تذکر
از دیدگاه قرآن یکی از روشهایی که میتواند در جهت رشد انسانها به کار آید تذکر است.
تذکر به معنی یادآوری است. آگاه کردن انسان از فطرتش تذکر نامیده میشود.
میدانیم که از دیدگاه قرآن انسان موجودی است که از فطرت الهی برخوردار است. انسان موجودی بدون تعین و بدون ماهیت نیست؛ دارای امور فطری بسیار است؛ فطرتی دارد که گاه مورد غفلت و فراموشی قرار میگیرد؛ یعنی آدمی از خود غافل میشود؛ خدا را به فراموشی میسپارد؛ هدف حیات خود را نادیده میگیرد؛ به سعادت و رستگاری خود بیتوجه میشود؛ راه و مسیر رشد خویش را از یاد میبرد؛ مرگ را نادیده میگیرد؛ و به طور کلی نسبت به رشد و کمال خویش بیاعتنا میگردد.
برای اینکه بتوان انسان را از خواب غفلت بیدار کرد، برای اینکه او را در مسیر رشد آورد، قرآن میگوید باید به او تذکر داد، یعنی فطرت خفته او را بیدار ساخت؛ خدا و نظارت الهی را به یاد او آورد؛ قیامت و هدف حیات و راه و مسیر رشد را به یاد او آورد و... .
آری به وسیله تذکر میتوان پردههای غفلت و فراموشی را که چونان گرد و غباری بر روی فطرت انسانی کشانده میشود و نمیگذارد تا در مسیر رشد قرار گیرد کنار زد و او را با خود آگاهی فطری به سوی رشد و کمال کشاند.
مسئله تذکر آن چنان اهمیت دارد که قرآن آن را یکی از وظایف انبیاء میداند، چرا که انبیاء به مدد تذکر میتوانند فطرتهای خفته انسانها را بیدار ساخته، آنها را به سوی هدف اعلای حیات رهسپار سازند.
«فَذَكِّرْ إِنَّمَا أَنْتَ مُذَكِّرٌ لَسْتَ عَلَیهِمْ بِمُصَیطِرٍ» تذکر بده، تو فقط تذکردهنده هستی و بر آنها سیطره نداری. (غاشیه 21-22)
«وَذَكِّرْ فَإِنَّ الذِّكْرَى تَنْفَعُ الْمُؤْمِنِینَ» یادآوری کن که آنها که اهل ایمان هستند از یادآوری (من) بهرهمند میشوند. (ذاریات 55)
قرآن کریم در سوره انبیاء به این مسئله اشاره میکند که حضرت ابراهیم (علیه السلام) به وسیله یادآوری و بحث و گفتگو با قوم خود، آنها را به سوی فطرت توحیدیشان بازمیگرداند. تذکر ابراهیم (علیه السلام) آن چنان مفید واقع میشود که هریک براثر تتبّه و بیداری به خود میگوید که تو چقدر ظالمی.
«فَرَجَعُوا إِلَى أَنْفُسِهِمْ فَقَالُوا إِنَّكُمْ أَنْتُمُ الظَّالِمُونَ» پس به خویشتن خویش بازگشتند و گفتند شما خودتان ستمگرید (انبیاء 64)
بنابراین بازگشت به خویش که آغاز هرگونه حرکت و تلاش در جهت رشد است به وسیله تذکر و یادآوری امکانپذیر است.
حکمت، موعظه، مجادله
قرآن کریم در یکی از آیات خود سه روش را برای رشد انسانها مطرح میسازد. این سه روش عبارتند از حکمت، پند و اندرز نیکو و مجادله بسیار نیکو.
«ادْعُ إِلَى سَبِیلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُمْ بِالَّتِی هِی أَحْسَنُ» با حکمت اندرز نیكو به سوی راه پروردگارت دعوت کن و با آنها (مخالفان) به روشی که نیکوتر است مجادله کن. (نحل 125)
آیه فوق سه روش را برای هدایت انسانها مطرح میسازد:
1. حکمت
حکمت یعنی سخن متقن و محکم که قابل شک و تردید نباشد. سختی که براساس دلیل و برهان باشد حکمت نامیده میشود. آیه فوق میگوید که مردم را به وسیله دلیل و برهان به سوی پروردگارت هدایت کن.
2. موعظه نیکو
موعظه سخنی است که دل را نرم میسازد. رقت قلب ایجاد میکند. انسان را تسکین میدهد. آدمی را از هوا و هوسهای نفسانی آگاه ساخته، او را بر آن میدارد تا با آنها به مبارزه برخیزد. موعظه دل را از کدورتها تهی میسازد و به آن صفا و پاکی میبخشد. موعظه میتواند زنگارها را از فطرت انسان دور ساخته و آدمی را به خود آورده و او را ناگزیر از اصلاح خویش سازد. در این روش از عواطف و احساسات استفاده میشود.
در حالی که در روش اول از عقل و اندیشه مدد گرفته میشود. به بیان دیگر موعظه جنبه عاطفی دارد و حکمت جنبه عقلی.
قرآن کریم موعظهای را میپذیرد که حسنه باشد، یعنی موعظهای که بتواند منشأ اثر واقع شود. چنین موعظهای از شرایطی چند برخوردار است که از آن جمله یکی این است که گوینده خود به آنچه که میگوید عمل کند. موعظهکننده واعظ غیر متعظ نباشد. گوینده سخنی را که بر زبان جاری میسازد خود به آن ایمان داشته و اثر آن در اعمال و رفتارش مشاهده شود. آن موعظهای میتواند در قلب فرد تأثیر گذارده، وی را دگرگون سازد که در خلق و خوی و اعمال و رفتار گوینده آن متجلی باشد.
3. مجادله
راغب لغتشناس معروف سخن گفتن از طریق نزاع و غلبهجویی را جدال میگوید. روش مجادله در موردی به کار میرود که فرد مقابل نمیخواهد سخن حق را بپذیرد، بلکه از خود عناد و لجاجت نشان میدهد و میکوشد تا حرف باطل خود را بقبولاند.
قرآن کریم مجادله حسنی را میپذیرد و آن را یکی از روشهای رشد و هدایت به شمار میآورد. آیه فوق صفت احسن (نیکوتر) را در مورد مجادله به کار میبرد. یعنی به هنگام جدال باید رعایت ادب را نمود؛ سخن زشت بر زبان جاری نساخت؛ به طرف مقابل خود اهانت نکرد؛ هیچگاه دروغ نگفت و از خدعه و نیرنگ استفاده نکرد، و به عبارت دیگر از مسیر حق خارج نشد.
اگرچه قرآن سه روش برای هدایت و رشد انسانها مطرح میکند، ولی انتخاب این روشها بستگی به تشخیص خود انسان دارد. در بعضی موارد لازم است که از یکی از این روشها استفاده شود و در بعضی موارد ضرورت دارد که هرسه روش به کار گرفته شود. بعضی افراد هستند که به وسیله عقل و استدلال بهتر میتوان آنها را به راه رشد کشاند، و گروهی دیگر موعظه و اندرز در آنها تأثیر میگذارد. کسانی که دارای علم و دانش هستند، یعنی اهل تحقیق و پژوهش میباشند از طریق حکمت بهتر میتوان آنها را هدایت نمود، اما کسانی که از علم و دانش برخوردار نیستند، یعنی آگاهی چندان ندارند ولی فطرت آنها سالم مانده است موعظه در آنها اثر بیشتری دارد.
غیر از دو گروه فوق گروهی هستند که در برابر برهان و استدلال و یا موعظه از خود لجاجت نشان داده از پذیرش حق سرباز میزنند. با این گونه افراد باید به مجادله پرداخت، چرا که جدال صحیح با این گونه افراد تأثیر بیشتری در جهت رشد آنها دارد.
البته این نکته قابل ذکر است که مطالب فوق به این معنا نیست که برای هریک از گروههای فوق تنها از یک روش باید استفاده کرد، یعنی از روش دلیل و برهان برای گروه اول و از روش موعظه برای گروه دوم و از روش جدال برای گروه سوم، بلکه مراد آن است که هریک از این روشها در گروه خاصی تأثیر بیشتری دارد، اگرچه از روشهای دیگری نیز میتوان مدد گرفت. یعنی همانگونه که از دلیل و برهان برای رشد و هدایت افراد تحصیل کرده و اهل تحقیق میتوان استفاده کرد، همچنین از موعظه و اندرز نیکو نیز میتوان در جهت رشد اینگونه افراد کمک گرفت.
تشویق و انذار
از دیدگاه قرآن انسان موجودی است که برای رشد او باید از دو عامل استفاده کرد. یکی تشویق و دیگری انذار.
انسان موجودی نیست که فقط بتوان با تشویق او را به مسیر رشد کشاند.
همچنین موجودی نیست که تنها با تهدید بتوان او را به سر منزل مقصود رساند.
عیب بزرگ بسیاری از مکاتب تربیتی معاصر در این است که فقط بر روی یک بعد انسان تکیه میکنند و در آثار خودی بر روی مسئله تشویق اصرار بسیار میورزند، بدون آنکه به مسئله انذار نیز توجهی بنمایند. در قرآن چنین افراطی هیچگاه دیده نمیشود. قرآن بر هردو بعد تأکید دارد، یعنی هم انسان را بشارت میدهد و هم انذار میکند، و انبیاء نیز در جهت اهداف خود از هر دو عامل استفاده میکردند. از این روی قرآن آنها را مبشر و مندر میخواند، یعنی معلمان و مربیانی بودند که هم بشارت میدادند و هم بیم.
«وَ ما نُرسِلُالمُرسَلینَ اِلاّ مُبَشِّرینَ وَ مُنذِرینَ» ما پیامبران را نفرستادیم، مگر اینکه هم بشارت دهنده باشند و هم بیم دهنده. (کهف 65)
قرآن کریم در آیات بسیاری مؤمنان را تشویق نموده و کافران را بیم داده است.
مؤمنان را اینگونه تشویق کرده است که اگر فرامین الهی را پذیرفته و به آن عمل کنند خداوند بهشت جاودانی را نصیب آنها خواهد کرد. به بیان دیگر افراد را تشویق میکند که اگر ایمان آورده و عمل صالح انجام دهند بهشت را به آنها اعطا خواهد کرد.
«ذَلِكَ الَّذِی یبَشِّرُ اللَّهُ عِبَادَهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ» (این بهشت جاودانی) همان است که خداوند بشارت آن را به بندگانی که ایمان آورده و عمل صالح داشته داده است. (شوری 23)
«وَبَشِّرِ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أَنَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ» (ای پیامبر) به کسانی که ایمان آورده و اعمال شایسته انجام دادهاند بشارت بده که برای آنها بهشتهایی است که از زیر درختهای آن نهرهایی جاری است. (بقره 25)
آری قرآن کسانی را که میکوشند تا در مسیر رشد قرار گیرند تشویق و تأیید میکند، و به آنها وعده بهشت و حیات طیبه را میدهد. قرآن نسبت به کسانی که در مسیر رشد قرار دارند بیتفاوت نیست. قرآن کریم میان آن که در حرکت است تا به هدف حیات خود برسد با آنکه در جهت پستیها و رذالتها گام برمیدارد و نمیخواهد که خود را به اعلای حیات برساند فرق میگذارد. اولی را با تشویقها و بشارتهایی که میدهد تأیید میکند و دیگری را با انذار و ترساندن از عذاب دردناک دوزخ تنبیه میکند.
«وَبَشِّرِ الَّذِینَ كَفَرُوا بِعَذَابٍ أَلِیمٍ» (ای پیامبر) کسانی را که کافر شدهاند به عذاب دردناک بشارت ده. (توبه 3)
«بَشِّرِ الْمُنَافِقِینَ بِأَنَّ لَهُمْ عَذَابًا أَلِیمًا»، منافقان را به عذاب دردناک بشارت بده. (نسا 138)
در واقع مکتبی میتواند در جهت انسانسازی گام بردارد که از روش تشویق و انذار استفاده کند، بدون آنکه یکی را پذیرفته و دیگری را نفی کند. باید به انسانی که میخواهد در مسیر رشد قرار گیرد بشارت داد که اگر در جهت هدف اعلای حیات گام برداشته و اطاعت اوامر الهی را کند، از حیات طیبه دنیوی و حیات جاوید اخروی برخوردار خواهد بود، و اگر نسبت به رشد و کمال خود بیتفاوت شود و حیات را به بازی بگیرد و از فرامین خداوندی سرباز زند، اگر هم از حیاط ظاهری دنیوی بتواند طرفی بر بندد به یقین از حیات اخروی بسیار بدی برخوردار خواهد بود.
برخورد صحیح
یکی دیگر از نکاتی که برای هدایت و رشد افراد باید مورد توجه قرار گیرد، روش برخورد صحیح است. هنگامی میتوان فردی را در مسیر رشد و هدایت قرار داد که با وی به گونهای صحیح برخورد شود. هرگونه برخوردی نمیتواند موجبات رشد فرد را فراهم آورد. چه بسیار برخوردهایی که فرد را نه تنها در جهت رشد قرار نمیدهد، بلکه حتی از مسیر رشد نیز خارج میسازد.
در برخوردهای خود باید از سخنانی نیکو، لحنی ملایم و روییگشاده استفاده کرد. از اهانت کردن باید خودداری کرد. عواطف و احساسات طرف مقابل را نباید جریحهدار نمود. برخورد انسان باید به گونهای باشد که صفا و صمیمیت و خلوص و پاکی در آن مشاهده شود، نه تخریب و کوباندن در لباس صلاح.
در واقع کسی میتواند در جهت رشد دیگران گام بردارد، که از اعماق وجودش خواهان رشد و هدایت انسانها بوده و از دورافتادگی آنها از قله رشد و کمال رنج ببرد.
برخورد صحیح از آن چنان اهمیتی برخوردار است که خداوند به حضرت موسی (علیه السلام) و برادرش هارون (علیه السلام) دستور میدهد که برای هدایت فرعون به سوی او بروند و با او به نرمی سخن بگویند.
«اذْهَبَا إِلَى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَى فَقُولَا لَهُ قَوْلًا لَینًا لَعَلَّهُ یتَذَكَّرُ أَوْ یخْشَى» بروید به سوی فرعون که طغیان کرده است. با او به نرمی سخن بگویید. شاید متذکر شود یا خشیت پیدا کند. (طه 43-44)
کوتاه سخن آنکه برای بیدار سازی و رشد انسانها باید از برخورد صحیح استفاده کرد و هیچگاه نباید از حد اعتدال خارج شد. (1)
پینوشت
1- برای مطالعه دیگر «روشهای رشد انسان» بنگرید بر دیگر نوشته ما: مبانی رسالت انبیاء در قرآن، صص 93-117.
منبع مقاله :
نصری، عبدالله؛ (1394)، انسانشناسی در قرآن، تهران: سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، چاپ نهم
نظرات شما عزیزان: