ماجرای کامل معجزه حضرت أم البنين با کودکی به نام سجاد »
 

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان ندای وحی و آدرس nedayevahi.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 3114
بازدید دیروز : 4028
بازدید هفته : 24921
بازدید ماه : 27322
بازدید کل : 10419077
تعداد مطالب : 16946
تعداد نظرات : 80
تعداد آنلاین : 1


حدیث موضوعیاک مهدویت امام زمان (عج)اک آیه قرآناک

 
 
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : دو شنبه 26 / 10 / 1400

یکی از عمو های سجاد به نام حسن می گوید که من بر روی تختخواب خوابیده بودم و بین خواب و بیداری بودم که صدای سقوط کودکی مرا از جا بلند کرد و بعد به سرعت بلند شدم تا ببینم که چه اتفاقی افتاده است.
وقتی نگاهم به پایین راه پله افتاد دیدم که سجاد روی زمین دراز کشیده است و حسین برادرش هم در حالی که نمی داند چه کند کنار او ایستاده است.

عموی سجاد در مورد حالت سجاد موقعی که روی زمین افتاده بود گفت:

سجاد را دیدم که روی زمین دراز کشیده و چشمان او بسته بودند و این امر تعجب مرا واداشت که چنانچه او از 3طبقه سقوط کرده است پس چرا یک قطره خون هم از او خارج نشده است و هیچ اثری از خون در محل حادثه نبود ! و بعد از اینکه حسین برادرش مرا دید خطاب به من فریاد زد که سجاد از بالا به پایین افتاده است.

و عموی سجاد درباره کارهایی می گوید که بعد از حادثه انجام داد:

بعد از اینکه چند دقیقه ای مبهوت مانده بودم و از این ترسیده بودم که او برایش اتفاقی افتاده باشد و چون از بالا به پایین افتاده بود توقع داشتم چند جای بدن او شکسته باشد و یا خونریزی مغزی کرده باشد.
او را برداشتم و به نزد مادرش بردم که هنوز در طبقه سوم بود.

مادر سجاد می گوید:

این صحنه را نمی توانم حتی در خیالم تصور کنم که ناگهان برادر شوهرم را دیدم که سجاد در بین دستانش است و او خواب بود و چشمانش کمی هم باز بود و گمان کردم که سجاد یک روز هم زنده نمی ماند و بعد از آن برادر شوهرم تعجب مرا واداشت که گفت سجاد از بالا به پایین افتاده است و باید او را به سرعت به بیمارستان ببریم.

مادر سجاد گفت:

با شوهرم تماس گرفتم تا از او اجازه بگیرم که به درمانگاه بروم و این در حالی بود که من در این باره حقیقت را نگفتم و به او گفتم که سجاد از پله افتاده و کمی زخمی شده است تا شوهرم که نزدیک محل کارش بود شوکه نشود.

پدر بزگ سجاد می گوید: به سرعت پسرم حسن آماده شد و به من گفت سجاد از بالا به پایین افتاده و باید او را به بیمارستان برسانیم. در آن لحظه بود که فهمیدم صدای سقوط مربوط به چه چیزی بوده است و من خیال کرده بودم که صدا از جانب همسایه آمده است . بعد از آن به سرعت سجاد را به درمانگاه (سلامتک) رساندیم.

در درمانگاه ابتدا یک دکتر هندی او را معاینه کرد و دستور عکس برداری از سجاد را داد تا معلوم شود که آیا او شکستگی یا خونریزی دارد یا نه! و همچنین دکتر وقتی چشمان سجاد را مورد معاینه قرار داد گفت که علائم حیاتی در او وجود دارد و او عکس العمل نشان داده است و همچنین تعدادی دارو را برای سجاد تجویز کرد و دکتر به مادر سجاد گفت که پیش سجاد بروم چون ممکن است که او استفراغ کند.





مادر سجاد می گوید که وقتی می خواستم به سمت داروخانه بروم و دارو های سجاد را تهیه نمایم سجاد استفراغ کرد و به سرعت پیش دکتر رفتم و او به منگفت که سجاد را به سرعت به یک بیمارستان ببریم چون اشعه عادی (X Ray )چیزی مبنی بر اینکه سجاد اتفاقی برایش افتاده را نشان نمی دهد .

در بیمارستان و لحظات پر استرس و... فرج:

در همان لحظات بود که پدر سجاد از سرکار برگشت و به ما پیوست و برای ما تعریف کرد:
به سرعت به سمت شهر دمام و بیمارستان مواساة حرکت کردیم و در آنجا در قسمت اورژانس دکترها دور سر سجاد جمع شدند و او را معاینه می کردند که یکی از آنها دکتر یسری بهنام مصری بود که جراح مغز و اعصاب در آن بیمارستان بود و دکتر دیگر عاهد مکحل عراقی بود و در معاینه های اولیه گفته شد که در حادثه ای به این شکل اگر شخص نمیرد به صورت کامل فلج خواهد شد و زیاد انتظار نکشیدیم که عکس هایی که از سجاد گرفته بودند حاضر شد و آن این را نشان می‌داد که در قسمتی از جمجمه شکستگی وجود دارد و غیر از این هیچ شکستگی در روی بدن سجاد وجود نداشت.
پدر سجاد دو مطلب را بیان کرد:

یکی اینکه سجاد یک سقوط قوی را داشته و دیگر اینکه در هیچ جایه بدن سجاد به جز جمجمه او هیچ شکستگی وجود ندارد و این یک مطلب را نشان می دهد که سجاد به صورت عمودی بر روی زمین افتاده است و در حال سقوط به هیچ چیزی برخورد نکرده است . چیزی که تمام وجود مرا لرزاند حرف دکتر یسری مصری بود که گفته بود اگر پسرت تا امشب زنده بماند معجزه است و همچنین تذکر داد که برای جلوگیری از وارد شدن خون به داخل جمجمه سجاد نباید مایعات بنوشد و سجاد تحت مراقبت های ویژه قرار گرفت .

پدر سجاد می گوید:در آن لحظات مدام به من درباره سلامت سجاد تلفن می شد و من درباره واقعیت اسف‌بار که برای سجاد پیش آمده بود به آنها می گفتم.

در آن لحظات پر استرس پدرم به ما اطمینان و امید می داد و ما را آرام می کرد و مدام تکرار می کرد که چون من و مادرت از تو راضی هستیم پسرت انشاءالله سلامتیش را کسب خواهد کرد.

مادر سجاد می گوید: در آن لحظات حال سجاد بدتر شده بود و او بین خواب و بیداری بود و او بعضی اوقات گریه و یا اینکه استفراغ می کرد و وقتی او را معاینه می کردند گریه می کرد و در آن لحظات سخت، سجاد بعضی اوقات ابیات قصیده انا ام البنین(س) را تکرار می کرد و این تا جایی رسیده بود که من گمان می کردم که پسرم عقلش را از دست داده! و این حالت او تا ساعت 10 شب ادامه پیدا کرد.



در یک لحظه همه چیز تغییر پیدا کرد و سجاد در آن لحظه از من خواست که او را به دستشویی ببرم . بعد از اینکه سُرم را از او جدا کردند او را بردم و بعد از آن از من تقاضای آب و آبمیوه کرد و من در این باره با پرستاران مشورت کردم و آنها به شدت با این امر مخالفت کردند و بعد از اینکه تشنگی سجاد بیشتر شد و او مدام از من درخواست آب می کرد. من با دیدن این بی‌قراری از او تصمیم گرفتم که به او آب بدهم و از پرستاران خواهش کردم که مخالفت نکنند و آنها گفتند که فقط مقدار کمی به او بدهم.
و در آن لحظات بود که سجاد به صورت کامل از جایش بلند شد و او کاملا هوشیار بود و او شروع به زمزمه ابیات شعر کرد:
انا ام البنین (س) الفاقده اربع شباب..)
در آن لحظه که تمام وجودم نگرانی بود خطاب به سجاد گفتم که پسرم چطوری؟ آیا درد داری؟ و سجاد با آن کلام کودکانه و لهجه محلی خودش گفت: مامان چرا داد میزنی من چیزیم نیست، من روی زمین نیفتادم ،مامان من امروز بالای پله می‌خوندم
(انا ام البنین(س) فاقده اربع شباب)
و از بالا افتادم ،یه خانمی که لباس سبز پوشیده بود منو گرفت و اون به من گفت من ام البنینی(س) هستم که چهار جوان از دست دادم، همه شان فدای خاک پای حسین(ع).
مادر سجاد می گوید بعد از اینکه این را از سجاد شنیدم به شدت گریه کردم و بر محمد(ص) و آل محمد (ص) صلوات می فرستادم به طوری که یقین داشتم که کرامات ام البنین(س) باعث شفای پسرم شده است.
سجاد روز بعد از بیمارستان مرخص شد و بعد از گذشت سی ساعت سرنوشت ساز در زندگی سجاد و زندگی مادر و پدرش و خانواده اش ،به صورتی از بیمارستان خارج شد که او صحیح و سالم بود و انگار برای او اتفاقی نیفتاده است.
بعد از چند روز او را به درمانگاه سلامتک در صفوی بردند تا آن صدمه جمجمه اش را مورد معالجه قرار دهند و بر روی او یک عمل جراحی سطحی صورت گرفت و این عمل موفقیت آمیز بود و این عمل جراحی به‌طوری بود که ما اثری از عمل جراحی و یا شکافتگی را در روی سر سجاد ندیدیم.
دکتر حسام یسری بهنام:

هم‌زمان با این اتفاق غیر عادی، شبکه راصد اخباری، با دکتر یسری(دکتر سجاد) دیداری داشت تا نظر او را درباره این قضیه بداند.

دکتر یسری جراح مغز و اعصاب در بیمارستان مواساة در شهر دمام می گوید که از لحاظ پزشکی دلیلی را برای این اتفاق نداریم و در اینجا عوامل مختلفی در وقوع نوع سقوط وجود دارد؛ از جمله آن زمینی که سقوط کننده روی آن می افتد و یا زاویه که سقوط می کند و برخورد جسم سقوط کننده با اجسام دیگر می تواند در کم کردن خطرات ناشی از سقوط کمک کند.

همچنین تأکید کرد: که صدمه در جمجمه سجاد نشان دهنده این موضوع است که سقوط سجاد قوی بوده است و خدا جمجمه را برای ما آفریده تا از مغز ما محافظت کند و برای همین جنس آن را طوری آفرید که استحکام بالایی را داشته باشد و از مظاهر استحکام جمجمه این است که سال های سال بعد از اینکه انسان می میرد جمجمه در بیشتر مواقع سالم می ماند و یا قسمتی از آن باقی می ماند.

و درباره حرفی که به پدر سجاد مبنی به اینکه زنده ماندن سجاد یک معجزه است ابتدا تبسمی کرد و گفت که الحمدلله که سجاد سلامتی خودش رو به دست آورد و متأسفانه دکتر یسری قبول نکرد که از او عکس بگیریم و این در حالی بود که دیدار ما با او در مطب مغز و اعصاب بیمارستان در اتاق 27 بود.


شاهدان دیگر در بیمارستان :

شبکه راصد با خانم فداء السادة کارمند بخش پذیرش بیمارستان تماس گرفت و او برای ما آن چه که اتفاق افتاده بود تعریف کرد:
مثل هر روز در قسمت پذیرش داشتم کارم را انجام می دادم که یکی از بستگانم با من تماس گرفت و گفت که سجاد (او و خانواده اش را از قبل می شناختم ) که او از طبقه سوم سقوط کرده و الان در بیمارستان خودم تحت معالجه است.
بعد از این به سرعت به قسمت اورژانس بیمارستان رفتم و یکی از دکتر ها به من گفت که سجاد در اتاق عکس برداری است و به جمجمه او صدمه وارد شده است.
و بعد از ظهر سجاد به قسمت داخلی بیمارستان منتقل شد. من به اتاقی که بستری بود رفتم و وقتی وارد اتاق شدم دیدم که احوال او زیاد مساعد نیست و در حالت بین خواب و بیداری بود و من نشانه ای مبنی بر سقوط از سه طبقه را در او ندیدیم! و اگر خانواده سجاد را نمی شناختم باور نمی کردم که او از 3 طبقه سقوط کرده است و هرکسی که سجاد را بعد از ظهر می دید باور نمی کرد که او روز بعدش سلامتی خودش را کسب کند و هیچ کس باور نمی کرد که این همان کودک دیروزی است.

منبع: شبکه جهانی سلام

نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
 
 
این وب سایت جهت بسط وگسترش فرهنگ قرآنی ، با لا بردن سطح آگاهیهای دینی اعتقادی تربیتی