می نویسم ابر؛
تا کلماتم تا آخرین روز دنیا خون گریه کنند.
چگونه بغض هایم را نبارم؟ چگونه اشک هایم را ننویسم؟!
نام تو را که می آورم، تمام صفحات دفترم عطر می شوند
و قلمم از خود بی خود می شود و صلوات می فرستد.
لب هایم بی اختیار به دو دست بریده تو سلام می کنند
و اشک در چشمانم حلقه می زند.. ..
خدا کند باران ببارد!
زیر باران، بی بهانه می توان گریست.
می دانم آرزو داری باران بگیرد.
دست های بریده ات، مشک تکه تکه ات،
چشم هایت که با پیشانی ات خون گریه می کنند؛
همه چیز را می گویند بی آنکه تو لب باز کنی.
فرات، عربی کل می کشد.
ابرها، سنگ سوگت را به سینه می کوبند؛
اما چشم هاشان خشکیده است.
نخل ها مرثیه خوان تواند.
جاده پیش پایت جان می دهد تا شرمگین خیمه ها نشود.
عباس یعنی شمع جمع هاشمیون
عباس یعنی ماه بین فاطمیون
عباس یعنی شیر یعنی شیر حیدر
عباس یعنی کربلا را میر لشکر
عباس یعنی حیدری دیگر به پیکار
عباس یعنی میر و سقا و علمدار
عباس یعنی شاه بیت شعر ایثار
عباس یعنی میر و سقا و علمدار
عباس یعنی نور مصباح هدایت
عباس یعنی کشته ی راه ولایت
عباس یعنی شیرمرد از خُردسالی
عباس یعنی زاده ی مولی الموالی
عباس یعنی ماه شب های مدینه
عباس یعنی آرزوهای سکینه
عباس یعنی دست، دست حیّ داور
عباس یعنی خون ثارالله اکبر
عباس یعنی مظهر کل حقایق
عباس یعنی باب حاجات خلایق
عباس یعنی لاله ای در چشم صحرا
عباس یعنی شعله ای در قلب دریا
عباس یعنی لنگر فُلک ولایت
عباس یعنی جلوه ای تا بی نهایت
عباس یعنی عاشقی بی دست و بی سر
عباس یعنی کشته ی صد پاره پیکر
عباس یعنی باب، باب الله اعظم
عباس یعنی غیرت الله مجسم
بالاترین معانی آب، به ظهور رسیده است.
از اول چنین رقم خورده بود که مردی بیاید که همان
روشنایی مصور و همان زلالیت مجسم باشد.
امروز، دامان امالبنین، پر از درخشندگی نگاهی است که
خدا را زمزمه میکند. امروز، امالبنین، نهایتی از
فتوت را تقدیم مولا علیهالسلام میکند.
عباس، یعنی معرفی غیرتی که بینظیر است با پشتوانهای
از قدرت ذوالفقار. لشکرشکنی میآید که شکافنده صف
جماعت شبآلودگان است.
عباس، یعنی بهترین یاور کربلا، با رایت تقوا و ولایتپذیری.
دلاورمرد عرصه پیکار میآید تا تزلزلی به ارکان
یلان پوشالی و طبلهای توخالی بیفکند.
مولود امالبنین است و جهان، تشنه پیام تازهاش؛
پیامی که با حروف سپید حمایت و وفا آغاز میشود
وبا خونی سرخ، به امضا میرسد.
عباس، یعنی خط بطلان بر اندیشه های
تیرهای که اماننامه تعارفش کردند.
هر که با مضامین معطر پیامش مأنوس شود،
روشن محض است و میتواند دلش را ابوالفضلی بداند.
تاسوعا یعنی عباسِ علی. عشقِ عباس به مولایش فقط
حسی برادرانه نبود عشقی خدایی بود.
تاسوعا! چه دیر می گذری!
یارانِ عاشق تاب ندارند، کمر خمیده ی حسین را
پس از عباس نظاره گر باشند و اشک و آه زینب را
ببینند و فغان کودکان و طفلان را بشنوند.
عباس عاشق ترینِ یاران، به حسین بود و عجب نیست
که نام تاسوعا با نام او عجین است.
امروز، از سوی دشمن برای یارانِ حسین امان نامه می آید
و امشب حسین به یارانش می فرماید تا دیر نشده جان خود را
برداشته و به سلامت از این دشت بیرون روید.
اما یارانش بی صبرانه به انتظار شهادت،لحظه شماری می کنند
و خنده ی شیرین حسین، نشانه ی رضایت اوست
که به چنین اصحابی می بالد.
یاران، چه مشتاق به فردا می نگرند
و اهل خود را به صبر و اطاعت خدا می خوانند
و دست نوازش بر سر طفلان خویش می کشند
چرا که خوب می دانند تاسوعا مقدمه ای است
برای عاشورا چنان که نبرد عباس مقدمه ای بود برای رزم حسین.
تاسوعا! می بینی بچه ها چقدر مضطربند؟!
شاید می دانند که امروز آخرین نگاه های پدران خویش را می بینند
و درگرمای آغوش آنان طعم محبت را می چشند.
سکینه، بارها و بارها به آغوش پدر پناه می برد
و رقیه از دامان حسین جدا نمی شود
و زینب چه حرف ها که از برادر نمی شنود
و می داند که باید صبور باشد،
چنان که مادر به او گفته بود و پدر به او سپرده بود
و حسین بارها برایش همه چیز را تفسیر کرده بود.
آری! تاسوعا یعنی عشق
و عشق یعنی عباس علی.