مراسم نامگذارى
معمولا مرسوم است كه پدر و مادر، نام فرزند را انتخاب مى كنند، ولى در ولادت
حضرت زينب عليها السلام، والدين او اين كار را به پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله،
جد بزرگوار آن بانو واگذار نمودند;
پيامبر صلى الله عليه و آله در سفر بود، بعد از بازگشت از سفر، به محض شنيدن
خبر تولد، مشتاقانه به خانه على عليه السلام رفت .
نوزاد را در بغل گرفت و بوسيد، بعد از مدتى جبرائيل بر پيامبر نازل گرديد
و نام زينب (زين + اب) را كه به معناى «زينت پدر» است
براى اين دختر انتخاب نمود (2) .
آن بانوى بزرگ، سرانجام در پانزدهم رجب سال 62 هجرت،
با كوله بارى از اندوه، محنت و رنج و با يادگار گذاشتن درسهاى زيادى
از صبورى، حيا، عفت و پاكى، دار فانى را وداع گفت .
در اين مقاله برآنيم تا گوشه هايى از حيا، عفت و پاكدامنى زينب را به تصوير كشيم
و رهت وشه گرانبهايى براى بانوانى كه مى خواهند زينب گونه زندگى كنند و به افتخار
و سربلندى ابدى برسند مهيا سازيم .
معمولا مرسوم است كه پدر و مادر، نام فرزند را انتخاب مى كنند، ولى در ولادت
حضرت زينب عليها السلام، والدين او اين كار را به پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله،
جد بزرگوار آن بانو واگذار نمودند;
پيامبر صلى الله عليه و آله در سفر بود، بعد از بازگشت از سفر، به محض شنيدن
خبر تولد، مشتاقانه به خانه على عليه السلام رفت .
نوزاد را در بغل گرفت و بوسيد، بعد از مدتى جبرائيل بر پيامبر نازل گرديد
و نام زينب (زين + اب) را كه به معناى «زينت پدر» است
براى اين دختر انتخاب نمود (2) .
آن بانوى بزرگ، سرانجام در پانزدهم رجب سال 62 هجرت،
با كوله بارى از اندوه، محنت و رنج و با يادگار گذاشتن درسهاى زيادى
از صبورى، حيا، عفت و پاكى، دار فانى را وداع گفت .
در اين مقاله برآنيم تا گوشه هايى از حيا، عفت و پاكدامنى زينب را به تصوير كشيم
و رهت وشه گرانبهايى براى بانوانى كه مى خواهند زينب گونه زندگى كنند و به افتخار
و سربلندى ابدى برسند مهيا سازيم .
ضرورت بحث حيا
امروزه در سرتاسر جهان، مخصوصا كشورهاى اسلامى و على الخصوص
جامعه تشيع، تلاش استعمارگران و مهاجمان فرهنگى بر آن است كه حيا و عفت بانوان
رانشانه روند و جامعه را از اين راه به بى بند و بارى و بى دينى سوق دهند و در نتيجه
به مطامع شيطانى خود برسند;
چرا كه آنها به خوبى دريافته اند اگر دين و مذهب تشيع را بخواهند نابود كنند،
بايد حيا، عفت و پاكدامنى را از بين ببرند .
هرگاه از جامعه حيا رخت بربست و عفت در آن لگدكوب شد;
دين هم بساط خويش را جمع خواهد كرد .
على عليه السلام به زيبايى مى فرمايد:
«احسن ملابس الدين الحياء (3) ; نيكوترين لباس دين حيا است .»
امام صادق عليه السلام فرمود:
«لا ايمان لمن لا حياء له (4) ; ايمانى نيست براى آن كس كه حيا ندارد .»
و امام باقر عليه السلام فرمود:
«الحياء والايمان مقرونان فى قرن فاذا ذهب احدهما تبعه صاحبه (5) ;
حيا و ايمان با هم بر يك شاخه قرار گرفته اند، پس هرگاه يكى از آن دو برود،
ديگرى نيزاز او تبعيت كند .»
و زيباتر از همه، امام حسين عليه السلام - آن كس كه زينب عليها السلام،
حيا را درمكتب او آموخت - فرمود:
«لا حياء لمن لا دين له (6) ; آن كه دين ندارد، حيا هم ندارد .»
از روايات فوق به خوبى استفاده مى شود كه بين ماندگارى دين در جامعه
و وجود حيا رابطه تنگاتنگى وجود دارد .
مهاجمان فرهنگى، بخوبى اين رابطه و ملازمه را دريافته اند، از اين رو صهيونيست
معروف «نتانياهو» اين گونه القاء مى كند كه «برنامه هاى ماهوارهاى، به مثابه يك
نيروى شورشى بسيار مؤثرى عمل مىكنند;
بچه هاى ايرانى مسلما لباسهاى زيبايى را خواهند خواست كه در
شوهاى تلويزيونى مى بينند .
آنها استخرهاى شنا و شيوه زندگى فانتزى خواهند خواست . (7) »
از طرف ديگر، هواداران استكبار جهانى در داخل كشور با قلمهاى زهرآگين،
رفتارهاى زننده، لباسها و فيلمهاى مبتذل، در نابودى حيا و عفت،
استعمار را يارى مى رسانند .
نگاهى به جايگاه حيا در فرهنگ غنى اسلام
اشارتى مختصر و بيان نكاتى درباره جايگاه حيا در اينجا مناسب مىنمايد:
الف) حياى دختران شعيب در قرآن:
قرآن كريم، با اينكه غالبا مسايل را به صورت كلى بيان مىدارد، ولى گاهى بجهت حياتى
بودن مسئله، جزئيات و نمونههايى را بيان مى كند .
مثلا ماجراى حضرت موسى و برخورد او با دختران شعيب را چنين بيان مى كند:
«و هنگامى كه [موسى] به [چاه] آب مدين رسيد، گروهى از مردم را در آنجا ديد كه چهارپايان
خود را سيراب مىكنند; ودر كنار آنان دو زن را ديد كه مراقب گوسفندان خويشند
و به چاه با بودن مردان نزديك نمىشوند .
موسى از آنان پرسيد: كار شما چيست؟ گفتند: آنها را آب نمى دهيم تا چوپانها همگى
خارج شوند . . . . موسى براى گوسفندان آن دو آب كشيد و . . . ;
در ادامه اين داستان درباره نحوه آمدن يكى از دختران شعيب
و گفتگوى او با حضرت موسى عليه السلام مىفرمايد:
« فجاءته احداهما تمشى على استحياء قالت ان ابى يدعوك ليجزيك اجر ما سقيت لنا » (8)
ناگهان يكى از آن دو [زن به سراغ او آمد، در حالى كه با نهايت حيا گام برمى داشت .
گفت: پدرم از تو دعوت مى كند تا مزد آب دادن [به گوسفندان] را كه براى ما انجام دادى،
به تو بپردازد .»
از اين آيه مى توان حيا را به زيبايى دريافت; چرا كه:
1 . تا زمانى كه مردان كنار چاه بودند،
دختران شعيب عليه السلام نزديك چاه نمی رفتند .
2 . آنگاه اقدام به آب دادن گوسفندان مى كردند كه تمام مردان پراكنده شوند .
3 . سرا پا حيا نزد موسى عليه السلام آمد . نگفت ما مزد تو را مىپردازيم;
بلكه گفت پدرم از تو دعوت مى كند تا مزد تو را بپردازد .
اشارتى مختصر و بيان نكاتى درباره جايگاه حيا در اينجا مناسب مىنمايد:
الف) حياى دختران شعيب در قرآن:
قرآن كريم، با اينكه غالبا مسايل را به صورت كلى بيان مىدارد، ولى گاهى بجهت حياتى
بودن مسئله، جزئيات و نمونههايى را بيان مى كند .
مثلا ماجراى حضرت موسى و برخورد او با دختران شعيب را چنين بيان مى كند:
«و هنگامى كه [موسى] به [چاه] آب مدين رسيد، گروهى از مردم را در آنجا ديد كه چهارپايان
خود را سيراب مىكنند; ودر كنار آنان دو زن را ديد كه مراقب گوسفندان خويشند
و به چاه با بودن مردان نزديك نمىشوند .
موسى از آنان پرسيد: كار شما چيست؟ گفتند: آنها را آب نمى دهيم تا چوپانها همگى
خارج شوند . . . . موسى براى گوسفندان آن دو آب كشيد و . . . ;
در ادامه اين داستان درباره نحوه آمدن يكى از دختران شعيب
و گفتگوى او با حضرت موسى عليه السلام مىفرمايد:
« فجاءته احداهما تمشى على استحياء قالت ان ابى يدعوك ليجزيك اجر ما سقيت لنا » (8)
ناگهان يكى از آن دو [زن به سراغ او آمد، در حالى كه با نهايت حيا گام برمى داشت .
گفت: پدرم از تو دعوت مى كند تا مزد آب دادن [به گوسفندان] را كه براى ما انجام دادى،
به تو بپردازد .»
از اين آيه مى توان حيا را به زيبايى دريافت; چرا كه:
1 . تا زمانى كه مردان كنار چاه بودند،
دختران شعيب عليه السلام نزديك چاه نمی رفتند .
2 . آنگاه اقدام به آب دادن گوسفندان مى كردند كه تمام مردان پراكنده شوند .
3 . سرا پا حيا نزد موسى عليه السلام آمد . نگفت ما مزد تو را مىپردازيم;
بلكه گفت پدرم از تو دعوت مى كند تا مزد تو را بپردازد .
ب) حيا تمام دين است:
على عليه السلام مى فرمايد:
«الحياء هو الدين كله (9) ; حيا تمام دين است .»
ج) حيا بازدارنده از زشتيها:
على عليه السلام فرمود: «الحياء يصد عن فعل القبيح (10) ;
حيا [انسان را] از كار زشتباز مىدارد .»
امام هفتم عليه السلام مىفرمايد:
«ما بقى من امثال الانبياء عليهم السلام الا كلمة; اذا لم تستحى فاعمل ما شئت(11) ;
مثالها [و كلمات قصار] از انبياء باقى نمانده است مگر يك كلمه [و آن اين است كه]
هرگاه حيا نداشتى، هر كارى مىخواهى انجام بده .»
د) عاقب تبىحيايى:
على عليه السلام فرمود:
«. . . من قل حياؤه; قل ورعه ومن قل ورعه; مات قلبه، ومن مات قلبه;
دخل النار . . . (12) ; كسى كه حيا و شرمش اندك باشد; پرهيزكارى او نيز اندك خواهد بود،
و كسى كه ورعش كمتر باشد; قلبش مى ميرد و آن كس كه
دلش مرده باشد; در آتش جهنم داخل خواهد شد .»
ه) سرپوش عيبها:
على عليه السلام فرمود: «من كساه الحياء ثوبه; لم ير الناس عيبه (13)
آن كس كه با لباس حيا خود را بپوشاند كسى عيب او را نبيند .»
و) سرچشمه خوبيها:
و آن حضرت فرمود:
«من لا حياء له; لا خير فيه (14) ;
كسى كه حيا ندارد، خيرى در او نخواهد بود .»
نظرات شما عزیزان: