عطر آشنای سیب
پرچمهای سبز و سرخ، در کوچه کوچه کهکشان، با نسیم دلنواز صلوات به حرکت در میآیند و کاینات، منتظر آمدن کسی است که نام مبارکش را بر تارک عرش آویختهاند؛ حسین!
مشتاقتر از تمام آسمانیان، آنکه در کالبد روحانی خویش نمیگنجد، جبریل علیهالسلام است. اوست که آغوش پرندین خود را به سمت نوازشش گشوده است.
امروز تمام آسمان را سرود «فتبارک الله» فرا گرفته است.
وه چه زیباست کودک زهرا علیهاالسلام ! وه چه زیباست میوه طاها!
گویی تبسمش آکنده از عطر سیب است؛ عطر سیبی که هنوز هم بهترین خاطره مدینه و دلانگیزترین عطر پگاهان کربلاست. چون نوری که از دل خورشید برآید. قدم در عالم خاک میگذارد و آغازین شگفتی حضورش را با سجده در برابر محبوب و حبیب خویش به تماشا میگذارد. و لحظهای بیش نیست که سر ارادت خاکستان به آستان حضرت دوست نهاده است؛ سری که در نهایت، قربانی کوی او خواهد شد.
گویی تمام افلاکیان نامش را میدانند و مرامش را میستایند!
گویی تمام عرشیان، از روز ازل منتظر تولّد او بودهاند. پرچم غیرت را در کویر نامردمیها به اهتزاز درآورد!
او میآید از ازلیترین نقطه آفرینش که چراغ هدایت باشد و کشتی نجات.
او میآید تا عاشورا به عظمت خویش ببالد.
او میآید تا کربلا، مشام جهان را با «عطر سیب» آشنا کند. او میآید تا ولایت، اوج غریبانگی خود را حس کند.
او میآید تا صبر را، ایثار را، شهادت را... معنا کند.
او میآید تا کسی «غیرت دینی» را به فراموشی نسپارد.
میآید تا سفارش به امر به معروف و نهی از منکر بر زمین نماند.
آری، میآید، نقطه اوج رسالت و ولایت؛ نقطهای که قله کمال آدمی و نزدیکترین فاصله با خداوند است؛ آنجا که حتی فرزند مانع این قرابت نمیشود!
مولا، ای عظمت شهادت! چقدر نامت دلنشین است؛ حتی برای شهادت!
چیست پنهان در نامت که اشک را مجال تأمل و درنگ نمیدهد و عشق را حیران عاشقانگی خویش کرده است!
مولای عاشقان جان باخته! چقدر یادت برای عارف شدن مغتنم و نامت برای عاشق شدن زیباست!
کربلا تنها با تبسّم تو جان گرفت و عاشورا تنها با ترنم عاشقانگیهایت نامی شد.
مولای عاشقان!
سلام بر تو باد تا واپسین روز آسمان و زمین!
میلادت مبارک!
گل سرسبد جوانان بهشت
کوچه پس کوچه های مدینه امروز دوباره عطرآگین شده است.
بوی بهشت میوزد از خانه علی علیهالسلام .
بوی بهار میآید از دامان فاطمه علیهاالسلام .
بوی ریحانه هستی و گل سرسبد جوانان بهشت میآید از آغوش گرم پیامبر صلی الله علیه وآله !
حوریان، تمام شهر را آذین بستهاند با گل مریم.
عرشنشینان همه به یُمن آمدنش، میهمان علی و فاطمهاند.
فوج فوج ملائک میآیند و طواف میکنند گرد شمع وجود حسین علیهالسلام .
آسمان، سرشار از کرامت دستانش دامن دامن باران میتکاند بر سر شهر و پائیز با شنیدن صدای خندههایش، برای همیشه کوچ میکند از قلب پیامبر صلی الله علیه وآله !
آری! این حسین است.
سبب اتصال زمین و آسمان، کشتی نجات، سلطان عشق و سید جوانان اهل بهشت.
نزدیکتر بیا فُطرس!
نگاه کن به چشمان شکوهمند حسین علیهالسلام ! نگاه کن به کودکی که سرخترین حادثه تاریخ از قطرات خون او وام خواهد گرفت! نگاه کن به پاسخ تمام پرسشهای بیجواب!
بالهای شکستهات را بر گلبرگ وجود او بزن!
او مرهمِ زخم تمام بال و پرهای شکسته است.
اینک، شادمانه لبخند بزن که تو آزادشده حسینی!
بال بگشا و تا بیکرانهترین سمت آسمان پرواز کن، فُطرس!
بال بگشا و بشارت آمدنش را به تمام هستی بده و هر صبح و شام، بر او بر خاندان با کرامتش درود و سلام بفرست!
بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان
سیدعلی اصغر موسوی
نسرین رامادان
نظرات شما عزیزان: