ب) مباركيه: آنان كساني بودند كه به مرگ اسماعيل در زمان امام صادق(ع) اعتراف دارند ولي در مسئله امامت بر اين عقيدهاند كه منصب امامت از اسماعيل به فرزندش محمد منتقل گرديده است، زيرا مقام امامت جز در امام حسن(ع) و امام حسين(ع) در دو برادر جمع نميگردد و در اين كه چه كسي مقام امامت را به محمد بن اسماعيل تفويض كرد اختلاف دارند برخي از آنها اين امر را به امام صادق(ع) نسبت ميدهند و برخي ديگر به اسماعيل نسبت ميدهند و اين طايفه معتقدند امامت در فرزندان محمد بن اسماعيل ادامه خواهد يافت. اين گروه را مباركيه مينامند.
ج) قرمطيه: اين گروه شاخهاي از مباركيه است. اينان گروهي از مباركيه بودند كه در مورد مرگ محمد بن اسماعيل با مباركيه مخالفت كردند و معتقد شدند محمد بن اسماعيل زنده است و تضمين امام است و امر امامت بر عدد هفت استوار گرديده است. گرچه در آغاز اسماعيل امام بود ولي دو مسئله امامت او بدا حاصل شد و امامت به فرزندش محمد منتقل گرديد. چنان كه از حضرت صادق(ع) روايت ميكنند: ما بدالله في شيءٍ كما بدالَهُ في اسماعيل يعني در هيچ امري بر خداوند بدا حاصل نشد مانند آنچه در مورد اسماعيل رخ داد. از آنجا كه رهبر اين گروه فردي به نام حمدان قرمط بود اين گروه به قرمطيه شهرت يافتند.
شيخ مفيد(ره) در اعتقاد اين گروه مينويسد: بدا در اين روايت، مربوط به مرگ اسماعيل است چنان كه در حديث ديگري وارد شده است كه امام صادق(ع) فرمود: خدا در دو نوبيت (كه اسماعيل بيمار شد) مرگ را بر او نوشت (اجل غير محتوم) و من از خدا درخواست كردم تا وي را از مرگ نجات دهد خداوند دعاي مرا در حق او پذيرفت و به او سلامتي بخشيد.[29]
محمد بن اسماعيل و مباركه
محمد پسر اسماعيل در حدود سال 120 ه. ق و به روايتي در 132 ه. ق در مدينه ديده به جهان گشود. نقل است وقتي پس از درگذشت پدرش گروهي او را امام شيعيان معرفي كردند از طرف اين گروه عهده دار امامت شناخته ميشد. اما در پي گرويدن بيشتر شيعيان مدينه به امام موسي بن جعفر(ع) محمد اين شهر را ترك گفت و پنهان زيستي را در پيش گرفت از اين روي وي محمد مكتوم ناميدند و اين دوره را اسماعيليان «دوره ستر» مينامند. محمد بن اسماعيل در اين دوره اختفا به سرزمينهاي شرقي خلافت رفته بود تا از تعقيب هارون الرشيد در امان بماند. گويا در اين دوره مدتي در «نهاوند» سپس در «دماوند» و از آن پس در «محمود آباد» بوده است و در اواخر عمر بنا بر قولي به «تدمير» رفته و در همان جا به سال 193 ه. ق درگذشت[30] البته در برخي روايات آمده است كه محمد بن اسماعيل در اواخر زندگي خود در خوزستان بوده است و اندك زماني پس از سال 179 ه. ق در دوران خلافت هارون درگذشت.[31]
طرفداران امامت محمد بن اسماعيل كه برخلاف اسماعيليه نخستين، به توقف سلسله امامت در اسماعيليه عقيده نداشتند معتقد بودند. امامت پس از اسماعيل به هيچكدام از برادران او نميرسد و اصولاً در سلسله امامت انتقال آن از برادر به برادر (مگر در مورد امام حسن(ع) و امام حسين(ع)) درست نيست. همان مباركيه بودند كه نام خود را از يكي از موالي اسماعيل يا از خود اسماعيل گرفتند.[32]
پس از مرگ محمد طرفداران او به دو گروه انشعاب پيدا كردند. گروهي كه اكثريت ياران و پيروان وي را تشكيل ميدادند و منكر مرگ محمد بودند او را هفتمين و آخرين امام دانستند و بيان كردند كه وي همان مهدي منتظر است كه بعدها قيام خواهد كرد و زمين را پر از عدل و داد خواهد ساخت. و گروه دوم كه عدهاي از پيروان محمد اسماعيل بودند و در اقليت بودند مرگ محمد را قبول كردند و گفتن امامت در فرزندان و ذريّه او جاري است از اين دو گروه دسته اول را سلف قرامطه قلمداد ميشوند و گروه دوم سلف فاطميان مصر هستند.[33] و [34]
امامان اسماعيلي پس از محمد بن اسماعيل
درباره سرنوشت پيروان محمد بن اسماعيل بعد از وفات او اطلاع زيادي در دست نيست تاريخ اسماعيليان تا حدود يك قرن بعد از وفات محمد بن اسماعيل هنوز در پرده ابهام و گمانهزني قرار دارد. برخي گفتهاند فرزندان محمد بن اسماعيل پس از فوت پدر به خراسان و قندهار متواري شدند داعيان آنها در ولايات مردم را به مذهب اسماعيليه دعوت ميكردند با بيان شده است اسماعيليان پس از وفات محمد بن اسماعيل به دو گروه تقسيم شدند.
1. گروه كوچكي به امامت عبدالله بن محمد بن اسماعيل گرويدند
2. اكثريت پيروان محمد بن اسماعيل به غيبت او معتقد شدند نه مرگش از نظر اين گروه كه بعدها قرمطي خوانده شدند محمد همان قائم است كه در آينده ظهور خواهد كرد و باطن شريعت را آشكار خواهد ساخت اينان چون در امامت محمد بن اسماعيل وقف كردند واقفه هم ميگويند.
عقيده به مهدويت محمد بن اسماعيل از جمله عقايد بنيادين و ترديدناپذير كساني بود كه راه را براي استقرار حكومت فاطمي هموار ساختند. رهبران و بينانگذاران دولت فاطمي معتقد بودند رهبران اسماعيليه همگي داعيان محمد بن اسماعيلاند و منتظر ظهور مجدد او ميباشند. نقل ميكنند ابوعبدالله المهدي پس از تشكيل حكومت فاطمي (297 ه. ق) برخلاف اسلاف خود كه خويش را داعيان و حجج امام مهدي(عج) ميدانستند خود را امام خواند و ادعا كرد پدران او همه از نسل محمد بن اسماعيل و امامان مستور بودهاند. بر اين اساس عبدالله بن محمد بن اسماعيل كه از طرف پدرش نص دريافت كرد مدتي به صورت مخفي در خوزستان و سپس در سلميّه شام زندگي كرد وي قبل از وفات فرزند احمد را به امامت منصوب كرد و بعد از احمد فرزندش حسين و بعد از او فرزندش عبدالله به امامت ميرسد كه بعد اين عبدالله به عبدالله المهدي شهرت پيدا ميكند كه دشمنانش به منظور تحقير او را عبيدالله المهدي ميخوانند.
البته در اين انتسابها اختلافات فراواني هست از جمله اينكه گفتهاند اصلاً محمد بن اسماعيل اولاً در مدينه بيش از دو پسر به نامهاي اسماعيل و جعفر نداشته است و بعد از خروج از مدينه داراي فرزنداني شده است سخت مورد ترديد است اينكه وي فرزندي به نام عبدالله داشته كه فاطميون خود را از نسل او ميداند در تاريخ معتبر اشارهاي به او نشده است به علاوه بنا بر تصريح كشّي و كليني محمد بن اسماعيل پس از ورود به بغداد از دنيا رفت حال چگونه بعد صاحب فرزنداني شده است!!!
لذا افكار انتساب فاطميون به خاندان حضرت علي(ع) نه تنها توسط عباسيون بلكه توسط قرامطه كه از جمله پيشتازان نهضت اسماعيليهاند مطرح بوده است تو بزرگان شيعه فاطميون را از اعقاب عبدالله بن ميمون القداح ميدانستند. كه بعدها خود فاطميها آن را قبول كردند منتهيٰ به تأويل و توجيه آن پرداختند
خلاصه اينكه تاريخ اسماعيليه پس از وفات محمد بن اسماعيل تا ظهور عبيدالله المهدي امري است كه حقيقت آن تاكنون روشن نگشته است و مورخان به گمانهزنيها اكتفا نمودهاند.[35]
عبدالله بن ميمون القداح
در منابع ضد اسماعيلي و حتي برخي منابع اسماعيلي ضد فاطمي چنين وارد شده است كه عبيد الله المهدي مؤسس سلسله فاطمي و اولين امام دوره كشف اسماعيلي از فرزندان محمد بن اسماعيل نيست بلكه وي از اعقاب شخصي به نام عبيدالله بن ميمون القداح است.[36] به هر تقدير در مورد اين عبدالله بن ميمون و پدرش ميمون القدّاح و ارتباط وي با مذهب اسماعيلي داستانها و حكايات مختلفي در متون نقل شده است. در برخي آمده است كه تعليمات اسماعيليه داستانها و حكايات مختلفي در متون نقل شده است. در برخي آمده است كه تعليمات اسماعيليه را وي نظاممند كرد و عقايد بسياري از اديان مختلف را به آن اضافه ساخت و در بعضي منابع آمده است؛ ميمون القدّاح و فرزندش عبدالله را عقاب آنان و در واقع حجّاب و ابواب ائمه اسماعيلي بودند كه نقش مهمي در پيشرفت اين دعوت داشتهاند. و در برخي منابع اسماعيلي تا آنجا پيش رفتهاند كه عبدالله بن ميمون و فرزندان او از جمله عبيدالله المهدي را در زمره امامان مستودع برشمردهاند در مقابل افرادي هم پيدا شدهاند كه از اساس وجود عبيدالله بن ميمون القداح منكر شدهاند و گفته اصولاً وجود چنين شخصيتي در تاريخ اسماعيليه افسانه است.
از سوي ديگر اسماعيليان تلاش فراوان كردهاند كه اين كليديترين چهره تاريخ خود را به امام صادق(ع) منتسب سازند.
در هر حال اسماعيليان بين محمد بن اسماعيل و عبيدالله المهدي پسر امام مستور قائلند و نَسَب امامان خود را تا عبيدالله چنين ذكر ميكنند.
جعفر بن محمد الصادق(ع) اسماعيل محمد بن اسماعيل عبدلله بن محمد بن اسماعيل (عبدالله بن ميمون (القدّاح) احمد بن عبدالله حسين بن احمد سعيد بن حسين (عبيدالله المهدي). اما بر طبق قرائن و اين كه محمد بن اسماعيل فرزندي به نام عبدالله نداشته است. عبدالله بن محمد بن اسماعيل كسي جز عبدالله بن ميمون القدّاح نيست و احمد بن عبدالله و حسين بن احمد و عبيدالله المهدي همگي از نسل او هستند. اين ادعا قرائني فراوان دارد از جمله اينكه در كتاب غاية المواليد از عبيدالله المهدي به عنوان امام مستودع نام برده شده است كه مفهوم اين است كه وي از نسل محمد بن اسماعيل نبوده است و بنابر ضرورت و براي حفظ امام مستقر امامت را برعهده گرفته است... به هر تقدير از مجموعه بحثها و بررسيها چنين به دست ميآيد كه: بنيانگذار و مبلغ واقعي مذهب اسماعيل، عبدالله بن ميمون القداح بوده كه پدرش از نزديكان محمد بن اسماعيل بوده است و فرزندان او خود را داعي و حجّت محمد بن اسماعيل به شمار ميآورند تا زمان عبيدالله المهدي كه ادعاي تازه آورد و خود و پدرانش را امام و از نسل محمد بن اسماعيل برشمرد.
در اين باره مطالب مبهم فراوان ديگري است كه نَسَب خلفاي فاطمي را با سئوالات و ابهامهاي زيادي روبهرو ميسازد.[37]
نظرات شما عزیزان: