بی گمان هر فردی از انسان و هر قوم و ملّتی از انسان ها با نظر به چگونگی و تفسیر و توجیهی که درباره حیات خود دارند و با نظر به فرهنگی که در آن زندگی می کنند، حقایق را به عنوان آرمان ها و ایده های اعلا برای خود پذیرفته
اند. این آرمان ها و ایده ها اگر از سنخ عظمت های معقول، مانند عدالت و آزادی و نظم و صدق و اخلاق و فداکاری و دیگر تجلیات تکاملی روح باشند، تحقق و انطباق آنها در رندگی عینی انسان ها، جمال معقول و زیبایی عقلانی و والا
نامیده می شود، و اگر از سنخ ترکیبات و کیفیات محسوس باشند، زیبایی حسی نام می گیرد.
این تقسیم درباره زیبایی، جمال معنا و جمال صورت یا زیبایی معقول و زیبایی محسوس، ریشه هایی بس ژرف در احساسات اعلای بشری دارد. اینکه سعدی می گوید:
صورت زیبای ظاهر هیچ نیست
ای برادر سیرت زیبا بیار
دیر و زود این شکل و شخص نازنین
خاک خواهد گشتن و خاکش غبار
این تقسیم یک تخیل شاعرانه نیست. (جعفری: 1375، 209 و 210) که آن کسی که با «چشم نظام احسن» به همه هستی می نگرد، هم خیلی چیزها را می بیند و هم نگاهی زیبابین دارد. در واقع باید دید با چه چشمی و عینکی
دارید می بینید.
زیبابینی تحفه ای شاعرانه نیست تا هر کس در آن وادی گام بگذارد، که خود هنری است متعالی که هر چه به زیبای مطلق نزدیک تر، زیباتر و زیبابین شود. این گونه است که در مقابل طعن دشمن راوی بزرگ ترین حماسه توحیدی
هستی، آن را زیبا می خواند و ندای «ما رأیت الاّ جمیلا» (مجلسی: 1403ق: ج45: 116) سر می دهد.
پس از این مقدمه کوتاه می کوشیم اندکی از جلوه های زیبایی و نمادهای جمال را در آینه کربلا برشماریم که در حقیقت، لحظه لحظه عاشورایی کربلا، تجلی زیبایی بود.
1) تجلی کمال آدم
اینکه انسان تا کجا می تواند اوج بگیرد و خدایی گردد و فانی در او، در «میدان عمل» روشن می شود. کربلا نشان داد سقف تعالی انسان و آستانه رفعت روحی و تصعید وجودی و ظرفیت کمال جویی و کمال یابی او تا کجاست. پرونده آن
حماسه نشان داد «که تا چه حد است مقام آدمیت». این نکته برای جویندگان ارزش ها بسی زیباست و معیار. (نهاد نمایندگی رهبری در دانشگاه ها: 1389: 252)
نظرات شما عزیزان: