سنگی در وسط باغ و دور اندیشی خریدار
نویسنده :علی باقری
سنگی در وسط باغ و دور اندیشی خریدار
باغی بزرگ در آستانه ی فروش بود . گفتگوی معامله صورت گرفته بود . سند و پول هنوز بین طرفین رد و بدل نگردیده بود .خریدار یک پیر مرد با تجربه و جهاندیده و آزموده بود . قبل از اینکه پول و سند رد بدل شود و صیقه ی معامله خوانده شود خریدار گفت : اجازه دهید یک بار دیگر از باغ دیدن کنم . در هین بازدید از باغ سنگی بزرگی نظرش را به خود جلب کرد که قبلا به آن توجه نکرده بود . پرسید این سنگ بزرگ در وسط باغ از کجا آمده است . صاحب باغ (فروشنده) گفت پدرم از پدر بزرگش شنیده بود: یک زمانی سیلی از اینجا آمده و این سنگ را با خود آورده و در همین جا افکنده. پیر مرد گفت من از خرید این باغ منصرف شدم . فروشنده گفت چرا ؟ خریدار گفت اگر سیلی از یک جایی زمانی آمده باشد امکان وقوع سیل نظیر آن در همان مکان حتی پس گذشت سالیان دراز وجود دارد .
نظرات شما عزیزان: