بیهوده نیستیم
آیا این همه آمدن، رفتن و آفریدن، این همه تولد، زندگی و مرگ، می تواند
بی هدف باشد؟
می شود همه بی هیچ هدفی متولد شوند، زندگی کنند و بمیرند و تمام؟
می شود این عالم با این عظمت و با این نظم شگفت،
بی هیچ هدفی آفریده شده باشد؟
می شود که ما بیهوده خلق شده باشیم و فردا روزی به سوی خدایمان باز نگردیم
و عملمان حساب رسی نشود.
می شود که خدای حکیم، کارهای بندگانش را بی هیچ کیفر
و پاداشی رها کند؟
می دانیم که چنین نیست؛
به یقین می دانیم، اما از یاد می بریم.
چنان آسوده و بی خیال و خواب آلودیم که گویی مرگ که
از در رسد،پایان همه چیز است.
گویی حسابی در راه نیست.
گویی بیهوده آمده ایم و بیهوده می رویم.
اما بی شک چنین نیست.
باید باور کرد باید قدری بیشتر اندیشید و باید مهیا شد.
توشه ای برای فردا
شب می خوابی و صبح آسوده برمی خیزی.
چند قدمی پی کسب و کاری و بعد خورد و خوراک و استراحتی، و بعد باز هم کار
و تلاش برای موازنه دخل و خرج، و شب خسته و خواب آلود باز سر بر بالش می گذاری.
اما یک لحظه صبر کن. یک لحظه تأمل کن.
سر از این چرخه مدام در حرکت بیرون آر، فردایی هم هست؛
فردایی که پای میزان عمل خواهی ایستاد.
آیا تو در این چرخه مدام هر روزه زندگی ات، به این فردا هم اندیشیده ای؟
شده است که کارهایت را به نام خدا و با نیت
خرسندی او به توشه ای برای فردا بدل کنی؟
شده است که لابه لای همه کارهایت، به کوله بار خالی ات هم نگاهی بیندازی
و برایش فکری بکنی، و از هر کاری که می کنی، تنها با نیتی الهی، گوهری سنگین
برای میزان عمل فراهم آوری؟
برای فردایی که روز حسرت است؛
عمل نیک و نیت پاک امروز ای کاش گفتن، و روزی که
درآن هیچ چیز جزروزت، تو را نجات نمی دهد.