تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان ندای وحی و آدرس nedayevahi.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 23400
بازدید دیروز : 15274
بازدید هفته : 38674
بازدید ماه : 81644
بازدید کل : 11138495
تعداد مطالب : 16946
تعداد نظرات : 80
تعداد آنلاین : 1


Alternative content


حدیث موضوعیاک مهدویت امام زمان (عج)اک آیه قرآناک
 
 
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : جمعه 20 / 3 / 1394

چرا برخى به دين توجّهى ندارند؟ 
علل عدم توجّه به دين و گريز از آن را مى توان در موارد زير جستجو نمود:
1 - عدم شناخت دين 
هر چه شناخت ما از چيزى بيشتر باشد و ارزش و اهمّيت آن را بدانيم ، توجّه ما نيز به آن بيشتر خواهد شد. سرچشمه بى توجّهى برخى افراد به دين و مسايل آن ، نداشتن شناخت درست از دين است . امام رضا عليه السلام فرمودند:
اگر مردم زيبايى هاى سخنان ما را بشناسند، از ما پيروى خواهند كرد.(30)
برخى نسبت به نماز كاهلى مى كنند. هنگامى كه از آنها جوياى علّت مى شويم ، پاسخى مى دهند كه از عدم آشنايى آنها به نماز حكايت مى كند. آنان مى گويند: خداوند چه نيازى به نماز ما دارد؟ اين گروه نمى دانند كه نه تنها خدا به نماز ما و حتّى به خود ما نيازى ندارد، بلكه تمام هستى از ما بى نياز است . زمين چه نيازى به ما دارد؟! زنبور عسل و ساير حيوانات چه نيازى به ما دارند؟ اكسيژن و خورشيد چه نيازى به ما دارند؟ اگر گفته اند خانه خود را روبه خورشيد بسازيم ، معنايش اين نيست كه خورشيد به ما و اتاق ما نياز دارد، بلكه اين انسان است كه به خورشيد و نور و گرماى او نيازمند است .
در دعا مى خوانيم : ((عصَيتُك بجَهلى )) خدايا! به خاطر جهل و نادانى ، فرمانت را عمل نكردم .(31)
اگر انسان ، آثار اعمال صالح را بداند و از مجازات اعمال زشت با خبر باشد، قطعاً اعمال صالح را انجام داده ، از كارهاى ناپسند دورى مى كند. اگر كسى سيگار مى كشد و نماز نمى خواند، به خاطر اين است كه نه بر ضررهاى سيگار واقف است و نه از اسرار و آثار نماز آگاه است .
براى جذب مردم به دين ، لازم است شناخت از دين و معارف آن در جامعه رواج يابد و رابطه بين اسلام شناسان و نسل نو بيشتر شود. بايد هر دانشجو و هر جوان مسلمان ، با يك عالم اسلام شناس در ارتباط باشد تا معارف دينى را بشناسد و همواره از دين ، تحليل و برداشت صحيح داشته باشد.
در زمان طاغوت ، يكى از استادان ماركسيست در كلاس درس گفته بود: اسلام مى گويد: هر كس دزدى كرد بايد فورا دست او را قطع كرد و اگر حكومت اسلامى تشكيل شود، در هر شهرى بايد سلاّخ ‌خانه اى براى قطع دست ، درست شود. امّا ((كارل ماركس )) مى گويد: هر كس دزدى كرد لابد گرسنه بوده است ، شكمش را سير كنيد، ديگر دزدى نمى كند. شكم سير كردن هنر است ، نه قطع كردن دست !
هنگامى كه يك استاد، مسايل را اين گونه تحليل و القاى شبهه مى كند، بايد به او پاسخ داد: اوّلاً اين حرف غلط است كه هركس دزدى مى كند بر اثر گرسنگى است . گرچه ممكن است دزدى گاهى بر اثر فقر و گرسنگى باشد، امّا در همه جا چنين نيست ، بسيارى از زندانيان ، بر اثر حرص وطمع ، دزدى وكلاه بردارى و گران فروشى مى كنند، ثانياً: هر كس كه دزدى كرد، اسلام دست او را قطع نمى كند، بلكه با بيست وشش شرط، دست دزد قطع مى شود.
خوشبختانه در آن جمع ، دانشجوى با اطلاعى مى گويد: استاد! اسلام با بيست و شش شرط دست دزد را قطع مى كند. لطفاً شما كه به اسلام اشكال وارد مى كنيد، فقط شش شرط آن را بيان فرماييد!
2- اضافه شدن خرافات در دين 
برخى از مردم كه از مذهب دورى مى كنند به خاطر خرافاتى است كه از طرف دوستان نادان و دشمنان دانا به مذهب اضافه مى شود.
اگر به انسان تشنه اى يك ليوان آب دهند، ولى در آن مگسى باشد، آب را به زمين مى ريزد ونمى آشامد. چه بسيار تشنگان دين كه به خاطر وجود خرافات ، از اصل مذهب صرف نظر مى كند، گاهى چيزهايى را كه حلال است بر خود حرام مى كنيم و گاهى خود را پايبند آداب و رسوم دست و پاگيرى به نام دين مى نماييم . بنابراين از عمل بعضى مسلمانان كه مايه فرار مردم از مذهب مى شود، نبايد غافل شد.
3- برداشت و تعبير ناصحيح از دين 
گاهى از دين وتعاليم آن بد برداشت مى شود و اين فهم غلط، به نام دين تبليغ مى شود. صاحب چنين برداشتى بر اين باور است كه هركس ديندار است بايد اين گونه فكر وعمل نمايد. بديهى است فهم نادرست و اشتباه از دين و تعاليم آن و تبليغ اين برداشت هاى ناصحيح به نام دين ، مانع از جذب ديگران مى شود. نحوه تبليغ دين ، بسيار مهم است . تبليغ دين هم روانشناسى مى خواهد وهم سليقه .
4- عمل برخى از متديّنين  
گاهى رفتار برخى از متديّنين موجب دين گريزى ديگران مى گردد. مانند عرضه غذاى تميز، توسّط فردى كثيف براى شخصى گرسنه .
تحليل هاى غلط از دين 
كسانى كه اعتقادى به دين ندارند - مانند مادّى گراها - ناگزيرند تحليلى و توجيهى براى دين و علّت پيدايش آن ارائه نمايند. برخى تحليل ها و توجيه هاى آنان جنبه روانى و برخى جنبه اقتصادى دارند. كه همه آنها از واقعيّت دورند. البتّه اكنون بطلان بسيارى از آنها آشكار شده و جوابشان نيز داده شده است .(32)
مادّى گراها، درباره ريشه هاى پيدايش مذهب در ميان جوامع بشرى ، ضمن ردّ عقل وفطرت ، امورى چون فقر، جهل و ترس را به عنوان عوامل گرايش به دين و خدا ذكر كرده اند.
فقر 
مادّى گراها مى گويند: يكى از عوامل گرايش مردم به دين و خدا فقر است و در توضيح آن مى گويند: سرمايه داران چون مى خواستند حقّ فقرا و كارگران را غصب كنند، كانالى به نام دين ساختند تا از طريق آن فقرا را استثمار كنند، آنها به محرومان جامعه ، به وسيله عوامل ارتجاع چنين القا مى كنند كه دنيا ارزشى ندارد، صبر و تحمّل داشته باشيد، زيرا خداوند صبر و صابران را دوست دارد، با فقر و بيچارگى بسازيد و هرگز دست به شورش و انقلاب نزنيد، آنچه مهم است آخرت است . بنابر اين سرمايه داران از واژه هايى كه طبقه محروم را بى تحرّك مى سازد سوء استفاده نموده و بدين وسيله آنها را به سكوت و سكون وا مى دارند!
بطلان اين تحليلِ غلط و دور از منطق ، به چند دليل كاملاً روشن است .
اوّلاً: صبر به معناى تسليم شدن و تو سرى خوردن نيست . در جايى كه دين مى فرمايد: (فمن اعتدى عليكم فاعتدوا عليه بمثل ما اعتدى عليكم )(33) هر كس به شما ظلم و تجاوز كرد، همانند آن بر او تعدّى كنيد. چگونه مى توان چنين برداشت ناصحيح را به دين نسبت داد؟
هرگز توجّه به آخرت ، به معناى دست كشيدن از دنيا و بى اعتنايى نسبت به آن و ضايع شدن حقوق فرد توسّط ديگران نيست . در قرآن كريم به تعداد كلمه آخرت ، كلمه دنيا تكرار شده است .
اسلام ، براى تمام واژه هايى كه مورد سوء استفاده قرار گرفته و تحريف شده ، معنايى صحيح و محرّك دارد، معناى انتظار، سكوت نيست ، چنانكه انتظار خورشيد به معناى آن نيست كه شب در تاريكى بمانيم و چراغى روشن نكنيم و معناى انتظارِ تابستان ، اين نيست كه در زمستان وسيله گرم كننده نداشته باشيم .
آرى ، انتظار ظهور امام زمان عليه السلام براى اصلاح ، به معناى سكوت و زير بارِ ظلم رفتن نيست .
معناى صبر، تحمّل ظلم نيست . بلكه صبر، يعنى استقامت در برابر ظالم و پايدارى در گرفتن حقّ. اسلام مى گويد: هر كه در راه گرفتن مال خود از دشمن و يا حفظ آن از دستبرد كشته شود، شهيد است . يعنى براى گرفتن حقّ بايد تا مرز شهادت استقامت نمود.
معناى تعبير ((دنيا ارزش ندارد))، اين نيست كه دنيا را از دست بدهيم ، بلكه منظور آن است كه ارزش انسانى كه جانشين خدا در زمين است ، بيش از دنياست و نبايد دنيا براى انسان هدف باشد.
اسلام علاوه بر آنكه اموال نامشروع را از سرمايه داران مى گيرد و به صاحبان آن مى دهد، به محرومان نيز خطاب كرده ، مى فرمايد:
تواضع و فروتنى در برابر سرمايه دار ممنوع است و هر كس به خاطر مال در برابر كسى تواضع كند يك سوّم دينش نابود مى شود. هر كس به پولدارى به خاطر پولش ، با گرمى و احترام سلام كند، خدا در قيامت بر او غضب خواهد كرد. هرگز كسى را به خاطر داشتن مال ، امتيازى ندهيد. نبايد بر سر سفره اى بنشينيد كه در آن تنها افراد مرفّه نشسته اند. چنانكه امام رضا عليه السلام با بردگان بر سر يك سفره غذا مى خورد و حضرت سليمان با آن همه عظمت ، با مساكين زندگى مى كرد و امام على عليه السلام روى خاك مى نشست .
ثانياً: اگر سرمايه داران ، دين را به وجود آورده باشند، نبايد انبيا، فقرا را در برابر سرمايه دارانِ زورگو بشورانند و به قيام وادارند.
ثالثاً: دين ، سرمايه دارى را محدود وبسيارى از منابع درآمد را ممنوع مى كند، رشوه ، كم فروشى ، گران فروشى ، ربا، كلاه بردارى و دزدى به شدّت در دين مردود است . بديهى است كه هيچ گاه يك سرمايه دار، طرفدار پيدايش دينى نيست كه او را از ثروت اندوزى باز مى دارد و به بهانه هاى مختلف جيب او را به نفع فقرا خالى مى كند و حتّى گاهى اموال او را مصادره نمايد.
توجيه ديگر مادّى گراها اين است كه دين ساخته خود فقراست . فقرا، دين را براى آرامش خود ساختند. آنها گفتند: اگر دنيا نداريم ، مهم نيست در عوض آخرت داريم و آخرت بهتر است . به جاى اينكه برويم دنبال كار وبازار، مى رويم دنبال مسجد و عبادت .
اين تحليل هم اشتباه ومغرضانه است . كجاى دين طرفدار تنبلى وبى تحرّكى است ؟ از اميرمؤ منان عليه السلام پرسيدند: چه چيزى بار شتر است . فرمود: صد هزار درخت خرما. تعجّب كردند، بعد متوجّه شدند كه صدهزار هسته خرما بار شتر است . تفكّر اميرمؤ منان اين گونه است كه از هر هسته خرما بايد در انديشه توليد يك درخت خرما بود. آن حضرت چه مقدار نخلستان ايجاد نمود وقنات آب احداث كرد! پيامبران الهى يا كشاورز بودند يا دامدار ويا نجّار وخيّاط.
ترس  
بعضى از مادّيون كه نمى توانند به جهان بينى توحيدى و برخاسته از عقل و فطرت پى ببرند، گفته اند: ريشه ايمان به خدا ترس است ! توضيح اينكه انسان همان گونه كه در كودكى پناهگاهى به نام والدين دارد، در بزرگسالى هم پناهگاهى به نام خدا براى خود ساخته است ، زيرا انسان ، هم از نظر زور و قدرت محدود است و هم حوادث و خطرها فراوانند.
انسان هاى اوّليه كه در برابر حوادث ناگوار و خطرناكى - از قبيل زلزله و رعد و برق و... - قرار مى گرفتند براى خود پناهگاه موهومى فرض مى كردند و هرگاه مى ترسيدند با پناه بردن به خداىِ خود ساخته ، به روان مضطرب خود آرامش مى بخشيدند. بنابراين ، ريشه ايمان به خدا ترس است !
در پاسخ بايد گفت :
اگر ريشه ايمان به خدا، ترس باشد، بايد هر كه ترسوتر است ايمانش بيشتر باشد. و جاهايى كه ترس زياد است ، ايمان به خدا هم زياد باشد.
اگر ريشه ايمان به خدا ترس است ، بايد افرادى كه ترسو نيستند دين نداشته باشند! و در مواردى كه در انسان احساس ترس نيست ، توجّه به خدا هم نباشد، در حالى كه هست .
شايد در اينجا سؤ الى به ذهن خواننده گرامى برسد كه اگر منشاء ايمان به خدا و گرايش به مذهب ، ترس نيست پس چرا هنگام ترس ، انسان متوجّه خدا مى گردد، چرا هنگامى كه بيمار به اتاق جرّاحى مى رود و يا راننده اى ماشينش در حال واژگونى است به ياد خدا مى افتد؟
در پاسخ مى گوييم : درست است كه انسان در حال ترس ، به سوى خدا مى رود، امّا اين بدان معنا نيست كه ريشه ايمان به خدا و گرايش به دين ترس است . اگر انسان هنگام تشنگى به سراغ آب مى رود، به معناى آن نيست كه اب ساخته ذهن بشر است ، بلكه به عكس ، به معناى آن است كه آب يك واقعيّتِ موجود است كه تشنگى ، ما را به سوى او مى كشاند.
عقل انسان آثار دقيق و ظريف و حساب شده اى را مى بيند و به وجود خداوند متعال پى مى برد، فكر مى كند: من كه فعلا هستم ، خودم ، خودم را نيافريدم وگرنه ممكن بود خود را قوى تر و زيباتر بيافرينم و يا در خود تغييراتى دهم ، ديگران هم كه مثل منند، بنابراين يك قادرى مرا ساخته است . او در اين فكر و نتيجه گيرى ، دلهره و ترسى ندارد. عقل و فطرت بيدارش او را به سوى خداى متعال رهبرى مى كند.
جهل 
گروهى از مخالفان دين ، كه با حقّانيّت خداشناسى بر اساس رهنمود عقل و فطرت مخالفند، مى گويند: ريشه ايمان به خدا جهل است ! اينان معتقدند: براى انسان ها مسائل و حوادثى پيش مى آمده كه دليل آنها را نمى دانستند، هر كجا و در هر مساءله اى از تفسير علمى آن عاجز مى شدند پيش خود، خدايى فرض مى كردند و مى گفتند: اين كار، كار خداست .
مثلاً چون علّت خورشيدگرفتگى و ماه گرفتگى و زلزله و پيشامدهاى ديگر را نمى دانستند، خدايى را پيش خود تصوّر مى كردند تا بگويند اينها كار اوست ، از اين جا بود كه مساءله اى به نام خدا مطرح شد!
حقيقت اين است كه بايد گفت : روزگار اين حرف ها سپرى شده و از اوّل هم خريدارى نداشت ، زيرا:
1- اگر ريشه ايمان به خدا جهل به علل حوادث طبيعى باشد، بايد هر كه جهلش ‍ بيشتر است ، ايمانش بيشتر باشد!
2- اگر ريشه ايمان به خدا جهل باشد، بايد كتاب هاى آسمانى مردم را به جهل تشويق كنند! در صورتى كه قرآن در آيات متعدّدى به بيان فضيلت واهميّت علم و دانش ‍ پرداخته ، مردم را به فرا گرفتن آن تشويق كرده است .
(يرفع اللّه الّذين امنوا منكم والّذين اوتوا العلم درجات )(34)، (هل يستوى الّذين يعلمون و الّذين لايعلمون )(35)
3- اگر ريشه ايمان به خدا جهل باشد، بايد رهبران دينى ، افراد جاهلى باشند در حالى كه آنان از همه داناترند.
3- اگر ريشه ايمان به خدا جهل باشد، بايد هر كه به علمش اضافه و از جهلش كاسته مى شود، بى ايمان تر شود! و بايد همين كه انسان به علل بعضى از حوادث پى برد، دست از ايمان به خدا بردارد، در صورتى كه امثال گاليله ها، انيشتين ها و بوعلى ها - كه خود كشف كننده بعضى علل طبيعى هستند - به خدا ايمان دارند. راستى مگر كشف يك يا چند قانون طبيعى ما را از وجود قانون گذار بى نياز مى كند؟
بديهى است كشف قوانين طبيعى و آگاهى و اطلاع از اسرار هستى ، در گرايش انسان به خدا و ايمان به او بسيار مؤ ثر است .

موضوعات مرتبط: اعقاید شناسی
برچسب‌ها: اصول عقاید
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : جمعه 20 / 3 / 1394

نياز به دين
بحث اصول عقايد را با طرح سؤ الى شروع مى كنيم :
آيا انسان به دين نياز دارد؟
قبل از پاسخ اين سؤ ال ، لازم است ابتدا نيازهاى انسان را ذكر كنيم .
هر انسانى سه نوع نياز دارد:
1- نياز شخصى 2- نياز اجتماعى 3- نياز عالى
نياز شخصى ، مثل نياز به غذا، پوشاك ، مسكن ، همسر.
نياز اجتماعى ، امورى است كه انسان چون در جامعه زندگى مى كند به آنها نياز دارد. مانند قانون ، مقرّرات و رهبر.
نياز عالى ، نياز انسان به شناخت و معرفت است ، كه بشر سؤ الات متعدّدى درباره خود و هستى دارد و مى خواهد خيلى چيزها را بشناسد و بداند و درباره آنها اطلاعاتى داشته باشد. مثلا شناخت هستى و مبداء آن ، شناخت هدف هستى و مقصد و پايان آن ، شناخت راه زندگى و شناخت حقّ و باطل ، از جمله نيازها وخواسته هاى هر انسانى است .
اكنون بار ديگر سؤ ال قبلى را تكرار مى كنيم : انسان چه نيازى به دين دارد؟
پاسخ : در ميان انواع نيازهاى انسان ، دين ، پاسخگوى نيازهاى عالى اوست . انسان ها براى پاسخگويى به نيازهاى عالى خود به دين نيازمندند، و دين به سؤ الات فوق پاسخ مى دهد.
دين توضيح مى دهد كه سرچشمه هستى كجاست ، آفريدگار هستى كيست ، هدفِ هستى چيست ، معيار شناخت حقيقت كدام است و مسئوليّت ما در اين مجموعه چيست .
كدام راه ؟ 
ما انسان ها، براى سعادت و رشد خود به برنامه و طرح نيازمنديم و از سه طريق مى توانيم برنامه مورد نياز خود را به دست آوريم . به عبارت ديگر سه راه پيش روى ماست :
1- طبق ميل و سليقه خود عمل كنيم .
2- طبق خواسته هاى مردم برنامه خود را تنظيم كنيم .
3- خود را تسليم خدا نماييم و راه خود را فقط از او بگيريم .
راه خود 
راه خود ساخته ، هرگز راه مطمئنّى نيست ، زيرا معلومات ، اطلاعات و دانش انسان بسيار محدود است . او شاهد صدها اشتباه و خطا در اعمال گذشته خويش است . وجود پشيمانى هاى بسيار در زندگى ما دليلى است بر اشتباه بودن راهى كه رفته ايم و چه بسيار از تصوّرات ، برداشت ها و قضاوت هاى ما، كه بعدا معلوم مى شود اشتباه بوده است .
مضافاً، طوفان غرائز هر لحظه انسان را از سويى به سويى مى برد وخواسته هاى جديدى را مطرح مى كند، با اين وضع آيا صلاح است باز هم در انتخاب راهى كه به سعادت يا شقاوت هميشگى انسان مربوط مى شود، طبق فكر ناقص وعلم محدود خود عمل كند؟!
راه مردم 
راه دوّم نيز در نامطمئن بودن ، دست كمى از راه اوّل ندارد، چون همان خطا و سهو و محدوديّت كه در دانش و انديشه من بود در نظريه ديگران نيز هست . همان گونه كه من در دام هواها و هوس هاى خويش گرفتارم ، ديگران نيز همين گرفتارى را داشته و دارند و همان طور كه من بارها پشيمان شده و مى شوم ، ديگران نيز همين پشيمانى را داشته و خواهند داشت .
از همه اينها گذشته ، هيچ دليلى وجود ندارد كه من از سليقه خود صرف نظر كنم و دنبال سليقه هاى گوناگون ديگران باشم . آزادى خود را رها كرده ، اسير كسانى شوم كه نه حقيقت مرا مى شناسند، نه سعادت ابدى مرا مى دانند و نه معلوم است كه خير خواهم باشند.
راه دين يا راه برتر 
راه دين ، راهى است كه آفريدگار براى ما قرار داده و بديهى است كه سازنده هر كالايى به مشخّصات و نيازهاى آن از ديگران آگاه تر است و بهتر از هر كسى مى تواند مقرّرات مربوط به نحوه استفاده و يا حفظ و نگهدارى آن را مشخّص نموده ، اعلام كند.
آيا وجود انسان ، از يك كالاى ساخته دست بشر كمتر ويا ساده تر است ؟! راه ما و مقرّرات و قوانين زندگى ما را نيز بايد سازنده وخالق ما يعنى خداى بزرگ بيان كند، زيرا او از هر كس نسبت به بندگان خود آگاه تر و مهربان تر است .
انتخاب راه دين ، سفارش عقل است 
علاوه بر مطالب فوق ، انتخاب راه دين ، امرى كاملا عقلانى ومنطقى است ؛ زيرا انسان عاقل هميشه احتمال خطر را خصوصا اگر مهم باشد، جدّى مى گيرد.
در جمعى كه به مسافرت مى روند، آن كسى بر مبناى عقل و خرد گام برمى دارد كه هنگام سفر و احتمال خطر، چيزهايى با خود برمى دارد، طنابى براى بكسل كردن ، زنجير چرخى براى يخبندان ، جك و زاپاسى براى پنچرى ، چراغ قوّه اى براى تاريكى و چوب و چماقى براى حمله دزدى مسلح .
انسان عاقل همواره به پيش آمدهاى احتمالى سفر فكر مى كند و اين وسايل را همراه خود مى برد، در مقابل ، افرادى كه از عقل خود بهره اى نمى گيرند، سفر را آغاز كرده ، هيچ يك از وسايل مورد نياز را برنمى دارند. در طول سفر چنانچه مشكلى پيش ‍ نيايد و خطرى اتّفاق نيفتد. كسانى كه اين گونه امكانات را همراه خود برداشته اند ضررى نكرده اند؛ بلكه در طول سفر از احساس آرامش و اطمينان برخوردار بوده اند، امّا اگر نيازى به اين وسايل پيش آمد، كسانى كه همراه خود هيچ وسيله اى ندارند چه كنند؟ مانند همين ماجرا براى كسانى كه در اين دنيا، دين را برگزيده ، دستورهاى آن را اجرا مى كنند با كسانى كه دين را رها نموده و به آداب و اعمال دينى پايبند نيستند، اتّفاق مى افتد.
انسان عاقل ، بر اثر گفتار انبيا و بندگان صالح و صادق ، راه پر مخاطره اى را پيش ‍ روى خود مى بيند، آنان به او گفته اند: روزى فرا مى رسد كه بايد پاسخگوى اعمال خود باشد، پاداش كارهاى نيكش را مى بيند و به خاطر كارهاى زشت و ناپسندش مجازات مى شود. پيامبران الهى او را از ارتكاب گناهان باز داشته و انجام اعمال نيك را به او سفارش كرده اند.
به او گفته اند: سالى يك ماه رمضان ، روزه بگيرد. به جاى آنكه شراب بنوشد از خودِ انگور استفاده كند و روزى چند دقيقه در برابر خالق خويش نماز گزارد و به جاى بى حرمتى به ناموس ديگران ، ازدواج كند و عفّت خود را حفظ نمايد.
حال اگر اين وعده و وعيدها راست نبود و قيامتى به وجود نيامد و سؤ ال و جواب و پاداش و مجازاتى در كار نبود، كسى كه در دنيا ديندار بوده ، مقرّرات و دستورات دين را مراعات نموده ، هيچ ضررى نكرده است . بلكه حداكثر به اندازه اى كه فرد بى دين ، اوقات خود را صرف كارهاى بى ارزش نموده است ، فرد ديندار نماز خوانده ، يا دستورى دينى را انجام داده است ، امّا اگر قيامتى در بين بود، - كه به هزار و يك دليل هست - آن وقت افراد بى دين ، و غير مذهبى و لاابالى چه خواهند كرد!؟ بنابراين مذهبى ها به هر حال برنده اند و افراد لاابالى و غيرمذهبى ، در معرض خطر و ضرر قرار دارند.
البتّه روشن است كه انجام اعمال دينى و پايبند بودن به آداب آن ، صبر و استقامت مى خواهد، فرد ديندار براى انجام تكاليف دينى خود بايد متلك هاى افراد لاابالى را تحمّل كند، بويژه افرادى كه در ميان خانواده ها و دوستان غير مذهبى به سر مى برند بايد تحمّل بيشترى داشته باشند.
قرآن كريم مى فرمايد: روش مجرمان و خلافكاران ، اين است كه به مؤ منان مى خندند. و هرگاه از كنار دينداران مى گذرند (آنها را مورد تمسخر قرار داده و) به يكديگر چشمك مى زنند. و زمانى كه به نزد حزب و باند و گروهشان برمى گردند، مسرورند. (به اصطلاح پشت سر مؤ منان صفحه مى گذارند.) و هنگامى كه آنها را مى بينند مى گويند: اينها گمراهند.(1)
قرآن در اين آيات به چهار نوع برخورد زشت خلافكاران ، اشاره مى كند: خنديدن ، غمزه كردن ، فكاهى گفتن و نسبت گمراهى دادن . آنگاه در ادامه مى فرمايد: در روز قيامت نيز مؤ منان به آنان خواهند خنديد! آرى ، در روز قيامت آشكار مى شود كه زيانكار واقعى چه كسى است !
انتخاب راه دين ، مطابق فطرت است 
فطرت ، بر وزن خلقت و به معناى آن است . هر نوع احساسى در انسان كه در پديد آمدن آن ، استاد و مربّى و تمرين نقش نداشته ، و امرى دائمى و هميشگى ، در همه مردم ، همه مكان ها و همه زمان ها باشد، از آن احساس ، گاه به فطرت و زمانى به غريزه تعبير مى شود. البتّه معمولا غريزه به آن سرى از احساسات و تمايلات گفته مى شود كه در حيوان و انسان ، هر دو باشد، مانند احساس گرسنگى و تشنگى . آرى ، نشانه فطرى بودن يك موضوع همان عموميّت آن است . مثلا علاقه مادر به فرزند، فطرى است ، يعنى احساسى است كه بدون معلّم و مربّى و تلقين ، در آفرينش او نهفته شده و عموميّت دارد، يعنى در هر زمان و مكان و در هر رژيم و نظامى ، اين علاقه را در مادران خواهيد يافت .
البتّه ممكن است عواملى سبب شدّت و ضعف آن احساس شود، زيرا گاهى يكى از احساسات درونى بر ديگرى پيروز مى شود. در انسان ، هم علاقه به مال هست و هم علاقه به خوشى و سلامتى ، ولى اين علاقه ها در همه افراد يكسان نيست ، بعضى مال را فداى جان و بعضى جان را فداى مال مى كنند. همان گونه كه در ميان اعراب جاهلى ، علاقه به آبرو و خيال اينكه داشتن دختر ننگ است ، سبب مى شد كه پدر از علاقه به فرزند دست كشيده ، با دست خود، دخترش را زنده به گور كند. بنابراين ، معناى فطرى بودن ، آن نيست كه انسان در عمل نيز دائما دنبال آن برود زيرا چه بسا فطرتى روى مساءله فطرى ديگر را بپوشاند.
يكى از آثار مساءله فطرت ، احساس افتخار است . كسى كه روى مرز فطرت گام بر مى دارد در خود احساس آرامش مى كند، مادرى كه فرزند خود را در آغوش گيرد، احساس غرور مى كند و حتّى به مادرى كه به فرزند خود بى مهرى كرده انتقاد مى كند، آرى ، آن افتخار و اين انتقاد همه از آثار فطرت است .
دينِ فطرى يعنى چه ؟ 
هنگامى كه مى گوييم دين فطرى است ، يعنى مايه ها و ريشه هاى دين در نهاد هر بشرى نهفته است . اصول و فروع دين ، اخلاق و معارف و مبانى دين با خلقت و فطرت انسان هماهنگ است . انسان ها در هر سن و سالى كه باشند و در هر زمان و مكانى كه زندگى كنند، مى خواهند بدانند سرچشمه هستى كجاست ؟ اين ، همان ريشه توحيد است .
انسان مى خواهد كسى او را راهنمايى كند، حقّ و باطل را براى او بگويد، او در درون احساس مى كند به راهنما نياز دارد، و اين ريشه نبوّت و امامت است .
پاداش دادن و كيفر كردن ، همچنين انتظار پاداش و كيفر در برابر خوبى ها و بدى ها در درون هر انسانى وجود دارد. اگر شما گلى به كودكى داديد، لبخند مى زند و اگر او را اذيّت كرديد، اخم مى كند و مى گريد. آن لبخند و اين اخم ، پاداش وكيفر عمل شماست واين عكس العمل فطرى ، ريشه اعتقاد به معاد است .
تشكّر از ولىّ نعمت و اظهار خضوع در مقابل كسى كه به انسان خدمتى كرده ، ريشه عبادات و نماز است .
توجّه به محرومان و مستمندان و علاقه به رفع مشكلات همنوعان ، ريشه خمس و زكات و انفاق است .
توجّه به نجات يك انسان گرفتار و كسى كه در خطر است و علاقه به سعادت ديگران ريشه امر به معروف و نهى از منكر است .
البتّه نحوه انجام عبادات و اينكه مثلا نماز را چگونه و چند ركعت بخوانيم و با چه زبان و شيوه اى انجام دهيم ، تعبّدى است و بايد ببينيم راهنمايان و رهبران دينى چه شيوه اى را براى ما بيان كرده اند.

موضوعات مرتبط: اعقاید شناسی
برچسب‌ها: نياز به دين
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : یک شنبه 8 / 3 / 1394

خداوند تبارک و تعالی، وجود مطلق و کمال مطلق است که هیچ گونه عیب و نقصی در آن نیست. وجود بی همتایی است که توانایی انجام هر کاری را دارد و به همه اشیاء در تمام حالات و زمانها آگاه است، شنوا و بیناست، دارای اراده و اختیار است، زنده و خالق همه چیز و سرچشمه تمام خیرات و خوبیهاست، و همه موجودات (مخلوقات) رادوست دارد و نسبت به آنها مهربان است.

 

مفهوم واژه خدا از عمومی ترین و ساده ترین مفاهیمی است که همه انسانها حتی کسانی که منکر وجود خداوند هستند، نیز آن را درک می کنند.

 

هر چند شناخت کنه و حقیقت ذات خداوند تبارک و تعالی برای انسان غیر ممکن است ولی از راههای بسیار زیادی می توان یقین به وجود خداوند تبارک و تعالی پیدا نمود. راههای شناخت خدا در یک دسته بندی کلی به راههای زیر تقسیم می شود:

 

1ـ راه عقلی (مثل برهان امکان و وجوب و مانند آن)

 

2- راه تجربی (برهان نظم)

 

3ـ راه دل (برهان فطرت)

 

آسان ترین و بهترین راهها، برهان فطرت (خدا شناسی از راه دل) می باشد که انسان با بازگشت به درون خویش، بی نیاز از هر گونه استدلال عقلی یا مشاهده تجربی خدای خویش را می یابد و از راه دل به کوی یار می رسد.

 

پاسخ تفصیلی

برای روشن شدن پاسخ لازم است به چند نکته توجه داشته باشیم:

 

1 ـ مفهوم واژه خداوند، از مفاهیمی است که هر انسانی حتی منکران وجود خداوند نیز تصویری از آن در ذهن خود دارند. چون همه می دانند خداوند یعنی موجودی که خالق همه موجودات، توانای بر هر کار، آگاه بر همه چیز، بینا، شنوا، حی و زنده، و... می باشد، گر چه وجود چنین خدائی را نپذیرند.

 

2 ـ هر چند مفهوم واژه خداوند از عمومی ترین مفاهیم است، ولی شناخت حقیقت و کنه ذات خداوند برای انسان ممکن نیست، چون ذات خداوند نامحدود و بی نهایت است و علم یعنی احاطه بر معلوم، و انسان چون ذات و خصوصیات او محدود است نمی تواند به حقیقت ذات خداوند پی ببرد.

 

«لا یحیطون به علما[1]، بر خداوند احاطه علمی پیدا نمی کنند» و شاید به همین دلیل است که قرآن مجید در معرفی خداوند از طریق بیان صفات جمال و جلال نظیر غنی، علیم، حکیم، سمیع، بصیر، علی، کبیر، رحمن، رحیم، کبیر، خالق، فاطر و... به معرفی پروردگار متعال پرداخته است.[2]

 

علاوه اینکه انسان از طریق حواس با اشیاء خارجی ارتباط برقرار می کند و معرفتی بدست می آورد و ذات خداوند تبارک و تعالی شبیه و مانند هیچ چیز نیست «لیس کمثله شی».[3]

 

3 ـ هر چند حقیقت ذات خداوند قابل شناخت کامل نیست ولی از راههای بسیار زیادی می توان یقین به وجود خداوند تبارک و تعالی پیدا نمود که در یک دسته بندی کلی به راههای:

 

الف ـ راه عقل مثل برهان امکان و وجوب

 

ب ـ راه حسی و تجربی یا برهان نظم[4]

 

ج ـ راه دل یا برهان فطرت ، تقسیم می شوند. [5]

 

4 ـ آسان ترین و بهترین راه شناخت وجود خداوند ، راه دل یا برهان فطرت است. یعنی در درون اعماق روح انسانی، شناخت، گرایش و عشق به خداوند نهفته است. همیشه یک نقطه نورانی و یک جاذبه نیرومند در درون قلب انسان وجود دارد که خط ارتباطی او با جهان ماوراء طبیعت و نزدیکترین راه به سوی خداست.[6]

 

5 ـ هر چند شناخت خداوند و گرایش به سوی او و نور توحید در درون جان همه انسانها نهفته است ولی آداب و رسوم خرافی، تربیتهای غلط، تلقینهای سوء، غفلت و غرور، مخصوصاً به هنگام سلامت و وفور نعمت، پرده هایی بر آن می افکند، ولی هنگامی که طوفان حوادث از هر سوی وزیدن گرفته و گرداب مشکلات در برابر انسان نمایان گردد، انسان دست خود را از همه اسباب ظاهری کوتاه می بیند و از همه جا نا امید می شود، در این هنگام است که پرده ها کنار می روند و آن نقطه نورانی دل آشکار می شود و هر گونه فکر شرک آلود را از دل زدوده و در کوره این حوادث از هر ناخالصی خالص می گردد[7] و انسان بی اختیار به سوی عالم ماورا طبیعت می رود.

 

به همین دلیل آیات متعددی از قرآن کریم از این طریق، نعمت فطرت خدا جویی را یادآوری می نمایند.[8]

 

پیشوایان بزرگ اسلام نیز کسانی را که در مساله خداشناسی سخت در تردید فرو می رفتند از همین طریق ارشاد می نمودند برای نمونه به این قطعه تاریخی توجه نمائید:

 

مرد سرگردانی که در امر خداشناسی گرفتار شک و تردید شده بود، خدمت امام صادق علیه السلام عرض کرد:

 

« ای فرزند رسول خدا(ص) مرا راهنمایی کن به این که خدا کیست! زیرا وسوسه گران مرا حیران ساخته اند، امام فرمودند: ای بنده خدا! آیا هرگز سوار بر کشتی شده ای ؟ عرض کرد آری، فرمود: هرگز کشتی تو در آنجایی که هیچ کشتی دیگری برای نجات تو نبوده، و قدرت بر شناگری نداشته ای، شکسته است ؟ عرض کرد: آری، فرمود: در آن حالت آیا قلب تو به این امر تعلق گرفت که موجودی هست که می تواند تو را از آن مهلکه نجات دهد ؟ عرض کرد آری. امام صادق علیه السلام فرمود: او خداوندی است که قادر بر نجات است در آنجا که هیچ نجات دهنده و فریاد رسی نیست.

 

نتیجه این که هر انسانی از راه دل و فطرت خود به وجود خداوند قادر، عالم، خالق حی و مهربان و... معرفت و شناخت و گرایش دارد و اگر هم در اثر عواملی از وجود خداوند غافل باشد، نمی تواند انکار کند در دوران زندگی اش حادثه ای رخ نداده است که دست او را از همه جا کوتاه ننموده، و او را متوجه وجود خداوند نکرده باشد. [9]

 

6. گاه آدمی با مشاهده دقیق و اندیشه ورزی در اوصاف و روابط پدیده های تجربی به وجود خداوند و اوصاف او، مانند علم، حکمت و قدرت، رهنمون می گردد. این راه، از آن جا که بر مشاهده جهان طبیعت و مطالعه تجربی پدیده های طبیعی استوار است، راه تجربه نامیده می شود. با توجه به امتیازات ویژه این راه، قرآن کریم توجه خاصی به آن مبذول داشته و در آیات پرشماری، انسان را به تدبر در پدیده های جهان پیرامون خویش، به مثابه آیات و نشانه های تکوینی خداوند، فراخوانده است. پاره ای از محققان اسلامی، با اتکا بر یکی از ویژگی های جهان طبیعت یعنی نظم و انتظام جاری در اشیای طبیعی، استدلالی را بر وجود خداوند سامان داده اند که به دلیل یا برهان نظم موسوم است. بر این اساس، می توان برهان نظم را نمونه روشنی از آنچه که آن را راه تجربی خداشناسی نامیدیم، دانست.

 

«شناخت آیه ای» در قرآن و روایات

 

در جای جای قرآن کریم، می توان آیاتی را یافت که از پدیده های گوناگون طبیعی یاد می کند و آنها را آیه و نشانه ای بر وجود خداوند می شمارد و انسان را به تدبر و تأمل در آنها فرا می خواند. شناخت خداوند از رهگذر نشانه های تکوینی او در جهان خلقت، که نمونه روشنی از راه تجربی خدایابی است، گاه به «شناخت آیه ای و آفاقی» نامیده می شود.[10]

 

گروهی از آیات، آدمی را به اندیشه ورزی در آیات تکوینی خداوند دعوت می کند و انتظام موجود در هستی و در وجود آدمی را دلیل و راهنمایی می داند که اهل خرد و اندیشه را به سوی مبدأ متعالی جهان راهبری می نماید:

 

"مسلماً در آفرینش آسمان ها و زمین، و در پی یکدیگر آمدن شب و روز، برای خردمندان نشانه هایی (قانع کننده) هست".[11]

 

و "روی زمین برای اهل یقین نشانه هایی (متقاعد کننده) است، در خود شما؛ پس مگر نمی بینید؟"[12]

 

گروه پرشماری از آیات قرآنی نیز بر روی پدیده های خاصی انگشت گذارده و آن را به عنوان آیه و نشانه ای بر وجود خدا و علم و قدرت الهی معرفی کرده است. این آیات به قدری فراوان اند که حتی ذکر نمونه هایی از آن ها مجالی بسیار گسترده می طلبد.[13]

 

پیشوایان دین نیز به پیروی از روش قرآن کریم، بر «شناخت آیه»ای خداوند تأکید بلیغی کرده اند. برای نمونه، در حدیث جامعی از امام صادق (ع) خطاب به یکی از یارانش آمده است.

 

ای مفضل! نخستین عبرت و دلیل بر خالق – جل و علا – هیأت بخشیدن به این عالم و گردآوری اجزا و نظم آفرینی در آن است. از این رو اگر با اندیشه و خرد درکار عالم، نیک و عمیق تأمل کنی، هر آینه آن را چون خانه و سرایی می یابی که تمام نیازهای بندگان خدا در آن آماده و گرد آمده است. آسمان همانند سقف، بلند گردانیده شده؛ زمین بسان فرش گسترانیده شده؛ ستارگان چون چراغ هایی چیده شده و گوهرها همانند ذخیره هایی در آن نهفته شده و همه چیز در جای شایسته خود چیده شده است. آدمی نیز چون کسی است که این خانه را به او داده اند و همه چیز آن را در اختیارش نهاده اند. همه نوع گیاه و حیوان برای رفع نیاز و صرف در مصالح او در آن مهیا است. اینها همه دلیل آن است که جهان هستی با اندازه گیری دقیق و حکیمانه و نظم و تناسب و هماهنگی آفریده شده است. آفریننده آن یکی است و او همان شکل دهنده، نظم آفرین و هماهنگ کننده اجزای آن است.[14]

 

7. راه عقل

 

در این راه، هستی خداوند به مدد مقدمات، اصول و روش های کاملاً عقلی ثابت می شود.[15]

 

براهین و ادله فلسفی اثبات خدا، نمونه های روشنی از کاوش های عقلی در راه اثبات خدا است. این راه، در مقایسه با دو راه پیش گفته، ویژگی هایی دارد که پاره ای از آنها بدین شرح است:

 

1. بسیاری از استدلال ها و تبیین های عقلی خدایابی به دلیل پیوند با مباحث پیچیده و عمیق فلسفی، برای کسانی که دستی در بحث های فلسفی ندارند، چندان مفید نیست.[16]

 

2. یکی از امتیازات راه عقلی آن است که می توان در مصاف علمی با شبهات ملحدان از آن سود جست و در مقام احتجاج و مناظره، ضعف و سستی دلالیل منکران را آشکار ساخت و به چالش عقل گرایانی که جز به استدلال عقلی گردن نمی نهند، پاسخ گفت.

 

3. راه عقلی خدایابی می تواند در تقویت ایمان دینی مؤثر باشد؛ زیرا هرگاه خرد آدمی در برابر حقیقتی خاضع گردد، قلب و دل او نیز بدان گرایش قوی تری می یابد. از سوی دیگر، زدودن شک و تردید در سایه استدلال استوار عقلی سهم به سزایی در پیش گیری از آسیب دیدن ایمان دارد.[17]

 

با توجه به کارکرد ویژه راه عقلی از یک سو و با نظر به تمایل فطری ذهن جست و جوگر انسان به بحث های عمیق عقلی و فلسفی از سوی دیگر، دانشمندان مسلمان پژوهش های ژرفی را در زمینه ی خدایابی عقلی به انجام رسانده اند که بخشی از آن به تأسیس براهین نوین وجود خدا یا تکمیل براهین پیشین انجامیده است. یکی از متقن ترین ادله عقلی اثبات هستی خدا، برهان معروف وجوب و امکان است. این برهان به چندگونه تقریر شده است که در این جا به ذکر نمونه ای بسنده می کنیم.

 

می توان چکیده برهان وجوب و امکان را (در تقریر حاضر) چنین بیان کرد: یقیناً در جهان خارج موجودی هست. این موجود اگر واجب الوجود باشد مطلوب ما (که وجود خداوند یا همان واجب الوجود است) ثابت می شود و اگر ممکن الوجود باشد، با توجه به نیازمندی آن به علت و با توجه به امتناع تسلسل و دور، به موجودی نیاز دارد که وجودش معلول موجود دیگری نباشد و چنین موجودی، واجب الوجود (یا همان خداوند) است.

 

تذکر: از آنجایی که سؤال شما از ابهام برخوردار بود و هم می شد آن را سؤالی از وجود خدا دانست و هم سؤالی از ویژگی ها و صفات خدا، در این پاسخ روی اثبات وجود خدا بحث بیشتری صورت گرفته است، چنانچه خواهان آشنایی بیشتر با صفات خدا هستید، مجددا با ما مکاتبه نمایید.

 

 

[1] ـ طه، 110.

[2] ـ تفسر نمونه ج 14، ص 161.

[3] ـ شوری، 11.

[4] تجربی نامیدن این راه به معنای استقلال آن از هر گونه استلال عقلی نیست، بلکه ناظر به این واقعیت است که یکی از مقدمات اساسی آن بر مشاهده تجربی پدیده های طبیعی استوارمی گردد.

[5] معارف اسلامی ،ج، 1،ص،41.

[6] ـ تفسیر نمونه، ج 16، ص 341 و 342.

[7] ـ همان، ص 418 – 422 و 423.

[8] ـ مانند آیه 65 عنکبوت و 30 روم، و 12 و 22 و 23 یونس، 67 اسراء ، 8 و 49 زمر.

[9]  ـ بحار الانوار، ج 3، ص 41.

[10]  گفتنی است که در تفسیر «شناخت آیه ای» که برگرفته از قرآن کریم است، چندین دیدگاه وجود دارد: گروهی از محققان آن را مقدمه ای برای تشکیل یک استدلال عقلی – شبیه به آنچه در تبیین برهان نظم گفته شد – بر وجود خداوند و علم و حکمت او می دانند؛ اما بر اساس تفسیر دیگر، آیات قرآن که آدمی را به تأمل در پدیده های طبیعی فرا می خواند، صرفاً موجب یادآوری معرفت فطری او به خدای خویش می شوند جز تذکر و غفلت زدایی ندارند. رأی سوم بر آن است که آیات مورد بحث در مقام جدال احسن با مشرکان اند؛ آنان که به غلط بت ها و معبودهای دروغین خویش را در کار تدبیر برخی امور دنیا دخیل می دانستند و درک درستی از توحید ربوبی خداوند نداشتند. (بنگرید به: المیزان، علامه طباطبایی، ج 18، ص 154؛ آموزش عقاید، مصباح یزدی، ج 2 – 1، ص 68 و تبیین براهین اثبات خدا، جوادی آملی، ص 43).

[11]  ان فی خلق السماوات والارض و اختلاف اللیل والنهار لآیات لاولی الالباب. (آل عمران، 190).

[12]  و فی الارض آیات للموقنین. و فی انفسکم، افلا تبصرون. (ذاریات، 20 و 21 و نیز بنگرید به: بقره، 164؛ جاثیه، 3-6؛ یونس، 100 و 101؛ ابراهیم، 10).

[13]  آیاتی که بر نشانه بودن پدیده های خاصی تأکید می کنند، در چند گروه کلی جای می گیرند. آیات مربوط به حوزه حیات انسانی عبارتند از:

1. نظام عمومی خلقت انسان: جاثیه، 4 و روم، 20. 2. نظام شکل گیری نطفه در رحم: آل عمران، 6؛ انفطار، 6-7؛ تغابن، 3؛ غافر، 64؛ حشر، 24؛ نوح، 13-14. 3. نظام معرفتی: نحل، 78. 4. نظام اختلاف زبان ها و رنگ ها: روم، 22؛ فاطر، 27 و 28. 5. نظام ارتزاق: غافر، 64؛ اسراء، 70؛ جاثیه، 5 و 20؛ فاطر، 3؛ روم، 4؛ سبا، 24؛ یونس، 31؛ نمل، 64؛ ملک، 21؛ انفال، 26؛ بقره، 22 و 172؛ ابراهیم، 22 و ذاریات، 58. 6. نظام خواب: روم، 23؛ نمل، 86؛ فرقان، 47؛ نبأ، 9 و زمر، 42. 7. نظام پوشاک: اعراف، 26 و نحل، 14 و 81. 8. نظام سکونتی: نحل، 80. 9. نظام ازدواج: روم، 21؛ شوری، 11؛ فاطر، 11؛ نجم، 45؛ قیامت، 39؛ نحل، 72؛ لیل، 3؛ نبأ، 8 و اعراف، 189.

[14]  و نیز بنگرید به: نهج البلاغه، خطبه 186؛ التوحید، شیخ صدوق، باب دوم، ح 2 و بحارالانوار، علامه مجلسی، ج 3، صص 61، 82، 130، 152.

[15]  عقلی نامیدن این راه بدین معنا نیست که تنها در این راه از عقل استفاده می شود، بلکه از آن رواست که به مقدمات و روش های عقلی اکتفا کرده است.

[16]  این معنا با «عمومی» دانستن راه عقلی ناسازگار نیست؛ زیرا مقصود از عمومیت در این جا، عمومیت نسبی است که در مقابل «شخصی بودن» قرار می گیرد. بدین معنا که راه عقلی اختصاص به شخص و احدی ندارد، بلکه افراد متعددی می توانند از آن بهره گیرند.

[17]  راه عقلی به ویژه برای آنان که از شهود باطنی حق تعالی و مشاهده او با چشم دل محروم اند، سودمند است. به گفته مولانا:

چشم اگر داری تو کورانه میا       ورنداری چشم، دست آور عصا

 

آن عصای حزم و استدلال را       چون نداری دید، می کن پیشوا

 

موضوعات مرتبط: اعقاید شناسی
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : یک شنبه 8 / 3 / 1394

ترین های خداشناسی!

خدا

 

براهین وجود خدا متعدد و بسیارند و افراد مختلف با سطح معرفتی و عقلی گوناگون راه های متفاوتی را در اثبات خدای تبارک و تعالی می پیمایند. اما در این میان براهین و استدلال هایی وجود دارند که "ترین" های استدلال های خداشناسی اند! در این نوشتار به بررسی این ترین ها می پردازیم!


اولین ترین!

برهان نظم ساده ترین و آسان ترین برهان خداشناسی است که همه ی افراد آن را به راحتی می فهمند و درک می نمایند. در این برهان بر اساس مفهوم نظم که معنایی روشن است به وجود خداوند تبارک و تعالی استدلال می شود. خاصیت نظم این است که بین امور مختلف رابطه و تناسب و توازن خاصی به وجود می آورد و آنها را به سوی هدف خاصی هدایت می کند. برهان نظم دو مقدمه دارد:

اول آن که در عالم طبیعت، نظام استواری وجود دارد که انسان به خوبی آن را درک می کند. تمام کتاب های علمی جدید در واقع تفسیر و توضیح همین روابط و حقیقت در عالم طبیعت است. این مقدمه بیان گر همان مفهوم نظم است که قابل درک و روشن برای همه ی انسان هاست.

 

براهین سه گانه ای که به ترتیب آسان ترین، نزدیک ترین و محکم ترین براهین خداشناسی هستند "ترین" های سه گانه ای هستند که راه خداجویان را به سوی شناخت حق تعالی می گشایند

"ترین" دوم!

برهان دیگر خداشناسی که نزدیک ترین برهان است برهان انفسی نام دارد. این برهان انسان را فرا می خواند که با نظاره در خودش به وجود خالق پی ببرد، در این برهان چون خود انسان به خودش نزدیک ترین است این برهان نزدیک ترین و دومین "ترین" براهین خداشناسی است! قرآن کریم نیز به این برهان اشاره می نماید از جمله آنجا که می فرماید: "أولم یتفکروا فی أنفسهم، آیا در آفرینش خودشان تفکر نمی کنند؟!" (روم /8)

 

روشن ترین!

برای مفهوم شدن بیشتر این براهین که دو برهان خداشناسی مهم به شمار می روند، مثال ساده می زنیم مثلا ما می خواهیم وجود خورشید را برای کسی اثبات کنیم، به او می گوییم یک راه که ساده ترین است آن است که به اطراف خود بنگرد و ببیند که گیاهان رشد می کنند و همه جا نورانی است و غیره و این نشانه ها او را به وجود خورشید رهنمون می سازد. اما در یک راه دوم که نزدیک ترین است به او می گوییم که به خودش نگاه کند و مثلا تیره شدن رنگ پوستش و یا گرم شدن بدنش را ببیند که این خودش دلیل بر وجود خورشیدی است که گرما و نور تولید کرده است. اما در یک راه دیگر که محکم ترین راه استدلالی است به او می گوییم سرت را بالا بگیر و خورشید را ببین: آفتاب آمد دلیل آفتاب! یعنی خود خورشید دلیل بر وجودش است!

در عالم طبیعت، نظام استواری وجود دارد که انسان به خوبی آن را درک می کند. تمام کتاب های علمی جدید در واقع تفسیر و توضیح همین روابط و حقیقت در عالم طبیعت است

"ترین" سوم!

این راه اخیر که استدلال بر خورشید با خود خورشید است راهی است که در براهین خداشناسی محکم ترین برهان است که از خود خدا به او استدلال می شود. این برهان در اصطلاح اهل فن برهان "لم" نامیده می شود یعنی پی بردن از علت به معلول در مقابل برهان "إن" که حرکت از معلول به علت است. دو برهان قبلی براهین إنی بودند ولی این برهان که محکم ترین برهان خداشناسی است برهان لم است که خود خدا دال بر وجود خود اوست. این طریقه برهان صدیقین است که در نهایت ایجاز و ظاهر سهل آن به شدت دشوار است و فهم آن به سهولت امکان پذیر نیست! علاقه مندان به این برهان را به کتب تخصصی ارجاع می دهیم.

 

نتیجه گیری

براهین سه گانه ای که به ترتیب آسان ترین، نزدیک ترین و محکم ترین براهین خداشناسی هستند "ترین" های سه گانه ای هستند که راه خداجویان را به سوی شناخت حق تعالی می گشایند.

ن. رادفر                

 


منابع:

1- براهین خداشناسی – آیت الله جوادی آملی

2- سلسله بیانات آیت الله دکتر رفیعی در محرم الحرام سال 1391 در قم

3- جهان بینی توحیدی – شهید مطهری (ره)

4- تفسیر المیزان – علامه طباطبایی (ره)

موضوعات مرتبط: اعقاید شناسی
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : یک شنبه 8 / 3 / 1394

واسطه قراردادن پيامبر و اوليا 
وهّابيون مى گويند: اگر نام كسى را در كنار نام خدا ببريد شرك است !
در حالى كه اگر اين سخن آنها درست باشد، خداوند نعوذ باللّه خود مشرك است . زيرا در آيه 74 سوره توبه مى فرمايد: (وما نقموا الاّ اغناهم اللّه ورسوله من فضله ) خداوند و پيامبرش آنها را بى نياز نمودند. و در جاى ديگر مى فرمايد: (اللّه يتوفّى الانفس )(233) خداوند جان ها را مى گيرد. و در جاى ديگرى مى فرمايد: (يتوفّاكم ملك الموت )(234) ملك الموت جان شما را مى گيرد. بنابراين واسطه داشتن ، نه تنها شرك نيست ، بلكه اساس هستى بر مبناى واسطه است .
توسّل به پيامبر و اهل بيت او 
وهّابى ها مى گويند: پيامبر كه مُرد، مُرد، خاك شد و جماد گرديد!
در پاسخ مى گوييم :
اوّلاً ما اين مطلب را قبول نداريم . ثانياً، بر فرض محال ، قبول كرديم ، ما به مقام پيامبر متوسّل مى شويم و مقام زنده و مرده ندارد. مقام ابوعلى سينا محفوظ است چه زنده باشد و چه نباشد.
علاوه بر آن كه ما معتقديم كه پيامبر و اهل بيت او ائمّه ما زنده اند، قرآن مى فرمايد: (و لا تحسبن الذين قتلوا فى سبيل الله امواتاً بل احياء عند ربهم يرزقون )(235) و گمان مبريد كسانى را كه در راه خدا كشته شدند، مرده اند، بلكه آنها زنده و در پيشگاه خداوند روزى مى خورند.
شهدا نه تنها زنده اند، بلكه قرآن مى فرمايد: (فرحين بما اتاهم اللّه من فضله ) آنها به خاطر نعمت هايى كه خداوند به آنها داده است ، خوشحالند.(236)
سالى در مدينه باران نباريد، خليفه دوّم به عبّاس عموى پيامبر براى نزول باران متوسّل شد و گفت : خداوندا! ما در زمان پيامبر به او مراجعه مى كرديم و حالا به عموى او متوسّل مى شويم .
دليلى ديگر بر جواز توسّل 
علاوه بر آيات قرآن و استدلال هاى فوق كه توسّل را جايز مى داند، يك دليل تجربى هم بر جواز توسّل داريم و آن بر آورده شدن حوائج است . ميليون ها انسان مؤ من و معتقد، با توسّل به اهل بيت عليهم السلام حاجات خود را از خداوند مى خواهند و خداوند حاجت هاى آنها را برآورده كرده و مشكلاتشان را برطرف مى سازد. اگر انجام اين گونه كارها شرك است ، پس چرا حاجت ها برآورده شده و اينگونه دعاها مستجاب مى شود؟ چرا آنها ما را كمك مى كنند؟ آيا خداوند متعال و آن بزرگواران ، ما را به شرك سوق مى دهند؟!
نوشتن نام بر روى سنگ قبور 
وهّابى ها اعتقاد دارند نوشتن نام بر روى قبور شرك است . مثلاً وقتى به آنها پيشنهاد مى كنيم كه نام مبارك ائمّه بزرگوار بقيع را روى قبور مطهرشان بنويسيد، مى گويند: اين كار شرك است ! آيا نوشتن نام شرك است ؟
در پاسخ آنها بايد بگوييم ، چگونه نام فلان پادشاه را روى سنگ يادبود احداث و يا تعمير و توسعه فلان مسجد مى نويسيد! آيا به نظر شما اين عمل شرك نيست ؟!
چطور شما نام يك خيابان را در ابتداى آن خيابان مى نويسيد؟ براستى كجاى نوشتن نام و نشانى و مشخّصات شرك است ؟!
گريه بر مردگان و شهدا 
آنان گريه بر مرده را خلاف مى دانند، اگر پدر يك وهّابى فوت كرد، انگار نه انگار كه پدرش فوت كرده است !
بالاخره عاطفه انسانى و مهر پدرى كجاست ؟! مگر پيامبر در مرگ فرزندش ابراهيم نگريست ؟!
سلام و لعن در زيارتنامه ها 
وهّابى ها معتقدند سلام و يا نفرين بر مردگان شرك است ! شنيدم كه امام جماعت مسجدالنّبى گفته است : افتخار مى كنم كه چهل سال است به پيامبر، سلام نكرده ام !
خوب ، اگر سلام به انبيا شرك است ، پس نعوذ باللّه خدا هم مشرك است ، چون خود خداوند به پيامبرانش سلام مى كند؛ (سلام على نوح )(237)، (سلام على ابراهيم )(238)، (سلام على موسى و هارون )(239)، (سلام على ال ياسين )(240)، (سلام على المرسلين )(241).
در قرآن ، هم سلام داريم و هم لعن ؛ در آيات متعدّد خداوند ظالمان را لعن كرده است و ما نيز در زيارتى همچون زيارت عاشورا، كسانى را كه در حقّ اهل بيت پيامبر ظلم كرده اند، لعن مى كنيم . (لعنهم اللّه )(242)، (قاتلهم اللّه )(243)
تبرّك 
آنها مى گويند تبرّك شرك است !
در حالى كه اگر تبرّك شرك است ، پس چرا خليفه اوّل و دوّم را در كنار بدن مطهّر پيامبر دفن كردند؟
اگر شرك است ، پس چرا در مراسم حج ، استلام حجرالاسود و بوسيدن آن مستحبّ است ؟ مگر حجرالاسود، سنگى بيش نيست ؟
طواف دور قبور 
آنها مى گويند به دور قبرها چرخيدن شرك است !
يك پاسخ ظريف و لطيفى در اينجا وجود دارد و آن اينكه در كنار كعبه ، حِجراسماعيل واقع است كه در داخل آن قبور حضرت اسماعيل ، حضرت هاجر و تعدادى از انبيا قرار دارد. در اعمال حج و عمره ، به ما دستور داده اند كه هنگام طواف به دور خانه كعبه ، به دور حِجر اسماعيل هم بگرديم . به راستى اگر چرخيدن دور قبر شرك است ، پس چرا خداوند به ما دستور داده كه به دور قبر بچرخيم و طواف كنيم ؟
سجده بر مُهر 
آنها مى گويند: شما در هنگام نماز سر بر مهر مى گذاريد، بنابراين شما بت پرست و مشرك مى باشيد!
آيا هر كس پيشانيش را روى هر جا گذاشت ، يعنى آن را مى پرستد؟! اگر كسى سر بر روى مُهر گذاشت ، خاك پرست مى شود، پس شما هم مشرك هستيد و شرك شما بيشتر است ، چون سر بر هر چيزى مى گذاريد. بنابراين شما هم موكت پرست هستيد، هم فرش پرست و هم ... .!
در حالى كه چنين نيست ، بلكه در حقيقت ، سجده براى خداوند است و هركس سر بر مهر مى گذارد، خدا را مى پرستد. (وانّ المساجد للّه ، فلاتدعوا مع اللّه احداً)(244)
البتّه برخى از عوام كارهاى غلطى انجام مى دهند، كه مربوط به مذهب شيعه نيست . مثلاً هنگام وارد شدن به حرم مطهّر امام رضاعليه السلام ، پاشنه درب ورودى را سجده مى كنند. بوسيدن اشكال ندارد، ولى سجده ، مخصوص خداست .
روضه خوانى و يادبود 
وهّابى ها مى گويند: روضه خوانى و مراسم يادبود، بدعت است !
حال آنكه خداوند در قرآن ، روضه خوانى مى كند. آنجا كه مى فرمايد: (و كايّن مِن نبىّ قاتل معه ربّيّون كثير فما وَهنوا و ما استكانوا)(245)
يكى از اعمال حج وعمره ، سعى بين صفا و مروه است . حاجى بعد از طواف خانه خدا و بعد از آنكه دو ركعت نماز طواف را به جاى آورد، بايد هفت بار بين صفا ومروه سعى كند. چرا بايد هفت بار بين اين دو كوه را پيمود؟ به ياد حماسه فداكارى يك مادر! هاجر همسر ابراهيم ومادر اسماعيل عليهم السلام .
هاجر، براى يافتن آب ونجات كودك شيرخوار خود، هفت بار اين مسير را پيمود. خداوند مى خواهد اين خاطره همچنان در اذهان زنده بماند. لذا قرآن مى فرمايد: (انّ الصّفا و المروة من شعائر اللّه )(246) و در پايان اين آيه مى فرمايد: (فانّ الله شاكر عليم ) خداوند سپاسگذار و داناست . يعنى اى خانم ! اى هاجر! اگر تو يك روزى به خاطر خدا مشكلات فراوانى را تحمّل كردى ، من هم نمى گذارم نام و خاطره ات ، فراموش شود. در حقيقت شكرگزارى خدا به اين نحو است كه نام و خاطره او را زنده نگه مى دارد.

موضوعات مرتبط: اعقاید شناسی
برچسب‌ها: اصول عقاید
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : یک شنبه 8 / 3 / 1394

4- اختلاف و تفرقه در جامعه 
در جامعه توحيدى ، حكم و قانون وخط، تنها يكى است ، آن هم راه خدا و قانون اوست و مردم همه يك سر پرست دارند. امّا در جامعه شرك ، به جاى يك قانون و يك راه ، مقرّرات و راه هاى متفاوت به وجود مى آيد، هر كسى در فكر تاءييد همان راه و چيزى است كه به وجود آورده و به قول قرآن ، (لذهب كلّ الهٍ بما خلق )(192) در آن جامعه بندگى خدا مطرح نيست ، بلكه بله قربان گويى به اين و آن مطرح است ؛ (إ نّا اءطَعنا سادتنا و كُبَرائنا)(193) مردم در فكر برترى جويى بر يكديگر هستند؛ (و لَعَلى بَعضهم على بَعض )(194) و هر حزب و گروهى فقط به آنچه نزد خودشان هست ، دل خوش مى كنند و كار به حقّ و باطل ندارند، تنها براى مرام و راه خود اصالت قايلند و براى مخالفان خود (گرچه داراى منطقى هم باشند) ارزشى قايل نيستند و به قول قرآن (كلّ حِزب بِما لَديهم فَرِحون )(195)
درگيرى ها وتفرقه ها از آثار اجتماعى شرك است . قرآن مى فرمايد: (لاتكونوا من المشركين من الّذين فَرّقوا دِينَهم )(196) از مشركان نباشيد و خيال نكنيد مشرك ، تنها بت پرست است ، بلكه هر كس با وارد كردنِ سليقه هاى شخصى و نظريّات از پيش ساخته خود، عامل تفرقه در مكتب شود، مشرك است . آرى ، علّت اصلى سقوط امّت ها و ملّت ها در طول تاريخ ، تكيه آنها به غير خدا بوده است .
5 - خوارى و ذلّت در قيامت 
رسوايى و دوزخ از آثار اخروى شرك است . در قرآن ، مكرّر مى خوانيم : در قيامت مشركان مخاطب قرار مى گيرند كه شما در دنيا به سراغ غير خدا مى رفتيد و خيال مى كرديد آنها مى توانند دردى را دوا كنند، اكنون روز گرفتارى شماست آنها را بخوانيد تا چاره اى بيانديشند، (لا تَجعلْ مع اللّه إ لهاً اَّخر فتُلقى فى جهنّم مَلوماً مَدحوراً)(197) به سراغ غير خدا نرويد كه با ملامت به دوزخ پرتاب خواهيد شد.
ريا شرك است 
ريا آن است كه انسان كار نيكى را براى غير خدا انجام دهد.
در حديثى مى خوانيم : ((كل رياء شرك ))(198) شرك مراتبى دارد: گاهى در جلوه اى روشن بروز مى كند، همچون بت پرستان و خورشيد و ماه پرستان و گاهى بسيار خفيف است به طورى كه خود انسان هم نمى فهمد.
ريا بسيار آرام و پنهانى در اعمال و كارهاى ما رسوخ پيدا مى كند، به نحوى كه غالباً انسان حضور ريا را در اعمال خود متوجّه نمى شود.
در حديث مى خوانيم : مساءله شرك و تشخيص آن ، به قدرى دقيق است كه مانند تشخيص حركت مورچه اى بر روى سنگ سياه در دل شب مى ماند، بنابراين ، جز با تلاش و مراقبت دائمى و امدادهاى الهى ، رهايى از مويرگ هاى شرك ممكن نيست .
نشانه هاى شرك 
1 - ايراد گرفتن به قانون خدا و ولىّ او. قرآن مى فرمايد: (اَفَكُلَّما جاءَكم رسولٌ بما لا تهوى انفسكم استكبرتم )(199) آنها قانونى را مى خواستند كه مطابق ميل آنان باشد و اين نفس پرستى است . اعتراض ‍ مى كردند كه مثلاً: (لِمَ كتبتَ علينا القِتال )(200) چرا به ما دستور جنگ و جهاد دادى ! و در برابر غذاى آسمانى مى گفتند: (لن نصبر على طعام واحد)(201)ما با يك غذا نمى سازيم . و هنگامى كه خدا مثَلى مى زد، اعتراض مى كردند اين چه مثالى است كه خداوند مى زند وسؤ ال مى كردند: (ماذا اراد اللّه بهذا مثلا)(202) خداوند چه اراده اى از اين مثال زدن ها دارد.
2 - طاغوت زدگى . طاغوت ، كسى است كه در برابر خداوند ايستاده است . فرمانبردارى از طاغوت شرك است .
3 - برترى دادن غير خدا. قرآن مى فرمايد: (قل ان كان اباؤ كم و ابناؤ كم احب اليكم من اللّه ...)(203) اگر انسان پدر و مادر، همسر و فرزند و خويشان خود را بيشتر از خدا دوست بدارد، اين شرك است .
حزب پرستى ، خط پرستى و باند پرستى شرك است . بعضى از تعصّبات ، وطرفدارى ها كه جنبه غير منطقى دارد ريشه در شرك دارد. البتّه صلابت ، قاطعيّت و استوارى در راه حقّ و دفاع از آن با تعصّب جاهلى و ناآگاهانه تفاوت دارد.

موضوعات مرتبط: اعقاید شناسی
برچسب‌ها: اصول عقاید
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : یک شنبه 8 / 3 / 1394

آثار بى ايمانى 
كسى كه به خداى حكيم ايمان ندارد، انسانى است كه :
1- خود را بى اصالت ، بى هدف و تنها مى بيند و هدفش فقط رفاه و زندگى مادّى است مانند يك حيوان .
2- حركت خود را يك حركت جبرى مى داند، نه تكاملى .
3- آينده خود را پس از مرگ ، نابودى مى داند چون به زندگى بعد از مرگ و بقاى روح عقيده ندارد.
4- راهنماى او در زندگى ، يا طاغوت هاى بيرونى است و يا هوس هاى درونى !
5 - برنامه زندگى او مملوّ از انواع ترديدها، محدوديّت ها، نقص ها و اشتباهات است .
6- در تفسير هستى گيج است ؛ چون نمى داند چرا آمده ؟ و چرا مى رود؟ و هدفش از زندگى چيست ؟ تمام فكرش اين است كه چگونه زندگى كند، نه اين كه براى چه زندگى كند.
ايمان هاى مورد انتقاد 
در قرآن ، از چند نوع ايمان و گرايش ، انتقاد شده است :
1- گرايش هاى موسمى و فصلى . بعضى انسان ها فقط وقتى كه احساس خطر كردند و كشتى خود را در آستانه غرق شدن ديدند فرياد ((يا اللّه )) سر مى دهند. ولى همين كه از مشكل رهايى پيدا كردند و كشتى خود را در ساحل ديدند مجدّدا به سراغ غير خدا رفته ، شرك مى ورزند. در قرآن مى خوانيم : (فإ ذا ركبوا فى الفُلك دعوا اللّه مُخلصين له الدّين فلما نجّاهم الى البرّ إ ذا هم يشركون )(163)
2- گرايش هاى تقليدى . ايمان برخى به خدا، به خاطر تقليد از نياكان است بدون هيچ دليل و برهان منطقى ؛ همچون ايمان بت پرستان كه در جواب انبيا مى گفتند: ما اين عقيده به بت ها را از نياكان خود گرفته ايم . قرآن در اين باره مى فرمايد: (قالوا بل وَجدنا آباءَنا كذلك يفعلون )(164)
3- ايمان سطحى . ايمان برخى انسان ها، سطحى است و در روح و روان و دل آنان نفوذ نكرده است . قرآن مى فرمايد: (قالت الا عراب امنّا قل لم تؤ منوا و لكن قولوا اءسلمنا و لمّا يدخُل الا يمانُ فى قلوبكم )(165) گروهى از اعراب نزد پيامبر آمدند و گفتند: ما ايمان آورده ايم . خداوند به پيامبر فرمود: به اينها بگو: ايمان شما هنوز در قلبتان اثر نكرده است . و شما تنها اظهار ايمان مى كنيد. همانند چاهى كه از درون نمى جوشد، بلكه با دست در آن آب مى ريزند.
4- ايمان بدون عمل . با اينكه علم دارد امّا در مقام عمل تن پروراست . در قرآن آيات زيادى در مقام انتقاد از اين افراد ديده مى شود. (احسب الناس ان يتركوا ان يقولوا امنّا و هم لا يفتنون )(166)
5 - ايمان متزلزل . در برخى ايمان ها ترديد، دودلى و تزلزل ديده مى شود، صاحب چنين ايمانى در انتظار پيشامدهاست كه كدام طرف را انتخاب كند.
قرآن درباره چنين افرادى مى فرمايد: برخى از مردم ، خدا را به حرف و ظاهر مى پرستند، هرگاه به خير و نعمتى برسند اطمينان خاطر پيدا مى كنند و اگر به شر و فقر و آفتى برخورد نمايند از دين خدا برمى گرداند. چنين كسانى در دنيا و آخرت زيانكارند. (فان اصابه خير اطماءنّ به و ان اصابته فتنة انقلب على وجهه ...)(167)
6- ايمان عاريه اى . در كتاب شريف اصول كافى بابى داريم به نام ((باب المعارين )) يعنى كسانى كه دينشان عاريه است . برخى در دنيا دين دارند ولى هنگام مرگ ، بى دين از دنيا مى روند. مانند كسى كه حج بر او واجب شود، ولى به حج نرود، و يا كسى كه زكات اموال خود را نپردازد، هنگام مرگ به او مى گويند: ((فليمت ان شاء يهوديّاً او نصرانيّا))(168)يا يهودى بمير و يا نصرانى .
پيامبر روزى وارد مسجد شد و به پنج نفر از نمازگزاران فرمود: بلند شويد و از مسجد ما خارج شويد، زيرا شما نماز مى خوانيد ولى زكات نمى دهيد.
7- ايمان تبعيضى وگزينشى . برخى ها، از اسلام و قرآن ، فقط آنچه را كه به نفع آنهاست مى پذيرند و آنچه را كه مطابق با اهداف و اميال خود نمى بينند، نمى پذيرند. (و ان يكن لهم الحقّ ياتوا عليه مذعنين )(169) چنين افرادى مى گويند: (نؤ من ببعض و نكفر ببعض )(170)
در صدر اسلام ، عدّه اى نزد پيامبر آمدند و گفتند: ما به تو ايمان مى آوريم به شرط اينكه نماز نخوانيم ، پيامبر فرمودند: دين ، بدون نماز نمى شود.
8 - ايمان تاكتيكى . تعدادى از سران يهود مدينه ، نقشه كشيدند كه يك روز صبح خدمت پيامبر اكرم برسند و ايمان بياورند و بعد از ظهرِ همان روز از اسلام دست برداشته ، مجدّداً يهودى شوند و ادّعا كنند كه اسلام بى فايده است .
آنها مى خواستند بدين وسيله اولاً از مسلمان شدن يهوديان جلوگيرى نمايند و ثانياً در ميان مسلمانان نيز شك و ترديد و تزلزل به وجود آورند كه لابد دين ما دين كاملى نيست ، چون دانشمندان و بزرگان يهودى ، صبح كه مسلمان شدند، غروب با اندكى آشنايى با اسلام از آن دست برداشتند.
خداوند از طريق وحى پيامبرش را آگاه ساخت و فرمود: به مسلمانان بگو: نه از آمدنشان خوشحال گردند و نه از رفتنشان غمناك شوند.(171)
ويژگى هاى ايمان مقبول 
ايمانى مورد پذيرش وارزشمند است كه داراى ويژگى هاى زير باشد:
1- ايمان همراه با استدلال . قرآن همواره از مخالفان خود، برهان و استدلال مى خواهد و مى فرمايد: (فاءتونا بسلطان مبين )(172) اگر دليلى داريد، بر ما ارائه دهيد. طبيعى است كه يك مسلمان نيز بايد در برابر ديگران از دين خود با دليل و برهان دفاع نمايد.
2- ايمان همراه با عمل . در بسيارى از آيات قرآن هنگامى كه سخن از اهل ايمان به ميان آمده است ، بلافاصله ((و عملوا الصالحات )) نيز ذكر شده است . كه اين عبارت به معناى انجام تمامى كارهاى نيك و شايسته است . زيرا همان گونه كه كلمه ((مسجد)) به معناى يك مسجد و كلمه ((مساجد)) به معناى چند مسجد و لغت ((المساجد)) به معناى تمامى مساجد است ، كلمه ((صالح )) نيز به معناى يك عمل نيك و ((صالحات )) به معناى چند عمل نيك و ((الصالحات )) به معناى تمامى كارهاى نيك است . قرآن مى فرمايد: (آمنوا و عملوا الصالحات ) يعنى تمام كارهايشان نيك و شايسته است . بنابراين ، لازم است كه تمامى اعمال مؤ منان صالح و نيك باشد، نه فقط برخى از اعمال آنها.
3- ايمان پايدار. قرآن از مؤ منانى كه در ايمانشان پايدار هستند، تمجيد مى فرمايد و آنها را به بهشت و نعمت هاى آن بشارت مى دهد. (انّ الّذين قالوا ربّنا اللّه ثم استقاموا تتنزّل عليهم الملائكة ...)(173)
4- ايمان كامل . در حديث مى خوانيم : ايمان ده درجه است . بديهى است هر مؤ منى به تناسب عمق ايمان و اعتقادش از درجاتى از ايمان برخوردار است .
شخصى از طرف امام صادق عليه السلام براى سفرى ماءموريّت يافت ، پس از برگشت ، خدمت امام رسيد و شروع كرد به انتقاد كردن از مردم آن منطقه و گفت : آنها ايمان ندارند. امام عليه السلام فرمود: ايمان ده درجه دارد، برخى داراى دو درجه اند و بعضى چهار درجه و گروهى از درجات بيشترى برخوردارند.
در حديث آمده است : اگر مى خواهيد بدانيد فردى چقدر ايمان دارد، ببينيد در برابر دريافت چه مبلغى گناه مى كند. امّا اميرمؤ منان عليه السلام مى فرمايد: به خدا قسم اگر هستى را به من دهند كه پوست جوى را از دهان مورچه اى به زور بگيرم چنين نخواهم كرد. اين مطلب بيان كننده درجه ايمان على عليه السلام است ، يعنى ايمان على عليه السلام از اهميّت هستى بيشتر است .
در دعاى مكارم الاخلاق مى خوانيم : ((الهى بلّغ بايمانى اكمل الايمان )) خدايا! ايمانم را به كامل ترين درجه برسان .
5 - ايمان خالص . ارزش اعمال و ايمان ما به ميزان اخلاص و خلوص ما بستگى دارد، هر چه خالص تر باشد، مقبوليّت بيشترى خواهد يافت . قرآن از كسانى كه ايمان آوردند و ايمان خود را به ظلم نيالودند، تمجيد مى كند. (الّذين امنوا و لم يلبسوا ايمانهم بالظلم )(174) كه مراد از ظلم در اين آيه شرك است .
6- ايمان بر اساس اختيار و آگاهى . انسان داراى اختيار است . شك و ترديد، پشيمانى ، انتقاد و تاءديب ، دليل اختيار انسان است . ايمانى ارزش دارد كه انسان بر اساس ‍ آگاهى و بدون هيچ گونه اجبارى به آن رسيده باشد. چنانكه قرآن مى فرمايد: (لا اكراه فى الدين )(175)
7- ايمان همراه با تفكّر. از ديدگاه قرآن ، ايمانى ارزشمند است كه بر اساس فكر و تعقّل در آفرينش باشد در قرآن مى خوانيم : (و يتفكّرون فى خلق السموات و الا رض ربّنا ما خَلقتَ هذا باطلا)(176) ابتدا در آفرينش زمين و آسمان فكر مى كنند و سپس مى گويند: خداوندا! اين آفرينش بيهوده نيست .

موضوعات مرتبط: اعقاید شناسی
برچسب‌ها: اصول عقاید
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : یک شنبه 8 / 3 / 1394

هماهنگى نظام تكوين و تشريع 
علاوه بر وجود هماهنگى ميان موجودات ، در نظام آفرينش ، نظام تشريع و قانونگذارى الهى نيز شاهدِ هماهنگى هستيم :
1- نظام تكوين به بهترين وجه آفريده شده است .
(الذى احسن كل شى خلقه )(96)
نظام تشريع (قرآن ) نيز به بهترين وجه تدوين شده است :
(اللّه نزّل احسن الحديث كتاباً متشابهاً مثانى )(97)
2- در نظام تكوين دستور به تفكّر داده شده است :
(او لم يتفكّروا فى انفسهم )(98)، (او لم ينظروا فى ملكوت السموات والارض )(99)
در نظام تشريع (قرآن ) دستور به تفكّر و تدبّر وارد شده است :
(افلا يتدبّرون القرآن ام على قلوب اقفالها)(100)
3- در نظام تكوين هيچ عيب و نقصى نيست : (الّذى خلق سبع سموات طباقاً ما ترى فى خلق الرّحمن من تفاوت فارجع البصر هل ترى من فطور)(101)
در نظام تشريع (قرآن ) نيز هيچ نقص و اختلافى نيست :
(و لو كان من عند غير اللّه لوجدوا فيه اختلافاً كثيراً)(102)
4- سرچشمه نظام تكوين ، بركت و عظمت الهى است :
(تبارك الذى جعل فى السماء بروجاً و جعل فيها سراجاً و قمراً منيراً)(103)
(و تبارك الذى له ملك السموات و الارض )(104)
سرچشمه نظام تشريع نيز بركت و عظمت الهى است : (تبارك الذى نزل الفرقان على عبده ليكون للعالمين نذيراً)(105)
جبران كمبودها در آفرينش 
يكى از راه هاى خداشناسى ، دقّت در اين مطلب است كه خداوند چگونه كمبودها را جبران مى كند.
مثلاً وقتى كه بدن انسان زخم مى شود و خون از آن خارج مى گردد، خداوند بدن را به گونه اى آفريده كه با خوردن آب و غذا، خون سازى مى كند، استخوان شكسته را ترميم و بدن ضعيف شده در اثر بيمارى را تقويت مى نمايد.
باران ، آلودگى ها وگرد وغبارها را مى زدايد وهوا را با صفا ولطيف مى سازد.
آب هاى آلوده وكثيف به زمين فرو مى رود وخاك همانند اسيدى كه پشم را مى سوزاند، ميكروب ها را از بين مى برد ومجدّداً از زمين آب زلال مى جوشد.
برگ درختان ، اكسيژن مصرف شده توسّط انسان ها وحيوانات را جايگزين مى كند.
ضعف كودك ، با حمايت و محبّت مادر جبران مى شود. مصيبت ها با فراموشى ، سبك و قابل تحمّل مى شود.
خداشناسى از راه فرض خلاف 
يكى ديگر از راه هاى خداشناسى كه در قرآن يافت مى شود، فرض خلاف است . بدين معنا كه ما در اطراف خود با واقعيّت هاى زيادى مواجه هستيم ، اكنون زمان و مكانى را تصور كنيم كه اين واقعيّت ها وجود نداشته باشد، در آن صورت چه چيزى اتفاق مى افتد و ما بايد چه كنيم ؟
# حركت زمين ، به گونه اى تنظيم شده است كه شب و روز را به وجود مى آورد، حال زمانى را تصوّر كنيد كه هميشه شب باشد. در چنين وضعيّتى ما چه مى كرديم ؟ (ان جعل اللّه عليكم الليل سرمدا)(106)
# هم اكنون زمين در زير پاى انسان مانند گهواره اى آرام است ، (والارض فرشناها فنعم الماهدون )(107) فرض كنيد اگر با شدّت در حال حركت بود آيا افراد مى توانستند بر روى آن راه بروند وزندگى كنند؟ (لونشاء نخسف بهم الارض )(108)
# اكنون با حفر قنات و چاه به آب گوارا مى رسيم ، اگر آب ، به اعماق زمين فرو رود چه كسى براى ما آب فراهم خواهد ساخت ؟ (ان اصبح ماؤ كم غورا)(109)
# اكنون آب شيرين در دسترس ماست ، اگر آبها تلخ و شور شود چه مى كنيم ؟ (لو نشاء جعلناه اجاجا)(110)
# شما درختان را سبز و خرّم مى بينيد، اگر همه آنها هيزم خشك بودند چه مى شد. (لو نشاء لجعلناه حطاما)(111)
# اگر ما حافظه خود را از دست بدهيم و حتّى نشانى منزل خود را فراموش كنيم چه خواهيم كرد؟!
خداشناسى از راه مقايسه 
خداوند در قرآن ، پس از بيان نمونه هايى از آفرينش الهى مى فرمايد:
(هذا خلق اللّه فارونى ماذا خلق الّذين من دونه ...)(112)
اين آفريده خداست ، شما هم به من نشان دهيد كه غير خدا چه آفريده اند؟!
(قل من يُنَجّيكم من ظلمات البرّ و البحر)(113)
چه كسى شما را از تاريكى هاى خشكى و دريا نجات مى دهد؟
(اءمّن يجيب المضطرّ اذا دعاه و يكشف السوء)(114)
چه كسى افراد گرفتار و درمانده را جواب مى دهد؟
(ءاله مع اللّه ...) آيا با خدا معبودى ديگر است ؟
(ءانتم تزرعونه ام نحن الزارعون )(115)
آيا شما دانه هاى بذر را كشت مى كنيد يا ما آن را كشت مى كنيم ؟
اى انسان ! تو از خاك چه چيزى مى توانى بيافرينى و به وجود آورى ؟! تو مى توانى از خاك خشت ، آجر و يا سراميك بسازى ، امّا خداوند از خاك صدها نوع گل ، ميوه ، درخت و برگ و... خلق مى كند. و بالاتر از همه او از خاك انسان مى آفريند. (فتبارك اللّه احسن الخالقين )(116)

موضوعات مرتبط: اعقاید شناسی
برچسب‌ها: اصول عقاید
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : شنبه 5 / 3 / 1394

- آينده نگر باشد. 
دين بايد دورنگر و در فكر آينده مردم باشد، آينده را براى پيروان خود توضيح دهد و راه هاى سعادت و پيشرفت را با آنها در ميان بگذارد. البتّه برخى از مكتب ها به جاى اينكه آخربين باشند آخوربين هستند.
6- جامع باشد. 
دين بايد هم به مسايل نظرى بپردازد و هم به مسايل عملى . هم به اين جهان بيانديشد و هم آن جهان را فراموش نكند. آنچه كه مورد نياز يك انسان و يا جامعه است در آن يافت شود. اين جامعيّت به زيبايى در قرآن مشاهده مى شود، زيرا مسايل مادّى ومعنوى ، دنيوى واخروى در كنار يكديگر ذكر شده اند.
قرآن ، در حالى كه از مسايل زناشويى سخن مى گويد: (نساءكم حرثٌ لكم فاتوا حرثكم اءنّى شئتم ) بلافاصله مى گويد: (و قدّموا لانفسكم )(39) براى آخرت خود توشه اى را پيش فرستيد. يعنى ضمن اينكه در انديشه تاءمين نيازهاى مادّى خود هستيد، در انديشه تربيت اولاد صالح نيز باشيد تا ذخيره اى براى آخرت شما باشد.
دين برتر، دينى است كه هم براى فكر و انديشه پيروان خود برنامه داشته باشد و هم براى دست و زبان و پاى آنها. هم در انديشه جسم مردم باشد و هم در انديشه روانشان . دين جامع ، دينى است كه هم به فكر اقتصاد مردم باشد، هم به فكر تفريح و تاءمين لذّت هاى مشروع آنان .
دين خوب مى گويد: اگر مى خواهى ورزش كنى ، با اين شعار ورزش كن . ((امروز لذّت ، فردا خدمت .)) اين معيار ورزش در اسلام است كه بايد در امورى مثل شنا، قايقرانى ، تيراندازى ، موتورسوارى ، اتومبيل رانى ، آموزش هاى نظامى و... به آن توجّه داشت .
آرى ، انجام اين گونه ورزش ها امروز لذّت دارد و با كسب اين مهارت ها مى توان فردابه جامعه خدمت كرد.(40) برخى ورزش ها شايد امروز مفيد باشد، امّا براى فردا چه سودى دارد؟! چه خدمتى براى جامعه در آن به چشم مى خورد؟! بگذريم از برخى از ورزش ها كه نه امروز دارد و نه فردا! دين برتر براى مسابقات جايزه قرار مى دهد، آنهم نه جايزه مصرفى مانند گلدان ، جام ومدال . پيامبر صلى الله عليه و آله وقتى مسابقه اى برگزار مى نمود به برنده آن شتر و يا درخت خرما جايزه مى داد، يعنى جايزه اى توليدى .
7- بن بست نداشته باشد. 
در اسلام ، راه بازگشت به روى هيچ كس بسته نيست و در بسيارى از آيات قرآن پس ‍ از بيان وضعيّت گناهكاران از توبه سخن به ميان آمده است . زيرا يكى از گناهان كبيره ، ياءس از رحمت خداست . هيچ كس ، در هيچ شرايطى نبايد از رحمت خدا ماءيوس شود و خود را در بن بست ببيند.
راستى چرا ما زود ماءيوس مى شويم و همه درها را به روى خود بسته مى بينيم . اگر در كنكور قبول نشديم نااميدى سراسر وجود ما را فرا مى گيرد! مگر تمام سعادت ها، در رفتن به دانشگاه است ؟ مگر تمام سعادت يك فرد، پيروزى در انتخابات و يا موفّقيّت در تجارت است ؟
دين خوب ، دينى است كه بن بست ندارد و مقصّران را در بازگشت از گناه و اشتباه راهنمايى و يارى مى كند.

موضوعات مرتبط: اعقاید شناسی
برچسب‌ها: آينده نگر باشد
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : شنبه 5 / 3 / 1394

عوامل شكوفايى فطرت 
در مقابلِ عواملى كه فطرت آدمى را تحت الشّعاع قرار مى دهند، عواملى هستند كه فطرت را شكوفا كرده ، آن را جلا بخشيده ، و درخشنده مى سازند. اكنون به بيان برخى از آنها مى پردازيم .
1- احساس خطر. بسيارى از انسان ها تا هنگامى كه به رفيق و پول و زور، يا پست و پارتى وابسته اند، به فطرت و امور فطرى - از جمله خدا - توجّهى ندارند، امّا همين كه دستشان از ابزار و وسايل ظاهرى قطع شد و يا از كمك آنها نااميد شده و احساس خطر نمودند، به فطرت خود باز مى گردند.
2- مشكلات . درگيرى با گرفتارى ها، انسان را متوجّه امور فطرى مى كند.
3- ياد نعمت هاى الهى . توجّه و تدبّر و تفكّر در نعمت هاى الهى ، فطرت را شكوفا مى كند.
امتيازات دين 
اكنون كه نياز به دين روشن شد، مناسب است به طور خلاصه ، امتيازات دين را ذكر كنيم :
1- دين قداست دارد. زيرا دين ، قانون خداست و قانون خدا مقدّس است .
2- دين با فطرت همراه و هماهنگ است . چنانكه توضيح داديم .
3- دين با عقل سازگار است . چنانكه توضيح داديم .
4- دين جامعيّت دارد. دين براى تمامى مسايل زندگى انسان ، برنامه و دستور دارد. از قبل از ولادت تا پس از مرگ ، وظايف ، مسئوليّت ها و كارهايى را كه بايد انجام و يا ترك شود، همه را متذكّر گرديده است .
صدها آيه قرآن و هزاران حديث از پيشوايان ، تكاليف و وظايف ما را در رابطه با خدا، جامعه ، خانواده ، دوستان و همسايگان و حتّى حيوانات و محيط زيست روشن و مشخّص نموده است . همچون آداب انتخاب همسر، مراسم عقد و ازدواج ، دوران باردارى ، تغذيه مادر، زايمان ، نامگذارى ، عقيقه ، لباس و تغذيه كودك ، خواب و گريه كودك ، مسئوليّت پدر و مادر، صميميّت با كودك ، آموزش و تريبت كودك ، و دوران جوانى ، پيرى ، بيمارى و مرگ .
على عليه السلام در نامه بيست وپنج نهج البلاغه به مسئول دريافت زكات دستور مى دهد: هنگام مراجعت در سوارشدن بر شترانى كه از بابت زكات دريافت نموده ، عدالت را مراعات كند! آرى دين جامع ، حتّى در سوار شدن بر مركب ، به عدالت سفارش مى كند.
روايات مى گويد: هنگام دوشيدن شير از پستان گاو، حقّ گوساله را مراعات كنيد و شير مورد نيازش را در پستان مادر باقى بگذاريد.
فقط در مورد لباس ، ده ها دستور وجود دارد. از نوع لباس ، رنگ وجنس آن ، بهداشت لباس ، بافت و دوخت آن و ... .
5 - دين از سرچشمه وحى است . در دين ، هواها و هوس ها، غرائز، محدوديّت ها، باند بازى ها و حزب گرايى ها راهى ندارد و تمامى دستورهاى دين از وحى الهى سرچشمه مى گيرد.

موضوعات مرتبط: اعقاید شناسی
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : شنبه 5 / 3 / 1394

كدام راه ؟ 
ما انسان ها، براى سعادت و رشد خود به برنامه و طرح نيازمنديم و از سه طريق مى توانيم برنامه مورد نياز خود را به دست آوريم . به عبارت ديگر سه راه پيش روى ماست :
1- طبق ميل و سليقه خود عمل كنيم .
2- طبق خواسته هاى مردم برنامه خود را تنظيم كنيم .
3- خود را تسليم خدا نماييم و راه خود را فقط از او بگيريم .
راه خود 
راه خود ساخته ، هرگز راه مطمئنّى نيست ، زيرا معلومات ، اطلاعات و دانش انسان بسيار محدود است . او شاهد صدها اشتباه و خطا در اعمال گذشته خويش است . وجود پشيمانى هاى بسيار در زندگى ما دليلى است بر اشتباه بودن راهى كه رفته ايم و چه بسيار از تصوّرات ، برداشت ها و قضاوت هاى ما، كه بعدا معلوم مى شود اشتباه بوده است .
مضافاً، طوفان غرائز هر لحظه انسان را از سويى به سويى مى برد وخواسته هاى جديدى را مطرح مى كند، با اين وضع آيا صلاح است باز هم در انتخاب راهى كه به سعادت يا شقاوت هميشگى انسان مربوط مى شود، طبق فكر ناقص وعلم محدود خود عمل كند؟!
راه مردم 
راه دوّم نيز در نامطمئن بودن ، دست كمى از راه اوّل ندارد، چون همان خطا و سهو و محدوديّت كه در دانش و انديشه من بود در نظريه ديگران نيز هست . همان گونه كه من در دام هواها و هوس هاى خويش گرفتارم ، ديگران نيز همين گرفتارى را داشته و دارند و همان طور كه من بارها پشيمان شده و مى شوم ، ديگران نيز همين پشيمانى را داشته و خواهند داشت .
از همه اينها گذشته ، هيچ دليلى وجود ندارد كه من از سليقه خود صرف نظر كنم و دنبال سليقه هاى گوناگون ديگران باشم . آزادى خود را رها كرده ، اسير كسانى شوم كه نه حقيقت مرا مى شناسند، نه سعادت ابدى مرا مى دانند و نه معلوم است كه خير خواهم باشند.
راه دين يا راه برتر 
راه دين ، راهى است كه آفريدگار براى ما قرار داده و بديهى است كه سازنده هر كالايى به مشخّصات و نيازهاى آن از ديگران آگاه تر است و بهتر از هر كسى مى تواند مقرّرات مربوط به نحوه استفاده و يا حفظ و نگهدارى آن را مشخّص نموده ، اعلام كند.
آيا وجود انسان ، از يك كالاى ساخته دست بشر كمتر ويا ساده تر است ؟! راه ما و مقرّرات و قوانين زندگى ما را نيز بايد سازنده وخالق ما يعنى خداى بزرگ بيان كند، زيرا او از هر كس نسبت به بندگان خود آگاه تر و مهربان تر است .
انتخاب راه دين ، سفارش عقل است 
علاوه بر مطالب فوق ، انتخاب راه دين ، امرى كاملا عقلانى ومنطقى است ؛ زيرا انسان عاقل هميشه احتمال خطر را خصوصا اگر مهم باشد، جدّى مى گيرد.
در جمعى كه به مسافرت مى روند، آن كسى بر مبناى عقل و خرد گام برمى دارد كه هنگام سفر و احتمال خطر، چيزهايى با خود برمى دارد، طنابى براى بكسل كردن ، زنجير چرخى براى يخبندان ، جك و زاپاسى براى پنچرى ، چراغ قوّه اى براى تاريكى و چوب و چماقى براى حمله دزدى مسلح .
انسان عاقل همواره به پيش آمدهاى احتمالى سفر فكر مى كند و اين وسايل را همراه خود مى برد، در مقابل ، افرادى كه از عقل خود بهره اى نمى گيرند، سفر را آغاز كرده ، هيچ يك از وسايل مورد نياز را برنمى دارند. در طول سفر چنانچه مشكلى پيش ‍ نيايد و خطرى اتّفاق نيفتد. كسانى كه اين گونه امكانات را همراه خود برداشته اند ضررى نكرده اند؛ بلكه در طول سفر از احساس آرامش و اطمينان برخوردار بوده اند، امّا اگر نيازى به اين وسايل پيش آمد، كسانى كه همراه خود هيچ وسيله اى ندارند چه كنند؟ مانند همين ماجرا براى كسانى كه در اين دنيا، دين را برگزيده ، دستورهاى آن را اجرا مى كنند با كسانى كه دين را رها نموده و به آداب و اعمال دينى پايبند نيستند، اتّفاق مى افتد.
انسان عاقل ، بر اثر گفتار انبيا و بندگان صالح و صادق ، راه پر مخاطره اى را پيش ‍ روى خود مى بيند، آنان به او گفته اند: روزى فرا مى رسد كه بايد پاسخگوى اعمال خود باشد، پاداش كارهاى نيكش را مى بيند و به خاطر كارهاى زشت و ناپسندش مجازات مى شود. پيامبران الهى او را از ارتكاب گناهان باز داشته و انجام اعمال نيك را به او سفارش كرده اند.
به او گفته اند: سالى يك ماه رمضان ، روزه بگيرد. به جاى آنكه شراب بنوشد از خودِ انگور استفاده كند و روزى چند دقيقه در برابر خالق خويش نماز گزارد و به جاى بى حرمتى به ناموس ديگران ، ازدواج كند و عفّت خود را حفظ نمايد.
حال اگر اين وعده و وعيدها راست نبود و قيامتى به وجود نيامد و سؤ ال و جواب و پاداش و مجازاتى در كار نبود، كسى كه در دنيا ديندار بوده ، مقرّرات و دستورات دين را مراعات نموده ، هيچ ضررى نكرده است . بلكه حداكثر به اندازه اى كه فرد بى دين ، اوقات خود را صرف كارهاى بى ارزش نموده است ، فرد ديندار نماز خوانده ، يا دستورى دينى را انجام داده است ، امّا اگر قيامتى در بين بود، - كه به هزار و يك دليل هست - آن وقت افراد بى دين ، و غير مذهبى و لاابالى چه خواهند كرد!؟ بنابراين مذهبى ها به هر حال برنده اند و افراد لاابالى و غيرمذهبى ، در معرض خطر و ضرر قرار دارند.
البتّه روشن است كه انجام اعمال دينى و پايبند بودن به آداب آن ، صبر و استقامت مى خواهد، فرد ديندار براى انجام تكاليف دينى خود بايد متلك هاى افراد لاابالى را تحمّل كند، بويژه افرادى كه در ميان خانواده ها و دوستان غير مذهبى به سر مى برند بايد تحمّل بيشترى داشته باشند.
قرآن كريم مى فرمايد: روش مجرمان و خلافكاران ، اين است كه به مؤ منان مى خندند. و هرگاه از كنار دينداران مى گذرند (آنها را مورد تمسخر قرار داده و) به يكديگر چشمك مى زنند. و زمانى كه به نزد حزب و باند و گروهشان برمى گردند، مسرورند. (به اصطلاح پشت سر مؤ منان صفحه مى گذارند.) و هنگامى كه آنها را مى بينند مى گويند: اينها گمراهند.(1)
قرآن در اين آيات به چهار نوع برخورد زشت خلافكاران ، اشاره مى كند: خنديدن ، غمزه كردن ، فكاهى گفتن و نسبت گمراهى دادن . آنگاه در ادامه مى فرمايد: در روز قيامت نيز مؤ منان به آنان خواهند خنديد! آرى ، در روز قيامت آشكار مى شود كه زيانكار واقعى چه كسى است !

موضوعات مرتبط: اعقاید شناسی
برچسب‌ها: كدام راه ؟
 
 
این وب سایت جهت بسط وگسترش فرهنگ قرآنی ، با لا بردن سطح آگاهیهای دینی اعتقادی تربیتی