خداجویی
تا آن جا که تاریخ نشان میدهد و در حفاریها و تحقیقات باستانشناسی به دست آمده است انسانهای گذشته و حتی انسانهای قبل از تاریخ نیز با ذاتی برتر (به نام خدا یا هر نام دیگر) آشنا بوده و در برابر او کرنش و عبادت میکردهاند و برای رضای او مراسمی را انجام میدادهاند.
اکنون این سؤال پیش میآید که بشر در آغاز چگونه متوجه خدا شد؟ چه انگیزهای او را به فکر خداپرستی انداخت؟ چه عاملی او را رهنمون شد که برای جهان آفریدگاری جستجو کند؟ منشأ و ریشه این اندیشه چیست؟
اصولًا چه عاملی باعث شد که انسان به فکر خدا و خداپرستی بیفتد و در این باره بیندیشد؟
موضوعات مرتبط: اعقاید شناسی
برچسبها: خداجویی
ضرورت انتخاب یک جهانبینی صحیح
دوران نوجوانی و بلوغ دوران بسیار حساس و سرنوشت سازی است، در این دوران گویی زندگی از نو آغاز میشود. در این مرحله، نیروی تعقل و تفکر انسان شکوفا میگردد و آینده انسان پایهگذاری میشود و جوان باید در این دوران حساس برای آیندهاش تصمیم بگیرد و برنامهریزی کند.
از دست دادن چنین فرصت گرانبهایی، زیانهای غیر قابل جبرانی به دنبال دارد، زیرا فرصت میگذرد و عمر رفته دوباره باز نمیگردد.
انسان موجودی عاقل و اندیشمند است و نمیتواند همانند حیوانات صرفاً پیرو غرائز و خواستههای نفسانی باشد، باید از نیروی عقل استفاده کند و وظیفه خویش را در این جهان مشخص سازد، باید راه انسانیت و نیل به سعادت حقیقی خویش را بیابد و دنبال کند. انسان عاقل و اندیشمند فرصت گران بهای عمر را بیهوده از دست نمیدهد بلکه دو چیز را برای خود ضروریترین نیازها میشمارد و برای به دست آوردن آنها میکوشد: سیستم فکری صحیح و برنامه منسجم و حساب شده.
موضوعات مرتبط: اعقاید شناسی
برچسبها: ضرورت انتخاب یک جهانبینی صحیح
ثمرات ایمان در زندگی
ایمان به آفریدگار عظیم جهان، خدای خوب و مهربان و ایمان به معاد و زندگی جاودانه در جهان آخرت، بعد از مرگ و ایمان به نبوت و صدق پیامبران الهی، به زندگی مؤمنان طراوت و زیبایی و صفا و نورانیت و آرامشی مخصوصی میبخشد. در این جا به برخی از ثمرات ایمان اشاره میکنیم:
1. امید
انسان مؤمن، بر اساس ایمانی که به خدای بزرگ و صدق وعدههای او دارد، دلش همواره لبریز از امید و نشاط است، به الطاف و مهربانیها و رحمتهای بیدریغ او پیوسته امیدوار میباشد. انسان مؤمن، خدا را قادر و توانا و مهربان میداند و به همین جهت به هنگام مشکلات و گرفتاریها به او پناه میبرد و دست نیاز به سویش میگشاید و به امدادهای غیبی پروردگارش چشم امید میدوزد. انسان مؤمن برای حلّ مشکلات تلاش میکند و اطمینان دارد که خدا یار و مددکار مؤمنین است. انسان مؤمن خودش را در جهان تنها و بی مددکار نمیداند، بلکه همواره به امدادهای الهی دل گرم و امیدوار میباشد. یأس و ناامیدی که از دردناکترین حالتهای زندگی است در قلب مؤمن جایگاهی ندارد، چرا مأیوس باشد؟ او به خدای قادر و دانا و مهربانی ایمان دارد که مالک تمام جهان هستی است. چرا ناامید باشد؟ او به خدایی ایمان دارد و با خدایی در ارتباط است که منبع همه قدرتها و تمام کمالات و همه خوبیها است. او چنین خدایی را حامی مردمی میداند که در راه حق و درستی و عدالت و خیرخواهی تلاش میکنند و به پیروزی نهایی آنان یقین کامل دارد و همواره در انتظار شوقآمیزی به سر میبرد. انسان مؤمن چون به مهربانی و رحمت بیپایان الهی ایمان دارد، یأس و ناامیدی از رحمت و مغفرت او را هیچگاه به دل راه نمیدهد و نور زیبای امید همیشه دلش را گرم و روشن نگاه میدارد.
موضوعات مرتبط: اعقاید شناسی
برچسبها: ثمرات ایمان در زندگی
جهان از دیدگاه کافران
من کیستم؟ چه مسئولیتی دارم؟ از کجا آمدهام و چه کسی مرا به وجود آورده است؟ در کجا هستم و هدف از آمدنم چه بوده است؟ به کجا میروم و سرانجام زندگیام چه خواهد شد؟ ...؟
همانگونه که گفتیم این قبیل سؤالها برای هر انسانی مطرح میشود و هر انسان صاحب عقل و خردی با تلاش فکری و کنجکاوی خود میخواهد پاسخ درست آنها را بیابد و وجدان خود را آرام سازد. یقیناً این سؤالها برای کافران هم مطرح میشود. لیکن آنها در این باره درست فکر نمیکنند، عقل و اندیشه خود را درباره این مسائل اساسی به خوبی به کار نمیگیرند. علاقه به امور دنیا و هواپرستی پرده بر بصیرت و عقلشان افکنده است لذتجوییهای بیحساب سرگرم و غافلشان ساخته است. از تفکر و اندیشه در این باره میگریزند و گاهی هم که فراغتی پیدا میکنند و ندای وجدان خود را میشنوند، فوراً خود را منصرف میسازند و حتی خود را فریب میدهند و با ظن و گمان، خویشتن را دل گرم میسازند. کافر، پاسخی از روی یقین و اطمینان ندارد، بلکه بر پندار خویش چنین میگوید:
من کیستم؟
... حیوانی هستم به نام انسان و همانند سایر حیوانات میخورم و میآشامم و برای ارضای تمایلات و خواستهها و نیازهایم به این طرف و آن طرف میروم. در تأمین خواستههایم از هر قید و حدی رها هستم.
در مقابل وجودی برتر مسئولیت و تعهدی ندارم.
از کجا آمدهام؟
کافر در پاسخ این سؤال به پندار خویش چنین میگوید: یک موجود مادی هستم، کسی مرا نیافریده است، از سوی خالقی آگاه، آفریده نشدهام، بر حسب تصادف به وجود آمدهام. چنان نیست که آفریدگاری دانا و توانا و برتر، با حکمت و هدف مرا آفریده باشد، در آفرینش من هدف و آیندهنگری در کار نیست.
در کجا هستم؟
در جهانی صرفاً مادی و بیهدف و ناآگاه و در کنار موجودات و حیوانات و انسانهایی که آنها هم ناآگاهانه پدید آمدهاند و همه چون من بیهدف و سرگردانند نه در آفرینش من و نه در آفرینش جهان، آگاهی و هدف در کار نبوده است.
به کجا میروم؟
به سوی بیماری و پیری و رنجوری و ناتوانی و در نهایت به سوی
نابودی و نیستی.
زندگی در دیدگاه فرد کافر چنین سیری دارد:
از نیستی آغاز میشود، ناآگاهانه رشد میکند و بالا و بالاتر میرود تا دوران کودکی را پشت سر میگذارد، به هنگام جوانی نشاط و توانایی به اوج میرسد و جوان بر بلندترین قله زندگی مینشیند. اما افسوس که این نشاط و توانایی زود سپری میشود و انسان پس از مدتی کوتاه به سوی پایین حرکت میکند و در مسیر فرود و سقوط ضربهها میخورد و رنجها میکشد، بیماریها، گرفتاریها به او هجوم میآورند، نیروی جوانی به تدریج کاسته میشود و قوای جسمی و بدنی رو به افول میرود. چشم و گوش و دست و پا ضعیف میشوند و اندک اندک از کار میافتند، دوران نشاط و هوسرانی تمام میشود و دوران ضعف و فرسودگی فرا میرسد، فرزندان و دوستان بیمهر و بیوفایی میکنند و او را با مشکلات تنها میگذارند ... و سرانجام به دره نیستی سقوط میکند و زیر سنگ و خاک مدفون میگردد ....
سرانجامِ زندگی در پندار کافر، چنین بیهوده، وحشتناک و دردآور است.
وه که چه سرانجام تاریکی است. کافر گمان میکند که پایان کارش سقوط در دره هولناک نیستی است. به همین جهت در ایام زندگی از یاد مرگ میگریزد و به هنگام هجوم پرسشها و مخصوصاً درباره آینده زندگی و مرگ، با هر وسیلهای میخواهد خود را منصرف کند.
با لهو و لعب و هوسرانیهای زشت و بیحساب میکوشد تا عقل و هوشیاری وجدان خویش را خاموش سازد و حتی اگر مدت کوتاهی هم شده اعصابش را آرامش بخشد. اما مگر وجدان پرسشگر انسان و عقل کنجکاو او از پاسخ خواهی دست بر میدارند؟
تصور بیهودگی و نابودی و نیستی برای کافر، بسیار تلخ و دردناک و رنجآور است. این فکر و تصور همانند مار زهرآگین به باطن جانش مرتباً نیش میزند و زهر میریزد و در رنج و عذابش قرار میدهد. چه بهتر که عقل خویش را به کار گیرد و پاسخهای درست و قانع کنندهای بیابد.
امينى، ابراهيم، خداشناسى، 1جلد، بوستان كتاب (انتشارات دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم) - قم، چاپ: سوم، 1388
موضوعات مرتبط: اعقاید شناسی
برچسبها: جهان از دیدگاه کافران
من کیستم؟ از کجا آمدهام؟ آیا خود به خود آمدهام و خود به خود میروم؟
یا دیگری مرا آورده است و او نیز مرا میبرد؟ آیندهام چیست و به کجا میروم؟ ...؟ آیا با مرگ زندگی من پایان مییابد؟ یا بعد از مردن هم زندگی من همچنان ادامه خواهد داشت؟ ...؟ آیا این جهان عظیم خود به خود و اتفاقی به وجود آمده یا آفریدگاری دارد؟ و آیا ...؟
این قبیل سؤالها برای هر انسان خردمندی- به ویژه هنگام نوجوانی و بلوغ- مطرح میشود و میکوشد که پاسخ درستی برای آنها بیابد و نفس کنجکاو خویش را قانع کند.
مؤمنان و کافران، برای سؤالهای فوق، جوابهایی دارند که در اینجا میآوریم:
جهان از دیدگاه مؤمنان
انسان مؤمن، جهان را مجموعهای پیوسته و منظم و همآهنگ میداند که خود به خود به وجود نیامده است، بلکه آفریدگاری دانا و توانا و حکیم آن را
آفریده و اداره میکند. جهان با یک سلسله قوانین دقیق و نظامی استوار، که از مشیت و اراده خدای بزرگ سرچشمه میگیرند، نگهداری و اداره میشود و اگر افاضات و الطاف الهی نباشد، لحظهای باقی نمیماند، مؤمن عقیده دارد که جهان یک واحد منظم و هدفداری است که با خواست حکیمانه الهی به وجود آمده است و هر چیزی به جای خویش نیکوست و این نظام دقیق و همآهنگ به سوی یک هدف عالی در حرکت است.
در بینش انسان مؤمن، موجودات جهان در وجود و بقای خویش نیازمند آفریدگار جهاناند: اگر لطف خدا نبود، موجودی آفریده نمیشد و اگر احسان او نباشد موجودی باقی نمیماند. بر این اساس، مؤمن هر یک از موجودات را آیه و نشانهای از لطف و قدرت و عظمت پروردگار جهان میداند.
سرانجام زندگی
مؤمن، مرگ را نیستی و بطلان و پایان زندگی نمیداند، بلکه مرگ را انتقال به سرای جاویدان آخرت و سرآغاز زندگی جدید میداند. انسان مؤمن بر این عقیده است که زندگی در این جهان پوچ و بیهدف نیست بلکه دوران آمادگی و پرورش نفس و زمان تحصیلِ زاد و توشه برای آخرت است، انسان مؤمن بر این عقیده است که افراد نیکوکار با افراد بدکار یکسان نیستند و هر دو دسته جزای اعمالشان را حتماً خواهند دید: خدا به افراد نیکوکار در جهان آخرت، پاداش اعمال نیکشان را خواهد داد و نیکوکاران در آن سرای زیبا و جاویدان در کمال خوشی و آسایش زندگی خواهند کرد. افراد بدکردار نیز به کیفر اعمال بدشان خواهند رسید و در آن جهان، زندگیِ سخت و دشواری خواهند داشت.
مؤمن، سعادت آینده خویش را در گرو اعمال و کردار و گفتار و اخلاق نیک میداند و همواره در تلاش است که اسباب سعادت اخروی خود را فراهم سازد و از زشتیها و بدیها دوری جوید.
موضوعات مرتبط: اعقاید شناسی
برچسبها: جهان بینیِ الهی و مادی؛ آثار و نتایج
گردش آب توزیع آب در بین موجودات، بسیار جالب و شگفتانگیز است. منبع اصلی آب، اقیانوسها و دریاها و دریاچهها هستند. از این منابع پر برکت و غنی است که آب در زمین توزیع میشود. آب اقیانوسها، دریاها و دریاچهها در اثر تابش خورشید به تدریج بخار میشود و به آسمان بالا میرود، بخارها با وزش بادها به این سو و آن سو میروند. وقتی که دما و فشار به حدِّ معینی برسد به صورت ابر، یعنی بخار متراکم در میآیند و با وزش بادهای تند یا کند حرکت میکنند و بر روی قسمتهای گوناگون زمین گرد آمده آماده بارش میشوند و گیاهان و درختان را در قلههای کوههای بلند و در داخل جنگلهای دوردست سیراب میسازند. آب باران تدریجاً در زمین فرو میرود و در زمین برای روزهای احتیاج ذخیره میگردد. آبهای ذخیره شده گاهی به صورت چشمه، از دامنه کوه میجوشد و گاهی انسانها با کار و کوشش و زحمت، قنات یا چاه ایجاد میکنند و از منابع حیاتبخش آبهای زیرزمینی بهرهمند میگردند. دانههای باران در شرایط مخصوصی به صورت برف در میآیند و چرخ زنان، با نرمی و زیبایی بر زمین مینشینند. برف که برای گیاهان بسیار سودمند میباشد، به تدریج آب میشود و در منابع زیرزمینی ذخیره میگردد، یا در نهرها و رودها به جریان میافتد و در دسترسِ نیازمندان قرار میگیرد و سرانجام به سوی دریا میرود. خاصیت بالا رفتن بخار و جابهجا شدن آن به وسیله باد نیز شایسته دقت و توجه است. اگر قدرت بادها نبود، ابرها چگونه در هوا پخش میشدند؟ چگونه به این سو و آن سو میرفتند؟ اگر تابش گرم خورشید نبود، آیا آب دریا تبخیر میشد؟ اگر آب دریا فقط در حرارت صد درجه تبخیر میشد، آیا به قدر کافی در اختیار موجودات قرار میگرفت؟ و آیا در آن هنگام زندگی برای انسانها امکان داشت؟ اگر باران قطره قطره نازل نمیشد چه مشکلاتی پیش میآمد؟ مثلًا اگر باران یک جا و به صورت نهرهای پر آب از آسمان فرود میآمد چه میشد؟ آیا میتوانست به تدریج در زمین فرو رود و ذخیره گردد؟ خاصیت باران و برف در پاک سازی هوا نیز جالب و درخور دقت است؛ اگر برف و باران، سموم و آلودگیهای هوا را نمیگرفتند، آیا به خوبی میتوانستیم تنفس کنیم؟ اکنون به خوبی توجه کردید که آب و برف و باران چه خواص ارزندهای دارند؟ دریا و خورشید و باد و ابر و باران چگونه و با چه نظم و همآهنگی دقیقی با هم و در پی هم کار میکنند؟ تا وسایل زندگی ما و سایر موجودات زنده را فراهم سازند.
موضوعات مرتبط: اعقاید شناسی
برچسبها: گردش آب
نظم و همآهنگی در جهان یک کتاب را در نظر بگیرید. آن کتاب از هزاران حرف و هزاران کلمه و جمله ترکیب یافته است این حروف و کلمات چه ارتباطی با هم دارند؟ آیا درهم و برهم و بیربط، کنار هم قرار گرفتهاند؟ یا این که با نظم و ربط خاصی در پی هم آمدهاند؟ بعد از این که کتاب را خواندید پی میبرید که تمام حروف و کلمات و جملهها و بخشهای مختلف آن کاملًا مربوط و متناسب هستند و هدف واحدی را تعقیب مینمایند. تمام این حروف و کلمات با نظم و ترتیب مخصوصی کنار هم قرار گرفتهاند و هر یک جایگاهی ویژه دارند. به خوبی درک میکنید که در تنظیم و تألیف این حروف و کلمات، منظور و هدفی در نظر بوده است. پی میبرید که نگارنده کتاب، عقل و شعور داشته و قبلًا از کار خود آگاه بوده و با پیشبینی و هدفگیری، حروف و کلمات را این چنین تنظیم کرده است و در این کار توانایی و مهارت داشته است. در یک مجموعه منظم همه اجزا به هم پیوسته و مربوطند و هدف واحدی را تعقیب مینمایند. هر یک از اجزا در جایگاه خاصی قرار گرفته و کاری را بر عهده دارد که اگر در جای دیگر قرار گیرد یا وظیفهاش را انجام ندهد کار آن مجموعه ناتمام میماند و نتیجه مطلوب حاصل نخواهد شد. آیا احتمال میدهید آن کتاب خود به خود و از روی تصادف و بیهدف به وجود آمده باشد؟ آیا احتمال میدهید که یک موجود بیدرک و شعور- مثلًا باد- قلم را روی کاغذ کشیده باشد و چنین کتابی را پدید آورده باشد نه هیچگاه احتمال نمیدهید که آن کتاب خود به خود و بیهدف به وجود آمده باشد و هیچگاه احتمال نمیدهید که بهوسیله یک موجود بیدرک و شعوری تصادفاً چنین کتابی تألیف شده باشد، چون میدانید که هر پدیدهای علتی متناسب با خود دارد و اگر کسی چنان احتمالی را بدهد، شما به او میخندید و سخنش را غیر عاقلانه میشمارید بنابراین از وجود کتاب و نظم و همآهنگی کلمات و حروف آن به دو موضوع پی میبرید: اول این که: کتاب، مؤلف و نگارندهای دارد؛ دوم این که: نگارنده کتاب دارای عقل و علم و مهارت و توانایی است و در کارش هدفدار بوده است. همچنین هر دستگاه منظم و هدفداری را ببینید به عقل و تدبیر و توانایی سازندهاش پی میبرید و از ظرافتکاری و نظم آن دستگاه بر مقدار علم و توانایی سازندهاش اطلاع پیدا میکنید. کتاب بزرگِ جهان آفرینش نیز دارای حروف و کلمات و جملاتی است، هر یک از موجودات و پدیدهها و حوادث حرفی یا کلمهای یا جملهای از این کتاب بزرگ است. حوادث و پدیدههای جهان درهم و برهم و بیربط نیستند، بلکه همانند حروف و کلمات کتاب، نظم و همآهنگی و پیوستگی دارند.
موضوعات مرتبط: اعقاید شناسی
برچسبها: نظم و همآهنگی در جهان
برهانهای اثبات وجود خدا خداشناسی در قرآن کریم قرآن کریم برای اثبات وجود خدا، از راههای گوناگون و گاه از سادهترین راهها استفاده کرده است؛ راهی که هم زیباست و هم برای همگان قابل فهم میباشد. این شیوه همانند برهانهای فلسفی پیچیده و دشوار نیست تا برای همگان قابل فهم و درک نباشد. این سادهترین راه، نیاز چندانی به تهیه مقدمات و تحصیل علوم فراوان ندارد؛ هر کس به مقدار آگاهی و علوم و اطلاعات خویش میتواند از آن بهره گیرد، آن راه ساده و زیبا، همان «برهان نظم» است که فطرت خداجویی را بیدار میسازد. بنابراین مطالعه و دقت و تفکر در اسرار و شگفتیهای جهان آفرینش یکی از بهترین راههای خداشناسی است. قرآن در آیات زیادی به نمونههایی از شگفتیهای جهان اشاره نموده و از مردم میخواهد درست بیندیشند و از نظم و همآهنگیِ حاکم بر جهان و زیباییها و شگفتیهای آن به وجود پروردگار دانا و توانا و حکیم پی ببرند. قرآن هر یک از پدیدههای جهان را آیهای از آیات الهی میداند. آیه به معنای نشانه و علامت است. اگر انسان به پدیدههای جهان آن چنان که هستند بنگرد به وجود آفریدگارشان پی خواهد برد. گرچه قرآن کتاب علوم طبیعی نیست تا از اسرار پدیدههای جهان به تفصیل گفتوگو کند و پرده بردارد و در اختیار انسانها قرار دهد، لیکن برای اثبات صانع جهان به نمونههایی از شگفتیهای جهان اشاره میکند تا عقول خردمندان را بیدار و به این راه مهم متوجه سازد تا در کشف اسرار و شگفتیهای طبیعت بحث و کنجکاوی نمایند و بدین وسیله به وجود خالق جهان پی ببرند و در ضمن برای تأمین نیازهای زندگی و آباد ساختن جهان نیز بهره گیرند. به همین جهت میتوان گفت که: علوم انسانشناسی، حیوانشناسی، گیاهشناسی، زمینشناسی، کیهانشناسی، فیزیک و شیمی یکی از بهترین راههای خداشناسی میباشد. در قرآن کریم آیات فراوانی داریم که با ذکر نمونههایی از شگفتیهای آفرینش، فطرت خداجوی انسانها را بیدار ساخته تا به وجود خالقی دانا و توانا و حکیم پی ببرند و با چشم دل، خدای جهان را ببینند و دریابند. این آیات را به طور کلی به چند دسته میتوان تقسیم کرد، که در هر باب به نمونههایی از آنها اشاره میشود:
موضوعات مرتبط: اعقاید شناسی
برچسبها: برهانهای اثبات وجود خدا
درس بيست و نهم
ولايت فقيه
در زبان عربي براي ولايت، دو معنا ذکر کرده اند 1 ـ رهبري و حکومت 2 ـ سلطنت و چيرگي 1 ـ هنگامي که ولايت در مورد فقيه بکار مي رود، مراد از آن حکومت و زمامداري امور جامعه است. اگر نظام سياسي اسلام تشريح گردد و مکتب سياسي آن باز شناسانده شود يکي از مباني اين مکتب ولايت فقيه در عصر غيبت امامان معصوم عليهم السلام خواهد بود.
از ديدگاه شيعه، ولايت فقيه در عصر غيبت ادامه واليت امامان معصوم عليهم السلام است، همانگونه که ولايت امامان در امتداد ولايت رسول اکرم صلي الله عليه و آله و سلم قرار داشت و حاصل آن اعتقاد به اين نکته است که در راس هرم قدرت در جامعه اسلامي بايد يک اسلام شناس قرار گيرد که اگر معصوم حضور داشت شخص او و اگر نبود فقيه جامع شرايط، اين مسئوليت را بر عهده خواهد داشت، زيرا وظيفه اصلي حکومت از ديدگاه اسلام بسط ارزشها و احکام الهي در جامعه مي باشد و براي تحقق اين آرمان، لازم است در بالاترين مصدر تصميم گيري شخصي آگاه به دين قرار گيرد.
دلايل ويات فقيه:
دليل عقلي: بدون شک هر جامعه اي به زمامدار و رهبر نياز دارد، حال اگر حکومت و زمامداري بر يک جامعه اسلامي باشد عقل حکم مي کند که بر قله چنين حکومتي مي بايست کسي قرار گيرد که به احکام و وظايف اسلام آگاهي دارد و مي تواند زمامدار مردم باشد اگر معصوم در ميان مردم بود عقل او را سزاوار اين منصب مي شمارد ولي در عصر غيبت معصوم، فقيه عادل و قادر بر اراده جامعه، لايق اين مقام است.
به ديگر سخن: بهترين فرد براي اجراي احکام و قوانين اسلام کسي است که سه ويژگي دارد 1 ـ بهترين قانون شناس. 2 ـ بهترين مفسر براي قوانين اسلام 3 ـ بهترين مجري براي اين قوانين که هيچ انگيزه اي براي تخلف ندارد اين ويژگيها را در عصر غيبت ولي فقيه داراست، ولايت فقيه يعني رجوع به اسلام شناس عادلي که از ديگران به امام معصوم نزديکتر است.
دليل نقلي: براي اثبات ولايت فقيه به احاديث فراواني استناد شده که به بعضي از آنها شاره مي کنيم:
1 ـ توقيع شريفي که مرحوم صدوق از اسحاق بن يعقوب نقل مي کند که حضرت ولي عصر (عج) در پاسخ به پرسشهاي او به خط مبارکشان نوشتند:
اما الحوادث الواقعه فارجعوا فيها الي رواه حديثنا فانهم حجتي عليکم و انا حجه الله عليهم (در رويدادهايي که اتفاق مي افتد به راويان حديث ما مراجعه کنيد زيرا آنها حجت من بر شما و من حجت خدا بر آنان هستم).2
مرحوم شيخ طوسي در کتاب الغيبه همين حديث را آورده و به جاي انا حجه الله عليهم، چنين آمده: انا حجه الله عليکم: من حجه خدا بر شما هستم شيوه استدلال به اين حديث چنين است: حضرت مهدي عليه السلام دو جمله فانهم حجتي عليکم و انا حجه الله را بگونه اي فرموده اند که به وضوح مي رساند: حکم راويان حديث که همان فقيهان هستند مانند حکم خود امام عليه السلام است يعني فقيهان، نائب امام زمان عليه السلام در بين مردم هستند.
موضوعات مرتبط: اعقاید شناسی
برچسبها: درس بيست و نهم
درس بيست و هشتم
حضرت مهدي عليه السلام (بخش اول)
پس از مباحثي که راجع به امامت داشتيم نوبت آن رسيدهکه بحث مختصري راجع به حضرت مهدي عليه السلام داشته باشيم ابتدا چند روايت که از طريق اهل سنت وارد شده نقل مي کنيم تا بر آنان حجت باشد.
قال رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم: يخرج في آخر الزمان رجل من ولدي اسمه کاسمي و کنيته ککنيتي يملا الارض عدلا کما ملئت جورا فذلک هو المهدي در آخر زمان مردي از فرزندان من قيام مي کند که اسمش مانند اسم من و کنيه اش مانند کنيه من است زمين را پر از عدل مي کند همانطور که از ظلم پر شده است و آن مرد حضرت مهدي است. 1
قال النبي صلي الله عليه و آله و سلم: لو لم يبق من الدهر الا يوم لبعث الله رجلا من اهل بيتي يملاها عدلا کما ملئت جورا اگر از عمر دنيا باقي نماند مگر يک روز خداوند بر مي انگيزد مردي از اهل بيت مرا تا دنيا را پر از عدل کند همانگونه که از ظلم پر شده است. 2
قال رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم: لا تذهب الدنيا حتي يقوم من امتي رجل من ولد الحسين يملا الارض عدلا کما ملئت ظلما دنيا از بين نمي رود تا اينکه مردي از امت من و از فرزندان حسين قيام کند که زمين را پر از عدل کند همانگونه که از ظلم پر شده است. 3
البته دانشمندان شيعه کتابها و احاديث بسيار زيادي درباره حضرت مهدي عليه السلام آورده اند که واضح بوده و احتياج به نقل نيست.
تولد مخفيانه حضرت مهدي عليه السلام
حضرت حجه حجه ابن الحسن المهدي عليه السلام سال 255 هجري قمري در پانزدهم شعبان به دنيا آمد مادرش نرجس و پدرس امام حسن عسگري عليه السلام است، علت مخفي بودن تولدش اين بود: ميلاد آن حضرت مقارن زماني بود که خلفاي ستمگر و جابر عباسي بر ممالک اسالم سيطره داشتند آنها به مصداق احاديث بسيار مي دانستند که از امام حسن عسگري عليه السلام فرزندي به جهان خواهد آمد و ريشه ستمگران را قطع مي کند لذا آنها در کمين بودند تا هر گونه اثري را از قائم آل محمد نابود کنند چنانچه متوکل عباسي در سال 235 هجري قمري فرمان داد حضرت هادي عليه السلام و بستگانش را از مدينه به سامراء (پايتخت حکومت) آوردند و در محله اي به نام عسکر تحت نظر قرار دادند و نيز معتمد عباسي به شدت در پي يافتن نوزاد امام عسگري عليه السلام بود و به گروهي مفتش و قابله تکليف کرده بود که منازل علويين و مخصوصا خانه امام حسن عسگري عليه السلام را گاه و بي گاه بازرسي کنند تا اگر نوزادي يافتند که گمان است منجي بشريت بااشد او را بي درنگ نابود کنند.
از اين جهت، در احاديث معصومين ولادت پنهاني حضرت مهدي عليه السلام به تولد مخفي حضرت موسي عليه السلام تشبيه و تمثيل شده است و به همين جهت در وجود مادر آن حضرت همانند مادر حضرت موسي عليه السلام آثار خارجي حمل پيدا نبود و کسي ار حاملگي وي آگاهي نداشت، حتي حکيمه خاتون (عمه امام عسگري) شب نيمه شعبان که امام عليه السلام از او خواستند امشب در خانه بمان (که آن موعود جهاني به دنيا مي آيد) تعجب کرد زيرا هيچ گونه علامتي از حمل در نرجس خاتون مشاهده نمي کرد، پس از آنکه حضرت مهدي عليه السلام به دنيا آمد پدرش او را پنهان و پوشيده مي داشت و جز به عدودي از خواص اصحاب او را نشان ندادند.
شيخ صدوق قدس سره در کتاب اکمال الدين از احمد بن حسن قمي روايت مي کند که از امام عسگري عليه السلام نامه اي به جدم (احمد بن اسحق) رسيد نوشته بودند: فرزندي برايم زاده شد خبرش از مردم پوشيده باشد که آن را فقط به خويشان نزديک يا دوستان خاص خود اعلام مي کنيم.
موضوعات مرتبط: اعقاید شناسی
برچسبها: درس بيست و هشتم
درس بيست و هفتم
آيه تبليغ و امامت علي عليه السلام
يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليک من ربک و ان لم تفعل فما بلغت رسالته و الله يعصمک من الناس ان الله لا يهدي القوم الکافرين اي پيغمبر آنچه از سوي پروردگارت بر تو نازل شده به مردم برسان و اگر اين کار را نکني رسالت خدا را انجام نداده اي و خداوند تو را از مردم حفظ مي کند و خداوند کافران را هدايت نمي کند، لحن آيه سخن از ماموريتي سنگين است که با ترک آن رسالت ناقص است و حتما مربوط به توحيد و مبارزه و غير آن نبود زيرا تا زمان نزول آيه اين مسائل کاملا حل شده بود و با توجه به اينکه آيه در سال آخر عمر پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم نازل شده بدون ترديد مربوط به مساله امامت و جانشيني پيامبر مي باشد و حتي گروه عظيمي از دانشمندان اهل سنت (از مفسران و مورخان) اعتراف کرده اند که آيه مذکور درباره حضرت علي عليه السلام و داستان روز غدير نازل شده است.
مرحوم علامه اميني در کتاب شريف الغدير حديث غدير را از صد و ده نفر از صحابه و از سيصد و شصت دانشمند و کتاب معروف اسلامي نقل کرده اند و هيچ کس در صدور حديث ترديد نکرده است بگونه اي که اگر جز اين آيه تبليغ و حديث غدير هيچ آيه و حديث ديگري هم نبود براي اثبات خلافت بلافصل علي عليه السلام کافي بود.
البته آيات بسيار ديگري در شان علي عليه السلام و فرزندانش و امامت آنها نازل شده است و معتقديم که بطور کلي قرآن مفسر اهل بيت و اهل بيت مفسر قرآن هستند و اين دو طبق حديث ثقلين هرگز از يکديگر جدا نخواهند شد.
در اين رابطه مي توانيد به تفسيرهاي روانيي از قبيل نور الثقلين، تفسير برهان، تفسير عياشي و کتاب غايه المرام، و کتابهاي ديگر مراجعه فرمائيد، ما به همين مقدار اکتفا مي کنيم و براي تکميل ديگر مراجعه فرمائيد، ما به همين مقدار اکتفا مي کنيم و براي تکميل بحث حديث مشهور غدير را نقل مي کنيم.
حديث شريف غدير و امامت علي عليه السلام
پيامبر گرامي اسلام در سال دهم هجرت به مکه عزيمت نموده تا فريضه حج بگذارند اين آخرين حج حضرت بود لذا در تاريخ به آن حجه الوداع مي گويند همراهان پيغمبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم را در اين سفر تا صد و بيست هزار نقل کرده اند هنگام بازگشت به مدينه روز هيجدهم ذيحجه در غدير خم (محلي بين مکه و مدينه) جبرئيل نازل شد و اين آيه را آورد: يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليک من ربک و ان لم تفعل فما بلغت رسالته و الله يعصمک من الناس ان الله لا يهدي القوم الکافرين.
1
موضوعات مرتبط: اعقاید شناسی
برچسبها: درس بيست و هفتم
درس بيست و ششم
قرآن و امامت حضرت علي عليه السلام
آيه ولايت:
انما وليکم الله و رسوله و الذين آمنوا الذين يقيمون الصلوه و يوتو الزکات و هم راکعون ولي و رهبر شما تنها خداست و پيامبرش و آنها که ايمان آورده و نماز بر پا مي دارند و در حال رکوع زکات مي پردازند. 1
خداوند در اين آيه با توجه به کلمه انما که براي انحصار است ولي و سرپرست مسلمانان را در سه مورد خلاصه مي کند (خدا، پيامبر، کسانيکه ايمان آورده و نماز را به پا داشته و در حال رکوع زکات مي پردازند).
شان نزول آيه: از خود آيه ولايت و رهبري خدا و رسولش معلوم است اما قسمت سوم (و الذين آمنوا) از طريق شيعه و سني احاديث بسياري وارد شده که آيه در شان حضرت علي عليه السلام در حاليکه در رکوع انگشتري به سائل داد نازل شد.
شيعه در اين مورد اتفاق نظر دارد و از اهل سنت: فخر رازي در تفسير کبير زمخشري در کشاف، ثعلبي در الکشف و البيان نيشابوري و بيضاوي و بيهقي و نظيري و کلبي در تفاسيرشان، طبري در خصايص خوارزمي در مناقب، احمد بن حنبل در مسند و ... تا جائيکه تفتازاني و قوشچي ادعاي اتفاق مفسرين را کرده اند (در غايه المرام 24 حديث در اين باره از طريق اهل سنت نقل شده براي اطلاع بيشتر به جلد دوم االغدير و کتاب المراجعات مراجعه شود).
اين مساله بقدري شايع و معروف بوده و هست که حسان بن ثابت (شاعر معروف عصر پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم) مضمون جريان را در اشعار خود سروده و خطاب به علي عليه السلام مي گويد:
فانت الذي اعطيت اذکنت راکعا زکاتا فدتک النفس يا خير راکع
فانزل فيک الله خير ولايه و بينها في محکمات الشرايع
يا علي تو بودي که در حال رکوع زکات بخشيدي جان فداي تو اي بهترين رکوع کنندگان و خداوند بهترين ولايت را درباره تو نازل کرده و در قرآن بيان نمود.
بنابراين: امير المومنين عليه السلام ولايت کليه بر جميع طبقات مومنين دارد و به حکم عقل چنين کسي نمي شود تابع امر ابوبکر و عمر و عثمان باشد بلکه اگر آنها جزء مومنين بودند بايد تحت امر امير المومنين عليه السلام مي بودند.
دو اشکال و جواب آنها
بعضي از اهل تسنن گفته اند ولي به معناي دوست و ياور است نه اولي به تصرف و صاحب اختيار.
جواب: اولا اين سخن خلاف ظاهر و خلاف نص آيه است، به علاوه لفظ ولي به حسب وضع لعوي و استعمال عرفي در ولايت و صاحب اختيار بودن است و معاني ديگر محتاج به قرينه است چنانچه لفظ اولي در آيه شريفه: النبي اولي بالمومنين من انفسهم و مولي، در حديث غدير: من کنت مولاه هم صريح در معناي ولايت است.
ثانيا: در آيه ولايت کلمه انما براي حصر است و دوستي و ياوري منحصر به خدا و رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم و علي عليه السلام نمي باشد بلکه جميع مومنين با يکديگر دوست هستند چنانچه خداوند مي فرمايد و المومنين و المومنات بعضهم اولياء بعض. 2
بنابراين چونکه صفت دوستي و ياري منحصر به خدا و رسولش و علي عليه السلام نيست و اين صفت براي همه مومنين است و با توجه به اينکه آيه: انما و ليکم الله براي حکمي انحصاري است پس حتما به معناي ولايت و رهبري است.
بعضي از متعصبان از اهل سنت ايراد کرده اند که علي عليه السلام با آن توجه خاصي که در حال نماز داشت و حتي تير را از پايش در آوردند و متوجه نشد چگونه ممکن است صداي سائلي را شنيده و به او توجه پيدا کند؟
جواب: علي عليه السلام در حال نماز کاملا متوجه خداست و از خودش و امور مادي که با روح عبادت سازگار نيست بر کنار بوده است ولي شنيدن صداي فقير و کمک کردن به او توجه به خويشتن نيست بلکه عين توجه به خداست و به تعبير ديگر کار حضرت، عبادت در ضمن عبادت است.
بعلاوه غرق شدن در توجه به خداوند اين نيست که اختيار خود را از دست بدهد و يا بي احساس شود بلکه با اراده خويش توجه خود را از آنچه در راه خدا و براي خدا نيست بر مي گيرد اينجا نماز عبادت و زکات هم عبادت است و هر دو در مسير رضا خداست بنابراين توجه حضرت علي عليه السلام صرفا براي خدا بوده است و دليلش نزول آيه مي باشد که به تواتر ثابت است.
آيه اطاعت از اولو الامر
يا ايها الذين آمنوا اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولي الامر منکم اي کسانيکه ايمان آورديد خدا و رسول او و صاحبان امر خودتان را اطاعت کنيد 3 در اين آيه اطاعت از صاحبان امر بدون هيچ قيد و شرط در کنار اطاعت خدا و رسول قرار گرفته و واجب شمرده است.
جماعت شيعه اتفاق نظر دارند که منظور او اولو الامر امامان معصوم عليهم السلام مي باشند و از اهل تسنن هم رواياتي نقل شده که منظور امامان معصومند، (ابوحيان اندلسي مغربي مفسر مشهور در تفسير بحر المحيط و ابوبکر مومن شيرازي در رساله اعتقادي خويش و سليمان قندوزي در کتاب ينابيع الموده، نمونه اي از اين روايات را ذکر کرده اند)، در تفاسير شيعه هم مي توانيد ذيل آيه شريفه به تفسيرهاي برهان، نور الثقلين، تفسير عياشي و کتاب غايه المرام و کتب متعدد ديگر مراجعه کنيد در اينجا به بعضي از آن احاديث اشاره مي کنيم.
جابر بن عبد الله انصاري از پيغمبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم سوال مي کند اولو الامر که ماموريم از آنها اطاعت کنيم چه حساني هستند؟ حضرت فرمودند خلفا و متصديان امر بعد از من، اول آنها برادرم علي است بعد از او حسن و حسين عليه السلام سپس علي بن الحسين آنگاه محمد باقر (تو او را درک مي کني اي جابر وقتي که ملاقاتش نمودي سلام مرا به او برسان) بعد از او جعفر صادق بعد از او موسي کاظم بعد از او علي الرضا بعد از او محمد جواد بعد از او علي هادي بعد از او حسن عسگري بعد از او قائم منتظر مهدي عليه السلام بعد از من امام و پيشوا خواهند بود. 4
حديث مذکور يا ذيل بيشتر درباره امام زمان عليه السلام در جلد اول تفسير نور الثقلين صفحه 499 آمده است.
عن ابي جعفر عليه السلام: اوصي رسول الله الي علي و الحسن و الحسين عليهم السلام ثم قال في قول الله عزوجل يا ايها الذين آمنوا اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولي الامر منکم قال: الائمه من ولد علي و فاطمه الي ان يقوم الساعه از امام باقر عليه السلام نقل شده که فرمود: وصيت کرد رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم (براي امامت) به علي و حسن و حسين عليها السلام سپس اشاره به قول خداي عزوجل: يا ايها الذين آمنوا .... کرده و فرمود: امامان از فرزندان علي و فاطمه هستند تا قيامت بر پا شود. 5
بنابر اين آيه اطاعت اولي الامر از چند جهت بر امامت علي عليه السلام و يازده فرزندش دلالت مي کند.
1 ـ اطاعت از اولو الامر مقرون به اطاعت خدا و رسول خدا مي باشد و چون اطاعت بطور مطلق واجب است بايد آنها را بشناسيم.
2 ـ همانگونه که خداوند اطاعت رسول را واجب کرده و شخص رسول را معين کرده است، وقتي به اطاعت اولو الامر امر مي کند بايد آنها را معين کند و گرنه تکليف ما لا يطاق مي شود (يعني اطاعت از شخصي که نمي شناسيم ممکن نيست).
3 ـ روايات متعدد شان نزول آيه (اولي الامر) را علي و يازده فرزندش معين کرده است.
آيه انذار و حديث يوم الدار و امامت علي عليه السلام
حديث يوم الدار: پيغمبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم سال سوم بعثت مامور شد که دعوت خود را در مورد اسلام، علني سازد و انذر عشيرتک الاقربين بستگان نزديک خود را انذار کن. 6
به دنبال اين ماموريت پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم بستگانش را به خانه ابوطالب دعوت کرد بعد از طرف غذا چنين فرمود: اي فرزندان عبدالمطلب به خدا قسم هيچ کس را در عرب نمي شناسم که براي قومش چيزي بهتر از آنچه من آورده ام آورده باشد من خير دنيا و آخرت را براي شما آورد هام و خداوند به من دستور داده است که شما را به توحيد و يگانگي وي و رسالت خودم دعوت کنم، کداميک از شما مرا ياري خواهيد کرد تا برادر من و وصي و جانشين من باشيد هيچ کس تمايلي به اين امر نشان نداد مگر علي عليه السلام که برخاست و عرض کرد يا رسول الله من در اين راه يار و ياور تو هستم، تا سه مرتبه پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم اين جملات را تکرار کرد و کسي جز علي عليه السلام پاسخ نداد در اين موقع پيغمبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم دست بر گردن علي عليه السلام گذاشت و فرمود: ان هذا اخي و وصيي و خليفتي فيکم فاسمعوا له و اطيعوه بدرستيکه اين علي برادر و وصي و جانشين من در ميان شماست سخن او را بشنويد و فرمانش را اطاعت کنيد.
اين حديث را بسياري از دانشمندان اهل سنت مانند: ابن ابي جرير، ابو نعيم، بيهقي، ثعلبي، ابن اثير، طبي و ديگران نقل کرده اند براي آگاهي بيشتر به کتاب المراجعات صفحه 130 به بعد و احقاق الحق جلد 4 صفحه 62 به بعد مراجعه شود اين حديث هم به صراحت ولايت و امامت علي عليه السلام را ثابت مي کند.
تمرين:
1 ـ چگونه به آيه ولايت: انما وليکم الله... براي امامت حضرت علي عليه السلام استدلال ميکنيد؟
2 ـ ولي در آيه انما وليکم به چه معنايي است و دليلش چيست؟
3 ـ وجه دلالت آيه: اطاعت اولو الامر را بيان کنيد؟
4 ـ چگونه به آيه انذار و حديث يوم الدار براي امامت علي عليه السلام استدلال مي شود؟
1 ـ سوره مائده، آيه 60.
2 ـ سوره بقره، آيه 258.
3 ـ سوره نساء، آيه 62.
4 ـ اثبات الهداه، جلد 3، صفحه 123.
5 ـ تفسير نور الثقلين، جلد اول، صفحه 505 و دلائل الامامه، صفحه 231.
6 ـ سوره حجر، آيه 94.
موضوعات مرتبط: اعقاید شناسی
برچسبها: درس بيست و ششم
درس بيست و پنجم
امامت خاصه
اثبات امامت و ولايت حضرت علي و يازده فرزندش عليهم السلام
در مباحث قبل با صفات و ويژگيهايي که امام حتما بايد دارا باشد (از نظر قرآن، احاديث، عقل) آشنا شديم اکنون بايد بررسي کنيم که امام بحق بعد از پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم کيست و آن ويژگيها در چه کسي بوده تا آنچه عقيده داريم با استدلالهاي نقلي و عقلي تقويت شده و در ضمن بتوانيم رانماي گمراهان باشيم.
دليل عقل بر امامت و ولايت علي عليه السلام
دو مقدمه و يک نتيجه: 1 ـ حضرت امير المومنين عليه السلام داراي جميع کمالات نفساني و فضائل انساني همچون: علم، تقوي، يقين، صبر، زهد، شجاعت، سخاوت، عدالت، عصمت و ساير اخلاق حميده بوده و بدون ترديد (حتي به اعتراف دشمن) در همه کمالات از ديگران افضل و بالاتر بوده و اين فضائل در کتابهاي شيعه و سني فراوان ذکر شده است.
2 ـ از ديدگاه عقل ترجيح مرجوح بر راجح نارواست و هر گاه کسي که فضائل ياد شده را ندارد بخواهد پيشواي کسي شود که داراي اين فضائل است ترجيح مرجوح بر ارجح مي شود.
علاوه بر آن هدف از گزينش امام هدايت امت و تکميل اخلاق و ايمان آنهاست و در مامت ناقص بر کامل اين هدف بدست نمي آيد.
از اين رو از ديدگاه عقل امام بايد اعلم و افضل از همه مردم باشد تا بتواند هادي و راهنماي آنان قرار گيرد.
نتيجه: بعد از دو مقدمه اي که روشن شد مي گوييم: با توجه به اينکه حضرت علي عليه السلام اعمل و افضل از همه مردم بعد از پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم است حتما او خليفه و جانشين پيغمبر است و گرنه ترجيح مرجوح بر راجح مي شود و غرض حاصل نمي گردد. علاوه بر آن قبلا بيان کرديم که از نظر عقل و نقل، امام بايد معصوم بوده و از هر خطا و اشتباهي منزه و مبري باشد و بطوريکه که در بحث بعدي ان شاء الله (از نظر قرآن و حديث) ثابت خواهيم کرد اين ويژگي هم مخصوص اهل بيت عصمت و طهارت مي باشد بنابراين غير از حضرت علي عليه السلام و يازده فرزندش هيچ کس لايق مقام امامت نخواهد بود.
عصمت و آيه تطهير:
گفتيم امام حتما بايد معصوم باشد فعلا ببينيم معصوم کيست؟ انما يريد الله ليذهب عنکم الرجس اهل البيت و يطهرکم تطهيرا همانا خداوند اراده کرده است که ناپاکي و آلودگي را از شما اهل بيت بر طرف کرده و شما را پاک و طاهر گرداند. 1
اهل البيت چه کساني هستند؟
طبق احاديث متواتر و بيشماري که از طريق شيعه و سني وارد شده است آيه تطهير درباره پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم و اهل بيت او نازل شده است اين احاديث در کتب معتبر اهل تسنن از قبيل: صحيح مسلم، مسند احمد، درالمنثور، مستدرک حاکم، ينابيع الموده، جامع الاصول، الصواعق المحرقه، سنن ترمذي، نور الابصار، مناقب خوارزمي و ... موجود است و در کتب شيعه که فراوان مي باشد.
از جمله اين احاديث: امام حسن عليه السلام ضمن خطبه اي فرمود: ما اهل بيتي هستيم که خدا درباره آنها فرمود: انما يريد الله ليذهب عنکم الرجس اهل البيت و يطهرکم تطهيرا. 2
انس به مالک مي گويد: رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم تا مدت شش ماه هنگام نماز که به خانه زهرا (س) مي رسيد مي فرمود: اي اهل بيت براي نماز برخيزيد، انما يريد الله ليذهب عنکم الرجس اهل البيت و يطهرکم تطهيرا. 3
ابن عباس مي گويد: ديديم که رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم تا مدت نه ماه وقت هر نمازي درب خانه علي عليه السلام مي رفتند و مي فرمودند: سلام عليکم يا اهل البيت: انما يريد الله ليذهب عنکم الرجس اهل البيت و يطهرکم تطهيرا. 4
حضرت علي عليه السلام فرمود: رسول خدا هر روز صبح درب منزل ما تشريف آورده و مي فرمود خدا شما را رحمت کند براي نماز برخيزيد، انما يريد الله ليذهب عنکم الرجس اهل البيت و يطهرکم تطهيرا. 5
پيغمبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم مدتي برنامه مذکور را ادامه داد که مصداق اهل البيت براي هم مشخص شود و به اهميت موضوع توجه پيدا کنند.
شريک ابن عبدالله مي گويد: بعد از رحلت پيغمبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم حضرت علي عليه السلام خطبه خوانده و فرمود شما را به خدا سوگند آيا جز من و اهل بيتم کسي را سرغ داريد که آيه: انما يريد الله ليذهب عنکم الرجس اهل البيت و يطهرکم تطهيرا درباره اش نازل شده باشد مردم عرض کردند نه. 6
حضرت علي عليه السلام به ابوبکر فرمود: تو را به خدا سوگند آيه تطهير درباره من و همسر وفرزندانم نازل شده يا درباره تو و خانواده ات؟ جوابداد درباره تو و خانواده ات ... .7
اشکال: بعضي گفته ايند آيه تطهير درباره زنان پيغمبر نازل شده زيرا آيات قبل و بعد از آن هم درباره زنهاي پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم است يا لااقل زنان پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم هم مشمول آيه تطهير مي شوند و بنابراين دليل عصمت نيست زيرا کسي زنان پيغمبر را معصوم نمي داند.
جواب: علامه سيد عبدالحسين شرف الدين (ره) به چند وجه جواب داده اند:
1 ـ اين احتمال اجتهاد در مقابل نص است زيرا روايات زيادي که به حد تواتر رسيده و در شان نزول آيه آمده مي گويد درباره پيغمبر و فاطمه و علي و حسن و حسين عليهما السلام مي باشد.
2 ـ اگر درباره زنهاي پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم بود بايد به صورت خطاب مونت آمده باشد نه مذکر يعني بايد چنين باشد: انما يريد الله ليذهب عنکن الرجس اهل البيت و يطهر کن تطهيرا.
3 ـ آيه تطهير بين آيه هاي قبل و بعد جمله معترضه است و اين بين عربهاي فصيح مرسوم است و در قرآن هم آمده: فلما راي قميصه قد من دبر قال انه من کيدکن ان کيدکن عظيم يوسف اعرض عن هذا و استغفري لذنبک انک کنت من الخاطئين 8 که جمله (يوسف اعرض عن هذا) خطاب به يوسف و معترضه است و قبل و بعدش خطاب به زليخا مي باشد.
آيه تطهير و عصمت و امامت علي و يازده فرزندش عليهم السلام
حضرت علي عليه السلام مي فرمايد: من در خانه ام السلمه در خدمت رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم بودم که آيه، انما يريد الله ليذهب عنکم الرجس اهل البيت و يطهرکم تطهيرا نازل شد، به من فرمود اين آيه درباره تو و فرزندانت حسن و حسين و امامانيکه از نسل تو بوجود مي آيند نازل شده است گفتم يا رسول الله صلي عليه و آله و سلم بعد از تو چند نفر به امامت مي رسند؟ فرمود بعد از من تو امام مي شوي بعد از تو حسن و بعد از حسن حسين بعد از حسين فرزندش علي بعد از علي فرزندش فرزندش محمد بعد زا محمد فرزندش جعفر بعد از جعفر فرزندش موسي بعد از موسي فرزندش علي بعد از علي فرزندش محمد بعد از محمد فرزندش علي بعد از علي فرزندش حسن و بعد از حسن فرزندش حجت به امامت مي رسند نامهاي ايشان به همين ترتيب بر ساق عرش نوشته شده بود از خدا پرسيدم اينها کيستند؟ فرمود امامهاي بعد از تو مي باشند پاک و معصومند و دشمنانشان ملعون هستند. 9
بنابراين آيه تطهير در شان چهارده معصوم عليهم السلام مي باشد و رسول گرامي اسلام در احاديث متعددي (که ان شاء الله به بعضي از آنها اشاره مي کنيم) به مردم فهماندند که منصب امامت تا قيامت براي اين وعده معين باقي مي ماند زيرا آنها داراي عصمت و شرايط ديگر اين مقام هستند.
دو حديث در عصمت:
عن ابن عباس قال سمعت رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم يقول: انا و علي و الحسن و الحسين و تسعه من ولد الحسين مطهرون معصومون ابن عباس مي گويد از رسول خدا شنيدم مي فرمود: من و علي و حسن و حسين و نه نفر از اولاد حسين پاک و معصوم هستيم. 10
قال امير المومنين عليه السلام: ان الله تبارک و تعالي طهرنا و عصمنا و جعلنا شهداء علي خلقه و حجه في ارضه و جعلنا مع القرآن و جعل القرآن معنا لا نفارقه و لايفارقنا حضرت امير المومنين عليه السلام فرمودند: بدرستيکه خداي تبارک و تعالي ما را پاک و معصوم قرار داده و ما را شاهدان بر خلقتش و حجت خودش در روي زمين قرار داده است ما را با قرآن و قرآن را با ما قرار داده نه ما از قرآن و نه او از ما جدا مي شود. 11
تمرين:
دليل عقلي امامت علي عليه السلام را بيان کنيد؟
2 ـ منظور از اهل البيت در آيه تطهير چه کساني هستند حديثي نقل کنيد؟
3 ـ چرا نمي شود آيه تطهير در شان زنهاي پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم باشد؟
4 ـ حديث حضرت علي عليه السلام را در امامت دوازده امام بيان کنيد؟
1 ـ سوره احزاب، آيه 33.
2 ـ ينابيع الموده، صفحه 236.
3 ـ جامع الاصول، جلد 1، صفحه 110.
4 ـ الامام الصادق و المذهب الاربعه، جلد 1، صفحه 89.
5 ـ غايه المرام، صفحه 295.
6 ـ غايه المرام، صفحه 293.
7 ـ نور الثقلين، جلد 4، صفحه 271.
8 ـ سوره يوسف، آيه 29.
9 ـ غايه المرام، صفحه 293.
10 ـ ينابع الموده، صفحه 534.
11 ـ اصول کافي، کتاب الحجه.
موضوعات مرتبط: اعقاید شناسی
برچسبها: درس بيست و پنجم
درس بيست و چهارم
عصمت و علم امام، و روش تعيين امام
از نظر قرآن و سنت و ضرورت عقلي، عصمت يکي از شرايط اساسي امامت مي باشد و غير معصوم هرگز لايق اين مقام نمي باشد به دلائلي که در بحث نبوت براي لزوم عصمت انبياء بيان کرديم توجه شود.
قرآن و عصمت امام
و اذا ابتلي ابراهيم ربه بکلمات فاتمهن قال اني جاعلک للناس اماما قال و من ذريتي قال لا ينال عهدي الظالمين و زمانيکه خداوند ابراهيم را با حقايقي امتحان کرد و آنها را به اتمام رسانيد به او گفت تو را به مقام امامت مي رسانم ابراهيم گفت از نسل من هم کسي به امامت مي رسد خداوند فرمود عهد من امامت به ستمگران نمي رسد. 1
ستمگر و ظالم کيست؟
براي اينکه روشن شود چه کساني مي توانند مقام بزرگ امامت را داشته باشند و چه کساني لايق نيستند بايد ببينيم از نظر قرآن ظالم کيست زيرا خداوند فرمود امامت من به ظالمين نمي رسد قرآن سه گروه را ظالم ناميده است:
1 ـ کسانيکه شرک به خداوند بياورند: يا بني لا تشرک بالله ان الشرک لظلم عظيم لقمان به فرزندش مي گويد شرک به خداوند نياور بدرستيکه شرک ظلم بزرگي است.2
2 ـ ظلم انساني بر انسان ديگر: انما السبيل علي الذين يظلمون الناس و يبغون في الارض بغير الحق اولئک لهم عذاب اليم راه تعرض بر عليه کساني است که به مردم ظلم مي کنند و در زمين به تا حق سرکشي مي نمايند براي آنها عذابي دردناک است. 3
3 ـ ظلم انسان بر نفس خويش: فمنهم ظالم لنفسه و نهم مقتصد و منهم سابق بالخيرات بعضي مردم به نفس خويش ظلم مي کنند و بعضي معتدلند و گروهي از آنها به نيکي سبقت مي گيرند. 4
انسان براي رسيدن به سعادت و کمال آفريده شده است پس هر کس از اين مسير عدول کرد و از حدود الهي تجاوز کرد ظالم است ... و من يتعد حدود الله فقد ظلم نفسه هر کس از حدود الهي تجاوز کند بر خودش ظلم کرده است. 5
در قرآن ظلم به اين سه اطلاق شده است ولي در حقيقت قسم اول و دوم هم برگشتش به ظلم بر خويشتن است.
نتيجه: مردم چهار دسته اند:
1 ـ کسانيکه از اول تا آخر عمر مرتکب خلاف و معصيت مي شوند.
2 ـ کسانيکه اول عمر گناه کرده ولي آخر عمر گناه نمي کنند.
3 ـ کسانيکه اول عمر گناه نکرده ولي آخر عمر مرتکب گناه مي شوند.
4 ـ کسانيکه از اول عمر تا آخر عمر گناه نمي کنند.
از نظر قرآن سه دسته اول هرگز نمي توانند به مقام امامت برسند زرا از ظالمين هستند و خداوند به حضرت ابراهيم عليه السلام فرمود ظالمين به مقام امامت نيم رسند پس از آيه مذکور بخوبي استفاده مي شود که امام و پيشواي مردم حتما بايد معصوم باشد (قسم چهارم) و از هر خطا و اشتباه مصون باشد.
بنابراين حتي اگر به احاديث صريحي که از پيغمبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم براي امامت حضرت علي عليه السلام و يازده فرزندش رسيده توجه نکنيم، از نظر قرآن مدعيان خلافت لايق جانشيني پيغمبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم نبوده اند زيرا به شهادت قطعي تاريخ آنها از مصاديق واقعي ظالمين بودند و خداوند فرمود ظالمين به امامت نمي رسند . و اينک شما قضاوت کنيد: 1 ـ آيا کسانيکه لااقل قسمتي از عمرشان را مشرک بودند.
2 ـ کسانيکه به بشريت عموما و به حضرت علي و فاطمه سلام الله عليها خصوصا ظلمها کردند.
3 ـ کسانيکه حتي به اعتراف خودشان تعدي و تجاوز از حدود خداوند کرده و بر خودشان ظلم کردند.
مي توانند خليفه و جانشين پيغمبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم باشند؟!
علم امام:
امام بايد احکام و قوانيني که براي سعادت دنيوي و اخروي مردم ضرورت دارد بداند يعني امام بايد از همه مردم روي زمين علمش بيشتر باشد تا لياقت رهبري آنها را داشته باشد.
همان دلائلي که براي اثبات لزوم امام بيان کرديم براي اثبات اينکه امام بايد اعلم و افضل از هم باشد کافي است. قرآن به اين موضوع اينگونه اشاره مي کند: افمن يهدي الي الحق احق از يتبع امن لا يهدي الا ان يهدي فما لکم کيف تحکمون آيا کسيکه به سوي حق هدايت مي کند سزاوارتر است که پيروي شود يا کسيکه خودش نيازمند هدايت است شما چگونه حکم مي کنيد.6
شيوه تعيين امام
بعد از اينکه صفات و ويژگيهاي امام را شناختيم بايد بدانيم که چنين امامي چگونه تعيين مي گردد. در جوامع امروز بهترين راه تعيين هر مقام مسئولي انتخابات است اما اين انتخابات ممکن است راه حل باشد اما هميشه راه حق نيست زيرا انتخابات هرگز واقعيات را تغيير نمي دهد نه حقي را باطل و نه باطلي را حق مي کند گر چه در مقام عمل اکثريت مورد نظر قرار مي گيرد ولي اين دليل حقانيت انتخاب شده نمي باشد.
بارها تاريخ نشان داده که در انتخابات افرادي با راي اکثريت انتخاب شده اند و سپس دير يا زود اشتباه اينگونه انتخابات روشن شده است، راستي ما با نداشتن علم غيب و بي خبري از آينده و باطن افراد چگونه مي توانيم نظر قطعي و صحيحي درباره شخصي داشته باشيم؟ پس هيچ وقت اکثريت دليل حقانيت و اقليت دليل باطل بودن نيست از سوي ديگر قرآن حدود هشتاد مرتبه از اکثريت مذمت نموده است و در سوره انعام آيه 115 مي فرمايد: و ان تطع اکثر من في الارض يضلوک عن سبيل الله ان يتبعون الا الظن و ان هم الا يخرصون اگر از اکثر آنها که روي زمين هستند اطاعت کني تو را از راه خدا گمراه مي کنند زيرا آنان از گمان و حدس شخصي خود پيروي مي کنند بعلاوه امامت و رهبري ديني جامعه فقط اداره زندگي جامعه نيست بلکه امام حافظ و نگهبان دين و دنياي مردم است از اين رو بايد از هر خطا و لغزشي معصوم باشد و اعلم و افضل از همه انسانها بوده باشد و مردم قطعا نمي توانند چنين شخصي را انتخاب کنند، مردم از کجا مي دانند که چه شخصي از نيروي ملکوتي عصمت و مقام شامخ علوم الهي و ديگر فضائل انساني برخوردار است تا او را انتخاب کنند؟ پس فقط بايد خداوند متعال که از باطن و آينده همه انسانها آگاه است سزاوارترين شخص را براي امامت انتخاب کرده و شئون لازم را به او عنايت نموده و به مردم معرفي نمايد.
امام چگونه تعيين مي شود؟
امامت و پيشوايي پس از پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم همان انجام وظايف مقام رسالت است و تنها تفاوتي که بين رسول و امام است اين است که پيامبر پايه گذار و موسس دين و داراي کتاب است و امام بعنوان جانشين او حافظ و نگهبان دين و مبين اصول و فروع و تعقيب کننده تمام وظايف مقام نبوت است و همانگونه که انتخاب پيغمبر از طرف خداست تعيين امام هم بايد از طرف خداوند باشد و به تعبير آيه 124 از سوره بقره امامت عهد خداوند است.
لذا حضرت ابراهيم عليه السلام که مي پرسد آيا از ذريه من هم کسي به مقام امامت مي رسد! خدا مي فرمايد: لا ينال عهدي الظالمين نمي رسد خداوند امامت را عهد خود مي داند و عهد خداوند با انتخاب و شوري تعيين نمي گردد زيرا شوري و انتخاب مربوط به کارهاي مردم است و در دو آيه اي که مساله شوري بيان شده کلمه امر آمده: و امرهم شوري بينهم و شاورهم في الامر مشورت در دو آيه مربوط به امور اجتماعي و کارهاي مردم است و هرگز شامل عهد و پيمان خداوند نمي شود در آيه 67 سوره قصص مي فرمايد: و ربکم يخلق ما يشاء و يختار ما کان لهم الخيره و پروردگار تو مي آفريند هر چه را بخواهد و اختيار مي کند و مردم در برابر اختيار خداوند حق اختيار ندارند.
مرحوم فيض کاشاني در تفسير صافي ذيل آيه مذکور احاديثي نقل مي کند که: خداوند هر گاه کسي را به امامت برگزيد مردم نبايد به سراغ ديگري بروند و در حديث ديگري مي خوانيم با وجود امکان انحراف در انتخاب ارزش آن از بين مي رود و انخابي مي توان کاملا ارزش داشته باشد که از طرف خداوند باشد، خداوندي که آگاه بر باطن و آينده انسانهاست.
لما کان النبي صلي الله عليه و آله و سلم يعرض نفسه علي القبائل جاء الي بني کلاب فقالوا: نبايعک علي ان يکون لنا الامر بعدک فقال: الامر لله فان شاء کان فيکم او في غيرکم.... زمانيکه پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم خودش را بر قبيله ها براي دعوت مردم عرضه مي کرد بسوي طايفه بني کلاب آمد آنها گفتند با تو بيعت مي کنيم بشرطي که امامت بعد از تو براي ما باشد حضرت فرمود: امر امامت با خداوند است پس اگر خواست بين شما قرار مي دهد يا در غير شما .... .7
تمرين:
1 ـ دليل قرآني عصمت امام را بيان کنيد.
2 ـ از نظر قرآن ظالمين چه کساني هستند؟
3 ـ چرا امام از طريق شوري و يا انتخابات تعيين نمي گردد"؟
4 ـ امام چگونه تعيين مي شود؟
1 ـ سوره بقره، آيه 124.
2 ـ سوره لقمان، آيه 13.
3 ـ سوره شوري، آيه 42.
4 ـ سوره فاطر، آيه 32.
5 ـ سوره طلاق، آيه 1.
6 ـ سوره يونس، ايه 35.
7 ـ بحار الانوار، جلد 23، صفحه 74.
موضوعات مرتبط: اعقاید شناسی
برچسبها: درس بيست و چهارم
درس بيست و سوم
امامت
چهارمين اصل از اصول اعتقادي اسلام امامت است، امام در لغت به معناي پيشوا و رهبر و در اصطلاح، جانشيني پيغمبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم و رهبري و امامت امامان معصوم عليهم اسلام است.
امامت در مکتب تشيع يکي از اصول دين است و وظايف امام در اين مکتب، امتداد وظايف پيغمبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم مي باشد يعني فلسفه بعثت پيامبران با فلسفه نصب و تعيين امام از طرف خداوند يکي است و همان دلائل که ايجاب مي کند خداوند رسولي را بفرستد همانها ايجاب مي کند که پس از پيامبر اسلام امامي را منصوب کند تا عهده دار وظايف رسالت باشد.
علم وسيع و گسترده، عصمت و مصونيت از گناه و خطا از شرايط اصلي و اساسي امام است و شناسايي چنين فردي جز از راه وحي ممکن نيست از اين جهت شيعه معتقد است که مقام امامت يک منصب الهي است و امام بايد از جانب خداوند منصوب و معين گردد.
پس بحث درباره خلافت و امامت يک بحث تاريخي نيست بلکه بحث در ماهيت حکومت اسلام و شيوه فرمانروايي پس از رحلت پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم تا پايان جهان است و با سرنوشت ما ارتباط کامل دارد همچنين بايد ديد که مردم بعد از رحلت پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم در مسائل فکري و عقيدتي و غير آنها به چه کسي بايد رجوع کنند.
شيعه معتقد است پس از پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم حضرت علي عليه السلام و يازده نفر از فرزندانش يکي پس از ديگري جانشينان بحق پيامبر مي باشند و همين اصل اساسي در اختلاف بين شيعه و سني مي باشد.
هدف ما در اين بحث اين است که امامت را بر پايه دلائل عقلي و تاريخي، آيات قرآني و سنت پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم پي گيري کنيم و چون معتقديم که تبلور اسلام راستين در مذهب شيعه است و اين شيعه است که مي تواند اسلام راستين را در تمام ابعادش به جها معرفي کند، بايد حقانيتش را با دليل و منطق بياموزيم.
دلائل لزوم امام، امامت عامه
1 ـ دليل لطف:
به عقيده شيعه لطف و محبت گسترده خداوند و حکمت بي انتهاي او ايجاب مي کند که پس از پيغمبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم نيز مردم بي رهبر نباشند يعني همان دليلي که براي لزوم بعثت بيان شد ايجاب مي کند که پس از پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله وسلم نيز امامي باشد که بتواند جامعه را همانند خود آن حضرت بسوي سعادت دنيوي و اخروي رهبري کند و ممکن نيست که خداوندي چنين مهربان جامعه انسانها را پس از رحلت پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم بي سرپرست و رهبر گذارد.
موضوعات مرتبط: اعقاید شناسی
برچسبها: اصول عقاید
درس بيست و دوم
نبت خاصه (بخش دوم)
جهان بيني قرآن
اگر توجه به محيطي که قرآن در آن نازل شد بکنيم بيشتر به عظمت قرآن و پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم پي مي بريم.
سرزمين حجاز به اعتراف همه مورخان از عقب افتاده ترين مناطق جهان در آن زمان بود، از نظر عقيدتي به بت پرستي علاقه فراوان داشتند از توحيد و يگانه پرستي سخت تعجب مي کردند و هنگاميکه پيامبر گرامي اسلام آنها را به يکتا پرستي دعوت مي کرد مي گفتند اجعل الالهه الها واحد ان هذا لشييء عجاب آيا اين همه خدايان را ميخواهد تبديل به خداي واحدي کند اين راستي چيز عجيب و باور نکردني است. 1
در محيطي که کمتر کسي پيدا مي شود که حتي سواد خواندن و نوشتن داشته باشد فردي درس نخوانده و کتب و استاد نديده برخاست و کتابي آورد آنچنان پرمحتوا که بعد از چهارده قرن هنوز دانشمندان به تفسير آن مشغولند و هر زمان حقايق تازه اي از آن کشف مي کنند. ترسيمي که قرآن از جهان هستي مي کند بسيار دقيق و حساب شده است توحيد را به کاملترين صورت بين مي کند، اسرار آفرينش زمين و آسمان و خلقت شب و روز و وجود انسان و ... را به عنوان نشانه هاي وجود خداوند با بيانات بسيار متنوع مي شمرد گاه سخن از توحيد فطري و گاه به توحيد استدلالي مي پردازد پيرامون احاطه خداوند به همه چيز تعبيرات بلند دارد، هنگامي که سخن از معاد و قيامت به ميان مي آورد در برابر تعجب مشرکان ميگويد: آيا کسي که آسمانها و زمين را با آنهمه عظمت آفريد نمي تواند مثل شما را بيافريندآري او قادر و آفريننده داناست قدرتش تا حدي است که هر چيزي را اراده کند، فرمان مي دهد موجود باش و آن فوري موجود مي شود و خلاصه قرآن کتابي است که فقط آورنده اش (پيامبر) و مفسرينش (امامان معصوم) آنرا بطور کامل شناختند و در عين حال قرآن هميشه براي ما هم طراوت و شاابي خاصي دارد هر چه بخانيم شادابتر مي شويم چون بهار دلها است آري قرآن هميشه تازه است و تا ابد زنده است زيرا معجزه جاويدان حضرت محمد صلي الله عليه و آله و سلم است.
خاتميت پيامبر گرامي اسلام صلي الله عليه و اله و سلم
حضرت محمد صلي الله عليه و آله و سلم آخرين پيامبر خداست و سلسله نبوت به او ختم مي شود و از القاب حضرت، خاتم الانبياء است. خاتم به کسر يا فتح تاء (خاتم، خاتم) هر دو به معناي تماميت و پايان هر چيزي است از اين نظر عرب به انگشتر خاتم (به فتح) مي گويد چونکه انگشتر در آن زمان مهر و به منزله امضاي افراد بوده و چون نامه اي مي نوشتند اخر آن را با انگشتر خود مهر مي کردند.
خاتميت پيامبر گرامي اسلام از ضروريات اسلام است و هر مسلماني مي داند که بعد از حضرت محمد صلي الله عليه و آله و سلم تا قيامت پيامبري نخواهد آمد.
براي اين اصل سه دليل هست:
موضوعات مرتبط: اعقاید شناسی
برچسبها: اصول عقاید
درس بيست و يکم
نبوت خاصه (بخش اول)
نبوت خاصه و بعثت حضرت محمد صلي الله عليه و آله و سلم
چهارده قرن پيش (سال 610 ميلادي) در زمانيکه شرک و بت پرستي سراسر جهان را فرا گرفته بود و انسانهاي مظلوم زير فشار طبقه حاکم دست و پا مي زدند و همه مردم گرفتار ياس و نا اميدي بودند از خانداني شريف مردي برخاست و خود را حامي مظلومان، خواستار عدل و آزادي، پاره کننده زنجيرهاي اسارت و طرفدار علم و دانش خوانده و اساس رسالت خود را فرمانهاي الهي و وحي آسماني معرفي نمود و خود را خاتم پيامبران ناميد.
او محمد بن عبدالله صلي الله عليه و آله و سلم است او از بني هاشم است، يعني همان طايفه اي که در شجاعت و سخاوت و پاکي و صالت در بين همه قبايل عرب مشهور بوده اند شايستگي و کمال روحي آن بزرگوار تا آنجا بود که همه تواريخ جهان از دوست و دشمن بر آن گواهي داده اند تاريخ چهل ساله حيات پر افتخار حضرت پيش از رسالت آسماني وي در دسترس است، حضرت محمد صلي الله عليه و آله و سلم در آن محيط نامساعد و تيره جزيره العرب در همه جنبه هاي فضيلت زبانزد خاص و عام بود و آنچنان مورد اعتماد همگان بود که محمد امين شهرت يافته بود، درود فراوان خداوند بر او و خاندان پاکش باد.
سند هاي رسالت حضرت محمد صلي الله عليه و آله و سلم
راههايي که براي شناخت پيامبران بيان کرديم دليل رسالت حضرت محمد صلي الله عليه و آله و سلم است (يعني اعجاز، معرفي پيامبران قبلي، قرائن و شواهد قطعي) تاريخ گواه قرائن و شواهد رسالت و بعثت حضرت است و کتابهاي آسماني و انبياء قبل بشارت بعثت پيامبر گرامي اسلام را داده اند.
اما معجزات پيامبر گرامي اسلام دو نوع است:
نوع اول معجزاتي که به تقاضاي فردي يا جمعي انجام مي گرفت و حضرت هم از خداوند مي خواست و سپس آن معجزه بدست حضرت عملي مي شد مانند سلام کردن سنگ و درخت بر آن حضرت، شهادت دادن سوسمار به رسالت حضرت، شق القمر، زنده کردن مردگان و اخبار حضرت از مغيبات، که ابن شهر آشوب مي گويد 4440 معجزه براي پيغمبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم بوده که سه هزار از آنها ذکر شده است.
قرآن معجزه دائمي پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله و سلم
نوع دوم: قرآن معجزه دائمي حضرت محمد صلي الله عليه و آله و سلم است که جاويدان و براي همه زمانها و مکانها تا قيامت مي باشد تفاوتي که ميان پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله و سلم و ساير پيامبران وجود دارد اين است که رسالت آنان از جهاني محدود بود، مثلا آنان براي امت و گروه محدودي مبعوث شده بودند بعضي محدود به زمان و مکان خاصي بودند و اگر بعضي از آنان از نظر مکاني محدود نبودند ولي مدت و زمان رسالت آنها کاملا محدود و موقت بود و هرگز مدعي رسالت دائمي نبودند.
ازاين جهت معجزات آنان هم، فصلي و مقطعي بود و اما حضرت محمد صلي الله عليه و آله و سلم رسالتش دائمي و هميشگي است لذا غير از معجزات فصلي، معجزه دائمي (قرآن) دارد که براي هميشه باقي است و براي هميشه دلالت بر رسالت آن جنان دارد.
در نتيجه از ويژگيهاي قرآن اين است که:
1 ـ مرز زمان و مکان را در هم شکسته و تا قيامت معجزه است.
2 ـ قرآن معجزه اي روحاني است يعني معجزات ديگر چشم و گوش را تسخير مي کند ولي قرآن در اعماق جان و روان نفوذ مي کند.
3 ـ قرآن يک معجزه گويا است که براي هميشه تا قيامت مخالفان را به مبارزه دعوت مي کند و مي گويد اگر مي توانيد سوره اي مانند من بياوريد و چهارده قرن از اين دعوت گذشته و کسي نتوانسته مقابله کند و تا قيامت هم نمي توانند.
قل لئن اجتمعت الانس و الجن علي ان ياتوا بمثل هذا القرآن لا ياتون بمثله ولو کان بعضهم لبعض ظهيرا بگو اگر جن و انس پشت در پشت يکديگر جمع شوند تا مثل اين قرآن را بياورند هرگز نخواهند توانست 1. در مرحله دوم براي اثبات عجز از مقابله مي فرمايد: اگر راست مي گوييد ده سوره مانند قرآن بياوريد 2و در مرتبه سوم مي فرمايد: و ان کنتم في ريب مما نزلنا علي عبدنا فاتوا بسوره من مثله و ادعوا شهدائکم من دون الله ان کنتم صادقين اگر در آنچه بر بنده خود فرستاديم (قرآن) شک داريد پس يک سوره مانند قرآن بياوريد و گواهان و همفکران خود را هم دعوت کنيد اگر راست مي گوييد.3 نتيجه اينکه حتي از آوردن يک سوره مانند قرآن عاجزند.
خيلي روشن و واضح است که اگر فصحا و بلغاء آن زمان مي توانستند حتي سوره اي مانند قرآن بياورند آن همه جنگها بر عليه پيامبر گرامي صلي الله عليه و آله و سلم و مسلمانها راه نمي انداختند و با همان سوره به مقابله و معارضه با اسلام بر مي خواستند و همينطور در طول چهارده قرن بعد از بعثت، ميليونها دشمن لجوج و سر خت اسلام که به عناوين مختلف با مسلمانها ستيزه جويي مي کردند اگر توانسته بودند سوره اي مانند قرآن بياورند حتما از اين راه به مبارزه بر خواسته بودند.
استادان بلاغت اعتراف نموده اند که هرگز مبارزه با قرآن ممکن نيست، فصاحت و بلاغت آن خارق العاده، قوانين آن محکم و استوار، گزارشها و پيشگوئيهاي آن حتمي و صحيح و بطور کلي فوق زمان ومکان و علم است و اين خود دليل بر آن است که ساخته و پرداخته فکر انسانها نبوده و معجزه هميشگي است.
موضوعات مرتبط: اعقاید شناسی
برچسبها: اصول عقاید
درس بيستم
نبوت عامه (بخش ششم)
مقصود از ذنب در سوره فتح چيست؟
انا فتحنا لک فتحا مبينا ليغفر لک الله ما تقدم من ذنبک و ما تاخر ما فتح کريم براي تو فتحي آشکار تا بپوشانيم ذنب گذشته تو را... 1. اين هم از مواردي است که تصور شده قرآن نسبت گناه به پياخمبر عزيز اسلام داده و سپس بخشيده شده است در اين مورد نيز معاني اصلي ذنب و غفران در نظر گرفته نشده است و متاسفانه از اصل معني غفلت شده است.
فرهنگ عرب معناي اصلي و مفهوم اصلي و مفهوم کلي ذنب را دنباله يا اثر و به عبارت ديگر نتيجه و عکس العمل مي داند المنجد مي نويسد: ذنب ذنبا: تبعه فلم يفارق اثره ذنب عبارت است از نتايج عمل و آثاري که از آن جداُ نمي گردد، و اينکه به گناه ذنب گفته مي شود به علت اين است که گناه دنباله عمل نادرست و اثر و نتيجه آنست. بنابراين با توجه به معنايي که قبلا براي غفران (پوشش) بيان کرديم معناي آيه روشن مي شود براي توضيح بيشتر به حديثي توجه کنيد:
امام رضا عليه السلام در توضيح آيه مذکور فرموده اند: از نظر مشرکين مکه هيچ فردي گناهش بيشتر از پيغمبر اسلام نبود زيرا هنگاميکه آن حضرت قوم خود را به توحيد و خداي يگانه دعوت مي کرد آنها داراي سيصد و شصت بت بودند و آنها را عبادت مي کردن، پس وقتي حضرت آنها را به خداي يگانه خواند بسيار بر آنها گران آمد و گفتند آيا خدايان متعدد را يک خدا قرار داد؟ همانا اين چيزي شگفت آور است ما چنين چيزي نشنيده ايم پس برويد و بر عبادت بتها بمانيد.
پس زماني که خداوند مکه را براي پيامبر خود فتح کرد به او فرمود: انا فتحنا لک ... يعني فتحي آشکار براي تو کرديم تا بپوشانيم براي تو آن ذنبي که در نزد مشترکين داشتي و آنها را به خداي يگانه خوانده بودي، زيرا روز فتح مکه جمعي از مردم مکه مسلمان شدند و بعضي خارج شدند و آنها هم که ماندند قدرت نداشتند که يگانگي خداوند را انکار کنند پس گناه و ذنبي که مردم مکه براي پيغمبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم مي شمردند با پيروزي و غلبه آن حضرت بر آنان پوشيده شد و مستور گرديد.2
پيامبران همراه تاريخ
از نظر قرآن تاريخ انسان با تاريخ وحي و نبوت يکي است و از همان زمان که بشر پديد آمده وحي نيز به عنوان برنامه تکامل او وجود داشته است. و ان من امه الا خلا فيها نذير هيچ امتي در تاريخ نبوده مگر اينکه هشدار دهنده اي داشته است.3
حضرت علي عليه السلام مي فرمايد: و لم يخل الله سبحانه خلقه من نبي مرسل او کتاب منزل او حجه لازمه او محجه قائمه... خداوند در طول تاريخ هيچگاه جامعه بشر را از پيامبر يا کتابي آسماني يا برهاني محکم و يا راهي متين و استوار خالي نگذاشته است. 4 و در خطبه 93 از آنجناب نقل شده که فرمودند: کلما مضي منهم سلف قام منهم بدين الله خلف حتي افضت کرامه الله سبحانه تعالي الي محمد صلي الله عليه و آله. هر گاه پيامبري رسات خويش به پايان رسانده و از دنيا رفت پيامبر ديگري براي بيان دين خدا بر مي خواست و اين روش همچنان ادامه داشت تا کرامت خداوند متعال به محمد صلي الله عليه و آله و سلم تعلق گرفت.
تعداد پيامبران
عن ابي جعفر عليه السلام قال: قال رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم ... کان عدد جميع الانبياء ماه الف نبي و اربعه و عشرين الف نبي خمسه منهم اولوا العزم: نوح و ابراهيم و موسي و عيسي و محمد صلي الله عليه و آله... رسول خدا صلي الله علي و آله و سلم فرمود: تعداد همه پيامبران يکصد و بيست و چهار هزار نفر است که پنج نفر از آنان اولوالعزم هستند: نوح، ابراهيم، موسي، عيسي، محمد صلي الله عليه و آله و سلم.
روايت ديگري به همين مضمون در بحار الانوار جلد 11 ذکر شده است.5
از نظر قرآن کريم اعتقاد به همه پيامبران ضروري و لازم است: قولوا آمنا بالله و ما انزل الينا و ما انزل الي ابراهيم و اسماعيل و اسحق و يعقوب و الاسباط و ما اوتي موسي و عيسي و النبيون من ربهم لا نفرق بين احد منهم و نحن له مسلمون بگوييد ايمان آورديم به خداوند و آنچه نازل شده براي ابراهيم و اسماعيل و اسحق و يعقوب و فرزندانش و آنچه موسي و عيسي و پيامبران از طرف خدا آوردند فرقي بين آنها نمي گذاريم و ما تسليم خدا هستيم.6
تمرين:
1 ـ مقصود از ذنب و غفران در اول سوره فتح چيست؟
2 ـ تعداد پيامبران و اسامي اولواالعزم را بيان کنيد؟
1 ـ سوره فتح، آيه 1.
2 ـ تفسير برهان، جلد 4، صفحه 193.
3 ـ سوره فاطر، آيه 25.
4 ـ نهج البلاغه، خطبه اول.
5 ـ بحار الانوار، جلد 11، صفحه 41.
موضوعات مرتبط: اعقاید شناسی
برچسبها: اصول عقاید
درس نوزدهم
نبوت عامه (بخش پنجم)
آيا قرآن به پيامبران نسبت گناه داده است؟
بعد از بحث درباره عصمت پيامبران اين سوال مطرح مي شود که مقصود از: ذنب، عصيان و ظلم بر نفس که درباره بعضي پيامبران در قرآن آمده چيست؟ براي روشن شدن مطلب به چند نکته بايد توجه کنيم:
1 ـ مقصود از عصمت انبياء همان گونه که قبلا توضيح داديم اين است که انبياء کار حرام و گناه نمي کنند اما کاري که ترک آن بهتر است ولي انجام آن حرام نيست از انبياء گذشته ممکن و جايز است و هيچ منافاتي با عصمت آنان ندارد.
2 ـ نکته مهم توجه کردن به معناي صحيح کلمات قرآن است زيرا قرآن بر لغت عرب نازل شده است و بايد ديد که فرهنگ عرب کلمات قرآن را چگونه معني کرده است ولي متاسفانه گاهي در اثر بي توجهي به اين مهم برخي آيات قرآن نادرست معني مي شود.
3 ـ توجه جدي به تفسيرهايي که از اهل بيت عصت و طهارت عليهم السلام براي آيات قرآن شده است، زيرا آنان مفسر اصلي قرآنند.
ما اکنون به چند مورد از آياتي که بعضي تصور کرد هاند در آنها به پيامبران نسبت گناه داده شده اشاره مي کنيم تا رفع اشکال گردد.
الف ـ و عصي آدم ربه فغوي: بعضي اين آيه را اينگونه معني کرده اند: آدم معصيت کرد پروردگار خود را پس گمراه شد در حاليکه معناي صحيح آيه چنين است: و نافرماني کرد آدم پروردگارش را پس بي بهره شد.
مرحوم طبرسي در مجمع البيان ذيل آيه مي گويد: آدم مخالفت نمود امر پروردگارش را پس از ثواب آن بي بهره شد و مراد از معصيت و عصيا، مخالفت با امر است خواه آن امر واجب باشد يا مستحب، محدث قمي در سفينه البحار، واژه عصم از مرحوم مجلسي چنين نقل مي کند: ان ترک المستحب و فعل المکروه قدسمي ذنبا ترک مستحب يا انجام مکروه را نيز گاهي ذنب و عصيان مي گويند.
براي اثبات آنچه گفته شد ابتدا به لغت مراجعه مي کنيم: المنجد (يکي از فرهنگهاي مشهور) مي نويسد عصيان ترک اطاعت و فرمانبرداري نکردن است و همچنين يکي از معاني غوي: (خاب) يعني بي بهره شدن و دچار ضرر شدن است.
اگر به داستان آدم و حوا در اين مورد توجه شود معلوم مي شود که منظور از عصيان (عصي) انجام حرام يا ترک واجب نبوده است.
عصيان آدم چه بود؟
قرآن داستان را اينگونه بيان مي کند: ما به آدم گفتيم: شيطان دشمن تو و همسر تو است پس بيرون نکند شما را از بهشت،تا در رنج و زحمت قرار گيريد، پس شيطان آدم را وسوسه کرد و آنها از آن درخت خوردند پس لباسهاي بهشتي از بدنشان فرو ريخت (پس آدم نافرماني کرد و از درخت نهي شده خورد و در نتيجه از نعمتهاي بهشت بي بهره شد). 1
همانگونه که ملاحظه مي کنيد نهي خداوند نسبت به آدم و حوا فقط جنبه ارشاد و راهنمايي داشت و نخوردن از درخت فقط شرطي بود براي جاويد ماندن در بهشت.
موضوعات مرتبط: اعقاید شناسی
برچسبها: اصول عقاید
درس هجدهم
نبوت عامه (بخش چهارم)
عصمت پيامبران
يکي از مهمترين ويژگيهاي انبياء، معصوم بودن آنهاست، عصمت در لغت به معناي منع، حفظ، جلوگيري و پيشگيري از ناملايمات است و در مباحث عقيدتي وقتي عصمت انبياء و يا امامان مطرح مي شود يعني مصونيت آنها از گناه و مصونيت آنها ار خطا و اشتباه، بنابراين انبيا و امامان نه گناه مي کنند و نه فکر گناه و هيچگاه از آنها اشتباه سر نمي زند.
سوال: چرا انبياء بايد معصوم باشند و از خطا و اشتباه معصوم باشند؟
ج 1 ـ هدف از بعثت انبياء تربيت و راهنمايي انسانهاست و معلوم مي باشد که در تربيت عمل مربي بيش از گفتار و راهنمائيهاي او موثر است پس اگر مربي خودش گرفتار گناه و آلودگيها شود چگونه مي تواند ديگرنان را بر حذر دارد.
ج 2 ـ انبياء که مربيان واقعي بشر هستند بايد مورد اعتماد و پذيرش مردم باشند و به قول مرحوم سي دمرتضي، کسيکه درباره او او احتمال آلودگي مي دهيم و اطمينان نداريم که خود را به گناه آلوده نمي کند هرگز با قلبي آرام به گفته هايش گوش نمي دهيم و به همين دليل انبياء بايد از خطا و اشتباه مصون باشند زيرا خطا و اشتباه موجب بي اعتمادي مردم مي شود و آنها بايد مورد اعتماد باشند.
فلسفه عصمت
چگونه ممکن است انساني در برابر گناه معصوم باشد و حتي فکر و خيال انجام گناه در وجودش راه پيدا نکند؟ در پاسخ اين سال مي گوييم خود ما در اموري که علممان از مغز به دل رسيد و به اصطلاح به يقين رسيديم مرتکب خلاف و خطائي نمي شويم. آيا هيچ انسان عاقلي به فکر خوردن آتش و کثافات مي افتد؟ آيا هيچ انسان با شعوري خود را در گودالي از آتش مي اندازد يا کاسه اي پر از سم و زهر را مي نوشد؟ حتما درجواب اين سوالات خواهيد گفت هيچ عاقلي اين کارها را نکرده و حتي آرزو يا فکر آنرا هم در سر ندارد و اگر کسي چنين کرد مبتلا به يک نوع بيماري است.
در نتيجه هر انسان عاقل در برابر چنين اعمالي يک نوع مصونيت و يا به تعبير ديگر يک نوع عصمت دارد و اگر از شما بپرسند چرا انسان در مقابل اين کارها معصوم است مي گوييد به علت اينکه عيب و ضرر حتمي آنها را يقين و باور دارد و مي داند که ارتکاب آن اعمال جز نابودي و نيستي چيزي به دنبال ندارد بنابر اين اگر انساني به مفاسد و زيانهاي گناه يقين و باور پيدا کند با غلبه نيروي عقل بر شهوات هرگز گرد گناه نمي گردد و حتي فکر آنرا در مغز راه نمي دهد.
چنين انساني چنان به خدا و دادگاه عدل او ايمان و يقين دارد که گويي همه آنها را در برابر چشمان خود مي بيند براي چنين کسي گناه و حرام همان آتش و همان زهر کشنده است پس هرگز به آن نزديک نگشته و فرار مي کند.
پيامبران الهي با اين يقين و اعتماد که به نتيجه و آثار گناه داشتند نه تنها از گناه بلکه از فکر گناه نيز معصوم بودند.
جالب است براي توجه به اثار عمل و جديت در خوبيها و ترک گناهان به روايتي از علي عليه السلام دقت کنيم: من ايقن انه يفارق الاحباب و يسکن التراب و يواجه الحساب و يستغني عما خلف و يفتقر الي ما قدم کان حريا بقصر الامل و طول العمل هر کس يقين پيدا کند که حتما از دوستان جدا مي شود و در خاک ساکن مي شود و با حساب روبرو مي شود و از آنچه گذاشته بي نياز و به آنچه پيش فرستاده محتاج مي شود حتما آرزويش کوتاه و عملش طولاني مي گردد. 1
عصمت انبياء و امامان اکتسابي يا خدادادي است؟
موضوعات مرتبط: اعقاید شناسی
برچسبها: اصول عقاید