به همين جهت است كه ارزاني كالاها (به معناي عرفي آن ) يكي از بزرگ ترين موانع رشد و توسعه اقتصادي در جوامع ، به خصوص در جوامع در حال در حال توسعه تلقي مي شود ؛ ارزاني غير معقول ، موجب تضعيف موقعيت توليد كننده و در نهايت ، تضعيف توليدات داخلي مي شود . از همين رو در اكثر كشورهاي پيشرفته اقتصادي ،گراني وجود دارد . براي مثال ،بانك جهاني براي چندمين بار ، توكيو پايتخت ژاپن را به عنوان گران ترين شهر جهان اعلام كرده است حتي در اين كشورها گاه با ارزاني مبارزه نيز مي شود ، زيرا با واقعي شدن قيمتها ست كه مي توان از توليد كننده داخلي حمايت كرد و حمايت از توليدكننده داخلي نيز در نهايت تامين منافع مصرف كننده داخلي را به همراه دارد . ب) اين مسئله از جهت قدرت خريد اكثريت افراد جامعه نيز قابل تامل و توجه است . بسيار مي شنويم كه گفته مي شود در گذشته مثلا قيمت گوشت فلان مقدار بوده با قيمت تخم مرغ چنان بود و درمقايسه با قيمت هاي كنوني كه بسيار افزايش ياقته در اين گونه نتيجه گيري مي شود كه چون قدرت خريد مردم كاهش يافته ، وضعيت معيشت مردم بدتر شده است ؛ در پاسخ بايد توجه كرد كه هم ،مشاهده عيني وضعيت جامعه و هم آمارها ، نشان از بهتر شدن نسبي وضعيت معيشت اكثريت افراد جامعه دارد . به عبارت ديگر ، درست است كه در گذشته قيمتها پايين بوده ولي قدرت خريد مردم بسيار پايين تر از آن بوده است آمارها و بررسي هاي رسمي و غير رسمي گوياي آن است كه به غير برخي اقشار جامعه ؛اكثر مردم به خصوص صاحبان مشاغل آزاد از وضعيت معيشتي مناسب تري نسبت به قبل از انقلاب برخودار مي باشند . لكن به دلايل متعددي همچون تغيير الگوي زندگي (الگوي مسكن ، خوالك ، پوشاك و لوازم منزل ) و به تبع آن ،افزايش سطح انتظار آنها از زندگي ،ابراز نارضايتي و احساس محروميت در آنان افزايش يافته است . به عنوان مثال امروزه الگوي مسكن عموم مردم نسبت به قبل از انقلاب و سال هاي اول انقلاب تغيير يافته است . در گذشته اكثر خانواده ها گسترده بودند ، اما اكنون هسته اي شده اند . مثلا در گذشته اگر عروس يا دامادي به خانواده اضافه مي شد ، در يكي از اتاقهاي همان خانه جاي ميگرفت ؛ اما اكنون عموما زوجهاي جوان به زندگي در مسكن مستقل روي مي آورند . در خصوص الگوي خوراك نيز شاهد تغييرات اساسي در جامعه خودمان در سال هاي اخير هستيم. در حدود 30 سال پيش، قوت غالب خانوادههاي ايراني نان بوده و برنج غذاي اعياني محسوب ميشده در حالي كه امروز الگوي خوراك اكثريت جامعه تغيير يافته و عموما برنج در غذاي روزانه آنان جايگاه خاصي پيدا كرده است. آمارهاي جهاني نيز گوياي بهتر شدن وضعيت رفاه مردم ما در سالهاي پس از انقلاب است. بر اساس آمار بانك جهاني، 46 درصد مردم ايران در سال 1356 زير خط فقر بودند؛ اما اين رقم در سال 1378 به 16 درصد كاهش يافته يعني بيش از 8/2 برابر وضعيت رفاه جامعه بهتر شده است؛ البته در اين خصوص مباحث فراوان ديگري قابل طرح است كه پرداختن به آنها در اين مجال نميگنجد. آنچه باعث تاسف ميشود اين است كه امروزه به هنگام اظهارنظر درباره وضع موجود كشور، جدا از برخي تحليلهاي مغرضانه و جهتدار دشمنان، بخشي از تحليلها و قضاوتهاي دوستان نيز منصفانه و واقعبينانه ارائه نميشود. موارد منفي بزرگنمايي شده و بسياري از اقدامات و دستاوردهاي مثبت ناديده گرفته ميشود؛ حتي تلاش جهتدار و معنيداري در خصوص القاي اين نكته به مردم و بخش بزرگي از فرهيختگان و خواص جامعه صورت ميگيرد تا وضعيت اقتصادي و درجه توسعه يافتگي كشور حتي در مقايسه با قبل از انقلاب نيز بدتر نشان داده شود ولي تامل واقعبينانه و تحليل علمي تحولات پس از انقلاب، به وضوح نشان ميدهد كه با توجه به شرايط و محدوديتهاي موجود، جمهوري اسلامي در مدت عمر خود توانسته ضمن مقاومت در برابر فشارها و تجاوزات بيگانگان، در اصلاح و بهبود وضعيت معيشتي و اجتماعي مردم خود نيز توفيقات فراواني به دست آورد. و البته پرداختن به اقدامات مثبت نظام، به معني نفي يا ناديده گرفتن معضلات و نواقص موجود نيز نميباشد. مشكلات موجود، اكثرا محسوس و مشهود براي عموم مردم است اما ممكن است نگاه و ذهنيت آنها تنها از زاويه كمبودها و نواقص شكل گرفته باشد، بنابراين، در اين بحث، سعي گرديد به منظور تعديل و تصحيح نگرش افراد نسبت به وضع موجود، تلاشها و اقدامات انجام گرفته، مدنظر قرار گيرد و مواردي كه لازم است جهت قضاوت منصفانه لحاظ گردد، بيان شود. در عين حال بايد اذعان كرد كه اگر مقصود و تعريف ما از كارآمدي، «تخصيص بهينه امكانات در جهت دستيابي به اهداف تعيين شده از سوي انقلاب و نظام جمهوري اسلامي براي تحقق الگوي مطلوب از يك جامعه ديني، انقلابي و انساني برخوردار از حداكثر مواهب مادي و معنوي» باشد، در اين صورت، قطعا تا تحقق آن آرمان مطلوب و مدينه فاضله، فاصلهاي بسيار داريم و ضروري است براي رسيدن به آن وضعيت، ضمن نقد وضع موجود به علتيابي مشكلات و بررسي دلايل عدم تحقق برخي از اهداف و آرمانها بپردازيم و با ارائه راهكارها و پيشنهادها جهت رفع آنها اقدام كنيم.(www.military.ir/modules.php?name=Forums&file=viewtopic&t=2338) اما در باره وضعيت كار و اشتغال در ايران و مقايسه دوران قبل و بعد از پيروزي انقلاب اسلامي بايد بگوييم كه با نگاهي به اقداماتي كه دولت پهلوي به صورت بنيادين انجام داده است گوياي اين واقعيت است كه اين اقدامات داراي آثاري بودند كه حتي مساله كار و اشتغال را در دوران پس از پيروزي انقلاب اسلامي نيز تحت تاثير قرار داده است و به همين دليل مشكلات امروز جامعه نيز ريشه در اين تحولات بنيادين دارد كه در راس همه بايد از اقدامات پهلوي ها در جهت نوسازي و مدرنيزاسيون به سبك غربي نام برد كه عليرغم نام زيبايي كه دارد در عمل به جنايت بر عليه ملت تبديل شد . به عبارت ديگر نوسازي غربي در كنار ساير تغييراتي كه در ساختارهاي مختلف كشور ايجاد كرد با ايجاد تغيير در ساختار اقتصادي كشور از اقتصاد متكي به كشاورزي و دامپروري و به لحاظ جغرافيايي با تغيير در اقتصاد متكي به روستاها و جايگزيني اقتصاد متكي به شهرهاي بزرگ و واردات خارجي ، باعث شد تا هم كشاورزي و دامپروري كه پايه اصلي اقتصاد ايران بودند نابود شود و هم با پيدايش پديده مهاجرت بي رويه از شهرها به روستاها باعث بروز معضلات اقتصادي ، فرهنگي ، اجتماعي فراواني در جامعه شود كه همين مساله نيز به نوبه خود به پديده اي به نام «بي كاري» را در جامعه دامن زد . سياست صنعتي كردن كشور آن هم از نوع صنايع وابسته و فاقد اولويت اساسي كه در اجرا نيز به شكل ناقصي به اجرا در مي آمد در كنار طرح هايي همچون تخته قاپو كردن عشاير كه بار اصلي توليدات دامي را بر عهده داشتند و نيز بي توجهي به روستاها كه مركز اصلي توليدات كشاورزي و نيز بخشي از محصولات دامي بودند و عدم حمايت از صنايع داخلي سنتي كه با حمايت هاي دولتي و استفاده از صنايع جديد مي توانست به صورت بهينه شده تري توليد شود همچون صنايع مرتبط با منسوجات و ... همه و همه باعث شد تا خيل عظيمي از نيروهاي توليد كننده روستايي و عشايري با رها كردن كار هاي خود به سمت شهرها سرازير شده و جمعيتي تحت عنوان «جمعيت بيكار» و «جوياي كار» را شكل دهند كه با افزايش سريع جمعيت در دهه هاي آغازين قرن حاضر ، (به طوري كه در طي سي سال اول قرن حاضر جمعيت كشور ما دو برابر شد) و پاسخگو نبودن فرصت هاي شغلي موجود در شهر به اين خيل عظيم جمعيت ، اين رقم روز به روز افزايش يافت . در نهايت تير خلاص تغييرات ساختاري را بايد در اجراي قانون اصلاحات ارضي دانست كه اگر چه در ظاهر با هدف حمايت از رعيت در برابر اربابان ظالم به تصويب رسيده بود اما گسترش موج مهاجرت از روستاها به شهرها به دنبال اجراي اين قانون حاكي از اين بود كه اين قانون نتيجه عكسي داشته است و باعث بالا رفتن تصاعدي مهاجرت بي رويه روستاييان به شهرها ، افزايش نرخ بيكاري ، پيدايش پديده شوم زاغه نشيني ، حلبي آباد ها و حاشيه نشيني در جامعه شد . همچنين توجه نظام پهلوي به شهر تهران و برخي شهرهاي بزرگ ديگر در كنار بي توجهي به شهرهاي كوچكتر باعث تمركز شديد مهاجران در شهرهايي همچون تهران شد كه همين مساله نيز بر تراكم معضلات مربوط به كار و اشتغال در پايتخت مي افزود .(در اين زمينه رك : تاريخ تحولات سياسي و اجتماعي ايران ، سيدعليرضا ازغندي ، صص11-6) كه بخش عمده اي از اين جمعيت كساني بودند كه به دنبال تغييرات ساختاري موسوم به مدرنيزاسيون ، به شهرهايي همچون تهران مهاجرت كرده و بخش عمده اي از آنها در حلبي آباد هاي اطراف تهران با بدترين وضعيت ممكن زندگي مي كردند كه ثريا همسر شاه در توصيف اين وضعيت چنين مي گويد : «محلات جنوب شهر با جوي هاي سرباز كه آب كثيف آن پس از عبور از رخشتشوي خانه ها و آلوده شدن به كثافات ولگردان و سگها به مصرف خوراك مردم مي رسد ، بچه هاي مفلوج ، زنان و پيرمردان گرسنه ، گل و لاي كوچه ها كه خانه هايشان شباهتي به خانه ندارند ، محلاتي كه فقر كامل بر آنها حكمفرماست و توان شكايت نيز ندارند»(كاخ تنهايي ، ثريا اسفندياري ، ترجمه نادعلي همداني ، ص133 به نقل از سقوط ، مجموعه مقالات نخستين همايش بررسي علل فروپاشي سلطنت پهلوي ، ص363) بنابر اين تحليل روند و ميزان مهاجرت از روستاها به شهرها دو نتيجه مهم به دست مي دهد : نخست نامساعد شدن محيط كسب و كار در روستاها و مناطق عشايري كه قطب اصلي اقتصاد و نيز فضاي كار و اشتغال كشور بودند و دوم افزايش نرخ بيكاري در جامعه ايران و پيدايش معضلات اجتماعي ، اقتصادي و فرهنگي مختلف كه در مجموع باعث شده است تا ريشه هاي مشكلات امروز جامعه ما در زمينه كار و اشتغال نيز تا حدود زيادي به اين مسائل باز گردد . به عنوان مثال امروزه در حالي شاهد جمعيت بي كار در سطح جامعه هستيم كه در بسياري از روستاها بهترين زمين هاي كشاورزي و بهترين عرصه هاي پرورش دام به حال خود رها شده اند كه نشان مي دهد بي كاري امروز جامعه ما بي كاري كاذب مي باشد و نه واقعي و ريشه آن نيز سياست هاي غلط دوران پهلوي است كه باعث تغيير در ساخت اقتصادي و بافت جمعيتي كشور شد . با اين حال هنري كه نظام جمهوري اسلامي ايران به خرج داده است تلاشي است كه براي بازگرداندن چرخه غلط مهاجرت در حال صورت گرفتن است و با تلاش هاي انجام شده و حمايت هايي كه از مناطق روستايي و شهرهاي كوچك به عمل آمده است در طي سال هاي اخير شاهد بازگشت بخشي از نيروي كار به اين مراكز و احياي مجدد برخي روستاهاي خالي از سكنه هستيم و همانگونه كه وزير سابق ارتباطات نيز گفتند «با تحقق كامل اهداف برنامه پنجم توسعه در زمينه توسعه ارتباطات در روستاها، شاهد مهاجرت معكوس از شهر به روستاها خواهيم بود؛ زيرا ديگر انگيزهاي براي سكونت در شهرهاي شلوغ باقي نخواهند ماند.»(خبرگزاري فارس ، http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13920328000965 ) از طرفي در نظام جمهوري اسلامي و به ويژه در سال هاي اخير حل مشكلات اشتغال و رفع بي كاري در جامعه همواره به عنوان يكي از دغدغه هاي نظام اسلامي بوده است و مقام معظم رهبري نيز همواره بر رفع اين معضل مهم تاكيد داشته اند . به عنوان مثال ايشان در ديدار با اعضاي شوراي اشتغال كشور چنين مي فرمايند : « مبارزه با بيكاري وظيفه اسلامي، انساني سياسي و اجتماعي تمامي دستگاههاست چرا كه بيكاري علاوه بر ايجاد مشكلات مختلف، كرامت و عزت انسان را خدشهدار ميكند و اين مسئله در نظام اسلامي، قابل قبول نيست. ايشان، جديت، پيگيري و نظارت دقيق را لوازم ضروري بثمر رسيدن طرحهاي اشتغالزا خواندند و افزودند تصميمگيري و ابلاغ بخشنامه براي ايجاد اشتغال لازم اما ناكافي است و بايد با پيگيري دقيق، همه عوامل انساني دستگاهها را براي تحقق اين طرحها فعال كرد. »(ديدار با اعضاي شوراي عالي اشتغال ، ۱۳9۱/۰۲/۳۱) ايشان مساله اشتغال را يكي از ثابت ترين درخواست هاي خود از همه دولتها و نيز هر مسئول مرتبط با اين موضوع همچون مجلس شوراي اسلامي قرار داده و حتي در يكي از پيامهاي نوروزي خود يكي از اهداف نامگذاري سال 91 به توليد ملى، حمايت از كار و سرمايه ايرانى را رفع مشكل اشتغال عنوان كرده و فرمودند : «اگر ما توانستيم توليد داخلى را رونق ببخشيم، ... مسئلهى اشتغال حل خواهد شد؛ » همچنين يكي ديگر از اقدامات مهم مقام معظم رهبري در زمينه رفع مشكل بي كاري جوانان ابلاغ سياستهاي كلي اشتغال در تيرماه 1390 مي باشد كه از جمله اين سياست ها بهبود محيط كسبوكار و ارتقاي شاخصهاي آن (محيط سياسي، فرهنگي و قضايي و محيط اقتصاد كلان، بازار كار، مالياتها و زيرساختها) و حمايت از بخشهاي خصوصي و تعاوني و رقابت از راه اصلاح قوانين، مقررات و رويههاي ذيربط در چارچوب قانون اساسي مي باشد (روزنامه دنياي اقتصاد ، چهارشنبه 29 تير 1390) و تصويب قوانين و اجراي برنامه هايي مناسب توسط مسئولين مربوطه بر محور اين سياست ها نقش مهمي در رفع مشكل بزرگ بي كاري خواهد داشت . در رابطه با اقدامات رضاشاه نيز گفتني است: اگر مطالعهاي اجمالي نسبت به تاريخ داشته باشيد، به اين نكته خواهيد رسيد كه رضاخان ابتداي رويكارآمدن به عنوان نجات دهنده ايران از آشوب و هرج و مرج در نظرها جلوهگر شد. كودتاي اسفند 1299 را كه مقدمهاي براي سيطره رضاخان قزاق بر امور ايران است، به منظور سامان دادن جامعه هرج و مرج زده مشروطه در نظرها آوردند. اعلاميههايي كه توسط كودتاگران در اين ايام صادر شد همگي به اين مطلب اشاره داشت. به نظر برخي رضاخان آمده بود تا آرمانهاي نهضت مشروطيت ايران را جامه عمل بپوشاند. يعني آرمان مبارزه با استبداد و استعمار و احياي استقلال گذشته ايران. سؤال اين است كه چرا بايد نهضتي كه به دنبال استقلال و آزادي است تبديل به حكومتي وابسته و مستبد شود. اين همان غفلت و انحراف تاريخي كشور ايران است. تعجبي نيست كه گذشتگان ما رضاخان را منجي كشور در نظر گرفتند، چرا كه وي در ابتدا چهره واقعي خود را نشان نداده و جامعه ايران نيز از نظر اطلاعات تاريخي ضعيف بود. تعجب از برخي افرادي است كه امروزه عليرغم آشكار شدن چهره واقعي استبداد وابسته پهلوي و نيز اين همه منابع و اطلاعات تاريخي هنوز هم به نظر گذشتگان معتقد و رضاخان را اصلاحگر ميدانند. اين امر را بايد در عدم تشخيص مرز خدمت و خيانت در نظر آورد. براي آگاهي بيشتر اين دسته ميتوان چنين استدلال نمود كه اگر در اين دوران، به ظاهر پيشرفتهايي هم صورت گرفته، به دليل وارداتي بودن فاقد ارزش است و نميتواند پايدار و ريشهاي باشد. اصلاحات زماني ريشهاي و پايدار است كه از دل جامعه به صورت خودجوش برآيد، نه اينكه به صورت زائدهاي اجباري به جامعه پيوند بخورد. نتيجه اين پيوند اجباري چيزي جز تباهي منابع نيست. اصلاحاتي كه ديگران براي ما انجام دهند اولاً از روي دلسوزي نيست و هيچگاه منابع مطلوب را در اختيار ما قرار نميدهند و حداكثر كاري كه انجام ميدهند در اختيار گذاشتن منابع دست چندم و بعضاً از رده خارج است. ثانياً اين اصلاح به گونهاي طراحي خواهد شد كه وابستگي ما را به دنبال داشته باشد. اين اصلاحات چنانكه تاريخ نيز نشان داد، در بسياري از موارد جامعه ايران را به يك جامعه نيمهصنعتي وابسته تبديل نمود. صنعتي كه هم از نظر منابع اوليه، هم از نظر متخصص، و هم از نظر بازار فروش به ديگران وابسته بود و مسائل زيربنايي ما را حل نكرد و به صورت اصلاحاتي ظاهري واقع شد. غير از اينكه به اعتقاد بسياري، اين اصلاحات نه در راستاي نيازهاي واقعي كشور كه به منظور سامان دادن وضعيت استعمار در ايران بوده است. به عنوان نمونه، در مورد راهآهن ايران گفته شده نياز واقعي كشور به ايجاد خط راهآهن در مسير غرب به شرق و در راستاي جاده ابريشم به عنوان مهمترين شاهراه مبادلاتي ايران بود، در حالي كه راهآهن ايجادي در دروه رضاخان در راستاي اهداف نيروهاي نظامي انگلستان در جنگ جهاني اول بوده است. مسير جنوب شمال راهآهن به منظور انتقال نيرو و تجهيزات ارتش انگلستان به روسيه در جهت مقابله با حملههاي آلمان صورت گرفت. نكته مهمي كه در مورد حاكميت پادشاهي پهلوي در ايران وجود دارد اين است كه ايران به مانند هند نبود كه استعمار به صورت مستقيم بتواند در آن حضور داشته باشد و منابع و ذخائر آن را به گونه علني به تاراج ببرد. ايران به دليل منابع فكري و فرهنگي قوي و نيز قدرت سياسي اجتماعي روحانيون، به عنوان مدافعان حريم هويت و منافع ملي ايران، مانع از اين ميشد كه استعمار بتواند به صورت مستقيم و علني به تاراج منابع و امكانات بپردازد، لذا براي تاراج لازم بود اقدامات به صورت غير علني و توسط دستنشاندگان اجرا شود. به اين منظور تصميم جامعه استعماري بر اين قرار گرفت كه تحت عنوان اصلاح امور، فردي را در ايران به قدرت برساند و جامعه ايران را با امور ظاهري فريب داده تا در پرتو آن هم به مطامع خود برسند و هم به راحتي منابع ملي را به تاراج ببرند. اين نكتهاي است كه هم در دوره رضاخان موجب انحراف جامعه ايران شد و هم امروز برخي از افراد جامعه ما را به قضاوتهاي اينچنين ميكشاند به گونهاي كه نتوانند مرز خدمت و خيانت را تشخيص دهند. مسائل زير به عنوان نمونهاي از اقدامات دوران پهلوي است كه نسبت به آن توضيحاتي ارائه ميشود شايد بتواند اين مرز و خط را بيشتر نشان دهد. 1. بازگشت كشور به نظام استبدادي از نوع وابسته آن؛ حكوت رضاخاني بدون هيچ ترديد جامعه ايران را به يك حكومت نظامي خشن و استبدادي تبديل كرد. اين امر به گونهاي واضح است كه حتي طرفداران اين رژيم نيز نميتوانند آن را انكار كنند. ترورهاي وسيع حكومت رضاخان و فرزند وي نسبت به مخالفان امري نيست كه با مباني يك نظام مطلوب سازگار باشد چه رسد به جامعه ديني ايران. 2. بيتوجهي به منافع و منابع ملي، همانگونه كه قبلاً نيز اشاره شد حكومت پهلوي در راستاي خدمت اجانب و استعمار روي كار آمد، بنابراين منطقي است كه نسبت به منابع ملي ايران نيز بيتوجه باشد. به عنوان نمونه يكي از پيمانهايي كه در دروان رضاخان بين ايران و همسايگان آن بسته ميشود، پيمان سعدآباد است. از نتايج اين پيمان ازدست رفتن بسياري از نقاط حساس و استراتژيك كشور بود. اروند به نفع عراق، بلنديهاي استراتژيك آرات به نفع تركيه، و ... وجه المصالحه ايران و ديگران بود كه به واسطهگري انگستان منعقد شد. 3. اسكان عشاير : يكي از اقدامات تأمل برانگيز دوران پهلوي نابودي و اسكان عشاير بود. اين امر علاوه بر اينكه موجب نابودي صنعت دامداري و كشاورزي و جايگزيني نفت به جاي آن، كه خود مايه وابستگي ديروز و حتي امروز ما بود، موجب شد امنيت مركزي ايران نيز از بين برود. نيروهاي ايلات و عشاير در ايران هماره به عنوان نيروهاي غير رسمي نظامي عمل كرده و موجب تأمين امنيت مناطق مرزي و مركزي ايران از تهاجمات بودند. سركوب و اسكان ايشان باعث از بين رفتن اين نيروي امنيتي عظيم شد و جامعه ما را از نظر امنيتي با چالشهاي بسياري مواجه كرد. در نقلي تاريخي آمده است كه روزي يكي از وابستگان سفارت انگلستان در ملاقاتي با رضاخان، نسبت به از بين بردن عشاير كه با عملياتي نظامي و خشن صورت گرفت تشكر ميكند. او در اين باره ميگويد: قبل از سركوب عشاير اگر ميخواستيم چيزي از ايران ببريم، بايد به هزاران نفر از عشاير رشوه ميداديم و در نهايت هم موفق نميشديم يا اگر موفق ميشديم چندان بهرهاي برايمان نداشت. رضاخان از وي ميپرسد كه امروز چه ميكنيد؟ وي در جواب ميگويد ديگر با حضور شما لازم نيست به هزاران نفر رشوه بدهيم، هرچه بخواهيم ميبريم. ( به نقل از كتاب شرح زندگاني من، عبدالله مستوفي) اين امر نشاندهنده اين است كه در اين دوران خواسته شده به واسطه فعاليتهاي ظاهري منابع عظيم ما به تاراج رود. 4. نابودي فرهنگ بومي: يكي از اقدامات مهم و مخرب دوره پهلوي، از بين بردن فرهنگ بومي و ملي جامعه ايران و تمسك به فرهنگ غربي بود. رضاخان و همكاران فرهنگي وي به قصد پيشرفت دست به نابودي فرهنگ ملي و سنتهاي عظيم تاريخي ايران زدند. در اين دوران بود كه كساني اين ندا را سر ميدادند كه اگر ميخواهيد پيشرفت كنيد بايد از فرق سر تا نوك ناخن پا فرنگي شويد. حال اگر واقعاً به پيشرفت دست مييافتيم، حرفي نبود، ولي پيشرفت ما محدود شد به همين تغيير ظاهري و غربي شدن از فرق سر تا نوك پا در قالب لباس و پوشش. نكته حائز اهميت اين است كه مگر فرهنگ ما چه مشكلي داشت كه ميخواستيم به جاي آن دست با دامان مدرنيسم شويم. امري كه تنها باعث از ميانرفتن سنتهاي پويا و خلاق جامعه ايران شد و جامعه ما را تا مدتها از داشتههاي غني خود محروم ساخت. اين امر تنها به بركت انقلاب اسلامي بود كه شكسته شد و ما در اين دوران سعي كرديم به فرهنگ اصيل خود نزديك شويم. توجه به فرهنگ و انديشه ديگران زماني مفيد است كه ما بدانيم از ديگران چه ميخواهيم و چه نميخواهيم. به معني بهتر دست به انتخاب بزنيم و براي ارتقاء سنتهاي خود و تكامل آن از تجربههاي ديگران بهرهمند شويم. اما اگر قرار بر اين باشد كه انديشههاي ديگران بخواهد جايگزين داشتههاي ما شود ديگر اميدي به پيشرفت نيست. زيرا ميوه هر درختي بايد متناسب با ريشه آن باشد. (لوح فشرده پرسمان، اداره مشاوره نهاد رهبري، كد: 95/100104161)
نظرات شما عزیزان: