تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان ندای وحی و آدرس nedayevahi.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 108693
بازدید دیروز : 136836
بازدید هفته : 108693
بازدید ماه : 430974
بازدید کل : 10822729
تعداد مطالب : 16946
تعداد نظرات : 80
تعداد آنلاین : 1


Alternative content


حدیث موضوعیاک مهدویت امام زمان (عج)اک آیه قرآناک
 
 
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : شنبه 7 / 7 / 1394




پیـــام های آسمــانی 

جزء دهم

(برگرفته از تفسیر نور)



1. بَرَاءَةٌ مِّنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ إِلَى الَّذِينَ عَاهَدتُّم مِّنَ الْمُشْرِكِين


خدا و پيامبرش بيزارند از مشركانى كه با آنها پيمان بسته ‏ايد.



وفا به پيمان آرى، تسليم توطئه شدن، هرگز. 

«بَراءَةٌ» ... 

«إِلَى الَّذِينَ عاهَدْتُمْ»

( توبه، 1)


2 . فَسِيحُواْ فِى الْأَرْضِ أَرْبَعَةَ أَشهْرٍ وَ اعْلَمُواْ 
أَنَّكُم ‏غَيْرُ مُعْجِزِى اللَّهِ وَ أَنَّ اللَّهَ مُخزِى الْكَافِرِين

پس چهار ماه به شما مهلت داده شد كه در اين سرزمين 
سير كنيد، و بدانيد كه از خدا نتوانيد گريخت،
و اوست كه كافران را رسوا مى ‏سازد.



جنگ با اسلام، جنگ با خداست. 

«غَيْرُ مُعْجِزِي اللَّهٍ»

(توبه، 2)

3. اِشْتَرَوْاْ بِآيَاتِ اللَّهِ ثَمَنًا قَلِيلًا فَصَدُّواْ عَن سَبِيلِهِ 
إِنَّهُم سَاءَ مَا كَانُواْ يَعْمَلُون

آيات خدا را به بهاى اندك فروختند و مردم را 
از راه خدا باز داشتند و بد كارى كردند.

انسان در عمل و گزينش راه، داراى حقّ انتخاب است. 

«اشْتَرَوْا»

در برابر از دست دادن آيات الهى، 
هر چه به دست آوريم، كم است. 

«ثَمَناً قَلِيلًا»

(توبه، 9)


4. فَإِن تَابُواْ وَ أَقَامُواْ الصَّلَوةَ وَ ءَاتَوُاْ الزَّكَوةَ
فَإِخْوَانُكُمْ فىِ الدِّينِ وَ نُفَصِّلُ الآيَاتِ لِقَوْمٍ يَعْلَمُون

پس اگر توبه كردند و نماز به جاى آوردند و زكات دادند، 
برادران دينى شما هستند. ما آيات خدا را براى مردمى
كه از دانايى برخوردارند تفصيل مى ‏دهيم.


توبه ‏ى واقعى، همراه با عمل است. 

«تابُوا وَ أَقامُوا ...» 

(توبه، 11)

5. هُوَ الَّذِى أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى‏ وَ دِينِ الْحَقِّ‏ 
لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ

او كسى است كه پيامبر خود را براى هدايت مردم فرستاد، 
با دينى درست و بر حق، تا او را بر همه دين ها پيروز 
گرداند،هر چند مشركان را خوش نيايد.

حقّ بر باطل پيروز است. 

«لِيُظْهِرَهُ»

(توبه، 33)


6. اِنفِرُواْ خِفَافًا وَ ثِقَالًا وَ جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَ أَنفُسِكُمْ فِى سَبِيلِ اللَّهِ 
ذَالِكُمْ خَيرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُون

به جنگ برويد خواه بر شما آسان باشد خواه دشوار،
و با مال و جان خويش در راه خدا جهاد كنيد. 
اگر بدانيد خير شما در اين است.


ملاك ارزشها، اخلاص است. 

«فِي سَبِيلِ اللَّهِ»

مردم، مصالح واقعى خود را نمى‏ دانند. 

«خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ»

(توبه، 41)


7. عَفَا اللَّهُ عَنكَ لِمَ أَذِنتَ لَهُمْ حَتَى‏ يَتَبَيَّنَ‏ لَكَ الَّذِينَ صَدَقُواْ وَ تَعْلَمَ الْكَاذِبِينَ

خدايت عفو كند. چرا به آنان اذن ماندن دادى؟
مى‏ بايست آنها كه راست مى ‏گفتند آشكار 
شوند و تو دروغگويان را هم بشناسید.

جامعه ‏ى اسلامى بايد چنان صادقانه حركت كند
كه منافقان رسوا شوند.
 

«يَتَبَيَّنَ» ...

«وَ تَعْلَمَ الْكاذِبِينَ» 

( توبه، 43)



8. قُل لَّن يُصِيبَنَا إِلَّا مَا كَتَبَ اللَّهُ لَنَا هُوَ مَوْلَانَا
وَ عَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ

بگو: مصيبتى جز آنچه خدا براى ما مقرر كرده است 
بما نخواهد رسيد.او مولاى ماست 
و مؤمنان بر خدا توكل كنند.

مؤمن، خود را تحت ولايت خدا مى ‏داند. 

«هُوَ مَوْلانا»

( توبه، 51)


9. أَعَدَّ اللَّهُ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجرِى مِن تَحتِها الْأَنْهَارُ 
خَالِدِينَ فِيهَا ذَالِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ

خدا برايشان بهشتهايى كه جويها در آن روان است و در آنجا 
جاويدانند، آماده كرده است. اين است رستگارى بزرگ.

پاداش مجاهدان، از پيش آماده شده است. 

«أَعَدَّ اللَّهُ لَهُمْ جَنَّاتٍ»

(توبه، 89)


10. يَحلِفُونَ لَكُمْ لِتَرضَوْاْ عَنْهُمْ فَإِن تَرْضَوْاْ عَنْهُمْ 
فَإِنَّ اللَّهَ لَا يَرْضَى عَنِ الْقَوْمِ الْفَاسِقِينَ


براى شما سوگند مى ‏خورند تا شما از آنان راضى شويد.
(بدانيد كه شما هم) اگر از آنان راضى شويد، قطعاً خداوند 
از گروه فاسق، خشنود نخواهد شد.

در پى جلب رضاى الهى باشيم، نه رضاى مردم 
كه گذشتِ مردم مهمّ نيست، عفو و قهر الهى مهمّ است. 

«فَإِنْ تَرْضَوْا عَنْهُمْ فَإِنَّ اللَّهَ لا يَرْضى‏» 

(توبه، 96)


 

موضوعات مرتبط: پیام های وحی آسمانی
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : چهار شنبه 6 / 7 / 1394

حرف هایی هست که باید به ما می گفتند اما نگفتند ...... شاید کسانی گفتند و ما نشنیدیم ....

فرآوری: رضا رستگاری - بخش فرهنگ پایداری تبیان
شهید

یکی از اشتباهات سهوی دست اندرکاران فرهنگ ایثار و شهادت، پیچیده سازی شخصیت معنوی شهدا و دست نیافتنی جلوه دادن سبک زندگی آن بزرگواران است؛ تا جایی که دریافت مخاطب نوجوان و جوان امروز از رزمنده و جبهه و آزاده و شهید، دریافتی ناقص و بسیار دور از زندگی روزمره و اشتغالات دنیایی است. غافل از اینکه ستاره هایی که با آنها راه دست یافتنی شده، همچون ما و دیگران در میان اقوام، دوستان و اهالی محله خود زندگی زمینی داشته اند. 
تفاوت آنها با ما رعایت حدود الهی و حاضر و ناظر دیدن خدا در هر لحظه و ساعت و مکان بوده و هست.  چه زیبا حق تعالی در آیه 6 سوره تحریم فرموده:«یَا أَیّهَا الَّذِینَ آمَنوا قوا أَنفسَكمْ وَأَهْلِیكمْ نَارًا وَقودهَا النَّاس وَالْحِجَارَة ...» اى مؤمنان! خود و خانواده خود را از آتشى كه هیزم آن انسان ها و سنگ ها است حفظ كنید.

عروسی یكی از اقوام نزدیكمان بود اما یوسف هنوز آماده نشده بود. دل توی دلم نبود. دوست نداشتم دیر به مراسم برسیم. توی همین حال و هوا بودم كه یك مرتبه گفت: «امشب عروسی نمیریم!» انگار آب یخ ریخته بودند روی بدنم. گفتم: «آخه اگه نریم ناراحت میشن». گفت: «عروسی اونا مختلطه. بهتره هرجا كه احتمال گناه هست نریم».

«این وصیتنامه هایی که این عزیزان مینویسند مطالعه کنید. 50 سال عبادت کردید و خدا قبول کند. یک روز هم یکی از این وصیتنامه ها را بگیرید و مطالعه کنید و فکر کنید». این بیان تاریخی امام خمینی(ره) نشانگر تاثیر بیبدیل و بیدارکننده وصیتهای به جا مانده از شهداست.

رهبر فرزانه انقلاب نیز تاکید فراوانی بر مطالعه و تدبر در وصیتهای شهدا دارند. «نغمه های سرخ» عنوان مجموعه کتاب هفت جلدی است که به روایت زندگانی شهدای بسیجی دانشگاه امام صادق(ع) میپردازد.

 این مجموعه چندی پیش به رؤیت مقام معظم رهبری رسیده و معظم له بر حاشیه آن تقریظ فرموده اند: «در میان این زبدگان که همه محبوبان خدایند، شخصیت دو نفر را جذاب یافتم: مصطفی عبدالشاه و علی شریعتمداری. وصیتنامه و نوشته های مهدی امینی غوغاست. وصیتنامه و نوشته های شهید باغانی پرشور و در عین حال عمیق است. رحمت خدا بر آن عالیقدر».

در این مطلب  به نمونه هایی از سیره شهدا در حفظ خود و خانواده شان اشاره شده است که آن را در زیر می خوانید.

وصیتنامه شفاهی

گفت: «اگه روزی من نباشم تو باز همین چادر و حجاب رو داری؟» با تعجب نگاهی به او كردم و گفتم: «من به چادر افتخار میكنم. معلومه كه همیشه با چادر می مونم. مگه از اول نداشتم؟» گفت: «دلم می خواد به یقین برسم. دلم می خواد خاطرم رو جمع كنی». گفتم: «مطمئن باش من همونجوری زندگی میكنم كه تو بخوای». حرفهایش به وصیت شبیه بود. بار آخری بود كه از لاسجرد میرفتیم تهران. چند روز بعد از آن برای آخرین بار رفت جبهه و من را با یك وصیتنامه شفاهی تنها گذاشت.
راوی: همسر شهید اسماعیل معینیان

نمیریم عروسی

عروسی یكی از اقوام نزدیكمان بود اما یوسف هنوز آماده نشده بود. دل توی دلم نبود. دوست نداشتم دیر به مراسم برسیم. توی همین حال و هوا بودم كه یك مرتبه گفت: «امشب عروسی نمیریم!» انگار آب یخ ریخته بودند روی بدنم. گفتم: «آخه اگه نریم ناراحت میشن». گفت: «عروسی اونا مختلطه. بهتره هرجا كه احتمال گناه هست نریم».
راوی: همسر شهید یوسف مداح

«این وصیتنامه هایی که این عزیزان مینویسند مطالعه کنید. 50 سال عبادت کردید و خدا قبول کند. یک روز هم یکی از این وصیتنامه ها را بگیرید و مطالعه کنید و فکر کنید». این بیان تاریخی امام خمینی(ره) نشانگر تاثیر بیبدیل و بیدارکننده وصیتهای به جا مانده از شهداست

نمیشه بچه تربیت كرد

تهران زندگی میكردیم و فقط زهرا و علی اصغر را داشتیم. یك روز عصر آمد خانه. مثل همیشه نبود. كتش را گرفتم تا آویزان كنم. رفت دست و صورتش را شست و آمد. همانطور كه سینی چای را به طرفش میگرفتم، گفتم: «حالت خوب نیست؟ قیافه ات كه اینو میگه!» بی مقدمه گفت: «بار و بندیلتو جمع كنیم بریم سرخه». گفتم: «واسه چی؟» گفت: «هر روز زنهای بدحجاب و مردای بیغیرت بیشتر میشن! مگه میشه توی این بی بندوباری بچه تربیت كرد!» یك هفته بعد بار و بندیلمان را جمع كردیم و رفتیم سرخه.
راوی: همسر شهید ابراهیم چتری

آقا داماد؛ امام جماعت

شب عروسی در آن گیرودار پذیرایی از مهمانها به من گفت: «بیا نماز جماعت...» گفتم: «الان درست نیست. آخه مردم چی میگن!» گفت: «چی میخوان بگن؟» گفتم: «میخندن به ما». گفت: «به این چیزا اصلا اهمیت نده». اذان كه گفته شد، بلند شد نماز بخواند. دید همه نشسته اند و كسی از جا بلند نمیشود. از همه مهمانها خواست برای نماز جماعت آماده شوند. همه هاج و واج به هم نگاه میكردند. نماز جماعت در مجلس عروسی؟! عجیب بود. اصلا سابقه نداشت. كمكم همه آماده نماز شدند...


منابع: همشهری

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : چهار شنبه 6 / 7 / 1394

سفر به زاهدان ( خاطرات شهید برونسی )

قسمت 8 :

راوی : سید کاظم حسینی 

سالهای پنجاه و سه ، پنجاه و چهار بود . آن روزها تازه با عبدالحسین آشنا شده بودم . اول دوستی مان ، فهمیدم تو خط مبارزه است. کم کم دست مرا هم گرفت و کشید به کار . مدتی بعد با چهره های سرشناس انقلاب آشنا شدم . زیاد می رفتیم پای صحبت شان . گاهی تو برنامه های عملی هم روی من حساب باز می کرد. یک روز آمد پیشم . گفت: می خوام برم مسافرت ، می آی ؟

پرسیدم : کجا ؟

گفت: زهدان .

 شهید برونسی

یقین داشتم منظورش از مسافرت ، تفریح و گردش نیست. می دانستم باز هم کاری پیش آمده . پرسیدم : ان شاء الله مأموریته دیگه ، آره؟

خونسرد گفت: نه ، همین جوری یک مسافرت دوستانه می خوایم بریم ، برای گردش.

توی لو ندادن اسرار، حسابی قرص و محکم بود. این طور وقت ها زیاد پیله اش نمی شدم که ته و توی کار را در بیاورم. گفتم: بریم ، حرفی نیست.

نگاه دقیقی به صورتم کرد . لبخندی زد و گفت: ریشت رو خوب کوتاه کن و سبیل ها رو هم بگذار بلند باشه.

گفتم : به چشم.

گفت: پس بار و بندیلیت رو ببند ، می آم دنبالت.

خداحافظی کرد و رفت. چند ساعت بعد برگشت. یک دبه روغن دستش گرفته بود. پرسیدم : آینو می خوای چه کار؟

گفت: همین جوری گرفتم ، شاید لازم بشه.

با هم رفتیم خانه ی یکی از روحانی ها که آن زمان نماینده دریافت وجوهات حضرت امام بود توی استان خراسان . من بیرون خانه منتظرش ایستادم . خودش رفت تو . چند دقیقه بعد آمد. گفت : بریم.

رفتیم ترمینال . سوار یکی از اتوبوس های زاهدان شدیم و راه افتادیم .

وقتی رسیدیم زاهدان ، تو اولین مسافرخانه اتاق گرفتیم . هنوز درست و حسابی جا به جا نشده بودیم که دبه روغن را برداشت و گفت: کار نداری؟

با تعجب پرسیدم : کجا؟

گفت: می رم جایی ، زود برمی گردم.

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : چهار شنبه 6 / 7 / 1394

 

و شهید برونسی هیچ گاه باز نگشت ...

کتاب خاک های نرم کوشک

قسمت 1 :

خاطرات : خانواده و همرزمان شهید

مصاحبه و تألیف : سعید عاکف

هو الله العلیّ الاعلی

مقدمه ی چاپ اول :

آدمی چون نور گیرد از خدا
هست مسجود ملایک ز اجتبا
خاک های نرم کوشک

چند روز قبل از عملیات بدر، بارها شهید برونسی ، به مناسبت های مختلف از شهادتش در عملیات قریب الوقوع بدر خبر می دهد. گاهی آن قدر مطمئن حرف می زند که می گوید : اگر من در این عملیات شهید نشدم ، در مسلمانی ام شک کنید! و از آن بالاتر این که به بعضی ها ، از تاریخ ومحل شهادتش نیز خبر می دهد که چند روز بعد ، همان طور هم می شود.

از این دست وقایع اعجاب آور، در زندگی شهید برونسی بارها و بارها رخ داده است. آنچه ما را به تأمل در زندگی این بزرگوار وا می دارد ، رمز همین موفقیت های بسیارش است در زمینه های مختلف .

در ظاهر امر، او کارگری بنّا است که در دوران قبل از انقلاب ، رنج وشکنجه بسیاری را در راه اسلام تحمل می کند؛ و در دوران بعد از انقلاب هم که زمینه برای رشد او مهیا می شود ، چنان لیاقتی از خود نشان می دهد که زبانزد همگان می گردد و نامش حتی به محافل خبری استکبار جهانی نیز کشیده می شود ، و سردمداران کفر برای سر او جایزه تعیین می کنند.

اما در باطن امر، موردی که قابل تامل است و می توان به عنوان رمز موفقیت، و در واقع رمز رستگاری او نام برد؛ عبودیت و بندگی بی قید و شرط آن شهید والامقام در مقابل حق و حقیقت .

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : چهار شنبه 6 / 7 / 1394

 

اسلام بدون ولایت ناقص است

 

اگر همه انسان ها گرد هم بیایند تا حقیقت مسأله غدیر را درک کنند، نخواهند توانست.

رسالت پیامبران الاهی در روز غدیر کامل شد. دین اسلام بدون ولایت و امامت ناقص است. اسلام برای کامل شدن نیاز به بیان ولایت و امامت دارد.

قرآن ناطق کسی است که روح کتاب آسمانی در او خلاصه می شود. برای درک واقعه غدیر نیاز به استدلال و منطق قرانی است و باید در این رابطه به عقل کل، مراجعه کرد و بدون عقل کامل، نمی شود مسأله غدیر را فهمید.

این روز به اندازه ای عظمت دارد که باید در حد خود گرامی داشته شود و باید دانست که غدیر و ولایت بر اساس معیار کل عالم و حساب و کتاب الاهی شناخته می شود.

فهم غدیر و مفهوم ناب آن امری دشوار است. آن کس که به صورت کامل بر حقیقت غدیر آگاه است، خدای متعال است و ما انسان ها برای درک صحیح جایگاه غدیر، نیازمند مراجعه به قرآن هستیم.

اهمیت و درجه عید غدیر نسبت به اعیاد دیگری همچون عید فطر و عید قربان نسبت افضل است به فاضل و این امر نشان از جایگاه والای غدیر و امامت و ولایت در اسلام دارد.

اسلام برای کامل شدن نیاز به بیان ولایت و امامت دارد و بدون بیان ولایت ناقص است. با توجه به آیه سوم سوره مائده «الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی»[1] که در روز غدیر بر پیامبر نازل شد، معلوم می شود دین الاهی در روز عید غدیر و با اعلان ولایت امیرالمومنین علیه السلام تکمیل شده و رسالت پیامبران الاهی نیز در همین روز کامل گردید. در روز عید غدیر حجت خداوند بر همه افراد تمام شد.

شناخت و درک شخصیت وجودی حضرت علی علیه السلام کار بسیار مشکلی است که اگر بخواهیم این شخصیت را بشناسیم، کار بسیار مشکلی پیش رو داریم و این مسأله چنین است که بخواهیم به قدر پشه ای از دریای بیکران امیرمؤمنان علیه السلام آب برداریم.

قرآن کریم کامل کننده کتاب های آسمانی پیش از خود است. این کتاب آسمانی نیازمند مفسری آگاه و جامع است و عید امامت و ولایت در روز غدیر به نوعی تکمیل کننده، کتاب های آسمانی است.

 

پی نوشت:

 

[1] مائده، 3.

رمز پیروزی مسلمانان صدر اسلام

«آمَنَ الرَّسولُ بِما أُنزِلَ إِلَیهِ مِن رَبِّهِ وَ المُؤمِنونَ کُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ وَ مَلائِکَتِهِ وَ کُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ لا نُفَرِّقُ بَینَ أَحَدٍ مِن رُسُلِهِ وَ قالوا سَمِعنا وَ أَطَعنا غُفرانَکَ رَبَّنا وَ إِلَیکَ المَصیرُ؛ پیامبر، به آنچه از سوی پروردگارش بر او نازل شده، ایمان آورده است.(و او، به تمام سخنان خود، کاملاً مؤمن می باشد.) و همه مؤمنان (نیز)، به خدا و فرشتگان او و کتاب ها و فرستادگانش، ایمان آورده اند؛ (و می گویند:) ما در میان هیچ یک از پیامبران او، فرق نمی گذاریم(و به همه ایمان داریم). و(مؤمنان) گفتند: «ما شنیدیم و اطاعت کردیم. پروردگارا!(انتظارِ) آمرزش تو را(داریم)؛ و بازگشت(ما) به سوی توست1]

اعتقاد از اعماق دل به پیام اسلام، راز پیشرفت اسلام

«همیشه سال های گذشته، وقتی مسأله مبعث و خاطره بزرگ بعثت مطرح می شده است، هم ملت ما حرکت و بعثت عمومی و برانگیختگی ملیِ تاریخی خود را در انقلاب، ادامه آن بعثت عظیم نبوی دانسته، هم این سؤال لااقل در ذهن های افرادی از مردم - از خواص و اهل نظر - پیش آمده است که راز پیشرفت اسلام در آن روزگار غربت معرفت و عمومیت جهل، که همه دنیا را پر کرده بود، چه بود؟ (...) این چه عاملی بود که توانست این طور اقتدار اسلام را پیش ببرد و بعد هم تمدّن اسلامی را پایه گذاری کند که این تمدّن اسلامی، حتی در دوران انحطاط قدرت سیاسی اسلام هم در اوج تلألو و اقتدار باقی ماند؛ فرهنگ دنیا را تحت تأثیر قرار داد؛ علم را گسترش داد و فرهنگ اسلامی را رایج کرد؟ این ها تجربیات خیلی عجیبی در تاریخ است. عامل این ها چیست؟ این، موضوع یک بحث خیلی طولانی است. محقّقان و نویسندگان روی این مسأله کار کردند؛ باز هم باید کار کنند. آنچه که من امروز می خواهم در دو، سه جمله بیان کنم، بخشی از این حقیقت است.

یقیناً یکی از عناصری که عامل پیشرفت اسلام بود، اعتماد به خدا و احکام الاهی بود:«آمَنَ الرَّسُولُ بِما أُنْزِلَ إِلَيْهِ مِنْ رَبِّهِ وَ الْمُؤْمِنُونَ كُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ وَ مَلائِكَتِهِ وَ كُتُبِهِ وَ رُسُلِه‏»[1] خود پیامبر و مؤمنینِ صدر اوّل، از اعماق دل به پیام اسلام معتقد بودند و شعارهای اسلامی، حقایق اسلامی و کافی بودن اسلام را برای نجات بشریت، حقیقتاً از بن دندان قبول داشتند. این ایمان، عامل بسیار مهمّی است»2]

اهمیت عمل به اسلام، در کنار ایمان عمیق

«مسئله ی تبلیغ، ناظر است به عمل، همراه با بصیرت و یقین. باید بصیرت باشد. یقین، یعنی همان ایمان قلبی متعهدانه، وجود داشته باشد و بر پایه ی این بصیرت و یقین، حرکت انجام بگیرد. اگر بصیرت بود، یقین بود، اما کاری انجام نگرفت، این مطلوب نیست؛ تبلیغ نشده است. اگر چیزی تبلیغ شد، اما بدون بصیرت و بدون یقین - هر کدام از این ها کم باشد - یک پایه خراب است و مطلوب به دست نخواهد آمد. این یقین همان چیزی است که «ءامن الرّسول بما انزل الیه من ربّه و المؤمنون کلّ ءامن باللَّه و ملائکته و کتبه و رسله» [3] یعنی اولْ کسی که به پیام، اعتقاد و ایمان عمیق پیدا می کند، خودِ پیام آور است. اگر این نبود، کار دنباله پیدا نخواهد کرد، نفوذ نخواهد کرد. آن ایمان هم باید با بصیرت همراه باشد» [4]

 

«پیغمبر خود عامل بود؛ «آمَنَ الرَّسُولُ بِما أُنْزِلَ إِلَيْهِ مِنْ رَبِّه‏»[5] و مؤمنون هم دنبال سر پیغمبر. او عامل است، مردم هم به عمل او نگاه می کنند، راه را پیدا می کنند. و نقش بزرگان جامعه، نقش رهبران جامعه، نقش نخبگان جامعه این است». [6]

  «لا نفرق بین احد من رسله» [7]

«اینکه ما بگوئیم آن حقیقتی که بر پیغمبر ما نازل شده او را قبول داریم، لکن آنچه که بر پیغمبرهای دیگر نازل شده قبول نداریم، اینجا جایی برای تعصب نیست، بسیاری از انسانهای معاصر بعثت پیغمبر را همین تعصب به گمراهی کشاند و آن ها را نابود کرد، قرآن از یهود این را نقل می کند «لولانزل هذا القرآن علی رجل من القریتین عظیم»[8] این را مشرکین می گفتند: چرا قرآن بر ما ها و بر شخصیت های بزرگ ما نازل نشد؟ یعنی اگر همین وحی بر او نازل می شد قبول می کرد. اما چون بر این نازل نشده قبول نمی کند. یهود چون شنیده بودند در تورات آمده استکه پیغمبر خاتم خواهد آمد، می گفتند این خاتم باید از میان بنی اسرائیل باشد و چون از میان عرب مبعوث شده است، پس او را ما نمی پذیریم و به او ایمان نمی آوریم و این گمراهی بود در حالی که اگر او از سوی خداست، و اگر نشانه های وحی الاهی در او مشاهده می شود و اگرمعارف و روشنائی های درس های الاهی دراو وجود دارد چه تفاوتی می کند که بر چه کسی نازل شده و لذا مسلمانان همچنانکه به وحی نازل شده بر پیغمبر خودشان ایمان دارند به وحیی که بر پیغمبران گذشته مثل: موسی و عیسی و ابراهیم هم نازل شده ایمان دارند. که درجاهای متعددی از قرآن این معنا تکرار شده، از جمله این آیه که می فرماید: «لا نفرق بین احد من رسله»[9] ما میان پیغمبران خدا هیچ تفاوتی نمی گذاریم، یعنی ما که مسلمان هستیم، به موسی به عنوان پیغمبری می شناسیم ایمان داریم، برای آن ها احترام قائلیم و آن ها را بندگان والای خدا می دانیم»10]

ایمان عمیق و عمل صالح مسئولان، رمز پیشرفت و پیروزی نظام اسلامی

«نظام جمهوری اسلامی، نظامی است که می خواهد سعادت مجموعه های انسانی را با همان پیامی که پیغمبران در طول تاریخ نبوت ها آورده اند و به بشر رسانده اند، تأمین کند؛ و عملاً دارد پیام پیامبران را در مقابل پیام طواغیت عالم تصدیق می کند. طواغیت امروز هم هستند و بر این ها گران می آید و مقابله و معارضه می کنند. راه پیروزی در این چالش و رویارویی هم جز «ایستادگیِ همراه با ایمان و باورِ به خود و باورِ به راه خود» نیست؛ باید راه را باور داشته باشیم: «آمن الرّسول بما انزل الیه من ربّه و المؤمنون کلّ آمن باللَّه» [11] یعنی آحاد مؤمنینِ به این راه، دست به دست هم بدهند و ایستادگی کنند؛ ایستادگی نشان بدهند. این راه پیشرفت و پیروزی است. اگر این کار را بکنند، پیروزی قطعی است». [12]

  «ما قله ی بلند و رفیعی را در نظر گرفته ایم که عبارت است از همین زندگی مطلوب انبیاء و اولیای الاهی. همه ی تلاش و همت و همه ی فکر و ذکر ما این است که خودمان را به این قله نزدیک کنیم. البته فاصله زیاد است و راه دشوار، اما رسیدن به دامنه های بالا و والاتر مغتنم و لذت بخش است؛ ما دنبال این هدف هستیم. کلید موفقیت این کار در نظام اسلامی چیست؟ کلید موفقیت این است که مسؤولان نظام اسلامی - همچنان که در آیه ی قرآن ذکر شده است - از ایمان و عمل صالح برخوردار باشند. ایمان و عمل صالح فقط اعتقاد به خدا و خواندن نماز و گرفتن روزه نیست، بلکه ایمان یعنی ایمان به خدا؛ ایمان به وعده ی الاهی؛ ایمان به آنچه که خدای متعال برای بشر در دستورات تشریعی خود به وسیله ی انبیاء فرستاده است؛ ایمان به درستی راه خود. «امن الرّسول بما انزل الیه من ربّه و المؤمنون»[13] خود پیغمبر به راه خود ایمان داشت، مؤمنین هم به دنبال سر پیغمبر به راه خودشان ایمان داشتند.

خدای متعال به ما وعده هایی داده است؛ باید به این وعده ها ایمان داشته باشیم. خدای متعال به ما به طور قاطع فرموده است که: «َ أَوْفُوا بِعَهْدي أُوفِ بِعَهْدِكُم‏؛ به عهد من وفا کنید، تا من هم به عهد خود وفا کنم»[14] معاهده یی که با خدا بسته اید، به آن معاهده عمل کنید تا خدا هم به وعده یی که به شما داده است عمل کند. خاصیت ایمان در وجود یک انسان مسؤول این است که راه او را هموار و دشواری ها را در نظرش کوچک می کند؛ همت او را بالا می برد؛ او را از آلوده شدن به خواسته های حقیر اهل دنیا باز می دارد؛ او را عاشق، خادم و دوستدار مردم قرار می دهد و در مقابل تهدید دشمنان آسیب ناپذیر و در مقابل مشکلاتِ کار و مسؤولیت مقاوم می سازد». [15]

  امام خمینی، اولین مؤمن به راه انقلاب

«امام هم قلبش پر بود از ایمان به راه خود. همان طور که فرمود: «آمن الرّسول بما انزل الیه من ربّه و المؤمنون کلّ آمن باللَّه و رسله و ملائکته»[16] خود پیغمبر اول مؤمن بود. در انقلاب ما خود امام بزرگوار، اول مؤمن به این راه بود و از همه قلبش سرشار تر بود از ایمان به این راه و این هدف؛ می فهمید، می دانست دارد چه کار می کند؛ عظمت کار را می فهمید، الزامات این کار را هم می فهمید که اولین الزام این کار این بود که با توکل به خدا در این راه محکم بایستد. محکم ایستاد. جوانان این ملت هم با ایستادگی او ایستادگی پیدا کردند؛ آحاد این مردم هم وقتی که این چشمه ی صبر و سکینه لبریز شد و سرازیر شد، آن ها را فرا گرفت. آن ها هم «هُوَ الَّذي أَنْزَلَ السَّكينَةَ في‏ قُلُوبِ الْمُؤْمِنينَ لِيَزْدادُوا إيماناً مَعَ إيمانِهِمْ»[17] شدند. این سکینه وقتی که بر دل انسان ها نازل می شود، ایمان انسان زیاد می شود. بعد می فرماید: «و للَّه جنود السّماوات و الأرض»[18] از چه می ترسید؟ سپاه زمین و آسمان مال خداست. با خدا باش، این سپاه زمین و آسمان مال شماست؛ در اختیار شماست. این سنتهای الهی است19]

پی نوشت ها
[1] بقره، ۲۸۵.


[1] بقره، 285.

[2] بیانات در دیدار کارگزاران نظام 15/8/1378.

[3] بقره، 285.

[4] بیانات در دیدار با جمعی از طلاب و روحانیون 22/9/1388.

[5] بقره، 285.

[6] بیانات در سالروز عید سعید مبعث 29/4/1388.

[7] بقره، 285.

[8] زخرف، ۳۱.

[9] بقره، 285.

[10] بیانات در جلسه نهم تفسیر سوره بقره 1/8/1370.

[11] بقره، 285.

[12] بیانات در دیدار کارگزاران نظام 1/7/1385.

[13] بقره، 285.

[14] بقره، 40.

[15] بیانات در دیدار زائرین و مجاورین حرم مطهر رضوی 2/1/1383.

[16] بقره، 285.

[17] فتح، 4

[18] همان، 4.

[19] بیانات در دیدار مسئولان نظام به مناسبت مبعث حضرت رسول اعظم صلی الله علیه و آله 9/5/1387.

 

 

 
دست یابی به هدف با هر وسیله

توکل به معنای وکیل گرفتن خداوند در انجام کارها است، خداوند خود دعوت به توکل کرده است و به طور قطع پذیرنده توکل است.

کسانی ممکن است ادعای توکل بکنند اما در واقع توکل نداشته باشند. توکل اگر توکل حقیقی باشد، مورد پذیرش خداوند واقع می شود. همچنان که اگر دعا دعای حقیقی باشد، استجابت نیز به دنبال آن می آید.

گاه توکل ها توکل کاذبی است. اسمش توکل است. اگر انسان توکل به خداوند داشته باشد، نباید به موضوع دیگری امید بسته باشد. توکل حقیقی نیز ضمانت اجابت دارد.

اطمینان و اضطراب نداشتن یکی از آثار توکل است

توکل مراتبی دارد. نازل ترین مرتبه آن این است که انسان در حال اضطرار و در حالی که راه به جایی ندارد، به خداوند توکل کند.

مرتبه دوم توکل در اموری است که انسان برخی از اسباب را دارد، اما نگران فراهم آمدن اسباب دیگر است. احتمال فراهم آمدن دیگر اسباب را می دهد و در این امور به خداوند توکل می کند.

مرتبه کامل تر توکل، توکل در همه امور حتی از ساده ترین امور مانند غذا خوردن تا امور سخت تر است. انسان در این حالت معرفتی به خداوند و افعال هستی دارد که می داند قدرت اصلی دست خداوند است.

در این حالت فرد به دنبال اسباب می رود به دلیل آن که خداوند به آن امر کرده است. اما ننها امید به خداوند دارد.

اثر توکل نترسیدن در خطرها و سختی ها است

برخی آثار توکل نفسانی و برخی در بیرون بروز می یابد. به عنوان مثال اطمینان و اضطراب نداشتن یکی از آثار توکل است. اولین اثر توکل حالت آرامش است.

گفتن آرامش کار آسانی است، اما دست یابی به آن کار دشواری است. امام(ره) فرمودند من با دلی آرام و قلبی مطمئن به سوی خداوند می روم و این کار آسانی نیست.

انسان اگر وکیل مطمئنی برای کار خود بگیرد، خاطرش آسوده می شود و نگرانی ندارد. خداوند بالاترین وکیل برای انسان است. امنیت روانی و آرامش واقعی با وکیل گرفتن خداوند در امورات زندگی به دست می آید.

اثر دیگر توکل نترسیدن در خطرها و سختی ها است. اگر کسی بر خداوند توکل کرد از غیر خدا نمی ترسد.

امام(ره) قسم خورد که من در عمرم از کسی نترسیدم. این امر بزرگی است و هیچ کدام از بزرگان تاکنون چنین جمله ای را بیان نکرده اند.

حفظ عزت با تکبر مخلوط نشود

انسان هایی که توکل ندارند هنگام مشکلات به خواهش و التماس از دیگران می افتند. رشوه می دهند و هر راهی را برای برآوردن خواسته خود دنبال می کنند. در این حالت انسان احساس ذلتی در نفس خود می کند.

با توکل انسان در خود احساس عزت می کند، این موضوع کمی نیست. تنها به کسی احترام می گذارد که خداوند امر کرده است وگرنه احتیاج و ابراز نیاز به سوی خداوند است و می داند که بودن و نبودن آنان کاری صورت نمی دهد.

انسان متوکل دربرآوردن حاجات متوسل به حرام نمی شود. انسان غیرمتوکل به هر چیزی متوسل می شود. تملق بگوید و خود را در برابر دیگران ذلیل کند.

خداوند به انسان اجازه نداده است که خود را در برابر دیگران ذلیل کند. فردی که توکل داشته باشد، رفتار ذلت آمیز از خود نشان نمی دهد، بلکه از اسباب به نحو معقولی استفاده می کند.

باید توجه داشت که حفظ عزت با تکبر مخلوط نشود. عزت نفس به این معنا است که انسان خود را در برابر دیگران کوچک نکند، اما به آن معنا نیست که بر دیگران بزرگی بفروشد.

بزرگان ما با حفظ عزت نفس خود، از دیگران درخواست انجام کار نمی کردند و به عنوان نمونه اگر آب می خواستند با زبان کنایی این مطلب را می فهماندند؛ نه با زبان آمرانه.

استفاده از اسباب یکی از مراحل توکل است

مراحل توکل این است که انسان اول فکر کند، خداوند برای فرد چه اسبابی فراهم کرده است و برای رسیدن به مقصودش از آن اسباب استفاده کند. خداوند به انسان نیروهایی داده تا از این اسباب بهره ببرد.

به عنوان نمونه انسان برای دست یابی به علم باید از پیش مطالعه و مباحثه استفاده کند. نمی تواند همین طور بگوید خدایا به من علم بده.

دوم این که برای دست یابی به خواسته های خود از اسبابی که خداوند در محیط قرار داده است؛ استفاده کند. به عنوان مثال خداوند برای کسب علم استاد قرار داده که انسان برای تحقق این امر باید استاد مطلوب را بیابد.

بله اگر انسان هر جا که در اسباب کم آورد و در درخواست از دیگران ذلتی وجود نداشت؛ از دیگران درخواست کند و از محدودیت هایی که خداوند برای او قرار داده استفاده کند.

کسانی هستند که آن چنان به خداوند اعتماد دارند و می گویند که خداوند اسباب کار را فراهم می کند و از دیگران در صورتی که منافی با عزت نباشد، درخواست نمی کنند.

 

 

 

موضوعات مرتبط: گونان گون
برچسب‌ها: گوناگون
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : سه شنبه 5 / 7 / 1394

رسم عاشق کشی

 

و اینک با سرور شهیدان اهل قلم سید مرتضی آوینی : "خداوند مقرب ترین بندگانش را از میان عشاق بر می گزیند تا گره کور دنیا را به معجزه عشق می گشایند."

 

میگن از اولشم این جماعت خاطر خواه بودند اصلا مرامشون عشق بازی  بود،  اونم با بهترین ها با تنها ترین ها و با یگانه ترین ها با اونی که همه دنبالشن و هیچکس دست خالی از در خونش بر نمیگرده با خود خود اوستا کریم. آره همون جایی که هممون به عشقش بله گفتیم این وسط جایی که خدا ازشون خواست یه عشق زمینی داشته باشند، موضوع جالب شد همه میگن اونایی که عاشقن نمی تونن دوبار عاشق بشن اما از اونجایی که بازم امر امر فرمانده آسموناس فرماندهان خاکی ما چاره ای جز اطاعت محض از دستورات مافوق ندارند.

خداوند مقرب ترین بندگانش را از میان عشاق بر می گزیند تا گره کور دنیا را به معجزه عشق می گشایند

 

و اینک میشنویم لحظات شیرین ازدواج فرماندهان شهید را به روایت همسران و نزدیکانشان

 
شهید حمید باکری

حمید باکری

تولد: اول آذر 1334   سفر به آلمان برای تحصیل: 1355   بازگشت: 22 بهمن 57    ازدواج با فاطمه امیرانی : 30 دی 1358

شهادت : 6 اسفند 1362  ( عملیات خیبر)

همان روزهای اول ازدواجمان مدارک و پرونده تحصیل در آلمان را دور ریخت گفت دیگر آنجا کاری ندارم.

 


موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : سه شنبه 5 / 7 / 1394

7روایت معتبر از شهید باكری

 


 اهل «اینجا» نبود. مال «آبادی» دیگری بود. در سرش سودای دیگری داشت. پی «چیزی» می‌گشت. به دنیا پشت كرده بود
 

شهید حمید باكری

1- اهل «اینجا» نبود. مال «آبادی» دیگری بود. در سرش سودای دیگری داشت. پی «چیزی» می‌گشت. به دنیا پشت كرده بود. انگار كل دنیا از چشمش افتاده بود! به قول همسرش: «هیچ وقت از دنیا حرف نمی‌زد.» زندگی ساده‌ای داشت، لباس ساده می‌پوشید. در بند مو و اینطور چیزها نبود. می‌گفت: «به نظر من هر آدمی دو دست لباس داشته باشد بس است. یك دست را بپوشد، یك دست را بشوید.» گفتم كه این مرد «ساده بود و تمیز» حواسش خیلی جمع بود كه مبادا گرفتار عافیت و رفاه‌طلبی شود. از تجمل و اسراف شدیداً پرهیز داشت. به همسرش مدام سفارش می‌كرد: «درست زمانی بروید خرید كه واقعاً معطل مانده باشید.»

2- هرگاه دلش می‌گرفت، سجاده‌اش را پهن می‌كرد و به نماز می‌ایستاد. علاقه خاصی به نماز داشت. «بنده» خدا بود و از عبادت لذت می‌برد. سعی می‌كرد نماز شبش ترك نشود حتی در دل جنگ. نماز شبش اغلب طولانی می‌شد. حتی گاهی نماز شب را در پشت‌بام می‌خواند. بعضی وقت‌ها نمازش كه تمام می‌شد، سرسجاده‌اش می‌نشست بدون اینكه حرفی بزند. فقط سكوت می‌كرد. به مستحبات بیشتر اهمیت می‌داد. می‌گفت: «مستحبات بیشتر آدم را به خدا نزدیك می‌كند.»

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : سه شنبه 5 / 7 / 1394

اولین عملیات آبی - خاکی

هر سال و در آستانه نوروز یاد و خاطره "شهید محمد ابراهیم همت" فرمانده جوانی که به دلیل اخلاص و شجاعت کم نظیرش در خاطر ملت ایران با عنوان "سردار خیبر"ماندگار شده  زنده می شود.

خیبر، نخستین عملیات آبی - خاکی :

با توجه به اینکه عراق در سالهای سوم و چهارم جنگ تجارب زیادی در نبرد خشکی بدست آورده بود ایران بر آن شد تا تاکتیک های جدیدی را در مقابله با دشمن به کار گیرد.

عملیات خیبر
 

بر همین اساس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در حین عملیات والفجر مقدماتی با تشکیل یک قرارگاه ، منطقه هور را انتخاب کرده و در پی آن و به منظور برهم زدن معادله نظامی جنگ به نفع جمهوری اسلامی عملیات خیبر را با توجه به موقعیت جغرافیایی از سمت شرق دجله و داخل هورالهویزه و از سمت شمال العزیز و از جنوب قرنه - طلائیه که از دو نوع طبیعت متفاوت خشکی و هور تشکیل شده است طراحی کرد.

عملیات خیبر در ساعت 21:30 روز 3/12/1362 با رمز" یا رسول‌الله " آغاز شد. به دلیل شرایط جنگ و تهدید و اقدامات وحشیانه ارتش عراق در جبهه ها و در پی بمباران شهرهای دزفول، کرمانشاه ، ایلام، رامهرمز و... ، نیروهای رزمنده که در غالب نیروهای مردمی و بسیجی آمادگی حضور در جبهه را پیدا کرده بودند با وسعت و انسجام خاصی وارد عملیات خیبر شدند و همین وسعت نیروهای عمل کننده باعث شکسته شدن خطوط دفاعی دشمن در جزایر مجنون و منطقه هورالهویزه شد.

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : سه شنبه 5 / 7 / 1394

على عليه السلام نفس پيامبر است به شهادت قرآن

على‏اكبر بابازاده

1ـ در سال دهم هجرت گروهى از نصاراى نجران به نمايندگى از سوى مسيحيان به مدينه آمده، و گفتند: دين شما چه فضيلتى بر دين ما دارد؟ و چرا ما به شما مسلمانان «جزيه» بدهيم؟

پيامبر اسلام، دلايل زيادى در جامعيت و تكامل اسلام بيان داشتند، ولى تعصب و هواهاى نفسانى نگذاشت افراد مزبور حقايق اسلام را از زبان پيامبر بزرگ ما بپذيرند، در اين هنگام آيه زير براى داورى ميان دو گروه نازل شد:

«فمن حاجك فيه من بعد ما جاءك من العلم فقل: تعالوا ندع ابنائنا و ابنائكم و نسائنا و نسائكم و انفسنا و انفسكم ثم نبتهل فنجعل لعنت الله على الكاذبين» (1)

هرگاه بعد از علم و دانشى كه درباره مسيح به تو رسيده، باز كسانى با تو به محاجه و ستيز برخيزند، به آنها بگو «بيائيد ما و شما در برابر يكديگر با فرزندان و زنان و نفوس خود مباهله نموده، و لعنت خدا را بر دروغگويان قرار دهيم».

رسول گرامى اسلام پس از دريافت اين آيه «نصاراى نجران» را به «مباهله» دعوت كرد، قرار شد در روز معينى هر دو گروه با افراد خود به مباهله بيايند، و همديگر را نفرين كنند، تا خداوند گروه باطل را نابود سازد.

روز موعود فرا رسيد، و نصارا را ديدند پيامبر اسلام با «امام حسن و حسين و حضرت فاطمه و حضرت امير المومنين» عليهم السلام بيرون آمد، و آن چنان عظمت و بزرگوارى اهل بيت آنان رامرعوب ساخت كه گفتند « اگر اينان از خدا بخواهند كه كوهها را نابود سازد هر آينه مستجاب مى‏گردد» (2) و لذا از مباهله خوددارى نموده، و آماده پرداخت «جزيه» شدند.

آنچه از اين آيه و قضيه تاريخى به بحث ما مربوط است اين كه: خداوند متعال «حسنين» را فرزندان رسول خدا معرفى نموده و فاطمه زهرا عليها السلام را اسوه زنان بيان داشته، و «امير المومنين» على عليه السلام را «نفس پيامبر» آورده است كه ارزش وجودى على را مى‏رساند، و نشان مى‏دهد كه جايگاه على و مقام وى، جايگاه و مقام پيامبر است !!

خوشبختانه اكثر مفسرين قريب به اتفاق اعم از شيعه و سنى به اين حقيقت اعتراف كرده‏اند و مورخين و محققين اهل سنت در كتابها و سيره‏هاى خويش به اين موضوع اشاره نموده و على عليه السلام رانفس پيامبر خوانده‏اند، كه شما خوانندگان عزيز مى‏توانيد مراجعه فرمائيد .(3) .

«احمد بن حنبل» در مسند خود مى‏نويسد: گروهى از نمايندگان قوم «ثقيف» به حضور پيامبر خدا آمدند، و مذاكراتى را با آن حضرت انجام داده، ولى در گفتار خويش سرسختى نشان دادند، رسول گرامى اسلام خطاب به آنان فرمودند:

«لتسلمن، او لا بعثن اليكم رجلا منى عديل نفسى، فليضربن اعناقكم و ليسبين ذراريكم و لياخذن اموالكم» قال عمر: فما تمنيت الامارة الا يومئذ و جعلت انصب له صدرى رجاء ان يقول: هو هذا. فالتفت فاخذ بيد على و قال: «هو هذا» مرتين.» (4)

يا اسلام را بپذيريد، و يا مرد بزرگوارى را كه از من است، و مساوى من مى‏باشد به سوى شما خواهم فرستاد، او در صورت جنگ كردن گردن شما را مى‏زند، و زنانتان را اسير مى‏گيرد، و اموالتان را به نفع اسلام تصرف مى‏نمايد، «عمر بن خطاب» مى‏گويد: من هرگز مقام فرماندهى را آرزو نكردم، جز در اين روز، و با خود مى‏گفتم: اى كاش پيامبر خدا مرا به اين كار منصوب كند، ولى او دست روى على عليه السلام گذاشته و فرمود: آن شخص همين مرد بزرگوار است، و اين را دو بار متذكر شد.

اين حديث را به صراحت على عليه السلام را نفس پيامبر و مساوى با وى معرفى مى‏كند.

پى‏نوشتها:

.1 سوره آل عمران آيه 61

.2 «هذه وجوه لو اقسمت على الله ان يزيل الجبال لازالها»

.3 كامل ابن اثير ج 2 ص 293، صحيح مسلم ج 7 ص 120، تفسير طبرى ج 3 ص 192، مسند احمد بن حنبل ج 1 ص 185، سنن ترمذى فى فضائل على، و تاريخ الخلفاء سيوطى ص 65، احقاق الحق ج 3 ص 46 تفسير فخر رازى ج 8 ص 85، جامع الاصول ج 9 ص ...470

.4 مسند احمد بن حنبل كتاب الفضائل لعلى (ع) بنقل از ابن ابى الحديد ج 9 ص 167 خبر الثانى .

آفتاب ولايت ص 76

 

موضوعات مرتبط: امام شناسی
برچسب‌ها: امام شناسی
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : سه شنبه 5 / 7 / 1394

جايگاه على در قرآن در رابطه با پيامبر (ص)

محمد جواد شرى

در سال نهم پس از هجرت پيامبر،گروهى به نمايندگى از نصاراى نجران يمن به مدينه آمدند تا راجع به اسلام از پيامبر (ص) سؤالهايى بكنند و با او درباره دين به احتجاج پردازند .و ميان آنان با پيامبر بحث و گفتگويى شد كه پيامبر در اين گفتگو موضع مثبت اسلام را نسبت به حضرت مسيح و تعليمات او بيان كرد.و ليكن آنان در موضع منفى خود نسبت به تعليمات اسلامى پافشارى كردند.آن گاه وحى نازل شد و پيامبر را مأمور به مباهله با آنان ساخت .مباهله نفرين كردن دو گروه متخاصم است تا بدان وسيله خداوند بر آن كه باطل است عذابش را نازل كند:«هر كس پس از روشن شدن جريان با تو مجادله كند.بگو بياييد فرزندان و زنان و نزديكان خود را گرد آوريم،لابه و زارى كنيم و لعنت خدا را نثار دروغگويان گردانيم» (1) .

پيامبر (ص) به دليل مأموريتى كه داشت دچار زحمت شد و آن گروه مسيحى را به مباهله دعوت كرد.نيشابورى در تفسير:غرائب القرآن و عجائب الفرقان خود،مطلب زير را نقل كرده است:«پيامبر به آنان فرمود:خداوند مرا مأمور كرده است كه اگر پذيراى برهان نشديد با شما مباهله كنم،گفتند اى ابو القاسم!ما باز مى‏گرديم و درباره كار خود با هم مشورت مى‏كنيم،آن گاه به نزد تو مى‏آييم.و چون بازگشتند به شخص دوم هيأت نمايندگى كه مردى كاردان و با تدبير بود گفتند:اى عبد المسيح!نظر تو چيست؟اوگفت:به خدا قسم اى جمعيت نصارا شما دانستيد كه محمد پيامبرى است فرستاده از جانب خدا.و براستى سخن قاطع را درباره صاحبتان مسيح براى شما بيان كرد.و به خدا سوگند،هرگز قومى با پيامبرى مباهله نكرد مگر آن كه بزرگ و كوچك آنان از ميان رفتند.و شما اگر اين كار را بكنيد بيچاره مى‏شويد!اگر خوش نداريد،در موضع خود بايستيد و بر دين خود پافشارى ورزيد و اين مرد را به حال خود واگذاريد و به شهرهاى خود باز گرديد.

هيأت نمايندگى مسيحيان به حضور پيامبر (ص) آمد،ديدند او براى مباهله بيرون آمده است در حالى كه عبايى از موى سياه بر دوش داشت؛حسين (ع) در آغوش آن حضرت بود و دست حسن (ع) را در دست داشت و فاطمه (ع) در پى او حركت مى‏كرد،على (ع) نيز پشت سر فاطمه حركت مى‏كرد،و پيامبر (ص) به آنها مى‏گفت هر وقت من دعا كردم شما آمين بگوييد.اسقف نجران رو به همراهان كرد و گفت:اى گروه نصارا!من چهره‏هايى را مى‏بينم كه اگر دست به دعا بردارند و از خداوند بخواهند كه كوه را از جا بكند،فورا خواهد كند!پس با او مباهله مكنيد كه هلاك مى‏شويد و بر روى زمين تا روز قيامت يك مسيحى باقى نخواهد ماند.سپس،رو به پيامبر كردند و گفتند:اى ابو القاسم!تصميم ما اين است كه با تو مباهله نكنيم...» (2) .

طبرى در تفسير خود از چندين طريق نقل كرده است كه پيامبر خدا (ص) على،فاطمه،حسن و حسين را در داستان مباهله به همراه خود آورده بود (3) .

و در صحيح مسلم از سعد بن ابى وقاص روايت شده است كه چون اين آيه نازل شد:«بياييد فرزندان و...خود را گرد آوريم»پيامبر خدا (ص) على،فاطمه،حسن و حسين را طلبيد و گفت:بارلها اينان اهل بيت منند» (4) .خداوند پيامبرش را مأمور كرده بود تا به هيأت نمايندگى نجران بگويد:«بيائيد فرزندان،زنان و نزديكان خود را گرد آوريم...»براى اطاعت اين فرمان پيامبر حسنين را حاضر كرد كه پسران دختر او و در حقيقت فرزندان او بودند؛فاطمه را به حضور خواست كه او برجسته‏ترين زنان از اهل بيت رسول بود.و ليكن چرا به همراه آنان على را آورده بود كه نه از پسران پيامبر است و نه از زنان او؟

براى على در آيه مباركه جايى نيست،مگر اين كه داخل در فرموده خداى متعال«انفسنا»باشد .براستى كه بردن على دليل بر اين است كه پيامبر خدا او را به منزله خود به حساب مى‏آورد و اگر پيامبر خدا او را چنين به حساب مى‏آورد پس،در حقيقت او را در ميان همه مسلمانان ممتاز دانسته است.پيامبر خدا در موارد مختلفى صريحا مى‏فرمود:على از من است و من از اويم.و حبشى بن جناده روايت كرده است كه او خود از پيامبر خدا شنيد كه مى‏فرمود:«على از من است و من از او و كسى از جانب من كارى را انجام نمى‏دهد بجز على.» (5) .

 

موضوعات مرتبط: امام شناسی
برچسب‌ها: امام شناسی
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : سه شنبه 5 / 7 / 1394

فداكارى بى نظير در ليلة المبيت

سران قريش تصميم گرفتند كه از هر قبيله فردى انتخاب شود و سپس افراد منتخب به هنگام نيمه شب يكباره بر خانه محمد صلى الله عليه و آله و سلم هجوم برده، او را قطعه قطعه كنند. بدين طريق، هم مشركان از تبليغات او آسوده مى ‏شدند و هم خون او در ميان قبايل عرب پخش مى ‏شد و لذا خاندان هاشم نمى ‏توانست‏ با تمام قبايلى كه در ريختن خون وى شركت كرده بودند به خونخواهى و مبارزه برخيزند. 

آية الله سبحانى

دانلود عکس,دانلود پوستر,تصویر سازی,لیلة المبیت,پیامبر,حضرت علی,خوابیدن,شب,کفار,شمشیر

اعمال و رفتار هر فرد، زاييده طرز تفكر و عقيده او است.جانبازى و فداكارى از نشانه ‏هاى افراد با ايمان است.اگر ايمان انسان به چيزى به حدى برسد كه آن را بالاتر از جان و مال خود بداند، قطعا در راه آن سر از پا نمى ‏شناسد و هستى و تمام شؤون خويش را فداى آن مى‏ سازد. قرآن مجيد اين حقيقت را در آيه زير منعكس كرده است:

انما المؤمنون الذين آمنوا بالله و رسوله ثم لم يرتابوا و جاهدوا باموالهم و انفسهم في سبيل الله اولئك هم الصادقون .(حجرات:15)

«مؤمنان كسانى هست كه به خدا و پيامبر او ايمان آوردند و در آن هرگز ترديد نكردند و با مال و جان خود در راه خدا كوشيدند; آنان به راستى در ايمان خود صادقند.

در سالهاى آغاز بعثت، مسلمانان سخت ترين شكنجه ‏ها و زجرها را در راه پيشبرد هدف تحمل مى‏ كردند. آنچه كه دشمنان را از گرايش به آيين توحيد باز مى‏ داشت همان عقايد خرافى نياكان و حفظ مقام خدايان و تفاخر به امتيازات قومى و طبقاتى و كينه ‏هاى موروثى قبيله ‏اى بود.اين موانع تا روزى كه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم مكه را فتح كرد، بر سر راه پيشرفت اسلام در مكه و اطراف آن وجود داشت و جز با قدرت نيرومند ارتش اسلام از ميان نرفت.

فشار قريش بر مسلمانان سبب شد كه گروهى از آنان به حبشه و گروه ديگرى به يثرب مهاجرت كنند. با آنكه پيامبر و حضرت على از حمايت ‏خاندان بنى هاشم و بالاخص ابوطالب برخوردار بودند، اما جعفر بن ابى طالب ناگزير شد به همراه تنى چند از مسلمانان در سال پنجم بعثت مكه را به عزم حبشه ترك گويد و تا سال هفتم هجرت كه سال فتح خيبر بود در آنجا اقامت گزيند.

پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم در سال دهم بعثت‏ حضرت ابوطالب، بزرگترين حامى و مدافع خويش را، در مكه از دست داد. بيش از چند روز از مرگ عموى بزرگوارش نگذشته بود كه همسر مهربان او خديجه، كه هيچ گاه از بذل جان و مال در پيشبرد هدف مقدس پيامبر دريغ نمى‏داشت، نيز چشم از جهان پوشيد. با در گذشت اين دو حامى بزرگ، ميزان خفقان و فشار بر مسلمين در مكه فزونى گرفت; تا آنجا كه در سال سيزدهم بعثت، سران قريش در يك شوراى عمومى تصميم گرفتند كه نداى توحيد را با زندانى كردن پيامبر يا با كشتن و يا تبعيد او خاموش سازند. قرآن مجيد اين سه نقشه آنان را ياد آور شده، مى‏ فرمايد:

و اذ يمكر بك الذين كفروا ليثبتوك او يقتلوك او يخرجوك و يمكرون و يمكر الله و الله خير الماكرين (انفال:30)

به ياد آور هنگامى را كه كافران بر ضد تو حيله كردند و بر آن شدند كه تو را در زندان نگه دارند يا بكشند و يا تبعيد كنند.آنان از در مكر وارد مى‏ شوند و خداوند مكر آنان را به خودشان باز مى ‏گرداند; و خداوند از همه چاره جوتر است.

سران قريش تصميم گرفتند كه از هر قبيله فردى انتخاب شود و سپس افراد منتخب به هنگام نيمه شب يكباره بر خانه محمد صلى الله عليه و آله و سلم هجوم برده، او را قطعه قطعه كنند. بدين طريق، هم مشركان از تبليغات او آسوده مى ‏شدند و هم خون او در ميان قبايل عرب پخش مى ‏شد و لذا خاندان هاشم نمى ‏توانست‏ با تمام قبايلى كه در ريختن خون وى شركت كرده بودند به خونخواهى و مبارزه برخيزند.

فرشته وحى پيامبر را از نقشه شوم مشركان آگاه ساخت و دستور الهى را به او ابلاغ كرد كه بايد هر چه زودتر مكه را به عزم يثرب ترك كند.


دانلود عکس,دانلود پوستر,تصویر سازی,لیلة المبیت,پیامبر,حضرت علی,خوابیدن,شب,کفار,شمشیر

برای دریافت تصویر با کیفیت روی آن کلیک نمایید
 

شب مقرر فرا رسيد . مكه و محيط خانه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم در تاريكى شب فرو رفته بود. ماموران مسلح قريش هر يك از سويى به جانب خانه رسول خدا روى آوردند.اكنون پيامبر بايد با استفاده از شيوه غافلگيرى خانه را ترك كرده، در عين حال، چنين وانمود كند كه در خانه است و در بستر خود آرميده است. براى اجراى اين نقشه لازم بود كه فرد جانبازى در بستر او بخوابد و روانداز سبز پيامبر را به خود بپيچد تا افرادى كه نقشه قتل او را كشيده ‏اند تصور كنند كه او هنوز خانه را ترگ نگفته است و لذا توجه آنان فقط معطوف به خانه او شود و از راه عبور و مرور افراد در كوچه و بيرون مكه جلوگيرى نكنند. اما كيست كه از جان خود بگذرد و در خوابگاه پيامبر بخوابد؟ اين فرد فداكار، لابد كسى است كه پيش از همه به وى ايمان آورده است و از آغاز بعثت، پروانه ‏وار، گرد شمع وجود او گرديده است. آرى، اين شخص شايسته كسى جز حضرت على -عليه السلام نيست و اين افتخار بايد نصيب وى شود.

از اين رو، پيامبر رو به حضرت على كرد و گفت:مشركان قريش نقشه قتل مرا كشيده اند و تصميم گرفته‏ اند كه به طور دسته جمعى به خانه من هجوم آورند و مرا در ميان بستر بكشند. از اين جهت از طرف خدا مامورم كه مكه را ترك كنم. لذا لازم است امشب در خوابگاه من بخوابى و آن پارچه سبز را به خود بپيچى تا آنان تصور كنند كه من هنوز در خانه ام و در بسترم آرميده ام و مرا تعقيب نكنند. و حضرت على -عليه السلام در اطاعت امر رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم از آغاز شب در بستر آن حضرت آرميد.

چهل نفر آدمكش اطراف خانه پيامبر را محاصره كرده بودند و از شكاف در به داخل مى‏ نگريستند و وضع خانه را عادى مى ‏ديدند و گمان مى ‏كردند كه پيامبر در بستر خود آرميده است. همه سراپا مراقب بودند و آنچنان وضع خانه را تحت نظر گرفته بودند كه جنبش مورى از نظر آنان مخفى نمى ‏ماند.

موضوعات مرتبط: امام شناسی
برچسب‌ها: امام شناسی
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : دو شنبه 4 / 7 / 1394

حاج همت :حق استراحت ندارید!


جزیره داشت از دست می رفت. سنگر محکمی نداشتیم که از خودمان دفاع کنیم. محور طلائیه باز نشده بود. مشکل پشتیبانی داشتیم و دشمن خیالش از طرف طلائیه و بقیه جاها راحت شده بود. همه فشارش را گذاشته بود روی جزیره. وارد جزیره شده بود. تجهیزات زرهیش را آورده بود. خطر دفاعی محکمی هم پیدا کرده بود. سخت ترین لحظات عملیات خیبر بود. نزدیک ظهر بود. من، همت و باکری با هم بودیم. فکر کنم زین الدین هم بود. داشتیم جمع بندی می کردیم. همه چیز تمام شده که پیام امام رسید. امام پیام داده بود «حفظ جزیره، حفظ اسلام است.»


محمد ابراهیم همت ، فرمانده لشکر 27 محمد رسول الله (ص)

تولد : 12 فروردین 1334 شهررضا

شهادت : 24 اسفند 1362

محل شهادت : جزیره مجنون

نزدیک بود همه چیز طور دیگری باشد. این را دکتر در کربلا به مادرش گفت. گفت «نباید می آمدید. سفر سختی بوده، بچه تلف شده» و شاید شده بود. اما بعضی دعاها، تقدیرها را عوض می کنند و تقدیر این شد که محمد ابراهیم همت زنده بماند و شش ماه بعد، دوازده فروردین 1334، در شهر رضا به دنیا بیاید. سالم و زیبا. اگر «زیبا» توصیف درستی برای چیزی باشد که هر صبح پدرش را پای گهواره او می کشاند تا بچه را نگاه کند و بعد برود پی یک لقمه نان حلال. این طوری روزش شگون داشت. به خیر و خوبی شب می شد.

*****

شهید همت
 

 علی اکبر همت کشاورز بود. ابراهیم بچه سومش بود. وقتی به سن مدرسه رسید گذاشتش درس بخواند. ابراهیم خوب درس می خواند و خوب هم تفریح می کرد. وارسی گندم ها، چیدن میوه ها و تقسیم آب زمین ها، کارهای معمولی ای بودند اما برای یک پسر بچه تفریح ماجراجویانه و لذت بخشی به حساب می آمدند. بزرگتر که شد تابستان ها را که درس نداشت می رفت قنادی، گز می پیچید. می خواست دستش برود توی جیب خودش. سال 1352 از دبیرستان سپهر شهررضا دیپلم گرفت. کنکور داد داروسازی بخواند، قبول نشد و رفت سربازی. محل خدمتش لشکرک تهران بود، بعد منتقلش کردند اصفهان. سربازی که تمام شد دوباره کنکور داد. این بار دانش سرا. می خواست معلم شود. دو سال بعد در مدرسه راهنمایی الهی قمشه ای در شهرضا معلم شد. خودش چیزی نمی گفت اما مدیر مدرسه چند بار زنگ زد خانه شان به پدرش گفت «از من نشنیده بگیرید ولی این جوان سر کلاس حرف های نامربوط می زند. اگر مراعات نکند همین روزهاست که بیفتد زندان، دست ساواک.» مراعات نکرد. سال 1357 در تظاهرات نزدیک بود تیر بخورد. باید می خورد. مطمئن بود تیر را به او شلیک کردند اما به یکی دیگه خورده. نمی توانست خودش را ببخشد. «آن تیر باید به من می خورد» گریه می کرد. بعد از پیروزی انقلاب تا خرداد 59 در روستاها فیلم نشان داد و در سپاه پاسداران اصفهان مجله در آورد. اما تابستان 59 بعد از اینکه یک دسته نوار و فیلم از جهاد دانشگاهی اصفهان قرض گرفت رفت پاوه. آنجا مدیر روابط عمومی سپاه شد. لباس کردی می پوشید و احترام سنی ها را نگه می داشت. اعتماد همه را جلب کرده بود. هم بومی ها، هم جوان هایی که از این دانشگاه و آن دانشگاه آمده بودند پاوه تا هر کاری از دستشان برمی آید بکنند.

بهار 1361 محسن رضایی که می خواست برای «فتح المبین» چند تیپ جدید سر و سامان بدهد «همت» را که حالا «حاج همت» شده بود، فرستاد جنوب. لشکر بیست و هفت محمد رسول الله (ص) این طوری پا گرفت. قبول کردنش برای خیلی ها سخت بود اما این جوان 27 ساله به جز روابط عمومی، در سازمان دهی افراد و فرماندهی نظامی هم نبوغ داشت. در هر عملیات سه چهار لشکر، خط شکن بود. یکیش لشکر 27 محمد رسول الله (ص) بود. در «خیبر» هم همین طور. اسفند 1362، در همین عملیات بود که محمد ابراهیم همت در جزیره مجنون شهید شد. همانطور که همسرش خواب دیده بود.

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : دو شنبه 4 / 7 / 1394

عملیاتی به عظمت سردار شهیدش

عملیات بزرگ خیبر در منطقه هورالهویزه و شمال بصره (1362ش)

شهید همت

عملیات بزرگ خیبر با رمز یارسول‌الله در جبهه جنوب، هورالهویزه و شمال بصره در وسعت تقریبی200 كیلومتر مربع با هدف تصرف و تأمین جزایر مجنون و بخشی از هورالهویزه از سوم اسفند62 آغاز شد و تا بیست و دوم اسفند به طول انجامید.

 در این عملیات، رزمندگان اسلام در ابتدا با ورود به جزایر مجنون، از اصل غافل‌گیری و سرعت بهره گرفته و تعدادی از یگان‌های مستقر در جزیره را به هلاكت رساندند. در ادامه با فشار بی‌امان سپاه توحید، دشمن بعثی كیلومترها به عقب رانده شد و نیروهای اسلام با یك حركت حماسی و باور نكردنی برای دشمن، رودخانه دجله را پشت سر گذاشتند.

عملیات خیبر

 در روزهای بعد، رزمندگان اسلام در حالی كه دشمن به شدت از گلوله شیمیایی استفاده می‌كرد، با وارد ساختن ضربات سنگین، موفق به پیشروی شده و بعثیان را به عقب راندند. با گذشت دو هفته از شروع عملیات،  رزمندگان اسـلام موفق شدند تا موقعیت مناطق آزاد شده، از جمله جزایر مجنون را تثبیت كنند و ابتكار عمل را به دست گیرند.

این عملیات سرانجام پس از19 روز نبرد سنگین با نتایج زیر پایان یافت:

تلفات نیروی انسانی دشمن: 1140 نفر اسیر و15000 نفر كشته و زخمی

سایر نتایج: به تصرف درآمدن منطقه‌ای به وسعت بیش از1180 كیلومتر مربع، از جمله جزایر مجنون

عملیات خیبر

 تجهیزات و امكانات: تانك و نفربر:330 دستگاه انهدامی،42 دستگاه اغتنامی، هواپیما:6 فروند انهدامی، دستگاه مهندسی:60 دستگاه اغتنامی، خودرو:200 دستگاه انهدامی.

عملیات بزرگ خیبر با دستاوردهای ارزشمند، از جمله عملیات‌های موفق رزمندگان اسلام محسوب می‌شود، به نحوی كه عراق را مجبور به استفاده گسترده از سلاح‌های ممنوعه شیمیایی كرد. با تصرف جزیره مجنون، یكی از حوزه‌های مهم نفتی در اختیار رزمندگان اسلام قرار گرفت و دشمن را در باز پس‌گیری آن ناكام گذاشت.

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : دو شنبه 4 / 7 / 1394

پلی به نام حمید

قائم مقام فرماندهی لشکر31 عاشورا (سپاه پاسداران انقلاب اسلامی)

در آذر سال 1334 ه ش در شهرستان ارومیه چشم به جهان گشود . در سنین كودكی مادرش را از دست داد و دوران دبستان و سیكل و اول دبیرستان را در كارخانه قند ارومیه و بقیه تحصیلاتش را در دبیرستان فردوسی ارومیه به پایان رساند.

شهید حمید باکری
 

به علت شهادت برادر بزرگش علی ،كه بدست رژیم خونخوار شاهنشاهی انجام شده بود با مسائل سیاسی و فساد دستگاه آشنا شد . بعد از پایان دوران خدمت سربازی در شهر تبریز با برادرش مهدی فعالیت موثر خود را علیه رژیم آغاز كرد و خود سازی و تزكیه نفس شهید نیز بیشتر از این دوران به بعد بوده است .

در سال 1355 ظاهراُ بعنوان تحصیل به خارج از كشور سفر می‌كند ، ابتداء به تركیه و از تركیه جهت گذراندن دوره چریكی عازم سوریه می شود و بعد به آلمان رفته و در دانشگاه اسم نویسی كرده و فقط یك هفته در كلاس درس حاضر می شود و با هجرت امام«ره»به پاریس، عازم پاریس می شود و از آنجا هم جهت آوردن اسلحه به سوریه می‌رود و با پیروزی انقلاب اسلامی به ایران مراجعت کرده، جهت پاسداری از دستاوردهای انقلاب اسلامی در مراكز نظامی مشغول فعالیت می‌شود.

 با تشكیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در سال 57 به عضویت سپاه درآمده و به عنوان فرمانده عملیات با عناصر دست‌نشانده امپریالیسم شرق و غرب كه در گروهكها و احزابی كه بلافاصله بعد از پیروزی انقلاب شروع به فعالیت كرده بودند به مبارزه می‌پردازد .

در عملیات پاكسازی منطقه سرو و آزادسازی مهاباد ، پیرانشهر و بانه نقش مهم و اساسی داشته و در آزاد سازی سنندج با همكاری فرمانده عملیاتی منطقه با استفاده از طرحهای چریكی كمر ضد انقلاب وابسته و ملحد را در منطقه شكسته و باعث گردید كه سنندج پس از مدتها آزاد گردد .

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : دو شنبه 4 / 7 / 1394

حكايت زنده ماندن عشق...

روزی روزگاری درجزيره ای تمام حواس زندگی ميکردند. شادی،غم،غرور،عشق... روزی خبر رسيد به زودی تمام جزيره به زير آب خواهد رفت .

پس همه ساکنين جزيره قايق هايشان را آماده کرده و جزيره را ترک کردند.اما عشق مايل بود تا اخرين لحظه باقی بماند چرا که او عاشق بود. عاشق جزيره.

اما وقتی که جزيره به زير آب فرو ميرفت ، عشق از ثروت که با قايقی با شکوه جزيره را ترک ميکرد كمک خواست وبه او گفت:آيا می توانم با تو همسفر شوم؟

ثروت گفت:خير نمی توانی. من مقدار زيادی طلا و نقره در قايقم دارم و ديگر جايی برای تو وجود ندارد .

پس عشق از غرور که با يک کرجی زيبا راهی مکان امنی بود کمک خواست.

عشق به غرور گفت :لطفا کمک کن و مرا با خود ببر.غرور با خود خواهی گفت: نمی توانم تمام بدنت خيس و کثيف شده. قايق مرا کثيف ميکنی.

غم در نزديکی عشق بود.پس عشق به او گفت :اجازه بده تا من با تو بيايم .غم با صدايی حزن الود گفت:آه عشق . من خيلی ناراحتم و احتياج دارم تنها باشم.

پس عشق اين بار سراغ شادی رفت و او را صدا زد.اما او انقدر غرق در شادی و هيجان بود که حتی صدای عشق را نشنيد .

ناگهان صدايی مسن گفت: بيا عشق من تو را با خود می برم. عشق انقدر خوشحال بود که حتی فراموش کردنام ياريگرش را بپرسد ،سريع خود را داخل قايق او انداخت و جزيره را ترک کرد .

وقتی به خشکی رسيد پيرمرد به راه خود رفت و عشق تازه متوجه شد که چقدر به پيرمرد بدهکار است .چرا که او جان عشق را نجات داده بود .

عشق از علم پرسيد : او که بود.

علم پاسخ داد : او زمان است.

عشق گفت :زمان؟ او چرا به من کمک کرد؟

علم لبخندی خرد مندانه زد و گفت: 

زيرا تنها زمان قادر به درک عظمت عشق است
 
معامله با اهل بيت (عليهم السلام)
ايام حج امام حسن و امام حسين و عبدالله بن جعفر عليهم السلام به همراه قافله اي براي انجام اعمال حج مدينه را ترک کردند. در بين راه قافله را گم کردند لذا تشنه و گرسنه به سراغ خيمه اي که در آن بيابان ديده مي شد رفتند و به پيره زني که در انجا بود گفتند: ما تشنه و گرسنه ايم آيا نوشيدني و خوردني داري ؟زن گفت: فقط گوسفندي دارم که مي توانيد آن را بدوشيد و از شير آن استفاده کنيد. و ان را سر ببريد تا برايتان غذا بپزم. لذا همين کار را انجام دادند، وقت خداحافظي گفتند: ما از طايفه قريش هستيم، اگر از سفر حج سالم برگشتيم اگر نزد ما بيايي جبران خواهيم کرد
مدتي بعد فقر و تنگدستي آن زن و شوهرش را بسيار آزار مي داد و بالاخره مجبور شدند جهت سرو سامان دادن به زندگي خود به مدينه بروند و در انجا به حفر چاه آب مشغول شدند
روزي امام حسن (عليه السلام ) پيره زن را ديدند و او را شناخت، ولي پيره زن آن حضرت را نشناخت. حضرت شخصي را به دنبال او فرستاند و به او فرمود: آيا مرا مي شناسي ؟زن گفت: نه! حضرت فرمود: من ميهمان آن روز تو هستم که از گوسفندت براي ما غذا فراهم کردي!. زن گفت: ولي من به ياد نمي آورم. حضرت فرمود: مانعي ندارد، اگر تو مرا نمي شناسي من تو را مي شناسم. آن گاه دستور داد هزار گوسفند براي او خريداري کردند و هزار دينار هم پول نقد به او داد، و او را با شخصي نزد امام حسين (عليه السلام) فرستاد
امام حسين به زن فرمود: برادرم حسن (ع) چقدر به تو کمک کرد؟ زن گفت: هزار دينار و هزار گوسفند. امام حسين (عليه السلام) نيز همان مقدار به او کمک کردند، سپس او را با شخصي به منزل عبدالله بن جعفر فرستاد 
عبدالله گفت: امام حسن و امام حسين عليهما السّلام چقدر به تو کمک کرده اند؟ زن گفت: روي هم دو هزار دينار و دو هزار گوسفند. عبدالله دو هزار دينار و دو هزار گوسفند به او دادند، سپس گفت: اگر اول نزد من آمده بودي آن دو بزرگوار به زحمت نمي افتادند ( و همه ي اين مقدار را من مي دادم)
مبع

محجه –فيض، شنيدنيهاي تاريخ، ج 4، ص 216
 
 
حكايت فرشته بيكار 

روزي مردي خواب عجيبي ديد . ديد كه رفته پيش فرشته ها و به كارهاي آنها نگاه مي كند . 
هنگام ورود ،‌ دسته بزرگي از فرشتگان را ديد كه سخت مشغول كارند و تند و تند نامه هايي را كه توسط پيك ها از زمين مي رسند ، باز ميكنند و آنها را داخل جعبه هايي مي گذارند .

مرد از فرشته اي پرسيد :‌ شما داريد چكار مي كنيد ؟ 

فرشته در حالي كه داشت نامه اي را باز مي كرد ،‌ گفت : اينجا بخش دريافت است و ما دعاها و تقاضاهاي مردم از خداوند را تحويل مي گيريم . 

مرد كمي جلوتر رفت . باز دسته بزرگي از فرشتگان را ديد كه كاغذهايي را داخل پاكت مي كنند و آنها را توسط پيك هايي به زمين مي فرستند . 

مرد پرسيد شماها چكار مي كنيد ؟‌ 

يكي از فرشتگان با عجله گفت : ‌اينجا بخش ارسال است ،‌ ما الطاف و رحمتهاي خداوند را براي بندگان به زمين مي فرستيم . 

مرد كمي جلوتر رفت و يك فرشته را ديد كه بيكار نشسته . 

مرد با تعجب از فرشته پرسيد :‌ شما اينجا چكار مي كنيد و چرا بيكاريد ؟‌ 

فرشته جواب داد :‌ اينجا بخش تصديق جواب است . مردمي كه دعاهايشان مستجاب شده ، بايد جواب بفرستند ولي فقط عده بسيار كمي جواب مي دهند . 

مرد از فرشته پرسيد : 
مردم چگونه مي توانند جواب بفرستند ؟

فرشته پاسخ داد : 
‌بسيار ساده ، ‌فقط كافيست بگويند : خدايا شكر
 
 
حكايت شيرين امير و مرد حاضر جواب

روزی فردی داخل مجلس امیری گردید، ودرحضور امیر یك طبق شیرینی بود.
امیر به خدمتكارش گفت:یك عدد شیرینی به او بدهید.

آن فرد چون شیرینی را خورد گفت:ای امیر، پروردگار متعال در سوره یس فرمود:فارسلنا الیهم اثنین 
امیر دستور داد یك عدد دیگر به او دادند.

چون خورد گفت:ای امیر خدا می‌فرماید :«فعزّزنا بثالث» 
امیر گفت: یكی دیگر به او بدهند.

چون خورد گفت:ای امیر خدا می‌فرماید:«فخذا اربعة منّ الطّیر».
امیر گفت یكی دیگر به او دادند.

چون خورد گفت:ای امیر خدا می‌فرماید:«فخذوا اربعة منّ الطّیر»،
امیر گفت: یكی دیگر به او دادند.

گفت خدا می‌فرماید:«خمسة سادسهم كلبهم».
یكی دیگر به او دادند.

گفت: خدا می‌فرماید:«انّا خلقنا السّموات و الارض فی ستّة ایّام».
یكی دیگر به او دادند

گفت:خدا می‌فرماید:«سبع سموات طباقاً» 
یكی دیگر به او دادند.

گفت: خدا می‌فرماید:«ثمانیة ازواج».
یكی دیگر به او دادند.

گفت: خدا می‌فرماید :«تسعة رهطٍ».
یكی دیگر به او دادند.


گفت: خدا می‌فرماید:«تلك عشرة كاملة».
باز یكی به او دادند

گفت: خدا می فرماید:«احد عشر كوكباً».
باز یكی دیگر به او دادند

گفت: خدا می فرماید:«انّ عدّة الشّهور عندالله اثنی عشر شهراً» 
یكی ديگر به او دادند

گفت: خدا می فرماید:«ان یكن منكم عشرون صابرون»، 
عدد دیگر نیز به او دادند.

گفت:خدا بعد از آن می‌فرماید:«یغلبرا مأتین».
پس امیر دستور داد شیرینی را با طبقش پیش او گذاشتند.

گفت:ای امیر اگر چنین دستور نمی‌دادی هر آینه آن آیه شریفه را می‌خواندم كه خدا می‌فرماید:«فارسلنا الی مأة الف او یزیدون»

امیر گفت:مرحبا به هوش و ذكاوت تو، چه بسیار خوشدل شدم از كلمات تو كه از قرآن كریم بیان داشتید.
 


 
در قبر چه خبر است ؟!

گويند روزى ملانصر الدين از قبرستان عبور مى كرد، پايش به سنگ قبر مى خورد و به رو افتاده ، تمام سر و صورتش پر از گرد و غبار مى شود، در اين حال به خاطرش رسيد كه خوب است خود را مرده قلمداد كند، بلكه نكير و منكر بيايند و او آنها ببيند كه چه شكلى هستند! 

در اين فكر بود كه از دور صداى پاى قاطرى به گوشش رسيد، تصور كرد صداى پاى نكير و منكر است كه مى آيند، پس از ترس رو به فرار گذاشت ، در ميان قبرى مخفى شد و قاطرها كه نزديك شده بودند و بار آنها هم چينى و شكستنى بود، 

ناگاه ملا از ميان قبر بلند شد، قاطرها رم كرده و بارها را به زمين انداختند و فرار كردند قاطرچى ها بسيار ناراحت شده ، ملا را گرفتند و محكم زدند و بدنش را مجروح نمودند.

ملا با صورتى خون آلود، به خانه برگشت ، زنش پيش آمده از او پرسيد كجا بودى كه به اين روزگار افتاده اى ؟ 

گفت رفته بودم به آن دنيا ببينم چه خبر است ، 

زنش پرسيد چه خبر بود؟ 

گفت :

(( اگر قاطرهاى كسى را رم ندهند خبرى نيست و كسى به كسى كارى ندارد . ))



 
بنام تو اي قرار جان بي قراران
 
يك شركت بزرگ قصد استخدام تنها يك نفر را داشت. بدين منظور آزموني برگزار كرد كه تنها يك پرسش داشت. پرسش اين بود :
شما در يك شب طوفاني سرد در حال رانندگي از خياباني هستيد. از جلوي يك ايستگاه اتوبوس در حال عبور كردن هستيد. سه نفر داخل ايستگاه منتظر اتوبوس هستند. يك پيرزن كه در حال مرگ است. يك پزشك كه قبلاً جان شما را نجات داده است. يك خانم/آقا كه در روياهايتان خيال ازدواج با او را داريد. شما مي‌توانيد تنها يكي از اين سه نفر را براي سوار نمودن بر گزينيد. كداميك را انتخاب خواهيد كرد؟ دليل خود را بطور كامل شرح دهيد :

پيش از اينكه ادامه حكايت را بخوانيد شما نيز كمي فكر كنيد ....

قاعدتاً اين آزمون نمي‌تواند نوعي تست شخصيت باشد زيرا هر پاسخي دليل خاص خودش را دارد.
پيرزن در حال مرگ است، شما بايد ابتدا او را نجات دهيد. هر چند او خيلي پير است و به هر حال خواهد مرد.
شما بايد پزشك را سوار كنيد. زيرا قبلاً او جان شما را نجات داده و اين فرصتي است كه مي‌توانيد جبران كنيد. اما شايد هم بتوانيد بعداً جبران كنيد.
شما بايد شخص مورد علاقه‌تان را سوار كنيد زيرا اگر اين فرصت را از دست دهيد ممكن است هرگز قادر نباشيد مثل او را پيدا كنيد.

از دويست نفري كه در اين آزمون شركت كردند، تنها شخصي كه استخدام شد دليلي براي پاسخ خود نداد. او نوشته بود :
سوئيچ ماشين را به پزشك مي‌دهم تا پيرزن را به بيمارستان برساند و خودم به همراه همسر روياهايم متحمل طوفان شده و منتظر اتوبوس مي‌مانيم.

پاسخي زيبا و سرشار از متانتي كه ارائه شد گوياي بهترين پاسخ است و مسلما همه مي‌پذيرند كه پاسخ فوق بهترين پاسخ است، اما هيچكس در ابتدا به اين پاسخ فكر نمي‌كند. چرا؟

زيرا ما هرگز نمي‌خواهيم داشته‌ها و مزيت‌هاي خودمان را (ماشين) (قدرت) (موقعيت) از دست بدهيم. اگر قادر باشيم خودخواهي‌ها، محدوديت ها و مزيت‌هاي خود را از خود دور كرده يا ببخشيم گاهي اوقات مي‌توانيم چيزهاي بهتري بدست بياوريم. 

تحليل فوق را مي‌توانيم در يك چارچوب علمي‌تر نيز شرح دهيم: در انواع رويكردهاي تفكر، يكي از انواع تفكر خلاق، تفكر جانبي است كه در مقابل تفكر عمودي يا سنتي قرار مي‌گيرد. در تفكر سنتي، فرد عمدتاً از منطق، در چارچوب مفروضات و محدوديت‌هاي محيطي خود، استفاده مي‌كند و قادر نمي‌گردد از زواياي ديگر محيط و اوضاع اطراف خود را تحليل كند. تفكر جانبي سعي مي‌كند به افراد ياد دهد كه در تفكر و حل مسائل، سنت شكني كرده، مفروضات و محدوديت ها را كنار گذاشته، و از زواياي ديگري و با ابزاري به غير از منطق عددي و حسابي به مسائل نگاه كنند. 

در تحليل فوق اشاره شد اگر قادر باشيم مزيت‌هاي خود را ببخشيم مي‌توانيم چيزهاي بهتري بدست بياوريم. شايد خيلي از پاسخ‌دهندگان به اين پرسش، قلباً رضايت داشته باشند كه ماشين خود را ببخشند تا همسر روياهاي خود را به دست آورند. بنابراين چه چيزي باعث مي‌شود نتوانند آن پاسخ خاص را ارائه كنند. 
دليل آن اين است كه به صورت جانبي تفكر نمي‌كنند. يعني محدوديت ها و مفروضات معمول را كنار نمي‌گذارند. 
اكثريت شركت‌كنندگان خود را در اين چارچوب مي‌بينند كه بايد يك نفر را سوار كنند و از اين زاويه كه مي‌توانند خود راننده نبوده و بيرون ماشين باشند، درباره پاسخ فكر نكرده‌اند
 
 
شكرنعمت

گويند روزى داودعليه السلام از خدا خواست رفيق خودش را در بهشت نشانش دهند. از اهل ايمان كه خدا او را دوست مى دارد.

ندا رسيد فردا بيرون دروازه برو او را مى بينى . فردا كه جناب داود از دروازه خارج شد با متى پدر يونس پيغمبر برخورد كرد، مقدارى هيزم به دوش گرفته است دنبال مشترى مى گردد.

يك نفر آمد و خريد او جلو رفت با او مصافحه و معانقه كرد، گفت :
امروز ممكن است ميهمان شما باشم ، متى گفت زهى سعادت بفرماييد برويم .

جناب متى از همان پول هيزم و آرد و نمك خريد به مقدار سه نفر خودش و داود و سليمان .

پيش از خوردن متى سر به آسمان بلند كرد و گفت : پروردگارا هيزمى كه من كندم ، درختش را تو رويانده بودى ، نيرو و قدرت بازو تو به من عنايت كرده بودى ، توانايى حمل آن را تو دادى ، مشترى را تو فرستادى ، آردى كه جلوى ما هست گندمش را تو آفريدى ، دستگاهى براه انداختى كه حالا ما بتوانيم نعمت تو را مصرف كنيم.

مى گفت و اشك در گوشه هاى چشمانش مى ريخت داود رو به سليمان كرد و گفت همين شكر است كه انسان را به مقامات عالى مى رساند. و اين طور بود كه داود عليه السلام همنشين خود را در بهشت يافت .

شكر نعمت نعمتت افزون كند كفر نعمت از كفت بيرون كند
 
در جستجوي بخت بيذار 

روزي روزگاري در زمان هاي دور، در همين حوالي مردي زندگي مي كرد كه هميشه از زندگي خود گله مند بود و ادعا ميكرد "بخت با من يار نيست" و تا وقتي بخت من خواب است زندگي من بهبود نمي يابد. 

پير خردمندي وي را پند داد تا براي بيدار كردن بخت خود به فلان كشور نزد جادوگري توانا برود.
او رفت و رفت تا در جنگلي سرسبز به گرگي رسيد. گرگ پرسيد: "اي مرد كجا مي روي؟"
مرد جواب داد: "مي روم نزد جادوگر تا برايم بختم را بيدار كند، زيرا او جادوگري بس تواناست!"
گرگ گفت : "ميشود از او بپرسي كه چرا من هر روز گرفتار سر دردهاي وحشتناك مي شوم؟"
مرد قبول كرد و به راه خود ادامه داد.

او رفت و رفت تا به مزرعه اي وسيع رسيد كه دهقاناني بسيار در آن سخت كار مي كردند.
يكي از كشاورزها جلو آمد و گفت : "اي مرد كجا مي روي ؟"
مرد جواب داد: "مي روم نزد جادوگر تا برايم بختم را بيدار كند، زيرا او جادوگري بس تواناست!"
كشاورز گفت : "مي شود از او بپرسي كه چرا پدرم وصيت كرده است من اين زمين را از دست ندهم زيرا ثروتي بسيار در انتظارم خواهد بود، در صورتي كه در اين زمين هيچ گياهي رشد نميكند و حاصل زحمات من بعد از پنج سال سرخوردگي و بدهكاري است ؟"
مرد قبول كرد و به راه خود ادامه داد. 

او رفت و رفت تا به شهري رسيد كه مردم آن همگي در هيئت نظاميان بودند و گويا هميشه آماده براي جنگ.
شاه آن شهر او را خواست و پرسيد : "اي مرد به كجا مي روي ؟"
مرد جواب داد: "مي روم نزد جادوگر تا برايم بختم را بيدار كند، زيرا او جادوگري بس تواناست!"
شاه گفت : " آيا مي شود از او بپرسي كه چرا من هميشه در وحشت دشمنان بسر مي برم و ترس از دست دادن تاج و تختم را دارم، با ثروت بسيار و سربازان شجاع تاكنون در هيچ جنگي پيروز نگرديده ام ؟"
مرد قبول كرد و به راه خود ادامه داد.

پس از راهپيمايي بسيار بالاخره جادوگري را كه در پي اش راه ها پيموده بود را يافت و ماجراهاي سفر را برايش تعريف كرد.
جادوگر بر چهره مرد مدتي نگريست سپس رازها را با وي در ميان گذاشت و گفت : "از امروز بخت تو بيدار شده است برو و از آن لذت ببر!"
و مرد با بختي بيدار باز گشت...

به شاه شهر نظاميان گفت : "تو رازي داري كه وحشت برملا شدنش آزارت مي دهد، با مردم خود يك رنگ نبوده اي، در هيچ جنگي شركت نمي كني، از جنگيدن هيچ نمي داني، زيرا تو يك زن هستي و چون مردم تو زنان را به پادشاهي نمي شناسند، ترس از دست دادن قدرت تو را مي آزارد.
و اما چاره كار تو ازدواج است، تو بايد با مردي ازدواج كني تا تو را غمخوار باشد و همراز، مردي كه در جنگ ها فرماندهي كند و بر دشمنانت بدون احساس ترس بتازد."
شاه انديشيد و سپس گفت : "حالا كه تو راز مرا و نياز مرا دانستي با من ازدواج كن تا با هم كشوري آباد بسازيم."
مرد خنده اي كرد و گفت : "بخت من تازه بيدار شده است، نمي توانم خود را اسير تو نمايم، من بايد بروم و بخت خود را بيازمايم، مي خواهم ببينم چه چيز برايم جفت و جور كرده است!" 
و رفت...

به دهقان گفت : "وصيت پدرت درست بوده است، شما بايد در زير زمين بدنبال ثروت باشي نه بر روي آن، در زير اين زمين گنجي نهفته است، كه با وجود آن نه تنها تو كه خاندانت تا هفت پشت ثروتمند خواهند زيست."
كشاورز گفت: "پس اگر چنين است تو را هم از اين گنج نصيبي است، بيا باهم شريك شويم كه نصف اين گنج از آن تو مي باشد."
مرد خنده اي كرد و گفت : "بخت من تازه بيدار شده است، نمي توانم خود را اسير گنج نمايم، من بايد بروم و بخت خود را بيازمايم، مي خواهم ببينم چه چيز برايم جفت و جور كرده است!" 
و رفت...

سپس به گرگ رسيد و تمام ماجرا را برايش تعريف كرد و سپس گفت: "سردردهاي تو از يكنواختي خوراك است اگر بتواني مغز يك انسان كودن و تهي مغز را بخوري ديگر سر درد نخواهي داشت!"

شما اگر جاي گرگ بوديد چكار مي كرديد ؟ 
بله. درست است! گرگ هم همان كاري را كرد كه شايد شما هم مي كرديد، مرد بيدار بخت قصه ي ما را به جرم غفلت از بخت بيدارش دريد و مغز او را خورد.

ديوانگي است قصه‌ي تقدير و بخت نيست
از نام سرنگون شدن و گفتن اين قضاست
در آسمان علم، عمل برترين پر است
در كشور وجود هنر بهترين غناست
ميجوي گرچه عزم تو ز انديشه برتر است
ميپوي گرچه راه تو در كام اژدهاست
شعر از : پروين اعتصامي

موضوعات مرتبط: حکایت ها وحکمت ها
برچسب‌ها: حکایت ها وحکمت ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : یک شنبه 3 / 7 / 1394

وصیت نامه شهید حمید باکری

 شهید حمید باکری

بسم الله الرحمن الرحیم

در این لحظات آخر عمر سر تا پا گناه و پشیمانی وصیت خود را می نویسم و علم كامل دارم كه در این ماموریت شهادت ، جان به پروردگار بزرگ باید تسلیم نمایم انشاالله كه خداوند متعال با رحمت و بزرگواری خود گناهان بیشمار این بندة خطاكار را ببخشند .

وصیت به احسان و آسیه عزیز :

1 ) انشاالله وقتی به سنی رسیدید كه توانستید این وصایا را درك نمائید هر چند روز یكبار این وصیتنامه را بخوانید.

2 ) شناخت كامل در حد استطاعت خود از خداوند متعال پیدا نمائید در پی اصول اعتقادی تحقیق و مطالعه نمائید و تفكر زیاد نمائید تا به اصول اعتقادی یقین كامل داشته باشید .

3 ) احكام اسلامی را (فروع دین ) با تعبد كامل و بطور دقیق و با معنی بجا آورید .

4 ) آشنایی كامل با قرآن كریم كه عزت‌بخش شما در این دنیای سرتا پا گناه خواهد بود داشته و در آیات آن تفكر زیاد بنمائید و با صوت خواندن قرآن را فرا گیرید .

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : یک شنبه 3 / 7 / 1394

فرمانده هان بی سنگر


16 اسفند ماه امسال در یادواره شهید حاج محمد ابراهیم همت و شهید حاج مجید رمضان فرصتی بود تا میهمان سفره پر از فیض و برکت این دو شهید بزرگوار شویم.

فرمانده هان بی سنگر

اینجا که وارد شوید، میهمان لشگر 27 محمد رسول الله شده‌اید. حاج همت، کریمی، رمضان، حاج احمد توسلیان، باکری و خیلی از بچه‌های لشگر با لبخند مهمان نوازیشان را نشان می‌دهند. تنها عکس‌های شهدای لشگر 27 محمد رسول الله، اینجا را به سنگری امن برای عاشق پیشگان بدل کرده است. سنگری که درست در میدان شهدای و در پایتخت قرار گرفته و می‌گوید کلنگ این سنگر را زین‌الدین زده. زین‌الدینی که خودش هم خیلی زود به جمع دوستانش پیوست. بله درست حدس زدید اینجا حسینیه حاج همت خودمان است. 16 اسفند ماه امسال در یادواره شهید همت و شهید حاج مجید رمضان فرصتی بود تا میهمان سفره پر از فیض و برکت این دو شهید بزرگوار شویم.

در این مراسم پر فیض، جمعی از خانواده‌های معظم شهدا و ایثارگر و همرزمان این شهدا حضور داشتند. محسن طاهری به مدیحه سرایی در رثای حضرت زینب (س) و شیخ حسین انصاریان درباره موضوع شهادت و دفاع مقدس به سخنرانی پرداخت. حضور سردار حسین دهقان وزیر دفاع و پشتیبانی نیروهای مسلح و محمد اسماعیل کوثری فرمانده سابق لشگر 27 محمد رسول الله در حسینیه، ای مراسم را باشکوه‌تر کرده بود.

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : یک شنبه 3 / 7 / 1394

خیبریون درخیبرجنگیدند


در جنگ بعضی وقت‌ها به بن بست هایی برمی‌خوردیم که از نظر تجهیزات و امکانات قابل حل نبود. باید با فکر و تدبیر و ایمان به شکست این بن بست ها اقدام می‌کردیم. عملیات خیبر یکی از ابتکاراتی است که متکی به فکر و ایمان رزمندگان اسلام بود.

خیبریون درخیبرجنگیدند

محسن رضایی، یکی از طراحان بزرگ عملیات خیبر بوده برایمان از خیبر و خیبریان می‌گوید: «برای اینکه بن بست جنگی ای که بعد از آزادسازی خرمشهر به وجود آمد بود را از میان برداری و راه پیروزی رزمندگان اسلام در عملیات‌ها دوباره باز شود عملیات خیبر اجرایی شد. ماجرا از این قرار بود که اصولاً ایران اگر می‌خواست با اصول و قواعد رزم کلاسیک بجنگد، امکانات این جنگ را در اختیار نداشت. مثلا اگر طبق اصول جنگ کلاسیک، نیروهایمان وارد عمل می‌شدند و برای بازپس‌گیری بخش‌های تصرف شده توسط دشمن اقدام می‌کردند. برای این کار در مرحله اول ما نیاز به نیرویی داشتیم که تعدادشان سه برابر نیروهای دشمن باشد. یعنی در مقابل هر لشکر عراق، سه لشکر ایرانی باید حمله می‌کرد. خب، این توان را ما نداشتیم.»

 وی در ادامه افزود: «راه دیگر هم این بود که با برتری هوایی به دشمن متجاوز یورش ببریم. اما باز هم هواپیماهای ما به دلیل تحریم قطعات و تجهیزات در اختیار نداشتند. به همین خاطر نیروی هوایی هم نمی‌توانست، برتری هوایی تاکتیکی را برای رزمندگان فراهم کند. خلبان‌های با ایمان، شجاع، دلیر و شهادت طلب ما به عمق خاک دشمن می‌رفتند اهداف استراتژیک را بمباران می‌کردند. اما تعداد هواپیماها و تعداد موشک‌ها آنقدر کم بود که به هدف غایی نمی‌رسیدیم» .

رضایی با اشاره به توانمندی‌های خلبانان سلحشور نیروی هوایی در ادامه گفت: «البته راه سومی هم وجود داشت که بتوانیم دشمن را از خاک برانیم و نتیجه عملیات‌ها را به نفع خودمان کنیم. این کار نیاز به یک آتش توپخانه قوی داشت. به ای صورت که با آتش توپ خانه، موانعی مثل سیم‌های خاردار، میدان‌های مین، سنگرها و پدافندهای دشمن را از میان بر می‌دارد و با میلیون‌ها گلوله توپخانه همه این موانع را له کند و بعد از آن لشکرهای زمینی یورش ببرد. این کار باعث می‌شد که در جنگ ما با کمترین تلفات بهترین نتیجه‌ها را بگیریم. اما متأسفانه ما باز هم آتش توپخانه‌ای با این قدرت در اختیار نداشتیم. این‌ها همه در حالی است که برادران ارتشی ما در جنگ به همه تاکتیک‌های جنگی واقف بودند. اما به خاطر بود امکانات و تجهیزات کافی این‌گونه نبردها در جنگ تحمیلی عملی نبود. پس باید طوری دیگری می‌جنگیدیم. با روشی دیگر. باید شیوه جنگی نوینی خلق می‌شد جنگی متفاوت و قوی.»

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : یک شنبه 3 / 7 / 1394

پرهيز از جايگاه تهمت
من وضع نفسه مواضع التهمه فلايلومن من اءساء به الظن . 
ح /159
ترجمه : كسى كه خود را در معرض بد نامى و جايگاه تهمت قرار مى دهد،نبايد كسى را كه به او گمان بد مى برد، ملامت كند.
شرح : يكى از دستورهاى اسلامى اين است كه : مسلمان مؤ من نبايد فقط به اين كه كار بد نمى كند و حرف بد نمى زند، راضى و خشنود باشد. بلكه بايد از شنيدن حرف بد و ديدن كار بد نيز خوددارى كند. يعنى اگر در مكانى ، عده يى ، سخنان را بشنود. يا اگر در جايى كارهاى گناه آلود انجام شود، نبايد در آنجا درنگ كند.
امام عليه السلام نيز، بر اساس همين دستور اسلامى ، شيعيان خود را راهنمايى فرموده است . طبق فرمايش امام (ع ): مسلمان مؤ من ، نبايد به جاهايى برود، كه در آنها، كارهاى زشت و گناه آلود انجام مى گيرد. مثلا هرگز نبايد به قمارخانه يا مشروب فروشى برود. زيرا با رفتن به چنين مكانهايى ، به جايگاه تهمت قدم مى نهد و خود را در معرض بد نامى قرار مى دهد. يعنى هر چند هم كه خود او، اهل قمار و مشروب نباشد، وقتى در چنان مكانهايى ديده شود، مورد بد گمانى قرار خواهد گرفت . و ديگران كه از باطن او خبر ندارند، ممكن است تصور كنند كه او نيز اهل قمار و مشروب است و به اين ترتيب ، به او تهمت قمار بازى و ميگسارى بزنند.
روشن است كه اگر چنين وضعى پيش بيايد، كسى كه مورد تهمت قرار گرفته ، نبايد كسانى را كه به او بد گمان شده و تهمت زده اند، ملامت كند. زيرا، تقصير از خود اوست ، كه با قدم گذاشتن به چنان مكانهايى ، در دل ديگران ، نسبت به خود بد گمانى ايجاد كرده است

فرصت را از دست ندهيم
اضاعه الفرصه غصه .
ح /118
ترجمه : از دست دادن فرصت ، مايه غم و انده است .
شرح : عمر انسان كوتاه و زودگذر است ، و فرصتهاى زندگى كوتاه تر و زودگذرتر از آن . هر روزى كه از عمر انسان مى گذرد، تعدادى از فرصتهاى زندگى او نيز براى هميشه از دست مى رود و نابود ميشود.
چون فرصتهاى زندگى ، ديگر قابل بازگشت نيستند، بايد از هر فرصتى بهترين استفاده را بكنيم .
استفاده كردن از فرصت ، يعنى اينكه هر كارى را در وقت مناسب انجام دهيم .
اگر فرصتى كه امروز، براى انجام كارى در اختيار ما است از دست برود، فردا، براى آن كار، فرصتى نخواهد بود. چون فرصتهاى فردا هم ، مخصوص ‍ كارهاى ديگران است كه هر يك بايد در وقت خود انجام شود، و ديگر نمى توانيم كارى را كه فرصت انجامش امروز بوده ، براى فردا بگذاريم ، در آن صورت ، كارهايى هم كه بايد در فرصتهاى فردا انجام شود، عقب مى افتد، و اگر كار به همين شكل پيش برود، تمام فرصت هاى روزهاى آينده ما نيز، تباه مى شوند و از دست مى روند.
پس هر كارى را، بايد در فرصت مناسب آن كار انجام داد، وگرنه ممكن است كه ديگر، هيچگاه فرصتى براى انجام آن پيدا نشود.
مثلا سنين كودكى و نوجوانى ، فرصت مناسب تحصيل علم و آموختن دانش است . كس كه چنين فرصت مناسبى را از دست برهد، در سالهاى بعد، گرفتهاريهاى زندگى ، اشتغال به كار و تاءمين معاش ، رسيدگى به امور خانه و همسر و فرزندان ، و دهها مسئوليت ديگر، به او اجازه و فرصت تحصيل نخواهد داد.
بهمين دليل است كه انسان بايد هر فرصتى را كه پيش مى آيد، غنيمت بشمارد و از آن بهترين استفاده را بكند. و گرنه ، از دست دادن فرصت ، مايه غم و اندوهى مى شود كه به هيچ قيمتى ، قابل جبران نخواهد بود.

مسئوليت وعده
المسئول حرحتى يعد.
ح /336
ترجمه : كس كه از او درخواستى مى شود، تا زمانى كه وعده انجامش را نداده باشد، آزاد است .
شرح : اسلام ، درباره وفاى به عهد سفارش بسيار كرده است . تا جايى كه گفته مى شود: يكى از تفاوتهاى مسلمان با ديگران ، در اين است كه مسلمان ، وقتى براى انجام كارى قول بدهد، ديگر به هيچ قيمتى نبايد از انجام قول وعده خود، شانه خالى كند.
بدين ترتيب ، مسلمان بايد به شدت مراقب قول و قرارهاى خود باشد، و با بى توجهى به عهد و وعده هايش ، خود را نسبت به دستورهاى اسلام ، بى اعتناء نشان ندهد.
پس هرگاه ، كسى از شما در خواستى كرد، نبايد نسنجيده و بدون انديشه و حساب ، و عده انجام آن را بدهيد. بلكه بايد به خوبى فكر كنيد و ببينيد كه آيا توانايى انجام آن را داريد يا نه . چون اگر وعده يى بدهيد و بعد، از عهده انجامش برنيائيد، كسى كه به او وعده داده ايد، به اطمينان قول شما، در انتظار كمك و مساعدت شما مى ماند، و براى حل مشكل خود، دست به اقدام ديگرى نمى زند و اگر شما وعده خود را انجام ندهيد، ممكن است به آن شخص و زندگى فردى و خانوادگى و اجتماعى اش ، لطمه هاى جبران ناپذير وارد آيد و مسلمان مؤ من ، هرگز راضى نمى شود تا برادر و خواهر دينى اش ، بخاطر بدقولى او، لطمه ببيند.
امام عليه السلام ، براى آن كه ارزش و اهميت خوش قولى ، و زشتى بد قولى را نشان دهد، در اين كلام ، موضوع را به شكل تازه يى مطرح كرده است . حضرت مى فرمايد: وقتى از شما درخواستى مى شود، تا زمانى كه قول انجامش را نداده ايد، آزاد هستيد كه انجام آن كار را قبول كنيد يا قبول نكنيد. اما همينكه وعده انجامش را داديد، ديگر آزاد نيستيد، بلكه خود را به صورت بنده كسى درآورده ايد، كه بايد برايش كارى انجام بدهيد.
يعنى انسان ، در برابر قول و قرارى كه مى گذارد، آنقدر مسئوليت پيدا مى كند كه گويى به صورت بنده قول و عهده خود در آمده است ، و هيچ چاره يى ، جز انجام آن ندارد

ناتوانتر از ناتوانترين
اعجز الناس من عجز عن اكتساب الاخوان ، و اعجزمنه من ضيع من ظفربه منهم . 
ح /12
ترجمه : ناتوان ترين مردم كسى است كه در بدست آوردن دوست ، ناتوان باشد، و ناتوان تر از او، كسى است كه دوست بدست آمده را، از دست بدهد.
شرح : توانايى انسان ، تنها در قدرت جسم و زور بازو نيست . بلكه توانايى روحى و اخلاقى ، بالاتر و با ارزش تر از توانائى جسم و تن است . قدرت جسمى ، با گذشت زمان و افزايش سن و سال از بين مى رود، اما توانايى روحى و اخلاقى ، بر اثر گذشت زمان بيشتر ميشود، و انسان را قوى تر و ورزيده تر مى كند.
پس ما، ضمن آنكه براى سلامت تن و قدرت جسم خود، بايد ارزش و اهميت قائل باشيم و در حفظ آن بكوشيم ، بايد سعى كنيم كه توانايى روحى و اخلاقى هم بدست آوريم و هر روز به مقدار آن بيفزائم .
على عليه السلام مى فرمايد: يكى از نشانه هاى قدرت روح و توانايى اخلاق ، اين است كه انسان بتواند با اخلاق خوب و رفتار انسانى و مناسب ، براى خود دوستان زيادى پيدا كند. پس كسى كه نمى تواند براى خود دوست صميمى و خوبى پيدا كند. از لحاظ روحى و اخلاقى ، عاجز و ناتوان است .
اما، ناتوان تر از او، كسى است كه دوستى را پيدا كرده ، نتواند براى هميشه نگه دارد. يعنى با رفتار بد و اخلاق نامناسب خود، دوستان بدست آمده را، از دست بدهد و در زندگى اجتماعى ، تنها بماند. زيرا نگهدارى دوست ، دشوارتر از بدست آوردن دوست است . يعنى براى حفظ دوستان بدست آمده ، بيش از يافتن دوستان جديد، قدرت روحى و اخلاق لازم است .

رفتار ما گفتار ديگران
من اءسرع الى الناس بما يكرهون قالوا فيه بما لا يعلمون . 
ح /35
ترجمه : هر كسى به سوى چيزى كه مردم از آن بدشان مى آيد بشتابد، مردم نيز درباره او، آنچه را كه نميدانند، خواهند گفت .
شرح : كسى كه با گفتار و كردار زننده خويش ، مردم را برنجاند، مثل آن است كه شتابان ، به سوى چيزى رفته كه مردم از آن بدشان مى آيد. يعنى ، براى انجام كارى كه باعث رنجش و آزردگى ديگران ميشود، شتاب كرده است .
معنى شتاب كردن ، در كارى كه باعث رنجش ميشود، آن است كه ما، بدون فكر و انديشه ، و بدون سنجيدن و حساب كردن ، سخنى بگوئيم يا كارى كنيم كه ديگران را از ما متنفر و رنجيده سازد.
وقتى كسى چنين كارى كند، معلوم است كه ديگران هم بفكر تلافى كردن مى افتند و تصميم ميگيرند كارى كنند، كه آن شخص هم رنجيده شود. در چنين حالتى ، مردم نيز، مثل همان شخص رفتار ميكنند. يعنى نسنجيده و نينديشيده ، درباره او بدگوئى آغاز ميكنند، و هر چند را كه درباره او شنيده باشند، چه راست باشد چه دروغ به زبان مى آورند. و از گفتن چيزهائى هم كه نميدانند واقعيت دارد يا نه ، خوددارى نميكنند.
البته اين هم رفتار خوبى نيست ، ولى بهر صورت اين نتيجه اعمال كسى است كه مردم را مى رنجاند، و به سوى چيزى كه نا خوشايند ديگران است شتاب مى كند.

فروتنى توانگران و سرافرازى تهيدستان ما احسن تواضع الاغنياء للفقراء طلبا لما عند الله ! و اءحسن منه تيه الفقراء على الاغنياء اتكالا على الله . ح /406 ترجمه : چه زيباست فروتنى توانگران ، در برابر مستمندان ، بخاطر رضاى خدا، و چه زيباتر است سرفرازى و بى اعتنائى تهيدستان ، در برابر ثروتمندان ، بخاطر اعتماد و توكل بر خدا. شرح : در اسلام ، ثروت يا فقير، هيچكدام ملاك ارزش و برترى نيست . يعنى مسلمانى كه اخلاق اسلامى و ايمان راستين دارد، براى ثروتمندان بيش از لياقتش ، و براى فقير كمتر از شايستگى اش ، ارزش و احترام قائل نمى شود. زيرا خداوند فرموده است : ارزش انسان ، به تقوى است . يعنى هر كسى بيشتر تقوى داشته باشد، ارزشمندتر است . با اين حال ، متاءسفانه بعضى از افراد هستند كه اين اخلاق اسلامى در آنها ضعيف است . اينگونه افراد، اگر ثروتمند باشد، بخاطر ثروت خود. گردن فرازى مى كنند، نسبت بفقراء اعتنائى نشان نمى دهند. و گاهى حتى حاضر نمى شوند با شخص فقير، همنشين و همصحبت شوند، و اگر به مجلسى بروند، حاضر نميشوند با فقراء، بر سر يك سفره بنشينند. از سوى ديگر، شخصى كه از لحاظ اخلاق اسلامى ضعيف است ، اگر فقير باشد، عزت نفس خود را از دست ميدهد، و در برابر ثروتمندان ، به تعظيم و كرنش و تملق مى پردازد. حضرت اميرالمؤ منين (ع ) در همين مورد مى فرمايند: اگر شخصى ثروتمند، در برابر فقراء بجاى گردن فرازى و بى اعتنائى ، از خود تواضع و فروتنى نشان دهد، تا رضايت خداوند را بدست آورد، كار نيكو و زيبائى كرده است . چون ثروت و احترام واقعى ، پاداشى است كه نزد خداوند وجود دارد. ولى از آن زيباتر و نيكوتر، آن است كه شخصى فقير، در برابر ثروتمندان ، تعظيم و كرنش ، مخصوص خداوند متعال است ، و كسى كه به خدا، توكل و اعتماد داشته باشد. همه خواستهايش را از او مى خواهد. پس چنين كسى احتياجى ندارد كه براى جلب محبت و نظر ثروتمندان ، و به اميد اينكه آنها نياز او را بر طرف كنند، در برابرشان ، كوچكى و افتادگى نشان دهد.


اهميت نماز جمعه
و لا تسافر فى يوم جمعه حتى تشهد الصلاة الا فاصلا فى سبيل الله و فى اءمر تعذربه . 
ترجمه : در روز جمعه ، تا در نماز جمعه حاضر نشده اى ، مسافرت مكن ، مگر آنكه سفر تو، براى جهاد در راه خدا باشد، يا براى كارى كه چاره يى جز انجام آن نيست .
شرح : مردم مسلمان ايران ، پس از پيروزى انقلاب اسلامى ، به ارزش و اهميت نماز جمعه ، به خوبى پى بردند، و دانستند كه اين مراسم پر شكوه سياس و عبادى ، براى وحدت و پيوند مسلمانان ، چقدر با ارزش است .
اساسا خداوند متعال ، براى انكه مسلمانان با يكديگر پيوند و همبستگى بيشترى پيدا كنند، و نسبت به همديگر الفت و محبت داشته باشند، با شرايط ويژه ئى امر به برگزارى نماز جمعه فرموده است . در مراسم نماز جمعه مسلمانان در يك محل گرد مى آيند، با يكديگر نزديك و متحد مى شوند، مشكلات زندگى خود را بازگو مى كنند و به چاره جوئى مسائل يكديگر مى پردازند، و شخصى فاضل و دانشمند و دلسوزى ، به عنوان امام جماعت آنها را براى حل مشكلات فردى و اجتماعى راهنمائى مى كند.
اين مراسم با شكوه الهى و اسلامى ، كه هفته يى يكبار روزهاى جمعه انجام ميگيرد، آنقدر ارزش و اهميت دارد، كه خداوند متعال و رسول اكرم (ص ) بارها مسلمانان را به شركت در آن ، شفارش و ترغيب كرده و حتى سوره اى نيز در قرآن كريم بهمين نام نازل شده است .
امام عليه السلام ، براى نشان دادن اهميت نماز جمعه ، تاءكيد بسيار كرده است ، تا جايى كه ميفرمايد: حتى كسى كه ميخواهد به مسافرت برود، اگر سفرش در روز جمعه باشد، بايد آنقدر مسافرتش را عقب بيندازد، كه وقت نماز جمعه فرا رسد، و پس از شركت در آن ، مسافرت خود را آغاز كند. مگر آنكه بخواهد براى جهاد در راه خدا و دفاع از اسلام ، به جنگ كفار برود، يا انجام ندادن آن ، زيارتى جبران ناپذير ببيند. مانند كسى كه براى انجام معامله ئى ناچار است ، سر ساعت معين در شهر ديگرى باشد، و در غير اين صورت معامله بهم مى خورد، و زيان غير قابل جبرانى مى بيند كه معاش ‍ خانواده اش را مختل مى كند

نرم خويى زمينه دوستى
من لان عوده كثفت اءغصانه . ح /214 
ترجمه : كسى كه درخت وجودش ، چوب نرم باشد، شاخه هاى انبوه و فراوان ، از آن سر مى زند. 
شرح : امام عليه السلام ، در اين كلام نغز و پرمعنى ، انسان را به درخت تشبيه فرموده است ، و دوستان انسان را، مانند شاخه هاى درخت دانسته است . در ميان درختان ، آن درختى كه جنس چوبش ، نرم تر باشد، شاخه هاى بيشترى از آن سر ميزند. و درختى كه پرشاخه تر است ، اولا سايه گسترده ترى دارد كه عده بيشترى ميتوانند در آن بياسايند، ثانيا ميوه هاى بيشترى ميدهد كه باز، ديگران ، فايده بيشترى از آن مى برند. در نتيجه ، چنين درختى ، از توجه و مراقبت بيشترى هم برخوردار خواهد شد، و بيشتر به آن رسيدگى خواهند كرد. انسان نيز، اگر درخت و جودش نرم باشد، يعنى اگر نرمخوى و خوش اخلاق و مهربان و گشاده رو باشد، شاخه هاى بيشترى خواهد داشت ، يعنى دوستان بيشترى گرد او جمع خواهند شد. در نتيجه هم دوستانش از او محبت خواهند ديد و هم خود او از توجه و محبت عده بيشترى برخوردار خواهد شد


امام علی (ع) – نهج البلاغه – حکمت ۴۲۲



اِفْعَلُوا اَلْخَیْرَ وَ لاَ تَحْقِرُوا مِنْهُ شَیْئاً فَإِنَّ صَغِیرَهُ کَبِیرٌ وَ قَلِیلَهُ کَثِیرٌ 

وَ لاَ یَقُولَنَّ أَحَدُکُمْ إِنَّ أَحَداً أَوْلَى بِفِعْلِ اَلْخَیْرِ مِنِّی فَیَکُونَ 

وَ اَللَّهِ کَذَلِکَ إِنَّ لِلْخَیْرِ وَ اَلشَّرِّ أَهْلاً فَمَهْمَا تَرَکْتُمُوهُ مِنْهُمَا کَفَاکُمُوهُ أَهْلُهُ



فرمود: کار نیک به جا آورید، و آن را هر مقدار که باشد کوچک نشمارید،

زیرا کوچک آن بزرگ، و اندک آن فراوان است،

و کسى از شما نگوید که: دیگرى در انجام کار نیک از من سزاوارتر است

گر چه سوگند به خدا که چنین است:

خوب و بد را طرفدارانى است که هر گاه هر کدام از آن دو را واگذارید، انجامشان خواهند داد.

 

موضوعات مرتبط: پند های نهج البلاغه
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : پنج شنبه 2 / 7 / 1394


 

۩۩ روز اثبات عشق و تسلیم ۩۩

۩۩ ویژه نامه عید فرخنده قربان ۩۩

 

اکنون ابراهیم است و فرزند دلبند او، 
فرزند انتظارهای طولانی، میوه دل او، پاره جگر او...
و فرمان حقّ: اسماعیلت را ذبح کن!

اسماعیل را هم‏چون قربانی، به قربان‏گاه ببر،
سرش را بر مذْبَح بگذار، کارد بر گلویش بنه، خونش را جاری ساز... 
و بکش، بکش اسماعیلت را...

قربانی کن هر آن‏چه میان تو و حقیقت مطلق است،
به قربانگاه ببر هر آن‏چه را که میان تو و «او» فاصله می‏اندازد.

ای بت شکن تاریخ! اکنون... اکنون، اسماعیل،
فرزند دلبندت را به قربانگاه ببر!


ای ابراهیم؛ ای قهرمان توحید؛ ای آزموده؛ 
ای گذشته از آتش؛ ای برگزیده خدا؛ ای وارث رسالت؛ 
ای پیامبر پاکی؛ ای رسول روشنی! آنک آخرین آزمون بندگی است.

اسماعیل تو، جاه توست، مال و موقعیت 
و مقام و شهرت و قدرت و مکنت توست.

اسماعیل تو دنیای توست و هر آن‏چه در دنیا به آن دل بسته‏ ای. 
اسماعیل تو، نفس توست؛ اسماعیل، تویی؛
و تا از میان برنخیزی، به وصلِ حقّ نمی‏رسی.

پیرمرد یک عمر، بار انتظار فرزند به دوش کشیده بود؛ 
سارا را توان فرزند آوردن نبود. 


در نشیب حیات، ناباورانه، فرزند را از هاجر جُست، 
و شگفتا که یافت؛

و اینک پس از سال‏ها انتظار و رخ نمودن ابرهای تیره نومیدی، 
خورشید میلاد اسماعیل، آتش در نهادِ شبستان سرد او نهاده بود.



عید قربان است یـا عیـد عنایـات خداست
عید عشق و عیـد ایثار و مناجات و دعاست

ذات حق با میهمـانانش گرفتـه جشن عیـد
مرکـز ایـن جشـن نورانـی بیابـان منـاست


هر کجا رو آوریم و هـر طرف چشم افکنیم
خیمـۀ حجـاج بیـت‌الله پیش چشـم ماست

نـور از هر خیمـه می‌تابـد بـه بـام آسمـان
خیمه‌ها بیت‌الله و اشک و مناجات و دعاست


حاجیـان دارنـد بـر سـر شـوق ذبح گوسفند
قصد هر یک کشتن دیو هوس، گرگ هواست

ای خوش آن حاجی که در آن سرزمین کرده وقوف
خوش‌تر آن حاجی که جای او در آغوش خداست

جان من قربان آن حاجی کـه زیـر خیمه‌ها
چشم او گریان به یـاد خیمه‌های کربلاست

پیش‌تر از دید چشمم خیمه می‌آید به چشم
ای منا پاسخ بده، پس خیمۀ مهدی کجاست؟


حاجیان در هر نفس دارند از هم این سؤال
پس کدامین خیمه‌گاه مهدی موعود ماست

این صدای گریۀ مهدی است می‌آید به گوش؛
یا صـدای نالۀ «‌العفـو» ختم‌الانبیـاست؟


نالـۀ جانسـوز «یــااللهِ» ختـم‌المـرسلین؛
یا صـدای گریـۀ شوق علی مرتضـاست؟

یا امـام مجتبا صـورت نهـاده بـر زمین؛
یـا نـوای آسمـان‌سـوز قتیل نینـواست؟


یکطرف آمـاده ابـراهیم، بـر ذبـح پسـر
یکطرف تسلیم، اسماعیل از بهـر فداست

جان من قربـان آن حاجی که قربانگاه او
گاه نهـر علقمـه، گـه در کنـار قتلگاست

جان من قربان آن حاجی که ذبح حجّ او
طفل شیـر و نوجوان و پیرمرد پارساست

حاجیان سر می‌تراشند و عـزیز فـاطمه
در منای دوست می‌بینم سرش از تن جداست


جان من قربان آن حاجی که در صحرای خون
هـم قتیـل‌الاشقیـا و هـم ذبیـحٌ بالقفـاست

جان من قربان آن حاجی که بعد از بذل جان
سر به نوک نـی، تنش پامـال سمّ اسبهاست


جان من قربان آن حاجی که در این حجّ خون
ـروۀ او قتلگـاه او، صفـا طـشت طـلاست

گریه کن «میثم» بر آن حاجی که اجر حجّ او
گاه سنگ و گه سنان، گه تیغ، گه تیرِ جفاست







الإمام علیّ علیه السلام :

سَمِعتُ رَسولَ اللّه ِ صلى الله علیه و آله یَخطُبُ یَومَ النَّحرِ ، وهُوَ یَقولُ :
هذا یَومُ الثَّجِّ والعَجِّ ، والثَجُّ : ما تُهریقونَ فیهِ مِنَ الدِّماءِ ،
فَمَن صَدَقَت نِیَّتُهُ کانَت أوَّلُ قَطرَةٍ لَهُ کَفّارَةً لِکُلِّ ذَنبٍ ، 
والعَجُّ : الدُّعاءُ ، فَعِجّوا إلَى اللّه ِ ، فَوَالَّذی نَفسُ مُحَمَّدٍ بِیَدِهِ
لا یَنصَرِفُ مِن هذَا المَوضِعِ أحَدٌ إلاّ مَغفورًا لَهُ ،
إلاّ صاحِبَ کَبیرَةٍ مُصِرًّا عَلَیها لا یُحَدِّثُ نَفسَهُ بِالإِقلاعِ عَنها . 



امام علی علیه السلام فرموده اند: 

شنیدم رسول خدا صلی الله علیه وآله روز عید قربان ،
خطبه می خواند ومی فرمود :
امروز ، روز «ثجّ» و«عجّ» است . ثجّ ، خون قربانی هاست که می ریزید .
پس نیّت هرکس صادق باشد ، اولین قطره خونِ قربانی او کفّاره همه گناهان اوست ، 
و«عجّ» ، دعاست . پس به درگاه خداوند دعا کنید ،قسم به آن که جان محمّد(ص)
در دست اوست ، از اینجا هیچ کس بر نمی گردد ، مگر آمرزیده شود ، 
جز کسی که گناه کبیره انجام داده وبر آن اصرار ورزد
ودر دل خود تصمیم بر ترک آن ندارد . 



کتاب «حج و عمره در قرآن و حدیث» صفحه 361
 






موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : پنج شنبه 2 / 7 / 1394


نقطه رهایی در قلب هور


عراقی‌ها فکرش را هم نمی‌کردند که ما در این شرایط بتوانیم حتی یک گام پیشروی کنیم. این نقطه رهایی که درست در قلب هور قرار داشت امتیاز و فرصتی بود که بعثی‌ها با خیال راحت آن را تحت پوشش کمین گاه‌های خودشان قرار بدهند.

نقطه رهایی در قلب هور
خیبریان هورشکن

آیا تا به حال هور را دیده‌اید؟ با مرداب و نیزار چقدر آشنا هستید؟ شاید شما با شنیدن این واژه‌ها در ذهنتان یک جای مرطوب تداعی شود که قابل تحمل نیست. جایی که عبور از آن یا حتی توقف در آن برای چند لحظه هم بسیار مشکل و طاقت فرسا است. این‌ها را گفتیم تا به جزایر مجنون برسیم. سرزمینی به وسعت 200 کیلومتر مربع که تا چشم کار می‌کند مرداب دیده می‌شود و نیزار. البته صحبت ما فقط در باره جزایر مجنون نیست بلکه روی سخن مان آدم‌های است که مجنون وار این جزایر را زیر پا گذاشتند زیر آتش دشمن بی امان دشمن آب و باتلاق را در نوردیدند تا دشمن متجاوز را با آن همه تجهیزات و نفرات به خاک ذلت بنشانند. حکایت مجنون گزارش ما حکایت سرداران جوانی است که با غیرت و ایمان خودشان حماسه خیبر را آفریدند سرداران جوانی چون شهید محمدابراهیم همت، شهید زین‌الدین، شهید باکری و همه شهدایی که حالا جایشان در بین ما خالی است.

پیشروی در قلب هور

عملیات ویژه خیبر در سوم اسفند ماه 1362 پاسخی بود به شرارت‌های دشمن بعثی در منطقه عمومی هورالهویزه و هورالعظیم. عملیات خیبر را رزمندگان اسلام طرح ریزی و به مرحله اجرا در آوردند. مصطفی فتوحیان، از رزمندگان توپخانه 61 محرم بوده که دوشادوش خیبر شکنان به دل دشمن زد.

وی برایمان از خیبر می‌گوید: «نقاط زمینی قفل شده بود. دیگر مجالی برای رزم زمینی نمانده بود. به بن بست رسیده بودیم. باید تدبیری اندیشیده می‌شد تا نیروهای اسلام از آن تنگنای دشمن خارج می‌شدند. به همین خاطر عملیات خیبر با توجه به این وضعیت غیر قابل پیشروی طراحی شد.»

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : پنج شنبه 2 / 7 / 1394


 

عبور از آب گرفتگی


 

عملیات خیبر نوآوری و ابتکار تازه‌ای در جنگ تحمیلی بود که تا سال 1362 همتا نداشت. این عملیات نتیجه جنگ را تغییر داد و جنگ تحمیلی را وارد مرحله نویی کرد که به نحوی به نفع جبهه خودی بود.

عبور از آب گرفتگی

خرمشهر فتح شد و ارتش عراق عقب نشینی کرد، اما دشمن به فکر دست یابی به یک پدافند مطمئن بود. در مناطق کوهستانی، ارتفاعات مرزی را همچنان در اشغال خود نگه داشت؛ مناطق پست و دشت‌ها را نیز با استفاده از موانع مصنوعی مثل میادین مین موقعیت خود را تحکیم بخشید.

ناگفته نماند دشمن از موانع طبیعی نیز بهره می‌گرفت. رودخانه عریض اروند و منطقه وسیع هورالعظیم از مناطقی محسوب می‌شد که دشمن نسبت به تهاجم قوای ایران نگرانی‌اش کمتر بود، چرا که عراق هرگز نمی‌پنداشت نیروهای پیاده ایران بتواند از آب گرفتگی وسیع هورالعظیم به راحتی عبور کنند.

هر چند اجرای دو عملیات والفجر مقدماتی و رمضان در منطقه شمال هور با شکست روبه رو شد، اما به طور غیر مستقیم نتیجه مطلوبی داشت. اجرای این عملیات‌ها در منطقه چزابه باعث شد موقعیت دشمن در منطقه هور شناسایی شود.

در عملیات والفجر مقدماتی فرماندهان سپاه پاسداران در منطقه حضور یافتند و با مشاهده نقاط ضعف دشمن، سریعاً به دست طراحی عملیات خیبر زدند. مرحله اول عملیات‌های شناسایی بود که به صورت کاملا محرمانه و سری به نیروهای بومی سپاه خوزستان واگذار شد.

 مرحله دوم، تغییر در رزم نیروها بود چرا که عملیات خیبر برخلاف عملیات‌های دیگر که در خشکی انجام می‌شد اولین عملیات آبی – خاکی رزمندگان اسلام بود که باید به تحقق می‌پیوست.

 اولین نبرد آبی خاکی

منطقه عملیات خیبر درست در شرق رودخانه دجله و داخل هورالهویزه اجرا شد.

این منطقه دارای دو نوع طبیعت متفاوت است: هور و خشکی. هور منطقه‌ای است هم سطح دریا که در بعضی مناطق سطح آب آن 2 تا 3 متر بالاتر از آب دریاست و به طور کلی نسبت به مناطق هم جوار گودتر و عمیق تر است. نی‌زارهایی با ارتفاع 2 تا 7 متر، بردی و چولان پوشش‌های گیاهی این منطقه‌اند. در داخل منطقه مزبور جزایر شمالی و جنوبی مجنون واقع است که یکی از مناطق استراتژیک نیروهای دشمن محسوب می‌شد.

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : پنج شنبه 2 / 7 / 1394


دولت خیانت‌کار


سپهبد قرنی به این وضع خیلی اعتراض کرد و آن عزیزانی که از دست رفتند و آن افسران مۆمنی که از اول جنگ بودند و بعد شهید شدند، همه با این کارها مخالف بودند.

شهید همت

باید خیانت‌های دولت موقت، در آینده تحلیل شود و در مورد آن کتاب‌ها نوشته و در تاریخ انقلاب آورده شود. خیانت‌هایی که در نظام ارتشی صورت گرفت. برادران عزیز که در جبهه‌ها خدمت کرده‌اند خبر دارند. راننده تانکی که اهل قزوین بود و در لشکر 92 زرهی اهواز خدمت می‌کرد. این راننده تانک را به شهرستان خودش اعزام کردند تا مجبور شود از لشکر زرهی برود و در لشکر پیاده خدمت کند. یعنی شخصی که خدمه تانک است باید می‌رفت در شهر خودش و در قسمت پرسنلی کار می‌کرد. دولت موقت بی صدر با این اقداماتش خی‌اتی آشکار می‌کرد به انقلاب و شهیدان. سپهبد قرنی به این وضع خیلی اعتراض کرد و آن عزیزانی که از دست رفتند و آن افسران مۆمنی که از اول جنگ بودند و بعد شهید شدند، همه با این کارها مخالف بودند. رها کردن نیرویی که در یک واحد تخصّص دارد. نیرویی که سالیان دراز از بودجه مملکت برایش هزینه شد تا مهارت پیدا کند. اما حالا باید می‌رفت در واحدی دیگر که هیچ گونه تخصّصی ندارند، فعالیت می‌کرد. این کار بیهوده‌ای بود که باعث شد بسیاری از واحدهای ارتش پس از انقلاب دچار گسیختگی شوند. این کار دولت موقت در لشکر 92 محسوس تر و ملموس تر بود.

 خیانت بنی صد زمینه را برای حمله گسترده دشمن آماده کرد. حتی حمله‌های هوایی هم پیش بینی شد ه بود. خطوط هوایی در نقشه معلوم شده بود. مانند حمله اسرائیل به اعراب. این از هم گسیختگی ارتش ما باعث شده بود که عراق بگوید می‌تواند در عرض چهل و هشت ساعت نظام ایران را بر هم زند و باعث سقوط ایران بشود. به راستی چه شد که دشمن نتوانست این کار را انجام دهد؟ در حالی که دو لشکر را به غرب اعزام کرد و با بیش از هشت لشکر به طرف جنوب حرکت کرد. چه عاملی باعث شد که دشمن در کرخه بماند؟ این تنها به خاطر مقاومت رزمندگان از خاک کشور بود. توطئه بنی صدر تنها در مورد نظام ارتش نبود؛ بنی صدر اجازه نداد کالاهایمان را از گمرک خرمشهر عبور دهند. کالاهایی که بیست و یک میلیارد دلار ارزش داشت و شامل قطعات فانتوم پادگان‌های نیروی هوایی بود. این قطعات فانتوم با کارشکنی‌های بنی صدر توسط دشمن در گمرک به تاراج رفت.

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : پنج شنبه 2 / 7 / 1394

 


تأملی در معنای « رکوع» در آیه ولایت

 

نویسنده: جواد علاء المحدثین

 

چکیده

کثرت نقل های فریقین حاکی از آن است که در زمان نزول آیه ولایت، امیرالمؤمنین علیه السلام در رکوع نماز، انگشتر خود را به سائلی بخشیده اند. این امر، علاوه بر آنکه مصداق اولیه و قطعی از گروه سوم اولیا - پس از خدا و رسول صلی الله علیه و آله - را مشخص می کند، ترجمه ی « ولی» به « سرپرست و صاحب اختیار» را بیش از پیش تثبیت می نماید؛ لذا چنانچه انطباق آیه با شأن نزول مخدوش گردد، برای شبهه گران پر سود می نماید. از این رو برخی تلاش کرده اند با ارائه ی معنای « خضوع» برای « رکوع»، بدین سو حرکت کنند. ما در مقاله حاضر، پس از مروری بر پیشینه ی این شبهه و سرنخ هایی از آن در روزگار معاصر، نشان خواهیم داد که این ادعا، فاقد پشتیبانی علمی است.

مقدمه

دلالت آیه ولایت (1) بر امامت امیرالمؤمنین علیه السلام، چنان قوی است که جای هیچ گونه تردیدی باقی نمی گذارد؛ بنابراین در این مقاله، البته قصد پرداختن به آن را - که در منابع زیادی قابل جستجو است - (2) نداریم و تنها به بررسی یکی از موضوعات مطرح شده درباره ی آیه می پردازیم. شأن نزول معهود آیه کریمه، با اعتبار بالایش، (3) نقش مهمی در یافتن مراد آن دارد و نشان می دهد که توصیف به کار رفته در آیه ( الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاَةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَ هُمْ رَاکِعُونَ‌ ) اولاً (4) به حضرت علی علیه السلام اشاره دارد؛ ثانیاً خاتم بخشی حضرت در رکوع نماز، نقطه ی اوج شأن نزول و انطباق دهنده ی آن با وصف یادشده است. در این قسمت آیه، مناقشه ای لغوی از سوی برخی صورت گرفته تا شاید این انطباق مخدوش گردد و البته نشان خواهیم داد که نقشی بر آب است.

موضوعات مرتبط: دریچه ای به سوی مذهب
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : پنج شنبه 2 / 7 / 1394


عید قربان - روایت قربان

قربان، خنجر بر حنجر نفس

قربان صحرائی چاله سرائی

خلیل
همه چیز از یک رؤیا آغاز شد، رؤیایی الهی، خوابی صادق. نه یک خواب معمولی و خوابگر ساده و نامشهور، بلکه خوابی شگرف که خلیل دیده بود. خلیل، صفتی بود برای شخصی که در دوستی با خدا، در خدا عجین شده بود. آن قدرتمام تار و پود وجودش در خدا تنیده بود که هر چیز را از خدا می دانست و همه چیز را برای خدا می خواست. در تمام زندگی اش فقط خدا بود و خدا. از نگاه این خلیل، هیچ چیز وجود خارجی نداشت؛ هر چه بود، نشان و ردی از خدا بود. خدا هم سنگ تمام گذاشته بود تا او را راستی آزمایی کند. به همین دلیل، او را به دشوار ترین و حیرت انگیزترین امتحان ها آزمود. صد البته خلیل علیه السلام از همه سربلند بیرون آمد و نمره اش بیستِ بیستِ بیست شده بود.

گفت وگو با خدا
گرچه عالم محضر خداست و «و لایمْکنُ الْفِرارُ مِنْ حُکومَتِک»، اما گاهی آدمی هوس می کند خود را در محضر خدا و در هم نشینی با او تصور کند تا بتواند با وی سخن بگوید. کما اینکه شُبان عهد موسای کلیم علیه السلام برای خدای خویش چارق می دوخت و موهایش را شانه می کرد و خانه اش را آب و جارو می زد و به وقتش رخت خوابش را برایش پهن و جمع می کرد. گاهی برای خدا ناز می نمود و دست و پایش را می بوسید و بزهایش را فدای وی می کرد. بگذار در قالب چوپان موسای کلیم علیه السلام با خدای خود سخن بگویم و از وی داستان حضرت ابراهیم خلیل الرحمان علیه السلام را بپرسم. چون می دانم خدا هم لطفش را چون همیشه بر این بنده کمترین خویش که به گَردِ چوپان حضرت موسی علیه السلام هم نمی رسد، دریغ ندارد و با مهربانی تمام آن قصه اسرار آمیز را در گوش دلش نجوا می کند؛ زیرا خداوند رئوف و مهربان درون را بنگرد و حال را، نی زبان و قال را. این کمترین بندگان خدا امیدوار است شاید به خود آید و نفْسِ هوس به راهش قربانی کند و خون خود را در صراطش پالایش دهد و تصفیه نماید.

گویی اگر آن چوپان از خدا می پرسید که این خلیل، برای تو چگونه دوستی بود؟ به گمان عقل ناقص و قاصر و بشری این قلم شاید خدای سبحان چنین پاسخ می داد:

ابراهیم، دوست ما بود، دوستی صادق و خلیلی راستگو. او چه در گفتار و چه در رفتار و چه در کردار، در عصر خویش نظیر نداشت و در برخی از موارد در تمام اعصار بی نظیر و منحصر به فرد است. زبان از عبادت و تسبیح ما بازنمی داشت و گفتارش چنان بود که نام ما هیچ گاه از آن قطع نمی شد. عالم در محضرش آیینه ای بود که فقط ما را در آن می دید. این صفاتش سبب شد گاهی وی را در رفتار بیازماییم تا برای بشر آیینه ای تمام نما و الگویی بی نظیر در صداقت در دوستی و خلیلی باشد و آیندگان هرگاه بخواهند امری را به درگاه ما استغاثه کنند و به امتحانی آزموده شوند، از آن بالاتر و برتر را در ابراهیم خلیل دیده باشند.

موضوعات مرتبط: دریچه ای به سوی مذهب
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : پنج شنبه 2 / 7 / 1394

شب عید قربان،شب برگزیده خداوند متعال

 

فاطمه محمدی 

شب ها و روزهای زیادی را گذرانده ایم و به تعداد شب و روزهایی که گذرانده ایم عمر کرده ایم ، عمری که با سال می سنجند از یک سال تا .... هر وقت که زنده باشیم .

روزها و شب هایی که اصلا یادمان نمی آید چگونه آمده اند و رفته اند و ما چگونه گذراندیم، درست مثل یک ساعت شنی، دانه دانه شن ها روی هم قرار می گیرند و به یک باره ته می کشند.
عمر ما هم همین گونه است شب ها و روزهایمان یک به یک می گذرند و به یکباره ته می کشند، هیچ کس نمی داند چند شب و روز دیگر ذخیره دارد، شاید یکی، شاید 365 تا و شاید صدها شب و روز دیگر ذخیره دارد که سپری کند. 
این شب و روزهایی که اندازه اش را نمی دانیم عمر ما هستند، تا کی دوام دارد نمی دانیم اما گذرانش را خوب می بینیم به سرعت برق و باد می گذرد آنقدر سریع که حتی گذشتنش را احساس هم نمی کنیم. 
بعضی از این شب و روزها برای ما خاص هستند، خوب در ذهنمان می مانند، زمان هایی که به مناسبتی برای ما مهم هستند مثل : سالگرد تولد، سالگرد ازدواج، زمان بچه دار شدن و غیره این مناسبت های به یاد ماندنی گاهی تلخند و گاهی شیرینند.
شاید برایتان جالب باشد که بدانید خداوند متعال هم برخی زمان ها را دارای اهمیت می داند و آن ها را پررنگ می کند و ما را متوجه اهمیت آن ها می کند، و وقتی خداوند حکیم زمانی را مهم بر می شمارد حتما اسراری در پرده هست که ما نمی دانیم.
شاید برایتان جالب باشد که بدانید خداوند متعال هم برخی زمان ها را دارای اهمیت می داند و آن ها را پررنگ می کند و ما را متوجه اهمیت آن ها می کند ، و وقتی خداوند حکیم زمانی را مهم بر می شمارد حتما اسراری در پرده هست که ما نمی دانیم. 
خداوند متعال برنامه این زمان ها را هم مشخص کرده است و توسط اولیاء الله به ما می گوید که در این زمان های خاص چه باید کرد و چگونه باید بود .
رسول اكرم صلی الله علیه وآله می فرمود: «خداوند از هر چه كه آفرید تعدادی را برای خود برگزید. از میان شب ها: شب های جمعه، شب نیمه شعبان، شب قدر و شب های عیدفطر و قربان را برگزید و از میان روزها: روزهای جمعه و عید را انتخاب كرد.» (بحار الانوار، ج 91، ص 126)
امام علی علیه السلام نیز می فرمود: شایسته می دانم آدمی در سال چهار شب دست از كار بكشد به عبادت مشغول باشد: شب عید فطر، شب عید قربان، شب نیمه شعبان و شب اوّل رجب.» (بحارالانوار، ج 97، صص 36، 39، 87 و 84 و ج 91، ص 128)
شب عید قربان یکی از شبهای برگزیده خداوند متعال است که اولیاء خدا این شب را با احیا و عبادت به سر می آوردند.

موضوعات مرتبط: دریچه ای به سوی مذهب
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : جمعه 1 / 7 / 1394

نیت‌های پلید آمریکا


هیچ کشوری جز آمریکا خبر از این نداشت که ما چند لشگر داریم و چند تیپ داریم و توان نظامی ما چیست و امکانات ما چیست و وضعیت لجستیکی ما چیست و نیروی دریایی و زمینی و هوایی چقدر قدرت دارند. به همین خاطر این آمریکا بود که عراق را به بازی گرفت تا به خاک ایران حمله کند.

شهید همت

در گذشته آمریکا در منطقه خاور میانه توسط ایران و دولت شاهنشاهی و مصر و اسرائیل مثلثی تشکیل داده بود. به قول امام اسرائیل غده سرطانی است و قبل از آن هم بود. مصر تأمین کننده خواسته‌های نظامی و اقتصادی و سیاسی ابر قدرت جنایتکاری مثل آمریکا در منطقه خلیج فارس و کلاً خاور میانه بود. سقوط رژیم شاه به واسطه آن حرکت عظیم و آن شتاب سریع و پویای انقلاب اسلامی، چنان آمریکای جنایتکار را به وحشت انداخت که قدرت تفکر و خلاقیت و طراحی منسجم و منظم را از آمریکا گرفت. این یکی از خصلت‌های ویژه و بزرگ انقلاب است. آمریکا که نمی‌توانست این جریان را با این عظمت تحمل کند، به انواع دسیسه‌ها دست زد. دسیسه اول به سازش کشیدن انقلاب بود و آمریکا در یک مجموعه کلی، رسیدن به دو هدف را دنبال می‌کرد که یکی کند کردن حرکت و دیگری به سقوط کشاندن انقلاب اسلامی بود. در روند اول کند کردن انقلاب، با شیوه‌های سازش و نهایتاً با تحمیل جنگ خواست به مقصود برسد. آمریکا شیوه‌ها را یکی یکی تجربه می‌کرد و در این تجربیات مداوم، از حرکت‌های سیاسی و اقتصادی و نظامی هم بی بهره نبود. ابرقدرت جنایتکار توسط مارهایی که از قبل در آستین خودش پرورش داده، و در تمام انقلاب‌های دنیا به محض اینکه در یک کشور مستضعفین انقلابی رخ داده و حرکتی شده، با عناصر از پیش تربیت شده، حتی چریک تربیت شده آمریکایی، دست به کار شده تا باعث توقف حرکت و سقوط انقلاب شود.

از آنجا که انقلاب اسلامی با عظمت تر و پویاتر و با محتوی تر و بدون وابستگی مطرح شده است، آمریکا مجبور است که دستش را رو کند و می‌خواست نظیر حرکتی که در زمان مصدق شد، در زمان استقرار نظام جمهوری اسلامی هم بشود؛ یعنی یک روند به سازش کشیدن با استفاده از گروهک‌هایی چون نهضت آزادی یا جبهه ملی به همراه توطئه‌های عناصر آمریکایی مورد نظر بود و ما آن زمان را فراموش نمی‌کنیم.

ای بسیجیان عزیز، به خاطر دارید که قطب زاده مزدور، این مطلب را عنوان می‌کرد که «ما به فانتوم نیاز نداریم و فانتوم ها را بفروشید.» داریوش فروهر با یک حرکت کوچک نظامی موجب زمینه سازی پاگیر شدن نیروهای نظامی در کردستان شد. او به کردستان رفت و به جای مذاکره با ملت مستعضف کردستان، با عناصر ساواک و وابسته به آمریکا و عناصری که از قبل با رژیم در ارتباط بودند، ارتباط برقرار کرد. در نتیجه این ارتباط عناصری چون دمکرات و کومله و رزگاری در کردستان شروع به فعالیت و نسخه پیچی کردند. آن‌ها برای به راه انداختن یک جنگ کوهستانی در غرب و کردستان و مشغول نمودن قسمت مهمی از توان نظامی مملکت آماده شدند. حرکتی که در کردستان شد نمونه دیگری از نتیجه عملکرد دولت موقت بود.

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : جمعه 1 / 7 / 1394

 اعجاز خداوند


خداوند بر مظلومیت شیعه که در طول تاریخ اسلام محرومیت کشیده دلش سوخت. خداوند دلش بر آن خون‌های پاکی که ریخته شده سوخت و جلوی دشمن را سد کرد و حال آینده سازان باید بنشینند در تاریخ بنویسند.

شهید همت

 توطئه‌های بنی صدر برای جلوگیری از بسیج شدن مردم واضح بود. او نمی‌گذاشت بسیج شکل بگیرد و سپاه را هم اصلاً قبول نداشت. توطئه‌های بنی صدر در جنوب و غرب یکی پس از دیگری شروع شد. نمی‌گذاشت جنگ شکل بگیرد و نمی‌گذاشت بجنگیم و در تمامی صحبت‌هایش که در یک جلسه به خاطر دارم، تز او فقط این بود که: «ما زمین می‌دهیم و زمان می‌گیریم.» یعنی تز کهنه شده نظامی در جنگ‌های جهانی که ما زمین را به دست دشمن می‌دهیم، خرمشهر را می‌دهیم بعد منتظر می‌شویم تا هر وقت آمادگی پیدا کردیم، آن را پس می‌گیریم و دیگر مهم نیست دشمن با خرمشهر چه می‌کند و ببینید که چه آبرویی از این‌ها رفت. به هر حال حرکت بنی صدر جلوگیری و بازدارنده بود و از جهد فی سبیل الله و حرکتی که عاشقان این انقلاب و عاشقان امام و خط ولایت و امامت در ایران اسلامی بتوانند پیاده کنند و بسیج شوند و به جبهه بیایند و دوشادوش سایر برادران رزمنده فی سبیل الله بجنگند و جهاد کنند باز می‌داشت.

خط بنی صدر و خطوطی که در کنارش از منافقین گرفته شده بود و سایر سازش کارها هم دست به کار بودند و همزمانی حرکت عراق و هماهنگی حرکت عراق با بنی صدر و امثالهم باعث شد که ملّت هوشیار دست بنی صدر را بخواند و با شناخته شدن آن توسط امام آگاه و عزیز و بیدار، بنی صدر بر کنار شد. هنگامی که بنی صدر کنار رفت حرکت جبهه‌ها آغاز شد و نیروهای مردمی بسیج شدند.

به خاطر دارید که در عملیات‌های ثامن‌الائمه و طریق‌القدس روی هم رفته از ایران سی و پنج میلیون نفری، هزار تا هزار و پانصد تا دو هزار نفر بسیج شدند و در عملیات فتح‌المبین شصت هزار نفر و در بیت‌المقدس هشتاد هزار نفر و همین طور این وضع رشد کرد و به محض اینکه بنی صدر کنار رفت، آن خط نجنگیدن و سازش کاری شکست. یعنی آن خطی که او اعمال می‌کرد و منافقین در انقلاب اسلامی و جامعه ترویج می‌کردند، یعنی خط آمریکا شکست. آمریکا که شکست خورد چاره‌ای نداشت جز این که جنگ را ادامه دهد و گسترش دهد و شلوغش کند و چاره‌ای نداشت اگر عراق این کار را ادامه دهد کمکش کند. با سقوط بنی صدر آمریکا هیچ چاره‌ای نداشت جز این که جنگ از شدت نظامی بیشتری برخوردار شود. یعنی کاری کند که اوج حرکت نظامی بر علیه انقلاب بیشتر شود. چرا که آمریکا از حرکت‌های سیاسی و اقتصادی سودی نبرد. تنها حرکتی که می‌توانست برای سقوط انقلاب به آمریکا امید دهد، یک حرکت گسترده نظامی بود.

جنگ برای آمریکا امکان پذیر نبود مگر اینکه در کنار عراق دُوَلی (دولت‌های) را بگذارد که پشتیبانش باشند و خودش هم پشتیبانی کند. کمک‌های مادی، تسلیحاتی، همکاری تبلیغاتی و هر گونه کمکی که از دستش بر می‌آید، ارائه دهد تا عراق بتواند این جنگ را ادامه دهد و بتواند انقلاب را زودتر به سقوط بکشاند.

 آمریکا حرکتی به عنوان جنگ شروع کرد. این سومین حرکت آمریکا برای سقوط انقلاب بود. آمریکا تمام کشورهای عربی خاور میانه و خلیج فارس و نیز کشورهای دیگر نظیر انگلیس و فرانسه را وادار به کمک به عراق برای تداوم جنگ کرد.

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : جمعه 1 / 7 / 1394

راز پاسداری جزایر مجنون


با تصرف جزایر مجنون در عملیات خیبر، عملیات نیز وارد مرحله جدیدی شد. دشمن با یورش‌های غافلگیرانه نیروهای اسلام مواجه شده بود و جزایر مجنون را از کف داده بود.

راز پاسداری جزایر مجنون

عراقی‌ها با تمام قوا و تجهیزاتشان برای باز پس گیری این مناطق وارد نبردی سنگین شدند. این در حالی بود که رزمندگان سلحشور کیلومترها از خاک خودی پیشروی کرده بودند. امکانات و تجهیزاتی که لشکریان اسلام به همراه داشتند بسیار محدود تر از تجهیزات جنگی دشمن بود.

 به راستی با کدام نیرو و با کدام تجهیزات رزمندگان جان‌برکف توانستند از جزایر مجنون آن هم در عمق خاک دشمن پاسداری کنند؟ 

 «ما باید دشمن را بیرون می‌راندیم و تمام سرزمین خود را از تیر رأس دشمن دور می‌کردیم. به همین خاطر گاهی لازم بود برای آنکه دست دشمن به سرزمین و خاکمان نرسد برویم در دل دشمن نفوذ کنیم.» عسکر کریمیان، آزاده و یکی از رزمندگان لشکر عاشوراست که در چندین عملیات استراتژیک حضور داشته است.

 کریمیان در ادامه با اشاره به اینکه عملیات خیبر یک نوع آوری و خلاقیت بوده، افزود: «عملیات خیبر، قرار نبود در جای صاف و خشکی با دشمن روبه رو شویم. حرف از کیلومتر آب بود و رزم آبی. احداث پل شناور 14 کیلومتری، تنها یکی از خلاقیت‌ها و نوع آوری ها در عملیات‌های خیبر بود. این عملیات به طرز هوشمندانه طراحی شده بود و فرماندهان بزرگی مثل سردار شهید محمد ابراهیم همت در این عملیات حضور داشتند.»

پاسداری از مجنون

به گفته این آزاده، با برنامه ریزی بی نقص طراحان و شناسایی و آگاهی دقیق از موقعیت منطقه توسط فرماندهان، رزمندگان اسلام توانستند با نبردهای پی در پی و سهمگین بخشی از اهداف عملیات که همان تصرف جزایر مجنون شمالی و جنوبی بود دست یابند.

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : جمعه 1 / 7 / 1394

 همراه با شهید مرتضی روحیان

http://sajed.ir/upload/Topic/72907.jpg

مرتضي روحيان در روز بيستم ارديبهشت ماه سال 1338 ديده بر جهان هستي گشود. کودکي او در سايه ‌‌سار دستان نوازشگر خانواده گذشت.روحيان در زمان جنگ تحميلي با سمت جانشين طرح و عملیات تيپ 15امام حسن (ع) به جبهه رفت و مردانه جنگيد. سرانجام نيز در تاريخ 14/4/1365 در منطقه‌ي مهران در عمليات کربلاي 1 در سن 27 سالگي به شهادت رسيد.

شهید روحیان در بخشی از وصیت نامه خویش نوشته: عزيزان من حب دنيا رأس همه خطاها مي‌باشد که دنيا به فرموده امام علي (ع) «الدنيا دارالمجار و الاخره دارالقرار» دنيا جاي عبور و گذر است و آخرت خانه ماندگار و قيامت را هميشه به ياد داشته باشيد که با ياد قيامت انسان مي‌تواند خودش را اصلاح کند از تهمت، غيبت، ريا و نفاق دوري کنيد نکند خداي ناکرده براي چهار روز رياست دنيا بندگان خدا را مورد تهمت قرار دهيد. تقواي خدا را پيشه کنيد که والعاقبه للمتقين

عباس شبانی در سال 1345 متولد شد.وی در دوران دفاع مقدس به خیل رزمندگان اسلام پیوست و سرانجام در عملیات کربلای پنج در منطقه عملیاتی شلمچه در محل کانال زوجی در روز دهم بهمن ماه سال 1365 به خیل یاران اباعبدالله پیوست.اما بعد از گذشت 8 سال از پایان جنگ در 23 اسفندماه سال 1373 به میهن اسلامی بازگشت و در قطعه 29 ردیف 21 شماره 18به خاک سپرده شد.

 

دوران کودکی در سال 1345 هجری شمسی در محله خزانه بخارایی تهران کودکی چشم به جهان گشود که نامش را عباس نهادند. عباس در خانواده ای به دنیا آمده که همه دوستدار اهل بیت بودند . دوران کودکی عباس به مانند دوران کودکی خیلی ها پر از شیطنت کودکانه و گریه و خنده و بازی های کودکانه بود . در زمان انقلاب بود که عباس به همراه برادرها در جلسات و هیئت های هفتگی که در کوچه و محل برگزار می شد شرکت می کرد. در یکی از این هیئت ها که آن زمان در منزل حاج آقا خوشبین برگزار شده بود و روضه حضرت ابوالفضل هم خوانده می شد عباس با یک آه و سوز جان گدازی گریه می کرد که از یک بچه ای در آن سن و سال که علم و آگاهی کاملی از حضرت ابوالفضل نداشت این گریه و سوز دور از انتظار بود. همین گریه های عباس در هیئت ها باعث تعجب بزرگترها حتی برادر های خود شده بود. دوران تحصیل و جوانی : عباس وقتی به سن 7 سالگی رسید تحصیل و درس و دانش را از مدرسه دکتر عمید ( شهاب ) آغاز نمود دوران دبستان و راهنمایی را در همین مدرسه پشت سر گذاشت . در دوره اول یا دوم راهنمایی بود که عباس توسط معلم دینی خود آقای رحیمی با مسجد و فضای مسجد آشنا شد (مسجد جامع) و همین آشنایی با فضای مسجد شروعی جدید و تحولی عرفانی در عباس بود که موجب شد تا با مسجد و کارهای دینی انس بگیرد تا جایی که اکثر روز و وقت خود را در مسجد بگذراند. جنگ تحمیلی که از سوی رژیم بعثی عراق به ایران شروع شد عباس در کلاس اول یا دوم راهنمایی بود . در سال اول دبیرستان عباس بدون آنکه خانواده خود هم متوجه شوند در جوار پاک حرم حضرت عبدالعظیم حسنی شروع به خواندن دروس حوزوی نمود و چندی بعد باز بدون اینکه خانواده اش بدانند وارد بسیج 20 میلیونی که امام عزیزمان فرمان داده بودند، می شود و در برنامه های بسیج مسجد جامع شرکت می نماید. در سال دوم دبیرستان بود که عباس از طریق بسیج مسجد پا به جبهه های نبرد حق علیه باطل می گذارد و دوران جدیدی در زندگی وی شکل می گیرد.

دوران جنگ و جبهه و شهادت : عباس به عنوان تخریبچی در لشگر 27 کار خود را شروع می کند و مسیرها و راههای زیادی را برای همرزمان و هم سنگران خود پاکسازی می کند. عباس در عملیاتهای مهمی چون عملیات والفجر 8 و عملیات بدر و در عملیاتهایی که در کردستان شکل گرفته بود شرکت داشت . عباس در این عملیات ها مجروح می شوند ولی عملیات دیدار با معشوق عباس آغاز می شود عملیات کربلای 5 . قبل از اعزام عباس به جبهه و شرکت در عملیات کربلای 4 به خاطر اینکه در عملیات بدر پسرخاله های عباس در جنگ شهید شده بودند به اصرار خاله گرامیشان به اصفهان می روند و چندماهی را درحجره پسرخاله سپری می کنند . در یک شب عباس خواب عجیبی می بیند که برای تعبیر آن نزد استاد خود در حوزه می رودو خواب را برای استاد تعریف می نماید و ایشان هم تعبیر خواب را بنا به روایتی که از امام جعفر صادق علیه السلام نقل شده بود و یکی از صحابه وی هم چنین خوابی دیده بودند تعبیر می نماید. تعبیر خواب این بود که شما سید نیستید ولی جزء اهل بیت محسوب می شوید. استاد حوزه که قبلاً به هیچ وجه اجازه حضور در جبهه را به ایشان نمی داد و حضور ایشان را در کسوت روحانیت لازم و ایشان را جزء ذخایر می دانستند، در تعبیر این خواب گفتند که دیگر وقت جبهه رفتن شما فرا رسیده و من نمی توانم مانع رفتن شما شوم. پس از حضور در جبهه و شرکت در عملیات کربلای 4 و بلافاصله کربلای 5 به آرزوی دیرین خود می رسد. عملیات کربلای 5 : شب اول عملیات تمام می شود ، شب دوم عملیات به همراه بارندگی هوا شروع می شود و عباس با سرماخوردگی و کسالتی که داشت در شب دوم عملیات شرکت می کند، در خاک عراق و در تقاطع بین راه خاکی و آسفالت دشمن، نزدیک کانال زوجی ، یک خمپاره 60 به کمر عباس اصابت می کند ، عباس مجروح می شود. پیکر مجروح عباس و تعدادی از بچه های همرزمش را به پشت خاکریزی برای انتقال آماده می کنند ، اما شدت اثر خمپاره به حدی بود که عباس دیدار معشوق را به دنیا ترجیح داد و پر کشید. شهادت عباس در عملیات کربلای 5 در تاریخ 21/10/1365 اتفاق افتاد. پیکر پاک عباس بعد از 5 یا 6 سال از شهادتش به آغوش خانواده و هم محله ای هایش آمد و تشیع شد نکته جالبی که هست اینست که اکثر شهدای ما بعد از اینکه به شهادت می رسند باز هم جبهه را نمی توانند ترک کنند ؛ نمی دانم چه حکمتی است. این را می توان از شهید شبانی یا شهید فلاح به خوبی فهمید و درک کرد. فراز هایی از وصیت نامه شهید: با سلام و درود به محضر مبارك حضرت بقیه ا... مهدی(عج)صاحب الزمان كه چشم تمامی مستضعفان در انتظار است انشاءالله كه خداوند حضورش را نزدیك گرداند تا به یاری این محرومین و به داد آنها برسد. وصیتم به مردم شهید پرور و امت قهرمان این است كه همانطور كه شاه را با ایمان استوار خود بیرون نمودند و مقاوم در برابر زورگویی های تمامی ظالمان جهان ایستاندند و بر این عقیده كه حاكمیت جزء حاكمیت خداوند نیست ایستاند و بالیدند بر خود كه رهبری همچون امام دارند بمانندو طبق این سخن كه انقلاب را به جان بخرید كه انقلاب ما كه رهبرش خمینی است،همانا ادامه راه خون ریخته شده ابا عبدا... در زمان یزید لعنت ا... بر زمین كربلاست.كه الان در زمان ما در این ایران جاری شده است. مردم شهید پرور تقوی را كه راه سعادت است پیشه كنید ،دعا كه سلاح مومن استرا فراموش نكنید،نماز جماعت و راهپیماییها را فراموش نكنید،روحانیت را پشتیبان باشید و خانواده شهدارا گرامی بدارید. برادرانم راوصیت میكنم به این كاركه مادر را به صبر در برابر مسائل دعوت كنندو خود برادرانم را به تقوی و پرهیز از گناه و دوری از هواهای شیطانی و ادامه راه شهیدان كه اطاعت از امام است دعوت میكنم.

خصوصیات بارز شهید : از جمله خصوصیات نیکی که شهید عباس شبانی داشتند می توان به : 1 ـ خلوص نیت در کار : شهید عباس شبانی در کارهای خود اخلاص عمل داشت یعنی اینکه هر کاری را انجام می داد برای رضای خدا بود در همه حالات رفتارش را حفظ می کرد تا جایی که اگر در مجلسی یا مهمانی با هم سن و سالان خود بود اگر احساس می کرد که خدا را برای لحظه ای فراموش می کند آنجا را ترک می کرد و وقتی خاطره ای تعریف می کرد که برای خودش بود و می دانست که تجربه ای برای همرزمانش می شود هیچ اسمی از خود نمی برد و با اسم رزمنده خاطرات خود را تعریف می کرد. 2ـ حامی فقرا و مستمندان : عباس تا جایی که می توانست حامی فقرا و ضعفا بود. در خاطره ای که از ایشان و به نقل از یکی از دوستان ، آمده : روزی برای شرکت در نماز جمعه رفته بود که گویا بعد از نماز غذایی سفارش می دهند ، به محض اینکه می خواهند مشغول غذا خوردن شوند، خانمی به عنوان محتاج در خواست کمک می نمایند که عباس علاوه بر کمک به وی غذای دست نخورده خود را نیز به آن خانم می بخشد. 3 ـ جهاد با نفس اماره و زر و زیور دنیا : عباس برای مال دنیا ارزشی غائل نبود تا جایی که فیش حقوق خود را که آن زمان 15 هزار تومان ( به اندازه حقوق 4 ماه یک کارمند) بود را خاک می کنند. 4 ـ صبر و بردباری : در خاطره ای که یکی از دوستان نقل می کنند آمده که روزی مسئولین خطای یکی از بچه ها را از چشم ایشون می بینند در حالی که عباس اصلا از جریان چیزی نمی دانست در عین حال تنبیهی راکه به وی داده بودند ( جلوی همرزمانش سینه خیز برود) را با صبر پیشه کردن و ذکر صلوات و تسبیح انجام دادند.

دست نوشته های شهید : عباس در دست نوشته هایی که داشته می نویسد « شبی در حوزه بعد از خواندن نماز شب و نماز صبح خوابیدم ، بین خواب و بیداری بودم که صدایی شنیدم که می گفت اینجا محل نزول فرشتگان و ملائکه است جای خوابیدن نیست » می نویسد زود از جایم بلند شدم و آنجا بود که فضای اتاق را بوی عطر خاصی پر کرده بود و من این را احساس کردم و تا مدتی این بوی عطر وجود داشت. مطلب دیگری از دست نوشته های شهید مبادا خویشتن را واگذاریم امام خویش را تنها گذاریم زخون هرشهیدی لاله ای است مبادا روی لاله پا گذاریــم

 

 

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
 
 
این وب سایت جهت بسط وگسترش فرهنگ قرآنی ، با لا بردن سطح آگاهیهای دینی اعتقادی تربیتی