به عبارت دیگر، کلمه الهی «کن»، اگر از حیث وحدت ملاحظه شود، یک کلمه است که در برگیرندهی همهی کلمات الهی است و صدور آن از حق عین وجود تدریجی موجودات است؛ ولی اگر از حیث تفصیل لحاظ شود، شامل مرتبهها و مقطعهای گوناگونی است،
«و آن امر واحد همان وجود منبسط است که جز به تکثر موضوعات تکثر نمیپذیرد و این کلمهی الهی همهی کلمات خداوند را شامل است و صدور آن به منزلهی صدور همهی موجودات میباشد...، اگرچه در مقام بیان صدور ترتیبی و با نظام وجودها از آن، توجه به سنخیت مهمل گذاشته نشده است.» (19)
صدرا در ذیل آیهی «إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَیْئاً أَن یَقُولَ لَهُ كُن فَیَكُونُ» (یس: 82)، قیام جهان به حق را نظیر قیام کلمه به متکلم میداند. (20)
در مجموع انحصار خالقیت بلکه فاعلیت به خداوند در آیات قرآن کریم که مقتضای توحید افعالی است و جایگاه تأثیرگذاری در اندیشهی اسلامی دارد؛ اگرچه به معنای نفی استقلال فاعلهای طبیعی است، ولی به هیچ وجه به معنای نفی نظام علّی نیست. دو گونه رویکرد در آیات قرآن که در یکی عزت، قدرت، خالقیت و غیره را به خدا منحصر میکند (21) و در دیگری، غیر خدا را هم در برخی فعلها یا صفتها دخیل میداند؛ نظیر آیاتی که با صفت تفضیلی دربارهی خداوند میآیند و به طور ضمنی آن صفت را به دیگران نسبت میدهند، (22) دو رویکرد مکملی است که در کنار یکدیگر علّیت یا فاعلیت تشکیکی را تبیین میکنند و توحید افعالی را نتیجه میگیرند. البته برخی آیات قرآن هر دو رویکرد را در کنار یکدیگر میآورند؛ نظیر «وَمَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَلكِنَّ اللّهَ رَمَى» (انفال: 17)، «خَلَقَكُمْ وَمَا تَعْمَلُونَ» (صافات: 96)، «قَاتِلُوهُمْ یُعَذِّبْهُمُ اللّهُ بِأَیْدِیكُمْ» (توبه: 14) و آیات سوره واقعه. (23) در حقیقت، این نوع آیهها به تبیین جایگاه اعدادی علل میانی و شرح نقش واسطهگری فاعلهای طبیعی میپردازند.
بهترین مثال برای علّیت تشکیکی در جهان، علّیت تشکیکی در نفس انسانی است. همان طور که تمام کارهای علمی و عملی انسان علت ویژهای دارد، یعنی در پی عوامل خاص بیرونی یا انگیزههای مخصوص درونی صورت میگیرد؛ ولی در عین حال همهی این اعمال به نفس انسانی منسوب میشود. در واقع، حقیقت واحد نفس که در مراتب گوناگون احساسهای تمایل (شهوت) و بیزاری (غضب)، خیال و عقل تشکیک یافته، اعمال انسانی را انجام میدهد. علّیت تشکیکی نفس سبب میشود که نفس در یک مرتبه تعقل، در مرتبهای دیگر حس و به مقتضای مرتبهی سوم توهم کند. هیچ یک از این مراتب نفس استقلال ندارد؛ حتی تعبیر علّیت واسطهای یا فاعلیت میانی دربارهی آنها با مسامحه به کار میرود. (24) به همین ترتیب، فاعلیت آنچه در جهان است، از مجردات و ملائکه گرفته تا علتهای طبیعی و انسانی، همه و همه، مراتب تشکیکی فاعلیت حقاند؛ بلکه آنها ظهورات فاعلیت حقاند.
البته حضور فراگیر و مستمر خداوند در متن سلسلهی هستی به شهادت آیهی «یَسْأَلُهُ مَن فِی السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ كُلَّ یَوْمٍ هُوَ فِی شَأْنٍ» (رحمن: 29)، مانع از توجه به حضور مراتب تشکیکی نظام علّی نمیشود؛ زیرا بر طبق آیات «رعد: 2-4» تدبیر امور جهان توسط سلسله مراتبی از واسطههای مختلف مادی و غیرمادی صورت میگیرد. همواره واسطههای مراتب پایینتر ذیل احاطهی مراتب بالاتر هستند تا برسد به صفات فعلیه حق تعالی؛ ولی صفات فعلیه خداوند نیز فراگیری یکسانی ندارند. از این رو، برخی از آنها در احاطهی برخی دیگر هستند. در نهایت، همهی اسماء و صفات فعلیهی خداوند زیر پوشش اسم «قیوم» واقع میشوند.
قیومیت مطلقهی حق به معنای قائم به ذات بودن و مقوم غیر بودن است و یک اضافهی اشراقی است که تحقق آن تنها در گرو ذات قیوم است. (25) این امر به خوبی ضرورت ازلی صفات ذاتی حق و همچنین، ضرورت استمرار فاعلیت او را اثبات میکند.
«قیومیت اضافهی واحدهای است که به نحو ضرورت ازلی بر ذات واجب حمل میشود؛ زیرا قیومیت، وصفی نیست که در مقطعی خاص برای واجب ثابت بوده و در مقطعی دیگر از او سلب شود، بلکه یک وصف همیشگی است که تنها به قدرت حق تکیه دارد و حالت منتظرهای در آن وجود ندارد؛» (26)
چون همهی زمینهها و استعدادها حتی مصلحت، مشیت، زمان و غیره در متن همین فیض الهی و ذیل اضافهی اشراقی قیومیت حق واقع شده است. اضافهها به اضافهی واحدی که همان اضافهی اشراقی قیومیت است، منتهی میشود.
«[با این همه] ازلیت و قدمت منن و فیوضات الهی، مانع از دثور و زوال و تجدد دائم مستفیضات نیست.» (27)
نکتهی مهم این است که اضافهی اشراقی قیومیت حق یا فیض منبسط یا امر واحد الهی عبارت از مجموعه جهان هستی نیست و فیض منبسط هرگز دارای اجزای واقعی و خارجی نیست که به دنیا و آخرت یا گذشته، حال و آینده تقسیم میشود، بلکه فیض الهی وحدت حقیقی دارد و در نتیجه، از اجزای متعدد و متنوع ترکیب نشده و مجموعهای را تشکیل نمیدهد. مجموعه به خودی خود وجود واقعی ندارد و صرفاً یک انتزاع ذهنی است؛ ولی فیض منبسط یا اضافهی اشراقی قیومیت یک واحد واقعی و گسترده است که دارای وحدت اتصالی است. وحدت اتصالی فیض منبسط مشابه وحدت اتصالی دریاست که آب دریا یک حقیقت است، اگرچه گاه عمیق، گاه کم عمق، گاه به شکل کف و گاه به صورت موج درآید و یا شبیه وحدت اتصالی نور است. (28) نور نیز یک حقیقت است که اگر از منشور بگذرد، تجزیه میشود. پس گرچه هر لحظه سراسر عالم فیضی جدید میطلبد و میگیرد؛ (29) ولی هر فیض جدید به ارادهای جدید وابسته نیست. تمام فیضها مراتب همان فیض منبسط است که بنا بر محدودیتها مستفیضان به تدریج نازل میشود.
نظرات شما عزیزان: