ارکان گفتمان انقلاب اسلام در مکتب امام خمینی(ره)
 

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان ندای وحی و آدرس nedayevahi.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 4600
بازدید دیروز : 344
بازدید هفته : 5459
بازدید ماه : 58737
بازدید کل : 10450492
تعداد مطالب : 16946
تعداد نظرات : 80
تعداد آنلاین : 1


حدیث موضوعیاک مهدویت امام زمان (عج)اک آیه قرآناک

 
 
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : چهار شنبه 4 / 2 / 1397

ارکان اصلی نظام اسلامی

مقابله با بحران های پیچیده امروزی و دوام و پایداری نظام اسلامی در برابر انواع و اقسام تهدیدات و چالش‌ها از نشانه‌های قوام و قوت نظام اسلامی و مالا از بزرگترین دستاوردهاس انقلاب اسلامی است. به منظور شناخت ساختار تهدیدات علیه نظام جمهوری اسلامی ایران باید مقدمتا به ارکان آن اشاره نماییم.

رکن اول: شرعی کردن حیات(دین‌سالاری):

شرعی سازی حیات که فلسفه وجودی حیات طیبه دینی است در مقابل عرفی سازی یا سکولاریزم صورت می گیرد. به منظور تحقق حیات شرعی لازم است در سه سطح مشروع سازی صورت می گیرد:

۱- حیات فردی که رابطه فرد با خدا و اصلاح اندیشه و عمل شخصی را شامل می شود.

«آن قدر انسان غیرتربیت شده مضر است به جوامع، هیچ شیطانی و هیچ حیوانی و موجودی آن قدر مضر نیست.»

۲- حیات جمعی که رابطه افراد با یکدیگر را در قالب گروه های اجتماعی در بر می گیرد. (شامل خانه، نهادهای اجتماعی، گروه‌ها، اصناف و حرکت های اجتماعی)

«هر انسانی باید این طور باشد که متاسف باشد برای آنهایی که نمی­آیند به خط اسلام و خط انسانیت»

۳- حیات سیاسی که بر رابطه فرد، جامعه و حکومت اشاره دارد و از حقوق، وظایف متقابل، ویژگی ها و اصول حاکمیت و حاکمان، روش حکومت و … با هدف زمینه سازی برای تحصیل سعادت (دنیا و آخرت) مردم سخن می‌گوید.

احقاق حقوق مستضعفان، خدمت به مردم، تامین حقوق مشروع، حمایت از نظام سیاسی، اعمال عدالت، مساوات، ساده‌زیستی، تعاون و سرانجام مقاومت و ایستادگی در راه نیل به اهداف نظام سیاسی محورهای اصلی این لایه است که در مکتب امام(ره) قابل مشاهده است.

رکن دوم: پیوند دین سالاری و مردم سالاری

اگر چه در رکن نخست، گفتمان در عرصه ایده حیات طیبه دینی مطرح شده است اما اتکای صرف به اصول اعتقادی و ایمانی نمی تواند در مقام عمل راهگشا باشد. لذا لازم است که گام بعدی که باز تولید آموزه های دینی متناسب با مقتضیات زمانی و مکانی باشد برداشته شود.

گفتمان انقلاب اسلامی لازم بود برای ایده دولت اسلامی که مرکز ثقل گفتمان سیاسی انقلاب اسلامی را شکل می دهد به الگوی عملیاتی در حد نیازمندی و مقتضیات جهان معاصر است، تبدیل می‌شد.

دو اصل بنیادین، محور اصلی در طراحی این الگو اجتماعی بوده است:

یک) اصل بنیادین حاکمیت الهی:

مطابق اصل حاکمیت الهی، حاکمیت فقط از آن خداست و جریان آن بر روی زمین به جز از طریق اراده حق تعالی میسر نیست و مطابق نص رسالت و امامت معنا می یابد که یکی از اختیارات اعمال حاکمیت است. به عبارت دیگر هر گونه حاکمیتی که در اتصال با جریان فوق نباشد (اصل اتصال) شرعی نیست و غاصبانه تلقی می شود. (امام خمینی)

بر این مبنا نظریه ولایت فقیه مطرح می شود که اصل اتصال را در دوران غیبت محقق می سازد. التزام به این، مقتضای رکن اول یعنی شرعی سازی در حوزه سیاست و حکومت است.

دو) اصل بنیادین انتخاب مردمی:

مقتضای این اصل حجیت داشتن اراده مردم و دخالت ایشان در تعیین سرنوشت خویش است که گذشته از دلیل عقلی دارای مویدات عقل هم است.

گفتمان انقلاب اسلامی در فضایی مطرح می شود. که هر دو اصل بالا در آن حضور داشت و انکار هر یک می توانست به آسیب هویتی – دینی سیاست و حکومت منجر شود. در چنین شرایطی امام خمینی الگوی جمهوری اسلامی را به عنوان روایت عملی و مترقیانه دولت اسلامی مطرح می سازند.

شاخصه‌های دولت‌های معتقد به(منطبق با) الگوی امام(ره):

هر دولتی که دو اصل بنیادین حاکمیت الهی و انتخاب مردمی را درون خود جای دهد، دارای مختصاتی می‌گردد که برخی از آنها به شرح ذیل می باشد:

اولا؛ اختصاص حاکمیت به خداوند متعال را پذیرفته است(اصل دوم قانون اساسی)؛

ثانیا؛ اعتبار اصل اتصال نیز پذیرفته شده لذا ولایت فقیه تنها گزینه مشروع تلقی شده است (اصل پنجم قانون اساسی)؛

ثالثا؛ در تعریف ولایت فقیه که الگوی عصر غیبت است دو بخش هویتی را به صورت توامان پذیرفته است:

۱- اصول شریعت برای تاسیس حکومت به شکل پیشینی و خارج از قلمرو اداره مردم و حاکمان صرفا مستند به اراده الهی تعریف شده اند که ضرورت رجوع به فقیه عادل جامع شرایط را شامل می شود(اصل چهارم قانون اساسی).

۲- این حق را برای مردم قائل است که در چار چوب شریعت گزینه‌ای را که بیشترین مطلوبیت را دارد برگزینند.

محصولات الگوی ترکیبی

ترکیب این دو اصل علاوه بر اینکه اصول دینی و اراده مردمی را معارض یکدیگر قرار نمی‌دهد، راهنمای عمل سیاسی را با یک الگوی جدید ارائه می‌دهد که به تولید گزاره‌های جدیدی می‌انجامد. برخی از این‌گزاره‌ها عبارتند از:

یک: آنجا که خداوند انسان را بر سرنوشتش مسلط کرده است، لازم می‌آید که جریان قدرت در حکومت اسلامی بر اراده عمومی مبتنی باشد، در غیر این صورت حکومت به دلیل ضعف در مقبولیت در اداره جامعه توانمند نخواهد بود.(اصل ششم قانون اساسی)

دو: نصب الهی موضوع گزاره بالا عام است لذا بر مصادیق نصب خاص دلالت ندارد.

رکن سوم: عمل گرایی معطوف به رضایت عمومی(کارآمدی)

گفتمان انقلاب اسلامی با همه تاکیدی که بر مبادی و اصول شناختی- اعتقادی داشت از عمل غافل نشد و شاهد تاکیدات مکرر امام و مشی عملی ایشان برای تحقیق اصل کارآمدی به معنای پاسخ گفتن نظام سیاسی به نیازهای جاری مردم و کسب رضایت آنها می باشیم. در مکتب امام به این رکن با عنوان خدمتگزاری توجه شده است که در بردارنده دو وجه است:

یک) وجه اثباتی؛ تامین نیازمندی‌ها

۱- دولت باید با تامین نیازهای دنیوی مردم به جلب رضایت آنها همت گمارد؛

۲- دولت باید زمینه اجرایی لازم جهت تحقق احکام الهی و ارتقای معنویت جامعه را فراهم سازد.

نکته مهم در وجه اثباتی و تامین نیازهای مادی و معنوی جامعه موضوع «کارآمدی» است و چنانچه سیستمی نتواند به نیازهای جامعه پاسخ مثبت دهد، در واقع ناکارآمد تلقی می شود؛ چرا که اساسا کارآمدی هر نظام با توجه به توانمندی‌هایش در برآورده کردن نیازهای مورد انتظار از آن سنجیده می شود. بخشی از نیازهای جامعه، مستحدث هستند، یعنی مربوطه به مسائل جدید است و برخی از آنها کهنه و تاریخی است و یکی از این دست مسائل مزمن برای ملت ایران، متزلزل بودن حفظ تمامیت ارضی و سرزمینی ایران است که در طول تاریخ ۲۰۰ ساله اخیر ایران همه نظام های سیاسی حاکم در این کشور با آن درگیر بودند و تا انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی ایران، هیچ یک از نظام های دیگر توانایی دفاع از این مهم را نداشته است.

بنابراین در بحث از کارآمدی نظام جمهوری اسلامی ایران، اولین بحث این است که رژیم پهلوی رژیمی سراپا ناکارآمد بود و ناکارآمدی هم ابعاد مختلفی دارد. هر نظام سیاسی هم فارغ از جهان‌بینی، ایدئولوژی، ساختار و کارگزارانش باید یکسری نیازهای نوعی را تأمین کند که اولین و مهمترین آنها امنیت است و امنیت نیز در ابتدایی‌ترین سطحش، امنیتی است که متوجه عنصر سرزمین است، یعنی نظام سیاسی اولین جایی که ناکارآمدی خود را نشان می دهد جایی است که توانایی دفاع از تمامیت ارضی و هویت سرزمینی مردم خود را نداشته باشد.

۱- دفاع از استقلال و تمامیت ارضی ایران: بنابراین اولین دستاورد جمهوری اسلامی این است که برای اولین بار در تاریخ ۲۰۰ ساله کشور اتفاقاتی رخ داد که اگر این نظام سیاسی و اقدامات و برنامه ریزی های آن نبود، نمی شد از نفوذ بیگانگان و طمع آنها به خاک کشور جلوگیری کرد و این نکته بسیار مهمی است، زیرا کشوری که نتواند از استقلال و تمامیت ارضی خود دفاع کند، شرط اولیه ورود به عرصه پیشرفت را از دست داده است، زیرا هرگونه اقدامی که یک کشور بخواهد انجام دهد، اولین شرط آن این است که به تعبیری تزلزل سرزمینی نداشته باشد یا به عبارت عامیانه، “زمین زیر پای آن سفت باشد”.

این درحالی‌ است که در نگاه به رژیم پهلوی می‌بینیم که با ویژگی‌ها و مختصات ملت ایران در بعد سیاسی، اعتقادی و …، حتی در نسبت با رژیم‌های مشابه خود، ناکارآمدی‌های بسیاری وجود داشت. به عنوان مثال در بحث سرزمینی، بحرین از ایران جدا شد و در مسائل فیمابین ایران و شوروی، قصبه فیروزه،که یکی از شهرستان‌های بزرگ ترکمنستان کنونی است، پهلوی‌ها از کشور جدا کردند و حتی در اسناد و منابع تاریخی هم اسمی از آن به میان نمی‌آید.

۲- نظام جمهوری اسلامی ایران: دستاورد دیگر اینکه خود نظام سیاسی در ماهیتش یک دستاورد بود، یعنی خود نظام جمهوری اسلامی در ذات خود یک دستاورد بزرگ است، هم برای بشر، هم برای مسلمانان، هم برای مذهب شیعه و هم برای ملت ایران. دستاوردی برای بشر است، زیرا از انقلاب فرانسه به بعد، این انقلاب و ایدئولوژی لیبرالیسم پیشرفت، آزادی، استقلال و… را در ساختار نظری، سیاسی و کارگزرای خود منحصر کرده بود، یعنی اساسا تصور اینکه یک جامعه بتواند به پیشرفت صنعتی، آزادی و سایر ابعاد انسانی … دست یابد و یا اینکه بتواند در نحوه‌ی اداره‌ی کشور خود پیشرفتی داشته باشد، به این معنا که بتواند مسائل پیش روی خود را بهتر تجزیه و تحلیل کند و از عهده‌ی آنها برآید، بسیار دشوار بود. اما انقلاب اسلامی و نظام حمهوری اسلامی ایران ثابت کرد که می توان به ارزش های مطلوب در سایر ایدئولوژی ها دست یافت ولی مبتنی بر ساختارهای آن نبود، بدین معنا که لیبرالیسم مبتنی بر این است که ابتدا باید خدا را از عرصه اعتقادات، از عرصه مدنی و اجتماعی – سیاسی و الزامات ایمان و اعتقاد به خداوند را و وحی را کنار بگذاری تا بتوانی به کریدور استقلال، آزادی، پیشرفت و… ورود پیدا کنی اما جمهوری اسلامی ثابت کرد که می توان به پیشرفت رسید و به آن مبانی اعتقادی مورد نظر لیبرالیسم هم اعتقاد نداشت و این خود دستاورد بسیار بزرگ و با اهمیتی است.

۳- مردم سالاری دینی: در بحث مردم سالاری نیز تصور بر این بود که لازمه دموکرات و مردم سالار بودن، بی اعتقادی به خداست و اساسا دین را باید از عرصه ی مسائل سیاسی و اجتماعی کنار گذاشت، انقلاب اسلامی و نظام برخاسته از آن اثبات کرد که می توان مردم سالار بود و در عین حال، دیندار هم بود. می توان انتخابات برگزار کرد، چرخش نخبگان داشت و آزادی افکار و اندیشه ها را داشت ولی در عین حال، در برنامه‌ریزی های اجتماعی، سیاسی و … خداپایه بود و آموزه های وحیانی را معیار قرار داد. این خود یک دستاورد بزرگ دیگری است و به همین دلیل هم مورد تهدید هستیم، یعنی وقتی تهدیدات نظام جمهوری اسلامی را بررسی می‌کنیم متوجه می شویم که بیشترین تهدیدات از ناحیه‌ی افکار و ایدئولوژی های غیردینی متوجه این نظام است.

۴- روحیه‌ی خوداتکایی روحی، معنوی و اعتقادی: نکته دیگر در بحث دستاوردها، به وجود آمدن روحیه‌ی خوداتکایی روحی، معنوی و اعتقادی است که انقلاب اسلامی به جامعه تزریق کرده است. تا قبل از انقلاب اسلامی، افسر، ژنرال، سیاستمدار و … ما فکر می کرد که خودش اساسا چیزی در دست ندارد. مستشار آمریکایی باید می‌آمد ساختار دشمن و تهدید را برای نیروهای ما تعریف می کرد و … در حوزه اقتصادی نیز باید مستشار آمریکایی می آمد الگوی اقتصاد ملی برای این مملکت طراحی می کرد، به گونه ای که سازمان برنامه و بودجه در سال ۱۳۲۷ در قالب بند چهارم دکترین ترومن در ایران تأسیس شد. در حوزه علم و فناوری نیز این گونه بود و اساسا به علم بومی در این کشور اعتقادی وجود نداشت. اما امروز ما به برکت نظام جمهوری اسلامی با تحریم مقالات مواجهیم، یعنی نویسندگان و دانشمندان ما به حدی از توانمندی رسیده اند که این توانمندی اگر در دنیا منتشر شود، مبانی فکری ایدئولوژی علمی لیبرالیسم، فمینیسم و… را تهدید می کند.

دو) وجه سلبی؛ مدیریت مشکلات

بخش عمده ای از کارآمدی نظام های سیاسی در مقام مدیریت مشکلات، مقابله با چالش ها و مهار بحران‌هایی است که در طی مراحل پیشرفت جامعه و در نتیجه رقابت های گفتمانی و خصومت مخالفان رخ می نماید، آشکار می شود. اساسا مشکلات به دو گونه عمده قابل دسته بندی هستند:

اول؛ مشکلات داخلی و طبیعی که در سیر مراحل رشد جامعه پیش می‌آیند مثل رشد جمعیت و نیازهایی که این جمعیت جوان به سیستم تحمیل می‌کنند.

در خصوص مشکلات دسته اول لازم به اشاره است که حداقل انتظار از هر دولتی توانایی پاسخ به مشکلات طبیعی جامعه خودش می باشد اما در ارزیابی توانمندی دولت ها در این زمینه نمی توان به موانع و مشکلات دیگر ساخته سایر دولت ها توجه نداشت.

با وجود آنکه جمهوری اسلامی ایران از دولت های استثتایی دنیا در زمینه چالش های دگرساز و بحران هایی تحمیلی می باشد اما کارنامه این نظام علاوه بر آنکه در زمینه های گفتمانی، منطقه ای، دفاعی و امنیتی، علمی وفناوری، سلامت و بهداشتی، سیاسی و… غیر قابل انکار و مورد اذعان دشمنان انقلاب اسلامی نیز بوده، در بخش اقتصادی و پاسخ به نیازهای معیشتی هم قابل دفاع است.

دوم؛ موانع دگرساز و تحمیلی که از سوی رقبای گفتمانی، معارضان منفعتی و مخالفان پیشرفت و شکوفایی یک نظام برای آن ایجاد می شود.

تهدیدات پیش‌روی انقلاب و نظام اسلامی  

یکی از چالش‌گران و مانع‌سازان گفتمان انقلاب اسلامی رقبای گفتمانی بویژه لیبرال‌دموکراسی است که از سوی نظام سلطه پیگیری می‌شود. در واقع، نظام سلطه با گفتمان لیبرالی،‌گفتمان انقلاب اسلامی را پادگفتمان خود در عصر نوین و به ویژه عصر پساکمونیسم تلقی کرده و بنیادی‌ترین تهدید علیه خود فرض نموده است. از این رو،‌ نظام سلطه برای مقابله و چالش‌سازی علیه انقلاب اسلامی تهدیداتی را در سه سطح نظری، ‌ساختاری و کارگزاری دنبال کرده است.

۱- تهدیدات نظری ـ اعتقادی

اگر یکی از ارکان هر نظام سیاسی را رکن نظری آن(شامل بنیان‌های نظری، ایده‌ها، آرمان‌ها، ارزش‌های بنیادی، مرام‌نامه یا ایدئولوژی) بدانیم، به اهمیت و نقش بسیار مهم آن به مثابه زیرساخت نظام پی می‌بریم. رکن نظری نظام مانند ریشه درخت است که اگر ریشه درخت سالم باشد، هر چند شاخه های آن قطع شود دوباره جوانه می زند و بالا می آید ولی اگر رکن نظری ساختاری آسیب ببیند و تزلزل در آن صورت بگیرد، ساختار رویینی که مبتنی بر آن است ساختار متزلزلی خواهد بود. همه رژیم هایی که به آسانی در طول تاریخ از بین رفته اند و بعد نتوانسته اند احیا شوند، چه در اثر انقلاب، چه در اثر کودتا، چه در اثر تهاجم خارجی و امثالهم در موردشان به طور قاطع می توان گفت که زیرساخت نظری و رکن اعتقادی آنها قبلا بی‌هویت و دچار چالش شده و استحکام بنیادی خود را از دست داده اند. درست مانند درختی که ریشه های آن خشک شده و پوسیده که با اندک طوفانی از بین می رود. اگر انقلابات مخملی در کشورهای استقلال یافته از شوروی سابق موفق شدند، به این دلیل بود که قبل از فروپاشی ساختارها، ابتدا در حوزه‌ی ایده‌ای از آنها مشروعیت زدایی شده بود. بنابراین، این نوع از تهدیدات از جنس تهدیدات نرم به شمار می‌آیند و چه بسا از همین جهت است که جنگ نرم امروز مهمترین تهدید علیه نظام جمهوری اسلامی محسوب می شود، زیرا جهت گیری اصلی آن متوجه رکن نظری و ایده ای نظام است.

۱-۱- سازوکار تهدید(بی‌اعتبارسازی، جایگزینی)؛ سازوکار این تهدید این است که ایده ها را بی اعتبار و اساسا ناکارآمد جلوه دهند و اتفاقا به همین دلیل است که بحث کارآمدی اهمیت دارد و به میزانی که بتوانیم کارآمدی را در عرصه های عینی پاسخ دهیم، این حربه خنثی می شود. یکی از مهمترین دستاوردهای نظام جمهوری اسلامی در سطح ایده، مبتنی بودن آن بر ایده ولایت فقیه است که کارآمدی در متن آن نهفته است، زیرا براساس استنباط حضرت امام(ره) و مقام معظم رهبری ما اساسا نمی‌توانیم معضلی را تصور کنیم که در این دستگاه نظری نتوانیم بدان پاسخ دهیم.

وقتی امام(ره) فرمودند که مصلحت نظام مهمتر و بالاتر از همه چیز است، در واقع نظریه‌ی بن بست شکنانه ای را مطرح کردند؛ بدین معنا که در این دستگاه نظری توانایی پاسخ به همه مسائل وجود دارد. به عنوان مثال چه کسی تصور می‌کرد که مذهب غیرشیعه و اساسا غیرمسلمان‌ها نسبت به شیعیان در انتخاب نمایندگان رأی برابر داشته باشند، در صورتی که اکنون این اتفاق افتاده است. کسی تصور نمی‌کرد که دیه مسلمان و غیرمسلمان با هم مساوی شوندکه شدند.

در جایگزینی نیز تلاش می شود که انسان جدیدی تولید شود. به عبارت دیگر، اساسا کار تهدیدات در حوزه‌های اعتقادی، این است که با بدلسازی مانند درویشی گرایی یا عرفان های کاذب می خواهند اسلام را از مرجعیت ساقط کنند، سپس مرجعیت را از روحانیت خارج  و آن را فردی کنند و سپس فرد را به سمت درویشی گری ببرند. حال می گویند شما که هم دینداری و هم درویش و در این حالت نیازها و تمایلات شما برطرف می‌شود و شیعه هم هستی و مشکلی هم نداری! اما با این کار چه اتفاقی می افتد؟ در این حالت دیگر آن قدرت، اقتدار و صلابتی که در مرجعیت وجود دارد، دیگر در درویشی گری وجود ندارد و آن وقت دیگر برای فرد تفاوتی نمی‌کند که در کدام جامعه زندگی کند، در آمریکا زندگی کند مذهبی است، در روسیه هم زندگی کند مذهبی است و در هر جای دیگر هم زندگی کند مذهبی است. به عبارتی، در این حالت اصلا حس متفاوت بودن به انسان دست نمی دهد.

۲-۱- روش‌ها(گفتمان سازی رقیب، مقایسه، هزینه – فایده…)؛ در این زمینه باید به اهمیت انتخابات اشاره کرد، زیرا انتخابات عرصه ای است که در آن این گفتمان ها خود را نشان می دهند. گفتمان ها هم فرمول‌هایی هستند بر مبنای اعتقادات و ارزش های جامعه که برای حل معضلات ارائه می شوند و سپس در تعیین حوزه و چگونگی عمل کارگزاران نقش اساسی ایفا می کنند. هر گفتمانی الزامات خاص خود را دارد، وقتی در گفتمانی استقلال برجسته شود، وادار می شویم که به گونه ای خاص رفتار کنیم و وقتی تعامل برجسته شود، به گونه‌ای دیگری رفتار می شود.

در بحث هزینه – فایده این بحث را مطرح می‌کنند که تا چقدر می‌خواهید برای اعتقادات‌تان هزینه کنید؟ استقلال خوب است اما به چه قیمتی؟ تحریم اقتصادی می شوید و… خلاصه اینکه وزن هزینه ها را پیوسته به طور بالا رونده و وزن فایده ها را پایین رونده و بی حاصل نشان می دهند و آدمی هم که حسابگر است و دچار تردید می‌شود که نکند در اعتقادات من مشکلی وجود دارد که این اتفاقات رخ می دهند!

۳-۱- راهبرد(چالش واقعیت و منفعت- عقیده)؛ در ساختار جامعه‌ی ما، واقعیت ها و منفعت ها(مانند رفاه مادی و…) را اعتقادات ما کنترل می کنند، یعنی ما به عنوان مسلمان نمی توانیم به هر واقعیتی تن بدهیم و هر چیزی هم نمی‌تواند منفعت او باشد. در اینجا بحث مهم این است که اگر بین واقعیت و آرمان یا بین عقیده و منفعت فاصله ایجاد شود و اینها از هم تفکیک شوند، از قدرت تهی شده اند، زیرا آن منافع و واقعیت ها را، آرمان ها و عقاید کنترل می کنند. اگر بین رفتارها، راهبردها، سیاست های کلان، چشم انداز، قانون اساسی و مبانی اعتقادی تفکیک ایجاد شود، هر کدام آسیب پذیر می شوند. مانند آهنی می ماند که وقتی از معدن استخراج شد و تکه تکه شد به راحتی می توان آن را خم کرد.

۲- تهدیدات ساختاری – فرایندی

هر ایده‌ای نوع خاصی از ساختار را پیشنهاد می‌کند. رکن ساختاری نظام سیاسی جمهوری اسلامی ( که شامل قانون  اساسی، هنجارها و عرف های سیاسی – اجتماعی، قوانین مادر و عادی، نظام اداری و… می‌شود)، اساسا مبتنی بر ایده‌ها و ارزش‌های بنیادی اسلامی است که تکیه دشمنان نظام بر تهدیدات ساختاری – فرایندی است. این تهدیدات ترکیبی از تهدیدات سخت و نرم است.

۱-۲- سازوکار تهدید؛ سازوکار دشمن در تهدیدات ساختاری- فرآیندی، ناکارآمد سازی، تعارض سازی(بین منافع شخصی،گروهی، حزبی، فامیلی با منافع کلان نظام و کشور و ملت) و اعتبار زدایی از نیروهای مسلح و ارکان و ساختارهای حفاظتی کشور(بسیج مردمی، سپاه پاسدران ، شورای نگهبان، شورای عالی انقلاب فرهنگی و ..) است. حاصل این تهدیدات عبارت است از اینکه ساختار به جای آنکه به وظایف اصلی خود بپردازد، انرژی خود را صرف منازعات جاری درون ساختاری بین بازیگران خودی می‌کند. در اعتبارزدایی در واقع می‌خواهند این ارکان حفاظتی را از اعتبار ساقط کنند که در این صورت، این ارکان در انجام وظایف خود دچار اختلال می شوند.

۲-۲- روش‌ها: فساد اداری(که کارآمدی ساختار را سلب و آن را نفوذ پذیر می کند)، بی توجهی به اهداف کلان در برنامه ها، اهمال کاری، تشویش افکار، اتهام زنی.

۳- تهدیدات کارگزاری

رکن کارگزاری هر نظام سیاسی شامل رهبران و مقامات عالی، نیروهای حفاظتی( ارتش و قوای مسلح، پلیس و…)، سیاستگذاران، اندیشمندان، دانشمندان و… است. در اینجا در ارتباط با نیروهای حفاظتی باید گفت که حوزه مأموریت آنها معمولا در دو حیطه ی نظری و فیزیکی تعریف می شود. نکته دیگر در همین ارتباط اینکه هر نظامی مطابق با چارچوب ها و شرایط خودش این وظایف را تعریف می کند. از این رو اتهاماتی که به سپاه وارد می کنند که سپاه نبایستی در فلان حوزه ها وارد شود، کاملا بی اساس است، زیرا تعریفی که برای سپاه به عنوان یک نیروی حفاظتی بر اساس قانون اساسی صورت گرفته، الزامات آن ایجاب می‌کند که سپاه در همه‌ی حوزه ها باید حضور داشته باشد. چه در حوزه فکری و در دفاع از مبانی فکری نظام جمهوری اسلامی، که در سیستم های لیبرالی این به عهده دانشگاه ها و روشنفکران گذاشته شده است. به عنوان مثال یکی از مأموریت های دانشگاه های فرانسه، بازتولید و تئوری پردازی در این زمینه است که لیبرالیسم بهترین است. در آمریکا، ژاپن و… نیز چنین است.  حوزه دیگر مأموریت های سپاه، در حوزه حفاظت فیزیکی معنا می یابد که روشن است و به توضیح چندانی نیاز ندارد. اما در تهدیدات کارگزاری که از جنس نرم و سخت به شمار می‌آیند، دشمن روی هر یک از موارد فوق تمرکز کرده، درصدد بر می‌آید با ابزارهای گوناگون به ترور شخصیت و در نهایت اعتبارزدایی آنها بپردازد.

۱-۳- سازوکار تهدید(اعتبارزدایی از شخصیت‌ های طراز، ترور فیزیکی و…)؛ شخصیت های طراز، افراد راهبردی و مهم هستند و در کشور ما مقام معظم رهبری از جمله این شخصیت هاست. این شخصیت ها هم از نظر خلاقیت و تفکر مهم هستند، هم حضور فیزیکی و اساسا فیزیک آنها هم با اهمیت است.

۲-۳- روش‌ها(اتهام زنی، ناکارآمدسازی، وابستگی، ارعاب (فکری و….))؛ در این مورد بویژه بایستی به اهمیت وابستگی اشاره کرد که در تاریخ ۲۰۰ ساله اخیر ایران همواره وجود داشته و چالش آفرین بوده است. اساسا پایه نفوذ انگلستان در ایران در همین وابستگی ریشه داشت. اگر کارگزاران از هر نظری وابسته شوند، در واقع همه ساختارها و ایده ها از کار می افتند. زیرا همه چیز به کارگزار ختم می شود و اوست که هویت آفرین است. بحث ارعاب حتی مهم‌تر است. حضرت امام(ره) وقتی فرمودند که یکی از ویژگی های رهبر جامعه اسلامی باید شجاعت باشد تا در مقابل عظمت ظاهری دشمنان مرعوب نشوند که اگر این اتفاق رخ دهد، کشور از دست می‌رود. ارعاب عقیدتی و نظری حتی از ارعاب فیزیکی خطرناک تر است، یعنی اینکه این گونه برداشت شود که نمی‌توان به لحاظ فکری مستقل بود، این بسیار خطرناک است.


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





موضوعات مرتبط: انقلاب اسلامی
 
 
این وب سایت جهت بسط وگسترش فرهنگ قرآنی ، با لا بردن سطح آگاهیهای دینی اعتقادی تربیتی