احترام به بزرگان لازم است منظور از بزرگان ثروتمندان و قدرتمندان نیستند زیرا در میان ایشان هم آدم محترم وجود دارد و هم آدم حقیر و نامحترم منظورم از بزرگان آنهایی هستند که از دانش گسترده و اخلاق و شمایل ستوده و ایمان و یقین توفنده و جهاد خالص و بی شائبه برخوردارند
احترام به بزرگان لازم است. منظور از بزرگان ثروتمندان و قدرتمندان نیستند؛ زیرا در میان ایشان هم آدم محترم وجود دارد و هم آدم حقیر و نامحترم! منظورم از بزرگان آنهایی هستند که از دانش گسترده و اخلاق و شمایل ستوده و ایمان و یقین توفنده و جهاد خالص و بیشائبه برخوردارند.
مقصودم پیش قراولان و کاروانسالاران شگفتیآفرین بشریت است؛ آنهایی که رهبران پاک باخته و شهدای از جانگذشته و فداکاران از همه چیز بریده و گمنامند که بندگان اطاعتکنندهی خداوند را میتوان نمونههایی از ایشان به شمار آورد. کسانی که ممکن است ثروتمند یا مستمند، سالم یا بیمار، نظامیو یا غیر نظامی، حاکم و یا جزو مردم عادی باشند.
ممکن است یکی از ایشان مادری مهربان و همسری وفادار و اهل شرم و حیا باشد. موهبتهای خداوند در میان بندگانش بیش از آن میزانی است که ما تصورش را میکنیم و احترام به آن موهبتها و احترام به صاحبان آنها بخشی از دین به شمار میآید.
از طرف دیگر بیاهتمامیبه آدمهای خوار و حقیر و رویارویی با روشهای زشت و عملکردهای ناپسند ایشان ضرورت دارد!
آنگونه آدمها در هر شرایطی که قرار داشته باشند و انگیزههای رغبت و رهبت از جانب ایشان به هر اندازه که باشد، همراهی و همآوایی با ایشان جرم و ذکر خیر ایشان دروغ و نارواست.
طبیعت اشیاء به این گونه است که هرگاه میوهی رسیده و خوبی را بچشی خواهی گفت: که میوهی شیرین و با مزهای است و هرگاه به هندوانهی بدمزه لب بزنی خواهی گفت: چقدر تلخ و بدمزه است!
اما هرگاه آدمی به تلخی میوهی شیرین حکم کند و خواستار دور ریختن آن شود، یا برعکس میوهی تلخی را شیرین پندارد و خواستار استفادهی دیگران از آن شود، چنان آدمهایی بسیار فریبکار و خطرناکند. در ارتباط با نام و دین خداوند، لازم است هر چیزی جا و منزلت خاص خویش را داشته باشد، به ویژه محبت و تنفر به خاطر رضایت خداوند بخشی از ایمان است.
« لیس منا من لم یوقر کبیرنا و یرحم صغیرنا و یعرف لعالمنا حقه»
«هر کس که بزرگان ما را مورد احترام قرار ندهد و با کودکان ما مهربانی نکند و حقشناس عالمان نباشد جزو ما (مسلمانان) به شمار نمیآیند.»
خداوند صاحب عزت بندگان خود را مورد ستایش قرار داده و اخلاق و رفتارشان را ستوده است.
(وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ إِبْرَاهِیمَ إِنَّهُ کَانَ صِدِّیقًا نَبِیًّا ) مریم/۴۱
« ابراهیم را در کتاب (برای مردم) یادآوری کن، او به درستی پیامبری صدیق بوده است.»
(وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ إِسْمَاعِیلَ إِنَّهُ کَانَ صَادِقَ الْوَعْدِ وَکَانَ رَسُولا نَبِیًّا. وَ کَانَ یَأْمُرُ أَهْلَهُ بِالصَّلاةِ وَالزَّکَاةِ ...) مریم/۵۴- ۵۵
«اسماعیل را در کتاب (برای مردم) یادآوری کن، او به راستی پیامبری بود که در وعدههایش راست و پیغمبر والامقامی بود، او همواره خانوادهی خود را به اقامه نماز و دادن زکات دستور میداد.»
ستایش از صالحان قانون و فرهنگی است که هر نسلی از نسل پیش خود به ارث میبرد و بر اساس آن پرهیزگاری پاکان و شجاعت قهرمانان ابدی میشوند. خداوند متعال در مورد نوح میفرماید:
(وَتَرَکْنَا عَلَیْهِ فِی الآخِرِینَ .سَلامٌ عَلَی نُوحٍ فِی الْعَالَمِینَ .إِنَّا کَذَلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ .إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُؤْمِنِینَ ) صافات/ ۷۸- ۸۱
« نام نیک او را در میان ملتهای بعدی باقی گذاشتیم و آن ذکر خیر نوح در میان جهانیان است. ما این گونه نیکوکاران را پاداش میدهیم؛ زیرا که او از بندگان با ایمان بود.»
این حقیقتی انکارناپذیر است که پیروزی پیامها و رسالتهای بزرگ بر اساس دو موضوع متعادل قرار دارد: اول، تفوق و توانایی رهبران. دوم، عشق و اخلاص پیروان.
به نظر من خوانندهی خوب و با درک و احساس در ردیف نویسندهی خوب و مبتکر و با ادراک قرار دارد و سرباز فرمانبردار از جان گذشته با فرماندهی هوشیار و پیروز در یک ردیف قرار میگیرند و این موضوع حدیث:«المرء مع من أحبّ» را برایمان تفسیر و تبیین مینماید.
در سرآغاز اسلام، انسان اهل ایمان برای دو منظور نزد خلیفه میرفت: یا به خاطر کسب اجر اخروی او را پاس دارد، یا چیزی را که فراموش کرده به او یادآوری نماید. مجاهدانی که در جبهههای دور دست بودند، انتظار دعای خیر مؤمنین را داشتند که در نمازهای جمعه و جماعت حضور پیدا کرده بودند.
حلقه ارتباط استوار در میان عامهی مردم محبت و برادری در راستای رضایت خداوند بود و همین حلقهی ارتباطی ارزشمند مدتها پاسدار حرکت قافلهی اسلام به سوی تحقق اهداف آن بوده است، اما سد حکومت بسیار زود هنگام شکسته شده و عامهی مردم به دنبال کسانی افتادند که به ایشان اطمینان داشتند و عمیقاً ولایت و دوستی آنان را پذیرفتند.
میبینیم که امام بخاری تحت فشار حاکم ناچار به ترک وطن خویش میشود، اما دانش خود را در جاهایی دیگر گسترش بخشید. سبحان الله! حاکمیحقیر و فرومایه عالمی را که در اوج قلهی دانش و علوم سنت قرار داشت تبعید میکند؟ اما ارادهی الهی بر آن شد که امام بخاری مورد احترام همگان قرار گیرد و نام او در همه جا و همهی زمانها بر سر زبانها زنده باقی بماند:( هَذَا ذِکْرٌ وَإِنَّ لِلْمُتَّقِینَ لَحُسْنَ مَآبٍ )ص/۴۹
« این یادآوری است و به راستی پرهیزگاران دارای سرانجام خوبی هستند.»
وقتی که امام احمد حنبل وفات یافت، مردم شهر بغداد و اطراف آن جنازهی او را به صورت باشکوهی تشیع کردند! اما فکر میکنید چند نفر جنازهی خلیفه ای که او را شلاق زده بود، تشیع کردند، به جز مفت خواران و مزدوران قصر خلیفه، هیچ کس!
قاطبهی مردم همچون پروانه بر گرد شمع شب افروز دانش و دینداری بزرگان اسلام گرد میآمدند. آنهایی که راه را با نور دانش خویش روشن مینمودند و بندگان را به محبت خداوند فرا میخواندند و دلهایشان را با ذکر او روشن مینمودند.
بدون تردید پیشگامان تعلیم و تربیت تا حدود زیادی جای خویش را در میان دلهای مردم باز نموده بودند، به گونه ای که آنها را از احترام سیاستمداران و غنایم حکومتی بینیاز گردانیده بود. هیچ یک از آن بزرگان نبوده که برای به دست آوردن منزلت تلاش کنند؛ زیرا موجب بیهوده گردیدن اعمالشان میگردید. بلکه اساس آن عواطف و احساسات عشق و محبت خداوند و دین او در میان آنهایی بود که همه چیز خود را وقف خدمت به اسلام میکردند.
● تصحیح مفاهیم:
عواطف و احساسات عامهی مردم گاهی با تصوراتی همراه میشوند که به توضیح یا نقد و بررسی نیاز دارند؛ زیرا از نظر ایشان قهرمانی غالباً با کارهای اسطورهای و خارق العاده همراه است. آنها میگویند: روزی مریم از آسمان میرسید! و آن کسی که کفالت و سرپرستی او را به عهده داشت از این که میدید که ملائک کار او را انجام میدهند شگفتزده میگردید و خود را بیکار احساس مینمود!
آنها میگویند: ملایک به خاطر قرائت قرآن در خانهی اسید بن حضیر نازل گردیدند و چنانچه آن انصاری عابد قرائتش را ادامه میداد، آن قدر ملائک وارد مدینه میشدند که همهی مردم در کوچه و بازار شهر آنها را میدیدند!
در این ارتباط روایتهای بسیاری آوردهاند که دوست دارند حجم گستردهای از کرامات و امور خارق العاده را به عدهی خاصی نسبت دهند!
در مورد کرامات اولیاء و ضرورت ایمان به آنها به اندازهای سخن گفتهاند که انسان متعجب میشود، تا آنجا که آدمهای سادهلوح کسی را که خوارق منتسب به یکی از شخصیتهای مورد قبولشان را انکار کند، مورد حمله قرار میدهند! بیشتر ایشان ایمان به آن خوارق را بخشی از علایم بودن بر صراط مستقیم گردانیدهاند.
همهی این سخنها- همچنان که گفتیم- به نقد و بررسی جهت کشف محتوای آنها نیازمندند. اینگونه ولایت را تصور نمودن که تنها از طریق امور غیر عادی که قانون سببیت را ملغی نمایند، حاصل میگردد، باطل و غیر قابل قبول است! ولی بودن چیزی به غیر از برخورداری از ایمان و تقوا نیست.
خداوند متعال میفرماید: ۶۱۴۸۱;أَلا إِنَّ أَوْلِیَاءَ اللَّهِ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلا هُمْ یَحْزَنُونَ .الَّذِینَ آمَنُوا وَکَانُوا یَتَّقُونَ ۶۱۴۸۰; یونس/۶۲- ۶۳
«بدانید که بیگمان بر دوستان خدا ترسی نیست و ( به خاطر از دست دادن دنیا) اندوهگین نمیشوند، آنهایی که ایمان آورده و راه پرهیزکاری را در پیش گرفته اند.»
هر کس که «ایمان و تقوا» را با هم جمع داشته باشد، زن باشد یا مرد، «ولی» خداوند است.
زنی که سرپرستی خانواده اش را بر عهده دارد و فرزندانش را تربیت میکند، شوهرش را شادمان میگرداند و همهی این کارها را در راستای رضایت خداوند انجام میدهد، یکی از اولیای خداوند به شمار میآید.
مردی که در دفتر کار خود همهی تلاش و توان خود را برای حفظ مصالح مردم به کار میگیرد و کار مردم را به موقع انجام میدهد و هر صاحب حقی را به حق خویش میرساند و همراه با آن حقوق الهی مانند نماز و روزه و زکات و ... را انجام میدهد، او نیز یکی از اولیای خداوند محسوب میشود.
وقوع امور غیر عادی و خارق العاده از ایشان به هیچ وجه ضرورتی ندارد. شرط قرار دادن کرامت برای تحقق ولایت نوعی شوخی و یاوهگویی بیمزه است. چنین اندیشهای هیچ گونه ریشه در دین خداوند ندارد.
گاهی ممکن است امور غیر عادی که مردم عادی را شگفت زده میکند برای آدمهایی که اصل ایمان و استقامت را از دست دادهاند، روی بدهد در مورد خوابهایی که آدمهایی دیدهاند که هیچ گونه ارتباطی با اسلام ندارند و خوابهایشان همچون سپیده صبح تحقق پیدا کرده مطالب زیادی را خواندهام.
همچنین از پیشگوییهایی که گذر زمان درستی آنها را تصدیق کرده است و بسیاری از مسایل دیگر و تنها سخن من در ارتباط به چنان مسائلی این بوده: که کسی که ارتباطش با خداوند قطع شده و در زندگی بر صراط مستقیم گام برنمیدارد، از هیچ گونه کرامتی برخوردار نیست؛ زیرا کرامت پیش از هر چیزی اندیشهی مؤمن و اخلاق استوار و ستوده است که هر کس از چنین منزلتی برخوردار نباشد هر چند بر روی آب راه برود و ماهها لب به آب و غذا نزند از هیچ ارزش و منزلتی دینی برخوردار نیست.
انسان از این موضوع بسیار متأسف میشود که : اندیشه و باور دینی میان عامهی مردم و نیمه درس خواندهها تقریباً از باورهای خرافی انباشته شده و به گرایش به صدها باور عجیب و غریب از خود شوق و شعف نشان میدهد و کار آن به جایی رسیده که چیزی نمانده همهی قوانین اسباب و مسببات را کنار بگذارد! این قضیه در واقع بدترین پیامدها را بر روی فرهنگ و تمدن اسلامیبر جای نهاده است.
حتی چنین باورهای خرافی و بیپایه زمینهی فساد اخلاقی برای بسیاری از انسانها فراهم گردانیدهاند، اینک به این ماجرای عجیب و غریب توجه کنید!
یکی از ایشان مرتکب فسادی اخلاقی میشود و مردم از موضوع اطلاع پیدا کرده و او را که فراری شده بود مورد تعقیب قرار میدهند، او تقریباً مطمئن شده بود که راه فراری ندارد؛ زیرا داشت به ساحل رودخانه نزدیک میشد، اما تعقیب کنندگان ناگهان با صحنهی عجیب و غریبی مواجه شدند، دیدند که آن آدم پس از رسیدن به کنار رود دارد از روی آب همچون راه رفتن بر روی خشکی عبور میکند!؟ تعقیب کنندگان از شدت تعجب بر جای خود خشکشان زد و در حالتی شگفت زده به او نگاه میکردند!
آن آدم مجرم که خود را یکی از اولیاء خدا معرفی کرد؟ در حالی که داشت بر روی آب راه میرفت به مردم گفت: آنچه که من انجام دادم قضا و قدر الهی بود و این را که میبینید بر روی آب راه میروم باز فضل و رحمت الهی است؟!
پیام ماجرا روشن و پیامد آن بسیار زیانبار و خطرناک است.
زمانی که جوان بودم، در یکی از روستاهای مصر مردمی را بر روی تودهای از خاک دیدم، آدمی ژولیده و ژندهپوش و ظاهراً دورهگرد و بیکار مینمود. از یکی از اهالی روستا پرسیدم این کیست؟ گفت:این شیخ فلانی، یکی از اولیای خداوند است! من هم بدون آن که به او توجهی بنمایم از کنارش رد شدم! آن مرد مرا مورد ملامت قرار داد و گفت: مگر نشنیدهای که رسول خدا (ص) فرموده است:
« ربّ أشعث أغبر ذی طمرین لا یؤبه له لو أقسم علی الله لا برّه» مسلم
« چه بسا آدم ژولیده و خاک آلود و ژنده پوشی که اگر چیزی را از خداوند بخواهد خداوند دست رد بر سینهاش نمینهند.»
گفتم: متوجه هستی چی داری میگویی؟ آن حدیث چه ارتباطی با این آدم کثیف و متعفن دارد؟
این حدیث این پیام را دارد که فقر به هیچ وجه نمیتواند موهبتهای بزرگ را خدشهدار گرداند، چه بسا آدم زحمتکش و گروه خاک آلوده ای از آدمی اتو کشیده و شیک پوش بسیار شریفتر و گرامیتر باشد؛ زیرا آن آدم زحمتکش همچنان که امام شافعی میگوید:
علیه ثیاب لو تباع جمیعها بفلس لکان الفلس منهن أکثرا
و فیهن نفس لو تباع بمثلها نفوس الوری کانت أعز و أکبرا
«ایشان را لباسی است که اگر همهی آن را به یک فلس به فروش برسانند هنوز گران فروخته شدهاند، اما در درون آنها شخصیتی وجود دارد که اگر با نفس و شخصیت دیگران مقایسه شود، از همهی آنها گرامیتر و والاتر است.»
گفتم : اگر این شیخ تو «ولی» بود به جای بیکاری به کاری میپرداخت و به جای این همه چرک و تعفن خود را پاک و مرتب میگردانید، این چگونه ولایتی است که او را از آن برخوردار است؟
این قضیه را نمیتوان انکار که در میان گذشتگان و شخصیتهای معاصر انسانهای پاک و خردمندی وجود داشته و دارند که در میدان یقین و تقوا گامهای بلندی را برداشتهاند و خداوند در شرایط سختی اموری خارق العاده را برایشان به وجود آورده که بیش از پیش فضل و رحمت خداوند را در مورد خویش احساس کردهاند، اما دیگران چه ارتباطی با این موضوع دارند؟ و از آن چه سودی عایدشان میشود؟ وقتی که حتی انبیای الهی مالک جلب منفعت و دفع مضرت از غیر خودشان نیستند، دیگران جای خود دارند! ۶۱۴۸۱;قُلْ إِنِّی لا أَمْلِکُ لَکُمْ ضَرًّا وَلا رَشَدًا .قُلْ إِنِّی لَنْ یُجِیرَنِی مِنَ اللَّهِ أَحَدٌ وَلَنْ أَجِدَ مِنْ دُونِهِ مُلْتَحَدًا ۶۱۴۸۰; جن/۲۱-۲۲
«بگو: من نمیتوانم هیچ گونه زیان و سودی به شما برسانم و به هیچ وجه نمیتوانم گمراهتان سازم یا هدایتتان کنم. بگو هیچ کس مرا در برابر خشم خداوند پناه نمیدهد و پناهگاهی را جز خداوند نمییابم.»
اما منفیگرایی و دنبالهروی خصلتهایی هستند که بر بسیاری از مردم غلبه پیدا کرده اند که میخواهند بر سر سفرۀ دیگران زندگی کنند و فکر میکنند مرید و منسوب بودن کافی است و نیازی به تلاش و توسل به اسباب وجود ندارد .
میگویند: در قرن گذشته وقتی انگلیسیها قاهره را اشغال کردند ، آدمیگیج و ابله سر قبر امام شافعی رفته و او را مورد ملامت قرا داده که چگونه از پس اشغالگران انگلیسی بر نیامده است؟۶۱۴۷۳; یکی دیگر از آن ابلهان درمانده ناتوانی امام شافعی را هر چند صدها سال از مرگ او سپری شده از مقابله با انگلیسیها توجیه میکند و میگوید: وقتی امام حسین که از امام شافعی مقامش بالاتر است، در برابر یورش انگلیشها کاری نتوانسته انجام بدهد، امام شافعی بیچاره چه کاری از دستش بر میآید ؟
چیزی که جای شگفتی دارد این است که مشابه همین سخنان زمانی که تاتارها در قرن هفتم بر بغداد چیره شدند ، بر زبان سادهدلان و افراد عامی رد و بدل میشد...
أَتَوَاصَوْا بِهِ بَلْ هُمْ قَوْمٌ طَاغُونَ (ذاریات /۵۳)
« مگر همدیگر را به گفتن چنین چیزی توصیه کرده اند ؟ اما آنان ملتی سر کش و یاغیاند.»
اسلام راستین با این خرافات و یاوهسراییها از آسمان تا زمین فاصله دارد، همین موضوع ما را به اظهار نظر در مورد اصحاب قبور اعم از عوام و خواص و نیکان و بدان وادار مینماید.
منبع:
غزالی مصری محمد، عبدالعزیز سلیمی، مبانی وحدت فکری، فقهی و فرهنگی مسلمانان، نشر احسان، صص۲۰۵ تا ۲۱۴
نظرات شما عزیزان: