تاسوعا شور عاشورا
سید علی اصغر موسوی
به آرامی وارد آب می شود در سلوکی، که حتی ماه به چنین آرامی نتواند! آن گاه شط به هیجان درمی آید و حضور ماهتاب را در ظهری شکوهمند به تماشا می ایستد! موج موج نگاه آب پر می شود از تصویر سقا و قامت مردانه ای که
دلاوری و سلحشوری را از «علی» به ارث برده است. آری، علی! مولای جوانمردان، شیر شکار دشت توحید! گویی خیل فرشتگان او را به همدیگر نشان می دهند: او عباس است! او ابوفاضل است! او علمدار این سپاه آسمانی است!
ادب حضور و شکوه و شور و شعور حضرت ابوفاضل تمام آسمان و زمین را به تحسین واداشته است؛ حتی همان سفاکان سلاخی که در پی فرصتی برای حمله به جوانمردان میدان هستند.
دست به سمت آب می برد، ذهن آب را می آشوبد، آقا ابوفاضل تفضل! چه منتی به ما گذاشته اید؟! قدمتان روی چشم، فدای تشنگی تان، فدای دستی که دل آب را خنک می کند. کفی آب برمی دارد و آب با پرتو نگاه علوی اش
درخشیدن می گیرد؛ چنان درخشنده است که گویی قطعه ای خورشید در کف گرفته است! دست را نزدیک صورت می کند و لب هایش زمزمه کنان با خویش نجوا می کنند:
چگونه من بنوشم آب، ای وای
چو تشنه مانده کام خشک مولا
برادر گفته سقایی کنم، نه!
بگیرد جان تازه کام سقا
حرامم باد اگر یک جرعه نوشم
بدون خیمه گاه آل طاها
کف دست را می گشاید و آب را رها می سازد و همچون ماهی بلورین، آب قطره قطره به شط می ریزد و مشک را از آب سرد و گوارا پرمی کند. آری، این است جهاد اکبر! این است اصل تقوا، این است تفسیر لولاک لما خلقت الافلاک!
تشنگی مرام مردان است تا دیگران بنوشند! عباس فرزند علی مرتضاست، فرزند جوانمردترین امیر در طول تاریخ!
و این ساقی غیرتمند، عباس بن علی است، ماه بنی هاشم، دلاور بی بدیل دوران! ستون خیمه حق! رایت توحید، قامت عشق، آیت غیرت و فداکاری! آری، این عباس است، پرورده دامان سه امام، هم کلام و هم نشین پنج معصوم،
همراه و ملازم دخت زهرای اطهر!
عباس: اوج عشق! وقتی که دست هایش به ابدیت پرواز می کنند!
عباس: اوج عقل! وقتی به شهادت و قطعه قطعه شدن سلام می دهد!
عباس: اوج احساس! وقتی به حسرت آب های ریخته نگاه می کند!
عباس نور است، ماه است، ماه بنی هاشم. کربلا بدون عباس، شوری نداشت و عاشورا بدون تاسوعا از شور می افتاد! تاسوعا، دیباچه سوگواری عاشوراست. تاسوعا با نام و یاد عباس، همیشه تاسوعاست!
سلام بر تو ای ماه بنی هاشم! سلام بر تو و دست های بریده ات! سلام بر تو و چشم به خون نشسته ات! سلام بر تو و برادران غیورت!
مولا جان، چه تلخ است یادآوری روضه و مقتلت؛ آن گاه که با تمام توان برادر را صدا زدی: یا اخا، أدرِک اخاک!
و مردی با تمام امیدها و آرزوهایش خداحافظی کرد....
نظرات شما عزیزان: