امشب نشسته بر دلم غم هاي عالم
بي تو گذشت امروز هم آقاي عالم
امروز هم مولا خبر از تو نيامد
شب آمد و من ماندم و غم هاي عالم
ما پی سایه سروش به تلاشیم همه
او ز پندار من خسته نهان است هنوز
ز تو توحيد ،ز تو نون و قلم ميريزد
تو ستون حرمي ، بي تو حرم ميريزد
حسن چشمان شما ، ديد مرا كرد عوض
ازنگاه تو ولم يولد و لَم ميريزد
تو كه يك گوشه چشمت غم عالم ببرد
پس نگه كن به لبم ، منتظرم ميريزد
دلم از عالم و آدم سیر شد ٬بیا
این دل زغم هجر تو پیر شد ٬ بیا
فرصت گذشت ، وقت زيادي نمانده است
تعجيل كن عزيزدلم ، دير شد بیا
از شنبه درون خود تلنبار شدیم /
تا آخر پنجشنبه تکرار شدیم
خیر سرمان منتظر دیداریم/
جمعه شد و لنگ ظهر بیدارشدیم
از هجرت ای نگارا دریاست دیدگانم
بنگر زغم شب و روز از دیده خون فشانم
میرسد آن منجی آخرزمان
میرسد تنها امید فاطمه
میدهد برظلم ظالم خاتمه
میرسد اوکه نفس دردام اوست
مرغ روحم کفتری بربام اوست
بوي خوش گل نشسته در سينه ما
در ديده بهار جاودان مي شکفد
با ياد تو اي اميد ديرينه ما
نظرات شما عزیزان: