قوم عاد سازندگان اهرام مصر
به دقت آيات قرآن را درباره فرعونيان و قوم عاد بررسى كرده و آنها را دسته بندى كرده نتيجه تحقيقات اين شد كه اهرام مصر نمى تواند متعلق به فرعونيان باشد بلكه انحصاراً متعلق به قوم عاد است.
محورهايى كه در اين مقاله مورد بحث قرار مى گيرد عبارت اند از:
1. در قرآن اشارهاى به نابودى خانه ها، كاخها و ساختمانهاى قوم عاد ندارد بلكه خبر از نابودى خود قوم عاد مى دهد.
2. در قرآن از ويران شدن كاخها و خانه ها فرعونيان خبر مى دهد و اينكه آن كاخها و برجها از آجر بوده است نه سنگ. از اين دو مطلب مى توان نتيجه گرفت كه كاخهاى باقى مانده نمى تواند متعلق به فرعونيان باشد و احتمال دارد كه به قوم عاد مربوط باشد.
3. قرآن از نابودى يا باقى ماند كاخى كه هامان به دستور فرعون ساخت خبرى نمىدهد ولى همانجا تصريح مى كند كه آن را از آجر(گلى كه آتش آن را بپزد) ساخته است.
و بسيار بعيد مى نمايد كه كاخى بزرگ و با ظاهرى سر بر افراشته بر آسمان كه به دستور فرعون، براى هدفى عظيم، نظير منحرف ساختن ذهن مردم است، با آجر ساخته شود ولى در همان حال توان ساختن كاخهاى بزرگتر، مجللتر و بى هدف و بى فايده با سنگهاى عظيم را داشته باشند. در نتيجه مى توان گفت كه اگر آنان توان ساختن كاخهاى سنگى را داشتند حتماً آن توان را براى ساختن كوشكى كه به دستور فرعون ساخته شد به كار مى گرفتند.
4. قرآن از بى نظير بودن كاخهاى قوم عاد خبر مى دهد. عاديان نيز چنين ادعايى داشته اند، در حالى كه فرعونيان چنين ادعايى پيرامون كاخهاى خود نداشته اند.
بنابر اين وقتى كاخى سنگى(اهرام مصر) نه آجرى باقى مى ماند نمى تواند متعلق به فرعونيان باشد و وقتى اهرام بى نظير است و قرآن خبر از بى نظير بودن كاخهاى قوم عاد مى دهد، انسان اطمينان پيدا مى كند كه اين اهرام همان كاخهاى قوم عاد است.
5. باز وقتى انسان با عقل خود مى يابد كه اين سنگهاى عظيم را انسانهاى كوچك نمى توانند حمل كنند و قرآن گاهى با تشبيه و گاهى با تصريح در چندين مورد خبر از بزرگى هيكل و جثه قوم عاد مى دهد در مى يابد كه نمى شود اهرام متعلق به فرعونيان باشد بلكه بايد متعلق به قوم عاد باشد.
6. و بالاخره وقتى قرآن خبر از نگهدارى جسد فرعون وآيه بودن آن مى دهد و مى بينيم كه واقعاً موجود است اما خبر از ماندن اجساد قوم عاد نمى دهد بكله بر عكس خبر از پوسيدن كامل آنان مى دهد روشن مى شود كه همه ويژگى هاى مطرح شده در قرآن با آنچه در خارج وجود دارد منطبق است، تنها در خارج مى گويند اهرام مصر ساخته فرعونيان است كه اين با قرآن سازگار نيست و با قرائن عقلى نيز سازگار نيست مطمئن مى شويم و بلكه يقين پيدا مى كنيم كه اين انتساب درست نيست. و چون مصر با فرعونيان تلازم عرفى دارد، اهرام مصر را به آنان منتسب كرده اند.
بررسى آيات مربوط به قوم عاد:
1. در سوره اعراف از آيه 65 تا 72 داستان قوم عاد را بيان مى كند. قسمتهاى مربوط به بحث عبارت اند از:
«و الى عاداخاهم هودا... و اذكروا اذ جعلكم خلفأ من بعد قوم نوح و زادكم فى الخلق بصطة... فانجيناه و الذين معه برحمة منا و قطعنا دابر الذين كذبوا بآياتنا و ما كانوا مؤمنين...»
و به سوى عاد برادرشان هود را فرستاديم... به آنان گفت: بياد بياوريد كه خداوند شما را پس از قوم نوح جانشين آنان قرار داد و در خلقت بر قوت شما افزود... پس هود و كسانى كه با او بودند را با رحمتى از خود رهانيديم و كسانى را كه آيات ما را دروغ شمردند و مؤمن نبودند ريشه كن كرديم.
در اين آيات بر قوى بودن قوم عاد و هلاكت خود آنان نه كاخهايشان، اشاره شده است.
2. در سوره هود از آيه 50 تا 60 باز نظير آيات سوره اعراف از قوه و نيروى آنان و هلاكتشان سخن مى گويد:
«و الى عاد اخاهم هودا... و يا قوم استغفروا ربكم... يزدكم قوة الى قوتكم... فان تولوا... ويستخلف ربى قوماً غيركم و لا تضرونه شيئاً... و لما جأ امرنا نجينا هودا و الذين آمنوا معه برحمة منا و نجينا هم من عذاب غليظ»
و به سوى عاد برادرشان هود را فرستاديم... ايشان گفتند اى قومِ من از پروردگارتان آمرزش بخواهيد... تا نيرويى بر نيروى شما بيفزايد... اگر روى بگردانيد... پروردگارم قومى جز شما را جانشين شما خواهد كرد و به او هيچ زيانى نمى رسانيد... و چون فرمان مادر رسيد هود و كسانى را كه به او گرويده بودند به رحمتى از جانب خود نجات بخشيديم و آنان را از عذاب سخت رهانيديم.
3. در سوره شعرأ از آيه 123 تا 140 مربوط به قوم عاد است. در برخى قسمتها چنين آمده است:
«كذبت عاد المرسلين... اتبنون بكل ريع آيْه تعبثون. و تتخذون مصانع لعلكم تخلدون... و اتقوا الذى امدكم بما تعلمون. امدكم بانعام و بنين. و جنات و عيون... فكذبوه فاهلكناهم ان فى ذلك لايْه و ما كان اكثر هم مؤمنين.»
عاديان پيامبران را تذكيب كردند...(پيامبرشان گفت): آيا بر هر تپه اى بنايى بسيار بلند و نشانه از روى بيهوده كارى مى سازيد و كاخهاى استوار مى گيريد به اميد اينكه جاودان بمانيد... و از آن كسى كه شما را به آنچه مى دانيد يارى كرده و پروا پيشه كنيد، شما را به دامها و باغستانها و چشمه ها مدد كرد... پس تكذيبش كردند و هلاكشان كرديم، قطعاً در قرآن نشانه و آيتى است و اكثر شان ايمان آورنده نبودند.
در اين آيات چند نكته به چشم مى خورد:
الف: بر بلندى ها ساختمان هايى مى ساختند كه آيه و نشانه بوده است و از فاصله هاى بسيار پيدا بوده است.
ب: كاخهاى استوارى مى ساخته اند كه احتمال نابوديش بسيار ضعيف بوده و براى زندگى جاودانى كافى به نظر مى رسيده است.
ج: خداوند آنان را به چيزهايى كه خود مى دانسته اند يارى كرده است، آن چيزها عبارت از قوه بازوى زياد، هيكلهاى بزرگ و قامتهاى بلند بوده است. چون ساير امكانات مادى نظير مال و فرزند را در آيات بعد ذكر كرده است.
د: و بالاخره خبر از هلاكت آنان مى دهد و آن را آيه خدا مى داند، ولى هيچ تصريح يا اشارهاى به ويرانى كاخها و بناهاى آنان نمى كند.
4. در سوره غافر آيه 21 خبر از انساهايى مى دهد كه از قوم قريش امكانان و قوه بيشترى داشتند كه در زمين، آثار پايدارى از خود به جاى گذاشتند. از مصاديق بارز اين اقوام، قوم عاد است، ولى آن كاخها آنان را از عذاب الهى حفظ نكرد.
«اولم يسيروا فى الارض فينظروا كيف كان عاقبة الذين كانوا من قبلهم كانواهم اشد منهم قوة و آثاراً فى الارض فاخذهم الله بذنوبهم و ما كان لهم من الله من واق»
آيا در زمين نگرديده ايد تا ببينيد فرجام كسانى كه پيش از آنان مى زيسته اند چگونه بوده است؟ آنان از اينان نيرومندتر و داراى آثار بيشترى در زمين بوده اند، خداوند آنان را به كيفر گناهانشان گرفتار كرد و در مقابل خدا حمايتگرى نداشتند.
آيه 82 همين سوره نيز كاملاً شبيه آيه 21 است و در هر دو آيه از هلاكت خود آنان خبر مى دهد، نه از، هلاكت كاخهايشان، بلكه اشاره مى كند كه آثار و ساختمانهاى آنان به كارشان نيامد و به آنان سودى نبخشيد.
به هر حال همان طور كه بيان شد اين آيات اسمى از قوم عاد به ميان نياورده است ولى چون در قرآن هرگاه سخن از انسانهاى قوم هيكل است سخن از قوم عاد است اين دو آيه نيز مى تواند مربوط به قوم عاد باشد.
در آيه 15 و 16 سوره فصلت آمده است:
«فاما عاد فاستكبروا فى الارض بغير الحق و قالوا من اشد منا قوة اولم يروا ان الله الذى خلقهم هو اشد منهم قوة... فارسلنا عليهم ريحا صرصرا فى ايام نحسات لنذيقهم عذاب الخزى فى الحياْ الدنيا...»
و اما عاديان به نا حق در زمين سر برافراشتند و گفتند از ما نيرومندتر كيست؟ آيا نداسته اند كه خدايى كه خلقشان كرده است از ايشان نيرومندتر است؟... پس بر آنان تندبادى توفنده در روزهاى شوم فرستاديم تا در زندگى دنيايى، عذاب رسوايى را بدانان بچشانيم.
از اين آيه بر مى آيد كه آنان قوى ترين انسانهاى روى زمين بوده اند زيرا در مقابل اين سئوال و ادعاى استكبارى، خداوند افراد را معرفى نمى كند و نمى فرمايد انسانهاى قبلى قوى تر از شما بودند و نمى گويد انسانهاى سرزمين ديگرى از شما قوىتر هستند بلكه مى فرمايد: خالق شما از شما قوىتر است و سپس آنان را با طوفان هلاك مى كند، ولى باز از نابودى كاخهاى آنان سخنى به ميان نمى آورد.
بنابراين قرآن بر «قوى ترين انسانها» بودن آنان صحه مى گذارد.
5. در آيات 21 تا 26 سوره احقاف چندين ويژگى از قوم عاد را بيان مى كند كه در آيات ديگر از آن خبرى نبود.
«و اذكر اخا عاد اذ انذر قومه بالاحقاف... فلما رواه عارضا مستقبل اوديتهم قالوا هذا عارض ممطرنا بل هو ما استعجلتم به ريح فيها عذاب اليهم. تدمر كل شئ بامر ربها فاصبحوا لا يرى الا مساكنهم كذلك نجزى القوم المجرمين. و لقد مكنا هم فيما ان مكناكم فيه...»
و برادر عاديان را ياد آور، آنگاه كه قوم خويش را در ريگستان هشدار داد... هنگامى كه آن عذاب را به صورت ابرى كه به سوى وادى هاى آنان در حركت بود ديدند گفتند: اين ابرى است كه بارش دهنده ماست[هود گفت: نه] بلكه همان چيزى است كه به شتاب خواستارش بوديد، بادى است كه در آن عذابى پر درد است. همه چيز را به دستور پروردگارش از بنيان مى كند، پس چنان شدند كه جز خانه هايشان ديده نمى شد.
در اين آيات نكاتى بيان شده:
1. سر زمين قوم عاد سرزمينى شن زار بوده است و آنها منتظر آمدن باران بوده اند.
2. پس از آمدن طوفان عذاب، آنان زير تپه هايى از شن پوشيده شدهاند و تنها خانه هاى آنان از شنها بيرون بوده است.
3. قدرت و مكنت آنان را كس ديگرى نداشته است.
نكته: «بالاحقاف» ممكن است براى بيان سرزمينى باشد كه در آن زندگى مى كردند و پيامبرشان در آن سرزمين آنان را به عذاب تهديد كرده باشد، همان گونه كه در ضمن ترجمه بيان شد و ممكن است به احقاف يعنى به ريگ تهديد شده باشند يعنى پيامبر شان نوع عذاب را بيان كرده باشد ولى بيشتر مفسران احتمال اول را بيان كردهاند. به هر حال طوفان در سرزمين شن زار همراه با شن خواهد بود.
از اين آيات بر مى آيد كه آن سرزمين شن زار بوده و از آيات سوره شعرأ معلوم شد كه باغستان و چشمه زارهاى فراوان نيز داشته اند، باز از آيات سوره احقاف روشن شد كه آنها در وادى هايى زندگى مى كردهاند، و مقدارى كم آبى چشيده اند و در انتظار آمدن باران بودهاند كه همه اين ويژگى ها با سرزمين مصر كاملاً مطابق است.
نظير آيه هاى سوره احقاف كه خبر از باقى ماندن مسكنهاى قوم عاد مى دهد، آيه 38 سوره عنكبوت است.«و عاداً و ثمود و قد تبين لكم من مساكنهم»
و عاد و ثمود را نيز هلاك كرديم، قطعاً فرجام آنان از مسكنهاى آنان بر شما آشكار گرديده است.
بنابراين مسكنهاى آنان بايد ويران نشده باشد چون اسمى از تدمير و ويرانى آنها در هيچ يك از آيات، برده نشد بلكه خلاف آنان از آيات سوره احقاف روشن شد.
در سوره ذاريات آيه هاى 41 و 42 آمده است:
«و فى عاد اذ ارسلنا عليهم الريح العقيم. ما تذر من شئى اتت عليه الا جعلته كالرميم»
در ماجراى عاد، چون بر آنها باد مهلك را فرستاديم، و به هر چه مى وزيد آن را چون خاكتسر استخوان مرده مى گردانيد.
رميم از«الرمه» است و براى استخوان پوسيده به كار مى رود. بنابراين اين آيه نيز خبر از نابودى انسانها مى دهد، ولى از خرابى كاخهاى آنان سخنى به ميان نياورده است.
در سوره قمر آيه هاى 19 و 20 چنين آمده است.
«انا ارسلنا عليهم ريحاً صرصراً يوم نحس مستمر. تنزع الناس كأنهم اعجاز نخل منقعر»
ما بر آنان در روز شومى به طور مداوم، تند بادى توفنده فرستاديم كه مردم را از جا مى كند، گويى تنه هاى نخلى بودند كه ريشه كن شده باشد.
و در سوره الحاقه آيه هاى 6 و 7 آمده است:
«و اما عاد فاهلكوا بريح صرصر عاتيه. سخرها عليهم سبع ليال و ثمانية ايام حسوماً فترى القوم فيها صرعى كأنهم اعجاز نخل خاويْه»
و اما عاد به تند بادى توفنده سركش هلاك شدند. آن را هفت شب و هشت روز پياپى بر آنان بگماشت. در آن مدت مردم را فرو افتاده مى ديدى. گويى آنها تنه هاى نخلهاى ميان تهى اند.
اين آيات، بزرگى هيكل آنان را مى رساند كه به مانند تنه درخت خرما بوده اند. اگر اين آيات را در كنار آيه هاى سوره فيل بگذاريم كه در آنجا فيل سواران را پس از نابودى مانند گياه و كاه جويده شده مى داند،«فجعلهم كعصف مأكول»(فيل، 105 / 5)، معلوم مى شود كه حقاً قوم عاد هيكلهاى بزرگ و درشتى داشتهاند كه اينان نظير تنه خرمايند و آنان نظير گياه جويده شده و قبلاً از زبان خود آنان بيان شده كه گفتند كسى قوىتر از ما نيست و خداوند هم آن كلام را تكذيب نكرد و فرمود: خداوند خالق آنان قوىتر است.
باز از اين آيات روشن مى شود كه باد در چندين روز متوالى ادامه داشته است و قبلاً گذشت كه همه چيز را شن فرا گرفت:«لا يرى الا مساكنهم»(احقاف، 46 / 25)، مگر خانه هاى آنان كه از تل شن سر كشيده و ظاهر بوده است، چيزى ديده نمىشد. با توجه به
شن زار بودن منطقه مصر و وجود شنهاى زيادى در دور اهرام و پيدا شدن برخى اهرام نيمه تمام در زير شنها و پيدا شدن جسدهاى پوسيده انسانهاى بزرگى كه آقاى محمد سمير عطا در مصاحبه خود اشاره كرده بود، همه و همه فرضيه ايشان را قريب به يقين مى كند.اگر دو سه قرينه اخيرى كه غير تفسيرى است، كنار بگذاريم تا بحث تفسيرى صرف بماند، باز اطمينان نسبى براى يك مفسر به دست مى آيد كه اهرام متعلق به قوم عاد است.
باز در سوره فجر آيه هاى 6 تا 8 ويژگى هايى مى گويد كه تنها با مصر و با اهرام سازگارى دارد.
«الم تركيف فعل ربك بعاد. ارم ذات العماد. التى لم يخلق مثلها فى البلاد»
مگر نديدى كه پروردگارت با عاد چه كرد، ارم داراى ستونهاى بلند كه مانندش در شهرها ساخته نشده است.
درباره ارم، احتمالات گوناگونى گفته شده است برخىآن را اسم قبيله اى دانسته اند و برخى آن را اسم شهرى و گروهى آن را لقب عاد دانسته اند ولى هيچ كدام از اين اقوال با ذات العماد - داراى ستونهاى بلند - مناسب نيست و با آوردن «التى» به صورت مؤنث سازگارى ندارد.
ولى اگر گفته شود ارم همان هرم است و ستونهاى بلند، وصف آن است و«التى لم يخلق مثلها فى البلاد» وصف ديگر آن، بسيار مناسب مى نمايد.
نكته: ساير احتمالهاى تفسيرى در بقيه موارد - صرف نظر از داستان اهرام مصر - هيچ گاه اين قدر قرينه ندارد و براى اثبات يك احتمال يا تقويت آن نياز به اين قدر قرينه و قلم فرسايى و بررسى آيات نيست ولى چون از قديم در ذهن افراد تلازمى بين اهرام مصر و فرعونيان وجود داشته است و بيرون كردن آن تلازم از ذهنها به راحتى امكانپذير نيست، بحث كمى طولانى شد و سعى شد تمامى قرائن ذكر شود و الا اگر كسى ذهنش مشوش به اين تلازم خيالى ساختگى نباشد يكى از اين قراين همراه اين نكته كه ارم همان هرم و اهرام همان آرام است، براى اثبات مدعاى ما كافى است مثلاً اگر ذهنها مشوش نبود تنها كافى بود كه از مفردات راغب نقل شود:«الارم علم يبنى من الحجارْه و جمعه آرام... و قوله تعالى: «ارم ذات العماد» اشارْه الى اعمدْه مرفوعْه مزخرفْه»
«ارم علم و نشانه ايست كه از سنگ ساخته مى شود و جمعش آرام است و قول خداوند كه مى فرمايد:«ارم ذات العماد» اشاره به ستونهاى بلند و آراسته است.
تا به حال پيرامون عاديان بحث شد و معلوم شد با طوفان شن هلاك شدند، خانه ها يشان باقى ماند، خانه ها يشان همچون آيه و نشانه، از دور پيدا بود، پس از طوفان نيز در زير شن مخفى نشد، شهرهاى قوم عاد شن زار بود و نيز داراى باغستانها و چشمه هاى فراوان، افراد قوم عاد داراى هيكلهاى بسيار بزرگى كه قبل و بعد از آن چنان انسان هايى به وجود نيامده است. آنان انسانهاى نيرومندى بودند. ساختمانهاى آنان طورى بود كه گمان مى شد تا آبد ممكن است در آنها سكونت كرد.
با توجه به اين ويژگى ها و معناى ارم، سر زمين مصر و اهرام آن را مى توان مصداق بارز و موجود سرزمين عاد، و كاخهاى آنان دانست و جسدهاى كشف شده پوسيده اى را كه محمد سمير عطا بيان كرده است، نمونه هايى از جسدهاى پوسيده قوم عاد و آنها را مؤيد اين قول دانست كه عاديان در مصر مى زيسته اند.
حال اين سؤال مطرح مى شود كه كاخها و قصرهاى ساخته شده توسط فرعونيان چه شده است؟
مسلماً فرعونيان نيز كاخ هايى براى خود ساخته اند و تا حال اين مسأله در ذهن همگان بوده كه اهرام مصر ساخته فرعونيان است حال با اين فرضيه جديد اندوخته هاى ذهنى قبلى چه مىشود؟
در جواب مى گوييم كه از آيات قرآن به خوبى بر مى آيد كه تمامى مصنوعات و ساختهاى فرعونيان را خداوند نابود كرده است. ابتدا در ذهن همه اين طور خلجان مى كند كه چون فرعونيان در آب غرق شدند، پس حتماً خانه هايشان و كاخهايشان سالم مانده است ولى قرآن اين را كاملاً رد مى كند و با صراحت خبر از ويرانى آنها مى دهد.
در آيه 136 و 137 سوره اعراف مى فرمايد:
«فانتقمنا منهم فأغرقناهم فى اليم... و دمرنا ما كان يصنع فرعون و قومه و ما كانوا يعرشون»
سر انجام از فرعونيان انتقام گرفتيم و در دريا غرقشان ساختيم... و آنچه را كه فرعون و قومش ساخته بودند و آنچه را كه برافراشته بودند ويران كرديم.
«ما كان يصنع فرعون»، شايد خانه ها را بگويد.«و ما كانوا يعرشون» كاخها و كوشكهاى بلند را. به هر حال همه آنها نابود شدهاند در حالى كه اهرام ثلاثه در زمان نزول قرآن سالم و پابر جا مانده بوده و اكنون نيز همين طور است. پس اسناد اين اهرام به فرعونيان، از نظر قرآن صحيح نيست.
لازم به ذكر است كه سوره اعراف از آيه 103 تا 176 داستان حضرت موسى عليه السلام را به طور كامل بيان مى كند و بر خوردهاى با فرعون تا آيه 137 تمام مى شود و بقيه داستان سر گذشت موسى عليه السلام و بنى اسرائيل است.
در آيه 35 و 36 از سوره فرقان تنها در دو آيه، خلاصه سر گذشت موسى و هارون و فرعونيان را بيان مى كند و در آنجا نيز به ويرانى كامل اشاره مى كند.
«و لقد اتينا موسى الكتاب و جعلنا اخاه هارون وزيرا. فقلنا اذهبا الى القوم الذين كذبوا باياتنا فدّمرنا هم تدميرا»
به يقين به موسى كتاب عطا كرديم و برادرش هارون را دستيار او قرار داديم پس به آنان گفتيم:«هر دو به سوى قومى كه نشانه هاى ما را دروغ گرفتند برويد» سپس آنان را به سختى هلاك و ويران كرديم.
در سوره يونس از آيه 75 تا 93، داستان موسى و فرعون را بيان مى كند، برخى از آن آيات را كه در رابطه با بحث ما مفيد است ذكر مى كنيم:
«و قال موسى ربنا انك اتيت فرعون و ملأه زينة و اموالا فى الحياْ الدنيا ربنا ليضلوا عن سبيلك ربنا اطمس على اموالهم و اشدد على قلوبهم فلا يؤمنوا حتى يروا العذاب الاليم. قال قد اجيبت دعوتكما فاستقيما... حتى اذا ادركه الغرق... فاليوم ننجيك ببدنك لتكون لمن خلفك آية و ان كثيراً من الناس عن آياتنا لغافلون»(بخشى از آيات 88 تا 92 سوره يونس)
و موسى گفت: پروردگارا! تو به فرعون و اشرافش در زندگى دنيا زيور و اموال دادهاى، پروردگار را تا مردم را از راه تو گمراه كنند، پروردگارا! اموالشان را نابود كن و آنان را دل سخت گردان كه ايمان نياورند تا عذاب دردناك را ببينند. فرمود دعاى هر دوى شما[ موسى و هارون] پذيرفته شد پس ايستادگى كنيد... پس فرعون و لشكريانش از روى ستم و تجاوز آنان را دنبال كردند تا وقتى كه در شرف غرق شدن قرار گرفت... پس امروز بدن تو را نجات مى دهيم تا براى كسانى كه از پى تو مى آيند آيه اى باشد.
روشن است وقتى موسى عليه السلام دعا مى كند كه آنان و اموالشان از بين بروند و خداوند دعاى او را اجابت مى كند، همه آنان و همه اموالشان از بين مى رود و شكى نيست كه كاخها و زينتها نيز از اموال آنان بوده است و بنابراين همه نابود شده است حتى يك جسد بى روح فرعون را كه خداوند نگه مى دارد، هدف از نگه دارى آن را بيان مى كند. بنابراين اگر اهرام از آن فرعونيان باشد احتمالاً با استجابت دعاى موسى و با ذكر نكردن علت نابود شدن آنها در آيه، نمى سازد.
برخى فكر كرده اند برج و كوشكى كه فرعون دستور ساختن آن را به همان داد، چيزى شبيه اهرام مصر يا يكى از آنهاست، در حالى كه فرعون چگونگى ساختن را نيز به هامان آموخت و گفت<بر گل، آتش بيفروز»، بنابر اين آن بنا و برج اگر ساخته شده باشد حتماً غير از اهرام ساخته شده از سنگ است:
«و قال فرعون يا ايها الملأ ما علمت لكم من اله غيرى فأوقدلى يا هامان على الطين فاجعل لى صرحاً لعلى اطلع الى اله موسى...»(قصص، 28 / 38)
و فرعون گفت اى بزرگان قوم، من جز خويشتن براى شما خدايى نمىشناسم، پس اى هامان برايم بر گل آتش بيفروز و برجى براى من بساز شايد به خداى موسى اطلاع يابم.
حتماً هدف فرعون از ساختن برج، منحرف ساختن ذهن مردم از سخنان موسى بوده و مى خواسته با امكانات زياد و سر و صدا به برج سازى مشغول شود و هر روز مردم از چگونگى برج با خبر شوند تا سخنان موسى به فراموشى سپرده شود. در چنين جوّى اگر ساختن برج يا كاخى از سنگ برايشان امكانپذير بود حتماً به آن اقدام مى كردند چون به هدفشان نيز نزديكتر بود و سوار كردن يك سنگ چندين تنى بر كار، و نصب كردن جرثقيلهاى بزرگ يا ايجاد تپه هاى شنى براى غلطاندن آن سنگها بيشتر شگفت آميز مى نمود.
بالاخره اين برج و بارو هر چه بوده و بر فرض اينكه ساخته شده باشد، آيه 137 سوره اعراف و 36 سوره فرقان خبر از نابودى آن داده است و حتماً بابناهاى موجود در مصر تطبيق نمى كند. چون «فاجعل لى صراحاً»«براى من برجى بساز» برج را از اموال فرعون مى داند و موسى دعا كرده كه «اطمس على اموالهم»«اموالشان را نابود ساز». بنابر اين نابودى چنين بنايى از خواسته هاى موسى بوده كه اجابت شده است «قد اجيبت دعوتكما».
سوره غافر نيز از آيه 24 تا 46 مربوط به قصه موسى و فرعون و مؤمن آل فرعون و جز آن است و در آيه 36 دستور برج سازى فرعون به هامان را مطرح مى كند ولى سخنى از گل و آتش به ميان نمى آورد.
«و قال فرعون يا هامان ابن لى صراحاً لعلى ابلغ الاسباب. اسباب السموات فاطلع الى اله موسى»
و فرعون گفت: اى هاما براى من كوشكى بساز، شايد من به آن راهها برسم، راههاى آسمانها، تا از خداى موسى اطلاع حاصل كنم.
يقيناً اين برج همان برج است و هدفها همان هدف، بنابراين، نمى تواند اين برج مطرح شده يكى از اهرام موجود مصر باشد، چون آن برج آجرى بوده است. احتمال اينكه به هامان دستور ساختن دو برج - يكى آجرى و يكى غير از آن - را داده باشد بسيار بعيد است.
در سوره زخرف نيز از آيه 16، قصه موسى و فرعون را بيان مى كند و در آيه 51 تا 53 فرعون مى گويد:
«و نادى فرعون فى قومه قال يا قوم اليس لى ملك مصر و هذه الأنهار تجرى من تحتى افلا تبصرون. ام انا خير من هذا الذى هو مهين و لا يكاد يبين. فلولا القى عليه اسورة من ذهب» فرعون در قوم خود ندا در داد و گفت اى مردم! آيا پادشاهى مصر و اين نهرها كه از زير(كاخ) من روان است از آن من نيست؟ پس مگر نمى بينيد؟ آيا من از آن كسى كه خود بى مقدار است و نمى تواند درست بيان كند بهتر نيستم. چرا بر او دستبندهاى زرين آويخته نشده است؟
انسان معمولاً بهترين و مهمترين چيزى را كه دارد در مقام تفاخر به رخ ديگران مى كشد، همان گونه كه قوم عاد هيكلهاى قوى و بناهاى مجلل خود را به رخ مى كشيدند، مسلماً اگر كاخها و اهرام را فرعونيان ساخته بودند به جاى تفاخر به نهرها و طلاها، به كاخهاى خود افتخار مى كردند. بنابراين روشن مى شود كه در عصر فرعون همه مى دانسته اند كه كاخها و هرمها از آن ديگران بوده و ربطى به فرعونيان نداشته است تنها آنان آن هرمها را تصرف كرده اند و توانسته اند رود نيل را منحرف سازند تا از نزديكى هاى آن عبور كند.
بالاخره آيات ديگر قرآن در سوره هاى دخان، 17 تا 31، ق، آيه 13، ذاريات، قمر، تحريم، حاقه، مزمل، نازعات، بروج و فجر ملاحظه گرديد و در هيچ كدام قرينه اى بر اينكه آن كاخها را فرعونيان ساخته باشند يافت نمى شود بلكه در برخى آيات نظير: 26 دخان «و زروع و مقام كريم» و آيه 58 شعرا «و كنوز و مقام كريم» وجود دارد و نشان مى دهد كه آنان «مقام كريم» يعنى موقعيت خوب داشته اند، ولى هيچ معلوم نيست كه آن موقعيت به معناى ساختن كاخ باشد بلكه شايد در كاخ هايى مسلط بر رود نيل زندگى هاى مرفه و آسودهاى داشته اند.
بنابراين كاخ سازى فرعونيان ثابت نشد، تنها برجى ساختند يا در صدد ساختنش بر آمدند
كه از آجر بود و آنچه ساخته بودند ويران شد و باقى نماند. پس به هيچ وجه نمى تواند اهرام متعلق به فرعونيان باشد، از طرفى عاديان كاخ ساز بودند، و به آنها افتخار مى كردند و كاخها و مساكن آنان باقى ماند و كاخها را از سنگ مى ساختند و قرآن آنها را بى نظير مى داند و كاخهاى آنان به عنوان نشانه باقى ماند.
از مجموع اين قراين كه از آيات قرآن به دست آمد مسلماً اهرام متعلق به قوم عاد است كه بيش از چند هزار سال قبل از فرعونيان مى زيسته اند. بنابراين بدون قراين باستان شناسانه از آيات قرآن مى توان اثبات كرد كه اهرام متعلق به قوم عاد است.
حال اگر قراينى كه باستان شناسان نيز دارند بر مطالب قرآنى و تفسيرى اضافه شود براى هيچ كسى، جاى شك و شبهاى باقى نمى گذارد.
نویسنده: احمد عابدی
______________________________________
بينات ، بهار 1378 - شماره 21
نظرات شما عزیزان: