بررسى ديدگاه حضرت على عليهالسلام درباره زن نيازمند به آگاهى و شناخت موقعيت اجتماعى «زن» در قبل و بعد از اسلام است. از نظر تاريخ روشن است كه زن قبل از اسلام در محروميت فراوان بوده و از جايگاه مناسب اجتماعى برخوردار نبوده است; چرا كه نگاه به زن نگاه ابزارى و كالائى بوده يعنى زن در رديف يكى از كالاهايى بوده است كه در اختيار مردان بوده، تا لذت بيشترى از زندگى ببرند. اسلام با نداى آسمانى خود تحول بزرگى ايجاد نمود; اولا از نظر شخصيتى زن را برابر مرد قرار داد، ايمان و عقايد و افكار او را محترم شمرد. ثانيا حقوق اجتماعى زيادى براى او قرار داد كه قبل از اسلام وجود نداشت البته اگر هم در بعضى موارد بين او و مرد فرق گذاشته باز بجهت اقتضائات روحى و جسمى زن بوده است و لذا در سايه اين تعليمات زن در ميان مسلمين موقعيت اجتماعى مناسبى پيدا كرد. البته چه بسا در اين مسئله مانند بسيارى ازمسايل اجتماعى ديگر دورى از تعليمات وحى الهى موجب گرفتارى و انحراف و افراط و تفريط خواهد شد. حضرت على عليهالسلام با توجه به موقعيتى كه زن قبل از اسلام داشته، و موقعيت مناسبى كه بعد از اسلام پيدا كرده براى حفظ جامعه اسلامى از خطر انحراف در افراط و تفريط روزنههاى ورود اين خطرها را مىبندد; لذا زن در نظر ايشان از يك جهتيكى از تلجليات حضرت حق و نشان دهنده جمال زيباى خداوند است. آن حضرت مىفرمايد: «عقول النساء فى جمالهن و جمال الرجال فى عقولهن.» (1) عقل زنها در زيبايى آنان است و زيبايى مردان در عقل آنان است. هر موجودى مظهر نامى از نامهاى الهى است، زيرا خلقت كه از اوصاف فعلى خداست نه از اوصاف ذاتى وى، عبارت است از تجلى خالق در چهره مخلوقهاى گوناگون، چنانكه حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام فرموده است: «الحمدلله المتجلى لخلقه بخلقه» (2) عنوان تجلى از لطيفترين تعبيرهاى عرفانى است كه قرآن و عترت از آن ياد كردهاند و سالكان دور انديش و درون بين را به خود جذب نموده است، چون سالك محب بيش از باحث متفكر از نشانه مقصود آگاه بوده و از آن لذت مىبرد و هرگز به شنيدن بانگ جرس كاروان كوى حق بسنده نمىكند بلكه مىكوشد تا از علم به عين آرد و از گوش به آغوش. (3) احكام و اوصاف زن: - احكام و اوصاف صنف زن از دو ديدگاه قابل مطالعه و بر دو قسم است: قسم اول: راجع به اصل زن بودن اوست كه هيچ گونه تفاوتى در طى قرون و اعصار به آنها رخ نمىدهد. مانند لزوم حجاب و عفاف و صدها حكم عبادى و غير عبادى، كه مخصوص زن است و هرگز دگرگون نخواهد شد. و بين افراد زن هيچ فرقى در آن جهت مشترك زنان نيست. قسم دوم: ناظر به كيفيت تربيت و نحوه محيط پرورش آن است كه اگر در پرتو تعليم صحيح و تربيت وزين پرورش يابند و چون مردان بيانديشند و چون رجال تعقل و تدبر داشته باشند تمايزى از اين جهتبا مردها ندارند و اگر گاهى تفاوت يافتشود، همانند تمايزى است كه بين خود مردها مشهود است. مثلا اگر زنان مستعد به حوزهها و دانشگاههاى علمى راه يابند و همانند طلاب و دانشجويان مرد به فراگيرى علوم و معارف الهى بپردازند و از لحاظ جهان بينى و انسان شناسى و دنيا شناسى و آخرت شناسى و ساير مسائل اسلامى، در دروس مشترك بين محصلين حوزه آگاهى كامل يابند و نحوه تعليم و تبليغ دينى آنان چون رجال مذهبى باشد، چه اين كه گروهى فعلا به بركت انقلاب اسلامى اين چنيناند، آيا باز هم مىتوان گفت رواياتى كه در نكوهش زنان آمده و احاديثى كه در پرهيز از مشورت با آنها وارد شده و ادلهايكه در نارسايى عقول آنان رسيده اطلاق دارد و هيچ گونه انصافى نسبتبه زنان دانشمند و محققان از اين صنف ندارد و همچون قسم اول موضوع همه آن ادله ذات زن از حيث زن بودن است؟ مثلا گفتههاى حضرت على عليه السلام در بيان وهن عقول زنان كه فرمود: «يا اشباه الرجال و لارجال، حلوم الاطفال و عقول ربات الحجال» (4) اى مرد گونههاى نامرد، با آرزوهاى كودكانه! و انديشه زنان پرده نشين! «اياك و مشورة النساء فان رايهن الى افن و عزمهن الى وهن...» (5) بپرهيز از مشورت با زنان كه راى آنان ناقص و تصميم آنان سست است. هيچ گونه انصرافى از زنان محقق و دانشمند ندارد؟ و آيا مىتوان گفت كه عقل آنان هم در بخش عقل نظرى، چون زنند و تنها به خاطر انوثتبدن آنها همتاى عقل كودكان است. و يا آن كه اين تعبيرها به لحاظ غلبه خارجى است كه منشا آن، دور نگه داشتن اين صنف گرانقدر از تعليم و محروم نگه داشتن اين گروه توانمند از تربيت صحيح است، كه اگر شرايط درستبراى فراگيرى آنها در صحنه تعليم و تربيت فراهم شود حتما غلبه بر عكس خواهد شد و يا لااقل غلبهاى در كار نيست تا منشا نكوهش گردد. خلاصه آنكه وهن عزم چون مساله حجاب و عفاف از احكام قسم اول نخواهد بود هوشمندى و نبوغ برخى از زنان سابقه ديرين داشته و سبقت آنان در موعظت پذيرى نسبتبه مردها شواهد تاريخى دارد. وقتى اسلام به عنوان دين جديد در جاهليت دامنه دار حجاز جلوه كرد، تشخيص حقانيت آن از نظر عقل نظرى محتاج به هوشمندى والا، و پذيرش آن از جهت عقل عملى نيازمند به عزمى فولادين بوده است تا هرگونه خطر را تحمل نمايد. لذا كسى كه در آن شرايط پيش از ديگران مسلمان مىشد از برجستگى خاص برخوردار بوده و همين سبقت از فضائل او به شمار مىرفت. چون تنها سبقت زمانى يا مكانى نبوده است كه معيار ارزش جوهرى نباشد بلكه سبق رتبى و مكانتى بود كه مدار ارج گوهر ذات خود. چنانكه سبق اسلام حضرت على عليه السلام از فضائل رسمى آن حضرت به شمار مىرود. از اين رهگذر مىتوان به هوشمندى و نبوغ زنانى پى برد كه قبل از همسران خود دين حنيف اسلام را پذيرفته و حقانيت آن را با استدلال تشخيص داده و در پرتو عزم استوار به آن ايمان آوردهاند. در حالى كه مردان فراوانى نه تنها از پذيرش آن استنكاف داشته و در حقانيت آن ترديد داشتند بلكه براى اطفاء نور آن سعى بليغ مىنمودند گرچه طرفى نمىبستند.زن از ديدگاه على عليه السلام