مدارج قرآن و معارج انسان
 

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان ندای وحی و آدرس nedayevahi.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 118356
بازدید دیروز : 63316
بازدید هفته : 331504
بازدید ماه : 653785
بازدید کل : 11045540
تعداد مطالب : 16946
تعداد نظرات : 80
تعداد آنلاین : 1


حدیث موضوعیاک مهدویت امام زمان (عج)اک آیه قرآناک

 
 
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : چهار شنبه 18 / 3 / 1394

 معناشناسی عقل و قلب در قرآن کریم

امام حسن مجتبي عليه السلام فرمود: « چون خداوند قلب پيغمبر را از قلب هاي ديگر بزرگ تر ديد، او را به رتبت رسالت ختمي برانگيخت ». اين قلب قابل مستفيض است که خداوند درباره آن فرمود: ( نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الأمِينُ * عَلي قَلبِکَ )(21)
تبصره: امام باقر عليه السلام، حديث مذکور امام اميرالمؤمنين و خضر عليهما السلام را، شاهد گفتار خود در معناي « هو » در سوره توحيد: ( قُل هُوَ اللهُ أَحَدٌ ) آورده است، اعني همان هدفي که در تفسير « هو » داشتيم و آن حديث اوّل باب تفسير : ( قُل هُوَ اللهُ أَحَدٌ ) در کتاب توحيد صدوق است، و امين الاسلام طبرسي نيز آن را در تفسير مجمع آورده است و صورت عبارت حديث در هر دو کتاب يکي است:
قال أَبوجعفر الباقر عليه السلام في معني ( قُل هُوَ اللهُ أَحَدٌ ): قل أي أَظهرَ ما أوحينا إليک و ما نَبّأناک به بتأليف الحروف التي قَرأناها عليک ليَهتدي بها من ألقي السمعَ و هو شهيد. و هو اسم مکنّي مسارّ إلي الغائب عن الحواسّ کما أنّ قولک هذا إشارةِ إلي الشاهدِ عن الحواسِّ، و ذلک أن الکفّار نُبَّهوا عن آلهتِهم بحرف إشارةِ الشاهدِ المدرَک فقالوا: هذه آلهتنا المحسوسة بالأبصار فأشِر أنت يا محمّد إلي إلهک الذي تَدعو إليه حتي نَراه و نُدرِکه و لا ناله فيه فأنزل الله سبحانه ( قُل هُوَ اللهُ أَحَدٌ ) فالهاء تثبت للثابت، و الواو إشارة إلي الغائب عن درک الأبصار و لمس الحواسّ، و إنّه يتعالي عن ذلک، بل هو مدرِکُ الأبصار، و مبدعِ الحواسّ، و حدّثني أبي عن أبيه أميرالمؤمنين عليه السلام أنّه قال: رأيتُ الخضر في المنام. إلي آخر ما نقلناه آنفاً.
در اين حديث فرمود: « ها » در هو و هذا، هاي تنبيه است چنان که در کتب نحو نيز گفته اند که « ها » در اسماي اشاره، هاي تنبيه است و « ذا » براي اشاره به حاضر و شاهد در نزد حواس و واو براي غايب از حواس.
واو از براي غايب، نظير واو افعال غايب است مثل علموا اين از جهت بحث ظاهر ادبي، ولي از استشهاد حضرت به گفتار و منام جدش بايد چنان گفت که متأله سبزواري پس از نقل حديث افاده فرموده است که:
قوله صلي الله عليه و آله يا عليّ علَّمتَ الاسمَ الأعظمَ؛ إذا لهويّة هي حقيقة الوجود الصرف من دون اشعار فيها بتعيّن أصلاَ، و لا هو إلّا هوَ أي لا وحدة و لا تشخيص إلّا هي منطوية في وَحدته الحقّة التي لاثاني لها في الوجودِ و التشخيص؛ إذ الوحدةُ و التشخيصُ إنّما هما بالوجودِ الحقيقي.(22)
و نيز فرموده است:
فالهاء تثبيتٌ للثابتِ، و الواو إشارةٌ إلي الغائبِ عن الحواسِّ، مع أنّ الهاء حرفٌ حَلقي و الحَلق أقصَي الفمِ يُناسب الغيبَ، و الواو شَفوي و الشَفه ظاهرُ الفمِ لا يُناسِبُ الغيبَ، بل الظهور لأجل أنّه في تأدية الهاء يُرسِلُ النَفسَ من الباطِن إلي الظاهرِ فيُناسبُ تثبيتَ الثابتِ، و في تأديةِ الواو يُنضمّ الشفهُ کأنّه يُريد أن يَحبِسَه فيُناسب الأشارة إلي الغائب. ثمّ إن کثيراً من العلماء نَقلوا هذا الذکرَ بانضيافِ يا من هو بعد و في الجذوات نسب إلي سيّد الأولياء و يعسوب الأصفياء هکذا بزيادته حتي جعلَه فاتحةَ الکتاب التقديسات. انتهي کلام المتألّه اسبزواري قدس سره.
اين هويت الهيه که اعلا مراتب وجود است، قرآن در اين مقام اعلا مراتب خود است که همان علم حق سبحانه است که عين ذات اوست و نزول آن از آن مرتبه که تنزل آن از ذات مقدسه الهي است و عبارت اخراي ظهور آن است، اولين نشئه ي آن عالم مشيّت است که واسطه فيض وجودات و نزول برکات نوريه وجوديه است که از آن تعبير به عقل اول و عقل بسيط و علم بسيط و حقيقت محمديه نيز مي شود و اسامي شامخ ديگر نيز دارد، هم چنين در قوس نزول تنزل تا به عالم لفظ و صوت و نقش و کتب مي يابد که آن حقيقت است در شئون اين رقايق متنزل و متجلي است، و اين فروع از آن اصل منفطر و بدان متدّلي است. سپس از اين مرحله آخر به قوس صعودي و سير علمي و اشتداد وجودي نفس، به اتحاد عالم به معلوم صاحب ولايت کليه ظليه الهيه مي شود و خليفة الله مي گردد و به اصل خود مي پيوندد.
دو سر خط حلقه هستي *** به حقيقت به هم تو پيوستي
(يُدَبِّرُ الْأَمْرَ مِنَ السَّمَاءِ إِلَى الْأَرْضِ ثُمَّ يَعْرُجُ إِلَيْهِ فِي يَوْمٍ کَانَ مِقْدَارُهُ أَلْفَ سَنَةٍ مِمَّا تَعُدُّونَ‌ ).(23)
(مِنَ اللَّهِ ذِي الْمَعَارِجِ‌ * تَعْرُجُ الْمَلاَئِکَةُ وَ الرُّوحُ إِلَيْهِ فِي يَوْمٍ کَانَ مِقْدَارُهُ خَمْسِينَ أَلْفَ سَنَةٍ )(24)
به مَثَل نطفه انساني که زبده (کَرَه) عالم و صفوت و لباب و خلاصه آن است، آن چنان که از ماست در مشک، به زدن مشک زبده آن گرفته مي شود. عالم همچو مشکي است که از جنب وجودش و حرکات حيرت آور آن زبده اي به نام نطفه انساني حاصل مي شود که بعد از همه آن ها و عصاره همه آن هاست، و در وي قواي عالم جمع است که يک کلمه موجز و مختصري است که معناي بسيار بلند در آن نهفته است. عارف شبستري گويد:
درون حبه اي صد خرمن آمد *** جهاني در دل يک ارزن آمد
بدان خرُدي که آمد حبّه دل *** خداوند دو عالم راست منزل
اگر يک قطره را دل برشکافي *** برون آيد از آن صد بحر صافي
و يا اگر عالم را به دريايي تشبيه کنيم، از لجه ي اين دريا، دُرّ يک دانه به کنار مي آيد. شبستري در غزلي گفته است:



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





موضوعات مرتبط: انسان از نگاه قرآن
 
 
این وب سایت جهت بسط وگسترش فرهنگ قرآنی ، با لا بردن سطح آگاهیهای دینی اعتقادی تربیتی