تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان ندای وحی و آدرس nedayevahi.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 2845
بازدید دیروز : 1898
بازدید هفته : 4743
بازدید ماه : 7144
بازدید کل : 10398899
تعداد مطالب : 16946
تعداد نظرات : 80
تعداد آنلاین : 1


حدیث موضوعیاک مهدویت امام زمان (عج)اک آیه قرآناک

 
 
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : چهار شنبه 13 / 2 / 1400

عکس پروفایل شهادت امام علی (ع)

عمر میگوید: توسط امیرالمومنین، خدا ما را هدایت می کند و ما را از ظلمات بیرون می آورد
زمخشری و دیگر علمای مخالفین نقل کرده اند که:
در زمان حکومت عمر وقتی که عمر در مسجد بود و امیرالمومنین علیه السلام  نیز در آنجا حاضر بود. شخصی از امیرالمومنین علیه السلام نزد عمر شکایت کرد. عمر نیز برای تشکیل محکمه و قضاوت بین ایشان با اشاره به امیرالمومنین علیه السلام گفت:
ای اباالحسن! بر خیز و در کنار خصمت بنشین.
امیرالمومنین(علیه السلام) بر خاست پهلوی آن مرد نشست و پس از گفتگو و قضاوت عمر و پایان قضیه و رفتن آن شخص حضرت به جای خود بازگشت. اما عمر در چهره حضرت ناراحتی و در همی را مشاهده کرد . پس گفت:
ابوالحسن! از چه رو چهره ات را متغیر می بینم. مگر از آنچه گذشت نا خشنودی؟
امیرالمومنین علیه السلام فرمودند: آری.
عمر گفت: چرا؟
امیرالمومنین علیه السلام فرمودند: برای اینکه مرا در برابر شاکیم به کنیه (ابوالحسن)- که احترام آمیزتر از اسم است و مایه تبعیض بین طرفین دعوا در محکمه می تواند باشد. – صدا زدی. چرا نگفتی: یا علی برخیز پهلوی خصمت بنشین؟!
عمر که از این خرده گیری حضرت علیه خود  به شگفت آمده بود. سر آن حضرت را گرفت و چشمانش را بوسید و گفت:
بابی انتم و امی بکم هدانا الله و بکم اخرجنا من الظلمات الی النور
پدرم و مادرم به فدای شما باد. به وسیله شما خداوند ما را هدایت فرمود و به وسیله شما ما را از تیرگی و تاریکی به نور مشرف ساخت.
اسناد حدیث:
۱-ربیع الابرار ج۳، ص۵۹۵؛
۲-مناقب خوارزمی:ج۷، ص۵۱؛
۳-شرح ابن ابی الحدید: ج۴، ص۱۳۳؛
۴-نزهه المجالس صفوری ج۲ ص۲۱۱؛
۵-فرائد السمطین حموینی: ج۱، ص۳۴۹ ؛
۶-المستطرف ابشیهمی ج۱ ص۹
شیوه استدلال:
از این روایت هم خلافت و افضلیت امیرالمومنین علیه السلام و هم کفر غاصبین  به دست می آید:
او  اعتراف کرده است که خداوند متعال توسط امیرالمومنین علیه السلام همه را هدایت می کند و از ظلمات به سوی نور می برد. این مسلم است که کسی که خدا به سبب او هدایت می کند و مردم را از ظلمات به سوی نور می برد، او افضل است و باید از او تبعیت کرد چنانکه خداوند متعال فرموده است:
قُلْ هَلْ مِن شُرَکَآئِکُم مَّن یَهْدِی إِلَی الْحَقِّ قُلِ اللّهُ یَهْدِی لِلْحَقِّ أَفَمَن یَهْدِی إِلَی الْحَقِّ أَحَقُّ أَن یُتَّبَعَ أَمَّن لاَّ یَهِدِّی إِلاَّ أَن یُهْدَی فَمَا لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُون (یونس:۳۵ )
]به مشرکان[ بگو: آیا شریکانی که برای خدا برگزیده اید به حق هدایت می کنند؟ بگو: خدا به حق هدایت می کند. آیا کسی که به حق هدایت می کند، به پیروی کردن از او سزاوارتر است یا کسی که خود از هدایت بی بهره است مگر آن که (توسط دیگری) هدایت شود؛ پس چگونه داوری می کنید؟
نتیجه گیری:
۱-جایی که خود عمر اعتراف کرده است، که خدا، او و همه مردم را به سبب امیرالمومنین علیه السلام هدایت می کند و از سویی آیه فوق صریحا می فرماید کسی که هدایت کننده است با کسی که توسط دیگری هدایت نمی شود، برابر نیستند. ثابت می شود که امیرالمومنین علیه السلام افضل بوده و باید از ایشان تبعیت می شده است.
۲-هم به حکم عقل و هم به حکم صریح قرآن، تمامی مخالفین باید از امیرالمومنین علیه السلام تبعیت کنند و حتی خود غاصبین  نیز باید از حضرت تبعیت می کردند.
نتیجه:
 خود عمر اعتراف می کند که توسط امیرالمومنین علیه السلام خدا او و مردم دیگر را از ظلمات به سوی نور هدایت می کند، اما از طرفی در همین قضیه خود را در جایگاهی قرار می دهد که حکم کننده و قاضی بر امیرالمومنین علیه السلام باشد.
و مهم تر از این، اینکه خلافت او را غصب می کند و خود را مقدم بر کسی می داند که سبب هدایت اوست. پس از اینجا نتیجه می شود وقتی عمر، چنین کرد، و تبعیت از امیرالمومنین نکرد و از طرفی طبق اعتراف خود، امیرالمومنین سبب رهایی از ظلمت اوست، نتیجه می شود که عمر خود اعتراف کرده است که در ظلمات فرو رفته و به گمراهی تن داده است.


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
 
 
این وب سایت جهت بسط وگسترش فرهنگ قرآنی ، با لا بردن سطح آگاهیهای دینی اعتقادی تربیتی