و مع ذلك دارند مردم را دعوت مى كنند، از همين، كدورت حاصل مى شده»[6].
5.
استغفار براى اولياى الهى، جنبه دفع و براى ما، جنبه رفع دارد ; يعنى ما استغفار مى كنيم تا لغزش هايمان بخشيده شود و آنان استغفار مى كنند تا نلغزند و اصلاً گناه به سراغشان نيايد. آن بزرگان با توبه، عبادت و اطاعت، درجات عصمت خويش را شدت مى بخشند. از اين رو، استغفار و توبه، در بالا رفتن درجات و پايندگى عصمت آنان، دخالت دارد.
6.
توبه و استغفار و استغاثه دائمى پيامبر(صلى الله عليه وآله) در پيشگاه خدا، بالاترين نقش عملى را در تربيت امت دارد و به ديگران مى آموزد كه چگونه در پيشگاه خدا به توبه، تضرع و انابه بپردازند و به جهت پاره اى از اعمال نيك، مغرور نگردند.


پی نوشت ها
[1].
آل عمران (3 )، آيه 71 .
[2].
ذاريات (51 )، آيه 17 و 18 .
[3].
نور (24 )، آيه 13 .
[4].
بقره (2 )، آيه 222 .
[5].
محدث نورى، مستدرك الوسائل، ج 5، ص320 .
[6].
صحيفه امام، ج 20، ص 268 ـ 269 .

 

موضوعات مرتبط: پرسش وپاسخ
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : چهار شنبه 15 / 6 / 1395

 

شهادت امام جواد(ع)

اين قضيه كه ميگن همسر امام جواد عليه السلام بعد از زهر دادن به كنيزان دستور داد شادي كنن و نزاشت حتي كنيزي اب هم به امام بده صحت داره؟اگه صحت داره لطفا منبع اون رو هم بنويسيد

emamjavad.gifپاسخ: با سلام. در مورد كيفيت شهادت آن امام مـظلوم به گزارش هاي مختلفي نقل شده است كه مشهورترين آنها در پي مي آيد:. . اما در هيچ يك از آن ها اشاره به مطلب مورد سوال شما نشده است. اين مطلب حتي در ميان منابع متاخر معتبر و مستند نيز به چشم نمي خورد.
نقل اول
ابن شهر آشوب در كتاب مناقب آل ابيطالب نقل مي كند:
پس از آن كه مردم با معتصم بيعت كردند، به عبدالملك كه والى مدينه بود نامه اي نوشت تا آن حضرت را همراه ام فضل روانه بغداد كند، هنگامي كه حضرت وارد بغداد شد به ظاهر مورد احترام قرار گرفت، سپس معتصم به وسيله غلام خود اشناس شربتى براى امام فرستاد،
وقتي اشناس شربت را به خدمت آن حضرت آورد، عرض كرد: اين شربتى است كه خليفه براى خود ساخته است و پيش از شما خود و گروهى از بزرگان از آن نوشيده اند و امر كرده است شما هم آن را با يخ بنوشيد. سپس يخ آورد و براى حضرت شربت آماده كرد. امام فرمود: در شب آن را مى نوشم . اشناس گفت : بايد خنك نوشيده شود وگرنه يخ آن آب مى شود. هرقدر آن امام غريب مظلوم از آشاميدن امتناع نمود آن ملعون اصرار كرد و امام عليه السلام با علم به عمل آنان، آن شربت زهرآلود را نوشيد. (2)
استاد علامه سيد جفر مرتضي عاملي مي گويد: « شايد معتصم در يك روز سه بار به مسموم ساختن امام عليه السلام اقدام كرده است تا مطمئن شود به هدف خود مى رسد، چنانچه در روايت اشناس نيامده است كه امام عليه السلام با نوشيدن آن شربت به شهادت رسيد.» (3)
نقل دوم
علامه محمد تقي مجلسي (ره) در كتاب جلاء العيون نقل مي كند:
معتصم يكى از نويسندگان خود را مامور كرد تا ابوجعفر عليه السلام را به منزل خود دعوت كند و زهرى در غذاي آن حضرت بريزد. آن ملعون نيز چنين كرد ولى امام عليه السلام نپذيرفت و فرمود : تو مى دانى كه من در مجالس شما حاضر نمى شوم . آن شخص ‍ گفت : غرض إطعام شما است و متبرك شدن خانه ما به مقدم شريف شما، يكى از وزارء خليفه نيز آرزوى ملاقات شما را دارد. پس آن امام مظلوم به اجبار آن شخص به منزل او رفت.
شيعيان، اطراف خانه امام مظلوم خويش جمع شدند و چون معتصم درصدد بر آمده بود آنان را از تشييع جنازه آن حضرت باز دارد، شمشيرهايشان را آويخته، براى ايستادگى تا پاى مرگ، هم پيمان شده بودند...
هنگامي كه غذا تناول فرمود، اثر زهر را در گلوى خود احساس نمود. برخاست و اسب خود را طلبيد. صاحب خانه از او خواست نرود، امام عليه السلام فرمود: بيرون رفتن من از خانه تو براى تو بهتر است! وقتي حضرت بـه مـنـزل رسـيـد اثـر زهـر در بدن شريفش ظاهر شد و در تمام آن روز و شب منقلب بود تا آنكه مرغ روح مقدسش بـه بال شهادت به اعلي درجات بهشت پركشيد. (4)
نقل سوم
علامه محمد حسين مظفر (ره) در كتاب تاريخ الشيعه نقل مي كند:
معتصم كه از امام جواد عليه السلام حقد و كينه اي عميق داشت، امام عليه السلام را به زندان افكند، اما سرانجام چاره اي نديد جز آنكه حضرت را از ميان بردارد. به همين منظور امام عليه السلام را از زندان بيرون آورد و به همسر ايشان، ام فضل (دختر مامون) كه انحرافش از آن حضرت براي معتصم آشكار بود، زهرى داد و از او خواست آن زهر را به خورد امام عليه السلام بدهد. همسر امام خواسته او را اجابت كرد و امام عليه السلام با زهر معتصم مسموم گرديد... (5)
شيخ عباس قمي (ره) در كتاب شريف منتهي الآمال به نقل از عيون المعجزات مي گويد:
ام الفضل انگور رازقى را زهرآلود كرد و به نزد آن امام مظلوم آورد. وقتي حضرت از آن انگور مسموم تـنـاول نـمـود، اثر زهر در بدن مباركش ظاهر شد. در اين هنگام آن ملعونه از كار خود پشيمان شد و گريه و زارى كرد، حضرت فرمود: اكنون كه مرا كشتى گريه مى كنى، به خدا سوگند كه به بلايى مبتلا خواهى شد كه درمان نشود...، و همان شد كه امام عليه السلام فرموده بود و با مرضي هلاك شد كه درمان پذير نبود و درنهايت زيانكار دنيا وآخرت گرديد.(6) مسعودى در اثبات الوصية مي گويد: معتصم و جعفر بن ماءمون هر دو ام فـضـل را واداشتند بر كشتن آن حضرت و جعفر بن مأمون به سزاى اين امر در حال مستى به چاه افتاد و او را مرده از چاه بيرون آوردند.(7)
آن امام در سن جوانى در حالي كه تنها بيست وپنج بهار از عمر شريفش گذشته بود، از آتـش كينه دشمنان از پا درآمد.شيعيان، اطراف خانه امام مظلوم خويش جمع شدند و چون معتصم درصدد بر آمده بود آنان را از تشييع جنازه آن حضرت باز دارد، شمشيرهايشان را آويخته، براى ايستادگى تا پاى مرگ، هم پيمان شده بودند...
پي نوشتها:
1.
مسعودى، أبو الحسن على بن الحسين، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج3، ص464.
2.
ابن شهر آشوب، محمد بن علي، مناقب آل ابيطالب، ج 4، ص 384.
3.
عاملي، جعفر مرتضي، الحياة السياسية للإمام الجواد عليه السلام، ص101.
4.
مجلسي، محمد تقي، جلاء العيون، ص 968.
5.
مظفر، محمد حسين، تاريخ الشيعه، ص56.
6.
قمي، عباس، منتهي الآمال، باب يازدهم، فصل پنجم.
7.
مسعودى، أبو الحسن على بن الحسين، إثبات الوصية، ص 227.

 

 

موضوعات مرتبط: پرسش وپاسخ
 
 
این وب سایت جهت بسط وگسترش فرهنگ قرآنی ، با لا بردن سطح آگاهیهای دینی اعتقادی تربیتی