تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان ندای وحی و آدرس nedayevahi.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 2731
بازدید دیروز : 718
بازدید هفته : 15543
بازدید ماه : 46054
بازدید کل : 10437809
تعداد مطالب : 16946
تعداد نظرات : 80
تعداد آنلاین : 1


حدیث موضوعیاک مهدویت امام زمان (عج)اک آیه قرآناک

 
 
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : چهار شنبه 10 / 8 / 1395

Image result for ‫موسیقی‬‎

2. 5. لهو و لعب

اهل لغت در معناى لهو گفته‏اند:
هر عمل سرگرم کننده‏اى که انسان را از کارى مهمّ و عملى واجب باز دارد.
«
لعب» از ماده‏ىِ «لُعاب» به معناىِ «آب دهان» است که از لب‏ها سرازیر گردد. کلمه‏ىِ لعب به معناى بازى آمده و وجه تسمیه‏ىِ آن این است که همانندِ ریختن لعاب از دهان، بدون هدف انجام مى‏گیرد.
-
راغب مى‏نویسد:
[
لعب] فعلى است که هدف و مقصدِ درستى در آن موردِ قصد و نظر نباشد.(23)
-
صاحبانِ «اقرب الموارد» و «قاموس اللغة» آن را ضدِّ «جدّ» دانسته‏اند.
- «
صحاح» و صاحب «قاموس»، لهو و لعب را مترادف یکدیگر دانسته‏اند. «لعب» در اصطلاح به معناى عملىِ نظام‏دار است که غرضِ عقلایى در آن قصد نشده باشد؛ بلکه غرضى خیالى و غیرواقعى در آن فرض شده باشد. در این عمل مفاهیمى موهوم و خیالى همچون پیروزى، سود و زیان و... فرض مى‏گردد. لعب، عبارت از هرگونه سرگرمى و بازى است که معمولاً براى پر کردن فراغت انجام مى‏گیرد.
به نظر بسیارى از فقها، «لهو» حرام است. البته این گونه برداشت بر نوعى مبانى متوقّف است که مى‏توان بر آنها خدشه کرد؛ چون بسیارى آیات و روایاتِ ناظر به حرمت لهو را با قرائن و شواهد به مواردى خاص، منحصر دانسته‏اند و «لهو» در غیر آن موارد را جایز شمرده‏اند.
در میان فقها، به جز ابن ادریس حلّى کسى به حرمتِ لعب فتوا نداده است. البته برخى مثل شیخ انصارى میان لهو و لعب فرق نهاده و لهو را امرى غیر جایز و لعب را امرى جایز شمرده و لذا نظر ابن‏ادریس را ناشى از خَلطِ لهو با لعب دانسته است.

2. 6. لغو

«لغو»، در لغت به معناى کلام بى‏فایده‏است:
-
راغب اصفهانى مى‏گوید:
کلامِ لغو آن است که توجّهى به آن نیست و از روى عدمِ فکر باشد.(24)
-
برخى نیز لغو را هم‏معناىِ «لهو» دانسته‏اند.
به هر حال، لغو به کلام یا عملى اطلاق مى‏گردد که در باب آن تفکّرى نشده‏است و فایده‏اى ندارد.

2. 7. باطل

«باطل» به معناىِ فسادآور، بى‏اثر و ضایع کننده آمده‏است و به چیزهایى ناچیز و بیهوده اطلاق مى‏گردد. در «مفردات» در این باره آمده است:
باطل ضدِّ حق است و چیزى است که در مقامِ فحص، ثبات ندارد و در موردِ فعل و قول به کار مى‏رود.(25)

2. 8. قول زور

تعبیر «قول زور» که در قرآن آمده‏است(26)، یکى از دلایل قائلان به حرمت غنا و موسیقى است، زور به معناى باطل و دروغ بودن است. کلمه‏ىِ «زور» به معناى انحراف از حق است و به همین دلیل به دروغ نیز «زور» مى‏گویند. مفسران قرآن مراد از زور را در قرآن هر سخن باطل و منحرفى مى‏دانند.(27)

2. 9. لهو الحدیث

تعبیر «لهو الحدیث» نیز که در قرآن آمده، یکى از دلایل قائلان به حرمت غنا و موسیقى به شمار رفته‏است.
لهوالحدیث سخنى است که انسان را از راه حق منحرف و منصرف نموده و به خود مشغول کند. داستان‏هاى انحرافى و افسانه‏هاى فسادآور و سرگرمى‏هایى که انسان را از یاد و ذکر خدا مشغول مى‏سازد و سرگرمى به شعر و موسیقى و مزمار و دیگر آلات لهو، همه از مصادیق «لهوالحدیث» به شمار مى‏روند.(28)
***
همان‏طور که ملاحظه گردید، غنا دو گونه تعریف شده است و بنا بر هر کدام حکمى دارد:
در تعریفى مطلق صوت و آواز بلند انسان غنا دانسته شده‏است؛ بنابر آن غنا به‏طور مطلق حرام نخواهد بود؛ بلکه براى حرمت آن باید دو قید مطرب و مناسب با مجالس لهو نیز لحاظ گردد.
امّا در تعریف دیگر غنا عبارت است از: آواز و خوانندگى انسان؛ طورى که شأنیّت ایجاد طرب در اکثر شنوندگان را داشته باشد یا شبیه آوازهایى باشد که چنین شأنیتى را دارد.
طرب عبارت است از یک حالت خفت و سبکى در انسان که از شدت شادى یا یادآورى خواست‏هاى نفسانى و شهوانى و یا از شدت غم از دست دادن یا یادآورى آن ناشى مى‏گردد و باعث مى‏شود انسان از حالت عادى و تعادل خارج شود.(29)
این نوع از غنا به طور مطلق حرام است؛ زیرا علاوه بر آیات و روایات، اجماع نیز بر حرمت آن اقامه شده است. در این صورت نزاع و تفاوت دیدگاه حرمت و تفصیل، لفظى خواهد بود.
نظر به این که لفظ غنا در میان لغت‏دانان و عرف و فقیهان مجمل است، باید قدر متیقن را اتخاذ کنیم و شاید بتوان گفت: تعریف دوم قدر متیقن از تعاریف مختلف فقهاى شیعه است؛ زیرا در این تعاریف به قید مطرب بودن آواز غنایى اشاره گردیده است.

3. نگاهى به تاریخچه‏ىِ غنا و موسیقى

از پژوهش‏هاى تاریخى، به دست مى‏آید، هنگامى که معماران ایرانى براى تعمیر کعبه و ساختن بناهاى بلند براى مردم مدینه، در بین کار، آهنگ‏هاى ایرانى را زمزمه مى‏کردند، اعراب با شنیدن این آوازها در پى یادگیرى الحان موسیقى ایرانى برآمدند و بدین‏گونه موسیقى از ایران به جهان عرب منتقل شد؛ ولى محقّق معروف، جورج تعارمر،(30) در کتاب خود، پیدایش موسیقى اعراب را به قرن‏ها، قبل از میلاد نسبت مى‏دهد. وى ابراز مى‏دارد که از کتیبه‏اى از آشور بانیپال (قرن هفتم ق.م) استنباط مى‏شود، اسیران عرب، هنگام کار مشقّت‏بار، براى اربابان آشورى خود، آواز (اله له) مى‏خوانده، و موسیقى (ننگوته) مى‏نواخته‏اند.(31)
تئورى و عمل موسیقى سامیان که از زمانى بس دور، باز مانده بود، منشأ موسیقى عرب را تشکیل مى‏داد.(32)
اعراب جاهلى، قبل از ظهور اسلام، موسیقىِ خاصّى داشتند که پیشتر، آن را از ملل و اقوامِ دیگر، گرفته بودند؛ امّا چنان که روشن است، این موسیقى از نظامى درست برخوردار نبوده است. شواهد تاریخى نشان مى‏دهد، امیرانِ غسّانى، گروه‏هایى از دخترانِ نغمه‏گر را براى هم‏آوازى به خدمت داشتند. ابوالفرج اصفهانى نیز، نامِ تعداد زیادى از زنانِ دوران جاهلیّت را ذکر مى‏کند که به نغمه‏گرى، مشهور بوده‏اند.(33)
همچنین مى‏گوید:
اصلى‏ترین ابزارِ موسیقىِ عربِ حجاز، پیش از اسلام، دفِ چهارگوش، و نى‏لیک، و نى بوده است.(34)
بنابراین در دوران پیش از اسلام، موسیقىِ شهوانى و گناه‏آمیز در حجاز رواج داشته‏است؛ امّا با ظهور اسلام، به دلایل گوناگون از جمله جنگ‏ها، وضعیّت انقلابى روزگار و تعهّدِ مردمان به اسلام، در جامعه‏ىِ کوچک اسلامى موسیقىِ شهوانى وجود نداشت. مورّخان عقیده دارند در این زمان، انواعِ خاصّى از موسیقى، رواج داشته‏است که ریشه‏ىِ آن به ادوار پیشین باز مى‏گشت. از این موارد مى‏توان به «حداء» و «رکبانى» اشاره نمود.
ابن‏منظور مى‏نویسد:
حداء، آوازى بوده که میان شتربانان، رواج داشته‏است؛ امّا تمامىِ اعراب، در اوقاتِ فراغت، بدان زمزمه مى‏نموده‏اند.
رکبانى نیز گونه‏ىِ خاصّى از آوازهاى رایج در میان اعراب بوده است که ابن‏منظور، میل و رغبتِ پیامبر را به آن در قرائتِ قرآن، چنین بیان مى‏کند:
ابن‏اعرابى گوید: عرب هرگاه بر شتر سوار مى‏شد یا هرگاه در درگاه خانه مى‏نشست و یا در بیشتر حالات خود، به رکبانى نغمه مى‏خواند( مدّ مى‏داد). زمانى که قرآن نازل شد، پیامبر دوست داشت که به جاى غنا رکبانى خوانده شود.(35)
از شواهدِ وجودِ آوازْگونه‏ها در میانِ مسلمانانِ صدر اسلام، تأکیدات بسیارِ پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله بر تلاوت نیکوى قرآن با صداى خوش است. در حقیقت همین تأکیدات موجب شده است که هم‏اکنون، میراث‏دارِ نغمه‏هاى نیکوى قرآنى هستیم.
این، در حالى بود که غناىِ لهوى و فسادآمیز، هنوز در میانِ عرب خارج از حوزه‏ىِ حکومتى اسلام، رواج داشت؛ امّا مهمّ آن است که دستِ‏کم، در میانِ مخاطبانِ احکامِ الهى و در محدوده‏ىِ حکومت اسلامى، چنین غنایى وجود نداشته است.
شاید با وجود کنیزانِ آوازه‏خوان و تلاش آنان براى جذبِ فاسقان، به دلیلِ اشاره‏ىِ برخى مورّخان، پذیرفته شود؛ امّا آنچه تعیین کننده است، رواجِ چنین غنایى است؛ زیرا تنها با این دلیل مى‏توان حقیقتِ عرفى یک واژه را ثابت کرد.
به همین رو، در زمان پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله معناى عرفىِ واژه‏ىِ «غنا»، غناىِ لهوى نبوده‏است؛ لذا نمى‏توان غناىِ صدر اسلام را در غناى لهوى داراى حقیقت عرفى دانست.(36)
پس از رحلت پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله وضعیّت غنا و موسیقى در میانِ مسلمانان، چهره‏ىِ یگرى یافت. ابن خلدون در این باره مى‏گوید:
در، گاه ظهورِ اسلام و تسلّط مسلمانان بر ملل دیگر، ابتدا لذّت مسلمانان در قرائتِ قرآن و ترنّم به اشعار بود؛ ولى با دست‏یابى به غنائم جنگى و رفاه و خوش‏گذرانى و با رهیابىِ غناگرانِ حرفه‏اىِ فارس و روم در میان عرب، عرب به تدریج با مواردِ جدیدى آشنا گردید. عرب شعرهاى عربى را در الحانِ غنایى جدیدتر، نغمه مى‏کردند و پاره‏اى نیز به یادگیرىِ فنِّ آن مشغول شدند. نامِ مَعْبر و ابن شریح در این مورد، بر سر زبان‏ها افتاد. در زمانِ ابراهیم بن المهدى از بنى‏عباس اشخاصى چون ابراهیم موصلى و فرزندش اسحاق و نوه‏ىِ او حمّاد در این زمان بنى‏عباس در لهو غوطه‏ور شده و ابزار جدیدى براى رقص، آماده نمودند.(37)
این کلامِ کوتاه، وضعیّتِ موسیقى را در ادوارِ بعدى جامعه‏ىِ اسلامى، نشان مى‏دهد. این جوِّ جدید، از روزگار عثمان که مردم با ابزارِ موسیقى و برخى مسائلِ فنّىِ آن همچون هماهنگىِ صدا آشنا شده، آغاز مى‏شود. بر اثرِ این آشنایى، نغمه‏هاى «دقیق» و «ظریف» در این زمان شکل گرفت. به گفته‏ىِ مورّخانِ عرب، مردان زن‏نما در این زمان، ظهور کرده، آوازخوانى و آلات، موسیقى را رواج دادند.
طولس(92-11ه) از جمله‏ىِ اینان بود که وزن را به موسیقىِ عرب وارد کرد و سروده‏ها را با «دَف» هماهنگ ساخت. او از مردمِ مدینه بود که پدرِ آواز در اسلام محسوب مى‏شود.(38)
به گفته‏ىِ کتاب «اغانى»، در دوران بنى‏امیه و بنى‏عبّاس، غناى شهوانى، رواج ویژه‏اى یافت و خلفا آشکارا براى آوازخوانان و نوازندگان، صله‏هاى سنگینى پرداخت مى‏نمودند.(39)
این روزگار، همان گاهِ حیات دو امامِ شیعه، امام باقر و امام صادق علیهماالسلام است که احادیث بسیارى از آنان در مورد غنا وارد شده‏است؛ لذا برخى از معاصران بر این باورند که رواج غناىِ لهوى و شهوانى و فسادآمیز در این زمان، سببِ تحقّقِ مفهومِ «غنا» در غناىِ آلوده‏ىِ به گناه گردید؛ بنابراین مى‏توان، در این عصر، قیقت عرفى جدیدى را براى واژه‏ىِ غنا پذیرفت(40)؛ چنان که تفاوتِ لحنِ احادیث نبوى صلى‏الله‏علیه‏و‏آله و روایات صادقین علیهماالسلام در باب غنا، شاهدِ خوبى بر این مدّعاست.(41) البته این مطلب مورد پذیرش مشهور فقیهان قرار نگرفته‏است؛ زیرا از منظر ایشان غنا، مفهومى عرفى دارد و مطلقا حرام است.
ابن خلدون مى‏گوید:
جوانان عرب زمان جاهلیّت، ساعات بیکارى خود را با نوعى آوازخوانى ابتدایى سپرى مى‏کردند.(42)
شواهد نشان مى‏دهد، معلّقات (شعرهاى معروف عربى) در بازار عکاظ به صداى بلند یا به آواز خوانده مى‏شده است؛(43) البته اکنون نیز، معلّقات بوسیله‏ىِ اعراب بدوى، به آواز خوانده مى‏شود.
به سبب اهمیّت فراوانى که عرب براى شجره‏ىِ انساب قائل بودند، موسیقى عرب نیز داراى شجره‏نامه‏ىِ مشخّصى است؛ «جبل» فرزند «کَیْن» اوّلین کسى است که اعتبار سرودن نخستین آواز بشر، به او نسبت داده شده که مرثیه‏اى غم‏انگیز بوده است.(44)
نوازندگان حجازى، حتّى در دربارهاى ملل دیگر نیز، مورد استقبال قرار مى‏گرفتند. استفاده از دختران خواننده یا قینات در بین عرب، متداول و مرسوم بود.
بعداز ظهور اسلام، روند موسیقى در سرزمین عرب، تغییراتى پیدا کرد. از پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله ، روایاتى دالّ بر مذمّت غنا و خوانندگان، نقل مى‏شد و اکثر مردم، به حرمت غنا معتقد بودند؛ البته اهل سنّت از پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله ، احادیثى نقل مى‏کنند که ایشان، به جواز غنا، قائل بوده‏اند. مانند حدیثى که از انس بن مالک روایت شده است مبنى بر این که رسول اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله ، عادت داشتند در سفرها از نغمه‏ىِ «حدى»(موسیقى کاروان) به وسیله‏ىِ انس استفاده کنند.(45)
ابو حنیفه، خواندن غنا را دوست نمى‏داشت و گوش دادن به آن را، گناه مى‏دانست.(46) مالک بن انس، آواز خواندن را ممنوع کرده‏بود،(47) «شافعى»، غنا را عملى مکروه و شبیه دروغ مى‏دانست.(48) احمد بن حنبل نیز غنا را دوست نمى‏داشت و در حلّیت آن تردید داشت.
در دوره‏ىِ خلیفه‏ىِ اوّل و دوّم، موسیقى، به عنوان یکى از ملاهى (لذّت‏هاى ممنوع) اکیدا نهى و ممنوع گشت. در دوران عثمان، در زندگى اجتماعى و سیاسى اعراب، تحولات عمده‏اى پدید آمد. او بر خلاف عمر که ظاهرا ساده مى‏زیست، به ثروت و نمایش جاه و جلال، سخت علاقه‏مند بود و به‏رغم منع صریح پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله و سخن اعتراض‏آمیز برخى از مسلمانان، وجود موسیقى و موسیقى‏دانان از لوازم زندگى اعیان و اشراف گردید.
در دوران حکومت بنى امیّه، دربار، جز در مورد معاویه‏ىِ اوّل، عبدالملک و عمر دوّم، پیوسته، محلّ رفت و آمد نوازندگان و موسیقى‏دانان زن و مرد، بوده‏است. آنان، صله‏هاى عظیمى نثار هنرمندان کرده، احترام زیادى براى نوازندگان قائل بودند. بنى‏امیّه، افزون بر استفاده‏هاى شخصى، براى این کار خود، دلایل سیاسى نیز داشتند و از این طریق، پیام خود را به مردم مى‏رساندند؛ این مدح‏ها و ذم‏ها از این راه، سریع‏تر از هر وسیله‏ىِ دیگرى به مردم در دورترین نقاط مملکت مى‏رسید و در میان مردم، رواج مى‏یافت.
بى‏تفاوتىِ بنى‏امیّه، نسبت به موازین اسلامى، رواج موسیقى انجامید. آنها از اسلام، فقط نام آن را داشتند؛ امّا در عمل هرگز موازین اسلام را رعایت نمى‏کردند؛ شاید بزرگ‏ترین دستاورد حکومت بنى‏امیه، رشد موسیقى نظرى باشد.(49)
در دوران خلافت بنى‏عباس، سفّاح اوّلین خلیفه‏ىِ این سلسله با عنایت فراوانى که به این فنّ داشت، انتقال دهنده‏ىِ اصیل‏ترین سنّت‏هاى موسیقیایى پادشاهان ساسانى عهد باستان ایران بوده است. در زمان منصور، شغل‏ها و مقام‏هاى عالى دولتى به خاندان ایرانى برمکیان سپرده شد که در پرورش انواع هنر، به‏ویژه موسیقى نقش حسّاس و تعیین‏کننده‏اى ایفا نمود.
در تمام دوران عباسیان، موسیقى در دربار، به حدّ افراط جریان داشت و قریب به اتّفاق خلفاى عباسى، خود، خوانندگان و نوازندگان ماهرى بودند. عباسیان پاداش‏هاى چشم‏گیرى به نوازندگان مى‏دادند. مثلاً ابراهیم موصلى خواننده و آهنگ‏ساز معروف، در یک جلسه از الهادى خلیفه‏ىِ عباسى، یک صد هزار سکّه‏ىِ زر، به عنوان صله دریافت نمود. هارون و المهدى، در دو نوبت، مجموعا 60هزار سکّه‏ىِ زر به حکم الوادى اعطا کردند. در دوران الهادى، ابن جامع را که در تبعید به سر مى‏برد، به دربار دعوت کردند و صله‏اى به ارزش 30 هزار سکّه‏ىِ طلا به او بخشیدند.
آخرین خلیفه‏ىِ بغداد نیز بیشتر اوقات بیکارى خود را به شنیدن موسیقى مى‏گذراند. بیشتر این اوضاع، ناشى از سرمشق گرفتن خلفا از ایرانیان بود و در حقیقت عباسیان، آرزو داشتند، با پادشاهان ساسانى از لحاظ جلال و شکوه سلطنتى، برابرى کنند.(50)

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





موضوعات مرتبط: موسیقی
 
 
این وب سایت جهت بسط وگسترش فرهنگ قرآنی ، با لا بردن سطح آگاهیهای دینی اعتقادی تربیتی