تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان ندای وحی و آدرس nedayevahi.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 2699
بازدید دیروز : 8718
بازدید هفته : 61353
بازدید ماه : 104323
بازدید کل : 11161174
تعداد مطالب : 16946
تعداد نظرات : 80
تعداد آنلاین : 1


حدیث موضوعیاک مهدویت امام زمان (عج)اک آیه قرآناک

 
 
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : یک شنبه 7 / 11 / 1396

از گفتار اهلبيت ـ عليهم السلام ـ و مفسّران برمي‎آيد كه اين صندوق همان صندوقي بود كه مادر موسي، موسي را هنگام خردسالي در ميان آن نهاده و به رود نيل انداخت، آب آن را تا كنار كاخ فرعون آورد، و به وسيلة كارگران فرعون از آب گرفته شد، و نزد فرعون فرستاده شد، موسي ـ عليه السلام ـ را از ميان آن بيرون آوردند و اين صندوق در دستگاه فرعون نگهداري مي‎شد. سپس به دست بني‎اسرائيل افتاد و چون داراي خاطرة شيرين نجات موسي ـ عليه السلام ـ بود، در نزد بني‎اسرائيل، بسيار احترام داشت. آنها از آن صندوق استمداد مي‎جستند، و در جنگهايي كه با عمالقه و دشمنان داشتند، آن را همراه خود مي‎بردند، و آن صندوق اثر معنوي و رواني خاصّي در بالا رفتن روحية آنها داشت، سرانجام در يكي از جنگها، دشمنان آن صندوق را از بني‎اسرائيل گرفتند و اين حادثه براي بني‎اسرائيل بسيار تلخ بود و موجب ضعف آنها شد، چرا كه آنها آن صندوق را شعار و پرچم بلند خود مي‎دانستند، و اكنون آن را از دست داده بودند.[1]
به اين ترتيب موسي ـ عليه السلام ـ در واپسين روزهاي عمرش، چنين صندوقي را به وصي خود يوشع سپرد، و در داستان اشموئيل ماجراي بازگشت اين صندوق به دست بني‎اسرائيل، خاطرنشان مي‎شود.
رحلت آرام و آسودة موسي ـ عليه السلام ـ
240 سال از عمر موسي ـ عليه السلام ـ گذشت، روزي عزرائيل نزد او آمد و گفت: «سلام بر تو اي همسخن خدا.»
موسي ـ عليه السلام ـ جواب سلام او را داد و پرسيد: تو كيستي؟
او گفت: من فرشتة مرگ هستم.
موسي: براي چه به اينجا آمده‎اي؟
عزرائيل: آمده‎ام تا روحت را قبض كنم.
موسي: روحم را از كجاي بدنم خارج مي‎سازي؟
عزرائيل: از دهانت.
موسي: چرا از دهانم، با اينكه من با همين دهانم با خدا گفتگو كرده‎ام؟
عزرائيل: از دستهايت.
موسي: چرا از دستهايم، با اينكه تورات را با اين دستهايم گرفته‎ام؟
عزرائيل: از پاهايت.
موسي: چرا از پاهايم، با اينكه با همين پاهايم به كوه طور (براي مناجات) رفته‎ام؟
عزرائيل: از چشمهايت.
موسي: چرا از چشمهايم، با اينكه همواره چشمهايم را به سوي اميد پروردگار كشيده‎ام؟
عزرائيل: از گوشهايت.
موسي: چرا از گوشهايم، با اينكه سخن خداوند متعال را با گوشهايم شنيده‎ام.
خداوند به عزرائيل وحي كرد: «روح موسي ـ عليه السلام ـ را قبض نكن تا هروقت كه خودش بخواهد.»
عزرائيل از آنجا رفت، و موسي ـ عليه السلام ـ سالها زندگي كرد تا اينكه: روزي «يوشع بن نون» را طلبيد و وصيتهاي خود را به او نمود، سپس به تنهايي به سوي كوه طور رفت، مردي را ديد مشغول كندن قبر است، نزد او رفت و گفت: «آيا مي‎خواهي تو را كمك كنم؟» او گفت: آري، موسي او را كمك كرد. وقتي كه كار كندن قبر تمام شد، موسي ـ عليه السلام ـ وارد قبر گرديد و در ميان آن خوابيد تا ببيند اندازة لَحَد قبر، درست است يا نه، در همان لحظه خداوند پرده را از جلو چشم او برداشت، موسي ـ عليه السلام ـ مقام خود در بهشت را ديد، عرض كرد: «خدايا روحم را به سويت ببر.» همان‎دم عزرائيل روح او را قبض كرد، و همان قبر را مرقد موسي ـ عليه السلام ـ قرار داد، و آن قبر را پوشانيد، و آن مرد قبر كن، عزرائيل بود كه به آن صورت درآمده بود.
در اين وقت منادي حق در آسمان، با صداي بلند گفت:
«مات موسي كَلِيمُ اللهِ، فَاَي نَفْسٍ لا تَمُوتُ؛ موسي كليم خدا مرد، چه كسي است كه نمي‎ميرد؟»[2]
مطابق بعضي از روايات، قبر حضرت موسي ـ عليه السلام ـ در كوه طور (واقع در نجف اشرف، يا سرزمين سينا) مي‎باشد.[3]
[1] . اقتباس مجمع البيان، ج 2، ص 353.
[2] . بحارالانوار، ج 13، ص 365 و 366.
[3] . همان، ص 253.


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





موضوعات مرتبط: داستانها
 
 
این وب سایت جهت بسط وگسترش فرهنگ قرآنی ، با لا بردن سطح آگاهیهای دینی اعتقادی تربیتی