«یا مقلب القلوب و الابصار»!
این صدای توست، پیچیده در گستره خاک.
این روشنان آواز توست که در لابه لای کاینات می وزد
عطر سیال و شناورحضور توست که شامه خاک را پر
کرده از طراوت رویش،خواب را ربوده از چشم های زمین.
از عطر حضور توست که گل ها چشم گشوده اند به جلوه ات،
که زمین را حریری از یاسی های مهربانی پوشانده است.
سبحان الله از این همه زیبایی!
این اعجاز نفس های قدسی توست که جاری شده است در
شریان های خاک مرده و زندگی می بخشد به گل، به دشت، به گیاه.
این اعجاز نفس های قدسی توست که به رودخانه ها اجازه
خروش می دهد و به درختان، فرمان قیام.
این لهجه قرآنی توست که پرنده ها را خوش الحان کرده است
و ابرها را مهربان و سخاوتمند؛ دشت ها را
به میهمانی باران دعوت کرده و پرستوها
را به کاشانه فراخوانده است.
«یا مدبر اللیل و النهار»!
نسیم اراده ات وزید بر عبور و مرور شب و روز و ر
وز، به اذن تو روشن شد تا زمین، از سفره
کریمانه ات، لقمه حلال بجوید!
روز را نشاندی بر بلندای افق تا چشم ها، مهربانی
فراگیرت را شاکر باشند
و قدم ها، فضل و رحمت تو را به تلاش درآیند و دست ها،
«روزی» بگیرند از در خانه ات!
و روز و شب را که از پی هم می آیند و می روند،
اینک، بگیر از شب ها و روزهایم، تکرار و روزمرگی را.
تاریکی شب هایم را به نور خویش روشن کن و روزهایم
را میهمان سایبان دستان مهربانی ات گردان.
«یا محول الحول و الاحوال»!
قطار فصل ها می گذرد.
زمین پیر و فرسوده، به یک تبسم تو، جوان می شود.
درختان مرده، زنده می شوند.
روخانه های راکد می خروشند.
رستاخیزی به پا شده است در دقایق «زیستن»، در تکرار
مرگ و تولدهای پیاپی.
این بوی توحید توست که پیچیده است در جریان آفرینش!
در تحویل سال های جدید و قدیم، در تقویم های دیروزی و امروزی
قیامت شاهکار توست که اعجاز می کند.
تا دیروز، خاک، تهی بود از زندگی
و امروز، زمین، گستره تولد هاست!
نظرات شما عزیزان: