تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان ندای وحی و آدرس nedayevahi.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 131898
بازدید دیروز : 52941
بازدید هفته : 264065
بازدید ماه : 317343
بازدید کل : 10709098
تعداد مطالب : 16946
تعداد نظرات : 80
تعداد آنلاین : 1


Alternative content


حدیث موضوعیاک مهدویت امام زمان (عج)اک آیه قرآناک
 
 
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : پنج شنبه 10 / 12 / 1394

يكتاپرستى

پرسش 10 . در مورد قبول كردن اصول دين، آيا مراتب توحيد را هم بايد خود انسان دريابد يا بايد آن را به صورت كلى بپذيرد و مراتب آن و جهان بينى توحيدى را از روى آيات قرآن قبول كند؟

از ديدگاه قرآن، تا يك حدّ خاص بايد توحيد را پذيرفت تا يكتا پرستى بر آدمى صادق باشد، ولى از آن به بعد شرط لازم نيست؛ هر چند رسيدن به آنها و دريافت آنها، بسيار خوب و مطلوب است. حدى كه دريافت و درك آن براى يكتا پرست بودن ضرورى است، عبارت است از اينكه آدمى:

1. واجب الوجود را منحصر به خداوند بداند؛

2. تنها او را خالق و آفريدگار بشناسد؛

3. معتقد باشد همان گونه كه جهان در آفرينش نيازى به غير خداوند ندارد، تدبير و اداره و ربوبيّت تكوينى جهان نيز منحصر به او است؛

4. بداند جز خدا حق فرمان دادن و قانون وضع كردن را ندارد؛

5. معتقد باشد كسى جز اللّه  سزاوار پرستش نيست.

اگر اين پنج مرتبه توحيد يا ابعاد توحيد ـ كه عبارت است از توحيد در وجوب وجود، توحيد در خالقيّت، توحيد در ربوبيّت تكوينى، توحيد در ربوبيّت تشريعى و توحيد در الوهيت و معبوديت ـ در وجود انسان، در حدّ اعتقاد و اذعان و تصديق پديدار گردد؛ اصل توحيد را پذيرفته و يكتا پرست  خواهد بود. امّا ابعاد و مراتب ديگر توحيد ـ همچون توحيد در استعانت، توحيد در خشيت، توحيد در اميد، توحيد در محبّت و ... ـ را مى توان با استفاده از آيات قرآن و روايات دريافت و بر عمق ايمان به توحيد افزود؛ ولى شرط لازم براى موحد بودن، همان پنج بُعد است كه شمارش شد.[100]

 

كمال مطلق

پرسش 11 . در برهان وجود سلسله ممكن الوجود به يك جا ختم مى شود و آن ذات واجب الوجود است؛ حال چرا واجب الوجود بايد كامل مطلق باشد؟ چه مانعى دارد آن ذات ناقص بوده و در عين حال علت ايجاد تمام موجودات هم باشد؛ ولى ايجاد كننده اى نداشته باشد؟ چگونه ممكن است مجردات «حركت» و «زمان» نداشته باشند؟

واجب الوجود:

«كامل مطلق بودن» واجب الوجود، از خود مفهوم «واجب الوجود» استفاده مى شود. توضيح آنكه: واجب الوجود بايد كمال مطلق باشد؛ چرا كه اگر ناقص باشد، معنايش اين خواهد بود كه نسبت به يك كمال يا كمالاتى، حالت امكانى دارد. به بيان ديگر، ذات او، فاقد يك صفت كمالى است. آن گاه بايد گفت: ذات واجب الوجود، واجد يك سرى كمالات و فاقد بعضى از كمالات ديگر است. مفهوم اين مطلب، آن خواهد بود كه واجب الوجود ـ به حسب تحليل عقلى ـ مركب از وجود و عدم باشد؛ يعنى، مركب از داشتن يك سلسله كمالات و نداشتن يك سلسله كمالات ديگر و چيزى كه مركب باشد ـ هرچند مركب عقلى (يعنى براساس تحليل عقلى مركب از اجزايى باشد) ـ نيازمند به اجزايش خواهد  بود و لازمه احتياج، امكان است؛ يعنى، نسبت به كمالاتى كه ندارد، حالت امكان دارد و حال آنكه چنين مطلبى، در ذاتى كه ما فرض كرديم ـ كه او واجب الوجود است ـ راه ندارد و در واقع خلاف فرض است.

اما اينكه واجب الوجود، حتى از تركيب اجزاى تحليلى عقلى نيز مبرّا است؛ به اين دليل است كه در جاى خود ثابت شده كه عقل تنها مى تواند موجودات محدود را به دو حيثيت ماهيت و وجود ـ كه بيان ديگرى از ممكن الوجود است (كل ممكن زوج تركيبى مركب من ماهية و وجود) ـ تحليل كند. اما واجب الوجود، وجود صرف است و عقل نمى تواند هيچ ماهيتى را به آن نسبت دهد. بر اين اساس خداوند متعال، از هرگونه تركيب، حتى از تركيب اجزاى تحليلى عقلى نيز، مبرّا است.[101]

بنابراين، با دقت در مفهوم واجب الوجود، بايد اذعان كنيم كه خداوند، داراى تمامى كمالات است و در واقع مطلق كمال و كمال مطلق است و انفصال بعضى از كمالات از ساحت مقدس او، به معناى خروج واجب الوجود از «وجوب وجود»، به «امكان وجود» است؛ حال آنكه فرض ما بر آن است كه خداوند، واجب الوجود است.

حركت و زمان مجردات :

حقيقت خارجى «زمان»، همان حقيقت خارجى «امتداد»، «حركت» و يا «سيلان» است كه در متن ذات هر يك از حقايق مادى هست. گاهى در تعبيرات فيلسوفان، با اين تعبير برخورد مى كنيم كه «زمان» عبارت است از مقدار حركت و امتداد. در اين صورت بايد توجّه داشته باشيم كه مقدار حركت و امتداد، غير از  خود حركت و امتداد نيست؛ يعنى، چنين نيست كه خودِ حركت و امتداد، چيزى و مقدار آن چيز ديگرى باشد. مقدار حركت و امتداد، در حقيقت عبارت است از: تعيين و اندازه مشخص و معين داشتن آن؛ يعنى، همان حركت و امتداد خارجى و عينى، به لحاظ اينكه يك حركت و امتداد مشخص و معينى است، نام زمان را به خود مى گيرد.[102]

اما اينكه «در مجردات زمان هست»، مطلب صحيحى نيست؛ زمان از ويژگى هاى موجودات مادى است. تنها مى توان براى يك قسم از موجودات مجرد، بالعرض نسبت مكانى و زمانى در نظر گرفت و آن نفس متعلق به بدن است؛ يعنى، مى توان گفت: جايى كه بدن هست، روحش نيز هست و زمانى كه بدن موجود است، روحش هم در همان زمان موجود است؛ ولى اين مكان دارى و زمان مندى، در واقع صفت بدن است و در اثر تعلّق و اتحاد روح با بدن، از روى مسامحه و مجاز به آن هم نسبت داده مى شود.[103]

موضوعات مرتبط: پرسش وپاسخ
برچسب‌ها: يكتاپرستى
 
 
این وب سایت جهت بسط وگسترش فرهنگ قرآنی ، با لا بردن سطح آگاهیهای دینی اعتقادی تربیتی