2. قلب 1. 2. معنای لغوی
قلب به معنای فؤاد است و جمع آن اقلب و قلوب است (ابن منظور 1405 ج1: 687؛ جوهری 1407 ج1: 91). برخی بر این نظرند که قلب را به دلیل دگرگونی و تغییری که با اندیشه ها در آن به وجود می آید، قلب نامیده اند (طبرسی 1415 ج1: 95). «نقلِّب» نیز در آیه ی 110 سوره ی انعام به همین معناست: «و نقلِّبُ أَفئدتهم و أَبصارهم کما لم یؤمنوا بهِ أَوَّلَ مرَّةٍ و نذرهم فی طغیانهم یعمهون». برخی از لغویان بین قلب و فؤاد در کاربرد تفاوت قائل شده اند؛ مطابق نظر آن ها قلب در کاربرد اخص از فؤاد است. برخی نیز گفته اند قلوب و افئده یکی هستند و بجز اختلاف در لفظ، تفاوت دیگری با هم ندارند (ابن منظور 1405: 1، ص687). برخی نیز تفاوت دیگری بین قلب و فؤاد قائل شده اند و قلب را با صفت «لین» و فؤاد را با «رقه» توصیف کرده اند. دلیل آن را نیز در این می دانند که فؤاد غشاء قلب است؛ هنگامی که رقیق و نرم باشد کلام در آن اثر می کند و زمانی که غلیظ و محکم باشد ورود به داخل آن دشوار است. قلب نیز اگر دارای صفت لینت باشد در هنگام برخورد با چیزی به آن تعلق و وابستگی خواهد داشت (عسکری 1412: 433). البته بر خلاف این نظر در روایتی از پیامبر (ص) قلوب با صفت «رقه» و افئده با صفت «لینت» مورد توصیف قرار گرفته اند: «أتاکم أهل الیمن، هم أرق قلوباً، و ألین أفئده». (ابن منظور 1405 ج1: ص687)
لغویان علاوه بر معنای فؤاد، معنای دیگری نیز برای قلب ذکر کرده اند که به آن ها اشاره می کنیم:
الف. یکی از معانی قلب، «عقل» است. گاهی در بین لغویان از قلب به عقل تعبیر شده است (ابن منظور 1405 ج1: 687؛ جوهری 1407 ج2: 91). برخی از علمای لغت، قلب و عقل را به عنوان مترادف های یکدیگر به کار برده اند و در بین عبارات آن ها به عبارت «قلب عقول» بر می خوریم که نشان از ارتباط بین قلب و عقل است (ابن منظور 1405 ج11: 459؛ فراهیدی 1409ج1: 159). فراء در تفسیر آیه ی «إن فی ذلک لذکری لمن کان له قلب» قلب را به عقل تفسیر کرده است. وی تعبیرهای ذیل را نیز در عربی جایز می داند: «ما لک قلب»، و «ما قلبک معک» به معنای «ما عقلک معک»، و «أین ذهب قلبک؟ » به معنای «أین ذهب عقلک؟ ». عده ای نیز قلب را در همین آیه به معنای تفهم و تدبر گرفته اند. (ابن منظور 1405 ج1: 687)
ب. لب و خالص هر چیزی: قلب در قرآن کریم به این معنا به کار نرفته است؛ اما در احادیث این معنا از قلب را استعمال کرده اند که در زیر به دو نمونه آن اشاره می کنیم: 1. «إن لکل شیء قلباً، و قلب القرآن یس»: هر چیزی قلبی دارد و قلب قرآن سوره ی یس است. 2. «کان علیّ قرشیاً قلباً». علی (ع) قریشی خالص بود. (ابن منظور 1405 ج1: 688)
ج. دستبند: هر چند که در قرآن کریم نمونه ای از این معنا دیده نمی شود اما در احادیث این معنا از قلب به کار رفته است. از جمله در حدیث ثوبان: «أن فاطمه حلت الحسن و الحسین (ع) بقلبین من فضه» که قلب به معنای دستبند است. (ابن منظور 1405 ج1: 688)
2. 2. کاربردهای قرآنی
قلب در قرآن کریم در غالب موارد به معنای فؤاد است. اما برخی از لغویان، قلب در آیه ی «إنَّ فی ذلک لذکری لمَن کانَ لهُ قلبٌ أَو أَلقی السَّمع و هو شهیدٌ» (ق: 37) را به معنای عقل دانسته اند. علاوه بر این در آیه ی 46 حج نیز کار قلب تعقل و عقل ورزی بیان شده است: «أَفلم یسیروا فی الأَرضِ فتکونَ لهم قلوبٌ یعقلونَ بها أَو آذانٌ یسمعونَ بها...» مطابق مضمون این آیه، ابراز تعقل، قلب است. این مطلب در روایات نیز مورد تأکید قرار گرفته است. در روایتی قلب را از جمله جوارحی معرفی کرده است که تعقل با آن صورت می گیرد: «فمنها (الجوارح)، قلبه الّذی به یعقل یفقه و یفهم و هو امیر بدنه...» (کلینی 1388 ج2: 38). در روایت دیگری عمل تفکر را به قلب نسبت داده اند. البته این تفکر با عقلی که در قلب قرار دارد انجام می گیرد (مجلسی 1403 ج 61: 55 - 98 - 99 و ج3: 161). در بین مفسران نیز علامه طباطبایی در ذیل آیه ی 7 سوره ی ق به این نکته اشاره کرده اند: «قلب چیزی است که انسان به وسیله ی آن تعقل می کند و در نتیجه حق و باطل و خیر و شر را از یکدیگر تمییز می دهد» (طباطبایی، بی تا، ج 18: 356). از این رو در بیان رابطه ی عقل و قلب باید به نقش ظرف و مظروفی آن ها توجه کرد. قلب به سان ظرفی است که عقل را در درون خود جای داده است.
قلب در اصطلاح قرآنی، مرکزی است که شامل سه بعد ادراک، عاطفه و عمل است. قرآن کریم سه مقوله ی ادراکات، عواطف و اعمال را به قلب نسبت داده است. سه مقوله ی معرفت و ادراک، عواطف و اعمال از نظر ایجاد مترتب بر یکدیگرند؛ به نحوی که معرفت و ادراک باعث ایجاد مقولات عاطفی مثل خوف و رجا و حب است و مقولات عاطفی یاد شده موجب ایجاد مقولات عملی همچون فرار از گناه و استغفار است. ترتب این مقولات بر یکدیگر از بعضی از روایات استفاده می شود. (مهدی زاده، معرفت، ش 74: 30)
در بین این سه بعد ادراک و معرفت شأن اساسی قلب است که دو شأن عاطفی و عملی نیز از آن نشئت می گیرند. ادراک و معرفت با مدرکات و معقولاتی صورت می گیرد که قلب با شأن ادراکی و معرفتی خویش به دست می آورد؛ قلب به اعتبار ادراک و معرفتی که بر اثر اکتساب مدرکات و معقولات به دست می آورد؛ در برخی از روایات مانند فقره ی یازدهم روایت هشام گاهی قلب را به عقل تفسیر کرده است. قرینه و شاهد صحت این ادعا آن دسته از روایاتی است که در آن ها تصریح شده است که قلب به سبب عقل، معرفت و ادراک می کند: «فعرف القلب بعقله... لما ادرکته القلوب بعقولها». (مهدی زاده، معرفت، ش74: 30)
مطابق دیدگاه قرآنی بین قلب، عقل و آیه ارتباطی عمیق برقرار است. خداوند آیاتی را برای بندگان خود بر می شمارد و آنها را دعوت به عقل ورزی می کند. فردی که می خواهد به فهمی از آیات دست یابد، نیاز به عضوی دارد که فهمیدن با آن صورت می گیرد. این عضو که همان قلب است اگر درست و صحیح کار کند، به فهمی از آیات می رسد. برای چنین قلبی که به فهمی از آیات رسیده است بیشتر آیات نشانه و نماد دو چیزند: برخی از آیات نماد و رمز خیر و محبت و رحمت بی نهایت الهی اند؛ یا نمایانگر خشم و غضب و عذاب هولناک الهی اند. در واقع معنا و منظور آیات بر قلب فهم کننده یا به صورت تبشیر یا به صورت انذار وارد شده است. فرد در مقابل این آیات یا آنها را تصدیق می کند که این تصدیق منجر به ایمان می شود یا تکذیب می کند که منجر به کفر و الحاد می شود. (ایزوتسو 1361: 175)
از این رو قلب همان چیزی است که به انسان شایستگی فهمیدن آیات الهی را می بخشد و به همین دلیل اگر این منبع مهم و اساسی در بسته و مهر شده باشد و به درستی وظیفه ی خود را انجام ندهد، فرد به هیچ وجه قادر به فهم چیزی نخواهد بود: «و طُبعَ علی قلوبهم فهُم لا یفقهونَ» (توبه: 87). در نتیجه فهم آیات الهی در گرو کار درست و صحیح قلب است. (ایزوتسو 1361: 173- 175)