جوانان از دیدگاه امام علی(ع)<پژوهش)
آنچه مسلم است، حضرت امیر(ع) از تیپ جوان به عنوان کارگزار نظام، در بدنه حکومت اسلامى بکارگیرى داشت.
آنچه جاى دقت دارد و «چرایی» بحث را تشکیل میدهد، این است که چرا حضرت امیر(ع) از تیپ جوان به عنوان کارگزار نظام، در بدنه حکومت اسلامى که یک امر بسیار مهمّ است بکار میگرفت؟!
گرچه تا به حال به این پرسش، پاسخ گفته نشد ولى از روح تاریخ اسلام و روح نهج البلاغه میتوان نکاتى را استنباط کرد که پاسخ نسبتا مناسبى باشد براى این پرسش.
1ـ خلاقیّت و نوآورى در جوانان بیشتر است:
امام علی(ع) قلب و استعداد جوانان را تشبیه میکند به زمین ناکِشتهاى که هر چه در آن افکنند بپذیرد. زمین ناکشته (ارض خالیه)، بر خلاف زمین کِشته ـ که خاک آن پیر گشته است ـ از خلاقیّت ویژهاى برخوردار است. همیشه ثمرش بیشتر از زمینهاى کِشته است. زمینهاى کِشته نیاز به «آیش» دارند و توانایى ندارند هر نوع بذر را بپذیرند.
ولى زمین ناکِشته گاهى چندین برابر، بیشتر از زمینهاى کِشته و آیش خورده ثمر میدهد. محصولش چشم نواز و چشمگیر است و از ویژگیها و کیفیت خاصى برخوردار است. کشاورز در کاشت و داشت زمین ناکشتهاى که زیر کشت میبرد چندان مشکلى ندارد زیرا خود زمین در درون خود داراى آمادگى است که نیاز به کمک و کود از خارج ندارد...
همچنین است سرزمین وجودى یک جوان، آن هم جوانى که میخواهد در بدنه حکومت اسلامى، بکارگیرى شود. بدنه حکومت نیاز به کادرى دارد که سرشار از استعداد و آمادگى باشند و از خودشان خلاقیّت نشان بدهند و خستگى ناپذیر باشند.
وقتى زمین ناکشته براى زیر کشت بردن در اختیار زارع قرار دارد چرا زارع زمین کِشته و آیش خورده خسته را زیر کشت ببرد که نتواند از آن، ثمر عالى و فراوان بدست آورد؟
«انّما قَلْبُ الْحَدَثِ کالأرضِ الخالیَةِ مَا اُلقِیَ فیهَا مِنْ شیءٍ قَبِلَتْهُ. فَبادَرْتُکَ بِالأدَبِ قَبْل اَنْ یَقْسو قَلْبُکَ وَ یَشتَغِلَ لُبُّکَ...؛ دل جوان همچون زمین ناکِشته است؛ هرچه در آن افکنند بپذیرد، پس به ادب آموختنت پرداختم، پیش از آنکه دلت سخت شود و خردت هوایى دیگر گیرد، تا با رأى قاطع روى به کار آری...»1
والدین، مسؤولین فرهنگى و امورتربیتى، دلسوختهگان و در کلّ حکومت اسلامى، باید جوان و توانمندیهاى جوانان را جدّى بگیرند. کوتاهى در این زمینه، دو خسارت بزرگ و جبران ناپذیر را بدنبال خواهد داشت:
1ـ دشمن دورِ این سرزمین مبارک، «سنگ چین» و سپس تصرف مینماید.
2ـ و به دنبال آن فرار مغزها را در بر خواهد داشت که «کمر حکومت» را میشکند.
حقیقتا این دو نکته از روح کلام حضرت امیر(ع) بدست میآید و هشدار بزرگى است برای مسؤولین فرهنگى و حکومت اسلامی. تا در حفظ این سرمایه ملّى ـ معنوى کشور کوشا باشند.
2ـ اولویت نسل جوان و آینده حکومت:
مربى نیک اندیش، باید جاده صاف کن خوبى براى جوان ها باشد و بعد از راهنمائیها و راهگشائیهاى لازم از نیّت پاک و نهاد بیآک (بیآسیب) جوانها بهرهبردارى نمایدو بهرهمند گردد.
حضرت امیر(ع) میفرمایند:
جوان! من علی(ع) حاضرم تمام گذشته تاریخ و آینده دور را جلو رویت حاضر و ترسیم سازم و هر چیز زبده آن را جدا سازم و نیکویى آن را برایت جستجو کنم، آن را که شناخته نبود از دسترس تو به دور اندازم... تا تو بتوانى از بهار زندگانى و عنفوان جوانى و نیّت پاک و نهاد بیآک خود درست بهره ببرى و سپس در خدمت خلق خدا باشی.
«ایْ بُنَیَّ اِنّى و اِنْ لَمْ اکُنْ عُمّرتُ عُمُرَ مَنْ کانَ قَلْبى فَقَدْ نَظَرْتُ فى اعمالِهمْ، و فکّرْتُ فى اخبارِهِمْ، و سِرتُ فى آثارِهِمْ حتّی عُدْتُ کاحَدِهم...؛ پسرکم! هرچند من به اندازه همه آنان
امام علی(ع):
«مَنِاتَّخَذَ اَخا مِنْ غَیْرِ اخْتبارٍ اَلجأهُ الاضْطِرارُ الى مُرافَقَةِ الاَشْرار».
(غرر الحکم، ص295)
کسى که ناسنجیده با دیگران پیمان دوستى میبندد، بناچار به دوستى اشرار تن در میدهد.
که پیش از من بودهاند نزیستهام، اما در کارهاشان نگریستهام و در سرگذشتهاشان اندیشیده، و در آنچه از آنان مانده، رفته و دیدهام گویى چنان است که با نخستین تا پسینشان به سر بردهام. پس آنچه ـ دیدم ـ روشن را از تار و سودمند را از زیانبار باز شناختم... و بر ادب آموختنت همّت گماشتم.»2
پس هشیارانه باید سرزمین وجود جوان را تصرف کرد و دور آن سنگ چین نمود سپس بر آن زمین ناکِشته، بذر نیک و نیکاندیشى پاشید و به دنبال آن از عنفوان جوانى، بهار زندگانى (نَفْس صافیه)، نیّت پاک و نهاد بیآک وى در بدنه حکومت اسلامى استفاده کرد و به دنبال آن، حکومت را از خطرات و خیانتها بیمه ساخت.
خلاصه روزى باید در بدنه حکومت نوسازى صورت بگیرد و چه بهتر که نیک اندیشان، نیک اندیشانى از میان نسل نو تربیت بکنند و آنها را در بدنه حکومت، بکار گمارند.
از این رو میبینیم حضرت امیر(ع) حکومت مصر را طى یک عهدنامه نسبتا طولانى واگذار میکند به محمد بن ابیبکر در حالى که وى کاملاً در سنین جوانى بسر میبرد.3 و یا اینکه در جنگ تبوک، پیامبر(ص) دستور دادند تا همه مهاجر و انصار تحت فرماندهی «اسامة بن زید» که بیش از 17 (هفده) سال نداشت راهى این منطقه (منطقه موته) شوند.4
3 ـ براساس معیار شایسته سالاری:
هیچ دلیلى وجود ندارد که یک جوان، به صرف جوان بودن، نتواند در پُستهاى کلیدى یک کشور بکار گرفته شود.
این منطق کور و کهنه دوران جاهلیت بود که از بکارگیرى تیپ جوان در بدنه حکومت اسلامى اعراض میکردند و یکى از مشکلات آنها با خود حضرت امیر(ع) همین بود که حضرت امیر جوان است و کم تجربه؛ و شایستگى ندارد در مسؤولیتهاى کلیدى حکومت اسلامى بکار گرفته شود.
حضرت امیر(ع) جایى که کار به کار دان سپرده نشد بسیار مینالد؛ میفرمایند:
«مردى که پشتوارهاى از نادانى فراهم ساخته، و خود را میان مردم نادان در انداخته. شتابان در تاریکى فتنه تازان، کور در بستن پیمان سازش ـ میان مردمان ـ . آدمی نمایان او را دانا نامیدهاند و او نه چنان است، چیزى را بسیار فراهم آورده که اندکش بهتر از بسیار آن است. تا آنگاه که از آب بد مزه سیر شود، و دانش بیهوده اندوزد ـ و دلیر شود ـ پس میان مردم به داورى نشیند و خود را عهدهدار گشودنِ مشکل دیگرى بیند.»5
در جاى دیگر حضرت میفرمایند:
«فیا للّهِ و للشُّورى، مَتى اعْتَرضَ الرَّیبُ فیَّ مَعَ الاوّلِ مِنْهُم...؛ خدا را چه شورایی! من از نخستین چه کم داشتم، که مرا در پایه او نپنداشتند؛ و در وصف اینان داشتند؛ ناچار با آنان انباز، و در گفتگوشان دمساز گشتم. امّا یکى از کینه راهى گزید و دیگرى داماد خود را بهتر دید، و این دوخت و آن بُرید، تا سوّمین به مقصود رسید و همچون چارپا بتاخت، و خود را در کشتزار مسلمانان انداخت.»6
به هر تقدیر، امام علی(ع) در جاى جاى نهج البلاغه در زمینه شایسته سالارى و واگذارى کار به کاردان مطالب بلندى دارند و فرمودند که در این مختصر به همین مقدار اکتفا میکنیم.
در یک جمع بندى میتوان گفت؛ کار باید به کاردان واگذار گردد و در حکومت امام علی(ع) جوانانى بودند که شایسته و کاردان بودند و در بدنه حکومت اسلامى هم بکار گرفته میشدند.
از روح تاریخ اسلام بدست میآید که درصدر اسلام، جوانان گرایش بیشترى در روى آوردن به اسلام داشتند و به دنبال آن از خود عشق و علاقه خاصى نشان میدادند.
حضرت امیر(ع) میفرمایند:
«سپاس خداى را، که راه اسلام را گشود و در آمدن به آبشخورهاى آن را بر تشنگان آن، آسان فرمود؛ و ارکان آن را استوار ساخت تا کس با آن چیرگى نتواند، و نستیزد... راه روشن آن تصدیق آوردن است و نشانههاى آن کار نیک کردن.»7
در جاى دیگر میفرمایند:
«گله خود را با خدا میکنم از مردمى که عمر خود را به نادانى به سر میبرند، و با گمراهى رخت از این جهان به در میبرند. کالایى خوارتر نزد آنان از کتاب خدا نیست.»8
شاید به راحتى بتوان استنباط کرد که غالب جمعیت کلانسال در حکومت امام علی(ع) یا روحیات ابوسفیانى داشتند و یا نفاق پنهان و تعصّب و تقدّس کور جاهلى که بسیار خطرناک و خطرساز بودند. از این رو، حضرت از میان جمعیت کلانسال، مواجه بود با چهار گروه که عبارتند از :
1ـ ابوسفیان. 2ـ منافقان پنهان. 3ـ سالخوردگان متعهد ولى بیتخصص. 4ـ گروه بسیار اندک هم، متعهد و هم متخصص و کاردان بودند.
از این روى، حضرت باید این خلأ بزرگ را با بکارگیرى تیپ جوان، جبران میکرد و آنها را با توجه به لیاقتها و توانمندیها، در بدنه حکومت به کار میگمارد.
واقعا اگر اکثر آنها مشکلدار و مشکل ساز بودند و از طرف دیگر در بدنه حکومت نیاز به متخصص متعهد باشد که بتوان گزینش درست از میان جوانان کارآمد و متخصص و متعهد، این خلأ را پر کرد، چرا چنین نکرد؟!
امام علی(ع):
«قارِنْ أَهْلَ الْخَیْرِ تَکُنْ مِنْهُمْ وَ بایِنْ أَهْلَ الشَّرِ تَبِنْ عَنْهُمْ».
(نهج البلاغه، نامه 31)
همنشین نیکان شو، تا از آنان شوى و از بدکاران دورى کن تا از آنان نباشی.
مگر خود علی(ع) طى 23 سال حکومت پیامبر(ص)، با آن همه ایثار و رشادت جوان نبود؟
مگر بر خود حضرت امیر(ع) خورده نمیگرفتند؟!
نظرات شما عزیزان: