مخاطبان امر «اهبطوا»
با توجه به اينكه آدم و حوا از بهشت خارج شدند، فعل جمع «اهبطوا» در آية 36 سؤال برانگيز شده كه چرا به جاي كاربرد فعل تثنيه از صيغه جمع استفاده شده است.
علامه طباطبايي در پاسخ به اين سؤال فرمودهاند: خطاب جمع به آدم، همسرش و شيطان صورت گرفته است؛56 زيرا در سورة اعراف آيه 13 با تعبير «فَاهْبِطْ مِنْها فَما يَكُونُ لَكَ أَنْ تَتَكَبَّرَ فِيها...» به خصوص شيطان، امر به هبوط شده است.57 پس با توجه به كاربرد فعل «فَاهْبِطْ» در مورد وي، ميتوان گفت در فعل جمع اهبطوا، دو امر اهبطا58 (خطاب به آدم و حوا) و امر اهبط (خطاب به شيطان) به صورت يكجا بيان شده است.59
جمع آمدن امر مزبور به دو بيان ديگر نيز توجيه شده است: برخي مخاطب آن را جمع حضرت آدم(ع) و همسرش حوا و ذريه آن دو به لحاظ وجود يافتن آنها در آينده، دانستهاند، و به لحاظ وضعيت آينده (و در اصطلاح به اعتبار مايؤول) به ذريه نيزخطاب شده است.60
برخي ديگر با برگرداندن ضمير «ها» در «اهْبِطُوا مِنْها جَمِيعاً» به سماء، چنين توجيه كردهاند كه با امر اول «اهبطا» (طه: 123) (خطاب به آدم و حوا) آدم از بهشت خارج شد، ولي درحومة سماء قرار گرفت (زيرا منافات ندارد كه در عين خروج از جنت، در آسمان حضور داشته باشد) ولي با امر دوم (اهبطوا) جمع آنها (آدم و حوا و شيطان) از آسمان نيز هبوط كردند.61 شاهد قرآني اين توجيه آن است كه در ابتدا در آية 19 اعراف62 فرموده: «وَلا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ» كه با اسم اشارة «هذه» براي خطاب به نزديك آمده، ولي در ادامه در آية 22 همان سوره از اسم اشارة ويژة دور استفاده كرده و فرموده است: «وَناداهُما رَبُّهُما أَلَمْ أَنْهَكُما عَنْ تِلْكُمَا الشَّجَرَةِ».63 به هر حال بهترين توجيهِ جمع آمدن فعل اهبطوا همان فرمايش علامه در الميزان بود كه گذشت.
پاسداشت عصمت آدم(ع)
در آيات متعددي از قرآن، استفاده از آن درخت بهشتي، بر آدم و حوا ممنوع اعلام شده است64 و مسلماً نهي از آن درخت، به معناي ممنوعيت خوردن از ميوة آن درخت بوده است؛ چنانكه واژة أكل در مورد عصيان آدم و حوا به كار رفته است.65 با وجود نهي صريح خداوند دربارة خوردن از درخت ممنوعه، آدم و حوا از آن درخت تناول كردند و در نتيجة اين عمل، از بهشت بيرون شدند. در خصوص سازگاري اين جريان با عصمت حضرت آدم كه از پيامبران الهي است، مفسران دست به توجيهات مختلفي زدهاند، ولي اين توجيه كه به استناد «لاتقربا» نهي يادشده تنها نهي از نزديك شدن به درخت بوده و اما نسبت به خوردن از آن درخت، نهيي وجود نداشته است،66 با آياتي مانند آية 22 سورة اعراف و آية 121 سورة طه كه ميان خوردن از درخت و خروج از بهشت ارتباط برقراركرده است سازگار نيست. نتيجه اينكه قرب و نزديك شدن به آن درخت، خصوصيتي نداشته، بلكه خوردن از آن درخت، مورد نهي بوده است.67
بحث از عصمت انبيا در چهار حوزه جداگانه مطرح شده است:
أ. عصمت در مقام دريافت و ابلاغ وحي؛ ب. عصمت در اعتقادات؛ ج. عصمت در اعمال؛ د. عصمت از خطا ونسيان. دربارة قلمرو زماني عصمت نيز متفكران اسلامي ديدگاههاي مختلفي طرح كردهاند: 1. بسياري از معتزله معتقدند: عصمت انبيا از هنگام بلوغ آنهاست و پيش از دورة نبوت از كفر و گناهان بزرگ معصوماند.68 2. بيشتر اشاعره بر اين باورند كه عصمت انبيا تنها در زمان نبوت آنها مطرح است، اما پيش از آن امكان تحقق معصيت از سوي آنان وجود دارد.69 3. علماي شيعه پيامبران را در مورد تمامگناهان، اعم از بزرگ و كوچك، پيش از نبوت و پس از آن، معصوم ميدانند.70 شيعه معتقد است كار حضرت آدم گناه اصطلاحي نبوده، بلكه تنها ترك اولي محسوب ميشود؛ اما كاربرد واژة عصيان در مورد آن71 چنين توجيه مييابد كه با توجه به مقام رفيع نبوت، از پيامبران الهي توقع صدور ترك اولي نيز نميرود، هرچند امكان تحقق آن وجود دارد.72 دربارة نهي نقل شده در ماجرا نيز با توجه به برزخي بودن بهشت مزبور و فقدان تكليف و تشريع در آن، نهي تحريمي تشريعي نبوده است، بلكه نهي ارشادي به شمار ميآيد.73 علامه طباطبايي براي ارشادي بودن نهي مزبور شواهدي آوردهاند كه به آنها اشاره ميشود:
1. خداوند متعال به دنبال آن نهي، بر ظالمانه بودن ارتكاب آن، بدين بيان تأكيد كرده است:«لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَكُونا مِنَ الظَّالِمِينَ» و اما در سورة طه در آيات 117 تا 119 فرموده است: «فَقُلْنا يا آدَمُ إِنَّ هذا عَدُوٌّ لَكَ وَلِزَوْجِكَ فَلا يُخْرِجَنَّكُما مِنَ الْجَنَّةِ فَتَشْقى. إِنَّ لَكَ أَلاَّ تَجُوعَ فِيها وَلا تَعْرى. وَأَنَّكَ لا تَظْمَؤُا فِيها وَلا تَضْحى؛ پس گفتيم: اى آدم، در حقيقت، اين [ابليس] دشمن تو و همسرت است، زنهار تا شما را از بهشت بيرون نكند تا تيرهبخت گردى. در حقيقت براى تو در آنجا اين [امتياز] است كه نه گرسنه مىشوى و نه برهنه مىمانى و [هم] اينكه در آنجا نه تشنه مىگردى و نه آفتابزده».
در اين آيات، به جاي تعبير به ظلم، شقاوتبار بودن خوردن از آن درخت را مطرح ساخته و شقاوت را به گونهاي به گرسنگي و تشنگي و برهنگي تفسير كرده است. پس شقاوت مورد اشاره همان گرفتاريهاي دنيايي است كه بر اثر ارتكاب آن نهي بر حضرت آدم تحميل شد؛ چنانكه ظلم نيز در آية مذكور ظلم بر نفس و به سختي انداختن آن است.
2. توبة اصطلاحي كه در برابر گناهان اصطلاحي و در مورد اوامر و نواهي مولوي صورت ميگيرد باعث برطرف شدن آثار معصيت ميگردد؛ در حالي كه در داستان حضرت آدم(ع) با وجود توبة ايشان، آثار ارتكاب نهي (يعني گرفتاريهاي دنيايي) برطرف نشد. پس نهي از خوردن ميوة آن درخت، نهي مولوي نبوده، بلكه ارشادي بوده است.
3. در آيات «قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْها جَمِيعاً فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدىً فَمَنْ تَبِعَ هُدايَ فَلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلا هُمْ يَحْزَنُونَ، وَالَّذِينَ كَفَرُوا وَكَذَّبُوا بِآياتِنا أُولئِكَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِيها خالِدُونَ» به اولين تشريعات مربوط به آدم اشاره شده است و با توجه به تأخر زمان هبوط از زمان حضور در بهشت معلوم ميشود قبل از زمان مورد اشاره درآيات پيش گفته، حكم تشريعي و مولوي فرود نيامده بود.
نظرات شما عزیزان: