-آن چیست که بی زبان سخن می گوید بی پرده ز کار این و آن می گوید با آن که در او نیست نه دندان و نه لب بی هدف ره می برد با قلب خون!!؟
2- چیست آن ، کز چشمه ای آید برون می شود از سنگ سختی سر نگون مدتی بر دشت خشکی چون برفت بیرون و درون شهر جایی دارد!!؟
3- آن چیست که ارغوان قبایی دارد مانند دم موش پایی دارد. گرد است و مدور است و تاجش بر سر صد پاره تنش ، ولی ز یک پایه نگون!!؟
4- آن چیست که روز می نماید شبگون همچون دل عاشقان فرو ریزد خون چون دست به او نهی ز اندازه فزون اندر وسطش کشتی قیر اندوده!!؟
5- جامی است در او آب خوش و آسوده بر جای نشسته و جهان پیموده کشتی بانی در آن به رنگ دوده خود جامه همی بافد و او باشد عریان!!؟
6-آن چیست که خودریسد و خود بافد جامه پوست در پوست گرد یکدیگر!!؟
7- چیست آن گرد گنبد بی در رخش از آب دیده گردد تر هر که بگشاید این معما را گاهی حلال و طیب ، گاهی حرام مطلق!!؟
8- آن چیست گرد و کوچک ، آویز و معلق گرد است و دراز و در ندارد!!؟
9-آن چیست که پا و سر ندارد جز نام دو جانور ندارد اندر شکمش ستارگانند اندام ظریف چون صنوبر دارد!!؟
10-آن چیست قبای زرد در بر دارد تلخ است ولی طعمی چو شکر دارد زرد است و معطر آید به مشام با هزاران سوار می گردید!!؟
11- چیست آن پادشاه هفت اقلیم آمد و فوج شاه در پیچید ناگهان یک سوار زرد نقاب چار پاست ، نه که گاو است!!؟
12- سخت است , نه که سنگ بیابان گرد است ، نه که مرد است تخم ریز است ، نه که مرغ است کلید آهنین قفلش گشاید!!؟
13- کدام است گنبدی که در ندارد ز هر بچه دو صد مادر بزاید هزاران بچه دارد در شکم بیش که ندارد به آشیانه قرار!!؟
14- چیست آن مرغ آتشین منقار و قنا عذاب النار ؟ شب و روز اندر آب می گوید سرخ و سبز و سپید پوشیده!!؟
15- چیست آن لعبت پسندیده با دو صد احترام خوابیده ؟ در میان دو کاسه چوبین رخت سیه و سبز کلاهی دارد!!؟
16- آن چیست که در برگ پناهی دارد من در عجبم کاین چه گناهی دارد؟ پوستش بکنند و سینه اش چاک کنند گر آب تنی کنی، تنش آب شود!!؟
17- آن چیست که در سه و قت کمیاب شود گر سرد شود ، زندگی از سر گیرد؟ گر گرم شود گریه کند تا میرد از خمی هر دو سر به هم دارد!!؟
18- این چه باشد که پشت خم دارد صد منی را به پشت بر دارد ؟ وزن او نیست خود به صد مثقال پرنیان پیکر و آهن دل و فولاد پر است !!؟
19-آن چه مرغیست تا اوج هوا رهسپراست کاندرین صحرا بدیدم یک عجایب جانور!!؟
20-یک معما از تو پرسم ای حکیم پر هنر پای او مانند اره ، شیر سینه، اسب سر مور چشم ومار دم کرکس پرو عقرب شکم نیم پر شد پر تهی ، یعنی چه چیز!!؟
21- یک معما با تو دارم، ای حکیم با تمیز مرغ آتشخوارم و آتش پر و بال من است!!؟
22-بلبل این باغم واین باغ بستان من است هر که حل کرد این معما پیرو استاد من است استخوانم نقره و اندر شکم دارم طلا که آتش در میان آب می گشت!!؟
23- عجایب صنعتی دیدم در این دشت دو اسم زنده دارد از دو حیوان!!؟
24- عجایب لعبتی زرد است و بی جان رعنا پسران شوخ و دلکش دارد!!؟
25- شیراز پری رخان مهوش دارد بنگر که دلم از تو چه خواهش دارد از هر سر مصرعی حروفی بردار نه در دارد نه دیوار و حصاری!!؟
26- عجایب گنبد والا تباری درونش هست لشکر بیشماری بنازم قدرت پروردگاری پریرویان به بستان تازه دیدم!!؟
27- عجایب صنعت نادیده دیدم به یک محمل دو صد دردانه دیدم! چو دست بردم گل از باغش بچینم همه چادر سفید سینه بلوری!!؟
28- از آن بالا میاد یک دسته حوری چون به سن سی رسد بچه شود!
29- دختری چارده ساله بالغ شود پرش سیب و گلابی!!؟
30-دستمال آبی آبی چشمه آبش را ببین شط فراتش را ببین!!؟
31- گنبد سرخ چمنی ،توش گل سرخ یمنی لب تا لب آن میان زنجیر است!!؟
32- در خانه ما درخت انجیر است آبش بخورم که گوئیا چون شیر است! خنجر بکشم میانه را پاره کنم اهل حقه تمام سر بسته!!؟
33- حقه ای دیده ایم در بسته صاف و رنگین به یکدیگر بسته! همه یاقوت رنگ و لعل صفت داس ظفرم چو کشت دولت دروند!!؟
34-من خود کج و راستان زمن راست روند از هر طرفی زمزمه زه شنوند! پشت از پی خدمت چه کنم خم که و مه زنده نبود تا نکنی زاتش بریان!!؟
35- چیزی چه بود مرده به یک کنج نهاده سرش تا نبری نگوید خبر !!؟
36-چه چیز است ، مرغی است بی بال و پر صد پاره تنش بود ولی به یک پای نگون!!؟
37- آن چیست که روز می نماید شبگون همچون عاشق زچشم او ریزد خون؟ چون ناز کنی تنش ز اندازه فزون به شباهت نظیر یکدگر است!!؟
38- آن چه باشد که زرد مثل زر است معدنش در میان دشت و در است ؟ قیمت آن بسی گران نبود پای او غرق در دل خاک است!!؟
39- آن چه باشد که سر بر افلاک است گوشت شیرین و استخوان چاک است ؟ رنگ او سرخ و زرد و گاه سیاه اندر صف مردان خدا جا دارد!!؟
40- آن چیست که جا به کوه و صحرا دارد سیصد سر و ده شکم دو صد پا دارد از هیبت او جمله بلرزد عالم مشاطه زلف دلبران است!!؟
41- آن چیست که پیک عاشقان است رقص چمن از نوای آن است ؟ خندیدن گل ز بوسه اوست روز و شب گردد و قدم نزند!!؟
42- چیست گردنده یی که دم نزند برف بارد و لیک دم نزند ؟ نعره او به سان شیر بود اهل حقه ، تمام سر بسته!!؟
43- حقه ای دیده ایم در بسته صاف و رنگین به یکدیگر بسته! همه یاقوت رنگ و لعل صفت وز آتش سرخش تاج و افسر دارد!!؟
44- این چیست که تاج نقره بر سر دارد بر گردنش از هر طرفی زنجیر است ؟ نا کرده گناه روی او چون قیر است جفتند ولی زهم جدایند!!؟
45- یک جفت کبوترند ابلق از کالبدشان برون نیایند پرواز کنند گرد عالم برسر هر شاخ او سه دختر افسونگر است!!؟
46- اژدری دیدم که او چارشاخ اندر سراست هر پسر را بیس و چار فرزند دیگر درخور است برسر هردختری بنشسته باشد سی پسر اندر کف مهوشان موزون گردد!!؟
47- آن چیست کز او حسن بت افزون گردد چون آب بدو رسد همه خون گردد سبز است تنش تا نرسد آب بدو کهربا پیکر و آدم دم و فولاد سر است!!؟
48-آن چیست که برسینه خصمش گذرست بار دوم که زاد جان آورد!!؟
49- بار اول که زاد بی جان بود در یک گلاب پاش دو رنگ گلاب چیست !!؟
50- دارم سوال خواجه بفرما جواب چیست آتش بدو رسیدن و بستن ، جواب چیست؟ سرمای زمهریر که یخ بست او نبست !!؟