چند نکته قرآنی در باب انتخاب
 

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان ندای وحی و آدرس nedayevahi.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 950
بازدید دیروز : 718
بازدید هفته : 13762
بازدید ماه : 44273
بازدید کل : 10436028
تعداد مطالب : 16946
تعداد نظرات : 80
تعداد آنلاین : 1


حدیث موضوعیاک مهدویت امام زمان (عج)اک آیه قرآناک

 
 
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : جمعه 7 / 12 / 1398


۲- انسجام، دلیل بر اینکه خدا یکتاست. این را بارها گفتم، اگر نقاشی را گفتیم سر خروس بکش. به نقاش دیگر گفتیم: شکم خروس بکش. به نقاش دیگر گفتیم تو پای خروس بکش. سؤال از من و جواب با شما، اگر سه تا نقاش، عکس سر از یکی، شکم از یکی، پا از یکی. از سه تا نقاش سه تا می‌گرفتیم، اگر اینها را به هم می‌چسباندیم آیا این سر و شکم و پا هماهنگ هست یا نیست؟ با هم بگویید... نیست. از قدیم گفتند: آشپز که دو تا شد آش یا شور می‌شود یا بی نمک.
هماهنگی بخش‌های مختلف هستی، نشانه توحید
ما می‌بینیم خالق چشم من با خالق نور یکی است، چون چشم ما با نور می‌خواهد ببیند. یعنی چشم من با نور طوری تنظیم شده که پیداست خالقش یکی است. اگر چشم من با نور هماهنگ نبود، معده ما با غذاها هماهنگ نبود. گوش ما با امواج صوتی هماهنگ نبود، قطر زمین با حرکت زمین هماهنگ نبود. اگر دیدیم یک چیزی سر و شکم و پایش هماهنگ است، پیداست خالقش... هرجا ایستادم شما بگویید. اگر دیدیم یکجایی هماهنگ است، انسجام دارد پیداست خالقش یکی است.
مسأله دیگر یک خرده سنگین است ولی من سعی می‌کنم آسان بگویم، انشاءالله همه اینهایی که پای تلویزیون هستند، حتی کوچکترها بلکه بفهمند. در همه چیز همینطور است. مثلاً در کتاب، اگر از صد نفر استاد، صد تا مقاله می‌گرفتیم، در یک کتاب چاپ می‌کردیم، این مقاله‌ها هماهنگ نیست. چون هر استادی با یک قلمی، با یک بیانی، انسجام و هماهنگی پیداست خالق یکی است.
یکی دیگر اینکه خداوند بی نهایت است. چرا؟ چون نهایت، مثلاً می‌گوییم: این کاغذ نهایت دارد، یعنی این کاغذ کاغذ کاغذ کاغذ هان تمام شد. از این طرف کاغذ کاغذ کاغذ... هان تمام شد. یک چیزی که نهایت دارد تمام می‌شود، یعنی به نیستی می‌خورد. اینجا کاغذ است، اینجا دیگر کاغذ نیست. اینجا کاغذ است اینجا دیگر نیست. این را محدود می‌گویند. محدود یعنی چیزی که از هر طرف به نیستی می‌خورد. خداوند، نمی‌توانیم بگوییم: خدا خدا خدا خدا... اینجا دیگر خدا نیست. خوب اگر به نیستی بر بخورد، خدا نیست. پس خداوند هیچوقت به نیستی برخورد نمی‌کند. وقتی بی نهایت شد، بی نهایت همیشه یکی باید باشد. الآن لامپ ها زیاد است. چرا؟ برای اینکه این نور یک مقدار محدودیت دارد. آن لامپ یک مقدار دیگر نور دارد. آن یک مقدار دیگر نور دارد. هر لامپی مقداری نور دارد. اما اگر گفتیم: لامپی می‌خواهیم بی نهایت نور داشته باشد، بی نهایت نور داشته باشد دیگر جایی برای لامپ دوم نیست. چون هرجا لامپ... مچش را می‌گیرند که چیه؟ می‌خوام لامپ دوم را بزنم. مگر بنا نشد لامپ اول بی نهایت شود؟ اگر لامپ اول بی نهایت است دیگر جایی برای لامپ دوم نیست.
اگر فلانی علمش بی نهایت است، یعنی عالم دیگری نمی‌تواند باشد چون هرچه عالم دوم باشد در کله‌ی عالم اول هم هست. چون خدا بی نهایت است... اگر شما گفتی آی معمار، آی مهندس، یک خانه برای من بساز که بینهایت زمین درونش باشد، پس باید یک خانه بسازیم. چون هرجا می‌رویم خانه دوم بسازیم، می‌گویم آقا مگر نگفتم بی نهایت زمین، تمام زمین‌ها باید در خانه اولی باشد. اینکه خانه‌ها متعدد است چون این خانه تا اینجا دیوارش تمام می‌شود. این خانه تمام شد، آن خانه تمام شد، چون هی تمام می‌شود تمام می‌شود، به نیستی می‌خورد، می‌گوییم: پنجاه تا خانه، هزار تا خانه، دو میلیون خانه! اگر گفتیم: خانه‌ای می‌خواهیم که بی نهایت زمین درونش باشد، هرچی زمین است باید در همین خانه اول باشد.
عدم مقایسه خداوند با خود یا دیگر اشیاء
این کافی است، درباره خداوند خدا را نمی‌شود با چیزی مقایسه کرد. آیه قرآن است و فکر می‌کنم اکثر شما حفظ باشید. نوک آیه را من بگویم. «لَيْسَ كَمِثْلِهِ‏ شَيْ‏ء» (شوری/۱۱) یعنی چیزی را با خدا قیاس نکنید. خدا عالم است، خدا می‌داند ما هم می‌دانیم. منتهی علم ما محدود است، خدا بی نهایت علم دارد. ما اول علم نداشتیم از مادر که متولد شدیم، قرآن می‌گوید: «أَخْرَجَكُمْ‏ مِنْ‏ بُطُونِ أُمَّهاتِكُمْ لا تَعْلَمُونَ شَيْئاً» (نحل/۷۸) آنوقتی که دنیا آمدیم هیچی بلد نبودیم. یک ذره یک ذره یاد گرفتیم. خدا هم اینطور است؟ یعنی خدا قبلاً هیچی بلد نبود، یک ذره یک ذره یاد گرفت؟ ما اول قدرت نداشتیم، این آقایی که الآن وزنه بلند می‌کند، در قنداق که بود قاشق چای خوری بلند کرد. بعد بیرون قنداق آمد دسته گوشت کوب بلند کرد. بعد دوچرخه بلند کرد، بعد ماشین بلند کرد و حالا وزنه سنگین. یعنی آقایی که الآن قدرت دارد، یک ذره یک ذره قدرت پیدا کرده است. خداوند اینطور نیست که کمالاتش یک ذره یک ذره باشد.
بگذارید یک مثل بزنم. یک طاق است یا جفت؟ با هم بگویید... از کی تا حالا یک طاق است. این طاق بودن صفتی است برای یک و از آن جدا نمی‌شود. عدد دو جفت است. از کی دو جفت است؟ از اول، اینطور نبود که یک زمانی دو بود و جفت نبود و به تدریج جفت شد. یک بود و طاق نبود به تدریج طاق شد. صفات خدا تدریجی نیست. الآن شما مخلوق هستید، بله ما مخلوق هستیم و خدا ما را خلق کرده است. از کی تا حالا مخلوق هستیم؟ مخلوق بودن یک صفتی است. یعنی از وقتی ما هستیم، مخلوق هم هستند. اینطور نیست که ما باشیم و به مرور مخلوق شویم. ما باشیم از وقتی که تک سلول و اسپرم، اولین ذره‌ای که از ما بود همان ذره‌ی اول مخلوق بود. یعنی صفات ما، صفات خدا مثل مخلوقیت ما است. چطور ما مخلوق هستیم، مخلوق بودن از ما جدا نمی‌شود. طاق بودن از یک جدا نمی‌شود. جفت بودن از دو جدا نمی‌شود. قدرت از خدا جدا نمی‌شود. علم از خدا جدا نمی‌شود. حیّ بودن، حیات از خدا جدا نمی‌شود. این هم همین مقدار کافی است.

هم ‌خدا، هم خرما، با یکدیگر جمع نمی‌شود!
اینکه می‌گوییم خدا یکتاست، یعنی باید بندگی خدا هم یکتا باشد. «لا إِلهَ‏ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدُونِ» (انبیاء/۲۵) پرستش فقط یکتاپرستی، ما جز خدا را نمی‌پرستیم. یک مثلی است می‌گویند: هم خدا را می‌خواهد، هم خرما را. این قصه‌ای دارد، کسی هست قصه‌اش را بلد باشد؟ پس قصه‌اش را گوش بدهید. زمان‌های دور بت پرست بودند. از سنگ و چوب بت درست می‌کردند و راست آن گریه می‌کردند. مجسمه، از جمله از خرما هم بت درست کردند. یک مقدار زیادی خرما برداشتند هسته‌هایش را درآوردند و خمیر کردند و از خرما مثل آدم برفی، یک آدم خرمایی، یک بت خرمایی درست کردند. راستش گریه می‌کردند تا قحطی شد. قحطی که شد گفتند: هیچی نداریم! گفتند: آقا این خرما را بشکنیم، آب بزنیم، نرم شود بخوریم. آوردند کلنگ و تبر که بشکنند، گفتند: بابا این خداست و سالها در مقابلش گریه می‌کردیم. گفتند: خدا کیست، خرماست. گرسنه هستیم، بشکن! هی بلند می‌کردند بشکنند، گفتند: خداست، می‌رفتند کنار، می‌رفتند می‌دیدند گرسنه هستند. خرماست، جلو می‌آمدند. هم خدا را می‌خواهد و هم خرما را. یعنی از خرما پرستی، شکم پرستی، هرچیزی که شما جذب شوی خدای شماست، پول پرستی، یعنی چه؟ یعنی پول ما را جذب کند. ماشین ما را جذب کند. مقام ما را جذب کند. جذب هرچیزی شویم، می‌شود اله ما. «لا اله» یعنی هیچ چیزی نباید شما را جذب کند. آقا این پول را بگیر و امضاء کن. اگر پول گرفتی و امضای ناحق کردی، پول گرفتی رأی دادی، پول گرفتی حق و ناحق کردی، خداپرست نیستی.
معیارهای نادرست انتخابات در قرآن
توحید معنایش این است که جز خدا برای هیچی حسابی باز نکنید. من فقط ملاکم خداست. مثلاً انتخابات پیش می‌آید، یا رئیس جمهور، یا مجلس، یا شورای شهر، شهردار، یا خبرگان، هرچه... من بنده خدا هستم. ببینیم خدا چه گفته است؟ این قرآن است. قرآن می‌گوید: به هرکس می‌خواهی رأی بدهی باید اینها باشد. ۱- باید سواد داشته باشد. با سواد با بی سواد، اصل سواد است. «هَلْ يَسْتَوِي‏ الَّذِينَ‏ يَعْلَمُونَ وَ الَّذِينَ لا يَعْلَمُونَ» (زمر/۹) عالم و بی سواد یکجور است؟ سواد تنهایی نه. «إِنَّ أَكْرَمَكُمْ‏ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ» (حجرات/۱۳) باید تقوا هم داشته باشیم. سواد و تقوا کافی است؟ نخیر! شجاعت هم باید داشته باشید. قرآن می‌گوید: «تُرْهِبُونَ‏ بِهِ‏ عَدُوَّ اللَّهِ» (انفال/۶۰) یعنی دنبال کسی بروید که او بتواند دشمن خدا را بترساند.
امام دهه فجر از پاریس به ایران آمدند. وارد بهشت زهرا شدند. جمعیت میلیونی استقبال کرد. در بهشت زهرا سخنرانی کرد، شاهپور بختیار از طرف شاه بود که طرح حکومت نظامی داد، امام در بهشت زهرا این جمله را فرمود. صدایش هم پخش شد. به شاهپور بختیار گفت: من، در دهان این دولت می‌زنم. من مجلس تعیین می‌کنم، من با اراده الهی و حمایت مردم چه می‌کنم. یعنی ما یک کسی باید باشد که بتواند یک تشر هم بزند. دو سه سال پیش حاجی‌ها منا رفتند، آنجا خفه شدند، خیلی‌ها از دنیا رفتند. جنازه‌های ایرانی‌ها را به ایرانی‌ها ندادند. خانواده در ایران بود و جنازه در مکه، مقام معظم رهبری فرمود: اگر سعودی جنازه‌های ما را به ما ندهد، برخورد سختی با آنها می‌کنیم. تا گفت: برخورد سختی می‌کنیم این عرب‌های ترسو هم همه جنازه‌ها را دادند. یعنی گاهی وقت‌ها باید یک کسی غیر از علم و تقوا، شجاعت هم داشته باشد وگرنه اگر بمیریم جنازه ما را به مادرمان تحویل نمی‌دهند. باید بترسند. پس ۱- علم ۲- تقوا ۳- شجاعت
سابقه؛ سابقه‌اش چه بوده؟ تا حالا کجا بوده است؟ انسان که قارچ نیست سبز شود. سابقه‌اش کجا بوده؟ ما یک دکتر برای دندانت می‌روی، می‌گویی: کدام‌ها بهتر هستند؟ یک پرتقال و سیب می‌خری می‌گویید: کدام‌ها سیب و پرتقالش بهتر است؟ مگر می‌شود ما دینمان را از هرکسی یاد بگیریم؟ با سوادترین، با تقواترین، شجاع‌ترین، اینها ملاک‌هایی است که در قرآن است. قرآن می‌گوید: کسی که هجرت می‌کند او ارزش دارد، کسی که در شهر می‌ایستد و تکان نمی‌خورد. در روستا می‌ایستد، هجرت به جا، نه هجرت فرار از روستا به شهر، حاشیه نشینی، این ارزش ندارد. یعنی کسی که بنده خدا شد، عزل و نصبش، انتخاب همسرش، انتخاب شغلش... درسی که می‌خوانی، این درسی که می‌خوانیم خدا راضی است یا نه؟ مثلاً ما این کتاب را خواندیم، چه فایده‌ای دارد؟ درسی که می‌خوانیم باید درسی باشد که درونش رشد باشد. حالا رشد سیاسی، رشد اخلاقی، رشد اقتصادی، رشد بدنی، یک رشدی باید درونش باشد.
تلاش برای کسب علم مفید و رشددهنده
حضرت موسی نزد خضر آمد، خدا به حضرت موسی (ع) گفت: نزد خضر برو یک چیزهایی بلد است از او یاد بگیر. قرآن می‌گوید: موسی نزد خضر آمد و من چند کلمه می‌گویم ببینم بلد هستید، بله بلد هستید. «هل» می‌دانید یعنی چه؟ آیا، «هَلْ أَتَّبِعُكَ» یعنی تبعیت، یعنی دنبالت بیافتم، می‌گویند: فلانی تابع فلانی است یعنی دنبالش می‌رود. اجازه می‌دهی من دنبالت راه بیافتم؟ این را چه کسی گفت؟ حضرت موسی. به چه کسی گفت؟ اجازه می‌دهی من عقب تو راه بیافتم؟ « عَلى‏ أَنْ تُعَلِّمَنِ» به شرط اینکه یک چیزی یادم بدهی. «مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْداً» (کهف/۶۶) از علومی که خدا به تو داده، آرزو دارم زمانی بیاید که تا جوان هنر نداشته باشد، مدرک دیپلم به او ندهند. همینطور دیپلم فلج، دانشگاه ما بگویند تا مادامی که مهارتی یاد نگیرید، هر مهارتی دوست دارد. هم باید دوست داشته باشد، هم امکانش باشد. هر مهارتی دوست دارد.
آقای وزیر آموزش و پرورش گفت: دیپلم را بردیم روز درختکاری درخت بکارد، این دیپلمه بیل را از این طرف دست می‌گرفت. گفتیم: پسر، بیل از این طرف است. دیپلمی که نمی‌داند بیل را چطور دست بگیرد، تا آخر عمرش گرسنگی می‌خورد. باید همیشه گندم را از خارج بخرد. لذا داریم اگر کسی آب دارد، آب در عربی چه می‌شود؟ «ماء»، «مَنْ‏ وَجَدَ مَاءً» هرکس آب دارد، «وَ تُرَاباً» تراب یعنی خاک، کسی که آب دارد و خاک دارد اما حال کار ندارد. مهارت کار ندارد، «ثُمَّ افْتَقَرَ فَأَبْعَدَهُ اللَّهُ» (قرب‏الاسناد، ص ۵۵) دور کند خدا این انسان را از لطف خودش، آب و خاک دارد هیچ هنری ندارد. دخترها یک هنری یاد بگیرید. تمام نسل نو ما یک هنری بلد باشند. هر هنری دوست دارند. اگر شغل دولتی شد، استخدام شوند. اگر نشد گرسنگی نخورد. نجار می‌آید می‌گوید: من چهار تا پسر لیسانس و فوق لیسانس دارم. استخدام کن، می‌گویم: استخدام نیست، خودت نجاری یادش بده. می‌گوید: عه، من لیسانس گرفتم، چکش دست بگیرم؟ مگر من بی سواد هستم که کار کنم؟ یعنی کار را ننگ می‌دانیم. کار افتخار است.
بچه‌ها را را باید به کار گرفت. خدا به پیغمبر گفت: پیغمبر، ای ابراهیم، تو که پدر هستی، ابراهیم تقریباً صد ساله بود. یک پسر سیزده ساله داشت. گفت: تو صد ساله و این پسر سیزده ساله با هم «طهّرا» با هم مسجد الحرام را تطهیر کنید. باز وقتی می‌خواهند کعبه را بسازند، می‌گوید: «وَ إِذْ يَرْفَعُ» عربی‌هایی که می‌خوانم قرآن است، رفعَ یعنی بلند، بالا برد. «إِبْراهِيمُ» یعنی حضرت ابراهیم بالا برد. «الْقَواعِدَ» یعنی پایه‌ها، «مِنَ الْبَيْتِ» پایه‌های کعبه را بالا برد، بعد می‌گوید: «وَ إِسْماعِيلُ» (بقره/۱۲۷) یعنی ابراهیم صد ساله و پسر سیزده ساله با هم پایه‌های کعبه را بالا بردند. «طهّرا» یعنی هردو با هم. هر علمی مفید نیست. علم باید مفید باشد. یک رشدی درونش باشد. یا وضع مالی‌ات خوب باشد. یا فکرت، یا اخلاقت، یک چیزی درونش باشد. توحید یعنی چه؟ توحید یعنی بندگی خدا.
توحید یعنی حبّ و بغض، فقط به خاطر خدا
یک کسی رسید، بچه بود ظاهراً به پیغمبر گفت: من تو را دوست دارم، پیغمبر گفت: مرا بیشتر دوست داری یا خدا را؟ گفت: تو را هم که دوست دارم بخاطر خدا دوست دارم. پیغمبر ماند! اول گفت: تو را دوست دارم. از او پرسید: مرا بیشتر دوست داری یا خدا؟ گفت: تو را هم بخاطر خدا دوست دارم. هرکاری می‌کنیم اگر خدا راضی است انجام بدهیم. می‌گویند: توحید. اینکه آدم... الله اکبر، خدایا تو بزرگ هستی. راست بگویید. واقعاً خدا بزرگ است؟ اگر خدا بزرگ است چرا آنجا پول گرفتی و دروغ گفتی؟ اگر خدا بزرگتر است پس چرا آبرویش را ریختی؟ اینکه می‌گویند: توحید یعنی به خدا ایمان داشته باشیم. تشکر ما بخاطر خدا باشد. نصب و عزل ما، زنده باد گفتن ما، مرده باد گفتن ما برای خدا باشد. مردم ما دور امام آمدند انقلاب شد. امام به کسی پول داد؟ به کسی وعده داد که شما اگر مثلاً بگویید: رهبر ما خمینی است، پستی به شما می‌داد، وعده‌ای به شما می‌داد؟ اینها برای خداست. اما بعضی دیگر نه، اینطور نیستند. چلوکباب می‌دهد که رأی جمع کند.
اول انقلاب منافقین در ایران بودند، یکی خودش را کاندیدا کرد. برای اینکه رأی جمع کند در سخنرانی‌اش می‌گفت: ملت قهرمان ایران، خوب رأی‌ها را شمردند، رأی نیاورد. عصر آمد گفت: این ملت ناآگاه، ساعت ده قهرمان بودند و دو بعد از ظهر ناآگاه شدند. این دیگر خدا نیست. این همه ... همه چیزی هست. حقه بازی، ریا، کلک، نفاق، اگر به کسی سلام می‌کنیم برای خدا سلام کنیم. حالا واقعاً سلام‌های ما خدایی است؟ یک نفر را تا حالا برای خدا سلامش کردی؟ نه این معلم ما است. این دبیر ماست. این استاد ماست، این تاجر است. این دکتر است، این مهندس است. یک سلام دادی که این رفتگر شهرداری است، دارد خیابان‌ها را جارو می‌کند. سلام علیکم! یک سلام به رفتگر کردی، این برای خداست. این سلامی که ما می‌کنیم، زور دارد، پول دارد، شکل دارد، عنوان دارد، ماشین دارد، پول بستنی ما را داد. پول ساندویچ ما را داد. مهمان کرد، اینها یعنی توحید آدم هرکاری می‌کند رنگ خدا داشته باشد. این معنای توحید است.
چرا این لباس را می پوشی؟ خدا گفته است؟ یا بگوییم: چرا این لباس را می‌پوشی؟ خدا گفته است. چرا این لباس را پوشیدی؟ در ماهواره دیدم، در فیلم دیدم. بعضی از بچه‌های ما این را یکجا اخیراً گفتم، یادم نیست کجا گفتم. از سینما بیرون آمد، می‌خواست سیگار بکشد، چوب سیگار را چنین کرد. همیشه سیگارش را اینطور روشن می‌کرد، اینبار چوب سیگار را اینطور کرد. رفیقش گفت: چرا اینطور می‌کنی؟ گفت: در فیلم ندیدی هنرپیشه چوب کبریت را چطور نگه داشت؟ خودت اراده داشته باش، هرکس هرکاری می‌کند، بکند. شما خودت باید تصمیم بگیری. یکوقت کسی باسوادترین است، همان تقلید هم که می‌کنند ما چهار رقم تقلید داریم سه مورد باطل است. فقط یک تقلید درست است. سه مورد را من بگویم. انواع تقلید، سه مورد را بگویم و آخری را شما بگویید. تقلید عالم از عالم، یعنی با اینکه خودش می‌داند به خودش اطمینان ندارد، ببیند مردم چه می‌گویند؟ ۱- عالم از عالم ۲- جاهل از جاهل ۳- عالم از جاهل ۴- جاهل از عالم
سه مورد اولی غلط است. عالم از عالم غلط است. چرا؟ برای اینکه خودت می‌فهمی. چرا خودت را کم می‌بینی و علم خودت را کنار می‌گذاری؟ چرا بی هویت هستی؟ گاهی به اسم کارشناس، دانشمند فلان اتریشی، دانشمند آلمانی، بابا... من خودم یک آدم هستم. یک کسی دکان کفاشی آمد گفت: یک کفش می‌خواهم. کفاش یک کفشی دوخت یا پا کرد، گفت: این کفش تنگ است. گفت: حرف نزن. من سی سال است کفاش هستم. گفت: تو حرف نزن من چهل سال است کفش پا می‌کنم. تنگ است! شما سیگاری که لب می‌زنید تلخ است، این تلخی و این سرفه‌ای که می‌کنید، همینطور دهانت تلخ می‌شود سرفه می‌کنید یعنی چه؟ یعنی این دود با ریه نمی‌سازد. حالا اگر استادم سیگار می‌کشد، استاد بی خود کرده است. بابایم می‌کشد، باسمه تعالی غلط کرده است. عموی من سیگار می‌کشد، باسمه تعالی او هم غلط کرده است. وقتی خودت می‌فهمی سیگار سرفه می‌آورد و سیگار برایت ضرر دارد. شما حاضر هستی یک اسکناس را آتش بزنید؟ نه حیف است. خوب سیگار که بدتر است. چون اگر اسکناس را آتش بزنید پولت از بین رفته است ولی ریه‌ات سالم است. این پول را می‌دهی سیگار می‌خری و سیگار می‌کشی، هم پولت رفت و هم سلامتی...
معنای توحید این نیست که فقط بگوییم: خدا یکی است. ولی اینجا کباب خوردیم رأی بدهیم. آنجا وعده دادیم رأی بدهیم، بله قربان بگوییم، سلام به او کنیم. همه روابط ما با غیر خدا باشد و بعد هم بگوییم: ما خداپرست هستیم. خداپرستی یعنی همه چیز ما از خداست.
امام غذا که می‌خورد نمی‌گفت: بفرمایید. می‌گفت: بسم الله، بسم الله، خوب بگو بفرمایید. نه، بفرما یعنی بسم الله. بفرما و بسم الله هردو یعنی بیا بخور! منتهی بفرما الله درونش نیست وقتی می‌گوییم: بسم الله، یک الله درونش است یعنی رنگ خدایی.
خداوند، سازنده‌ همه اسباب و علل مادی
مریض می‌شویم خوب می‌شویم. باید بگوییم: خداوند ما را شفا داد توسط این دارو و این دکتر. حدیث داریم هرکس بگوید: دکتر مرا خوب کرد. دارو مرا خوب کرد. فلانی به من قرض داد و آن قرض مرا نجات داد. این کمالات را به غیر خدا نسبت بدهد. قرض فلانی، داروی فلانی، طب فلانی، تخصص فلانی، تلفن فلانی کار مرا درست کرد، از اینها باید کمک کرد اما یادمان نرود اصل خداست. فلانی که به شما قرض داد خدا در دلش رحم گذاشت که دلش به حال شما بسوزد و به شما قرض بدهد. مادر مرا بزرگ کرد، درست است مادر بزرگت کرده است ولی مهری که از شما در دل مادر است، این مهر از طرف خداست. یعنی خداوند مهر را گذاشت آنوقت مادر که مهر در قلبش قرار گرفت به شما... من با شیر مادر بزرگ شدم، درست است منتهی این شیر مادر را چه کسی ساخت؟ معنای توحید این است که خدا را فراموش نکنیم. من حرف می‌زنم درست است حرف می‌زنم اما حافظه‌ی من از کیست؟ از خداست. عقل و بیان و قلم و هزارها چیز باید جمع شود، آن ولی خدا نماز شب می‌خواند و بعد از نماز شب می‌گفت: خدایا درست است سحر بلند شدم و نماز شب خواندم، اما چه کسی مرا از خواب بیدار کرد؟ ممکن است بخوابم و دیگر بلند نشوم. حالا بیدار شدم با چه قدرتی بلند شدم؟ همین که قدرت داشتم از رختخواب خودم را کندم. آب، آبی که وضو گرفتم از تو بود. رو به قبله، یادم بود قبله از این طرف است. از تو است. حمد و سوره یادم بود. یعنی دو رکعت نماز که می‌خوانیم، قبله‌اش، آبش، حمد و سوره، همه از خداست.
معنای توحید یعنی هم ایمان به خدا، هم کارهایمان را با خدا تطیبق بدهیم. به چه کسی رأی بدهیم. به چه کسی سلام کنیم؟ با چه کسی قهر کنیم؟ با چه کسی آشتی کنیم؟ چه بگوییم، چه نگوییم، چه بخوانیم، چه نخوانیم. توحید یعنی باید آثار توحید در همه زندگی ما باشد. خدایا نسل ما را نسل موحد و مخلص، نسل عالم و فکور، مخترع و مبتکر، نسل ما را نسل مهارت دیده قرار بده.
«والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته»
سوالات این هفته:
۱- حضرت علی علیه‌السلام فرمود: اگر خداوند، شریکی می داشت:
۱) او نیز پیامبرانی می‌فرستاد
۲) او نیز جهانی می‌آفرید
۳) او نیز نادیدنی بود

۲- انسجام و هماهنگی اجزای جهان، نشانه‌ی چیست؟
۱) علم و قدرت آفریدگار
۲) یکتایی آفریدگار
۳) هر دو مورد

۳- آیه ۱۱ سوره شوری بر چه امری تأکید می‌کند؟
۱) خداوند همتا و شریکی ندارد
۲) خداوند مثل و مانندی ندارد
۳) خداوند همسر و فرزندی ندارد

۴- آیه ۲۵ سوره انبیاء بر کدام قسم از توحید تأکید دارد؟
۱) توحید در عبادت
۲) توحید در اطاعت
۳) توحید در حکومت

۵- حضرت ابراهیم علیه‌السلام چه کاری را با کمک فرزندش اسماعیل انجام داد؟
۱) تجدید بنای کعبه
۲) تطهیر مسجد الحرام
۳) هر دو مورد


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





موضوعات مرتبط: جامعه امروز
برچسب‌ها: نیاز جامعه امروز
 
 
این وب سایت جهت بسط وگسترش فرهنگ قرآنی ، با لا بردن سطح آگاهیهای دینی اعتقادی تربیتی