جبر تاريخي
اين دسته ميگويند كه تاريخ واقعيتي دارد و احكامي ويژة خويش. فلاسفة تاريخ بر آن شدهاند كه اين قوانين و احكام را كشف كنند و در اين راه، پيشرفتهايي نيز کردهاند و اميدوارند كه به نتايج قطعيتر و دقيقتري نيز برسند.
بنابر آن قوانين، مردمي كه در يك مقطع ويژة تاريخي واقعاند، محكوم آن قوانين تاريخياند؛ يعني آن قوانين، هرچه را براي آن مرحلة خاص اقتضا كند، همان خواهد شد؛ چه مردم بخواهند و چه نخواهند. پس صرفنظر از عوامل طبيعي كه بر اساس محاسبات علمي قابل پيشبيني است، عامل ديگري نيز وجود دارد با نام عامل تاريخي.
پاسخ: اين فرضي است كه نهتنها دليلي ندارد، بلكه دلايلي برخلاف آن نيز ميتوان اقامه كرد. اولاً، تاريخْ واقعيت خارجي ندارد، بلكه امري انتزاعي است. و اما ادعاي قانونمندي تاريخ نيز تخيلي بيش نيست؛ چراكه چيزي كه واقعيت عيني ندارد چگونه ميتواند «قوانين حقيقي خاص خود» داشته باشد؟ و اما در مورد ادعاي شواهد، بر اين فرض، به زبان خودشان ميگوييم: روش علمي، روش مبتني بر تجربه است؛ بنابراين اين روش را در موردي ميتوان اعمال كرد كه قابليت تكرار داشته باشد. در يكجا تجربه كنيم و مشابه آن را در جايي ديگر و... تا رابطة عليت را كشف كنيم و قانوني از نظر علمي به اثبات برسد؛ اما تاريخ جرياني است كه قابل تكرار نيست. به فرض وجود خارجي، امري تكرارناپذير است و هرگز نميتوان آن را مورد تجربه قرار داد. اگر تكرار مثلاً صد بارِ تاريخ يك قوم ممكن ميبود، ادعاي كشف قانون براي هر مقطع خاص، بر اساس تجربه صحت ميداشت، ولي ميدانيم كه تاريخ يك جريان غيرقابل تكرار است و هرگونه فرضيهاي در اين زمينه، فاقد ارزش علمي خواهد بود.(1)
1. به فرض ثابت انگاشتن جبر تاريخي، اين نظريه دربارة هر فردي صادق نيست. طرفداران جبر تاريخي آن را در كل انسانها جاري ميدانند، ولي به استثنا در يك فرد نيز قايلاند.
بنابراين، با چنين فرضيههاي غيرعلمي و غيرقابل اثباتي نميتوانيم مسئلة بديهي اختيار را كه در خود مييابيم و همة آيات و روايات آن را تأييد ميکنند و همة اديان و هر نظام اخلاقي يا تربيتي مبتني بر آن است، ناديده بگيريم و از آن دست برداريم.
نظرات شما عزیزان: