1. واژه ی قلب 1. 1. معنای لغوی عقل
واژه ی عقل، مصدر «عقل یعقلُ» است که به معنای منع و امساک است (زبیدی، ج1: 7339؛ ابن منظور 1405 ج11: 459). عقل را به این دلیل عقل نامیده اند که صاحبش را از انحراف باز می دارد (ابن منظور، ج11 ص458). زنی را که به خاطر حجب و حیا در خانه می ماند و از بیرون رفتن امساک می کند عقیله می گویند. (ابن فارس 1405 ج4: 71)
علاوه بر این علمای لغت معنای مختلف دیگری نیز برای عقل ذکر کرده اند که از جمله می توان به علم (زبیدی، ج1: 7339)، قلب (ابن منظور، ج11: 458)، فهم (ابن منظور، ج11: 459) و حصن (فراهیدی 1409 ج1: 160) اشاره کرد. عرب دیه ی قتل را نیز چون که با آن خونی به هدر نمی رود و حفظ می شود، عقل می گوید. (عسکری 1412: 65) حصن و ملجأ را نیز به این دلیل که پناهنده ی به آن را حفظ می کند، عقل نامیده اند. (جوهری 1407 ج5: 1769)
عقل در معنای اصطلاحی نیز نیرویی است که زمینه ی قبول علم را فراهم می سازد و چیزی را که انسان با آن قوه استنباط می کند، عقل می گویند (راغب 1404: 341-342). برخی نیز عقل را قوه ی تشخیص دانسته اند که انسان را از حیوان متمایز می سازد (ابن منظور، ج11: 459). گذشته از این معانی، عقل در علوم مختلف از جمله فلسفه، معانی متفاوتی دارد که نیاز به بررسی جداگانه ی آن در هر علمی است؛ اما برای بررسی معنای عقل در قرآن کریم، نیاز به بررسی کاربردهای قرآنی این واژه و واژه های مترادف با آن است. در ادامه به بررسی کاربردهای قرآنی و سپس واژه های مترادف آن می پردازیم.
1. 2. کاربردهای قرآنی
واژه ی عقل در قرآن کریم صرفاً به صورت فعلی و تنها در شکل ثلاثی مجرد به کار رفته است و کاربرد اسمی و اسم مصدری از آن وجود ندارد. مجموع کاربردهای خود واژه ی عقل 49 مورد است که تعقلون 24 بار، یعقلون 22 بار، عقلوا، یعقل و نعقل هر کدام یک بار به کار رفته اند. عدم کاربرد واژه ی عقل نیز به این دلیل است که گویا لفظ عقل به معنای امروزی آن از اسماء جدیدی است که بر اثر غلبه در استعمال به وجود آمده است؛ از این رو خود واژه در قرآن کریم به کار نرفته است و تنها افعالی از آن کاربرد یافته است. (طباطبایی، بی تا، ج2: 396)
تدبر در آیاتی که دعوت به عقل ورزی می کنند و واژه های مترادف عقل، نشان می دهد که معنای واژه ی عقل در قرآن کریم ارتباط ناگسستنی با واژه ی آیه دارد. خداوند در هر لحظه، آیات خود را پی در پی بر کسانی می فرستد که عقل ورزی می کنند و آنها را نشانه های الهی می دانند. به عبارت دیگر هر چیزی را که ما به عنوان نمودهایی از طبیعت از قبیل باران و باد و خلقت آسمان و زمین و پی در پی هم آمدن شب و روز و جا به جا شدن بادها و مانند آن در نظر می گیریم، صرفاً نشانه هایی از طبیعت نیستند بلکه در نگاه قرآنی نشانه ها یا نمادهایی از تصرف خداوند در کارهای بشری اند و شواهدی بر مشیت الهی و توجه و حکمت وی برای خیر و صلاح نوع بشر بر روی زمین اند. در نگاه قرآنی همه چیز در حقیقت آیات الله هستند و از ماهیت نمادی آنها فقط کسانی آگاه می شوند که عقل دارند و می توانند به معنی واقعی تفکر، به تفکر بپردازند. (ایزوتسو 1361: 169-170)
مطابق آیات قرآنی واکنش انسان ها در برابر آیات الهی در دو حالت تصدیق و تکذیب خلاصه می شود. گروهی با ابزار عقل به سراغ آیات رفته اند و آنها را مورد تعقل قرار داده اند و در نتیجه ی این عقل ورزی، آیات الهی را مورد تصدیق قرار داده اند و به آن ها ایمان آورده اند. در واقع عقل ورزی این گروه به معنای فهم آیات الهی است که نتیجه ی این فهم نیز ایمان به آنهاست. در مقابل گروهی که به تعقل در آیات نپرداخته اند، دست به تکذیب آن ها زده اند. به عبارتی دیگر گروه تکذیب کننده، رابطه ی دالّ و مدلولی آیات را درک نکرده اند. قرآن کریم عکس العمل این گونه افراد را نسبت به آیات الهی با اصطلاحات جحد، اعراض، استکبار، عدم ایمان و جدال بیان کرده است.
همان گونه که ذکر شد عقل ورزی در قرآن کریم به معنای فهم آیات الهی است. در واقع ارتباط واژه ی عقل با واژه ی آیات در قرآن کریم و قرار گرفتن عقل در میدان معنایی آیات الهی، معنایی این چنین از عقل را در قرآن کریم ممکن ساخته است. مؤید این معنا کاربرد لفظ آیه در آیاتی است که بحث عقل ورزی مطرح شده است (به عنوان نمونه؛ بقره: 164؛ رعد: 4؛ نحل: 12) و عدم کاربرد آن در جایی که بحث از کسانی است که عقل ورزی نمی کنند (لا یعقلون). به عبارت دیگر تأکید بر واژه ی آیه در جایی که فهم آیات مورد نظر است و حذف آن در جایی که آیات مورد تکذیب قرار گرفته اند، از جمله مؤیداتی است که می توان برای این معنای از عقل ذکر کرد.
1. 3. واژه های مترادف عقل 1. 3. 1. لب
لب در لغت به معنای عقل است که به خالص هر چیزی اطلاق می شود (جوهری 1407 ج2: 130). گردو، بادام و میوه هایی مانند آن متشکل از پوسته و مغزند که به مغز آن ها لب گفته می شود (جوهری 1407 ج2: 130). به تعبیری عام تر به داخل و درون هر چیزی لب اطلاق می شود. لب فرد همان عقل وی است (فراهیدی 1409 ج1: 160). گویا انسان از مغز و پوسته ای تشکیل شده است که لب انسان به منزله ی مغز وی و بقیه ی اعضا و جوارحش پوسته و قشر محسوب می شوند. برخی از لغویان با بهره گیری از تعریف لب بین دو واژه ی عقل و لب تفاوتی قائل شده اند و لب را عقل خالص از شوائب دانسته اند (راغب 1404: 446). از این رو هر لبی عقل محسوب می شود؛ ولی هر عقلی لب نیست. به همین دلیل است که خداوند احکامی که عقول زکیه و خالص توانایی درک آن را دارند، به اولی الباب اختصاص داده است. (راغب1404: 446)
واژه ی «الباب» که شکل جمع «لب» است، شانزده مرتبه در قرآن کریم به کار رفته است. بررسی کاربردهای قرآنی این واژه نشان می دهد که «اولوالالباب» گروهی هستند که در درجه ی خاصی از تعقل قرار دارند (راغب 1404: 446). تذکر (بقره: 269)، تدبر(ص: 29)، عبرت (ص: 43)، (زمر: 21)، هدی (رهنمود) (غافر: 54) را به اولواالاباب نسبت داده است.
1. 3. 2. نُهیه
نهیه نیز از جمله معانی عقل است که از ریشه ی نهی به معنای منع و باز داشتن است. عقل را به این دلیل نهیه نامیده اند که باز دارنده ی نفس از هوی و تمایلات منفی و زشتی هاست. (ابن منظور 1405 ج15: 346؛ راغب 1404: 507)
این واژه در قرآن دو بار به کار رفته است که در هر دو بار به صورت جمع (نُهی) به کار رفته است: «إنَّ فی ذلک لآیات لأَُّولی النُّهی» (طه 54 و 128) در آیات 53 و 54 سوره ی طه خداوند با بیان نعمت ها و آیاتی که در زمین برای بندگان خود قرار داده است، آنها را امر به بهره گیری انسان و دام هایش از آنها می کند و تأکید می کند که در آنها آیات و نشانه هایی برای خردمندان و عقل ورزان وجود دارد. در آیه ی 127 همین سوره سرگذشت کسانی که افراط کرده اند و به نشانه های پروردگار خود نگراییده اند بیان می شود که در عذاب الهی گرفتار آمده اند. سپس در آیه ی 128 خداوند بیان می کند که آیا برای هدایتشان کافی نبود که ببینند چه نسل هایی را پیش از آنان نابود کردیم که اینک آن ها در سراهای ایشان راه می روند؟ به راستی برای خردمندان در این نشانه هایی عبرت انگیز است.
1. 3. 3. حِجر
یکی دیگر از معانی عقل، حجر است که به معنای منع است. عقل را از این باب حجر گفته اند که در مقابل هواها و خواهش های نفسانی، انسان را منع می کند و جلوی گمراهی فرد را می گیرد و در دژ محکم خود، نفس انسان را حفظ می کند. (راغب 1404: 109) این واژه به معنای عقل یک بار در قرآن کریم به کار رفته است: «هَل فی ذلکَ قسمٌ لِّذی حِجرٍ». (فجر: 5)
1. 3. 4. فهم
واژه ی عقل به معنای فهم نیز به کار رفته است: «عقل الشیء یعقله عقلاً: فهِمَه» (زبیدی، بی تا: 7349) فهم کیفیت و شکلی انسانی است که فرد با آن معانی را که دوست دارد متحقق می کند و می گوید آن مسأله یا موضوع را فهمیدم (راغب 1404: 386). از آن جهت «عقل» را به معنای «فهم» گفته اند که هر چه را انسان می فهمد و درک می کند گویا با بند عقل و فهم آن را به تور می اندازد و در زمره یمعقولات و مدرکات خویش در می آورد. (مهدی زاده، معرفت، ش 74: 29) طبرسی عقل را در آیه ی شریفه ی «و ما یعقلها إلاَّ العالمون» (عنکبوت: 43) به فهم تفسیر کرده است. این معنا در روایات نیز به کار رفته است. در برخی از روایات فهم، مترادف عقل، در برخی موجب و داعی فهم و در برخی دیگر از روایات فهم به عنوان بخشی از عقل بیان شده است. (مهدی زاده، معرفت، ش 74: 29)
نظرات شما عزیزان: