تاريخ نگارى؛ چالشها و پى آمدها
در نگارشهاى تاريخى موجود، سه مشکل عمده مطرح مىباشد:
1 ـ ارزش علمى منابع گزارش دهنده رويدادها.
2 ـ اختلاف فاحش منابع در نحوه گزارش يک رويداد.
3 ـ امکان تحريف و غرض ورزى در گزارش يک رويداد تاريخى.
هم عصر نبودن يک تاريخ نگار با رويدادهاى گزارش شده، مستند نبودن گزارش و بىدقتى و محيط نبودن مورّخ به آنچه گزارش مىدهد، درصد اعتماد به گزارشهاى او را پايين مىآورد. با توجه به جدى بودن تحريف در گزارش رويدادهاى تاريخى و دست کارى اسناد تاريخى نمىتوانيم براى هر رويداد گزارش شده، دست به تحليل و تفسير بزنيم، مگر اينکه مرحله تحقيق و تفحّص و بررسى به طور کامل انجام گيرد واز صحّت ثبت وقايع مطمئن گرديم. در صورتى که گمان داشتن به بخشى از حقيقت نيز مىتواند يک مفسّر را به انحراف بکشاند و او را از فهم و تفسير صحيح واقعيتها دور نگه دارد.
بدين ترتيب با زير سؤال رفتن تاريخ نقلى و عدم امکان تحقيق در رويدادهاى گزارش شده، بايد از هر گونه تفسير و تحليل تاريخى خوددارى کرد. به همين خاطر بحثهاى استقرايى مستند به تاريخ نقلى در باب فلسفه تاريخ نيز مفيد نخواهد بود.
قرآن و تاريخ نگارى
در قرآن کريم از واژه تاريخ استفاده نشده است، ولى سورههاى بسيار طولانى، چون: اعراف، هود، يوسف، نمل، قصص، طه و محمد به سرگذشت امتها، شخصيتها و نهضتها اختصاص داده شده است.
سنّتهاى الهى جارى در جوامع بشرى در جاى جاى سورههاى قرآنى مطرح گشته و مورد بهره بردارى قرار گرفته است. همچنين تحليلهاى تاريخى براى حوادث و جريانهاى گوناگون عرضه شده است و تاريخ بشريت و آفرينش انسان و کليه جريانات مربوط به انسان مورد بررسى قرار داده شده است.
قرآن کريم تابلويى بسيار تابناک و گويا از عصر صدر اسلام براى مطالعه کنندگان و پژوهشگران ترسيم نموده است.
آينده بشريت را در اين جهان به طور دقيق عرضه نموده و انسان را روياروى گذشته و آيندهاش قرار داده است. در نگارش جريانها و پديدههاى تاريخى نهايت دقت و ظرافت را به کار گرفته، و از تکرار و تأکيد و تغيير واژهها نگارشهاى گوناگون و بسيار ظريف به مخاطبان خود ارايه داده است.
کليدها و واژه هايى که يک پژوهشگر را دنبال خود مىکشاند تا به مطالب تاريخى قرآن دسترسى پيدا کند از قرار ذيل مىباشند:
کليدها:
1 ـ کليه افعال که با صيغه ماضى به کار برده شده است، نشانگر حوادث سپرى شده و رويدادهاى گذشته مىباشد که در سرتاسر قرآن کريم به چشم مىخورد.
2 ـ کليه اقوام و ملتهاى گذشته و نامهاى اشخاص ياگروههاى موجود قبل از نزول قرآن کريم، در حوزه تاريخ قرآنى قابل مطالعه و بررسى مىباشد.
3 ـ کليه آياتى که در صدر اسلام و در عصر نزول قرآن از حوادث و رويدادهاى آن عصر تابلويى ترسيم نموده باشد در حال حاضر به عنوان يک منبع تاريخى قابل اعتماد قرار مىگيرند.
بنابراين؛ در قرآن کريم آيات بسيار زيادى به تاريخ اختصاص داده شده است.
واژههايى که به طور ويژه مفهوم تاريخ را در بردارند و مورد توجه قرار گرفتهاند، گوناگون و حايز اهميت بوده و بايد مورد مطالعه جدّى قرار گيرند.
از باب نمونه به واژه هايى که در آيات ذيل آمده است، نظر خواننده را جلب مىنمايم:
1 ـ خَلا، خَلَت، خَلوْ:
«و إن من اُمّة الّاخلافيها نذير»(5)
و امّتى نيست مگر آنکه در ميان آنان هشدار دهندهاى بوده است.
«تلک اُمّة قد خَلَتْ لها ما کسبتْ»(6)
آن امتى است که در گذشته است و براى اوست آنچه را که انجام داده است.
«و ما محمدّ الّارسولٌ قد خلت من قبله الرسل»(7)
و محمد نيست جز پيامبرى که پيامبرانى پيش از او بودهاند.
«ما المسيح ابن مريم الّارسول قد خلتْ من قبله الرسل»(8)
مسيح پسر مريم، نيست جز پيامبرى که پيش از او هم پيامبرانى بوده اند.
«کذلک أرسلناک فى اُمّةٍ قَد خلتْ من قبلها اُمم»(9)
بدينسان تو را به ميان اُمتى فرستاديم که پيش از آنها امتهايى رفته بودند.
«و حقّ عليهم القولُ فى اُمم قد خلت من قبلهم من الجنّ و الانس»(10)
حکم عذاب در حق ايشان تحقق يافت در ميان امت هايى از جن و انس که پيش از ايشان بوده اند.
«أتعداننى أن أُخرج و قد خلت القرون من قبلى»(11)
آيا به من وعده مىدهيد که از گور بيرون آورده خواهم شد و حال آنکه نسلهاى بسيارى پيش از من بوده اند و زنده نشده اند؟!
«و اذکر أخا عادٍ اذ أنذر قومه بالأحقاف و قد خلت النذر من بين يديه و من خلفه»(12)
و از برادر عاديان (هود) ياد کن که قومش را در احقاف هشدار داد و پيشاپيش وى و پس از وى هشدار دهندگانى به ميان آمده بودند.
«قد خلتْ من قبلهم المثلات»(13)
حال آنکه پيش از آنها عقوبتهاى الهى برقرار بوده است.
«سنّت الله التى قد خلتْ فى عباده»(14)
اين سنّت الهى است که در ميان بندگانش جارى بوده است.
«لايؤمنون به وقد خلتْ سنة الأولين»(15)
به آن ايمان نمىآورند در حاليکه سنت پيشينيان نيز چنين گذشته است.
«سنّة الله التى قد خلتْ من قبلُ و لن تجد لسنّة اللّه تبديلا»(16)
اين سنت الهى است که پيش از اين نيز جارى بوده است و هرگز در سنت الهى تغيير و تبديلى نخواهى يافت.
«أم حسبتم أن تدخلوا الجنّة و لمّا يأتکم مثل الذين خَلوا من قبلکم»(17)
آيا گمان کردهايد به بهشت مىرويد حال آنکه نظير آنچه بر سر پيشينيان شما آمده بر سر شما نيامده است؟
«فهل ينتظرون الّا مثل أيّام الذين خَلوا من قبلهم»(18)
پس آيا انتظارى جز مانند روزگار کسانى که پيش از آنان گذشتهاند مىکشند؟
«و لقد أنْزلنا اليکم آياتٍ مبيّنات و مثلاً من الذين خَلَوا من قبلکم»(19)
و به راستى براى شما آياتى روشنگر نازل کرديم و مثلى از کسانيکه پيش از شما آمدند و رفتند.
«سُنّة الله فى الذين خَلَوا من قبل»(20)
اين سنت الهى است که در حق پيشينيان معمول بوده است.
در اين آيات واژه خلا و مشتقات آن به کار برده شده و به جز صيغه فعل ماضى واژههاى قبل، اولين نيز آمده است که در قلمرو؛ أمّتها، أقوام، شخصيتها، افراد، ايّام، مثلها، عبرتها و سنّتها بکار رفته است و گويا به تمام عناصر و حوادث تشکيل دهنده تاريخ و گذشته انسان توجه شده است.
2 ـ نبأ، أنباء:
«تلک القرى نقصّ عليک من أنبائها»(21)
آن شهرهايى هستند که از اخبارش (و رويدادهايش) بر تو مىخوانيم (و بازگو مىکنيم).
«کذلک نقصّ عليک من انباء ما قد سبق»(22)
بدينسان بر تو از اخبار و (رويدادهاى) آنچه گذشته است مىخوانيم.
«و کلاًّ نقصّ عليک من أنباء الرسل ما نثبّت به فؤادک»(23)
و يکايک از اخبار پيامران بر تو مىخوانيم،همانچه به آن دل تو را استوار مىداريم.
«ذلک من أنباء القرى نقصّه عليک منها قائم و حصيد»(24)
و آن است از اخبار آن شهرها که بر تو مىخوانيم، که برخى از آنها هنوز پا برجا ماندهاند و برخى بر باد رفتهاند.
«ما کنت تعلمها انت و لاقومک من قبل هذا»(25)
و پيش از اين نه تو و نه قوم تو آنرا نمىدانستند.
«تلک من أنباء الغيب نوحيها إليک»(26)
آن از اخبار غيب است که بر تو وحى مىکنيم.
«نحن نقصّ عليک نبأ هم بالحق»(27)
ما داستانشان را براستى و درستى ـ بر اساس حق ـ بر تو مىخوانيم.
«و اتل عليهم نبأ ابنىْ آدم بالحق»(28)
و بر آنان داستان دو فرزند آدم را به راستى و درستى بخوان.
«و اتلُ عليهم نبأ الذى آتيناه آياتنا فانسلخ منها»(29)
و بر آنان بخوان خبر (و داستان) کسى که به او آيات خود را بخشيده بوديم سپس از آن آيات فاصله گرفته و درآمد.
«و لقد جاءک من نبأ المرسلين»(30)
تحقيقا از داستان پيام رسانان (فرستاده شدگان خدا) به سوى تو گزارش هايى آمده است.
«ألم يأتهم نبأ الذين من قبلهم قوم نوح و عاد و ثمود»(31)
آيا داستان گذشتگانى پيش از آنان «يعنى قوم نوح و عاد وثمود» براى آنان نيامده است و از آن آگاه نگشتهاند؟
«ألم يأتکم نبأ الذين من قبلکم قوم نوح و عاد و ثمود»(32)
مگر داستان (و خبر) آنانکه پيش از شما بودهاند: «قوم نوح و عاد و ثمود» به شما نرسيده است؟
«و اتل عليهم نبأ ابراهيم.»(33)
و بر آنان بخوان و تلاوت کن، خبر و داستان ابراهيم را.
«نتلوا عليک من نبأ موسى و فرعون بالحق لقومٍ يؤمنون»(34)
بر تو مىخوانيم از داستان موسى و فرعون ـ به راستى و درستى ـ براى کسانى که ايمان مىآورند.
«ألم يأتکم نبأ الذين کفروا من قبل فذاقوا و بال امرهم»(35)
مگر براى شما نيامده است، خبر و داستان کسانى که پيش از شما کفر ورزيدند و عاقبت کارشان را چشيدند؟
واژه (نبأ) به تنهايى گزارش يک رويداد و مفهوم يک خبر را مىرساند، که در صورت ارتباط با گذشته مىتواند گوياى يک بحث تاريخى باشد و در قلمروهاى گوناگون به کار برده شده است. مانند: (أنباء القرى)، (أنباء الرسل)، (أنباء الغيب)، (نبأ المرسلين)، (نبأ الذين من قبل) و (نبأ الذين کفروا) که هر کدام گوياى يک جريان تاريخى يا يک رويداد محدود يا گسترده مىباشد. اقوام، تمدنها، پيامبران، افراد، اصناف و گروهها و حاکمان و فرمانروايان در اين آيات مطرح مى باشند.
3 ـ نقصّ، قصص:
«نحن نقصّ عليک أحسن القصص بما أوحينا اليک هذا القرآن»(36)
ما بر تو بهترين قصهها (و داستانها) را مىخوانيم و گزارش مىدهيم با فرستادن همين قرآن.
«و کُلّا نقصّ عليک من انباء الرسل ما نثبّت به فؤادک»(37)
و يکايک از اخبار و داستانهاى پيامبران را بر تو مىخوانيم همانچه به آن دل تو را استوار مىداريم.
«نحن نقصّ عليک نبأهم بالحقّ»(38)
ما داستان آنان را بر تو مىخوانيم با راستى و درستى.
«فلنقصّنَّ عليهم بعلمٍ و ما کنّا غائبين»(39)
ما بر آنان از روى علم و آگاهى فرو خوانيم و ما غافل از احوال آنان نبودهايم.
«کذلک نقصّ عليک من أنباء ما قدسبق»(40)
بدين سان بر تو از اخبار آنچه گذشته است مىخوانيم.
«و رسلاً قد قصصنا هم عليک من قبل و رسلاً لم نقصصهم عليک»(41)
و پيامبرانى که پيشتر داستان آنان را بر تو خواندهايم و پيامبرانى که داستان آنان را نخواندهايم.
«فاقصص القصص لعلّهم يتفکّرون»(42)
پس بر ايشان اين داستان را بخوان باشد که انديشه کنند.
«لقد کان فى قصصهم عبرة لأولىالالباب ما کان حديثا يفترى ولکن تصديق الذى بين يديه و تفصيل کل شىء و هدى و رحمة لقوم يؤمنون»(43)
به راستى که در بيان داستان ايشان مايه عبرتى است براى خردمندان و اين قرآن ـ و داستانهايى که در او آمده است ـ سخنى بر ساخته نيست بلکه همخوان با کتابى است که پيشاپيش آن است و روشنگر همه چيز و رهنمود و رحمتى براى اهل ايمان است.
4 ـ قرن، قرون:
«و لقد أهلکنا القرون من قبلکم لمّا ظلموا»(44)
و به راستى اقوام پيش از شما را آنگاه که ستم پيشه کردند نابود کرديم.
«و کم أهلکنا من القرون من بعد نوح»(45)
و چه بسيار اقوامى را که پس از نوح هلاک کرديم.
«و لقد آتينا موسى الکتاب من بعد ما أهلکنا القرون الأولى»(46)
و به راستى پس از آنکه نسلهاى نخستين را نابود کرديم به موسى کتاب آسمانى را داديم.
«ألم يرواکم أهلکنا من قبلهم من قرن مکّناهم فى الارض»(47)
آيا نديدند که پيش از آنان چه بسيار اقوامى که به آنان در روى زمين امکان و اقتدارى داده بوديم که به شما نداده بوديم، نابود کرديم؟!
«ثمّ أنشأنا من بعدهم قرنا آخرين»(48)
پس از هلاک قوم نوح باز قوم ديگرى ايجاد کرديم.
5 ـ قرية، قرى:
«ولقد أهلکنا ما حولکم من القرى»(49)
و راستى چه بسيار شهرهايى که پيرامونتان بود نابود کرديم.
«و تلک القرى أهلکناهم لمّا ظلموا و جعلنا لمهلکهم موعدا»(50)
و آن شهرها را چون اهلش ستم ورزيدند هلاک کرديم و براى نابوديشان زمانى و وعدهاى مقرر داشتيم.
«و ما کان ربّک ليهلک القرى بظلم و اهلها مصلحون»(51)
و پروردگار تو در حالى که اهلش اهل صلح باشند (يا اصلاحگر باشند) ستمگرانه نابود نمىکند.
«و جعلنا بينهم و بين القرى التى بارکنا فيها قرى ظاهرة و قدّرنا فيها السير»(52)
در بين آنان آبادى هايى که به آنها برکت بخشيده بوديم آبادىهاى بهم پيوسته قرار داده بوديم.
«ذلک من أنباء القرى نقصّه عليک منها قائم و حصيد»(53)
اخبار آن شهرهاست که بر تو مىخوانيم برخى از آنها هنوز بر جاى مانده و برخى بر باد رفتهاند.
«و کأين من قرية هى أشدّ قوةٍ من قريتک التى اخرجتک اهلکنا هم فلاناصرلهم»(54)
و چه بسيار شهرها که از شهر تو که تو را آواره کردند ـ نيرومندتر بودند، نابودشان کرديم و ياورى نداشتند.
«و کأين من قرية عتت عن أمر ربّها و رسله»(55)
و چه بسا شهرهايى که مردمانش از فرمان پروردگار و پيامبران او سرپيچيدند.
«وما أهلکنا من قريةٍ إلّا لها منذرون»(56)
و اهل هيچ شهرى را نابود نکرديم مگر آنکه هشدار دهندگانى داشتند.
«و کم من قريةٍ أهلکناها»(57)
و چه بسيار شهرهايى که آنها را هلاک و نابود کرديم.
6 ـ سلف، سلفا:
«فمن جاءه موعظة من ربّه فانتهى فله ما سلف»(58)
کسى که پند پروردگارش به او رسيده و دست بردارد گذشتهاش را ايرادى نيست.
«عفاالله عمّا سلف»(59)
خداوند از گذشته ها گذشته است.
«قل للذين کفروا إن ينتهوا يغفرلهم ما قد سلف»(60)
به کافران بگو اگر دست از کفر خود بردارند گذشتههايشان آمرزيده مىشود.
«فجعلنا هم سلفا و مثلاً للآخرين»(61)
و آنان را پيشينه و مايه عبرت واپسيان گردانديم.
7 ـ بين يديه، بين يدىّ:
«نزّل عليک الکتاب بالحق مصّدقا لما بين يديه»(62)
اين کتاب را هم خوان با کتب آسمانى پيشين به درستى بر تو نازل کرد.
«و قفّينا على آثار هم بعيسى ابن مريم مصدّقا لما بين يديه و آتيناه الانجيل فيه هدى و نور و مصّدقا لما بين يديه»(63)
و به دنبال ايشان عيسى فرزند مريم را فرستاديم که گواهى دهنده بر حقانيت تورات بود که پيشاپيش او بود. و به او انجيل را داديم که در آن رهنمود و نورى هست و همخوان با تورات است که پيشاپيش آن نازل شده است.
«و هذا کتاب انزلناه مبارک مصّدق الذى بين يديه»(64)
و اين کتابى است مبارک که فرو فرستاده ايم همخوان با کتابى است که پيشاپيش آن است.
«إنّى رسول الله اليکم مصدّقا لما بين يدىّ من التورية»(65)
من پيامبر خداوند به سوى شما هستم و تصديق کننده توراتى که پيشاروى من است.
8 ـ أيّام اللّه:
«أيّام اللّه» به روزهاى تاريخى و سرنوشت ساز که در بردارنده حادثهاى مهم براى برخى جوامع بشرى بوده گفته مىشود. و بهره بردارى از اين يادآورى نعمتهاى الهى در طول تاريخ بوده است. نمونه آن را در وظايف الهى تعيين شده براى حضرت موسى عليهالسلام مىبينيم:
«و لقد ارسلنا موسى بآياتنا أن اَخرج قومک من الظلمات الى النور و ذکّرهم بأيّام اللّه إن فى ذلک لآيات لکلّ صبّار شکور.»(66)
بدرستى که موسى را بوسيله آيات و نشانههاى خود مأموريت داديم که قوم خود را از تاريکىها به سوى نور بيرونآور و آنان را به روزهاى خدايى يادآورى کن، تحقيقا در آن يادآورى براى هر انسان بسيار صبر کننده بر بلاها و سپاسگزار آياتى فراوان وجود دارد.
9 ـ آيات الله:
«آيات الله» نيز با توجه به ذيل آيه فوق مىتواند شامل کليه آيات الهى که در حوزه تاريخ جوامع بشرى مطرح بوده و نشانه اى از نشانه هاى توحيد و قدرت و علم خدا را تشکيل مىدهد، باشد. آيات قرآن کريم در مواردى نيز شامل افعال الهى ويژه جوامع بشرى است و نمى تواند ناظر به جريانات تاريخى آن جوامع باشد.(67)
نظرات شما عزیزان: