احترام به مقدسات
 

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان ندای وحی و آدرس nedayevahi.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 21397
بازدید دیروز : 749
بازدید هفته : 33491
بازدید ماه : 64002
بازدید کل : 10455757
تعداد مطالب : 16946
تعداد نظرات : 80
تعداد آنلاین : 1


حدیث موضوعیاک مهدویت امام زمان (عج)اک آیه قرآناک

 
 
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : سه شنبه 28 / 11 / 1398

۲- حفظ احترام معلّم و صاحبان علم مثلاً برای معلم آیه داریم برپا! این کلمه برپا آیه قرآن است. می‌گویند: توحید در زندگی ما بیاید، آیه برپا کدام است؟ «اُنشُز» یعنی برپا. وقتی می‌گویند: «انْشُزُوا فَانْشُزُوا» (مجادله/۱۱) بلند شوید، برپا، می‌گوییم: چه خبر است؟ می‌گوید: «یَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجاتٍ» کسی اگر مؤمنی وارد جلسه شد، برپا، «أوتوا العلم» اگر دانشمندی وارد شد، برپا. یعنی نباید بگوییم: او هم یک نفر مثل ماست بیاید بنشیند. حسابش جداست و باید حریم نگه داشت. منافقین می‌گفتند: به نام خدا و خلق خدا، قرآن می‌گوید: خلق خدا کجا و خدا کجا؟ تمام رئیس جمهورهای کره زمین نمی‌توانند یک مگس خلق کنند. اینکه می‌گویم از قرآن است، «لَنْ یَخْلُقُوا ذُباباً» (حج/۷۳) ذباب یعنی مگس، همه دانه درشت‌های کره زمین نمی‌توانند یک مگس خلق کنند و اگر یک مگس یک چیزی را برداشت فرار کند، همه رئیس جمهورها عقبش بدوند نمی‌توانند از او بگیرند. باید حریم هرکسی حفظ شود. «سبحان ربی» یعنی پروردگار من منزه است. از هر عیبی منزه است. هم خدا و هم اسم خدا، شما اسم فاطمه و اسم حسن و اسم امام صادق و اسم امام حسین را اگر پیشانی بند درست می‌کنی و وضو نداشته باشی، نباید بدن بی وضو به این اسم بخورد. «سَبِّحِ اسْمَ رَبِّکَ‏ الْأَعْلَى‏» (اعلی/۱) اسم هم مهم است. در قرآن برای قرآن سه لقب گفته است، کریم، آیه قرآن است. مجید آیه قرآن است، کریم یعنی چه؟ وقتی خدا می‌گوید: قرآن کریم است یعنی تو هم تکریم کن، قرآن مجید است یعنی تو هم تمجید کن. قرآن عظیم است یعنی تو هم تعظیم کن. شب قدر مهم است. کعبه مهم است. مسجد مهم است. به ما گفتند: وقتی مسجد می‌روی شیک‌ترین لباست را بپوش. «خُذُوا زِینَتَکُمْ‏ عِنْدَ کُلِّ مَسْجِد» (اعراف/۳۱) اینها باید حریمش را حفظ کنیم.

۳- حفظ قداست مکان‌های دینی خدا به ابراهیم و اسماعیل، هم ابراهیم پیغمبر بود و هم پسرش اسماعیل، فرمود: «طهّرا» پدر و پسر بلند شوید، مسجدالحرام را تطهیر کنید. چون اینجا مقدس است. افرادی از دنیا می‌آیند برای طواف و برای نماز و شما که پیغمبر هستید باید خادم مسجد باشید. امیرالمؤمنین شب قدر در مسجد کوفه ضربت خورد و خون‌های مغزش روی لباسش ریخت، امام صادق آن لباس را نگه داشته بود. بین امیرالمؤمنین تا امام صادق پنج امام است. امیرالمؤمنین، امام حسن، امام حسین، امام سجاد، امام باقر و امام صادق. ولی پیراهن را نگه داشته بود، گاهی که مهمان برای امام صادق می‌آمد می‌گفت: می‌خواهی پیراهنی که خون امیرالمؤمنین رویش ریخته شده را نشانت بدهم؟ می‌گفت: بله، پیراهن را می‌آورد و می‌گفت: این قطرات خون است. یعنی این خون باید حفظ شود. حتی کاخ پادشاهان باید حفظ شود، در قرآن آیات زیادی داریم که می‌گوید: بلند شوید بروید کاخ پادشاهان را ببینید و عبرت بگیرید. یعنی نباید بگوییم: این برای شاه بوده خراب کنید. چیزی که درونش عبرت است، ببین، چه کسانی بودند و چه کسانی رفتند؟ مریم هنوز به دنیا نیامده بود، در شکم مادرش بود. مادرش گفت: خدایا این بچه‌ای که در شکم من است، نذر می‌کنم که اگر متولد شد و بزرگ شد خادم مسجد الاقصی شود. نذر کرد چون مکان مقدس بود… بحث امروز من چیست؟ بحثم احترام مقدسات است. شما گاو را می‌کشید و پوست گاو را چرم می‌کنید. این چرم جلد قرآن که شد می‌بوسید. ولی این چرم، کفشت را نمی‌بوسی. هم کفش چرم است و هم جلد قرآن، هردو پوست گاو است منتهی آن کنار قرآن است و مقدس می‌شد، می‌بوسید. ولی کفش را نمی‌بوسیم. ابولهب را اگر شما دیدی می‌توانی تف در صورتش بیاندازی. چون عموی کافر خبیثی بود. خدا می‌گوید: «تَبَّتْ‏ یَدا أَبِی لَهَبٍ وَ تَب‏» (مسد/۱) تا مادامی که اسمش در قرآن است شما حتی دست بی وضو نمی‌توانی به آن بگذاری. خودش را می‌توانی بکشی اما دست بی وضو روی اسمش نمی‌توانی بگذاری. تا مادامی که ابولهب در قرآن است به اسمش هم دست بی وضو نمی‌شود گذاشت. خودش را می‌شود کشت و این حساب دارد. اینجا مدرسه است. داریم یکبار پیغمبر به جایی رسید، کفش‌هایش را کند. پا برهنه شد. گفتند: یا رسول الله! چرا کفش‌هایت را کندی؟ فرمود: اینجا زمین تیراندازی و پادگان است. زمینی که مسلمان‌ها در آنجا تیراندازی یاد می‌گیرند مثل مسجد احترام دارد و من به احترام این زمین کفش‌هایم را کندم. پادگان مقدس است، مدرسه مقدس است. ما الآن بچه‌هایمان متأسفانه بعضی‌ها این کتاب مقدس نیست. اول سال کتاب، کتاب است. یک خرده که هوا داغ شد دیگر کتاب نیست باد بزن است. زمین نم دارد می‌گذارد رویش می‌نشیند. با هم شاگردی‌ها دعوایش می‌شود لوله می‌کند، نفهمیدیم این کتاب است، چماق است، بادزن است، موکت است. ببینید حریم باید نگه داریم. پدر و مادر مقدس هستند. نگاه در صورت پدر و مادر عبادت است. نگاه با محبت، نه نگاه عصبانی… بله… اینکه اگر کسی به پدر و مادرش نگاه با محبت کند، عبادت است. مردم احترام دارند، شما حق ندارید اسم مردم را بگویید… کچل است، کور است، کچل است. «لا تَنابَزُوا بِالْأَلْقاب‏» (حجرات/۱۱) عربی‌هایی که می‌خوانم قرآن است. قرآن می‌گوید: لقب همدیگر را قشنگ ببرید. «لا تَلْمِزُوا أَنْفُسَکُم‏»، (حجرات/۱۱) «من حَقَّر» داریم اگر کسی یک مسلمانی را تحقیر کند، بعضی‌ها اسم که می‌بریم همینطور فحش هم می‌دهیم. فلانی را می‌گویی؟ اَه… اسمش را می‌بریم یک خر هم بغلش می‌گذاریم.

۴- خطر مقدسات خیالی و ساختگی احترام گذاشتن مسأله مهمی است. حریم مقدسات، بله بعضی مقدسات خیالی است. مثل بت پرست‌ها، اشک می‌ریختند، بابا این بت، قرآن می‌گوید: «أَ تَعْبُدُونَ ما تَنْحِتُونَ‏» (صافات/۹۵) بابا این سنگ است، با دست خودت تراشیدی. یک مثلی هست می‌گویند: هم خدا را می‌خواهد، هم خرما را… این قصه چیست؟ کسی هست قصه را بلد باشد؟ نمی‌خواهم بگوید، فقط اگر کسی بلد است دست بلند کند. یک نفر… حالا، هسته خرما را درآوردند، مقدار زیادی خرما بود، هسته‌هایش را بیرون کشیدند. از گوشت خرما یک بت درست کردند، راست این بت گریه می‌کردند. کم کم خوردنی‌هایشان تمام شد و چیزی جز این بت نداشتند. گفتند: بابا چند کیلو خرمای خشک است. می‌شکنیم، آب می‌زنیم و می‌خوریم. تا تبر را برداشتند خرما را بشکنند، گفتند: بابا ما تا دیروز مقابل این گریه می‌کردیم، این خداست. گفت: خدا چیست؟ گرسنه هستیم. بزن… هی تبر را بالا می‌بردند و پایین می‌آوردند، جرأت نمی‌کردند، یک مثل گفت: هم خدا را می‌خواهد هم خرما را. این برای آن است. با دست خودش بت می‌تراشد و راستش گریه می‌کند. این را باید چه کرد. حضرت امیر بت‌های مکه را شکست. ابراهیم بت‌ها را شکست. حضرت موسی بنا بود کوه طور برود و عبادت کند، کتاب آسمانی تورات را بیاورد، چند روز؟ سی روز، سی روز چهل روز شد. در این ده روز که حضرت موسی تأخیر داشت یک مجسمه ساز هنرمند بود به اسم سامری، طلاهای مردم را جمع کرد از طلاهای مردم یک گوساله ساخت. طوری ساخت که وقتی باد درونش می‌رفت، صدا می‌کرد. مثل سوت‌هایی هست که زمین‌های ورزش می‌زنند، فوت می‌کنند صدا می‌کند. این باد که می‌خورد صدا می‌کرد. «عِجْلًا جَسَداً لَهُ‏ خُوار» (طه/۸۸) گفت: «هذا إِلهُکُم‏» خدای شما همین گوساله است. موسی برگشت دید به، خدا پرست‌ها گوساله پرست شدند. چطور آدم برمی‌گردد؟ به فاصله ده روز خدا پرست گوساله پرست می‌شود. حضرت موسی گفت: من این گوساله را آتش می‌زنم، «لَنُحَرِّقَنَّهُ‏ ثُمَّ لَنَنْسِفَنَّهُ فِی الْیَمِّ نَسْفاً» (طه/۹۷) این گوساله را می‌شکنم، آتش می‌زنم و خاکسترش هم به دریا می‌دهم. چرا؟ بخاطر اینکه این یک قداست خیالی است. فرق بگذاریم یک چیزهایی که…

۵- برنامه دشمن برای شکستن قداست دین قداست شکنی، قرآن انتقاد می‌کند می‌گوید: خیلی پیغمبر را تحقیر کردند. کلمات زشتی به پیغمبر گفتند. گفتند: شاعر، کاهن، کاهن یعنی پیشگویی از آینده، شاعر، کاهن، مجنون، جن زده، ساحر، سحر می‌کند دیگران را، مسحور، یک کسی که پیغمبر را سحر کرده، هم می‌گفتند: ساحر و هم مسحور می‌گفتند. ساحر یعنی پیغمبر مردم را سحر می‌کند، مسحور یعنی یک کسی پیغمبر سحر کرده است. این قداست‌های خیالی ارزش ندارد. شاه که فرار کرد، دانه درشت‌هایی که دور شاه بودند، گرفتند. من روزهای اول انقلاب پای تلویزیون بودم. گفت: ما قسم خورده بودیم به شاه وفادار باشیم لذا شاه که دستور می‌داد، مردم را به رگبار می‌بستیم چون قسم خورده بودند. این قسم درست است؟ اگر کسی قسم بخورد، به جای نان آجر بخورد، باید آجر بخورد؟ قسم به شرطی درست است، نذر به شرطی درست است که کار درست باشد. شما نذر کن یک ماه غذا نخوری. نذرت باطل است! آدم نذر کند که با سرش راه برود. پایش را هوا کند. هر چیزی، ما قسم خوردیم، اصلاً قسمت از نظر شرعی، قسم‌هایی که می‌گویند: نذر کردی به نذرت وفا کن، حتی وصیت کردی، اگر وصیت درونش فتنه است، حق نداری عمل کنی. بنده می‌میرم وصیت می‌کنم که به یک بچه‌ام ده تومان بدهم و به یک بچه‌ام یک تومان بدهم. خوب نباید به این وصیت عمل کرد چون این وصیت اختلاف در خانواده می‌اندازد و بین بچه‌ها کینه به وجود می‌آید. حتی ملک خودم را حق ندارم وصیت کنم. بخاطر اینکه فتنه درونش است. اگر چیزی باعث فتنه هست، نذر هم بکنی ارزش ندارد. من نذر کردم شترم را وسط خیابان بکشم، اصلاً نذرت باطل است. شتر را وسط خیابان می‌کشی، روز عاشورا کلی خون ریخته می‌شود و بعد باید کلی آب بریزی خیابان را بشویی. اصلاً نذرت باطل است. شتر کشتن خوب است وسط خیابان غلط است. ما باید بفهمیم کجا آره و کجا نه. حالا… به پیغمبر گفتند: ابتر، ابتر یعنی عقبه نداری. چون پیغمبر دو بچه کوچولو داشت، هردو در کودکی از دنیا رفتند. حتی یکبار یکی از این پسرهای پیغمبر که از دنیا رفتند، آن شب خورشید یا ماه گرفت. مردم گفتند: فهمیدی چه شد؟ پسر پیغمبر که مرد، خورشید گرفت. پیغمبر فرمود: جمع شوید! جمعیت را آورد جمع کرد و فرمود: پسر من با باقی پسرها فرقی نمی‌کند. خورشید و ماه بخاطر فوت پسر هیچکس نمی‌گیرد. بی‌خود غلو نکنید. این را انصاف می‌گویند. این را توحید می‌گویند. دکتر نیست، می‌گویند: دکتر! بگو من دکتر نیستم. مهندس نشده، جناب آقای مهندس، من هنوز مهندس نشدم. هنوز آیت الله نشدم، به من آیت الله نگویید. قرآن می‌گوید: اگر به کسی لقب دروغ دادند، خوشش آمد و هیچی نگفت، قطعاً جهنمی است. آیه‌اش آسان است، می‌خوانم. بعضی از کلمات قرآن را شما بلد هستید. «یُحّبون» می‌دانید یعنی چه؟ چی… دوست دارند. محبت دارند. «یُحِبُّونَ أَنْ یُحْمَدُوا» (آل‌عمران/۱۸۸) یحمدوا یعنی حمد، دوست دارد حمد و ستایش شود، «بِما لَمْ یَفْعَلُوا» از کار نکرده، ایشان از انقلابیون است. کجایش انقلابی است؟ زندان رفته و شکنجه شده است. اگر کسی به او مهندس بگوید، خوشش بیاید با اینکه مهندس نیست. آیت الله، خوشش بیاید، دکتر خوشش بیاید که نیست. اگر لقبی به کسی دادند که خوشش آمد و هیچی نگفت و راضی بود، قرآن می‌گوید: «فَلا تَحْسَبَنَّهُمْ بِمَفازَهٍ» احتمال نده اینها رستگار شوند، قطعاً اینها مجرم هستند. «مفازه» فوز و رستگاری، فکر نکن و احتمال نده اینها رستگار شوند. یعنی قطعاً مجرم هستند. صاف… یکسری قداست‌ها را باید شکست. مثلاً به چه دلیل رضاشاه پادشاه ایران شد؟ چه کمالی رضاشاه داشت؟ صدام چه کمالی داشت؟ آل سعود چه کمالی دارند که باید حکومت مسلمان‌ها، بر مسلمان‌ها حاکم شوند؟ عقلی، علمی، سابقه‌ای، هیچ کمالی نه رضاشاه داشت، نه صدام داشت و نه آل سعود دارند. اینکه باید این قداست را شکست. سلام و صلوات خدا بر امام که شکست. شاه را شکست، مردم شکستند به فرمان ایشان.

۶- برکت در نسل رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله به پیغمبر ما ابتر گفتند. پیغمبر ما دو پسر داشت، کوچک بودند مردند. فقط زهرا مانده بود. عرب‌ها زن را جزء آدم حساب نمی‌کردند. می‌گفتند: دختر است! لذا به پیغمبر ابتر گفتند، ابتر یعنی می‌میری و پسر هم نداری، دختر هم که ما جزء آدم حساب نمی‌کنیم، پس ابتر هستی یعنی قیچی می‌شوی. آیه نازل شد «إِنَّ شانِئَکَ هُوَ الْأَبْتَرُ» (کوثر/۳) ابتر یعنی دشمنت ابتر است. لذا با یک زهرا، شما الآن هرجا بگویی: سیدها دستشان را بالا کنند کسی که پدرش سید است، سید است. مادرش هم سید است، سید است. پدر و مادرش سید است، حتی اگر کسی مادرش هم سید باشد، سید است. بله حالا نمی‌شود خمس به او داد، یک حکم فقهی دارد ولی سیدی، سید است. از یک دختر میلیون‌ها سید، «وَ بَنِینَ‏ شُهُودا» (مدثر/۱۳) آیه قرآن است. فلانی که ده تا پسر ۱۲۰ کیلویی با کم و زیادش داشت، او ده پسر داشت محو شد، پیغمبر با یک دختر مطرح شد. «إِنَّا أَعْطَیْناکَ الْکَوْثَر» (کوثر/۱) خدا دو چیز به پیغمبر داد، یکی قرآن، یکی اهل‌بیت، قرآن را می‌گوید: «آتَیْناکَ سَبْعاً مِنَ الْمَثانِی» (حجر/۸۷) «آتینا» با الف و ت، یعنی ما قرآن دادیم. ولی زهرا را نمی‌گویند: آتینا، می‌گویند: «اعطینا» عطا کردیم با ع و ط، فرق بین آتا و اعطاء چیست؟ آتا یعنی چیزی دادیم، خواستیم بگیریم می‌گیریم، ممکن است پس بگیریم. اما عطا در جایی گفته می‌شود که می‌دهیم و دیگر پس نمی‌گیریم. قرآن را ممکن است، لذا می‌گوید: «وَ لَئِنْ شِئْنا لَنَذْهَبَنَ‏ بِالَّذِی أَوْحَیْنا إِلَیْکَ» (اسراء/۸۶) پیغمبر وحی دادیم ولی خواستیم وحی را قیچی می‌کنیم. دیگر هرچه فکر کنی وحی به تو نازل نمی‌شود. مسجد ضرار، بد نیست این را بدانید. منافقین آمدند گفتند: ما یک مسجد بسازیم برویم درونش جمع شویم، الآن هم بعضی جاها هست یک مسجد هست یک گروه خاصی درونش می‌روند. آمدند گفتند: یا رسول الله، ما در محله‌ها یک مسجد در مدینه ساختیم شما بیایید یک نماز جماعت بخوانید که رسمی شود، فرمود: مگر اینجا مسجد نبود؟ چرا بغل مسجد، مسجد می‌سازید؟ چرا؟ بغل مسجد، نباید مسجد ساخت تا چه رسد به حسینیه و مهدیه و فاطمیه و زینبیه، ما هی اینها را درست می‌کنیم هی از مسجد کم می‌شود. باید همه نیروها متمرکز در مسجد باشد. عاشورا است، از زهرا یاد بگیرید. حضرت زهرا روضه حضرت علی را در مسجد خواند، می‌خواست بگوید: حق علی را خوردند آمد در مسجد سخنرانی کرد. از امام سجاد یاد بگیرید. امام سجاد وقتی دید امام حسین را کشتند، در شام اسیر شد، رفت در مسجد شام روضه کربلا را خواند. شما سالی پنج شب، ده شب می‌خواهی روضه بخوانی، آدم برای یک کیلو آرد نانوایی باز نمی‌کند. دو کیلو آرد داری، شما یک تاسوعا و عاشورا داری، آنوقت برای یک تاسوعا و عاشورا یک حسینیه، مگر اینکه کارها و خدمات دیگر باشد که بعضی جاها این کار را می‌کنند.

۷- قداست مسجد به حفظ وحدت مسلمانان پیغمبر فرمود: مسجد دارید چرا ساختید؟ گفت: آقا هوا داغ است، باران می‌آید. پیرزن است، پیرمرد است، راه مشکل است، چیه و چیه… گفت: خیلی خوب، فعلاً من در جنگ تبوک هستم، بروم و برگردم، رفت جنگ تبوک و برگشت و دوباره آمدند، گفتند: بیایید مسجد نماز بخوانید، افتتاح شود. حضرت فرمود: مسلمان‌ها جمع شوید، بیل و کلنگ بردارید، رفتند مسجد را خراب کردند. اسمش را مسجد ضرار گذاشتند. یعنی مسجدی که مشتری‌های ما را کم می‌کند. تفرقه بین… یک عده این مسجد می‌روند، یک عده آن مسجد می‌روند، تفرقه بین مسلمان‌هاست، بعد فرمود: جایش هم زباله بریزید. کسی جایش خانه نسازد و اینجا محل دفن زباله‌ها شود. چرا؟ برای اینکه نیتش فاسد است. گاهی باید یکسری چیزها را بشکند. در قرآن جوان‌ها به شما بگویم. در قرآن دو آیه داریم. یک آیه داریم حرف بزرگ‌ها را گوش بدهید. یک آیه هم داریم حرف بزرگ‌ها را گوش ندهید. هردو آیه دارد. «فَبِهُداهُمُ» (انعام/۹۰) عربی‌هایی که می‌خوانم قرآن است. اگر بزرگان راهشان هدایت و حق بود، «اقْتَدِهْ» تو هم ببین بزرگان ما یک خدماتی کردند، از اینها یاد بگیریم. میراث فرهنگی است، کتاب است، هرچه، خدمات و هنرها و زحمت‌های پیشینیان را از بین نبرید. «فَبِهُداهُمُ‏ اقْتَدِهْ» یکجا می‌گوید: همه‌اش فکر نکن آنها چه کردند. خودت هم دست به کاری نو بزن. «وَ اجْعَلْنا لِلْمُتَّقِینَ‏ إِماماً» (فرقان/۷۴) این هم آیه قرآن بود. من امام شوم. یکوقتی قصه برای چهل سال است انقلاب شده و ده سال قبلش، تقریباً پنجاه سال پیش من طلبه‌ی نویی بودم و ده سالی در قم درس خواندم، بعد از مدرسه آمدیم به قم ده سالی بودیم، گفتیم: چه آخوندی شویم؟ چون آخوند چند نژاد هست. دفتر عقد، منبری، آیت الله، مدرس، به هر حال گفتیم: چه آخوندی شویم؟ گفتیم: آخوند اطفال شویم. مثل چه؟ مثل پزشک اطفال، الگو چه کسی است؟ خودم الگو می‌شوم. «وَ اجْعَلْنا لِلْمُتَّقِینَ‏ إِماماً» از کجا شروع کنیم؟ از همین بچه‌ها، رفتیم در کوچه و هفت بچه جمع کردیم و شروع کردیم با بچه‌ها قصه گفتن، از راه قصه و اصول دین ساده و عمیق و تفسیر، کشیده شد الآن که بیش از نیم قرن است معلم هستم و جایم را با احدی عوض نمی‌کنیم. این را خدمت معلمینی که پای تلویزیون هستم بگویم. بنده معلمی هستم که جایم را با هیچکس عوض نمی‌کنم. خدا رحمت کند دکتر بهشتی را، به ما زنگ زد. من بعد از انقلاب رفتم تلویزیون مشهور شدم ولی قبل از انقلاب کسی خیلی ما را نمی‌شناخت. دکتر بهشتی را قبل از انقلاب هم می‌شناختند. ایشان به من زنگ زد من می‌خواهم به قم منزل شما بیایم، یک حرف خصوصی دارم به شما بزنم. یک ساعت منزل شما باشم و کسی هم نباشد. فکر کردیم جاده اتوبان هم نبود بین قم و تهران، چه کاری است که بهشتی از تهران به خانه ما می‌آید، یک ساعت هیچکس هم در خانه نباشد. ماندیم قصه چیست. آمد منزل ما گفت: تو یک خوبی داری یک بدی، آمدم از خوبی شما تشکر کنم و از بدی به شما هشدار بدهم. مواظب این بدی باش. گفتم: خوبی من چیست؟ گفت: خوبی شما این است که در معلمی قوی هستی. چون بهشتی هم استاد دانشگاه بود و هم در دبیرستان کلاس داشت، دین و دانش قم آن زمان، در معلمی قوی هستی، تبریک می‌گویم. بدی این است که دست از معلمی بکشی و بروی شغل دیگری بگیری. شما خرجت چقدر است؟ گفتم: اینقدر. گفت: من ماه به ماه خرج شما را به بانک می‌دهم برو از بانک بگیر. که مشکل زندگی نداشته باشی و زندگی‌ات تأمین باشد و راحت بتوانی معلم باشی. گفتم: این چه پولی است؟ گفت: پول سهم امام است و من اجازه دارم آدم‌هایی که به درد می‌خورند، زندگی‌شان را تأمین کنم که به کلاسداری بچسبند. گفتم: سهم امام را باید با احتیاط خرج کرد. من آدم محتاطی نیستم، چیز خوبی گیرم بیاید می‌خورم ولی از اینکه شما از تهران به خانه ما می‌آیی و می‌گویی: قدر معلمی را داشته باش. این کار شما خیلی برایم ارزش داشت که می‌آیی زندگی مرا تأمین می‌کنی ماه به ماه و می‌گویی… من قول شرف می‌دهم تا آخر عمر معلم باشم. گفت: خاطرم جمع باشد؟ گفتم: بله، من غیر از معلمی شغل دیگری قبول نمی‌کنم. از ما بیعت گرفت که تا آخر عمر معلم باشم. ۸- قداست علم مفید و شغل معلّمی معلمی خیلی… چون مردم چیزی ندارند. برج دارند، برج چیست؟ ده طبقه، آجر و سیمان است. جماد است. هواپیمای شخصی جماد است. قالی ابریشم جماد است. استخر دارد جماد است. هرچه داشته باشی جماد است ولی معلم مخ نسل نو دارد، معلم انسان دارد و باقی جماد دارند. سرمایه‌دار معلم‌ها هستند. آن کسی که مغز نسل نو دارد سرمایه دارد نه آن کسی که آجر و آهن دارد. تازه مهندس آمده این ساختمان را ساخته است. این سالنی که ساختند چقدر سالن می‌ماند؟ فوقش صد سال، صد سال نمی‌ماند. بگو صد سال دویست سال. ولی یک معلم که بچه تربیت کند این تربیت تا روز قیامت اثرش می‌ماند. مهندس فقط مغزش مهندس است. معلم تمام حرکاتش اثر تربیتی دارد. یعنی یک معلم در مدرسه که نماز می‌خواند بچه‌ها هم خود به خود به نماز علاقه‌مند می‌شوند. مهندس مخش مهندس است و معلم تمام کارهایش مهندس است. مهندس یکی دو قرن اثرش می‌ماند. ماشینی که ساخته، ما شاید ماشین صد ساله در خیابان‌ها نداشته باشیم. یک قرن هم نمی‌ماند ولی بچه تربیت کنید تا چند قرن می‌ماند. کار، کار مهمی است. بعضی قداست‌ها را باید احترام گرفت. معلم مقدس است. پدر و مادر مقدس است. دین مقدس است. شهدا مقدس هستند. نام خدا مقدس است و قسم خوردیم باید عمل کنیم. علم مقدس است، کتاب‌های علمی را باید ارزش قائل باشیم. البته علم مفید، بعضی کتاب‌ها را… کسی یک خطی نوشته بود و قاب کرده بود به نمایشگاه برده بود، به یک نفر گفت: بنشین ببین اینهایی که می‌آیند این تابلوی مرا می‌بینند چه قضاوتی دارند؟ خودش رفت جایی و شب آمد گفت: نشستی مأموریت را انجام دادی، گفت: بله، من صبح تا الآن پای تابلوی شما بودم. مردم چه می‌گفتند؟ گفت: یکی گفت حیف نان، چه تابلوی مزخرفی است! یکی گفت: حیف قلم، یکی گفت: حیف جوهر، یکی گفت: حیف وقتی که صرف کرده است. گاهی وقت‌ها کتاب‌هایی هستی حیف عمری که آدم بشنود و بنشیند و این کتاب را بخواند. علم مضر یا علم غیر مفید یا علم بی خاصیت، قرآن هم آیات زیادی داریم که می‌گوید: دنبال علم بی خاصیت نروید. مثلاً اصحاب کهف چند نفر بودند؟ یکی می‌گوید: شش تا، یکی می‌گوید: چهار تا، قرآن می‌گوید: چه کار داری شش تا بودند یا چهار تا؟ اصحاب کهف در جامعه فاسد دیدند هضم می‌شوند رفتند در بیابان و غار زندگی کردند تا دینشان را حفظ کنند. هنر اصحاب کهف حفظ دینشان بود. در جامعه فاسد هضم نشدند حالا یا شش تا، یا هفت تا. مثل اینکه بگوییم: بوعلی سینا چند کیلو است؟ این علم است؟ خیلی کتاب‌ها بدانی جایی آباد نمی‌شود، ندانی جایی خراب نمی‌شود. ولی کتاب علمی مقدس است. کتاب بوسیدنی است. ما باید مقدسات را احترام بگذاریم. اگر تحقیر کنیم تحقیر می‌شویم. این هم جزاست. کسی کسی را تحقیر کند خودش هم تحقیر می‌شود. روایت داریم اگر کسی را تحقیر کنی نمی‌میری جز اینکه به همان بلا مبتلا شویم. یک وسواسی بود در والضالین گیر می‌کرد. هی می‌گفت: «والض… والض… والض… والض…» وسواسی گرفته بود و نمی‌توانست والضالین بگوید. یک کسی پشت سرش بود گفت: مرض مرض مرض! همه خندیدند. همین آقایی که سر به سر او گذاشت در این کلمه «والض» گرفتار شد و نمی‌توانست بگوید: «والضالین» گیر می‌کرد. حدیث داریم سر به سر هرکس بگذاری نمی‌میری جز اینکه به همان بلا مبتلا شوی. احترام بگیریم، احترام… تابلو نوشته بود «احتَرِم تُحترم» احترام بگیرید احترام کنند. حرف زشت نزنید. این زبان مقدس است، زبانی که می‌تواند حق بگوید، چرا حرف زشت زدی؟ این لب مقدس است. این لب خوب را چرا سیگاری کردی؟ ذهن شما مقدس است. یک نوار کاست بدهند صدای گربه رویش ضبط می‌کنی؟ این نواری که در مغز شماست چرا با هر آهنگی پر می‌کنی؟ موسیقی مجاز است. چه مجاز چه غیر مجاز، شما حیف هستی. مگر هرچه مجاز است انجام می‌شود. خیلی چیزها حلال است اما عمر شما حیف است. خدایا یاد ما بده وظیفه ما چیست، توفیق بده عمل کنیم. یادمان بده وظیفه ما چه نیست، تقوا بده دوری کنیم. از همه انحراف‌ها همه ما را برای همیشه حفظ بفرما. «والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»

«سؤالات مسابقه»

۱- آیه اول سوره اعلی، به چه امری تأکید می‌کند؟

۱) تسبیح خداوند ۲) تسبیح نام خداوند ۳) تسبیح همراه با حمد خداوند

۲- سفارش قرآن برای حضور در مساجد، چیست؟

۱) ساده‌ترین لباس ۲) بهترین لباس ۳) گران‌ترین لباس

۳- آیه ۱۱ سوره مجادله به بالابودن مقام چه کسانی اشاره دارد؟

۱) مجاهدان در راه خدا ۲) اهل انفاق و زکات ۳) صاحبان علم و دانش

۴- برخورد حضرت موسی علیه‌السلام با مجسّمه گوساله سامری چه بود؟

۱) حفظ برای عبرت دیگران ۲) شکستن و نابودکردن ۳) تبدیل به اشیاء زینتی

۵- آیه ۹۰ سوره انعام به چه امری فرمان می‌دهد؟

۱) پیروی از راه درست پیشینیان ۲) دوری از راه پیشینیان ۳) پیروی مطلق از راه پیشینیان


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





موضوعات مرتبط: درسهایی از قرآن
برچسب‌ها: درسهایی از قرآن
 
 
این وب سایت جهت بسط وگسترش فرهنگ قرآنی ، با لا بردن سطح آگاهیهای دینی اعتقادی تربیتی