شاه حتی هنگامی که تأهل اختیار کرده بود نیز، دست از هرزگی بر نمیداشت و با دلالی افرادی که علاقه ویژه او را به این کار میدانستند، معشوقههای متعددی را برای خودش دست و پا میکرد. رفتارهای بیبندوبارانه شاه باعث میشد که همسرانش، پس از مدتی از وی بیزار شوند؛ حتی، هوسبازیهای محمدرضاپهلوی، دلیل اصلی تقاضای طلاق و جدایی فوزیه بیان شده است. «ماروین رونیس» در کتاب «شکست شاهانه» مینویسد: «شاه یک زنباره معروف نیز بود. گفته میشود که ملکه فوزیه از بابت مسائل عشقی مداوم او خشمگین بود و ملکه ثریا به دفعات او را تهدید کرد که اگر به زنبارگی خود در محافل خصوصی ادامه دهد، از او جدا خواهد شد. همه این شواهد، گویای آن است که شاه هیچگاه از ماجراهای جنسی غیررسمی خود دست بر نداشته است.»
طلاق فوزیه
ازدواج محمدرضا پهلوی و فوزیه، دختر پادشاه مصر، یک ازدواج سیاسی بود؛ اما عروس مصری رضاشاه، این امید را داشت که بتواند در کنار همسرش، روزگار خوشی را سپری کند. هنگامی که محمدرضا هنوز ولیعهد بود، فوزیه از گوشه و کنار، خبرهایی درباره زنبارگیهای او میشنید؛ اما حضور رضاشاه مانع از آن بود که کار به مرحله رسوایی برسد. با فرار پهلوی اول، همه چیز تغییر کرد. هنگامی که اشرف و شمس از همسرانشان جدا شدند و پارتیهای شبانه با حضور زنان رنگارنگ در دربار رونق گرفت، فوزیه فهمید که کار بیخ پیدا کرده است. محمود طلوعی در کتاب «پسر و پدر»، گزارشی را از یک محفل شبانه در قصر شمس پهلوی آورده است که در آن، فوزیه شوهرش را در حال معاشقه با دختران مختلف دید و دریافت که چرا وی به او بیتوجه است. در همین دوره بود که افشای رابطه پهلوی دوم با دختری که نام خانوادگی وی «دیوسالار» بود، فوزیه را به کلی از همسرش ناامید کرد. حسین فردوست در خاطراتش، به این رابطه و نقش «ارنست پرون» در افشای آن نزد فوزیه، اشاره کرده است. «پرون» حتی با کمک یک سرهنگ ارتش، فوزیه را درِ خانه دیوسالار برد و با شلیک گلوله به پنجره خانه، محمدرضا پهلوی را بیرون کشید تا دستش رو شود. این تنها موردی نبود که فوزیه با آن روبهرو شد.
مشتری مادام کلود
محمدرضا پهلوی پس از ازدواج با ثریا نیز، همان مشی پیشین را پی گرفت و حتی وقایعی مانند فرار از ایران در مردادماه ۱۳۳۲ هم، مانع از تداوم این رویه نشد. آنچه رفتار پهلوی دوم را در این عرصه وقیحانهتر میکرد، این بود که برایش تأهل یا عدم تأهل زنان، محلی از اعراب نداشت. «اسکندر دلدم» در خاطراتش مینویسد: «[شاه]هر وقت از زن شوهرداری خوشش میآمد، در حضور شوهر آن زن از زیبایی همسرش تعریف میکرد و آخر هم میگفت: اگر شما شوهر نداشتید، حتماً برای شام خصوصی دعوتتان میکردم!» گاهی زیادهرویهای پهلوی در هرزگی، یک رسوایی بینالمللی به وجود میآورد. «دلدم» در خاطراتش مینویسد که در دوران ثریا، یک بار «برنا اگلی»، خواننده معروف اهل ترکیه، توسط رحیمعلی خرم، کابارهدار معروف که با مادر شاه سر و سری داشت، به ایران دعوت شد. «اگلی» که حاضر نبود خود را در اختیار شاه قرار دهد، به ضرب کتک خرم، به کاخ آورده شد و از سوی محمدرضا پهلوی مورد آزار و اذیت قرار گرفت. «اگلی» پس از بازگشت به کشورش، موضوع را فاش کرد و خواستار پیگیری شکایتش از شاه، توسط سفارت ترکیه در ایران شد؛ اما دربار ضمن تکذیب خبر، با دادن وجه هنگفتی به «اگلی»، دهان او را بست.
با این حال، شاه بعد از مدتی، هوس دوستدخترهای اروپایی به سرش زد. او پس از جدایی از ثریا و ازدواج با فرح، یکی از مشتریان همیشگی مؤسسه «مادام کلود»، یکی از سازمانهای فحشای بینالمللی در فرانسه، بود. دلالی ارتباط شاه با این مؤسسه را، اسدا... علم برعهده داشت که خود او نیز، از این معرکه، نصیبی میبرد! گزارش ویلیام شوکراس در کتاب «آخرین سفر شاه»، حقایق تکان دهندهای را درباره این ارتباط بیان میکند. طبق گزارش او، زنان فاحشه ارسالی مادام کلود، در فرودگاه مهرآباد توسط یکی از کارمندان وزارت خارجه ایران مورد استقبال قرار میگرفتند و طی سه روز اقامت در هتل هیلتون، آداب و نحوه برخورد با شاه را میآموختند و سپس به دیدار وی میرفتند. یکی از این زنان به نام «آنژ»، چنان مورد توجه شاه قرار گرفته بود که وی را شش ماه تمام در ایران نگه داشت. با آنکه فرح از ماجرای «آنژ» کاملاً مطلع بود، اما شاه با وی همچنان رابطه داشت و دست آخر، خود «آنژ» از دست شاه فرار کرد و به کشورش بازگشت!
دختری به نام گیلدا!
سال ۱۳۵۱ بود که ماجرای ارتباط محمدرضاپهلوی با دختری به نام گیلدا در دربار پیچید. او دختر یکی از امرای ارتش بود. ارتباط آشکار و نامشروع شاه در ۵۴ سالگی، با دختری ۱۹ ساله، باعث بروز اختلاف شدید میان او و فرح شد. کار به جایی رسید که هر دو نفر، تصمیم به طلاق گرفتند؛ اما این تصمیم با پادرمیانی تاجالملوک آیرملو، مادر محمدرضا، به سرانجام نرسید؛ با وجود این، پس لرزههای سنگینی داشت؛ شاه و فرح توافق کردند که از آن به بعد، اسماً زن و شوهر باقی بمانند و کاری به کار یکدیگر نداشته باشند. با این حال، گیلدا هم مدتی بعد، دلِ شاه را زد و به سراغ دیگری رفت. محمدرضا مدتی عاشق «سوفیا لورن» بود و کوشید تا با هزینه پول زیاد، وی را به ایران بیاورد، اما او نپذیرفت. وی حتی از ارتباط با پرستار سوئیسی دخترش لیلا نیز، ابایی نداشت؛ ارتباطی که آن هم فاش شد و رسوایی به بار آورد. به این ترتیب، کارنامه پهلوی دوم در زمینه فساد اخلاقی در دوران تأهل نیز، حجم و وزن سنگینی به خود گرفت.
منبع: جام جم
نظرات شما عزیزان: