۴. ۴. لغو
در سورهىِ مؤمنون مىخوانیم:
والذین هم عن اللغو معرضون(۵۸)؛ و آنان از «لغو» اعراض مىنمایند.
این آیه در مقام بیان وصف مؤمنان است که از «لغو» به معناى کارى که غرض عقلایى بر آن مترتب نباشد، پرهیز مىکنند.
۵. نقد دلالت آیات باب غنا
برخى گفتهاند: هیچیک از آیات مورد بحث بر حرمت مطلق غنا دلالت صریحى ندارد؛ چون بر سر راه این دلالت، موانع متعددى وجود دارد.
عدهاى معتقدند: دلالت آیهىِ اوّل، تنها چیزهایى را شامل مىشود که از مقولهىِ کلام باشد. به بیان دیگر هر چند تفسیر «قول زور» به غنا، مستند و قطعى باشد، امّا ناظر به محتواى غنا خواهد بود: هنگامى غنا از مصادیق«قول زور» محسوب مىشود که داراى محتوایى زشت و باطل باشد؛ لذا اگر احادیث و قرائن ناظر به تفسیر آیه، مقبول باشد، تنها حرمت غناهاى داراى محتواى زشت را ثابت مىکند؛ اما به نظر ما دلالت ظاهر آیه، مطلق است و به محتوا اختصاص ندارد؛ بنابراین یا باید دلالت آیه بر حرمت غنا را انکار کنیم و یا اگر قبول کردیم، دیگر به محتوا اختصاص نخواهد داشت.
البته روایات متعدّدى در تفسیر «قول زور» به غنا وارد شدهاست؛ امّا هیچیک از این روایات سند معتبرى ندارند؛ چنان که به زودى بدان اشاره مىرود؛ منتها با توجه به کثرت روایات و عمل مشهور نظریهىِ مذکور نیازى به اعتبار سندى و رجالى آنها نیست؛ زیرا وثوق به صدور کفایت مىکند.
آیه دوّم نیز تنها در مقولهىِ کلام جریان دارد و همچون آیهىِ اوّل، دلالت واضح بر حرمت نفس غنا ندارد. این آیه داراى قید «یضلّ عن سبیل اللّه» است؛ به عبارت دیگر خودِ آیه، منظور خویش را بیان کرده و گفتهاست: «لهو الحدیث»، چیزى است که انسان را از راه راست گمراه مىکند. با این قید، آیه تنها ناظر به چیزهایى است که داراى قید مذکور باشد. به علاوه غنا به صرف آن که سببِ یادآورى قیامت و معنویت نیست، نمىتواند در زمرهىِ گمراهکنندهها محسوب گردد؛ چون بسیارى از افعال مؤمنان داراى چنین خصیصهاى نیست و تنها عنوان غفلت بر آن صدق مىکند؛ نه ضلالت.
با این مقدمه مىتوان دریافت که تنها «غناى لهوى» مشمول دلالتِ آیهىِ مزبور قرار مىگیرد و شاید اطلاقِ احادیث مفسِّر این آیه به سببِ رواج «غناى لهوى» در آن دوران بوده است. البته بعید نیست که گفته شود، مصداق لهو الحدیث، غناست.
آیهىِ سوم در مورد بیان یکى از صفات برجستهىِ مؤمنان واقعى و «عبادالرحمن» است و بر حرمت غنا هیچ دلالتى ندارد؛ زبرا «عبادالرحمان» داراى مقام والایى بوده و ذکر خصوصیّات آنان به معناى لزومِ داشتن آن خصوصیّات براى همهىِ مؤمنان نیست.
نکتهىِ اصلى این آیه آن است که این «خصیصهىِ نیک» یکى از شروط رسیدن به کمال حقیقى است. آیه، عدم حضور در چنین مجالسى را از صفات «عبادالرحمان» مىداند؛ ولى بر حرمت حضور در آن مجالس هیچ دلالتى ندارد؛ چرا که اگر برپایى آن مجالس و شرکت در آن حرام بود، شایسته نبود، مؤمن کامل، از کنار آن گذشته و توجّهى به اصل امر به معروف و نهى از منکر نداشتهباشد.
به علاوه اگر بپذیریم طبق آیه شرکت در مجالس زور حرام نیست، حرمت غنا را درپى نخواهد داشت؛ چه آن که ممکن است حرمتِ حضور و شاهد بودن در چنان مجالسى از ناحیهىِ چیز دیگرى بوده باشد.
از آنجا که آیهىِ سوّم با آیهىِ اوّل مشابهت زیادى دارد، اشکالاتى که بر استدلال آیهىِ اوّل وارد است، بر این آیه نیز وارد مىشود.
آیهىِ چهارم نیز از آنجا که در مقامِ وصف مؤمنان است، حرمتى را ثابت نمىکند؛ چه آن که احتمال نمىرود وصفِ کمالِ واقعى مورد نظر بوده است.
به علاوه، «لغو» از آن رو که به معناىِ «کار بدون غرض عقلایى» است، نمىتواند به طور مطلق حرام باشد؛ چون با وجود آن که بسیارى از کارها داراى غرض عقلایى نیست، حکم حرمت شامل آنها نمىشود.
حرمت هیچ یک از مفاهیم موجود در آیات چون لغو، لهو و زور با معناى لُغَوِیشان، یقینى و قطعى نیست؛ چه آن که بسیارى مىدانند که حرکات و سکنات مردم، مملو از کارهایى است که شامل معانىِ لغوىِ واژگان مزبور مىگردد؛ در حالى که احدى به حرمت آنها فتوا نداده است؛ علاوه بر این استفادهىِ حرمت لغو، لهو، زور، باطل و… از آیات، دچار اشکالات فنّى است.(۵۹) با خدشه در حرمتِ این موارد، استفاده از آیات مذکور به منظور اثبات حرمت غنا نیز مشکل مىگردد. گرچه چنان که گذشت، به دو آیهىِ قول زور و لهوالحدیث مىتوان بر حرمت غنا استدلال کرد.
احادیث تفسیرى این آیات که ناظر به مورد غنا به معناى مطلق صداى شادىآفرین است، اشکالات سندى و دلالى دارد که بدان خواهیم پرداخت.
۶. روایات تفسیرى
دستهاى از روایات مربوط به غنا، روایاتى است که در تفسیر آیات مورد بحث است. این روایات به ترتیب آن آیات یادشده، عبارتند از:
۶. ۱. روایات تفسیرى آیهىِ سوره حجّ
روایاتى که در تفسیر سورهىِ حج وارد شده، به این قرار است:
– کلینى به سند خود از حسین بن سعید و محمّد بن خالد و آنها از نضربن سوید، از درست، از زید شحام نقل مىکنند که گفت:
از امام صادق علیهالسلام در بارهىِ این قول خداى عزّ و جل که«واجتنبوا قول الزور؛ از قول زور اجتناب کنید» پرسیدم، حضرت فرمود:
قول الزور الغناء؛(۶۰) قول زور همان غناست.(۶۱)
– در روایتى صحیح از امام صادق علیهالسلام نقل شده است که در تفسیر این آیه فرمود:
منه قول الرجل للذى یغنّى اَحْسَنْتَ؛(۶۲) از جمله [مصادیق] قول زور، سخن کسى است که به غناکننده مىگوید: احسنت.
۶. ۲. روایات تفسیرى آیهىِ سورهىِ لقمان
در تفسیر آیهىِ سورهىِ لقمان این روایات رسیدهاست:
– کلینى به سند خود از على بن ابراهیم، از پدرش، از ابن ابى عمیر، از على بن ابراهیم، از ابن مسکان از محمّدبن مسلم نقل مىکند که از امام باقر علیهالسلام شنیدم که فرمود:
الغناء ممّا وعداللّه علیه النار، و تلا هذه الایه: «و من النّاس من یشترى لهوالحدیث لیضل عن سبیل اللّه…»؛(۶۳)
غنا از آن گناهانى است که خدا بر آن وعدهىِ آتش داده است و در این آیه آمده است که: «و از مردم کسانى هستند که سخن لهو را مىخرند تا از راه خدا گمراه کنند».(۶۴)
۶. ۳. روایات تفسیرى آیهىِ سورهىِ فرقان
در تفسیر آیهىِ سورهىِ فرقان چنین آمدهاست:
– در دو روایت صحیح محمّدبن مسلم و ابى الصباح آمده است که امام صادق علیهالسلام در بارهىِ قول خداوند در آیهىِ «والذین لا یشهدون الزور» فرمودند:
مراد، غنا است.(۶۵)
۶. ۴. روایت تفسیرى آیهىِ سورهىِ مؤمنون
در تفسیر آیهىِ سورهىِ مؤمنون آمده است که امام فرمودند:
انه الغناء والملاهى؛(۶۶) آن لغو، لهو و لعب است.
***
مناسب به نظر مىرسد، به روایات یادشده، این روایت را نیز افزود که در حرمت قرائت قرآن با آهنگ لهوى وارد شدهاست:
– مرحوم شیخ صدوق به سند خویش از امام رضا علیهالسلام ، از پدرانش از على بن ابى طالب علیهالسلام نقل مىکند که فرمود: از رسول خدا صلىاللهعلیهوآله شنیدم که مىفرمود: اخاف علیکم استخفافا بالدین و بیع الحکم و قطیعه الرحم و ان تتخذوا القرآن مزامیر، تقدمون احدکم و لیس با فضلکم فی الدین(۶۷)
من بر شما از چند چیز مىترسم: کوچک شمردن دین و فروختن حکم و قضاوت و قطع نمودن رحم و این که قرآن را با مزمارها و آهنگهاى لهوى فرابگیرید، و کسى از شما بر آن که در دیانت از شما برتر نیست، تقدم جوید.
۷. نقد احادیث تفسیرى
عدهاى از فقیهان بر این باورند که دلالت روایات بر حرمت غنا به معناى مطلقِصداى شادىآفرین هنگامى تمام است که در گاهِ صدورِ آنها، استعمال زیادِ غنا در غناى لهوى و فسادانگیز موجب انصراف لفظ «غنا» به غناى لهوى و فسادانگیز نشده باشد؛ امّا پیشتر اشاره شد که لفظ غنا در زمان صدور اغلب این احادیث ـ یعنى زمان صادقین علیهماالسلام ـ در غناى لهوى و شهوانى داراى حقیقت عرفى بوده است و لذا استناد به احادیثِ وارده در این زمان، براى اثبات حرمت مطلق غنا، درست نخواهد بود و بر فرض پذیرش صحتِ سند، این احادیث از نظر دلالت با موانعى روبهروست.
در مقابل این نظریه برخى از فقها معتقدند: هیچ دلیلى بر انصراف نیست و مجرد وجود غناى لهوى و شهوانى در زمان صادقین علیهماالسلام حقیقت عرفى به وجود نمىآورد.
به هرحال، روایاتى که غنا را یکى از مصادیق آیهىِ سى سورهىِ حجّ معرفى مىکنند، هیچیک داراى سند معتبرى نیستند:
روایت اوّل، به سببِ وضعیّت مجهول «درست» از نظر رجالى؛ روایت دوّم، به سبب ارسال در سند(۶۸)؛ روایت سوّم، به سبب وجود راوى غیر موثق یعنى «سهل بن زیاد» و وضعیت مجهول رجالى «یحیى بن مبارک» و روایت چهارم، به سبب ضعفِ «على بن حمزه» از نظر رجالى سندشان مورد خدشهاست. البته، حدیث پنجم، از نظر سندى صحیح است؛ امّا دلالتش بر حرمت مطلق غنا ناتمام است؛ زیرا «احسنت» گفتن به خواننده نمىتواند غنا باشد؛ چون به قول بزرگانى همچون شیخ انصارى، صاحب جواهر و امام خمینى «عرف متشرعه» از غنا تنها کلام را نمىفهمد؛ بلکه کلام آهنگین و خاصّ را غنا مىنامند و لذا اطلاق غنا بر کلام برخلاف ارتکاز عرفى است. به علاوه، احتمال قوى مىرود «زور» و «باطل» بودن تشویقِ خواننده بدان جهت باشد که «آواز لهوى و فسادانگیز» مورد تشویق و تأیید واقع مىشود.
روایات ناظر به تفسیر آیهىِ ۵ از سورهىِ لقمان نیز از صحت سند برخوردار نیست:
روایت اوّل، به سبب وضعیت مجهول «على بن اسماعیل»؛ روایت دوم و سوم، به علت ضعف رجالى «مهران بن محمد»؛ روایت چهارم به سبب ضعف «على بن ابى حمزه بطائنى واقفى(۶۹)» و روایت پنجم، به سبب ارسال، داراى سند معتبرى نیستند.
روایات مفسّر آیهىِ ۷۲ از سورهىِ لقمان و آیهىِ ۳ از سورهىِ مؤمنون، با وجود صحّت سند، بر حرمت غنا دلالتى ندارند؛ زیرا همانگونه که گفته شد، این آیات در صددِ بیان وصف مؤمنان حقیقى است و چهبسا، شروط رسیدن به کمال حقیقى را یادآورى کرده باشد؛ از این رو اگرچه این روایات صحیح، مورد آیات را به غنا تفسیر نمودهاند، امّا حرمت مطلق غنا را ثابت نمىکنند؛ زیرا در این دو حدیث به حرمت غنا به معناى صوت شادىآفرین یا لزوم اجتناب از آن هیچ اشارهاى نرفته است.
در زمینهىِ روایات دال بر حرمت فراگیرى قرآن با صداى لهوى باید گفت:
اوّلاً، در این روایت مقصودى دیگر محتمل است و این احتمال به دلالت روایت خدشه وارد مىکند. احتمال دارد که مقصود حضرت این بودهاست که قرآن همچون دمیدن در مزمار، بدون توجّه و سطحى خوانده نشود.
به علاوه، این حدیث بر فرض پذیرش احتمال قائلان به حرمت، به موردِ خاصّ خود محدود مىشود و حداکثر مىتواند حرمت غناى در قرآن را ثابت کند؛ نه هر غنایى را؛ چنان که روایات متعدّدى در حرمت غناى در قرآن وارد شدهاست که براساس آنها قرائت قرآن با آواز و غناى لهوى و شهوانى حرام خواند شده است.
گذشته از اینها، بر فرض پذیرش سند و دلالت احادیث مورد بحث، همگى مطلق بوده و قابل تخصیص و تقیید است؛ چون احادیث بسیارى نیز دال بر جواز غنا وارد شدهاست که آنها به مثابهىِ قیود و خصوصیات غناى مقصود از روایات مذکورند.
با آشنایى با این روایات و ضمیمه نمودنِ قرائن خارجى که قبلاً بدان اشاره رفت، مىتوان به طور قطع گفت: مقصود از روایات دال بر حرمت، غناى لهوى و فسادانگیز است؛ نه هر غناى شادى آفرین.
با برشمردن احادیثِ دالّ بر حرمت و یادآورى نقاط ضعف و قوّت آنها به دست آمد که آنها تنها بر حرمتِ غنا به صورت مبهم و نه دقیق دلالت مىکنند و البته با شواهد ذکر شده، مىتوان تقیید آنها را به غناى لهوى و شهوانى، دریافت. با توجه به همین ایرادهاست که مقدس اردبیلى مىفرماید:
اخبار در تحریم مطلق غنا صراحت ندارند.(۷۰)
در جوامع روایى – اعم از شیعه و سنّى – روایات فراوانى وارد شدهاست که بر تحسین و تشویق آواز و صوت زیبا و مانند آن، دلالت دارند. این احادیث هریک به نحوى از سوى قائلان به حلیّت براى اثبات این دیدگاه استفادهشدهاست.
– عبداللّه بن مسکان از امام صادق علیهالسلام نقل مىکند که آن حضرت فرمود: پیامبراکرم صلىاللهعلیهوآله فرمود:
ان من اجمل الجمال شعر الحسن و نغمه الصوت الحسن؛(۷۱) از زیباترین زیبایىها موى خوب و نغمهىِ صوت نیکوست.
– از امام صادق علیهالسلام فرمودند: ما بعث اللّه عزّ و جل نبیا الا، حسن الصوت؛(۷۲) خداوند عزّ و جل هیچ پیامبرى را مبعوث نکرد مگر آن که آواز او نیکو بود.
– سید حمیرى از على بن جعفر، از برادرش موسى بن جعفر علیهالسلام نقل مىکند که گفت: از حضرت امام کاظم علیهالسلام دربارهىِ غنا در عید فطر و قربان و ایام فرح سئوال نمودم، آن حضرت فرمود:
لا بأس به ما لم یعص به؛(۷۳) مادامى که با آن گناه نشود، اشکالى ندارد.
– از ابى بصیر نقل شده که گفت: از امام صادق علیهالسلام در مورد مزد زنان خواننده که عروس را همراهى مىکنند، پرسیدم، حضرت فرمود:
اجر المغنیه التى تزف العرایس لیس به بأس لیست بالتى یدخل علیها الرجال(۷۴)؛ اجرت زن آوازخوان و غناگرى که عروسها را همراهى مىکند، اشکالى ندارد؛ زیرا از خوانندگانى نیست که مردها با او مىآمیزند.
روایاتى مبنى بر جواز «حداء» وارد شدهاست که عدّهاى از فقها خواستهاند با استناد به این طایفه از روایات،(۷۵) حلیّت اصل غنا را ثابت نمایند.
طایفهاى دیگر از روایات بر جواز نوحهگرى دلالت دارند که در نزد قائلان(۷۶)به حلیت غنا غیرلهوى دلیلى بر مدّعایشان محسوب مىگردد.
– شیخ صدوق رحمهالله نقل مىکند که امام صادق علیهالسلام فرمود:
لا بأس بکسب النائحه اذا قالت صدقا؛(۷۷) کسب زن نوحهگر مادامى که راست بگوید اشکالى ندارد.
خواندن آواز براى تند راندن شتر در صحرا و بادیه، «حداء» نام دارد. «نیاحه» در لغت به معناى نوحه سرایى یا شیون و زارى بر مرده آمده است و عدّهاى آن را نوعى از غنا دانستهاند و به همین جهت مشهور فقیهان، حداء را استثنا کردهاند.(۷۸)
– پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله فرمود:
و رجع فى القرآن صوتک فان اللّه یحب الصوت الحسن(۷۹)
در قرائت قرآن صوتت را با ترجیع همراه کن که خداوند صوت نیک را دوست دارد.
– عبداللّه بن سنان از امام صادق علیهالسلام نقل مىکند که رسول خدا صلىاللهعلیهوآله فرمود: لکل شىء حلیه و حلیه القرآن الصوت الحسن(۸۰)
براى هر چیزى زینتى است و زینت قرآن آواز خوش است.
– شخصى از امام صادق علیهالسلام دربارهىِ خریدن کنیزى که صوت خوبى داشت پرسید، آن حضرت فرمود:
ما علیک لو اشتریتها فذکرتک الجنه یعنى بقرائه القرآن والزهد و الفضائل التى لیست بغناء فاما الغناء فمحظور.(۸۱)
اگر آن را بخرى تا تو را با قرائت قرآن و خواندن اخبار و اشعار مربوط به زهد و فضائل غیر غنا، به یاد بهشت بیندازد، اشکالى ندارد؛ امّا غنا جایز نیست.
البته قاتلان به حرمت مطلق غنا معتقدند: خود این روایت به تنهایى بر حرمت مطلق غنا دلالت دارد و نظر به این که معناى غنا در لغت و فقه و در میان عرف مجمل است، باید به قدر متیقن آن که صداى مطرب و آواز لهوى است، اکتفا شود.
فیض کاشانى دلیلى ارائه مىکند که آن را مبتنى بر استظهار از مجموعهىِ روایات مىداند. ایشان در توجیه دیدگاه خود چنین مىگوید:
از مجموع احادیث وارد در باب غنا، چنین استفاده مىشود که حرمت غنا و خرید و فروش به آن و تعلیم و تعلّم و شنیدن آن، به غنایى اختصاص دارد که در روزگار بنىامیه و بنىعباس رایج بوده است. در این دوران مردان به مجالس خوانندگى زنان وارد مىشدهاند و زنان به باطل سخن مىگفتهاند و به گونههاى بازىها مشغول بودهاند.(۸۲)
ایشان با اشاره به موارد مختلف گناه و فساد در آن دوران که مخصوصا غنا نیز انجام مىشده است، در مبرّا کردن اصلِ غنا از حکم حرمت سعى دارد؛ مواردى چون، اختلاط زن و مرد، شهوترانى و عیش و نوش، شنیدن صداى زنان نامحرم، زن بودن خوانندگان، هرزگى غناگران، باطل و لغو بودن محتوا و شرابخوارى و قماربازى.
همانگونه که پیشتر گفتیم، انصراف روایات غنا و موسیقى از غناى غیرلهوى شواهدى دارد که از مهمترین آن مىتوان به موارد زیر اشاره نمود: الف. شواهد تاریخى بسیار، مبنى بر استفاده از این هنر در مجالس گناهآلود، گرچه این هنر، مختص مجالس لهو و باطل نبوده است.
ب. از مقایسهىِ روایات نبوى و غیرنبوى، چنین استنتاج مىشود که پنج روایت نبوى و ۳۲ روایت ائمهىِ معصومین(ع) تنها کراهت را مىفهماند یا به غناى شهوانى و مبتذل و یا آمیخته با شراب و محرمات دیگر نظر دارند.
بر فرض آنکه، انصراف ثابت نشود، راههاى دیگرى وجود دارد که نتیجهاش با دلیل انصراف، یکى است. طرفداران تفصیل براى این منظور یکى از دو راه زیر را مىپیمایند:
راه اوّل، استفاده از تعلیلهاى وارد در روایات است؛ همان طور که در روایات بیان شد، غنا به سبب مصداق بودن براى «قول زور» و «لهوالحدیث» و «لغو» حرام گردیدهاست. در حقیقت علّت تشریع حکم حرمت براى غنا، موارد یاد شده است. به علاوه، باید دانست که مطلق غنا در نزد عرف، لغو و باطل شمرده نمىشود. به عنوان نمونه در روایتى آمده است:
الملاهى التى تصدّ عن ذکر اللّه عزّ و جل مکروهه کالغناء و ضرب الاوتار والاصرار على صغائرالذنوب.(۸۳)
بازىهایى که انسان را از یاد خدا باز مىدارد، ممنوع است. مانند غنا و تار زدن و اصرار بر گناهان کوچک.
در این روایت ملاک و کبراى کلى، «حرمت ملاهى»، «باز داشتن از یاد خدا» ذکر شده و سپس به موارد آن اشاره گردیده است. در اینجا گرچه غنا مطلق است، امّا تعلیل و وصف، باعث تقیید مطلق مىگردد؛ بنابراین اگر غنا باعث باز داشتن از یاد خدا نگردد، اشکالى ندارد.
راه دومى که براى اثبات دیدگاه تفصیل در پیش داریم، توجه به روایات معارض و مقیِّد است. روایات بسیارى وجود دارند که حکم غنا را بهصورتى بیان مىکند که با روایات دیگر متعارض است یا با روایات دیگر تقیید گردیدهاست. این احادیث معارض و مقید از آن رو مدعاى ما را اثبات مىنمایند که در بسیارى از موارد، هیچ دلیل خاصّى براى اختصاص آن حکم خاص به آن مورد خاصّ به نظر نمىرسد. هم چنین ظاهر بسیارى از روایات دالّ بر حلیّت موارد خاصّ هیچگونه تعلقّى نسبت به آن مورد خاصّ ندارد؛ بلکه احادیثى وجود دارند که حکم حلّیّت آن موارد را در مقابل حکم حرمتِ غناى لهوى بیان نموده است؛ از این جهت مىتوان به این نکته پى برد که مقصود از احادیث حلّیّت، تنها آن موارد خاص نبودهاست؛ بلکه منظور از آن تعیین مصادیق غناى غیرلهوى است که حلّیّت آن در نظر سائلان و امامان علیهمالسلام مسلّم بوده و لذا اشارهاى بدان نشده است.
۸. جمعبندى و نتیجه گیرى
در باب غنا و موسیقى، آیات و احادیثى دال بر حرمت و حلّیّت وجود دارند که هیچ یک توانایى اثبات حکم مطلق غنا را نداشته و وافى به مقصود قائلان به حرمت مطلق یا حلیّت مطلق نیست.
شواهد و فراوانى نشان مىدهند که مقصود روایات دال بر حرمت، غناى شهوانى و لهوى بوده است.
به طور کلّى دیدگاه تفصیل که بر مبناى آن برخى از موارد غنا حرام و برخى از آنها حلال است، داراى برترىهاى ویژهاى نسبت به دیدگاه حرمت مطلق و حلیت مطلق است و نیز با مبانى علمى، عقلى و عرفى نیز سازگار است. رهاورد این دیدگاه نیز از جمله ویژگىهاى آن است. به این جهات، از نظر ما، – دیدگاه تفصیل – اگر چه خلاف رأى مشهور است، وجیهتر از دیدگاههاى دیگر بوده و بر آنها برترى دارد. افزون بر این که در نتیجه با نظر مشهور هماهنگ است.
نتیجهىِ این بررسى کوتاه آن شد که غناى شهوانى و فسادانگیز حرام و غیر آن حلال و مباح است؛ لذا معناى غناى حرام در آواز لهوى و مفسده انگیز متعیّن مىگردد. قدر متیقن از حرمت غنا از دیدگاه مشهور هم همین است.
برخى از فقیهان با تمسک به حدیث ابى بصیر «التى یدخل علیها الرجال حرام والتى تدعى الى الاعراس لیس به بأس» قایل به حلّیّت و جواز ذات غنا شده و حرمت غنا را مختص به مقارنات حرام آن دانستهاند. استدلال ایشان این است که در این روایت حرمت غنا به خاطر آمیختگى مردان و زنان نامحرم و شنیدن صداى زن نامحرم از روى شهوت است؛ بنابراین خود صدا از جهت صوت بودن، حرمتى ندارد و حرمت به اعتبار مقارنات حرام است. گرچه این نظریه نیز به نظر ما ناتمام است؛ امّا زمینه را براى تفصیل میان غناى شهوانى و غیرشهوانى، هموار مىکند.(۸۴)
البته، این استدلال با ایرادهایى مواجه است که چکیده آن عبارت است از:
۱. روایت به جهت على بن حمزه بطائنى ضعیف است و ضعف آن هم با عمل اصحاب جبران نشده است.
۲. روایت ابىبصیر از نظر دلالى تاب مقاومت در برابر صحیحهىِ على بن جعفر(۸۵) از موسى بن جعفر علیهالسلام و حسنهىِ عبدالاعلى از امام صادق علیهالسلام را ندارد و در صورت تعارض باید یا حمل بر تقیه یا عروسى یا امثال آن شود و یا باید کنار گذاشته شود.
۳. ظاهر این روایت آن است که غناىِ کنیزان آوازهخوان در عروسىها اشکال ندارد و جمله «والتى تدعى الاعراس لا بأس به» را کنایه از نیامیختن مردان و زنان دانستن خلاف ظاهر است.
۴. این روایت مفهوم ندارد وگرنه بین مفهوم صدر «التى یدخل الرجال حرام» با مفهوم ذیل «والتى تدعى الى الاعراس لا بأس» در غناىِ کنیزان در مجالس غیر عروسى که مردان بر آنها داخل نمىشوند، تعارض حاصل مىشود.
نویسنده:
محمد جواد حیدری
پىنوشتها ···
۱ . رک: حاشیهىِ برهان قاطع، تألیف محمدحسین بن خلف تبریزى، متخلص به برهان، ۱۳۴۲، مصحح دکتر محمد معین و حاشیهىِ لغتنامهىِ دهخدا، ۱۳۷۳، ج۱۳، ص۱۹۲۵۷
۲ . رک: همان دو
۳ . احمد سیّاح، فرهنگ جامع سیّاح، ج ۳
۴ . عبّاس اقبال، شعر و موسیقى در ایران، ص ۱۱۴
۵ . به نقل از رازانى، ابوتراب، شعر و موسیقى و ساز و آواز در ادبیّات فارسى، ص ۵۹
۶ . ابن منظور؛ لسان العرب(متوفى ۷۱۱ ه. ق)، ج۱۵، ص۱۳۶
۷ . فیروزآبادى؛ القاموس المحیط، دارالمعرفه، بیروت، ج۴، ص۳۷۴، مادهىِ غنى
۸ . دهخدا، علىاکبر، لغتنامهىِ دهخدا، (متوفى ۱۳۳۴ ه. ش)، ج۲۷، ص۳۲۸
۹ . شیخ انصارى رحمهالله ، مکاسب محرّمه
۱۰ . ابن اثیر، النهایه، ج۳، ص۳۹۱
۱۱ . ابنمنظور؛ لسان العرب، ج۱۶، ص۱۳۶
۱۲ . قاموس، مادهىِ غنى و طرب
۱۳ . طریحى، شیخ فخرالدّین؛ مجمع البحرین، تحقیق سیّد احمد حسینى، ج۱، ص۳۲۱
۱۴ . حماد جوهرى، اسماعیلبن، الصحاح، تاج اللغه و صحاح العربیّه، ج۶، ص۲۴۴۹
۱۵ . همان، ج۳، ص۱۲۳۲
۱۶ . قاموس، مادهىِ غنا و طرب
۱۷ . طریحى، شیخ فخرالدّین، مجمع البحرین، تحقیق سیّد احمد حسینى، ج۱، ص۳۲۱
۱۸ . فیومى، احمد بن محمد، المصباح المنیر، (متوفى ۷۷۰ ه. ق)، ج۲، ص۵۶
۱۹ . فارسى بن زکریا، ابوالحسین احمد بن؛ معجم مقاییس اللغه(متوفى ۳۹۵ ه. ق)، ج۴،
۲۰ . ابوالقاسم خویى؛ «منیه السائل»، ص۱۷۹
۲۱ . اساس البلاغه، ص ۲۷۷
۲۲ . فیروزآبادى؛ «قاموس المحیط»، ج۱، ص۱۰۱ و طریحى؛ «مجمع البحرین»، ج۲، ص۱۰۹ و فیومى؛ «مصباح المنیر»، ج۲، ص۱۹
۲۳ . راغب اصفهانى(متوفى ۵۰۳ ه. ق)؛ معجم مفردات الفاظ قرآن، ص ۴۷۱
۲۴ . همان، ص ۴۷۲
۲۵ . همان، ص ۴۸
۲۶ . سورهىِ حج، ۳۰
۲۷ . طباطبایى؛ المیزان، ج۱۴، ص۳۷۱
۲۸ . همان، ج۱۶، ص۲۰۹ و ۲۱۰
۲۹ . رک. جواهر الکلام، ج۲۲، ص۵۰ و مکاسب محرمه، شیخ انصارى، ص۴۱-۳۷
۳۰ . تاریخ موسیقى خاور زمین، ص ۲۹۱
۳۱ . همان، ص ۲۱
۳۲ . خنیاگرى و موسیقى ایرانى، ص۱۰۷
۳۳ . اغانى، ج۸، ص۳ و ج۱۰، ص۴۸
۳۴ . محمّد جواد عاملى؛ «مفتاح الکرامه»، مؤسسهىِ آلالبیت، قمج۴، ص۵۲
۳۵ . ابن منظور؛ لسان العرب، ج۱۰، ص۱۳۵
۳۶ . حسینى بحرانى، محمد بن ابراهیم، معروف به ماجد(متوفى ۱۰۵۰ ق)؛ رساله ایقاظ النائمین و ایعاظ الجاهلین
۳۷ . ابن خلدون؛ «مقدمه»، داراحیاء التراث العربى، بیروت، صص ۴۲۸-۴۲۶
۳۸ . اغانى، ج۲، ص۱۷۰-۱۷۳ و فلیپ حتى؛ «تاریخ عرب»، ترجمهىِ ابوالقاسم، ص ۳۴۵
۳۹ . همان، ج۳، ص۲۳۹ و ج۵، ص۴۱ و ج۶، ص۸ و ۱۲ و ج۲۱، ص۲۲۶ و ۲۳۷
۴۰ . محمّد ماجدبنابراهیم بن الحسینى، پیشین
۴۱ . همان
۴۲ . تاریخ موسیقى خاور زمین، ص ۴۵، پاورقى
۴۳ . دائرهالمعارف اسلام، ج ۱، ص ۴۰۳
۴۴ . مسعودى، على بن حسین(متوفى ۳۴۶ ه .ق)؛ مروج الذهب، بیروت، ج۱، ص ۶۵
۴۵ . غزالى، امام ابى حامد محمّد بن محمّد؛ احیاء علوم الدّین، ج۴، ص ۲۱۷
۴۶ . همان، صص ۲۰۱ و ۲۰۲
۴۹ . تاریخ موسیقى خاور زمین، ص ۱۳۲
۵۰. همان، ص ۱۹۲
۵۱ . حج، ۳۰
۵۲ . المیزان، ج۱۴، ص۳۷۱
۵۳ . لقمان، ۶
۵۴ . المیزان، ج۱۶، ص۲۰۹ و ۲۱۰
۵۵ . رک: طبرسى(متوفى ۵۴۸ ه. ق)؛ مجمع البیان فى تفسیر القرآن، ج۸، ص۳۱۳
۵۶ . فرقان، ۷۲
۵۷ . طبرسى؛ «مجمع البیان»، ج۷، ص۱۸۱
۵۸ . مؤمنون، ۳
۵۹ . رک: حسین میرزاخانى؛ «مبانى فقهى، روانى موسیقى»، ص ۶۳ و نیز رک: مصباح الفقاهه، ص ۳۱۱
۶۰ . وسائل، ج۱۲، ص۲۲۵، باب ۹۹ از ابواب ما یکتسب به، حدیث ۲
۶۱ . روایاتى دیگر به همین مضمون از امام صادق علیهالسلام با طرق مختلف نقل شدهاست که در کتاب وسائل الشیعه، ج۱۲، باب ۹۹، از ابواب «ما یکتسب به» احادیث ۸ و ۹ آمده است. شیخ صدوق نیز در معانى الاخبار صفحهىِ ۳۴۹ روایتى نزدیک به این معنا آورده است.
۶۲ . سیدهاشم حسینى بحرانى؛ البرهان فی تفسیر القرآن، اسماعیلیان، قم، ج۳، ص۹۰
۶۳ . وسائل، ج۱۲، ص۲۲۶، باب ۹۹ از ابواب ما یکتسب به، حدیث ۶
۶۴ . روایاتى به همین مضمون در کتب وسائل ج۱۲، ص۲۲۶، باب ۹۹ از ابواب «ما یکتسب به» احادیث ۶، ۷ و ۱۶ و معانى الاخبار، ص۳۴۹ و مجمع البیان، ج۸، ص۳۱۳ آمده است.
۶۵ . وسائل، ج۱۲، ص۲۲۶، باب ۹۹ از ابواب ما یکتسب به، حدیث ۳ و ۵
۶۶ . عبدعلى بن جمعه عروسى حویزى؛ تفسیر نورالثقلین، اسماعیلیان، قم، ج۳، ص۵۲۹
۶۷ . وسائل، ج۱۲، ص۲۲۸، حدیث ۱۸ و عیون الاخبار، ص۲۰۷
۶۸ . ارسال در سند یا مرسله بودن حدیث یعنى راویانى از آخر سند حدیث افتاده باشند.
۶۹ . واقفیان، فرقهاى هستند که به توقّف امامت در امام موسى بن جعفر علیهالسلام معتقد هستند.
۷۰ . مقدس اردبیلى، شیخ احمد(متوفى۹۹۳ه.ق)؛ مجمع الفائده و البرهان فی شرح ارشاد الاذهان، کتاب المتاجر، قسم الرابع
۷۱. کلینى، محمّدبن یعقوب؛ اصول کافى، ترجمه و شرح سیّد هاشم رسولى، ج۲، ص۶۱۵
۷۲ . همان
۷۳ . حمیرى، ابى العبّاس عبداللّه بن جعفر؛ قرب الأَسناد، تصحیح و ترتیب الشیخ احمد الصادقى الاردستانى، چ۱، ص۱۲۱
۷۴ . وسائل الشیعه، ج۱۲، ص۸۵
همین روایت به دو صورت دیگر از قول ابىبصیر نقل شدهاست که در کتاب «وسائل الشیعه» ج۱۲ ص ۸۴ و ۸۵ آمده است.
۷۵ . رک: بحارالانوار، ج۴۴، ص۳۷۸
۷۶ . ر.ک. مجمع الفائده و البرهان فى شرح الارشاد، کتاب المتاجر قسم الرابع: و یویّده فى جواز النیاحه بالغناء و جواز اخذ الاجره علیها.
۷۷ . وسائل الشیعه، ج۱۲، ص۹۱
۷۸ . رک: حسینى عاملى، سیدمحمدجواد؛ مفاتیح الکرامه فى شرح قواعد العلامه، ج۴، ص۵۳ و نجفى، شیخ محمّد حسن؛ جواهر الکلام فى شرح شرایع الإِسلام، ج۲۲، ص۵۱ و ۵۲ و حلّى، محقّق، شرایع الإِسلام فی مسائل الحلال والحرام، محقّق اوّل، ج۴، ص۱۲۴ و کرکى، على بن الحسین؛ جامع المقاصد فى شرح القواعد، محقق ثانى، ج۵، ص۲۴ و المسالک، ج۱، ص۱۲۹ و نراقى، احمد بن محمدمهدى؛ مستند الشیعه فى احکام الشریعه، ج۲، ص۳۴۳
۷۹ . همان، ج۴، ص۸۵۹
۸۰ . همان
۸۱ . وسائل، ج۱۲، ص۸۶
۸۲ . فیض کاشانى؛ وافى، ج۱۰، ص۳۳
۸۳ . شیخ صدوق؛ خصال، ص ۶۱۰
۸۴ . وسایل الشیعه، ج۱۲، ص۸۴، کتاب التجاره، ابواب ما یکتسب به، باب ۱۵، حدیث ۱ و رک: حاشیهىِ علامه شعرانى بر کتاب وافى، تألیف فیض کاشانى، ج ۱۷، ص ۲۰۵
۸۵ . وسائل الشیعه، ج ۱۲، ص ۲۳۲ و ۲۲۸ ابواب ما یکتسب به، باب ۹۹، حدیث ۳۲ و حدیث ۱۵
لینک کوتاه مطلب : https://nidamat.com/?p=549
نظرات شما عزیزان: