اللّهم أعنّی فيه علی صِيامه و قِيامه
و جنِّبنی فيه مِن هَفَواتِه و آثامِه
و ارزقنی فيه ذِکرَک بدوامِه
بتوفيقک يا هادِی المُضِلّين
يارا !
پرستش و ستايش تو، آنگاه ميسر شود
که مدد تو مرا ياور شود
و روزهداری و شببيداری، آن هنگام بر من آسان آيد
که عنايتهای بیمنّت تو بر من پنهان نايد
دست ياری تو است که مرا بر صيام توانا سازد
و کمکهای بیدريغ تو که بيداری را بر من گوارا
دستگيرا !
تا پرتو تابِ تو بر من تابيدن دارد، از لغزش برکنارم
و تا شعلهای از عشق تو در من انگيختن دارد، از گناه بيزارم
تو اما اگر عنايتِ خويش از من برگيری
به تاريکای هراسناکی باز میگردم که ديگر يارای گام زدنم نباشد
و اگر پرستشهای مرا نپذيری
به سيهدرّهای درمیغلتم که توان رهايیام نمانَد
نجاتبخشا !
ياریام دِه، تا از لغزش در امان مانم
و بر من منّت نِه، تا در پناه تو از گناه گريزان
زمزمهی نام تو جانم صفا دهد
و آهنگِ دلانگيز پيام تو بر روانَم مرهم نهد
تا نسيم جانفزای ذکر تو بر جانم وَزان است
نفْسم از گنه گريزان است
و تا ياد تو در رگرگ وجودم میدود
ابليس پرنيرنگ از من میرمد
جان پرورا !
ياد خوشِ خويش در همهی هستی من پيوسته بِدار
و مرا از حلقهی دوستان خود گسسته مَدار
ای که گمرَهان را با مشعل فروزان هدايت خويش ره نُمايی
و گمگشتان را با عنايتهای خود هدايت فرمايی
توفيق ناپيداکرانهات را از من نيز دريغ مدار
و هم مرا با رهروان رهيافته، همراه و همرَو شمار
الّلهُم ارزُقنی فيه رَحمةَ الايتام
و إطعامَ الطّعام
و إفشاءَ السَّلام
و صُحبةَ الکِرام
بطَولِک يا مَلجَأ الامِلين
در زندگی دردهايی است که جز به همياری همگان درمان نشود
و در ميان انسانها نابرابریهايی که مگر با ياری همگان بهسامان نشود
خدايا !
تو که خود دستگيرِ افتادگانی و ياور ضعيفان
ما را نيز به همراهی شکستهدلان خواندهای و غمگساریِ يتيمان
اشک يتيمان، عرشيان را بلرزاند
و سرشکِ ديدگانِ بیسوشان، ما فرشيان را بهراساند
رحمتی !
تا در برابر آنان راه رحم پيماييم
و منّتی !
تا دستانمان به ستم نيالاييم
نان برکت زندگی ما است
و پاسِ آن نشانِ بندگی ما
سفره، خوانِ پرصفای نعمت تو است
و تهی نماندن آن نمادی از کرامت تو
گستراندن بساطِ طعام
بهرهای است که تو آن را ارزانی داری
و فراخوان خاص و عام
آيينی که تو پسنديدهاش شماری
روزیبخشا !
مرا نيز بر اين کار توانا کن
و دستانم را با طعام دادن آشنا
ما از پيامبرت آموختهايم که
برادری منشِ امّت مسلمان است
و احترام به يکدگر نشان مؤمنان
پيامآورت چنان بود که کسی در سلام بر او پيشی نداشت
و او خود هرگز اين کردار نيک فرو نگذاشت
پس ما را بر سلام که شعار ما است
و فاش گفتن آن نشانی از درستیِ رفتار ما
موفق دار
دوست، آيينهی تمامنمای انسان است
و همنُمای نهادِ آدميان
ما در اين صحرای پرهراس دوستانی خواهيم که
دستمان گيرند و پيرِ راهمان شوند
و در اين دريای ناپيداکرانه همرهانی جوييم که
ياریمان دهند و ناخدايمان گردند
دستگيرا !
دستمان در دستان مِهترانی گذار که رفيقمان باشند
و در راهبری، آگه به طريقمان
ای که همهی آرزومندان به درگاه تو پناه آرند
و همهی اميدواران چشم به عنايات و بزرگواریهای تو دارند
اميدمان برآورده ساز
ای خدای بندهنواز!
اللّهم اجعَل لی فيه نصيباً مِن رَحمَتِکَ الواسِعَة
وَاهدِنی فيه لِبراهينِک السّاطِعة
وَ خُذ بِناصيتی إلی مَرضاتِک الجامِعة
بمحبَّتِک يا أمَل المُشتاقين
خدايا !
آهنگ دلانگيز رحمتت را همه کس شنيده
و نعمت بیدريغت از کران تا کران کشيده
مهرورزی تو آنسان است که کس از آن برکنار نباشد
و محبتت چندان که کس نيست که از آن برخوردار نباشد
مهربانا !
امروز مرا بهرهای ده که باران رحمتت بر من نيز ببارد
بارشی که قطرهقطرهاش گل بخشش به بار آرد
از هر طرف که نگريستم نشانههای عظمت تو را درخشان ديدم
و آيات شگفتانگيزت را نُمايان
ديده به هر سو که انداختم
در قاب آينهی چشمانم آيتی از تو اندوختم
و در سودای عشقت سوختم
بار الها !
برق جهيده از برهانت را تا سويدای جانم روان کن
و پذيرش آيين پاکت را بر جان شيفتهام آسان کن
خدايا !
سرودهای سراسر سودا سرودهام
و پيشانی بر آستان بیمانند تو سودهام
رضايت تو مايهی نجات من است
و عنايت تو توشهی حيات من
در اين دنيای پريشان، رسيدن به ستيغ رضای تو افتخاری است بزرگ
و رَه يافتن به قلّهی خشنودیات اعتباری سترگ
تو خود زمام مرا برگير و فرايَم خوان
و به خرسندیِ فراگير خويشَم بَرخوان
همهی شيفتگان، واله و سرگشتهی تواَند
و سوختگان، سربهسر، تشنهی تو
هر که جانش در آتش عشق تو سوخت
و پيوسته چشم به اميد تو دوخت
با يک نگاه محبتآميز تو دل از همه کس گسست
و سايهی آرامش بر جانش نشست.
نظرات شما عزیزان: