پند های نهج البلاغه
 

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان ندای وحی و آدرس nedayevahi.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 37978
بازدید دیروز : 136836
بازدید هفته : 37978
بازدید ماه : 360259
بازدید کل : 10752014
تعداد مطالب : 16946
تعداد نظرات : 80
تعداد آنلاین : 1


حدیث موضوعیاک مهدویت امام زمان (عج)اک آیه قرآناک

 
 
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : شنبه 13 / 5 / 1394

1. اگر خدا شريكى داشت
لو كان لربك شريك لاتتك رسله .
نامه / 31.
ترجمه :اگر پروردگارت شريكى مى داشت ، فرستادگان آن شريك (يعنى پيامبران آن خدا ديگر) نزد تو مى آمدند.
شرح : خداوند توانائى كه ما را، و اين دنياى پهناور و پر از زيبائى را، آفريده است ، خدايى يگانه و بى همانند است .
تمامى پيغمبرانى كه براى راهنمايى افراد بشر، به ميان مردم آمده اند، با آن كه دينهاى گوناگون آورده اند، سخنهايشان درباره خدا، يكسان و همانند بوده است . همه آنها، به پيروان خود گفته اند كه : خدا يكى است و شبيه و شريك ندارد.
فرزند عزيز، اين را بدان كه اگر غير از پروردگار يگانه و بى شريك ، خدا ديگرى هم وجود داشت ، او را به افراد بشر اعلام دارند، هم مردم را به سوى او دعوت كنند.
ولى در طول ميليونها سالى كه از زندگى بشر مى گذرد، واز ميان 124 هزار پيغمبرى كه براى هدايت مردم آمده اند، هرگز پيغمبرى نگفته است :
من ، از سوى خدايى ، غير از خداى يگانه ، به سوى شما فرستاده شده ام .
همين موضوع ، دليل آشكارى است براى آن كه بدانى : خداى تو، و آفريدگار و همه افراد بشر، و خالق اين جهان بزرگ ، همان خداوند يگانه و بى مانند است كه تمام پيغمبران ، از او سخن گفته اند و همه افراد بشر را، به سوى او دعوت كرده اند

 انگيزه دورى از گناه
لو لم يتوعد الله على معصيته لكان يجب ان لا يعصى شكرا لنعمه . 
ح / 290.
ترجمه :اگر حتى خداوند، بندگانش را،از نافرمانى كردن و گناه ورزيدن نترسانيده بود، باز هم واجب بود كه انسان ، مرتكب هيچ گناهى نشود، تا به اين وسيله ، در برابر نعمتهاى او سپاسگزارى كرده باشد.
شرح : كسيكه گناه ميكند و فرمان خداوند را به جاى نمى آورد، در حقيقت ، نعمت هايى را كه خداوند به او داده است ، تباه ميكند. زيرا چنين كسى ، براى آن كه بتواند گناهى را مرتكب شود، ناچار بايد تمام نيروهائى را كه در وجودش هست ، به كار ببرد. در حاليكه خداوند، اين نيروها را، براى گناه و نافرمانى كردن به او نداده است .
خداوند، اين نيروها را، براى گناه و نافرمانى كردن به او نداده است .
فرزند عزيز، كسى را در نظر بگير، كه مى خواهد، بر خلاف فرمان خداوند، مرتكب گناه شود، و بطور مثال ، دست به دزدى بزند:
تمام اعضاء بدن آن شخص ، بايد وظايف خود را، با تمام نيرويى كه دارند انجام دهند، تا او توانايى انجام چنين گناهى را داشته باشد.
ششهاى او، بايد بطور مرتب هواى تازه را به خود بگيرند، تا او نفس بكشد و زنده بماند، قلبش بايد بطور منظم در حال تپيدن باشد، تا خون به تمام پيكرش برسد و او را زنده نگاه دارد، چشمهايش بايد توانايى ديدن داشته باشند، تا او راه خود را ببيند، پاهايش بايد قادر به حركت و قدم برداشتن باشند، تا او در مسيرى كه با چشمش مى بيند، پيش برود، گوشهايش بايد توانايى شنيدن داشته باشند، تا او صداى نزديك شدن مردم را تشخيص ‍ بدهد و از خطر فرار كند، دستهايش بايد توانايى كار و حركت داشته باشند، تا او درها را باز كند و اشياى را بردارد، مغزش بايد كار خود را انجام دهد،تا ساير اعضاى بدنش از آن فرمان بگيرند، و وظايف خود را اجرا كنند... و اگر يكى از اين اعضاى ، يعنى يكى از اين نعمتهايى كه خداوند به انسان داده است ، كار خود را به درشتى انجام ندهد، شخص گناهكار، قادر به انجام گناه نخواهد بود.
پس مى بينى كه گناهكار، براى آنكه در برابر خداوند، مرتكب گناه و نافرمانى ، شود، از همان امكانات و نيروهايى استفاده ميكند، كه خداوند، آنها را، براى انجام كارهاى درست و نيك به او داده است . به اين ترتيب ، آيا شخص گناهكار، با انجام هر كدام از گناهان خود، و نعمتها و نيروهايى را كه خداوند دارد، تباه و حرام نمى كند؟
البته خداوند، به بندگان خود هشدار داده ، و آنها را از گناه و نافرمانى ، بيمناك كرده است . ولى اگر خداوند چنين بيم و هشدارى هم نداده بود، و اگر انسان آسوده خاطر بود كه به خاطر گناهانش كيفر و مجازات نخواهد ديد، باز هم حق نداشت نعمتهاى خداوند را تباه كند. يعنى در برابر نعمتهاى ديدن ، شنيدن ، بوئيدن ، حركت ، تپيدن قلب ، تنفس ششها، انديشيدن ، توانايى انجام كارهاى گوناگون داشتن ، و هزاران نعمت ديگر، انسان بايد قدرشناس باشد، و به - شكرانه اين نعمتهاى بزرگ و با ارزش ، هرگز مرتكب گناه و نافرمانى خداوند نشود.

3. زندگى دنيوى دليل زندگى اخروى
عجبت لمن اءنكر النشاه الاخرى و هويرى النشاه الاولى .
ح 126/
ترجمه :در شگفتم ، از كسيكه زندگى اين دنيا را مى بيند، و باز زندگى دنياى ديگر (آخرت ) را قبول ندارد.
شرح : كسيكه با درك و دانائى ، در زندگى اين دنيا نظر كند، سراسر دنيا را، پر از نشانه هايى خواهد ديد كه از قدرت آفرينش خداوند حكايت مى كنند. و كسيكه قدرت آفرينش خداوند را، با عقل و بينش برسى كند، هرگز مسئله آخرت و زندگى پس از مرگ را انكار نخواهد كرد.
اگر ما، با دقت و شعور و انصاف ، به دنياى خود نگاه كنيم ، به روشنى مى بينيم كه انسان و حيوان و گياه ، و بالاخره تمام موجودات زنده اين دنيا، از نيستى به وجود آمده اند. پس خداوند كه قادر بوده است اين زندگى و اين همه موجودات زنده را، ازنيستى به هستى بياورد، باز هم قدرت آن را خواهد داشت كه پس از مرگ و نابودى اين موجودات ، يكبار ديگر آنها را زنده كند.
اگر در زندگى انسان دقت كنيم ، از يك نظر، خواهيم ديد كه خداوند، در همين دنيا هم ، ريشه و اصل زندگى انسانها را دل خاك قرار داده ، و در وقت لزوم ، افراد بشر را، از خاك به وجود آورده است .
ابتدا، ريشه زندگى و اصل وجود ما، در دل همين خاكهاى بيابانى پنهان بوده است . از دل اين خاكها، گندم و برنج و سبزى و ميوه و ديگر گياهان خوردنى و روئيده اند. قسمتى از اين روئيدنيها را، پدر و مادر ما خورده اند. قسمت ديگرى را نيز حيوانات خورده اند، تا زنده بمانند و بزرگ شوند و به صورت غذاى انسان در آيند. يعنى پدر و مادر ما، وقتى گوشت حيوانات را نيز خورده اند، در حقيقت ، از غذايى استفاده كرده اند كه اصل آن ، باز هم از خاك بوده است . به اين ترتيب ، پدر و مادر ما، با خوردن خوراكى هايى ، كه در هر حال ، از زمين بدست مى آيد، به زندگى خود ادامه داده اند و بزرگ شده اند بعد، وجود ما، همچون يك ياخته ، در پشت و شكم آنها، پيدا شده است آنگاه ما شروع به رشد كرده ايم ، صاحب دست و پا و چشم و گوش و مغز و ساير اعضاء بدن شده ايم سرانجام ، به صورت يك انسان كامل ، از شكم مادر، به اين جهان قدم گذاشته ايم . تمام اين مراحل ، از وقتى كه ذرات هستى ما، در دل خاكها بوده ، تا وقتى كه اين ذرات به وجود پدر و مادر منتقل شده و سپس به صورت انسان در آمده است ، با قدرت آفرينش ‍ خداوند طى شده است .
پس مى بينيم كه خداوند، قبلا، يكبار قدرت خود را، در همين دنيا، نشان داده و ما را، از خاك به خود آورده است . به اين ترتيب ، خدايى كه چنين قدرتى دارد، يكبار ديگر هم ، قادر به انجام اين كار خواهد بود. يعنى ، وقتى ما بميريم و به مشتى خاك مبدل شويم ، دوباره ، در روز قيامت ، خداوند ما را، از دل خاكها بيرون مى آورد، و به ماهستى و زندگى مى دهد، تا براى رسيدگى به حساب كارهايمان ، در صف محشر آماده شويم

. در خلوت هم از گناه بپرهيزيد
اتقوا معاصى الله فى الخلوات فان الشاهد هو الحاكم .
ح / 324.
ترجمه :در خلوت و تنهايى هم ، از گناه و نافرمانى بپرهيزيد، زيرا همان كسى كه گناه شما را مى بيند (يعنى خداوند) خودش نيز درباره آن ، داورى خواهد كرد.
شرح : گروهى از افراد كوته فكر هستند، كه گمان مى كنند اگر در خلوت و تنهايى ، مرتكب گناه شوند، و كسى شاهد گناه آنها نباشد، از كيفر و مجازات در امان خواهند بود. غافل از آنكه خداوند، در همه جا حاضر است ، و در خلوت و تنهايى هم ، شاهد اعمال بندگان خويش است .
امام صادق عليه السلام مى فرمايد: كسيكه در تنهايى مرتكب گناه مى شوند، مثل كسى است كه در يك كشتى ، داخل اطاقك خصوص خود، نشسته است و كف آن را سوراخ مى كند. گرچه كسى شاهد اين عمل زشت و نادرست نيست ، تا از آن جلوگيرى كند، يا آن شخص را به مجازات رساند، ولى چنين كسى ، مجازات عمل خود را خواهد ديد، زيرا به خاطر كار زشت او، ديگران هم صدمه خواهند ديد. چون سرانجام ، آب دريا، از سوراخ آن اتاقك بلا خواهد آمد، و همه كشتى را، با تمام سرنشينان آن غرق خواهد كرد.
پس گناه ، اگر در خلوت و تنهايى صورت گيرد، هم شخص گناهكار به مجازات خواهد رسانيد، هم به روى جامعه اثر بد خواهد گذاشت .
از سوى ديگر، انسان در رابطه با خدا، بايد بداند كه : هرچند در خلوت و تنهايى مرتكب گناه شود، و كسى شاهد او نباشد، ولى خداوند، او را مى بيند و شاهد گناهان اوست . به اين ترتيب ، شخص گناهكار، در روز رستاخيز، از داورى خداوند توانا و بينا كه خود آن گناه را ديده است - هيچ راه فرارى نخواهد داشت

 

5. رابطه عقل و گفتار
اذا تم العقل نقص الكلام .
ترجمه :هنگامى كه عقل انسان كامل گردد، گفتارش كوتاه مى شود.
شرح : انسان ، هر اندازه كه عقل و شعورش بيشتر شود و به سوى كمال برود، به همان نسبت ، كمتر حرف ميزند و در عوض بيشتر فكر مى كند.
كسانيكه زياد حرف مى زنند و جلوى زبان خود را نميگيرند، عقلشان كم و فكرشان كوتاه است . بهمين دليل ، هنگام سخن گفتن ، درباره آنچه مى گويند، فكر نمى كنند، و هر چه به زبانشان آيد بدون فكر و انديشه ، بيان مى كنند.
اما برعكس ، افراد عاقل ، تا زمانى كه موضوعى را خوب بررسى نكرده اند، و درباره خوب و بد آن نينديشيده اند، سخنى بر زبان نمى آورند. به همين دليل ، شخص عاقل ، كمتر حرف ميزند، چون مقدارى از وقت خود را، به فكر كردن درباره گفتارى كه ميخواهد بر زبان آورد، مى گذراند.
حضرت على عليه السلام ، در جمله ديگرى ميفرمايد: زبان عاقل ، در پشت عقل او قرار دارد.
يعنى : شخص عاقل ، عقل خود را پيش از زبانش به كار مى اندازد. در هر كارى ، اول فكر مى كند، عقل و شعور خود را به كار مى گيرد، و هنگامى كه به درستى سخن خود مطمئن شد، زبان به گفتار مى گشايد. در حاليكه شخص ‍ نادان ، پيش از آنكه فكر خود را به كار اندازد، شروع به حرف زدن مى كند، و چه بسا كه با سخنان بى معنى و حساب نشده اش ، هم خود و هم ديگران را بزحمت و ناراحتى دچار مى سازد


6. حق يكى است
ما اختلفت دعوتان الا كانت احداهما ضلالة
ح / 183
ترجمه : هر گاه در مورد امرى واحد، دو ادعاى مختلف وجود داشته باشد، ناچار، يكى از آن دو گمراهى (باطل ) است .
شرح : بسيار ديده مى شود كه دو شخص ، يا دو گروه ، بر سر يك مسئله اختلاف دارند. به اين معنى كه هر كدام ، در مورد آن مسئله ، ادعايى دارد كه با ادعاى ديگرى مخالف است ، و هر يك نيز، ادعاى خود را صحيح و بر حق ميداند و ادعاى ديگرى را غلط و باطل ميشمارد.
اما، از آنجا كه هميشه حق يگانه است ، و هر چيزى كه بر حق باشد، نمى تواند دو صورت و دو شكل جداگانه داشته باشد و هر دو نيز، درست و بر حق باشند، ناگزير بايد قبول كرد كه دست كم ، يكى از آن دو ادعا، باطل و گمراهانه است .
روشن تر بگوييم : نمى شود كه دو نفر، در مورد يك موضوع دو ادعاى مختلف بكنند، و هر دو نيز درست گفته باشند. يعنى اگر، در چنين مواردى ، يقين داشته باشيم كه هر دو نفر در اشتباه نيستند، پس بايد مطمئن باشيم كه بطور قطع ، فقط يكى از آنها حق ميگويد و ديگرى بر باطل است .
وظيفه كسى هم كه با چنين افراد يا گروههايى روبرو ميشود، آن است كه سخن و عقيده و ادعاى هر دو را، به دقت بررسى كند، تا آنچه را كه بر حق است دريابد، و با انتخاب و پذيرش حق ، از باطل دورى كند.

7 . جامعيت قرآن
و فى القرآن نبا ما قبلكم و خبر ما بعدكم و حكم و ما بينكم .
ح / 313
ترجمه : سرگذشت نسلهاى پيشين شما، و خبرهاى مربوط به نسلهاى آينده شما، و احكام و دستورات به امورى كه بين شما جارى است ، همه در قرآن آمده است .
شرح : آنچه انسان ، در زندگى اين جهانى خود به آن نيازمند است ، بطور كلى ، خارج از اين سه مورد نيست :
* نخست ، ميخواهد بداند كه پدران و مادران و نياكان او، در گذشته ، چگونه بوده اند، چگونه زيسته اند، چه ها مى انديشيده اند،
* آن گناه مى خواهد بداند پس از مرگ او، دنيا چه صورتى خواهد داشت ، و نسلهاى آينده در چه اوضاع و شرايطى خواهند زيست ، و احوال آنها، در دنياى آينده چگونه خواهد بود.
* و سپس مى خواهند بداند: در حال حاضر، در دوران بين گذشته و آينده ، كه خود در آن زندگى ميكند، با مردم چگونه بايد رفتار كند، و امورى را كه بين او و ديگران جارى است ، چگونه سر و سامان دهد، تا به راه نادرست نرود و به طريق آسايش و رستگارى گام بردارد
قرآن مجيد، كلام الهى و آسمانى ما مسلمانان ، كتاب سازنده و روشنگرى است كه اين سه موضوع مهم و حياتى را، براى ما، به روشنى و بدون ترديد يا ابهام ، توضيح داده است .
پس ما، اگر مى خواهيم با درك و آگاهى زندگى كنيم و در منجلاب و گمراهيها فرو نرويم ، و به سوى سعادت گام برداريم ، بايد قرآن را به دقت بخوانيد، معنى آن را درك كنيم ، و مفاهيم آن را دستور زندگى خويش قرار دهيم ، و احكام آن را به كار بنديم

8. خشنودى از كار بدكاران
الراض بفعل قوم كالداخل فيه معم و على كل داخل فى باطل اءثمان اثم العمل به و اثم الرض به . 
ح / 154
ترجمه : هر كس كه به كار گروهى از مردم خرسند باشد، مانند آن است كه در آن كار، با آنها همراهى كرده است ، هر كس در كار نادرست همراهى كند، براى او دو گناه خواهد بود: گناه همكارى در آن كار نادرست ، و گناه رضايت دادن به انجام آن .
شرح : اسلام ، دينى است كه پيرامون خود را، همواره از زندگى كردن و حصارهاى خلوت و تنهائى و سر بردن در چهار ديواريهاى در بسته ، باز ميدارد. و در مقابل ، همه را به زندگى اجتماعى دعوت ميكند. براى يك چنين زندگى اجتماعى برادرانه ايى ، كه در آن همه نسب به يكديگر وظايف و مسئوليتهايى دارند قوانين كاملى نيز قرار داده ، كه جلوه هاى گوناگون آن ، در تعاليم درخشان اسلامى ديده مى شود.
بر اساس اين قوانين ، خوب بودن و خوب زيستن ، تنها اين نيست كه ما، خود را از همه كنار بكشيم ، و در خلوت و تنهايى مشغول عبادت شويم و كارى به كار ديگران و ساير افراد جامعه نداشته باشيم . چه ، در اين صورت ، حتى اگر هيچ گناهى از ما سر نزند، باز در گناهى كه ديگران ، در كنار ما و مقابل چشمان ما انجام ميدهند، شريك و سهيم خواهيم بود. به بيان ديگر، يك مسلمان مؤ من واقعى ، نبايد در برابر كارهاى باطل و نادرست ديگران نيز، ساكت بنشيند و هيچ اقدامى نكند.چون اين سكوت ، دليل آن است كه او، با انجام آن كارهاى باطل مخالفتى ندارد و كسى كه مخالف امرى نباشد، بطور طبيعى ، به انجام آن امر، رضايت داده است . و راضى بودن به انجام كار ديگران نيز مانند آن است كه خود او هم در آن كار، شركت و دخالت داشته است .
از اين روست كه امام عليه السلام ميفرمايد: مسلمانان مؤ من حق ندارد ساكت بنشيند و شاهد و تماشاگر كارهاى باطل ديگران باشد.چون در آنصورت ، از او دو گناه سرزده است . يك گناه همان رضايت دادن به انجام آن كار است ، و گناه ديگر آن است كه با چنين رضايتى ، خود او نيز، در آن كار نادرست بصورت همكار و همراه در آمده و در حقيقت مثل آن است كه خود نيز، در انجام آن گناه ، شركت و همكارى داشته است



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





موضوعات مرتبط: پند های نهج البلاغه
 
 
این وب سایت جهت بسط وگسترش فرهنگ قرآنی ، با لا بردن سطح آگاهیهای دینی اعتقادی تربیتی