جایی برای کوثر و زمزم درست کن
اسماء برای فاطمه مرهم درست کن
تابوت کوچکی که بمیرم درونِ آن
با چند تخته چوب، برایم درست کن
*آخه می گفتند نمیخندید این روزای آخر…اینقدر از این پهلو به اون پهلو می شد… “ما زالَت بعدَ اَبیها ناحِلةَ الجِسم،باکیَةَ العَین،مُنهَدَّةَ الرُّکن،حَتّی صارَت کَالخَیال”دیگه مثل مُرده متحرک شد….اما یه وقت یه تابوت براش آماده کردند،شروع کرد خندیدن…*
تا داغ این شقایق زخمی نهان شود
تابوتی از لطافت شبنم درست کن
مثلِ شروع زندگیِ مرتضی و من
بی زرق و برق و ساده و محکم درست کن
از جنسِ هیزمی که در خانه سوخت ،نه
از چند چوب و تخته ی مَحرم درست کن
طوری که هیچ خون نچکد از کناره اش
مثلِ هلالِ لاله کمی خم درست کن…
#شاعر: رضا جعفری
*بمیرم علی غسل می داد…دوباره کفنش خونی می شد…*
نظرات شما عزیزان: