تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان ندای وحی و آدرس nedayevahi.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 36058
بازدید دیروز : 749
بازدید هفته : 48152
بازدید ماه : 78663
بازدید کل : 10470418
تعداد مطالب : 16946
تعداد نظرات : 80
تعداد آنلاین : 1


حدیث موضوعیاک مهدویت امام زمان (عج)اک آیه قرآناک

 
 
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : شنبه 4 / 4 / 1399

# شفاى فلج

مرحوم حضرت آیة الله حاج شیخ مرتضى حائرى (ره) ، نقل فرمودند: شخصى بود به نام آقا جمال، معروف به

«هژبر» كه دچار پا درد سختى شده بود به طورى كه براى شركت در مجالس مى باید كسى او را به دوش مى گرفت و كمك مى كرد. عصر تاسوعا، آقاى هژبر به روضه اى كه در مدرسه ی فیضیه از طرف مرحوم آیة الله حاج شیخ عبدالكریم حائرى تشكیل شده بود، آمد. آقا سید على سیف (خدمتگزار آیة الله حائرى) كه نگاهش به او افتاد، به او پرخاش كرد كه: سید این چه بساطى است كه در آورده اى، مزاحم مردم مى شوى اگر واقعاً سیدى، برو از بى بى شفا بگیر.

آقاى هژبر تحت تأثیر قرار گرفت و در پایان مجلس به همراه خود گفت: مرا به حرم مطهر ببر، پس از زیارت و عرض ادب، با دل شكسته، حال توجه و توسلى پیدا كرد و سپس به خواب رفت.

در خواب دید كسى به او مى گوید: بلند شو. گفت: نمى توانم. دوباره گفت: مى توانى، بلند شو. سپس عمارتى را به او نشان داد و گفت: این بنا از حاج سید حسین آقاست كه براى ما روضه خوانى مى كند، این نامه را هم به او بده.

آقا هژبر ناگهان خود را ایستاده مى بیند كه نامه اى در دست دارد ، نامه را به صاحبش رسانده و مى گوید: ترسیدم اگر نامه را نرسانم، درد پا بر گردد. البته كسى از مضمون نامه مطلع نشد، حتى آیة الله حائرى. ایشان فرمودند: از آن به بعد آقاى هژبرعوض شد. گویى از جهان دیگرى بود و غالباً در حال سكوت یا ذكر خدا بود.

# هدیه حضرت

یكى از علماى اعلام چنین نقل مى كند : چند سال پیش از زعامت مرحوم آیة الله العظمى بروجردى به طلاب حوزه علمیه قم بسیار سخت مى گذشت، در حدى كه خود اینجانب كه در منطقه خاكفرج مستأجر بودم، به قدرى از بقال محل نسیه جنس برده بودم كه دیگر خجالت مى كشیدم از منزل خارج شوم و از مسیر آن مغازه بگذرم. روزى به فكر افتادم كه این چه وضعى است، تا كى مى شود صبر كرد. اما این كه چه كنم، به نتیجه اى نمى رسیدم! تا این كه با خود گفتم به حرم مطهر

حضرت معصومه(س)

كه عمه سادات است و خود من هم كه سید هستم، مى روم و كنار ضریح مطهر فریاد مى كشم و حرف هاى دلم را مى زنم، هر چه مى خواهد بشود؟!

با عصبانیت، عبایم را به سر كشیدم و به طرف حرم مطهر حركت كردم . از صحن بزرگ وارد شدم و به طرف صحن عتیق رفتم، از دالانى كه حد فاصل این دو صحن است چند قدم جلو رفتم كه ناگهان خانمى به من نزدیك شد، در حالى كه پوشیه به صورت زده بود و بسیار با وقار بود، پاكت نامه اى به من داد و فرمود: آقا سید! این براى شماست، من كه به قصد دیگرى به طرف حرم مى رفتم، پاكت نامه را گرفته و بى توجه چند قدمى جلوتر رفتم و آن خانم هم به طرف صحن بزرگ رفت، یك مرتبه با خود گفتم ببینم در نامه چه نوشته است؟ و قصه چیست؟ نامه را بازكردم و دیدم

دو هزار تومان پول است! با خود گفتم یعنى چه؟ به دنبال خانم رفتم كه بپرسم این پول به چه عنوان و به چه جهت است ؟ به صحن ها و درهاى بیرون مراجعه كردم و اثرى ندیدم! ناگهان زبان دلم به من گفت: چه بسا این هدیه حضرت معصومه(س) است، خصوصاً با آن جمله اى كه خانم به هنگام دادن پاكت بیان كرد. این جا بود كه انقلابى عجیب در من پدیدار شده ، بسیار گریه كردم و به طرف صحن عتیق آمدم ، وارد ایوان طلا شدم، ولى وارد رواق مطهر نشدم، با خود گفتم:

«تو لیاقت ندارى وارد شوى، همین جا كنار در توقف كن، تو مثل یك درنده مى خواستى حمله كنى ، ولى حضرت زودتر یك لقمه غذا جلوى تو انداخت تا آرام شوى!» به هر حال بسیار گریه كردم و با عذر خواهى به منزل برگشتم . این شخصیت بزرگوار كه در حال نقل این قضیه نیز بسیار اشك مى ریخت، هنوز شرمنده آن قصه و نیت اولى بود و مبهوت آن كرامات باهره، پس از لحظه اى دوباره ادامه داد، آن مبلغ پول موجب رونق و بركتى در زندگى ما شد كه به حمدالله هنوز محتاج شخصى نشده ام.

# شفاى چشم بیمار

در عصر مرجعیت آیة الله العظمى بروجردى، چند نفر از آشنایان و بستگان معظم له براى درمان بیمارى چشم یك بانوى علویه از خانواده خود به قم آمده بودند تا پس از زیارت مرقد مطهر حضرت معصومه(س) و دیدار آیة الله بروجردى براى مداواى چشم آن علویه به تهران بروند . آنها پس از دیدار با معظم له به حرم مطهر مشرف مى شوند. یكى از اساتید مورد اطمینان مى گفت: در همان روز ( پس از درس) همراه حضرت آیة الله العظمى بروجردى به منزلش مى رفتیم ، در مسیر راه چند نفر از اهالى بروجرد به حضور آیة الله بروجردى آمدند، آیة الله بروجردى از آنها پرسید:

«پس چرا براى درمان چشم بانو علویه به تهران نرفتید؟!»

آنها با خوشحالى جواب دادند آن علویه در حرم حضرت معصومه(س) متوسل شد و به بركت آن حضرت، چشمانش شفا یافت! آیة الله بروجردى بى آن كه تردید كند، با شنیدن این كرامت، از رفتن به منزل منصرف شده و همان دم براى تشرف به حرم حضرت معصومه(س) روانه شد و با نهایت تواضع به زیارت و شكرگزارى پرداخت. به این ترتیب آن بانوى علویه شفا یافت و دیگر براى معالجه به تهران نرفت.

نكته قابل توجه این كه، مرجع بزرگ آیة الله العظمى بروجردى به صحت این گونه كرامت ها اطمینان داشت، از این رو بى درنگ و خاضعانه از خداى بزرگ و سپس از حضرت معصومه تشكر مى كرد.


# كراماتى به نقل از آیة الله العظمى اراكى

ایشان فرمودند: آقا حسن احتشام (فرزند مرحوم سید جعفر احتشام كه هر دو ازمنبرى هاى قم بودند) نقل مى كردند از آشیخ ابراهیم صاحب الزمانى تبریزى (كه مرد با اخلاصى بود) كه من شبى در خواب دیدم به حرم مشرف شدم. خواستم وارد شوم، گفتند حرم قـُرق است براى این كه فاطمه زهرا(س) و حضرت معصومه(س) در بالای ضریح خلوت كرده اند و كسى را راه نمى دهند. من گفتم: مادرم سیده است، من محرم هستم. به من اجازه دادند، وارد شدم دیدم كه این دو نشسته اند و در بالاى ضریح با هم صحبت مى كنند. از جمله صحبت ها این بود كه حضرت معصومه به حضرت زهرا(س) عرض كرد: حاج سید جعفر احتشام براى من مدحى گفته است و ظاهراً آن مدح را براى حضرت مى خواند.

شیخ ابراهیم این خواب را در جلسه دوره اى اهل منبر كه حاج سید جعفر احتشام هم در آن حضور داشت نقل مى كند. حاج احتشام به شیخ ابراهیم مى گوید: از آن شعرها چیزى یادت هست؟

گفت: بله در آخر آن شعر داشت ( دختر موسى بن جعفر).

حاج سید جعفر احتشام از وعاظ مخلصى بود كه موقع روضه خواندن خودش هم گریه مى كرد.


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
 
 
این وب سایت جهت بسط وگسترش فرهنگ قرآنی ، با لا بردن سطح آگاهیهای دینی اعتقادی تربیتی