برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان ندای وحی و آدرس nedayevahi.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.
ای سرور عابدان عالم، امشب که شب رحلت توست، به درگاهت می آیم تا بر جوانی ام دعا کنی، تا در لطافت و غلظت و رقت و نورانیت تو شناور شوم و ذوب شوم در زلال نگاهت.
ای امام سجده کننده بر تربت کربلا، عروجت بر جاده های گل آذین بسته آسمان و رها شدنت از بی مهری های اهل زمین بر قلب های ما تسلیت باد.
امام سجاد(علیه السلام) پس از جریانات کربلا به عنوان اسیر به شام برده شدند. در یک روز جمعه که یزید در مسجد اموری بود، حضرت را به مسجد بردند تا به عنوان یک اسیر در مقابل مردم ایشان را خوار و خفیف نمایند. امام (علیه السلام) در آن مجلس خطبه فصیحی را ابراز فرمودند که به خطبه ای تاریخی مبدّل گردید و توانست پایه های حکومت اموی را سست و لرزان نماید. بخشی از این خطبه به ویژگی های اهل بیت (علیه السلام) می پردازد که خداوند به واسطه برخی خصلت ها ایشان را به سایرین برتری دارد. شناخت این ویژگی ها سبب می شود اهل بیت و اسوه های حیات را بهتر و بیشتر بشناسیم. از این رو، اکنون در این نوشتار به توصیفی تحلیلی از این بخش از خطبه حضرت(علیه السلام) می پردازیم..
امام چهارم، در مدت عمر شریف خویش، رنج و ناراحتی فراوانی را در زندگی متحمل گشت، به گونه ای که شنیدن آنها قلب هر مؤمنی را به درد می آورد، اوج این سختی و ناراحتی، در حادثه کربلای خونین بر قلب پاک و مطهّر حضرت وارد آمد. عمق مصیبت وارده بر ایشان، در حدّی است که بعد از شهادت سالار شهیدان، در طول 34 سال عمر با برکت خود، هر وقت از مصائب آن حادثه دلخراش یاد می کرد، اشک می ریخت. در روایتی آمده که: هرگاه غذایی نزد او می آوردند گریه می کرد، وقتی آبی برای ایشان می آوردند، اشک از دیدگان مبارک آن حضرت سرازیر می شد. 1
در روایتی آمده است که: روزی یکی از غلامان حضرت، به خاطر شدّت گریه ایشان، گفت: آیا وقت آن نرسیده که گریه شما تمام شود؟! حضرت فرمود:وای بر تو! یعقوب دوازده پسر داشت و تنها یکی از آنها ناپدید شد، و در فراق او، آنقدر گریه کرد که چشمانش نابینا شد و از شدّت غم و اندوه، کمرش خم شد، با اینکه می دانست او زنده است، ولی من مشاهده کردم که پدرم و برادرانم و عموهایم و هفده نفر از خویشانم را در مقابل من کشتند و سر بریدند، پس چگونه نه ممکن است غم و اندوه من به پایان برسد؟! 2
نکته قابل توجه در این باره آن است که: این اشکهای سوزان علاوه بر اینکه ریشه عاطفی داشته و برخاسته از قلب سوخته زین العابدین است، عاملی بسیار کارآمد و مؤثر در تحکیم اهداف حسینی و متزلزل ساختن کاخ ستمگری دستگاه بنی امیه است. زیرا این اشکهای سوزناک، در حقیقت اعلام برائتی است از جبهه ی باطل و طبلی طنین انداز است که بر حمایت از جبهه ی حق نواخته میشود.
در واقع امام چهارم، با این گریه ها به جهانیان اعلام می دارد که حسین بن علی(علیه السلام) حق است و یزید و عمالش باطل. با این اشکهای پرسوز است که کاخ ستم به آتش کشیده شده و نابود می شود. این ناله ها است که یاد و خاطره کربلای خونین را همیشه در دلها زنده نگه می دارد. کربلایی که نام آن، تیری است دردناک بر قلب جنایتکران عالم که در اثر قساوت قلب و کوری چشم باطن از هر نوع ظلم و ستمی بر مردم بی پناه دنیا دریغ نمی ورزند.
بنابراین می توان گفت: اشکهای مظلومانه امام چهارم، ضامن ماندگاری حادثه جانسوز کربلا است، که ما شیعیان نیز باید در زندگی به آن بزرگوار و سایر امامان عزیزمان (صلوات الله علیهم اجمعین) اقتدا نماییم و همواره آسمان دلمان را به وسیله باران اشکی که بر مظلومیّت حسین بن علی (علیه السلام) می ریزیم، بهاری نموده و به خانه قلب و جان خویش صفا و جلا بخشیم.
از بزرگترین حوادث تلخ جهان اسلام که همواره یاد و خاطر آن، قلب و جان آدمی را به درد می آورد، حادثه جانسوز کربلا است.
حادثه جانگداز کربلای خونین، یک حادثه عظیم و بی نظیری است که وقتی انسان با چشمانی باز و دلی سرشار از ایمان به آن می نگرد، به روشنی می یابد که چنین حادثه ای در طول تاریخ بشریت بی سابقه است. آنچه به این جریان بی نظیر، تداوم بخشیده و آن را جاودانه ساخته است، هدف پاک و مقدس قهرمان پدید آورنده آن، یعنی حسین بن علی (علیه السلام) است، زیرا سالار شهیدان اباعبدالله الحسین (علیه السلام) از این قیام خونین هدفی جز، حفظ دین و بر پا نگاه داشتن اسلام ناب محمّدی (صلی الله علیه و آله) و احیاء مذهب حقّه تشیّع نداشته است، که در این امر برای هر انسان عاقلی، جای هیچ گونه شک و تردیدی وجود ندارد.
در حادثه جانسوز کربلا، وجود نازنین امام چهارم(علیه السلام)، به شدت دچار بیماری گشت، و در اثر آن ضعف و سستی فراوانی بر بدن مبارک آن حضرت چیره شد، بگونه ای که حتی توانایی حمل شمشیر را نداشت. همین امر موجب شده که بسیاری از مردم از سر ناآگاهی، امام چهارم را به عنوان امام بیمار شناخته و همواره در صفحه ی ذهنشان این پندار غلط نقش بسته شده که امام سجاد(علیه السلام) شخصی بیمار و ناتوان و ضعیف بوده که چهره ای زرد و رنگ پریده داشته و دارای روحی افسرده و پژمرده بوده است و این بیماری مهلک از ابتدا عمر تا پایان عمر شریف حضرت، با ایشان همراه و عجین بوده است، در حالی که این پندار کاملاً غلط و به دور از واقعیّت است، زیرا امام چهارم تنها در حادثه کربلا به مدّت کوتاهی بیمار شدند و بعد از آن بهبود یافته و در حدود 35 سال چون سایر پیشوایان معصوم (صلوات الله علیهم اجمعین) از سلامت کامل جسمی و روحی برخوردار بود.
چرا امام سجاد(علیه السلام) با شورشیان همکاری نکرد؟
حادثه دلخراش و جانگذار عاشورا، که در مدّتی کوتاه به وقوع پیوست، ضربه ای مهلک بر پیکره حکومت حقّه شیعی وارد نمود، بگونه ای که بعد از آن حادثه جانسوز خبر آن در سراسر کشورهای اسلامی چون انفجاری هولناک لرزه بر اندام مردم انداخت، مخصوصاً در عراق و مدینه و حجاز که در این مناطق رعب و وحشت فراوانی بر قلب و جان مردم قرار گرفت، آنها با خود گفتند یزیدی که آنقدر پلید است که حاضر شده، دست کثیف خود را به خون پاک سالار شهیدان حسین بن علی(علیه السلام) آلوده سازد و فرزندان بی گناه آن حضرت را به اسارت ببرد، به یقین برای حفظ حکومت و قدرت خود، از هیچ گونه جنایتی دریغ نخواهد کرد، که این ترس و وحشت در جریان قیام مردم مدینه و رخ داد فاجعه حرّه اوج بیشتری گرفت.
اعتراف علمای غیر شیعه بر فضائل امام سجاد (علیه السلام)
این روزها از چه و از کجا باید گفت و چگونه؟ از چه کسی سخن به میان آمده است؟ کسی که بزرگان در توصیف او مانده اند. کسی که چون خورشیدی خاک بقیع را منوّر و مقدس کرده است. آنگاه که اسلام شناسی چون رهبری عزیز در وصفش می گوید: «شخصیت امام سجاد علیه السلام از آن شخصیت های دست نیافتنی است.» تکلیف ما روشن است. اما چه کنیم که:
امام زین العابدین(علیه السلام) در مدت امامت خویش، سخت ترین دوران عمر خویش را سپری نمود به گونه ای که، عقل آدمی از درک آن عاجز و ناتوان است و قلم و بیان، توانایی ترسیم عمق آن را ندارد.
حضرت در دوران امامت خویش با شش نفر از خلفای جور، معاصر بود که عبارتند از: 1- یزید بن معاویه (61 – 64 ق) 2- عبدالله بن زبیر (61-73) 3- معاویه بن یزید (مدت چند ماه از سال 64 ق) 4- مروان بن حکم (مدت نه ماه از سال 65 ق) 5- عبدالملک بن مروان (65 -86) 6- ولید بن عبدالملک (86 – 96)
از آن زمان كه حضرت سیدالشهداء - علیه السلام - نهضت را آغاز كرد و از وطن خویش مدینه خارج شد تا هنگام شهادت فرزند دلبندش زینالعابدین - علیه السلام - ملازم او بود و بعد هم رنج اسیری و سفرهای تلخ و سخت را تا بازگشت به مدینه بر دوش كشید.
امام سجاد علیه السلام، امام عشق است؛ امام نیایش، امام پرستش.
امام سجاد علیه السلام، امام شجاع و بلیغ است نه امام حسرت و دریغ.
او بیمار نبود؛ بیمار، کوفه بود که سجاد به پرستاریش رفته بود. بیمار، کوفه بود که ندانست پیمان یعنی چه؟ بیمار کوفه بود که گمان می کرد اهل بیت پیامبر خارجی اند. بیمار شام بود که با سنگ و چوب، به استقبال خاندان پیامبر آمده بود.
سجاد آمده بود که کوفه و شام بیمار را شفا بخشد. او با خود شفا آورده بود. او ذوالفقار سخن را از نیام برکشید و بر فرق وجدان کوفه، فرو کوفت. کوفه خواب بود، کوفه مریض بود، کوفه بی جان بود.
امام سجاد علیه السلام، این جسد بی جان را چنان به تازیانه سخن گرفت که ناگهان به هوش آمد و کم کم فهمید چه جنونی از آنان سر زده است و چه مصیبتی آنان را گریبان گرفته است.
بعد از سخنان اعجازگر امام سجاد علیه السلام کوفه از خواب گران بر خاست.
وجدان ملامت گر آنان شروع به انتقام کرد و جسم و جان همدیگر را به تازیانه ملامت بستند: «به خدا تباه شدید و نمی دانید».
امام سجاد، امام سخن است، امام شهامت است امام شجاعت است، او در دربار خوفناک یزید در جمع بوزینگان و بوزینه پرستان، تیغ سخن را برون کشید و خاطره های خونین ذوالفقار را تداعی کرد. او چون آفتاب درخشان در پیکر تاریک شام دمید ونقاب از صورتک های آنان برگرفت. او مدعیان دروغین خلافت را رسوا کرد او تمام رشته های یزید را پنبه کرد. او یزید را کلافه کرد. او در بازگشت به مدینه، پیام خون آلود شهدا را این گونه به اهل مدینه باز گفت:
مردم! پس از قتل حسین کدامتان شادی می کنید؟ کدام دل به یاد او افسرده نمی شود؟
کدام چشم، سرشک خود را باز می دارد و بر ریزش قطرات اشک بخل می ورزد؟
دریاها و زمین و درختان و ماهیان دریا و آسمان و آسمانیان بر حسین گریستند.
سلام بر امام سجاد که عشق و نیایش را در پیکر سخن دمید!
قال الامام علی بن الحسین علیه السلام : ثَلاثٌ مُنْجِیاتٌ لِلْمُؤْمِن: كَفُّ لِسانِهِ عَنِ النّاسِ وَاغتِیابهِمْ وَإشْغالُهُ نَفْسَهُ بِما یَنْفَعُهُ لاَِّخِرَتِهِ وَدُنْیاهُ وَطُولُ الْبُكأ عَلی خَطیئَتِهِ. سه چیز موجب نجات انسان مومن خواهد بود: نگهداری زبانش از حرف زدن درباره مردم و غیبت آنان مشغول شدنش به خویشتن با كارهایی كه برای آخرت و دنیایش مفید باشد و بسیار گریستن بر اشتباهاتش. تحف العقول: ص 204، بحارالا نوار: ج 75، ص 140، ح 3
درباره فرهنگ عاشورا و حضرت سیدالشهداء اقدامات انجام شده و ناتمام و كارهایى كه باید انجام شود، فراوان است. اما اقیانوس بیكران عاشورا آن قدر عمیق و بزرگ و پر حادثه است، كه گوهرهاى آن پایان نمىپذیرد و جز با كشتى نجات حسینى نمىتوان در آن راه پیمود. تنها حسین علیه السلام است كه مىتواند بشریت را به ساحل كربلا برساند و از گردابهاى فكرى و اجتماعى رهایى بخشد.
در طی سه سال گذشته عاشورای حسینی و نوروز ایرانی با یکدیگر مصادف شدند و شور تشیع در ایرانی مسلمان بر حس ملی گرایی فائق آمد و این سه سال عید به عزای حسین(ع) نشست. در طی سه سال گذشته این جمله آرایه هر دیوار و پرچمی بود:" بهار من حسینیه، نگار من حسینیه" ، واین چنین ملت ایران نشان داد که عشق حسین(ع) با تار وپود وجودش آمیخته است . واینک محرمی دیگر در راه است تا در سایه نام ویاد حسین(ع) ویادآوری جانفشانی های او وخاندانش ، جان ما را زنده کند وقطره ایی از خون جان بخش حسین(ع) که در صحرای کربلا جاری شد در رگهای ما وبا در آمیختن با خون ما ، ما را در راه پاسداری از کرامت های انسانی استوار سازد.
از تاثیر واقعه عاشورا بر اذهان تاریخ و بر جان انسان ها بسیار گفته و نوشته اند و پیش از آنکه بخوانیم و بشنویم خود آن را با تک تک تارهای عصبمان احساس کرده ایم. به راستی برجسته ترین چهره عاشورا کدام است؟ به راستی آنچه جانها را در اندوهی جانکاه فرو می برد و چشمان را با بارش مدام همراه می سازد
خوارزمی می گوید: دومین سخنرانی امام(ع) در روز عاشورا بدین صورت بود: پس از آن که هر دو سپاه کاملاً آماده گردید و پرچم های لشکر عمر سعد برافراشته شد و صدای طبل وشیپورشان طنین افکند و سپاه دشمن از هر طرف خیمه های حسین بن علی را احاطه کردند و مانند حلقه انگشتری در میان خود گرفتند، آن حضرت از میان لشکر خویش بیرون آمد و در برابر صفوف دشمن قرار گرفت و از آنان خواست تا سکوت کنند و به سخنان وی گوش فرا دهند؛ ولی آن ها همچنان سر و صدا و هلهله می نمودند که حسین بن علی(علیهما السلام ) با این جملات به آرامش و سکوتشان دعوت نمود:" ویلکم ما علیکم أن تنصتوا إلی فتسمعوا قولی...؛ وای بر شما! چرا گوش فرا نمی دهید تا گفتارم را- که شما را به رشد و سعادت فرا می خوانم- بشنوید که هر کس از من پیروی کند خوشبخت و سعادتمند است و هر کس عصیان و مخالفت ورزد از هلاک شدگان است و همه شما سرکشی هستید، و با دستور من مخالفت می کنید که به گفتارم گوش فرا نمی دهید. آری، در اثر هدایای حرامی که به دست شما رسیده و در اثر غذاهای حرام و لقمه های غیرمشروعی که شکم های شما از آنها انباشته شده، خدا این چنین بر دل های شما مهر زده است. وای بر شما! آیا ساکت نمی شوید؟"