آفرينش زشتى ها پرسش 23 . چرا در دنيا زشتى و زيبايى درهم آميخته است و آيا بهتر نبود خداوند تنها زيبائى ها را مى آفريد؟ تفاوت ها در آفرينش: خداوند متعال، نظام هستى را به نحو احسن و كامل ترين وجه، آفريده است. اقتضاى نظام احسن و كامل آن است كه در اين نظام، «تفاوت»ها به عنوان يك ضرورت باشد. ما در اين عالم ـ كه به اقتضاى كمال ما، واجد تفاوت هايى است ـ به يكى خوب و ديگرى بد مى گوييم. سپس مى پرسيم: آن خوب كيست؟ اين بد چرا وجود دارد؟ نمى دانيم كه در واقع اگر اين بد نبود؛ آن خوب هم نبود؛ مثل يك تابلوى نقاشى كه در آن، روشنايى و تاريكى توأم وجود دارد. اين تفاوت ميان قسمت ها است كه يك قسمت روشن و ديگران تاريك است؛ ولى اين تابلو، تابلو بودن و زيبايى و كمال خودش را به همين دارد كه روشنى ها و تاريكى ها، به يكديگر آميخته است. اگر به جاى تاريكى ها، همه روشنى بود، آيا آن وقت تابلو وجود داشت؟ آيا آن وقت زيبايى وجود داشت؟ آيا اگر در دنيا زشتى نبود، زيبايى وجود داشت؟ اگر انسان بد و شقى نبود، انسان خوب و سعيد بود؟ آن را كه الان ما مى گوييم زيبايى و در مقابل آن مات و مبهوت مى مانيم و آن را درك و توصيف مى كنيم، براى اين است كه همه جاى دنيا آن طور نيست. اگر تمام دنيا يك جور بود و همه انسان ها خوب بودند و اگر همه افراد بشر، خصيصه امام على (علیه السلام) و يك انسان سعيد و خوب را مى داشتند، ديگر براى آن حضرت و انسان هاى وارسته اى در دنيا به طور برجسته قابل شناخت نبودند. پس آنچه كه ما آن را خوب و سعيد و زيبا مى ناميم، زيبايى، سعيد و خوب بودنش مديون همين زشتى زشت، بدى بد و شقاوت شقى است.[162] خوشبختى و تيره بختى پرسش 24 . چرا خداوند به يك فرد كمال نعمت را مى دهد و به شخص ديگر كمال بدبختى؟ اگر اين آزمايش الهى است، آيا آزمايش خدا از لحظه تولد تا آخر عمر در نهايت بدبختى و تنگدستى و ... ظلم نيست؟ نظام حكيمانه جهان: ما معتقديم: چون خداوند، عالم، قادر و خيرخواه مطلق است، نظام و جهان هستى را به بهترين وجه خلق كرده است.[163] همچنين معتقديم: خداوند جمال هستى را با يك سرى نظام ها و قوانين ثابت و پايدار ـ كه ذاتى جهان است ـ اداره مى كند. به بيان ديگر، خداوند در جهان شيوه هاى معينى دارد كه گردش كارها را هرگز بيرون از آن شيوه ها انجام نمى دهد. اين قوانين، مانند قوانين موضوعه و از قبيل تعهدات و قراردادهاى اجتماعى و الزامات ذهنى ـ كه در ميان انسان ها مرسوم است ـ نمى باشد؛ بلكه يك حقيقت تكوينى است كه بر اساس چگونگى جهان و موجودات آن انتزاع شده و تبديل و تغيير براى آن محال است. عالم ماده به دليل سنخ و ماهيت مخصوص به خود و با توجّه به مرتبه وجودى اش، در نظام هستى داراى احكام ويژه خود است كه اگر اين احكام، قوانين و سنن نباشد، عالم ماده ديگر عالم ماده نخواهد بود. در اين عالم تزاحم، محدوديت، زوال و بطلان هست. جهان طبيعت مملو از قطع ها و وصل ها، بريدن ها و پيوندزدن ها است؛ آميخته با نشاط و غم، شادى و رنج، اميد و شكست و ... است. تمامى اين آثار، لازمه ساختمان مخصوص اين عالم است. به هر روى عالم ماده، به دليل احكام مختص به خود منشأ بلاها، رنج ها، محنت ها، بيمارى ها و ... است كه ما از آن به «شرور» ياد مى كنيم. همچنين منشأ خوشوقتى ها، موفقيت ها، شادى ها، پيروزى ها و ... است كه ما از آن به «خيرات» نام مى بريم. گاه در اين شرور و خيرات، اراده آدمى نيز دخيل است؛ يعنى، انسان با انتخاب، علم و آگاهى خويش ـ كه لازمه وجودى او در اين عالم مادى است ـ به راه غلط گام مى گذارد و منشأ شرور مى گردد و يا در صراط مستقيم حركت كرده، سرچشمه خيرات متعددى براى خود و جامعه مى شود. امّا گاه در اين شرور و خيرات، اراده آدمى دخيل نيست؛ بلكه علل طبيعى و خارج از حيطه اختيار انسانى ـ كه مقتضاى سنن و قوانين عالم مادى است ـ بعضى از شرور را پديد آورده و يا موجب برخى خيرات مى گردد.[164] خوشبختى و تيره بختى: با توجّه به حقيقت ياد شده، بايد به اين مطلب اذعان كرد كه خداوند متعال، كمال نعمت را ارزانى يك فرد نكرده است؛ همان گونه كه كمال بدبختى را براى يك شخص روا نمى دارد. آيا شما مى توانيد در اين جهان مادى، انسانى را پيدا كنيد كه از همه جهات، از نعمت ها و خيرات برخوردار باشد تا بگوييم خداوند كمال نعمت را به وى داده است؟ از سوى ديگر، آيا مى توان در اين عالم طبيعى، شخصى را يافت كه از همه نظر در بدبختى ها و شرور به سر مى برد تا اذعان كنيم كه خداوند متعال، او را در كمال بدبختى فرو برده است!؟ آنچه مى بينيم، اين حقيقت است كه به اقتضاى سنن و قوانين خاص اين عالم، نعمت ها و بدبختى ها در هم آميخته است و نمى توان شخصى را يافت كه در نعمت مطلق يا بدبختى مطلق به سر برد. بسيارى هستند كه از نظر معيشتى در رفاه اند؛ ولى از مشكلات روحى و روانى، جسمى و خانوادگى در امان نيستند. فراوانند افرادى كه از زيبايى و استعداد سرشار برخوردارند؛ امّا در گرفتارى هاى اخلاقى، مالى، خانوادگى، جسمى و ... در عذاب اند. بله گروه زيادى در فقر مالى به سر مى برند؛ ولى از سلامت جسمانى و روانى برخوردارند. گروهى نيز در نعمت مادى غرق اند؛ ولى از زيبايى و استعداد تحصيل و تحقيق محروم اند و ... . آنجا كه نعمت يا بدبختى انسان ها، ريشه در عملكرد و در واقع اراده و انتخاب خود آنان دارد، خداوند متعال دخالتى ندارد؛ بلكه اين آدمى است كه با گزينش صحيح يا غير صحيح، خود را با خوشبختى يا تيره بختى مواجه مى سازد.[165] امّا خيرات و شرورى كه از اراده و اختيار انسان نشأت نمى گيرد، بر اساس آموزه هاى دينى براى امتحان و آزمايش او است و اين آزمون، نه تنها با عدالت خداوند منافات ندارد؛ بلكه مقتضاى حكمت او است تا در پرتو اين امتحان، انسان هاى، از ناشايستان جدا گردند. آيا آزمون آخر سال يا ترم، ظلم به دانش آموزان است يا كمك به آنان براى ارتقا و تعالى؟ خداوند متعال، نظام مادى را چنان قرار داده و براى آن قوانين خاص نهاده است تا آدمى با قرار گرفتن در آن، مدام در حال آزمايش باشد و بر اساس آن، بتواند خود را محك بزند كه آيا فقط و فقط خدا خواه و خداجو است، يا نيات و قصدهاى او، آلوده و مشوب به غير الهى است؟ از آنجا كه توجّه به موضوع ابتلا و آزمون و ابعاد گوناگون آن، انسان را در يافتن پاسخى عميق تر يارى مى رساند، شمه اى از شعاع هاى اين نعمت بزرگ الهى را بر اساس آيات و روايات تحليل مى كنيم: 1. آزمون الهى خداوند متعال از آزمون خود، با واژه هايى چون «بلا» و «فتنه» و... ياد كرده است.[166] واژه «بلا» در لغت عرب، هم براى نعمت به كار مى رود و هم براى محنت و سختى و هر دو نيز آزمون الهى به شمار مى روند. محنت براى آزمايش «صبر» و نعمت براى آزمودن «شكر» انسان است.[167] قرآن نيز «شر و خير» را به عنوان امتحان تلقى فرموده است.[168] بنابراين نبايد پنداشت كه تنها سختى ها و مشكلات، در قلمرو آزمايش الهى است؛ بلكه نعمت ها و خوشى ها نيز، از آزمون الهى به شمار مى روند.[169] 2. فلسفه آزمون الهى آيات و روايات با لحن هاى گوناگون، فلسفه آزمون الهى را شمارش كرده اند كه مهم ترين آنها عبارت است از: 2ـ1. بلا و امتحان موجب بيدارى است و كسى كه در معرض آزمون قرار مى گيرد، بر غفلت ها، آلودگى ها، انحراف ها آگاهى مى يابد.[170] رنج گنج آمد كه رحمت ها در اوست مغز تازه شد چو بخراشيد پوست[171] 2ـ2. آزمون الهى، آدمى را به ياد خداوند مى اندازد.[172] هم از آن سو جو كه وقت درد تو مى شوى در ذكر «ياربى» دو نو وقت درد و مرگ از آن سو مى نمى چون كه دردت رفت چونى اعجمى؟ وقت محنت گشته اى الله گو چون كه محنت رفت گويى راه كو اين از آن آمد كه حق را بى گمان هر كه بشناسد بود دايم بر آن[173] 2ـ3. ابتلا به نعمت و محنت، موجب شناخت خبيث از پاك و مجاهد و صابر از ظالم و كافر مى شود.[174] 2ـ4. امتحان روشن مى سازد كه آدمى، چه مقدار نيّت خالص دارد.[175] گرچه خود را بس شكسته بيند او آب صافى دان و سرگين زير جو چون بشوراند ترا در امتحان آب سرگين رنگ گردد در زمان در تگِ جو هست سرگين اى فتى! گرچه جو صافى نمايد مر ترا[176] 2ـ5. مواجه گشتن با ابتلا، كيفيت عمل را مشخص مى سازد.[177] 2ـ6. قرار گرفتن در محنت و سختى، گناهان انسان را پاك مى سازد.[178] آن جفا با تو نباشد اى پسر! بلكه با وصف بدى اندر تو در بر نمد چوبى كه آن را مرد زد بر نمد آن را نزد بر گرد زد[179] 2ـ7. امتحان الهى، تكبّر را از قلب ها زدوده، در جان ها تذلّل و خشوع را حاكم مى كند و ابواب فضل الهى را به سوى بشر مى گشايد.[180] 2ـ8. با آزمون الهى، فرد مؤمن تجربه مى اندوزد.[181] چون جفا آرى فرستد گوشمال تا ز نقصان واروى سوى كمال[182] در يك برآيند كلى، مى توان گفت: ابتلا براى استحكام ايمان و عقيده، التجا به خداوند، فرار كردن از اوهام و رسيدن به توحيد افعالى است. حق تعالى گرم و سرد و رنج و درد بر تن ما مى نهد اى شير مرد! خوف و جوع و نقص اموال و بدن جمله بهر نقد جان ظاهر شدن اين وعيد و وعده ها انگيخته است بهر اين نيك و بدى كاميخته است چون كه حق و باطلى آميختند نقد و قلب اندر حرمدان ريختند پس محك مى بايدش بگزيده اى در حقايق امتحان ها ديده اى[183]
نظرات شما عزیزان: