الف: از مجموع مطالبى كه در این بحث به میان خواهد آمد، روشن مىشود كه در زمان ظهور حضرت حجت عجل الله فرجه الشریف، آن چه محور حكومت آن حضرت است دین است؛ این مطلب، ما را به این نتیجه روشن رهنمون مىسازد كه دین، نه تنها براى حكومتشایستگیدارد، بلكه تنها حكومتى كه مىتواند جامعه بشرى را از هر گونه ظلم و بى عدالتى و فساد و تباهى و یاس و ناامیدى نجات دهد، حكومت دینى است.
هرگز نباید تصور كرد كه در زمان ظهور، حكومت به دست یك نیروى خارج از دین اجرا خواهد شد، بلكه دین با همه احكام و قوانین، تضمین كننده سعادت بشریت در ختم عالم خواهد بود. البته نمىتوان منكر این مطلب گردید كه با حضور مستقیم معصوم علیه السلام ضمانت اجرایى دین افزایش خواهد یافت و چه بسا تفاوت بسیارى با غیر آن دارد. اما این بدان معنا نیست كه معصوم علیه السلام به دین و قوانین آن قابلیت اجرا را اعطا مىكند. |
|
نتیجه واضح و روشن این مطلب، آن است كه كسانى كه در عصر حاضر، منكر عنصرى به نام حكومت براى دین هستند و دین را محدود به امور شخصى و فردى مىدانند، یا باید حكومت جهانى حضرت ولى عصر عجل الله تعالى فرجه الشریف، را منكر شوند و یا این كه معتقد شوند كه در آن زمان، غیر از دین، امر دیگرى در حكومت دخالت خواهد داشت.
طبیعى است كه روشنفكر متدین، به هیچ كدام یك از این ها نمىتواند ملتزم شود به عبارت دیگر، اگر دین، صلاحیت براى حكومت نداشته باشد، در هیچ زمانى حتى در زمان ظهور نیز صلاحیت حكومت ندارد و اگر دین با قابلیت ذاتى خود و ویژگى هاى خاص خود، بتواند حكومت كند در هر زمانى، حتى در غیر عصر ظهور نیز - هر چند به صورت محدود - مىتواند حكومت كند.
ب: ظهور حضرت حجت ارواحنا فداه، كشف از ظهور یك واقعیت و یك حق واحد دارد. آن چه مقصود اصلى خداوند تبارك و تعالى براى بشریت بوده و هست، حتما یكى است و نمىتوان ملتزم به كثرت شد. «ان الدین عندالله الاسلام» (1)
به عبارت دیگر كسانى كه معتقد به تكثرگرایى در دین هستند، نمىتوانند حكومت آخرالزمان را از نظر اعتقادى بپذیرند؛ چرا كه آن حكومت، بر یك پایه و اساس استوار خواهد بود و آن، اسلام واقعى و حقیقى است و بقیه ادیان و مذاهب، در آن حكومت صحیح، نقش نخواهند داشت.
با تتبع ناقصى كه صورت گرفت، متاسفانه تاكنون محققان به این موضوع نپرداختهاند و این موضوع از عناوینى است كه به صورت عمیق و دقیق، ابعاد آن روشن نگشته و واضح است كه در این نوشتار نیز نمىتوانیم به صورت جامع به آن بپردازیم، اما خواهیم كوشید تا برخى از نكات و نقاط مبهم آن را اجمالا روشن كنیم ان شاء الله.
پاسخ به پرسش های مقدمه
براى پاسخ به پرسشهایى كه در آغاز این نوشتار آمد، مطالبى را باید یادآور شویم.
1-با مرور زمان و تكامل علم و پیشرفت صنعت و فن آورى، نیاز بشر به دین كم نمىشود، بلكه این نیاز، به موازات تكامل علم و دانش، هر روز افزونتر مىگردد. این چنین نیست كه بپنداریم عقل بشرى، به تنهایى بتواند همه احتیاجات بشر، حتى نیازهاى مادى او را برطرف كند. براى اثبات این مطلب، مىتوان دلایل متعددى را اقامه كرد، یكى از آنها همین رشد عقلى بشر است. وقتى انسان داراى رشد عقلانى شد، ناخواسته، توجه او به امور جدیدى معطوف مىگردد كه براى حل آن امور، هیچ راهى جز دین و پاسخگویى دینى نیست. هر مقدار دامنه فكر و تعقل توسعه پیدا كند، دامنه شبهات و پرسشها، بیشتر مىگردد و در اینها، نه خود عقل قادر به پاسخگویى است و نه علم توان برخورد با آن را دارد.
بررسى تاریخى، ما را به این امر رهنمون مىسازد كه در قدیم، پرسشهاى كلامى، به مراتب از شبهات امروزه، كمتر و ضعیفتر بوده است. هر چه بشر پیشرفت مىكند سؤالات كلامى و اعتقادى او بیشتر مىشود. از امورى كه در توسعه علوم دخالت دارد، خصوصا در علوم انسانى، توسعه تفكر و اندیشه و تعقل انسان است. |
|
بنابراین یك ملازمه عادى و روشن بین رشد عقلانى و به وجود آمدن ابهامات و اشكالات وسیع و اساسى وجود دارد. به عبارت دیگر، هر مقدار كه تعقل بشرى، بسیط باشد، احتیاجات و نیازهاى او هم بسیط خواهد بود و هر مقدار تعقل و تفكر بشرى، توسعه و دامنه پیدا كند، احتیاجات او نیز بیشتر خواهد شد. و از طرفى روشن است كه خود عقل، در رفع و حل این احتیاجات، به تنهایى قادر نیست و آن چه كه مىتواند مشكلات و احتیاجات را برطرف سازد، باید نیرویى مافوق عقل و وسیعتر از آن باشد. آن نیرو، جز دین نمىتواند باشد. بررسى اجمالى تاریخ ادیان نشان مىدهد كه در هر زمانى، دین، متناسب با رشد و آگاهى مردم آن زمان، وجود داشته است و از طرفى درهیچ دوره متاخرى، دین، به صورت ضعیف تر و یا ناقص تر از دوره قبلى نبوده است. تكامل بشرى در هر دوره تاریخ، همراه با تكامل ادیان بوده است، به طورى كه به اعتقاد ما، آخرین دین و كاملترین دین، یعنى اسلام، براى مرحلهاى از تاریخ بشرى آمده كه رشد بشر به مرحله عالى خود رسیده است.
از آن جا كه دین، ترسیم كننده سیر تكاملى بشر است و هدف و غایت را در همه ادوار به بشر نشان داده است و در هر زمانى، بشر داراى افكار متناسب با آن دوره را به هدف اصلى رهنمون ساخته است و نیز، دین تنظیم كننده جمیع رفتار فردى و اجتماعى و حكومتى است، روشن مىشود كه بشر بدون دین، هرگز نمىتواند برنامهاى را، حتى در زندگى فردى بدون كمك دین، سامان دهد. فرد و جامعه، نمىتوانند با نیروى عقلى كه از درك بسیارى از حقایق عاجز است و توانایى درك بسیارى از معیارها را ندارد، برنامهاى را براى خود ترسیم نماید، و ارتباطات خویش را بر اساس آن تنظیم كند.
همان دلیلى كه اصل احتیاج بشر به دین را اثبات مىكند، مىتواند این مطلب را نیز روشن كند كه با افزونى احتیاجات بشر و با رشد تكاملى او، نیاز او به دین بیشتر مىگردد.
2-دین و مفاهیم اساسى آن متاسفانه از سوى برخى از روشنفكران، دستخوش تعابیر انسانى گردیده است. كسانى كه مفاهیم عالى در ادبیات دین، مانند «خاتمیت» را به معناى «سرآمدن دوران كودكى بشر» قرار دادهاند و «بشر را قافله سالار خود در همه ابعاد هدایت و سعادت مىدانند» ، نمىتوانند از حضور دین در هیچ عصرى بعد از بعثت سخن به میان آورند بنابراین، مقصود ما از مفهوم دین، آن گوهر اصلى و قدسى است كه از یك منبع غیبى در اختیار بشر قرارگرفته و در هر زمانى باید حافظى امین و معصوم داشته باشد و بدون هر گونه زنگ و زنگار باشد.
3-در جاى خود ثابت و روشن است كه عقل، قدرت و احاطه بر معیارها جمیع افعال و امور را ندارد و تشخیص او در حد بسیار محدودى است. این امر، با توجه به این نكته روشنتر مىگردد كه اساسا، شناخت هیچ حقیقت و واقعیتى به آن نحو كه شاید و باید است، براى عقل میسور نیست تا جایى كه منطقیان نسبت به فصل اشیاء - كه حقیقت هر نوعى را تشكیل مىدهد - فصل مشهورى را ذكر كردهاند كه از آثار و لوازم فصل حقیقى است |
|
و لذا در برخى از موارد، به جاى یك فصل، دو فصل براى یك نوع ذكر كردهاند، در حالى كه اشیاء، بیش از یك فصل حقیقى ندارند. از این رهگذر، ما به خوبى مىتوانیم بگوییم عقل، تنها قدرت درك برخى از خواص و آثار افعال و اشیاء را دارد، آن هم به صورت محدود و ضعیف؛ از این رو، بشر نمىتواند تنها به عقل خود تكیه كند، بلكه او باید به سمت چیزى برود كه تمام ملاكها را درك كند و مطابق آنها، انسانها را هدایت كند.
4-براى دین، دو مرحله وجود دارد: یكى مرحله بیان و تبلیغ و دیگرى، مرحله اجرا است. ما معتقدیم كه اكمال و اتمام دین از نظر بیان و تبلیغ با بعثت مقدس پیامبر صلى الله علیه و آله شكل گرفت و مرحله اجراى كامل، با ظهور حضرت حجت - عجل الله تعالى فرجه الشریف - انجام خواهد گرفت. به عبارت دیگر از یك طرف مىدانیم كه اگر دین كامل، اجراى كاملى را در پیش نداشته باشد، چه بسا بیان برخى از قوانین و احكام آن كه در هیچ زمانى به مرحله اجرا نرسد، لغو باشد. بنابراین، لازم است براى دین كامل، مرحله اجراى كامل نیز باشد در زمان بعثت پیامبر صلى الله علیه و آله شرایط براى اجراى كامل آن هم به نحو جهانى و براى جمیع بشریت مهیا بوده است و از طرف دیگر آگاهیم كه پس باید زمانى برسد كه دین، در سطح جهانى، اجرا شود و این، جز با ظهور حضرت حجت - عجل الله تعالى فرجه الشریف - میسر نمىشود.
در پرتو این مطالب، به راحتى مىتوان مقصود از روایاتى كه مىگوید: «ان الله یبعث لهذه الامة فى راس كل مئة سنة من یجدد لها دینها» (2) را دریافت.
معناى این مطلب، آن است كه بشر، در اثر نیاز به دین و ارتباط وثیق و محكمى كه با آن دارد، ممكن است دیندارى او به زیاده و نقصانى آمیخته شود و چون بشر، صاحب دین نیست و آشنایى كامل با دین ندارد لازم است مجدد قیام كند و دین را از افكار بشرى غیر صحیح غبارروبى كند.
چگونگى دین در زمان ظهور در روایات
پس از بیان این مطالب، اكنون لازم است به بررسى روایاتى كه در مورد چگونگى دین در زمان ظهور وارد شده، بپردازیم و از تعبیراتى كه در آن ها به كار رفته است، نما و چهرهاى از دین را در آن زمان ترسیم كنیم.
روایات از نظر تعبیر متعدد است. برخى از روایتها مىگوید:
1. دعوت مردم به امر جدید
«ان قائمنا اذا قام دعا الناس الى امر جدید كما دعا رسول الله صلى الله علیه و آله و ان الاسلام بدا غریبا و سیعود غریبا كما بدا فطوبى للغرباء» (3)؛ هنگامى كه قائم ما قیام كند، مردم را به امر جدیدى دعوت مىكند، همانگونه كه پیامبر مردم را به اصل دین اسلام دعوت كرد. و اسلام شروع آن، با غربت و در آخر نیز گرفتار غربت خواهد شد و خوشا به حال غریبان!
آن چه از این روایت استفاده مىشود، آن است كه حضرت، مردم را به امر جدیدى فرا مىخواند. باید دید مراد از این امر جدید چیست؟ آیا با قیام حضرت، قوانین و مقررات و در یك كلمه، دینى جدید آورده خواهد شد یا این كه دینى جدید در كار نیست، بلكه احیاى همان قوانین پیامبر صلى الله علیه و آله و همان دستورهایى است كه در قرآن و سنت رسول آمده؟ از این بیان كه، اسلام در آخر نیز گرفتار غربت مىشود، به خوبى مىتوان استفاده كرد كه همان قوانین گذشته كه دچار فراموشى یا تحریف شده است با قیام آن حضرت، احیاء خواهد شد. به طورى كه دعوت آن حضرت به احكام و قوانین صحیح دینى، در نظر مردم، جدید و تازه جلوه مىكند؛ یعنى خود احكام جدید نیست بلكه در نظر مردم جدید خواهد بود.
2- اسلام جدید و انهدام آن چه كه قبل از آن بوده است
«یهدم ما قبله كما صنع رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم و یستانف الاسلام جدیدا»(4)؛گذشته را ویران مىسازد همانطورى كه پیامبر چنین نمود و اسلام را از نو آغاز مىكند .
در این دسته از روایات، دو نكته وجود دارد: یكى آن كه با قیام آن حضرت، آن چه كه قبل از او بوده است منهدم مىشود؛ یعنى بدعتها و تحریف هایى كه واقع شده است، به طور كلى از بین خواهد رفت.
دیگر آن كه اسلام، به صورت جدید ظهور خواهد كرد. باید دید كلمه «جدیدا» آیا وصف «اسلام» است یا این كه وصف «استیناف» است؟ (5) ظاهر این تعبیر، آن نیست كه یك اسلام جدید با مقرراتى جدید كه تاكنون در قرآن و سنت پیامبر صلى الله علیه و آله ذكر نشده است، آورده مىشود، بلكه شروع اسلام، به صورت مجدد خواهد بود. به تعبیر دیگر اسلام، تولدى دیگر خواهد یافت و از نو به میدان عمل خواهد آمد و قوانین روشن و بسیار محكم و استوار آن كه به بوته فراموشى سپرده شده و یا گرفتار تحریفها و تحلیل هاى غلط گردیده بود و یا موانعى در اجراى كامل آنها بوده است، با ظهور آن حضرت به میدان عمل خواهد آمد و همه آن ها اجرا خواهد گشت.
3- استقبال به عدل
قلت:« و ما كانت سیرة رسول الله؟» قال:«ابطل ما كان فی الجاهلیة و استقبل الناس بالعدل و كذلك القائم علیه السلام اذا قام یبطل ما كان فی الهدنة مما كان فی ایدى الناس و یستقبل بهم العدل» (6) ؛همان طورى كه پیامبر اكرم صلى الله علیه و آله بعد از بعثت، مردم را به سوى قسط و عدل فرا خواند و همه بى عدالتى هاى جاهلیت را از بین برد، حضرت قائم علیه السلام نیز به همین سیره عمل مىكند و آن چه را كه در زمان گذشته در دست مردم بوده است، از بین مىبرد و عدل را براى آنان به ارمغان مىآورد .
نكته حائز اهمیت آن است كه پیامبر اكرم صلى الله علیه و آله با آن كه پیامبر همه عالمیان بود و همه، مورد خطاب او بودند، اما در محدوده جزیرة العرب، فریاد عدالتخواهى را سر داد و با این كه در تمام دنیا موفق به اجراى اسلام نشد، ولى خاتم اوصیاى او، فریاد عدالت را در سراسر گیتى گسترش خواهد داد و منطقهاى نخواهد ماند كه دعوت آن حضرت به عدل و قسط به آن جا نرسد.
4- تعلیم قرآن طبق آن چه كه خداوند نازل فرموده است
«اذا قام قائم آل محمد صلى الله علیه و آله ضرب فساطیط لمن یعلم الناس القران على ما انزل الله جل جلاله» (7)؛
در زمانى كه قائم آل محمد علیه السلام قیام كند خیمههایى بر پامی كند تا به مردم، قرآن را آنگونه كه خداوند نازل فرموده تعلیم كند .
یكى از ویژگىهاى حكومت حضرت، تعلیم قرآن است طبق آن چه كه مقصود خداوند از آیات شریف است. مىتوان گفت، یكى از اسبابى كه جامعه مسلمانان و محافل علمى آنان را دچار ركود و توقف كرده، اعتنا نكردن به قرآن است، علاوه بر آن كه نسبت به برخى از آیات شریفه، توان فهم كامل و مراد اصلى آن را ندارند این یكى از آثار محرومیت از حضور آن حضرت است. در زمان ما مشاهده مىشود صاحبان افكار و اندیشههاى متضارب، به برخى از آیات شریفه استدلال مىكنند. از بركات ظهور آن حضرت، تعلیم قرآن طبق مقصود اصلى خداوند است. نكته قابل توجه، آن است كه نباید توهم شود كه ظاهر این روایات، با حجیت قرآن در زمان ما، یعنى قبل از ظهور، منافات دارد. قطعا، قرآن براى تمام اعصار و تمام مردم حجیت دارد و درهر زمانى باید به آن عمل شود، لكن آن چه از این گونه روایات استفاده مىشود، آن است كه در زمان ظهور، تمام جزئیات و خصوصیات آیات ازسوى آن حضرت براى مردم روشن مىشود، و تعلیم قرآن، به نحو جامع و كامل، در آن زمان خواهد بود.
5- عمل به كتاب خدا
«ان الدنیا لا تذهب حتى یبعث الله عزوجل رجلا منا اهل البیت یعمل بكتاب الله لایرى فیكم منكرا الا انكره» (8)؛
دنیا پایان نمىیابد تا خداى والا و شكوهمند مردى از ما اهل بیت را برانگیزد و به كتاب خدا عمل كند، زشتى در شما نبیند مگر این كه از آن نهى كند .
از خصوصیات دیگر در زمان ظهور، عمل به كتاب خدا است. قرآن بعد از آن كه در طى زمانهاى متمادى و قرون متوالى، مهجور واقع شده است و به دستورها و احكام آن عمل نمىگردیده با ظهور آن حضرت، غبار بى اعتنایى از این كتاب شریف زدوده خواهد شد و معیار عمل تمام انسانها خواهد بود. البته، روشن است كه مقصود از عمل به قرآن، عمل به همه احكام و قوانین آن در جمیع ابعاد است و این منافات ندارد كه قبل از ظهور آن حضرت، اجمالا به قرآن عمل شود.
نكته قابل دقت، آن است كه از چنین تعبیراتى استفاده مىكنیم كه تنها فردى كه قادر بر فهم كتاب خدا و عمل دقیق به آن است، معصوم علیه السلام است و باید مردى از اهل بیت پیامبر صلى الله علیه و آله حكومت را در اختیار گیرد و به نحو كامل به قرآن عمل كند و از این جهت است كه حكومتهاى قبل از آن حضرت، هرگز نمى توانند به كتاب خدا، به نحو كامل عمل كنند و حكومتى كه قبل از آن حضرت تشكیل شود، و چنین ادعایى را بكند مردود است . البته روشن است كه این مطلب مانع از لزوم تشكیل حكومت اسلامى قبل از ظهور آن حضرت نیست.
6- تكامل عقول بشرى
«اذا قام قائمنا وضع الله یده على رؤوس العباد فجمع بها عقولهم و كملت به احلامهم» (9)؛وقتى كه قائم ما قیام كند خدا دستش را بر سر بندگان مىگذارد تا عقل هایشان را جامع (و در بردارنده همه چیز) گرداند و افكار(و آرزوها) شان جامه كمال پوشد .
با قیام قائم آل محمد صلى الله علیه وآله عقول بشرى به عنایت خاص خداوند، كامل گردیده و این امر، زمینه پذیرش دین و عمل به قوانین آن را فراهم مىسازد. همان طورى كه ذكر كردیم، به نظر ما، هر چه علم و عقل بشرى تكامل پیدا كند، نیاز بشر به دین، از یك طرف، و نیز پذیرش و تسلیم او نسبت به قوانین و احكام دین، از طرف دیگر، بیشتر مىشود و میان این دو امر، ملازمه روشنى وجود دارد. هر چه جامعه، از حیث علم و عقل، در سطح بالاترى قرار گیرد، حضور قوانین سازنده و بسیار متعالى در آن، امكان بیشترى خواهد داشت و هر چه جامعه از جهت دانایى و ادراك، در مرحله پایینى باشد، روشن است كه نمىتوان همه قوانین حیات بخش دین را به آن عرضه كرد. همین مطلب، یكى از اسباب مهم تدریجى بودن بعثت انبیاء سلف است از این تعبیر استفاده مىكنیم كه ظهور آن حضرت، زمینه ساز عنایت خاص و بزرگ خداوند به همه افراد بشر است و جامعه بشرى از نظر رشد عقلى و درك حقایق، به درجه بالایى خواهد رسید كه با حكومت جهانى و عدالت گستر آن حضرت در همه ابعادسنخیتپیدا مىكند. یعنى همین جهت كه بشریت صلاحیت و ظرفیت درك معارف والاى دینى را داشته باشد، از عنایات خاص خداوند است.
7- عمومیت و گستردگى دین در زمان آن حضرت
«ولا تبقى فى الارض بقعة عبد فیها غیر الله عزوجل الا عبد الله فیها و یكون الدین لله و لو كره المشركون» (10)؛
هیچ جایی از زمینوجود ندارد كه غیر خداى والا و شكوهمند در آن پرستش شده باشد، مگر این كه خدا در آن پرستش شود و دین براى خدا باشد هر چند براى مشركان ناخوشایند باشد.
از امور بسیار مهم و قابل توجه، آن است كه با ظهور آن حضرت دین اسلام، همه عالم را فرا خواهد گرفت و بر طبق برخى از روایات، با ظهور حضرت قائم علیه السلام، مكانى باقى نمىماند، مگر آن كه در آن مكان، شهادت به توحید و به رسالت پیامبر صلى الله علیه و آله داده خواهد شد.
در رابطه با این تعبیر باید نكاتى مورد توجه قرار گیرد:
نكته اول:
آیا در زمان ظهور حضرت، اسلام براى همه مردم اجبارى خواهد شد وهیچ انسانى نمىتواند داراى مذهب دیگرى باشد یا این كه در آن زمان همه مردم، از نظر گزینش دین، و اختیار مذهب، آزاد هستند و هر كسى مىتواند به میل و اختیار خود مذهبى را اختیار كند؟ در این رابطه، روایات مختلفى وجود دارد كه لازم است در محل خود، به طور گسترده، از نظر سند و دلالت به آنها پرداخته شود، لكن به صورت اجمال، از برخى روایات استفاده مىشود كه كسى كه در زمان آن حضرت اسلام نیاورد، مجازات خواهد شد و در برخى دیگر از روایات آمده است:
«لم یبق اهل دین حتى یظهروا الاسلام و یعترفوا بالایمان»(11) ؛اهل هیچ دین و مذهبى بر مسلك و عقیده خود باقى نخواهند ماند، مگر این كه اعتراف به ایمان كند و اسلام خود را اظهار سازند.
در همین زمینه، روایتى از حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام در ذیل آیه شریف «هو الذى ارسل رسوله بالهدى و دین الحق لیظهره على الدین كله و لو كره المشركون.» (12)
وارد شده است كه حضرت از مردم سؤال فرمودند:
اظهر ذلك بعد كلا والذى نفسى بیده! حتى لا یبقى قریة الا و نودى فیها بشهادة ان لا اله الا الله و ان محمدا رسول الله بكرة و عشیا (13)؛حضرت خطاب به مردم فرمود: «آیا در این زمان، خداوند، دین را براى همه مردم و جهانیان اظهار فرموده است؟» و خود ایشان پاسخ فرمود:«هرگز؛ قسم به آن كه جان من در دست او است (تحقق عینى این آیه شریفه، در زمان قیام قائم ما است) تا هیچ قریهاى باقى نماند مگر آن كه شهادت بر توحید، و نبوت صبح و شب، در آن سر داده شود.»
از اصل آیه شریفه استفاده مىشود كه مساله خاتمیت پیامبر صلى الله علیه و آله با خاتمیت وصایت گره خورده است یعنى، با امامت ائمه معصوم علیهم السلام و در نهایت، با ظهور آخرین وصى، خاتمیت پیامبر صلى الله علیه و آله به بروز نهایى خواهد رسید. از این رو، بطلان این نظر كه از سوى برخى از روشنفكران ابراز مىشود كه «خاتمیت پیامبر، به این معنا است كه بعد از وى، بشر، با عقل خود مىتواند راه خود را طى كند و دیگر نیازى به غیر ندارد» روشن مىشود. از این آیه شریف، به خوبى استفاده مىشود كه خاتمیت پیامبر به خاتمیت وصى نیاز دارد و اگر خاتم الاولیاء نباشد، دین، به معناى كامل و نهایى خود نمىتواند بر همه مردم و عقول عرضه شود. از این رو، در برخى از روایات از پیامبر اكرم صلى الله علیه و آله رسیده است كه حضرت فرمودهاند:
«مهدى این امت از ما است و خداوند، در آخرالزمان دین را به دست او برپا مىدارد همان طورى كه من در اول الزمان دین را برپا داشتم.» (14)
با قطع نظر از این نكته، از آیه شریف، به ضمیمه روایاتى كه در ذیل آن وارد شده است، استفاده مىشود كه دین اسلام، با ظهور آن حضرت جهانى خواهد شد. از طرف دیگر، طبق برخى از روایات، پیروان مذاهب مختلف ، مانند یهودیت و مسیحیت، در زمان حكومت آن حضرت، جزیه پرداخت مىكنند. (15)
بنابراین باید دید جمع میان این دو دسته از روایات چگونه است؟
در این زمینه، راههاى متعددى براى جمع مىتوانیم بیان كنیم:
راه یكم:
بگوییم دسته یكم دلالت بر غلبه دین اسلام بر سایر ادیان دارد. به این معنا كه در آن زمان، دین غالب مردم روى زمین، دین اسلام خواهد بود و در همه نقاط و مناطق و اماكن، شهادت بر توحید و رسالت حضرت ختمى مرتبت خواهد بود، اما این منافات ندارد كه در برخى از نقاط ، عده محدودى، به همان دین خود باقى بمانند و جزیه پرداخت كنند.
راه دوم:
دسته یكم از روایات را بر این معنى حمل كنیم كه در زمان ظهور آن حضرت، هیچ كسى كه عنوان شرك را داشته باشد، نخواهد بود. اما پیروان مذاهب دیگر، اگر مىتوانند بر مذهب واقعى خود، باقى بمانند. البته مىتوان گفت همان گونه كه در زمان ظهور حضرت، قرآن بر، طبق آن چه كه واقعا بر پیامبر صلى الله علیه و آله نازل گردیده، به مرحله بروز و عمل مىرسد، در آن زمان نیز كتب آسمانى دیگر، به صورت غیر محرف، خواهد بود و تورات واقعى و انجیل واقعى عرضه خواهد شد. در برخى از روایات آمده است (دركتاب عقدالدرر، باب سوم، ص 40 و 41) كه حضرت مهدى را از آن رو «مهدى» مىگویند كه مردم را براى استخراج كتاب نورانى به كوههاى شام هدایت مىكند و با تورات واقعى بر یهود احتجاج مىكند و جماعتى و یا كثیرى از آنان، اسلام مىآورند.
بازگشت حضرت عیسى علیه السلام نیز مىتواند دلیلى بر این ادعا باشد.
راه سوم:
ممكن است روایاتى كه مىگوید: «اگر كسى اسلام نیاورد، گردن زده مىشود» بر این معنا حمل شود كه كسانى كه به حقانیت اسلام علم پیدا كنند، اما از روى عناد و لجاجت نپذیرند، دچار چنین عقوبتى شوند، بنابراین منافات ندارد كه عدهاى از یهود و نصارى كه عناد و لجاجت ندارند، بر مسلك خود باقى بمانند.
اینها، سه طریق براى جمع میان این دو دسته روایات است كه بر فرض صحت سند هر دو، مىتوان به یكى از اینها ملتزم شد ولو این كه در نهایت، نمىتوان اذعان به عرفى بودن همه این طرق كرد.
نكته دوم
قبلا گفتیم، حضرت، دین جدیدى كه از نظر ماهیت و واقعیت، با دین فعلى مختلف باشد، نخواهد آورد و همین دین كه ما را به مساله ظهور و آماده شدن براى ظهور ترغیب مىكند، در آن زمان هم اساس اعتقادى مردم و دین آنان است، اما ممكناست برخى از احكامى كه تاكنون بیان نشده، در آن زمان بیان شود. از برخى از تعابیر مانند: «ان الله سكت عن اشیاء لم یسكت عنها نسیانا» (16) شاید بتوان همین معنا را استفاده كرد. البته، این احتمال وجود دارد كه مدلول این روایت، سكوت دائمى و همیشگى باشد؛ یعنى، خداوند ممكن است در هیچ زمانى آنها را بیان نفرماید.
از تتبع در مجموع روایات استفاده مىكنیم كه در زمان ظهور حضرت، اولا نحوه اجراى برخى از احكام تغییر خواهد كرد. در برخى از روایات وارد شده است كه هر كسى كه گنجى دارد، از سوى آن حضرت، گنج او حرام مىشود. امام صادق علیه السلام فرموده است:« بر شیعیان ما انفاق به معروف و به مقدارى كه مناسب است، مشروع شده است، اما هنگامى كه قائم آل محمد صلى الله علیه و آله ظهور فرماید، هر گنجى را بر صاحب آن حرام مىكند تا این كه صاحب آن، گنج را بیاورد و حضرت به وسیله آن، بر دشمنان خودش پیروز گردد. (17)
نكته حایز اهمیت، آن است كه در دنباله روایت،حضرت فرمودهاند این مطلب، معناى این آیه شریف است كه خداوند فرموده: «الذین یكنزون الذهب والفضة ولا ینفقونها فى سبیل الله فبشرهم بعذاب الیم (18)؛ كسانى كه طلا و نقره را گنجینه قرار مىدهند و آن را در راه خدا خرج نمىكنند پس آنان را به عذاب دردناك مژده بخش.»
باید توجه داشت بر طبق چنین احادیثى مىتوان گفت، اساسا، بطون و تاویل اصلى برخى از آیات شریف در زمان ظهور حضرت روشن مىشود و نمىتوان گفت در زمان قبل از ظهور، كسانى كه گنج دارند، مشمول این آیه شریف هستند، یعنى نمىتوان گفت، كسانى كه در این زمان، زكات و انفاق خود را به طور صحیح انجام مىدهند و داراى گنج نیز هستند، این گنج، بر آنان حرام است. بنابراین، تا زمان ظهور، انفاق به معروف لازم است و در زمان ظهور، به نحو دیگرى خواهد بود.
نمونه دیگر این كه: در زمان ظهور، مانع الزكاة بر او حد جارى مىگردد (19)؛یعنى این عقوبت، اختصاص به آن زمان دارد و در زمان غیبت وجود ندارد.
ثانیا، برخى از احكام، در آن زمان، منسوخ مىشوند. مثلا تقیه كه در زمان ائمه معصوم علیهم السلام بوده است و در زمان غیبت نیز دوام دارد، بر طبق برخى از روایات، در زمان ظهور حضرت، مشروعیت خود را از دست مىدهد و نه امام علیه السلام به تقیه عمل خواهند كرد و نه مردم. (20)
ظاهر روایات اطلاق دارد؛ یعنى هیچ كدام از اقسام تقیه از قبیل مداراتى، خوفى و كتمانى در آن زمان مشروعیت ندارد علت این امر آن است كه در آن زمان، احكام، به صورت واقعى ظهور خواهد داشت و لازم است احكام واقعى اجرا گردد و از طرفى مشروعیت تقیه، جهت حفظ عقائد صحیح و پیروان آن است.
از مجموع تعابیرى كه در روایات در مورد كیفیت دین درعصر ظهور وارد شده، استفاده مىكنیم كه در آن زمان، دین، با همه ابعاد، به مرحله اجرا در خواهد آمد و سعادت بشرى در پرتو آن، تحقق خواهد یافت و هیچ گونه محدودیتى در بیان و اجراى احكام وجود ندارد و هر آن چه به عنوان مانع تصور شود، از بین خواهد رفت.
پىنوشتها:
1) آل عمران، آیه 19.
2) سنن ابى داود، ج 2، ص 312.
3) بحارالانوار، ج52، ص 366؛ الغیبة نعمانى، 172.
4) الغیبة نعمانى، ص 231، باب 13، ح 13؛ بحارالانوار، ج 52، ص 352.
5) یعنى «جدیدا» صفت براى مفعول مطلق محذوف است؛ یعنى: یستانف الاسلام استینافا جدیدا.
6) تهذیب ج 6، ص 154، باب 70، ح 1؛ بحارالانوار ج 52، ص 381؛ اثبات الهداة ج 6، ص 377.
7) بحارالانوار، ج 52، ص 339 از ارشاد مفید ج 2، ص 386، با كمى اختلاف.
8) كافى ج 8، ص 396، بحار ج 52، ص 378.
9) كافى ج 1، ص 25؛ بحار ج 52، ص 328 و با كمى اختلاف كمال الدین ج 2، ص 685.
10) كمال الدین: 379؛ بحارالانوار، ج 51، ص 146.
11) ارشاد مفید، ص 705، باب 40، فصل 5، ح 7.
12) سوره توبه، آیه 33.
13) بحارالانوار، ج 53، ص 46؛ تاویلالآیات، ص 663.
14) بحارالانوار، ج 36، ص 342 و 344 و 325 از كفایة الاثر، ص 62.
15) بحارالانوار، ج51، ص60؛ ج52، ص375، 376.
16) من لایحضره الفقیه، ج 4، ص 75.
17) تفسیر عیاشى، ج 2، ص 87؛ بحارالانوار، ج 73، ص 143.
18) سوره توبه، آیه 34.
19) كافى ج 3، ص 503.
20) بحار ج 52، ص 345؛ ج 53، ص 46.
"محمدجواد فاضل لنكرانى"
نظرات شما عزیزان: