تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان ندای وحی و آدرس nedayevahi.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 316
بازدید دیروز : 1030
بازدید هفته : 11673
بازدید ماه : 42184
بازدید کل : 10433939
تعداد مطالب : 16946
تعداد نظرات : 80
تعداد آنلاین : 1


حدیث موضوعیاک مهدویت امام زمان (عج)اک آیه قرآناک

 
 
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : سه شنبه 8 / 6 / 1394

كرامت انسانى

بر اساس سخنان آن حضرت كرامت انسانى زير بناى بسيارى از مراتب بالاى انسانى است؛ و اساس ترقى و تكامل انسان به حساب مى‏آيد.

آن حضرت مى‏فرمايند:

«من كرمت عليه نفسه هانت عليه شهواته‏»(1) .

«كسيكه داراى كرامت نفس باشد شهوات در پيش او بى ارزش خواهند بود».

و يا مى‏فرمايد «من كرمت عليه نفسه لم يهنها بالمعصية‏».(2)

كسى كه براى خود ارزش و كرامت قائل باشد خود را به معصيت و گناه، زبون و خوار نمى‏كند».

و در جاى ديگر مى‏فرمايد: «عالم كسى است كه قدر خويش را بشناسد و از جهل و نادانى انسان همين بس كه ارزش خود را نداند».

و در نامه 31 نهج البلاغه مى‏فرمايد.

ايمان از ديدگاه حضرت على (ع)

در كتاب شريف نهج البلاغه كه حاوى سخنان نغز و حكيمانه حضرت على عليه‏السلام مى‏باشد، مساله ايمان از جايگاه و اهميت ويژه‏اى برخوردار است و به جهات گوناگون آن پرداخته شده است كه در اين نوشتار به نمونه‏هايى از آن اشاره مى‏شود:

الف) فضيلت ايمان

«همانا بهترين چيز كه نزديكى خواهان به خدا سبحان بدان توسل مى‏جويند ايمان به خدا و پيامبر ... است‏» (1)

ب) اقسام ايمان

«برخى ايمان در دلها برقرار است، و برخى ديگر ميان دلها و سينه‏ها عاريت و ناپايدار» (2)

ج) پايه‏هاى ايمان

«ايمان بر چهار پايه استوار است‏بر شكيبائى، و يقين، و عدالت و جهاد. شكيبائى و صبر را چهار شاخه است: آرزومند بودن، ترسيدن، و پارسائى و چشم اميد داشتن. پس آن كه مشتاق و آرزومند بهشت‏بود شهوتها را از دل زدود، و آن كه از دوزخ ترسيد، از آنچه حرام است دورى گزيد، و آن كه خواهان دنيا نبود و پارسائى داشت مصيبتها بروى آسان نمود، و آن كه مرگ را چشم داشت، در كارهاى نيك پاى پيش گذاشت.

و يقين بر چهار شعبه است: بر بينائى زيركانه، و دريافت عالمانه و پند گرفتن از گذشت زمان و رفتن به روش پيشينيان. پس آن كه زيركانه ديد حكمت‏بروى آشكار گرديد، و آن را كه حكمت آشكار گرديد عبرت آموخت، و آن كه عبرت آموخت چنان است كه پشينيان زندگى را در نورديد.

و عدل بر چهار شعبه است: بر فهمى ژرف نگرنده، و دانشى پى به حقيقت‏برنده و نيكو داورى فرمودن، و در بردبارى استوار بودن. پس آن كه فهميد به ژرفاى دانش رسيد و آنكه به ژرفاى دانش رسيد از آبشخور شريعت‏سيراب گرديد و آن كه بردبار بود، تقصير نكرد و ميان مردم با نيكنامى زندگى نمود.

و جهاد بر چهار شعبه است: به نيك وادار نمودن و از كار زشت منع فرمودن و پايدارى در پيكار با دشمنان، و دشمنى با فاسقان. پس آنكه به كار نيك واداشت، پشت مومنان را استوار داشت، و آن كه از كار زشت منع فرمود بينى منافقان را به خاك سود؛ و آن كه در پيكار با دشمنان پايدار بود، حقى را كه برگردن دارد ادا نمود؛ و آن كه با فاسقان دشمن بود و براى خدا به خشم آيد، خدا به خاطر او خشم آورد و روز رستاخيز وى را خشنود نمايد» (3)

و در جاى ديگر درباره حقيقت ايمان فرمودند

«ايمان، شناختن به دل، و اقرار به زبان و فرمان بردن با اندامها است‏» (4)

د) نشانه‏هاى ايمان

1 - «ايمان بنده راست نباشد، جز آنگاه كه اعتماد او بدانچه در دست‏خداست‏بيش از اعتماد وى بدانچه در دست‏خود اوست‏بود.» (5)

2 - كلمه 333 كلمات قصار ص 420 نهج البلاغه:

(در صفت مؤمن فرمود:) شادمانى مؤمن در رخسار اوست و اندوه وى در دلش. سينه او هر چه فراختر است و نفس وى هر چه خوارتر. برترى جستن را خوش نمى‏دارد، و شنواندن نيكى خود را به ديگران دشمن مى‏شمارد. اندوهش دراز است، همتش فراز. خاموشى‏اش بسيارست، اوقاتش گرفتار؛ سپاسگزار است، شكيبايى پيشه است، فرو رفته در انديشه است، نياز خود به كس نگويد، خوى آرام دارد، راه نرمى پويد. نفس او سخت‏تر از سنگ خارا - در راه ديندارى - و او خوارتر از بنده - در فروتنى و بى‏آزارى -.

و نيز فرمود: «ايمان آن است كه راستى را برگزينى كه به زيان تو بود بر دروغى كه تو را سود دهد، و گفتارت بركردارت نيفزايد و چون از ديگرى سخن گويى ترس از خدا در دست آيد» (6)

ه) آفات ايمان

1 - همنشينى با اهل هوى و هوس

2 - دروغ گفتن

3 - حسد ورزيدن

«همنشينى پيروان هوا فراموش كردن ايمان و جاى حاضر شدن شيطان است. از دروغ دورى گزينيد كه از ايمان به دور است ... بر هم حسد مبريد كه حسد ايمان را مى‏خورد چنانكه آتش هيزم را» (7)

و) عوامل تقويت ايمان

1 - اعمال صالح

«ايمان را بر كرده‏هاى نيك دليل توان ساخت، و از كردار نيك ايمان را توان شناخت‏» (8)

2 - سلامت قلب

«ايمان بنده‏اى استوار نگردد تا دل او استوار نشود و دل او استوار نشود تا زبان او استوار نگردد» (9)

3 - صبر

«صبر و شكيبائى نسبت‏به ايمان مثل سر است نسبت‏به تن، همانطور كه تنى سر ندارد فايده‏اى ندارد، ايمانى هم كه صبر و شكيبائى در او نباشد فائده‏اى ندارد» (10)

4 - حياء

«هيچ ايمانى مثل حياء نيست‏» (11)

ز) نتائج ايمان

1 - شهود حق

«ديده‏ها او را آشكارا نتوان ديد، اما دلها با ايمان درست‏بدو خواهد رسيد» (12)

2 - توان فهم معارف عالى

«دانستن امر ما (ولايت) كارى سخت است و تحمل آن دشوار كسى آن را تحمل نكند جز انسان با ايمانى كه خداوند قلب او رابراى ايمان آزموده باشد» (13)

پى‏نوشت‏ها:

(1)نهج البلاغه، خطبه 110

(2)همان خطبه 189

(3)همان، كلمات قصار، 31

(4)همان، 227

(5)همان 310

(6)همان، 458

(7)همان، خطبه، 86

(8)نهج البلاغه، خطبه، 156

(9)همان، 176

(10)همان، كلمات قصار، 82

(11)همان، 113

(12) همان، خطبه، 179

(13)همان، خطبه 189

تزكيه نفس

 

1 - بر نفس خود بخيل باش و زمام آن را در آنچه برايت روانيست رها مگردان كه بخل ورزيدن بر نفس داد آن را دادن است در آنچه دوست دارد يا ناخوش مى‏انگارد.(1)

2 - مؤمن ... سينه او هر چه فراختر است و نفس وى هر چه خوارتر.(2)

3 - پس حساب نفس خود را براى خود گير كه ديگران را حسابرسى است.(3)

4 - آن كه حساب نفس خود كرد سود برد و آن كه از آن غافل گرديد زيان ديد(4)

5 - بر خواهش نفست غلبه كن حكمت الهى برايت كامل مى‏شود.(5)

6 - با كندن ريشه بدى از سينه‏ات آن را از سينه ديگرى بر كن.(6)

7 - راه راست را از عقل جوى و هواى نفس را مخالفت كن تا پيروز گردى.(7)

8 - آنگه از خود خوشنود بود ناخشنودان او بسيار شود. كلمات قصار - 6

9 - خداى بيامرزد مردى را كه با لجام طاعت و تقوى خويش نفس را مهار كند و لجام زند و با زمام خود را بسوى فرمانبردارى خدا بكشاند»(8)

10 - «به نفس خدمت كردن او را از لذت و سرمايه‏هاى (شهوانى) بازداشتن و به كسب علوم و حكمتها وادارش كردن و به عبارت و طاعتها بكوشش داشتن است، و رستگارى نفس در اين است‏».(9)

11 - پيكر و تن را خدمت كردن باو دادن است آنچه را كه مى‏خواهد از لذات و شهوتها و سرمايه‏ها و هلاك نفس در اين كار است‏»(10)

پى‏نوشتها:

1)صفحه 326 - نهج البلاغه شهيدى)

2)كلمات قصار 333 - ص 421)

3)خطبه 223 - 16

4)كلمات قصار 208

5)غرر الحكم ج 1 فصل دوم ح 49

6)غرر الحكم ج 1 فصل دوم ح 70

7)غرر الحكم ج 1 فصل دوم ح 87

8)غرر الحكم ج 1 فصل سى و سوم، ح 15

9)همان - فصل 31 - ح 61

10)همان ح 60

وفاى به عهد

1 ـ «مردم! همانا وفا همزاد راستى است هيچ سپرى چون وفا باز دارنده (گزند) نيست. و بى وفائى نكنيد، آن كه مى‏داند او را چگونه بازگشتگاهى است. مادر روزگارى بسر مى‏بريم كه بيشتر مردم آن بى‏وفائى را زيركى دانند، و نادانان آن مردم را گريز و چاره‏انديش خوانند . خداشان كيفر دهد چرا چنين مى‏پندارند؟ گاه بود كه مرد آزموده و دانا از چاره كار آگاه است، اما فرمان خدا وى را مانع راه است. پس دانسته و توانا بر كار، چاره را واگذارد تا آن كه پرواى دين ندارد فرصت شمارد و سود آن را بردارد.» (1)

2 ـ وفا دارى نجابت است. (2)

3 ـ جوانمرد وعده‏اش نقد و فورى است. ناكس وعده‏اش بهانه‏جوئى و به فردا انداختن است (3)

 

پى‏نوشتها:

1)خطبه، 41

2)غررالحكم ج 1 فصل اول ح 24

3)غررالحكم ج 2 فصل 83 ح 2و 1

عبادت و نيايش

عبادت و پرستش خداوند يكتا و ترك پرستش هر موجود ديگر،يكى از اصول تعليمات پيامبران الهى است.تعليمات هيچ پيامبرى از عبادت خالى نبوده است.

چنانكه مى‏دانيم در ديانت مقدسه اسلام نيز عبادت سرلوحه همه تعليمات است.چيزى كه هست در اسلام عبادت به صورت يك سلسله تعليمات جدا از زندگى كه صرفا به دنياى ديگر تعلق داشته باشد وجود ندارد،عبادات اسلامى با فلسفه‏هاى زندگى توام است و در متن زندگى واقع است.

گذشته از اينكه برخى عبادات اسلامى به صورت مشترك و همكارى دسته جمعى صورت مى‏گيرد، اسلام به عبادتهاى فردى نيز آنچنان شكل داده است كه متضمن انجام پاره‏اى از وظايف زندگى است. مثلا نماز كه مظهر كامل اظهار عبوديت است،چنان در اسلام شكل خاص يافته است كه حتى فردى كه مى‏خواهد در گوشه خلوت به تنهايى نماز بخواند خود به خود به انجام پاره‏اى از وظايف اخلاقى و اجتماعى از قبيل نظافت،احترام به حقوق ديگران،وقت‏شناسى،جهت‏شناسى،ضبط احساسات،اعلام صلح و سلم با بندگان شايسته خدا و غيره مقيد مى‏گردد.

از نظر اسلام هر كار خير و مفيدى اگر با انگيزه پاك خدايى توام باشد عبادت است.لهذا درس خواندن، كار و كسب كردن،فعاليت اجتماعى كردن اگر لله و فى الله باشد عبادت است.

در عين حال،اسلام نيز پاره‏اى تعليمات دارد كه فقط براى انجام مراسم عبادت وضع شده است از قبيل نماز و روزه،و اين خود فلسفه‏اى خاص دارد.

درجات عبادتها

تلقى افراد از عبادت يكسان نيست،متفاوت است.از نظر برخى افراد عبادت نوعى معامله و معاوضه و مبادله كار و مزد است،كار فروشى و مزد بگيرى است.همان طور كه يك كارگر،روزانه نيروى كار خود را براى يك كار فرما مصرف مى‏كند و مزد مى‏گيرد،عابد نيز براى خدا زحمت مى‏كشد و خم و راست مى‏شود و طبعا مزدى طلب مى‏كند كه البته آن مزد در جهان ديگر به او داده خواهد شد.

و همان طور كه فايده كار براى كارگر در مزدى كه از كار فرما مى‏گيرد خلاصه مى‏شود و اگر مزدى در كار نباشد نيرويش به هدر رفته است،فايده عبادت عابد نيز از نظر اين گروه همان مزد و اجرى است كه در جهان ديگر به او به صورت يك سلسله كالاهاى مادى پرداخت مى‏شود.

و اما اينكه هر كارفرما كه مزدى مى‏دهد به خاطر بهره‏اى است كه از كار كارگر مى‏برد و كارفرماى ملك و ملكوت چه بهره‏اى مى‏تواند از كار بنده ضعيف ناتوان خود ببرد،و هم اينكه فرضا اجر و مزد از جانب آن كار فرماى بزرگ به صورت تفضل و بخشش انجام گيرد پس چرا اين تفضل بدون صرف مقدارى انرژى كار به او داده نمى‏شود،مساله‏اى است كه براى اينچنين عابدهايى هرگز مطرح نيست.

از نظر اين گونه افراد تار و پود عبادت همين اعمال بدنى و حركات محسوس ظاهرى است كه به وسيله زبان و ساير اعضاى بدن صورت مى‏گيرد.

اين يك نوع تلقى است از عبادت كه البته عاميانه و جاهلانه است،و به تعبير بوعلى در نمط نهم اشارات خدانشناسانه است و تنها از مردم عامى و قاصر پذيرفته است.

تلقى ديگر از عبادت تلقى عارفانه است.بر حسب اين تلقى،مساله كارگر و كارفرما و مزد به شكلى كه ميان كارگر و كارفرما متداول است مطرح نيست و نمى‏تواند مطرح باشد.بر حسب اين تلقى،عبادت نردبان قرب است،معراج انسان است،تعالى روان است،پرواز روح است‏به سوى كانون نامرئى هستى، پرورش استعدادهاى روحى و ورزش نيروهاى ملكوتى انسانى است،پيروزى روح بر بدن است،عاليترين عكس العمل سپاسگزارانه انسان است از پديد آورنده خلقت،اظهار شيفتگى و عشق انسان است‏به كامل مطلق و جميل على الاطلاق،و بالاخره سلوك و سير الى الله است.

بر حسب اين تلقى،عبادت پيكرى دارد و روحى،ظاهرى دارد و معنى‏اى آنچه به وسيله زبان و ساير اعضاى بدن انجام مى‏شود پيكره و قالب و ظاهر عبادت است،روح و معنى عبادت چيز ديگر است.روح عبادت وابستگى كامل دارد به مفهومى كه عابد از عبادت دارد و به نوع تلقى او از عبادت و به انگيزه‏اى كه او را به عبادت بر انگيخته است و به بهره و حظى كه از عبادت عملا مى‏برد و اينكه عبادت تا چه اندازه سلوك الى الله و گام برداشتن در بساط قرب باشد.

تلقى نهج البلاغه از عبادت

تلقى نهج البلاغه از عبادت چگونه است؟تلقى نهج البلاغه از عبادت تلقى عارفانه است.بلكه سر چشمه و الهام بخش تلقيهاى عارفانه از عبادتها در جهان اسلام،پس از قرآن مجيد و سنت رسول اكرم كلمات على و عبادتهاى عارفانه على است.

چنانكه مى‏دانيم يكى از وجهه‏هاى عالى و دور پرواز ادبيات اسلامى(چه در عربى و چه در فارسى) وجهه روابط عابدانه و عاشقانه انسان است‏با ذات احديت.انديشه‏هاى نازك و ظريفى به عنوان خطابه، دعا،تمثيل،كنايه،به صورت نثر يا نظم در اين زمينه به وجود آمده است كه راستى تحسين آميز و اعجاب انگيز است.

با مقايسه با انديشه‏هاى ما قبل اسلام در قلمرو كشورهاى اسلامى مى‏توان فهميد كه اسلام چه جهش عظيمى در انديشه‏ها در جهت عمق و وسعت و لطف و رقت‏به وجود آورده است.اسلام از مردمى كه بت يا انسان و يا آتش را مى‏پرستيدند و بر اثر كوتاهى انديشه‏ها مجسمه‏هاى ساخته دست‏خود را معبود خود قرار مى‏دادند و يا خداى لا يزال را در حد پدر يك انسان تنزل مى‏دادند و احيانا پدر و پسر را يكى مى‏دانستند و يا رسما اهورا مزدا را مجسم مى‏دانستند و مجسمه‏اش را همه جا نصب مى‏كردند،مردمى ساخت كه مجردترين معانى و رقيقترين انديشه‏ها و لطيفترين افكار و عاليترين تصورات را در مغز خود جاى دادند.

چطور شد كه يكمرتبه انديشه‏ها عوض شد،منطقها تغيير كرد،افكار اوج گرفت،احساسات رقت‏يافت و متعالى شد و ارزشها دگرگون گشت؟

سبعه معلقه و نهج البلاغه دو نسل متوالى هستند.هر دو نسل،نمونه فصاحت و بلاغت‏اند اما از نظر محتوا تفاوت از زمين تا آسمان است.در آن يكى هر چه هست وصف اسب است و نيزه و شتر و شبيخون و چشم و ابرو و معاشقه و مدح و هجو افراد،و در اين يكى عاليترين مفاهيم انسانى.

اكنون براى اينكه نوع تلقى نهج البلاغه از عبادت روشن شود،به ذكر نمونه‏هايى از كلمات على مى‏پردازيم و سخن خود را با جمله‏اى آغاز مى‏كنيم كه درباره تفاوت تلقيهاى مردم از عبادت گفته شده است.

عبادت آزادگان

ان قوما عبدوا الله رغبة فتلك عبادة التجار،و ان قوما عبدوا الله رهبة فتلك عبادة العبيد،و ان قوما عبدوا الله شكرا فتلك عبادة الاحرار (1) .

همانا گروهى خداى را به انگيزه پاداش مى‏پرستند،اين عبادت تجارت پيشگان است،و گروهى او را از ترس مى‏پرستند،اين عبادت عبادت برده صفتان است،و گروهى او را براى آنكه او را سپاسگزارى كرده باشند مى‏پرستند،اين عبادت آزادگان است.

لو لم يتوعد الله على معصيته لكان يجب ان لا يعصى شكرا لنعمه (2) .

فرضا خداوند كيفرى براى نافرمانى معين نكرده بود،سپاسگزارى ايجاب مى‏كرد كه فرمانش تمرد نشود.

از كلمات آن حضرت است:

الهى ما عبدتك خوفا من نارك و لا طمعا فى جنتك بل وجدتك اهلا للعبادة فعبدتك(3) .

من تو را به خاطر بيم از كيفرت و يا به خاطر طمع در بهشت پرستش نكرده‏ام،من تو را بدان جهت پرستش كردم كه شايسته پرستش يافتم.

ياد حق

ريشه همه آثار معنوى اخلاقى و اجتماعى كه در عبادت است در يك چيز است:ياد حق و غير او را از ياد بردن.قرآن كريم در يك جا به اثر تربيتى و جنبه تقويتى روحى عبادت اشاره مى‏كند و مى‏گويد:«نماز از كار بد و زشت‏باز مى‏دارد»و در جاى ديگر مى‏گويد:«نماز را براى اينكه به ياد من باشى بپا دار»،اشاره به اينكه انسان كه نماز مى‏خواند و در ياد خداست همواره در ياد دارد كه ذات دانا و بينايى مراقب اوست،و فراموش نمى‏كند كه خودش بنده است.

ذكر خدا و ياد خدا كه هدف عبادت است،دل را جلا مى‏دهد و صفا مى‏بخشد و آن را آماده تجليات الهى قرار مى‏دهد.على در باره ياد حق كه روح عبادت است چنين مى‏فرمايد:

ان الله سبحانه و تعالى جعل الذكر جلاء للقلوب،تسمع به بعد الوقرة و تبصر به بعد العشوة و تنقاد به بعد المعاندة و ما برح لله عزت الاؤه فى البرهة بعد البرهة و فى ازمان الفترات عباد ناجاهم فى فكرهم و كلمهم فى ذات عقولهم (4) .

خداوند ياد خود را صيقل دلها قرار داده است.دلها بدين وسيله از پس كرى شنوا و از پس نابينايى بينا و از پس سركشى و عناد رام مى‏گردند.همواره چنين بوده و هست كه خداوند متعال در هر برهه‏اى از زمان و در زمانهايى كه پيامبرى در ميان مردم نبوده است،بندگانى داشته و دارد كه در سر ضمير آنها با آنها راز مى‏گويد و از راه عقلهايشان با آنان تكلم مى‏كند.

در اين كلمات خاصيت عجيب و تاثير شگرف ياد حق در دلها بيان شده است تا جايى كه دل قابل الهامگيرى و مكالمه با خدا مى‏گردد.

حالات و مقامات

در همين خطبه حالات و مقامات و كرامتهايى كه براى اهل معنى در پرتو عبادت رخ مى‏دهد توضيح داده شده است.از آن جمله مى‏فرمايد:

قد حفت‏بهم الملائكة و تنزلت عليهم السكينة و فتحت لهم ابواب السماء و اعدت لهم مقاعد الكرامات فى مقام اطلع الله عليهم فيه فرضى سعيهم و حمد مقامهم يتنسمون بدعائه روح التجاوز...

فرشتگان آنان را در ميان گرفته‏اند،آرامش بر ايشان فرود آمده است،درهاى ملكوت بر روى آنان گشوده شده است،جايگاه الطاف بى پايان الهى برايشان آماده گشته است،خداوند متعال مقام و درجه آنان را كه به وسيله بندگى به دست آورده‏اند ديده و عملشان را پسنديده و مقامشان را ستوده است. آنگاه كه خداوند را مى‏خوانند،بوى مغفرت و گذشت الهى را استشمام و پس رفتن پرده‏هاى تاريك گناه را احساس مى‏كنند.

شب مردان خدا

از ديدگاه نهج البلاغه دنياى عبادت دنياى ديگرى است.دنياى عبادت آكنده از لذت است،لذتى كه با لذت دنياى سه بعدى مادى قابل مقايسه نيست.دنياى عبادت پر از جوشش و جنبش و سير و سفر است،اما سير و سفرى كه‏«به مصر و عراق و شام‏»و يا هر شهر ديگر زمينى منتهى نمى‏شود،به شهرى منتهى مى‏شود«كو را نام نيست‏».دنياى عبادت شب و روز ندارد،زيرا همه روشنايى است،تيرگى و اندوه و كدورت ندارد،يكسره صفا و خلوص است.از نظر نهج البلاغه چه خوشبخت و سعادتمند است كسى كه به اين دنيا پا گذارد و نسيم جانبخش اين دنيا او را نوازش دهد.آن كس كه به اين دنيا گام نهد،ديگر اهميت نمى‏دهد كه در دنياى ماده و جسم بر ديبا سر نهد يا بر خشت:

طوبى لنفس ادت الى ربها فرضها و عركت‏بجنبها بوسها و هجرت فى الليل غمضها حتى اذا غلب الكرى عليها افترشت ارضها و توسدت كفها فى معشر اسهر عيونهم خوف معادهم و تجافت عن مضاجعهم جنوبهم و همهمت‏بذكر ربهم شفاههم و تقشعت‏بطول استغفارهم ذنوبهم.اولئك حزب الله،الا ان حزب الله هم المفلحون (5) .

چه خوشبخت و سعادتمند است آن كه فرايض پروردگار خويش را انجام مى‏دهد(الله،يار و حمد و قول هو الله كار اوست)،رنجها و ناراحتيها را(مانند سنگ آسيا دانه را)در زير پهلوى خود خرد مى‏كند،شب هنگام از خواب دورى مى‏گزيند و شب زنده‏دارى مى‏نمايد،آنگاه كه سپاه خواب حمله مى‏آورد زمين را فرش و دست‏خود را بالش قرار مى‏دهد،در گروهى است كه نگرانى روز بازگشت‏خواب از چشمانشان ربوده،پهلوهاشان از خوابگاههاشان جا خالى مى‏كنند،لبهاشان به ذكر پروردگارشان آهسته حركت مى‏كنند،ابر مظلم گناههايشان بر اثر استغفارهاى مداومشان پس مى‏رود.آنانند حزب خدا،همانا آنانند رستگاران!

شب مردان خدا روز جهان افروز است روشنان را به حقيقت‏شب ظلمانى نيست.

ترسيم چهره عبادت و عباد در نهج البلاغه

در فصل پيش طرز تلقى نهج البلاغه از عبادت بيان شد،معلوم شد كه از نظر نهج البلاغه عبادت تنها انجام يك سلسله اعمال خشك و بى‏روح نيست.اعمال بدنى صورت و پيكره عبادت است،روح و معنى چيز ديگر است.اعمال بدنى آنگاه زنده و جاندار است و شايسته نام واقعى عبادت است كه با آن روح و معنى توام باشد.عبادت واقعى نوعى خروج و انتقال از دنياى سه بعدى و قدم نهادن در دنيايى ديگر است،دنيايى كه به نوبه خود پر است از جوشش و جنبش و از واردات قلبى و لذتهاى خاص به خود.

در نهج البلاغه مطالب مربوط به اهل سلوك و عبادت فراوان آمده است.به عبارت ديگر،ترسيمها از چهره عبادت و عبادت پيشگان شده است،گاهى سيماى عباد و سلاك از نظر شب زنده‏دارى‏ها،خوف و خشيت‏ها،شوق و لذت‏ها،سوز و گدازها،آه و ناله‏ها،تلاوت قرآن‏ها ترسيم و نقاشى شده است،گاهى واردات قلبى و عنايات غيبى كه در پرتو عبادت و مراقبه و جهاد نفس نصيبشان مى‏گردد بيان شده است،گاهى تاثير عبادت از نظر«گناه زدايى‏»و محو آثار تيره گناهان مورد بحث قرار گرفته است،گاهى به اثر عبادت از نظر درمان پاره‏اى بيماريهاى اخلاقى و عقده‏هاى روانى اشاره شده است و گاهى ذكرى از لذتها و بهجتهاى خالص و! بى‏شائبه و بى‏رقيب عباد و زهاد و سالكان راه به ميان آمده است.

شب زنده‏دارى‏ها

اما الليل فصافون اقدامهم تالين لاجزاء القران يرتلونه ترتيلا،يحزنون به انفسهم و يستثيرون به دواء دائهم،فاذا مروا بآية فيها تشويق ركنوا اليها طمعا و تطلعت نفوسهم اليها شوقا و ظنوا انها نصب اعينهم، و اذا مروا بآية فيها تخويف اصغوا اليها مسامع قلوبهم و ظنوا ان زفير جهنم و شهيقها فى اصول آذانهم، فهم حانون على اوساطهم،مفترشون لجباههم و اكفهم و ركبهم و اطراف اقدامهم،يطلبون الى الله تعالى فى فكاك رقابهم،و اما النهار فحلماء علماء ابرار اتقياء (6) .

شبها پاهاى خود را براى عبادت جفت مى‏كنند،آيات قرآن را با آرامى و شمرده و شمرده تلاوت مى‏نمايند،با زمزمه آن آيات و دقت در معنى آنها غمى عارفانه در دل خود ايجاد مى‏كنند و دواى دردهاى خويش را بدين وسيله ظاهر مى‏سازند،هر چه از زبان قرآن مى‏شنوند مثل اين است كه به چشم مى‏بينند،هر گاه به آيه‏اى از آيات رحمت مى‏رسند بدان طمع مى‏بندند و قلبشان از شوق لبريز مى‏گردد،چنين مى‏نمايد كه نصب العين آنهاست،و چون به آيه‏اى از آيات قهر و غضب مى‏رسند بدان گوش فرا مى‏دهند و مانند اين است كه آهنگ بالا و پايين رفتن شعله‏هاى جهنم به گوششان مى‏رسد، كمرها را به عبادت خم كرده و پيشانيها و كف دستها و زانوها و سر انگشت پاها به خاك مى‏سايند و از خداوند آزادى خويش را مى‏طلبند.همينها كه چنين شب زنده‏دارى مى‏كنند و تا اين حد روحشان به دنياى ديگر پيوسته است،روزها مردانى هستند اجتماعى،بردبار،دانا،نيك و پارسا.

واردات قلبى

قد احيى عقله و امات نفسه،حتى دق جليله و لطف غليظه و برق له لامع كثير البرق،فابان له الطريق و سلك به السبيل و تدافعته الابواب الى باب السلامة و دار الاقامة،و ثبتت رجلاه بطمانينة بدنه فى قرار الامن و الراحة بما استعمل قلبه و ارضى ربه (7) .

عقل خويش را زنده و نفس خويش را ميرانده است،تا آنجا كه ستبريهاى بدن تبديل به نازكى و خشونتهاى روح تبديل به نرمى شده است و برق پر نورى بر قلب او جهيده و راه را بر او روشن و او را به رهروى سوق داده است.پيوسته از اين منزل به آن منزل برده شده است تا به آخرين منزل كه منزل سلامت و بارانداز اقامت است رسيده و پاهايش همراه بدن آرام او در قرارگاه امن و آسايش،ثابت ايستاده است.اينهمه به موجب اين است كه دل و ضمير خود را به كار گرفته و پروردگار خويش را خشنود ساخته است.

در اين جمله‏ها-چنانكه مى‏بينيم-سخن از زندگى ديگرى است كه زندگى عقل خوانده شده است، سخن از مجاهده و ميراندن نفس اماره است،سخن از رياضت‏بدن و روح است،سخن از برقى است كه بر اثر مجاهده در دل سالك مى‏جهد و دنياى او را روشن مى‏كند،سخن از منازل و مراحلى است كه يك روح مشتاق و سالك به ترتيب طى مى‏كند تا به منزل مقصود كه آخرين حد سير و صعود معنوى بشر است مى‏رسد يا ايها الناس انك كادح الى ربك كدحا فملاقيه (8) ،سخن از طمانينه و آرامشى است كه نصيب قلب ناآرام و پر اضطراب و پر ظرفيت‏بشر در نهايت امر مى‏گردد الا بذكر الله تطمئن القلوب (9) .

در خطبه 221 اهتمام اين طبقه به زندگى دل چنين توصيف شده است:

يرون اهل الدنيا يعظمون موت اجسادهم و هم اشد اعظاما لموت قلوب احيائهم.

اهل دنيا مردن بدن خويش را بزرگ مى‏شمارند اما آنها براى مردن دل خودشان اهميت قائل هستند و آن را بزرگتر مى‏شمارند.

خلسه‏ها و جذبه‏هايى كه روحهايى مستعد را مى‏ربايد و بدان سو مى‏كشد،اينچنين بيان شده است:

صحبوا الدنيا بابدان ارواحها معلقة بالمحل الاعلى (10) .

با دنيا و اهل دنيا با بدنهايى معاشرت كردند كه روحهاى آن بدنها به بالاترين جايگاهها پيوسته بود.

لو لا الاجل الذى كتب الله عليهم لم تستقر ارواحهم فى اجسادهم طرفة عين شوقا الى الثواب و خوفا من العقاب (11) .

اگر اجل مقدر و محتوم آنها نبود،روحهاى آنها در بدنهاشان يك چشم به هم زدن باقى نمى‏ماند از شدت عشق و شوق به كرامتهاى الهى و خوف از عقوبتهاى او.

قد اخلص لله فاستخلصه (12) .

او خود را و عمل خود را براى خدا خالص كرده است،خداوند نيز به لطف و عنايت‏خاص خويش او را مخصوص خويش قرار داده است.

علوم افاضى و اشراقى كه در نتيجه تهذيب نفس و طى طريق عبوديت‏بر قلب سالكان راه سرازير مى‏شود و يقين جازمى كه نصيب آنان مى‏گردد،اينچنين بيان شده است:

هجم بهم العلم على حقيقة البصيرة و باشروا روح اليقين و استلانوا ما استوعره المترفون و انسوا بما استوحش منه الجاهلون (13) .

علمى كه بر پايه بينش كامل است‏بر قلبهاى آنان هجوم آورده است،روح يقين را لمس كرده‏اند،آنچه بر اهل تنعم سخت و دشوار است‏بر آنان نرم گشته است و با آن چيزى كه جاهلان از آن در وحشتند انس گرفته‏اند.

گناه زدايى

از نظر تعليمات اسلامى،هر گناه اثرى تاريك كننده و كدورت آور بر دل آدمى باقى مى‏گذارد و در نتيجه ميل و رغبت‏به كارهاى نيك و خدايى كاهش مى‏گيرد و رغبت‏به گناهان ديگر افزايش مى‏يابد.

متقابلا عبادت و بندگى و در ياد خدا بودن وجدان مذهبى انسان را پرورش مى‏دهد،ميل و رغبت‏به كار نيك را افزون مى‏كند و از ميل و رغبت‏به شر و فساد و گناه مى‏كاهد،يعنى تيرگيهاى ناشى از گناهان را زايل مى‏گرداند و ميل به خير و نيكى را جايگزين آن مى‏سازد.

در نهج البلاغه خطبه‏اى هست كه در باره نماز،زكات و اداء امانت‏بحث كرده است.پس از توصيه و تاكيدهايى در باره نماز،مى‏فرمايد:

و انها لتحت الذنوب حت الورق و تطلقها اطلاق الربق و شبهها رسول الله صلى الله عليه و آله بالحمة تكون على باب الرجل فهو يغتسل منها فى اليوم و الليلة خمس مرات،فما عسى ان يبقى عليه من الدرن (14) ؟

نماز گناهان را مانند برگ درختان مى‏ريزد و گردنها را از ريسمان گناه آزاد مى‏سازد.پيامبر خدا نماز را به چشمه آب گرم كه بر در خانه شخص باشد و روزى پنج نوبت‏خود را در آن شستشو دهد تشبيه فرمود.آيا با چنين شستشوها چيزى از آلودگى بر بدن باقى مى‏ماند؟

درمان اخلاقى

در خطبه 234 پس از اشاره به پاره‏اى از اخلاق رذيله از قبيل سركشى،ظلم،كبر،مى‏فرمايد:

و عن ذلك ما حرس الله عباده المؤمنين بالصلوات و الزكوات و مجاهدة الصيام فى الايام المفروضات تسكينا لاطرافهم و تخشيعا لابصارهم و تذليلا لنفوسهم و تخفيضا لقلوبهم و اذهابا للخيلاء عنهم.

چون بشر در معرض اين آفات اخلاقى و بيماريهاى روانى است،خداوند به وسيله نمازها و زكاتها و روزه‏ها بندگان مؤمن خود را از اين آفات حراست و نگهبانى كرد.اين عبادات دستها و پاها را از گناه باز مى‏دارند،چشمها را از خيرگى باز داشته به آنها خشوع مى‏بخشند،نفوس را رام مى‏گردانند،دلها را متواضع مى‏نمايند و باد دماغ را زايل مى‏سازند.

انس و لذت

اللهم انك آنس الآنسين لاولياءك و احضرهم بالكفاية للمتوكلين عليك،تشاهدهم فى سرائرهم و تطلع عليهم فى ضمائرهم و تعلم مبلغ بصائرهم،فاسرارهم لك مكشوفة و قلوبهم اليك ملهوفة،ان اوحشتهم الغربة آنسهم ذكرك و ان صبت عليهم المصائب لجاوا الى الاستجارة بك (15) .

پروردگارا،تو از هر انيسى براى دوستانت انيس‏ترى و از همه آنها براى كسانى كه به تو اعتماد كنند براى كارگزارى آماده‏ترى.آنان را در باطن دلشان مشاهده مى‏كنى و در اعماق ضميرشان بر حال آنان آگاهى و ميزان بصيرت و معرفتشان را مى‏دانى.رازهاى آنان نزد تو آشكار است و دلهاى آنها در فراق تو بيتاب است.اگر تنهايى سبب وحشت آنان گردد،ياد تو مونسشان است و اگر سختيها بر آنان فرو ريزد به تو پناه مى‏برند.

و ان للذكر لاهلا اخذوه من الدنيا بدلا (16).

همانا ياد خدا افراد شايسته‏اى دارد كه آن را به جاى همه نعمتهاى دنيا انتخاب كرده‏اند.

در خطبه 150 اشاره‏اى به مهدى موعود(عجل الله فرجه الشريف)دارد و در آخر سخن،گروهى را در آخر الزمان ياد مى‏كند كه شجاعت و حكمت و عبادت تواما در آنان گرد آمده است.مى‏فرمايد:

ثم ليشحذن فيها قوم شحذ القين النصل،تجلى بالتنزيل ابصارهم و يرمى بالتفسير فى مسامعهم و يغبقون كاس الحكمة بعد الصبوح.

سپس گروهى صيقل داده مى‏شوند و مانند پيكان در دست آهنگر تيز و بران مى‏گردند،به وسيله قرآن پرده از ديده‏هايشان برداشته مى‏شود و تفسير و توضيح معانى قرآن در گوشهاى آنان القا مى‏گردد، جامهاى پياپى حكمت و معرفت را هر صبح و شام مى‏نوشند و سرخوش باده معرفت مى‏گردند.

پى‏نوشتها

1- نهج البلاغه،كلمات قصار،حكمت‏229.

2- نهج البلاغه،كلمات قصار،حكمت 282.

3- بحار الانوار،ج 41،ب 101/ص 14،با اندكى اختلاف.

4- خطبه‏213.

5- نامه 45.

6- خطبه 184.

7- خطبه 210.

8- انشقاق/6.

9- رعد/28.

10- حكمت‏139.

11- خطبه 184.

12- خطبه‏86.

13- حكمت‏139.

14- خطبه 190.

15- خطبه 218.

16- خطبه‏213.

مجموعه آثار جلد 16 صفحه 411

استاد شهيد مرتضى مطهرى

 

 

عبادت امام على(ع)(2)

1ـ ابن ابى الحديد گويد: او عابدترين مردم بود و بيش از همه نماز و روزه مى‏گزارد و مردم نماز شب و ملازمت و آداب وردخوانى و خواندن نافله‏ها را از او آموختند. چه پندارى درباره مردى كه كار مراقبت از ذكر و اوراد خود به جايى رسيد كه در آن شب بسيار سرد در جنگ صفين زيراندازى برايش گستردند و در حالى كه تيرها در برابرش به زمين مى‏نشست و از راست و چپ بر بيخ گوش او مى‏گذشت به نماز مشغول شد و هراسى به خود راه نمى‏داد و برنخاست تا از كار عبادت آسوده گشت؟! و چه پندارى درباره مردى كه پيشانى مباركش از سجده‏هاى دراز مانند زانوى شتر پينه بسته بود؟! و هرگاه در دعاها و مناجاتهاى او ژرف بنگرى و بر مضامين آن مبنى بر تعظيم و بزرگداشت خداى سبحان و خضوع در برابر هيبت او و خشوع در برابر عزت او و تواضع و فروتنى و رام بودن در برابر خداوند آگاه شوى ميزان اخلاص حضرتش را خواهى شناخت و مى‏فهمى كه اين دعاها و راز و نيازها از كدامين دل برخاسته و بر كدامين زبان روان گشته است. به امام على بن الحسين(ع) كه نهايت عبادت را داشت گفتند: عبادت شما را با عبادت جدتان چه قياس است؟ فرمود: عبادت من در برابر عبادت جدم مانند عبادت جدم در برابر عبادت رسول خدا(ص) است. (1)

2ـ علامه مجلسى (ره) از حبه عرنى روايت كرده كه گفت: در اين بين كه من و نوف در حياط قصر حكومتى خوابيده بوديم ناگاه متوجه شديم كه امير مؤمنان(ع) در آخر شب بيرون آمده، مانند شيدازدگان دست بر ديوار نهاده و اين آيات را مى‏خواند: ان فى خلق السموات و الأرض ...، (2) اين آيات را زمزمه مى‏كرد و مانند كسى كه عقل از سرش پريده راه مى‏رفت، و به من فرمود : اى حبه، خوابى يا بيدار؟ گفتم: بيدارم، شما كه چنين كنيد پس ما بايد چه كنيم؟ حضرت ديده فرو بست و گريست، سپس فرمود: اى حبه، خدا را جايگاهى است و ما را نيز در پيشگاه خدا جايگاهى، چيزى از اعمال ما بر او پوشيده نيست. اى حبه، خداوند به من و تو از رگ گردن نزديكتر است. اى حبه هيچ چيز من و تو را از خدا پوشيده نمى‏دارد.

سپس فرمود: اى نوف، خوابى يا بيدار؟ گفت: نه اى اميرمؤمنان، خواب نيستم، شما امشب مرا بسيار گرياندى! فرمود: اى نوف، اگر امشب از خوف خداى متعال بسى گريستى، فرادى قيامت در پيشگاه خداوند ديده‏ات روشن خواهد بود. اى نوف، قطره اشكى از چشم مردى از خوف خدا نريزد جز آنكه درياهايى از آتش دوزخ را خاموش مى‏سازد، اى نوف، هيچ مردى نزد خداوند بزرگتر نيست از مردى كه از بيم خدا بگريد و در راه خدا دوستى و دشمنى كند. اى نوف، هركس در راه خدا دوستى كند و چيزى را بر دوستى او ترجيح ندهد، و هر كه در راه خدا دشمنى كند و منفعتى از اين راه براى خود نجويد اينجاست كه اگر چنين باشيد حقايق ايمان را به كمال دريافته‏ايد.

آن گاه آن دو را پند و اندرز داد و در پايان فرمود: از خدا پروا داشته باشيد كه من شما را هشدار دادم. سپس به راه افتاد و در راه مى‏گفت: «كاش مى‏دانستم كه آيا در هنگام غفلت من نگاه لطف از من بر مى‏دارى يا به من مى‏نگرى؟ كاش مى‏دانستم كه حال من در خوابهاى دراز و اندكى سپاس از نعمت‏هايت چگونه است»؟ به خدا سوگند در همين حال بود تا سپيده صبح دميد... (3)

3ـ نوف در وصف حضرتش به معاويه گفت: در هيچ شبى بسترى براى او نگستردند، و هرگز در كاسه بزرگ (يا در وقت نيمروز) غذا نخورد. (4)

پى‏نوشت‏ها:

1) شرح نهج البلاغه 1/ .27

2) سوره آل عمران /190 به بعد.

3) بحار الانوار 41/ .22

4) همان / .23

اميرالمؤمنين على بن ابى‏طالب(ع)ص 751

احمد رحمانى همدانی

 

 

 

 

«نفس خود را از پستى گرامى بدار، هر چند تو را بدانچه خواهى رساند، چه آنچه را از خود بر سر اين كار مى‏نهى هرگز به تو برنگردد».

- ارجمندى با دشواريهاست.(3)

- از هر كه خواهى بى نياز شو مانندش باش و نيازمند هر كه خواهى بشو اسيرش باش.»

پى‏نوشتها:

1)حكمت 449 نهج البلاغه

2)مستدرك الوسايل ج 11 باب 41

3)غررالحكم ج 1

نهج البلاغه

دكتر سيد جعفر شهيدى

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





موضوعات مرتبط: امام شناسی
 
 
این وب سایت جهت بسط وگسترش فرهنگ قرآنی ، با لا بردن سطح آگاهیهای دینی اعتقادی تربیتی