ولایت ولی الله
موضوع ولایت، صرفنظر از اینکه انسان چه رویکردی (رحمانی یا شیطانی) به عالم داشته باشد، به مثابه جان و روح اعمال انسان و بنیاد همه آنچه که او در هر حوزه فرهنگی و تمدنی بنا میکند، شناخته میشود.
به واقع، همه اعمال و اقوال خُرد و کلان انسان در هر عصر و زمان به ولایت بازگشت میکند و شناخت آن به منزله شناخت بنیاد هر صورت فرهنگی و تمدنی است.
وَلایت، به معنی قرب و دوستی و وِلایت به معنی سیاست، خواجگی و سرپرستی است.
ولایت و قرب و دوستی ولی، هر که باشد، لاجرم به پذیرش وِلایت و خواجگی و زعامت آن ولی میانجامد. از اینرو، وَلایت، باطن وِلایت است و وِلایت، ظاهر آن.
غلبه وِلایت طاغوت، نتیجه وَلایتوزری و تقرب به طاغوت و غلبه وِلایت الله، نتیجه پذیرش وَلایت و تقرب به ولی الله است.
ولایت، جان مایه و روح هر حوزه فرهنگی و تمدنی برکشیده شده است؛ زیرا تنها این انسان است که امکان و اختیار عمل و تغییر و تصرف کلی در زمین و تأسیس بنای فرهنگی و تمدنی را مطابق خاستگاهی که اتخاذ میکند، دارد. او، به هر که و به هرچه میل کند و تقرب بورزد و وَلایت و محبتش را پذیرا شود، سرپرستی و فرماندهی او را هم میپذیرد.
بدین سبب است که میتوان گفت: هر حوزه فرهنگی و تمدنی، نمایانگر وَلایتورزی انسان به ولیای است که به حکم او را گردن نهاده و وِلایتش را پذیرا گشته است؛
به عبارت دیگر انسان و همه آنچه که در عرصه زمین و تاریخ برمیکشد، مظهر و محل ظهور وِلایتورزی اوست. شناسایی جمله حوزههای فرهنگی و تمدنی، در هر عصری، معطوف به شناسایی وَلیای است که انسان به آن تقرب جسته و وِلایت و خواجگیاش را گردن نهاده است.
بهشتی یا دوزخی؟
در روایت زیبایی رسول خدا(ص) به علی(ع) فرمودند:
«بر حقانیت سه چیز، من سوگند یاد میکنم؛ تو و جانشیان بعدی تو، معرف خدایید که خداوند به جز از راه معرفت شما شناخته نمیشود
و معرف بهشتیانید؛ زیرا به جز کسی که شما را بشناسد و شما او را بشناسید، کسی به بهشت نمیرود
و معرف دوزخیانید؛ زیرا به جز کسی که شما را انکار کند و شمایش انکار کنید، کسی به آتش دوزخ نمیافتد.»
اولیاء الله به دلیل ولایت و تقرب به حق تعالی، مظهر و معرف حق تعالی هستند و پس از آنها، عبادالرحمان، به دلیل ولایت و تقرب به اولیاءالله، مَظهر و معرف اهل حق و لاجرم، با پذیرش ولایت اولیاءالله شایسته بهشت میشوند.
در مقابل، عباد الشیطان به دلیل ترک وَلایت و تقرب اولیاءالله، مَظهر و معرف اهل دوزخ و شایسته دوزخند.
ماحصل قول و فعل هر گروه، لاجرم به دلیل نسبتی که با اولیاءالله یا اولیاءالشیطان یافته رنگ و بوی بهشت یا دوزخ یافته است.
پیش از آنکه آدمی، در پس پرده مرگ و در قیامت کبری بهشتی یا دوزخی شود، در عالم دنیا، خود در گستره وَلایتورزی و تقرب به حقیقت بهشت یا جهنم قول و فعل خود را مَظهر بهشت و دوزخ، در دو وجه جزیی و کلی (فرهنگی و تمدنی) میسازد.
سیر و سفر در جاده دعوت همه انبیا و اوصیای الهی و کتب آسمانی، دعوت به پذیرش وِلایت ولیالله و گردن نهادن به اوامر و نواهی ایشان است؛ اما در طول تاریخ، انسان، هماره وَلایت طاغوت و پذیرش سیاست و خواجگی طاغوت را بر وَلایت و وِلایت اولیای الهی ترجیح داده و خود را هر لحظه، به اسفل درکات دوزخی نزدیکتر ساخته است.
معرفت امام و ولایت پذیری، دشوارترین امر
حضرت امام صادق(ع) فرمودند:
«گرفتاری مردم زیاد است، اگر آنها را دعوت کنیم، نمیپذیرند و اگر رها کنیم، جز به وسیله ما هدایت نمییابند.»
انسان، مهاجری است که در جستوجو و شناسایی حجت و ولی حق، به راه میافتد تا از مسیر آن و گردن نهادن به ولایت و سیاست و خواجگی او در دنیا و آخرت، بهشت را تجربه کند.
در بیان روایات حضرات معصومان(ع)، این امر، یعنی معرفت ولیالله و شناخت جایگاه و کمالات ایشان برای مردم، سخت و غیرقابل قبول میآید و از آن سرباز میزنند.
امام علی(ع) میفرمایند:
«معرفت و شناسایی ما، کاری بسیار صعب و مستعصب (دشوار) است که پذیرای آن نیست، جز مؤمنی که خداوند دلش را به ایمان آزموده باشد و نگهدارنده احادیث ما نیست، مگر سینهها و خردهایی که امانتپذیر و پابرجایند… .»
در جستوجوی نقشه كلی الهی در خلقت هستی
این پرسش هماره با انسان بوده كه، آیا نظام خلقت از ابتدا، مبتنی بر طرحی معین و با رویكرد به مقصدی معلوم بنا شده است؟ یا آنكه بدون طرحی كلی و هدفی غایی آغاز شده و پس از آن و تا به امروز، سیر رخدادها، حوادث و وقایع، سلسله حیات بر كره خاک را پیش برده است؟
آیا میتوان فرض نمود که از ابتدا، خلقت هستی براساس طرحی معین و رویكرد به مقصد معینی آغاز شده است؛ اما پس از گذار از مراحلی، دیگر این سیر حوادث و وقایع بوده که به همه چیز شکل داده، سمت و سوی آن را تعریف کرده و در نهایت، بودن در عرصه هستی را ترسیم نموده است؟
فرض سومی هم در كار میتوان وارد كرد: نظام خلقت بر مبنای طرحی معین و با رویكرد به مقصدی معلوم، بنا شده و همچنان نیز مرحله به مرحله و به قولی صحنه به صحنه و سكانس به سكانس پیش میرود.
فرض اول؛ یعنی فقدان هرگونه طرح، نقشه معلوم و مقصدی نهایی برای خلق هستی، نفیکننده ابتناء و استقرار هستی بر پایه علم و آگاهی خالق هستی است؛ در حالیکه طی همه قرون، از سوی علمای مسلمان و دانشمندان غیرمسلمان، تحقیقات بسیاری درباره این امر، یعنی پیوستگی غیرقابل تردید علم و حکمت خالق هستی در خلق، صورت گرفته و رسایل بسیاری در این باره منتشر شده است.
حکمت، پایه خلقت
«قرآن کریم» در گفتوگو از حكمت خلقت به صراحت، عبث و بیهودگی را نفی و میفرماید:
«آیا گمان كردید كه ما شما را عبث آفریدهایم و به سوی ما باز نمیگردید؟»
چنانكه حضرات معصومان(ع) نیز خلقت هستی بر مبنای بیهودگی و فقدان طرحی معین را نفی میكنند.
در همین باره، امام حسن مجتبی(ع) میفرمایند:
«خداوند شما را بیهوده و بدون غرض نیافریده و شما را آزاد و رها نكرده است، لحظات آخر عمر هریک، معین و ثابت است. نیازمندیها و روزی هركس سهمیه بندی و تقسیم شده است تا آنكه موقعیت و منزلت شعور و درک اشخاص شناخته شود.»
فقدان علم و آگاهی ما از حكمت فعل و خلقت حضرت حق، دلیل بر فقدان حكمت و علم نزد خداوند و ابتناء و استقرار عالم هستی بر حکمت بر آن نیست؛ چنانكه در صبحگاه آفرینش، آنگاه كه خداوند اراده خلق حضرت آدم(ع) نمود، در اعتراض یا سؤال ملائك مقرب كه خطاب به خداوند گفتند:
«گفتند: آیا كسی را در آن قرار میدهی كه فساد كند در زمین و خونریزی كند، در حالیكه ما تسبیحگو و حمد كننده توایم و تو را تقدیس میكنیم.»
خداوند متعال فرمود:
«إِنِّی أَعْلَمُ ما لاتَعْلَمُون؛
من چیزی میدانم كه شما از آن بیخبرید.»
دست خداوند بسته نیست
این برداشت، از دریافت یهودیانهای برمیخیزد که خداوند در «قرآن» بدان پاسخ داده است.
«یهود گفتند دست خدا بسته است، دستشان بسته باد و از رحمت خدا دور باشند برای این کلمه کفری که گفتند، بلکه دستهای خدا باز است. میدهد به هر نحوی که بخواهد … .»
از امام صادق(ع) روایت شده است که درباره این آیه «وَ قالَتِ الْیَهُودُ» فرمودند:
یهود میگفتند خدا از کار خلقت فارغ شده و دیگر چیزی را زیاد و کم نمیکند. پس خداوند جل جلاله برای تکذیب سخن آنان فرمود: (غلت ایدیهم …) «دستهای خودشان بسته باد و به سبب سخنی که گفتند، لعنت بر آنان باد، بلکه دستهای خدا باز است و هرگونه میخواهد، میبخشد»
آیا نشنیدهای که خدای عزوجل میفرماید:
«خداوند هرچه را بخواهد، محو یا اثبات میکند و امالکتاب (اصل کتاب، کتاب مادر یا لوح محفوظ) نزد اوست.»
این روایت درباره وقوع بداء ، (محو یا اثبات) آمده است.
ارسال پی در پی انبیا و انزال کتب آسمانی، بیان احکام و شرایع، فرو فرستادن عذاب بر اقوام عصیانگر، وعده و وعید پاداش و کیفر در قیامت کبری و حتی وقوع میلیونها واقعه که خارج از اراده انسانها و تدبیرگری آنها حادث میشود، جملگی حکایت از آن دارند که امور رها نشده و مطابق طرح معینی، سیر مراتب خودشان را طی میکنند و دست خدا هم بر همه امور گشوده است.
یدالله فوق ایدیهم
حکایت انسان، حکایت کسی است که از درون اتاقی در بسته و از روزنهای کوچک، به فضای فراخ بیرون مینگرد. چنین شخصی قادر به کشف ارتباط ناگزیر همه اجزاء و همه صحنه فراخ بیرونی نیست و هریک از وقایع و موجودات را بریده و بیارتباط با هم ملاحظه کرده و دربارهاش تحلیل میکند.
از وجهی دیگر، وقتی در آیات متعدد میفرماید: «… یدالله فوق ایدیهم؛ دست (قدرت) خداوند فوق همه دستهاست.»
و «اوست که بر بندگانش قاهر و غالب است و اوست حکیم آگاه.» آیات، پرده از اقتدار و توانایی فوق تصور خالقی برمیدارد که دارای عظمت و شکوه بیانتها و مطلق است.
این قهر و غلبه، شامل کلیه امور کلی و جزیی میشود تا آنجا که فرمود:
«کلیدها یا گنجینههای غیب و نهان نزد خداست و اوست که از همه آنچه در خشکی و دریاست، آگاهی دارد و میداند کدامین برگ از کدامین شاخه فرو میافتد و او میداند اگر دانهای بر زمین افشانده شود و در دل خاک نهان شود و هیچ خشک و تری نیست، الا آنکه در کتاب مبین خداوند ثبت است.»
باید پرسید، کدامین دست برتر از دست خداوند، میتواند وارد شده و خلقت و هستی را از مسیر اولیه که خداوند مطابق حکمت، طراحی و تقدیر کرده است، خارج نماید؟
از زمان خلق اولیه هستی تا بعثت نبیاکرم(ص) و انزال «قرآن» که حاوی جمله نکات یاد شده و تأییدات مورد نیاز برای اثبات غلبه خداوند و تداوم این غلبه، برای هدایت امور در مسیر موردنظر است، چند هزار سال میگذرد؟ طی همه قرون و هزارهها، حتی برای لحظهای، سكان از «یدالله» که «فوق ایدیهم» است، خارج نشده و در همان مسیر مقدر، در حال پیشروی است.
هدایت ضروری خلقت حکیمانه
قدرت و اختیار وسیع دو طایفه مهم و مؤثر در میان موجودات، یعنی جن و انس ، اگرچه باعث دخل و تصرفات بسیاری، خلاف خواست و حکمت خداوند، در زمین و در امور جزیی شده، اما این حد از تغییر و تصرف به هیچ وجه ناظر بر تغییر و تصرف در کل منظومه هستی و تغییر جهت کلی از مسیر مقدر شده توسط خالق حکیم نیست.
برآیند نهایی، به دلیل غالب بودن قدرت خداوند و منحصر نبودن توانایی و میدان عمل در دست جن و انس، به سوی اراده و مشیت آن خالق علیم و حکیم و تقدیر سیر میکند.
وقتی از صراط (به معنی راه) و هدایت سخن به میان میآید، الزاماً مبدأ و مقصدی هم در کار وارد میشود. نمیتوان از مبدأ و مقصد گفت، اما از راه و نقشه راهنما نگفت یا بر عکس. در تمامی قرآن از صراط، هدایت، مقصد، مبدأ و حتی نقشه و بلد راه، سخن به میان آمده است.
پرواضح است که مخلوق، به دلیل عدم اشراف و احاطه بر خالق قادر، به درک منظور خالق از خلقت و مقصد و ماوایی که در امر خلقت، لحاظ کرده و مسیری که از آن باید بگذرد، نخواهد بود. این امر محال است و به آن میماند که تصویری نقاشی شده قادر به درک انگیزه یا منظور نقاش خود باشد.
از دیگر سو، از لطف خداوند نیز به دور است که بدون آگاهی دادن از مخلوق بیعلم خود بخواهد که درست در همان مسیری گام بزند که خالق معلوم کرده و به سوی مقصد موردنظر او برود؛ الا آنکه پیشتر برایش از همه امور و مقاصد سخن گفته باشد و به مدد بَلَد راهنمایی، او را در کشف راه و نحوه رفتنی دلالت کرده باشد.
هدایت و حکمت خداوند
وقتی فرعون از حضرت موسی(ع) میپرسد: خدای شما کیست؟
حضرت میفرماید:
«پروردگار ما کسی است که به هر موجودی، آنچه را که لازمه آفرینش او بود، عطا کرده و او را به مقصد ویژهای هدایت کرد.»
در عبارت آسمانی ثُمَّ هَدی، وجود ملزومات هدایت، یعنی نقشه راه، بلد و عقل، مستتر و در تقدیر است.
تردیدی نباید کرد که این هدایت، مستمراً و در طول حیات مخلوقات جاری بوده و الزاماً، ملزوماتش نیز، یعنی قوه عاقله (در جن و انس)، بلد راه و نقشه مسیر نیز موجود و جاری است؛ زیرا، از محالات عقلی است و از حکمت و عدالت خداوندی نیز به دور است که طریق هدایت و ملزوماتش در دورهای برای عدهای از مردم مهیا باشد و در دورهای دیگر، این نعمت منقطع شود.
به همان صورت که امر سؤال و جواب محتوم و عام قبر و قیامت برای کل انسانها و اجنه در تمامی مراحل خلقت، از روز نخست تا روز قیامت اتفاق میافتد، شرط عقل و پسند اهل حکمت است که برای همگان امکان هدایت موجود باشد وگرنه نمیتوان کسی را بازخواست کرد و درباره امری از او پرسید که برایش هیچ مجال و امکانی برای تشخیص و انتخاب وجود نداشته باشد.
هدایت هر موجودی، مناسب خلقت، وسعت وجودی و استعداد اوست؛ چنانکه هدایت نباتات و حیوانات به واسطه هدایت الهامی و فطری صورت میگیرد و درباره انسان، علاوه بر آن هدایت فطری، هدایت تکوینی و تشریعی نیز مقرر شده است. این هدایت به دلیل وجود اختیار، حرکت اختیاری و مأموریت مقدر شده برای انسان و جن، به آنها ارزانی داشته شده است؛
چنانکه فرموده است:
«و قرار دادیم برای آنان، امامانی که هدایت میکنند به امر ما.»
رهنما و بلد در طی طریق
این مطلب مورد پذیرش عقل است که مخلوق نابلد، برای سیر در مسیری که خالق آن را ترسیم کرده و او را به سوی مقصد غایی میخواند، الزاماً، به بلدی و راهنمایی نیازمند است که او را دستگیری و هدایت کند و در همان حال، آن رهنما، تمامی حکمت آن خالق را بداند و مشرف بر مسیر بوده و مقصد غایی را به خوبی بشناسد.
از مطالعه آیات معلوم میشود که این گمارده یا بلد خداوند که جامه هدایتگری بر تن کرده، ناگزیر باید حائز شرایط زیر باشد:
۱. صاحب مقام عصمت باشد از سهو و نسیان و خطا تا خلق تابع و پیرو را در جاده ضلالت یا باتلاق شبهات گرفتار نیاورد.
۲. صاحب مقام صبر باشد. در «سوره سجده» درباره صبر امام هدایتگر آمده است:
«و چون شکیبایی کردند و به آیات ما یقین داشتند، آنان را پیشوایانی قرار دادیم که به فرمان ما (مردم را) هدایت میکردند.»
۳. صاحب مقام یقین باشد؛ چنانکه در آیه یادشده، آمد. یقین، درجه بلندی از کشف باطن و حقایق جهان است و نوعی آگاهی یقینی از اعمال و آنچه در دلهای مردم میگذرد.
۴. صاحب اذن هدایتگری باشد. ائمه(ع)، وظیفه هدایت جامعه به سوی اهداف و مقاصد الهی را دارند. این وظیفه الزاماً باید از سوی خالق هستی و آگاه به مسیر و مقصد، به آنان اعطا شده باشد؛
۵. صاحب مقام واسطگی فیض الهی باشد. امام بر حق، واسطه فیض الهی در امور مختلف برای مردم است.
در غیر این صورت، بشر پی به گوهر مقصود نمیبرد؛ بلکه در اولین گام به مغاک ضلالت نیز درمیغلتد.
از مجموع مطالب، برداشت میشود که فرض یله و رها شدن زنجیره «خلقت و هدایت» و سپرده شدن امور به دست تندباد حوادث و هواجس محال عقلی است و این واقعه، مغایر با شأن خالق حکیم و در جهت مخالف با حکمت حضرت خداوندی در طراحی خلقت هستی و هدایت و حراست آفریدههایش از آن است.
ادامه دارد ….
نظرات شما عزیزان: