تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان ندای وحی و آدرس nedayevahi.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 17455
بازدید دیروز : 112381
بازدید هفته : 129836
بازدید ماه : 452117
بازدید کل : 10843872
تعداد مطالب : 16946
تعداد نظرات : 80
تعداد آنلاین : 1


Alternative content


حدیث موضوعیاک مهدویت امام زمان (عج)اک آیه قرآناک
 
 
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : چهار شنبه 13 / 7 / 1394

 

والدین مراقب کامپیوتر بچه ها باشید!

کامپیوتر

یک کارشناس ارشد مشاوره گفت: چیدمان کامپیوتر باید در معرض دید والدین قرار گیرد تا به طور غیرمستقیم و در عین حال با آزادی فرزندشان را کنترل نمایند.

 

وی توصیه کرد: خانواده‌ها باید با تهیه کردن نرم‌افزارهای مناسب، برنامه زمانی مشخصی را با توجه به سن فرزندشان خریداری و بر روی سیستم نصب کنند. یوسفی با تأکید بر همراهی کردن والدین هنگام کار با کامپیوتر توسط کودک خاطرنشان کرد: با این اقدام ارتباطات خانوادگی برقرار مانده و متزلزل نمی‌شود.

 

وی با اشاره به تعیین زمان معین برای کار کودک با رایانه گفت: این اقدام ضمن حفظ ارتباط والدین و کودک می‌تواند از افت تحصیلی کودک نیز جلوگیری کند ضمن اینکه روابط گرم و صمیمی افراد خانواده نیز حفظ ‌شود.

 

یوسفی همچنین بر تناسب سن کودک و استفاده از نرم‌افزارها تأکید کرد. این مشاور خاطرنشان کرد: والدین هنگام بازی کودکان با آن ها همراهی کنند تا هیجانات هنگام بازی کنترل و با یکدیگر در میان گذاشته شود. این مشاور بر خرید بازی های رایانه‌ای خلاقیت‌آور و فکری برای کودکان تاکید کرد و گفت: والدین سعی کنند در کنار بازی های تفریحی و هیجانی از این نوع بازی ها برای فرزندشان استفاده کنند.

 

کامپیوتر

یوسفی با بیان اینکه خانواده‌ها آسیب های پزشکی کار با رایانه را به فرزندان یادآوری کنند، عنوان کرد: والدین به کودک خود آموزش دهند که هنگام کار با رایانه آرنج کمی پایین‌تر از مچ دست قرار گیرد همچنین هنگام کار با رایانه به طور دائم مچ دست خود را حرکت دهند تا مشکلات جسمانی برای آن به وجود نیاید. این مشاور توصیه کرد: کودکان پس از هر دو ساعت کار با رایانه بلند شده قدم زده، آب نوشیده و حرکات نرمشی انجام دهند.

 

یوسفی با اشاره به عوارض چشمی گرافیک رایانه در کودکان گفت: کودکان و حتی افراد بزرگسال و والدین هنگام کار با رایانه به شکل مرتب پلک بزنند تا به عوارض چشمی کار با رایانه مبتلا نشوند.

 

وی با تأکید بر قرار دادن زیرپایی هنگام کار کودک با رایانه توصیه کرد: والدین کودک خود را آموزش دهند تا زانوها بالاتر از باسن قرار گیرد. این مشاور توصیه کرد: والدین به کودک خود تاکید کنند که در فضاهای مجازی هرگز اقدام به ارائه پروفایل شخصی و یا پسوردهای خود نکنند و موارد شخصی خود را با افراد غریبه در میان نگذارند. یوسفی بر کاهش ساعات کار با رایانه تاکید کرد و گفت: این مهم منجر به افزایش گرمی ارتباطات اعضای خانواده‌ها می‌شود.


تهیه و تنظیم: مریم فروزان کیا

موضوعات مرتبط: تربیتی
برچسب‌ها: تربیتی
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : چهار شنبه 13 / 7 / 1394

 

استعداد فرزند خود را بشناسید

بدون شک هر انسانی در زمینه خاصی دارای یک استعداد ذاتی است. یکی از راه‌های رسیدن به موفقیت قبل از تلاش و کوشش، در واقع کشف این استعداد است. بنابراین کشف استعداد بسیار حائز اهمیت است. والدین بر عهده دارند که با دقت در رفتار و علاقه کودکان‌شان استعداد آنان را رمزگشایی کرده و به او در راه رسیدن به آن یاری رسانند.

 

رمزگشایی استعداد کودکان با دقت نظر والدین

شما باید به فرزندتان کمک کنید تا بتواند یک تصمیم درست بگیرد و علاقه‌اش را پیدا کند. گاهی بچه‌ها تحت تاثیر چیزی غیر از علاقه و استعداد خود قرار می‌گیرند مثل دیدن یک فیلم یا یک دوست که در زمینه خاصی فعالیت موفقی دارد. در چنین مواقعی فرزندتان ممکن است به اصطلاح جوگیر شده باشد و فقط یک تصمیم لحظه‌ای و هیجانی گرفته باشد. شما به هیجان او دامن نزنید و منطقی باشید.

 

گاهی والدین بیشتر از بچه‌ها هیجانی تصمیم می‌گیرند، اما راه درست زمان دادن است. چرا که این روش در بیراهه قدم نهادن و دور شدن از موفقیت است، پس به دور از هر هیجانی به فرزندتان کمک کنید تا راه خود را پیدا کند.

 

دخالت‌های بی‌مورد والدین

متاسفانه در بین اکثر خانواده‌ها دیده می‌شود که والدین تمایل دارند فرزندشان ادامه علاقه‌مندی آنان را پی‌گیرد. به طور مثال پدری که آهنگساز است به کودکش موسیقی را تحمیل می‌کند یا بر عکس مثلا می‌گوید دنبال هر کاری برو غیر از موسیقی.

 

البته پدر و مادر وظیفه دارند که در رشد فکر و اندیشه، استعداد و علاقه و بالاخره در تصمیم گیری‌ها کودکان‌شان را کمک کنند و تجربیات‌شان را در اختیار آنان قرار دهند، اما اگر این راهنمایی‌ها منجر به اعمال نظر باشد مخربند. این دخالت‌ها بی‌مورد است و باعث پرت افتادن کودک از مسیرش می‌شود. بنابر این والدین در رابطه با انتخاب رشته یا علاقه‌مندی یا هر انتخاب دیگر در مورد فرزندان باید به این اصول توجه لازم و کافی کنند.

موضوعات مرتبط: تربیتی
برچسب‌ها: تربیتی
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : چهار شنبه 13 / 7 / 1394

 

چطور بدون استرس به مدرسه وارد شویم؟

مدرسه

فرزند شما بیش از 3‌ ماه مشغول تفریح و سرگرمی بوده و عملا هر کاری که مایل بوده انجام داده است.
انجام مجدد وظایف مدرسه الزاما برایش خوشایند نیست. برای پشت سر گذاشتن این مشکل کوچک نیازمند آن است که شما کمی بیش از معمول در اختیارش باشید و با تمام محبت‌تان او را در بر گیرید. در اینجا 10 توصیه برای ورود به مدرسه بدون استرس را پیشنهاد می‌دهیم.

 

1- او را به ساعت جدید عادت دهید.

بعد از آن میهمانی‌های تابستانی و تا ظهر خوابیدن‌ها، فرزند شما نیازمند آن است که دوباره به ریتم جدیدی عادت کند. چند روز قبل از ورود به مدرسه، از او بخواهید که شب‌ها زودتر به رختخواب برود و صبح‌ها زودتر از خواب بیدار شود. بهتر است که دیرتر از 9 ‌شب به رختخواب نرود و نیم ساعت هم به مطالعه در رختخواب اختصاص دهد.

 

2- او را از نظر روانی آماده کنید.

چند روز قبل از ورود به مدرسه، با او در مورد مدرسه حرف بزنید. برایش توضیح دهید که به چه دلیل باید به مدرسه برود و رفتن به مدرسه چه مزایایی به همراه دارد. گفت ‌و گوهایتان باید مطابق با شخصیت و سن فرزندتان باشد. مثلا همکلاسی‌هایش را دوباره می‌بیند و با همکلاسی‌های جدید آشنا می‌شود، به فعالیت‌های جدیدی پی می‌برد و چیزهایی را یادمی‌گیرد که به رشد او کمک می‌کند.

 

3- به او اطمینان خاطر دهید.

او دل نگران است و زمانی که از ورود به مدرسه با او سخن می‌گویید، گریه زاری می‌کند: «نه، من نمی‌خوام مدرسه برم!». این امر طبیعی است. به او بگویید به‌ دلیل آنکه می‌خواهد معلم و کلاسش را عوض کند، نگرانی او را درک می‌کنید و زمانی که شما نیز به سن و سال او بودید روزهای ورود به مدرسه همین نگرانی‌ها را داشتید اما دوست‌های زیادی پیدا کردید. به او توضیح دهید که درصورت هر‌گونه مشکل، برای کمک به او و مقابله با آن در کنار او خواهید بود.

موضوعات مرتبط: تربیتی
برچسب‌ها: تربیتی
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : سه شنبه 12 / 7 / 1394

 

راههای بیشمار خداشناسی!


در مقاله پیشین به بررسی براهین خداشناسی و مهم‌ترین آن‌ها یعنی برهان صد یقین پرداختیم. در این مقاله به بررسی برخی دیگر از براهین اثبات خداوند می‌پردازیم که از نظر فهم آن‌ها آسان‌تر و سهل‌تر خواهد بود.


مبادا خدا فراموشت کند

حرکت به سوی اثبات او!

در گذشته‌های دور، ارسطو فیلسوف یونانی برای اثبات خداوند به برهانی توسل جست که بر همان حکمت نام دارد. ارسطو اثبات می‌کند که محرک نخستینی وجود دارد که حرکت را در عالم ایجاد کرده است.

آن محرک اولینی همان خدای ارسطوست! این محرک خودش غیر متحرک است و اگر نه مشکل دور یا تسلسل اجتناب ناپذیر خواهد بود. ارسطو در این برهان چند مقدمه را به عنوان اصل و مبنا می‌پذیرد:

1- حکمت یعنی حرکت به معنای ارسطویی که حرکت در کم و کیف وأین است. یعنی در اجسام و موجودات تغییر در کیست و کیفیت و مکانشان رخ می‌دهد که همان حرکت است.

2- هر متحرکی در حرکت خود به محرّک نیازمند است و نمی‌شود بدون آن حرکت کند.

3- بطلان دور و تسلسل

4- محرک و متحرک همواره همراه یکدیگر هستند.

 

بیان شهید مطهری در برهان حرکت

شهید مطهری درباره برهان حرکت ارسطو می‌فرمایند: «ارسطو خدا را به محرک اول تعبیر کرده است و برهان او بر اثبات خدا همین برهان محرک اول است... خلاصه حرف ارسطو این است که حرکت نیازمند محرک است و هر محرکی با خود متحرک است و یا نه. در صورت دوم که محرک غیر از متحرک است همان خداست و در غیر این صورت اگر محرک نیز متحرک باشد خود حرکت آن نیز از سوی محرکی است و همین طور تا جایی که برسیم به محرکی غیر متحرک که همان خدا و محرّک اول است.»

موضوعات مرتبط: اعقاید شناسی
برچسب‌ها: اصول عقاید
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : سه شنبه 12 / 7 / 1394

 

همه ما خدا را می شناختیم اما فراموش کرده‌ایم


امیر مومنان علی(علیه السلام) درباره شناخت خدا می‌فرمایند: «شناختن خدای پاک و منزه، والاترین معرفت‌هاست و خداشناسی با فضلیت‌ترین علم است.»


امام علی

هشت دلیل بر اثبات وجود خدا در کلمات آن حضرت(علیه السلام) وجود دارد هر چند که راه‌های به سوی خدا به عدد نفوس خلایق است؛ و اما آن دلایل عبارتند از: برهان معقولیت؛ برهان فطرت؛ برهان صدیقین؛ برهان نظم؛ برهان علّی؛ برهان معجزه؛ برهان حدوث و برهان فسخ عزائم. در این مطلب به برخی از این دلایل پرداخته شده است.

 

برهان معقولیت یا احتیاط عقلی بر وجود خدا

از راه‌های شناخت وجود خدا، معقولیت اعتقاد به خداست. امام علی(علیه السلام) در سخنان خود به این راه اشاره فرموده‌اند. این برهان به طور خلاصه چنین است: اعتقاد داشتن به خدا و لوازم آن از معتقد نبودن به خدا و لوازم آن، معقول‌تر است. برای توضیح این برهان، یادآوری چند مقدمه ضروری است:

به طور کلی اعتقادات و جهان‌بینی‌های انسان بر اساس پذیرش ماورای طبیعت و انکار آن، به دو دسته تقسیم می‌شود: 1. جهان‌بینی الهی؛ 2. جهان بینی مادی.

در جهان‌بینی مادی، فرقه‌ها و گرایش‌های مختلفی وجود دارد، ولی همه آنها در انکار وجود خدا و به تبع آن در انکار جهان آخرت مشترکند. هم‌چنین در جهان‌بینی الهی نیز گرایش‌ها و نحله‌های مختلفی وجود دارد که همه آنها در اعتقاد به وجود خدا مشترکند. ادیان توحیدی (آسمانی) روشن‌ترین جلوه‌های جهان‌بینی الهی‌اند که همه آنها در سه اصل کلی مشترکند.

1. اعتقاد به خدای یگانه؛

2. اعتقاد به زندگی ابدی برای انسان‌ها در جهان آخرت و دریافت پاداش و کیفر اعمالی که در این جهان انجام می‌دهند؛

3. اعتقاد به بعثت پیامبران از سوی خدا برای هدایت بشر به سوی کمال نهایی و سعادت دنیا و آخرت.

البته براساس این اعتقاد که انسان با عقل تنها نمی‌تواند به قله فلاح و رستگاری برسد. چنان‌که در قرآن کریم آمده است: «.... وَأَنزَلَ اللّهُ عَلَیْكَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَعَلَّمَكَ مَا لَمْ تَكُنْ تَعْلَمُ ... ؛ خدا کتاب و حکمت بر تو نازل کرده و آن چه را نمی‌دانستی به تو آموخت (نساء، آیه 113).»

موضوعات مرتبط: اعقاید شناسی
برچسب‌ها: اصول عقاید
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : سه شنبه 12 / 7 / 1394

 

خداشناسى، هدف خلقت

ایمان

ارزش هـر دانـشى به موضوع آن است و چون ذات حق ، برترین موضوع است و هیچ چیز را با او نمى توان مقایسه كرد، خداشناسى ، ارزشمندترین و برترین دانشى است كه بشر بدان دست مى یابد.

درباره شناخت خداوند، در آیات و روایات بسیار سخن گفته شده است كه در این جا به برخى از آنها اشاره مى كنیم .


خداشناسى ، هدف خلقت

یـكى از اهداف آفرینش جهان ، آگاه ساختن انسان از دانش و توانایى خداوند و معرفت یافتن به ذات و صفات اوست و این بیانگر گوشه اى از ارزش بسیار شناخت خداوند است . قرآن كریم مى فرماید:

((اَللّهُ الَّذى خـَلَقَ سـَبـْعَ سـَمـواتٍ وَ مِنَ الاَْرْضِ مِثْلَهُنَّ یَتَنَزَّلُ الاَْمْرُ بَیْنَهُنَّ لِتَعْلَمُوا اَنَّ اللّهَ عَلى كُلِّ شَىْءٍ قَدیرٌ وَ اَنَّ اللّهَ قَدْ اَحاطَ بِكُلِّ شَىْءٍ عِلْماً)) (طلاق (65)، آیه 12)

خداوند كسى است كه هفت آسمان را آفرید و از زمین نیز همانند آن را. فرمان او پیوسته در میان آن ها نازل مى شود. این براى آن است كه بدانید خداوند بر همه چیز تواناست و این كه علم او بر همه چیز احاطه دارد.

موضوعات مرتبط: اعقاید شناسی
برچسب‌ها: اصول عقاید
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : سه شنبه 12 / 7 / 1394


 

چکیده

در این مقاله کوتاه می‌خوانیم که یکی از دغدغه هائی که معمولا در بین جامعه و اعضای خانواده حکم فرماست، عدم امنیت و آرامش می‌باشد. تا جائی که بیان داشتیم بسیاری از زندگی‌ها دارای آسایش و حتی تجملات و رفاهیات بسیار شدیدی هستند. اما در آن جامعه آسایش و امنیت ابدا حکم فرما نیست. اساسا در زندگی؛ چه فردی و چه اجتماعی انسان‌ها بایستی خدا محور باشند تا بتوانند به آرامش دست یابند. به طور کلی آرامش در پناه یاد خدا به دست می‌آید یعنی کسانی که از یاد حضرت باری تعالی فاصله گرفته‌اند معمولا در زندگی خود مضطرب و نگران به نظر می‌آیند. در این نوشتار بیان داشتیم که خانواده، هسته مرکزی جامعه است و شکل‌گیری جامعه از خانواده آغاز می‌شود. خانواده به گروهی خاص از خویشاوندان اطلاق می‌شود که در برآوردن نیازهای اساسی اعضا، مسئولیت اصلی را عهده‌دار است. این گروه، ترکیبی از افراداند که از طریق خون، ازدواج یا فرزند خواندگی (در غیر حوزه اسلام) به هم مربوط می‌شوند. ما در این نوشتار بر آن شدیم که اولا آرامش را به فراخور مقاله معنا نمائیم و پس از آن با اقتباس آیات و روایات در این زمینه، برخی از عواملی که از نگاه قرآن برای جامعه و حتی خانواده برای امنیت و آسایش کاربرد اجتماعی و فرهنگی بسیار شدیدی دارد یاد آور شویم.
کلید واژه‌ها : آرامش، آسایش، سکینه، یاد خدا، ازدواج، نظم باعث امنیت، نظم و انضباط، تلاش و کوشش.

مقدمه

در نگاه اول باید دانست که آرامش در زندگی از بهترین نعمت‌های الهی است که خدای تعالی به انسان ارزانی نموده است زیرا انسانی که در زندگی آرامش دارد، نگران نیست و افعال روز مره زندگی خویش را به نحو درستی به انجام می‌رساند. باید دانست که شاید اکثر خانواده‌ها از یک نوع آسایش نسبی برخور دارند ولی وقتی به زندگی آن‌ها مراجعه می‌شود، می‌بینیم که زندگی آنان از آرامش خاصی برخور دار نیست و بیشتر افراد آن خانواده مضطرب هستند و دچار استرس و افسردگی روزمرّه هستند. امروز، بشر در بُعد معرفتی دچار تحیّر علمی و نسبیت گرایی و عدم ثبات در آرا و عقاید است و در بُعد روانی، دچار تردید عملی، افسردگی و اضطراب، فقدان آرامش و اطمینان خاطر و از خود بیگانگی و به تعبیری، بی‌خویشتنی است و از جهت اخلاقی نیز گرفتار انحرافاتِ خصلتی گسترده و به لحاظ خانوادگی، دچار از هم پاشیدگی داخلی و از نظر اجتماعی و سیاسی، گرفتار مسائلی چون هرج و مرج بین‌المللی، مشکل اوقات فراغت و تورّم و مانند آن است که مجموع این علل علمی و عوامل روانی و... سبب پیدایش تنش‌های منطقه‌ای و بین‌المللی شده و حتی تهاجم بی رویه فرهنگی گردیده است. بر این اساس است که مرحوم استاد بزرگوار شهید مطهری در این زمینه نگاهی بسیار اندیشمندانه دارند؛ ایشان می‌فرمایند: انسان فطرتاً جویای سعادت و خوشبختی است؛ از تصور وصول به سعادت غرق در مسرت می‌گردد و از فکر یک آینده شوم و مقرون به محرومیت لرزه بر اندامش می‌افتد، لذاست که سخت دچار دلهره و اضطراب می‌گردد. اگر بخواهیم خوشبختی در سایه آرامش را مثال بزنیم می گوئیم که موفقیت یک دانش‌آموز، معلول دو چیز است: سعی و تلاش خودش، دیگر مساعدت و آمادگی محیط مدرسه و تشویق و ترغیب و تقدیر اولیای مدرسه. یک دانش‌آموز ساعی و کوشا اگر به محیطی که در آنجا درس می‌خواند و معلمی که آخر سال نمره می‌دهد اعتماد نداشته باشد و نگران یک رفتار غیرعادلانه باشد، در تمام ایام سال دلهره و اضطراب سراپای وجودش را می‌گیرد. تکلیف انسان با خودش روشن است. از این ناحیه اضطرابی دست نمی‌دهد، زیرا اساسا یک قاعده کلی است که اضطراب از شک و تردید پدید می‌آید. انسان درباره آنچه مربوط به خودش است شک و تردید ندارد. آنچه که انسان را به اضطراب و نگرانی می‌کشاند و آدمی تکلیف خویش را درباره او روشن نمی‌بیند جهان است. آیا کار خوب فایده دارد؟ آیا صداقت و امانت بیهوده است؟ آیا با همه تلاش‌ها و انجام وظیفه‌ها پایان کار محرومیت است؟ اینجاست که دلهره و اضطراب در مهیب‌ترین شکل‌ها رخ می‌نماید. ایمان مذهبی به حکم اینکه به انسان که یک طرف معامله است، نسبت به جهان که طرف دیگر معامله است، اعتماد و اطمینان می‌بخشد، دلهره و نگرانی نسبت به رفتار جهان را در برابر انسان زایل می‌سازد و به جای آن به او آرامش خاطر می‌دهد. (1) بنابرین کسانی که خدا را از زندگی خویش حذف نموده‌اند، آن‌ها نیز در یک نوع اضطراب و نگرانی عمیقی به سر می‌برند. با توجه به این مقدمه ای که راجع به آرامش بیان شد؛ در این نوشتار بر آنیم که با توجه به آیات و روایات بیان نمائیم که بهترین و اولی‌ترین آرامش، آن آرامشی است که در پرتو خدای تبارک و تعالی باشد.

موضوعات مرتبط: آرامش در زندگی
برچسب‌ها: آرامش
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : سه شنبه 12 / 7 / 1394

40 راه ساده برای رسیدن به آرامش درونی

40 راه ساده برای رسیدن به آرامش درونی

رازهای آرامش درون

 

1. لباس­های روشن بر تن کنید: آن­چه می­پوشید اثری آشکار بر احساسات شما دارد. لباس­های گشاد، الیاف طبیعی و رنگ­های روشن ایجاد آرامش می­کنند و باعث می­شوند که خوش اخلاق­تر باشید.

2. راحت نشستن را فراموش نکنید: از یک صندلی استفاده کنید که به شما آرامش می­دهد. صندلی خوب بر روح شما اثر می­گذارد. بهترین انتخاب صندلی ه­ایی است که پشت شما را حمایت کند تا راست بنشینید.

 3. گاهی زنگ تلفن را نادیده بگیرید: گاهی اوقات به زنگ تلفن توجه نکنید، پاسخ ندادن به تلفن از تنش شما می­کاهد.

 4. حوله مرطوب آرامش می­بخشد: هیچ چیز مانند حوله مرطوب با آب داغ تنش و استرس را از چهره شما برطرف نمی­کند.

5. از ویتامین­ها غافل نشوید: استفاده از ویتامین A و B باعث آرامش شما می­شود. غذاهایی که دارای ویتامین B هستند اثری شگفت ­انگیز دارند. فرآورده ­های لبنی، نخود فرنگی، سبوس گندم، حبوبات، پسته و فندق سرشار از ویتامین B هستند.                                   

6. عبارات تشویش ­آفرین را دور بریزید:

عبارات تشویش ­آفرین مانند:

"ناچارم، باید، موظفم، وقت ندارم" احساس ناآرامی را بیشتر می­کنند. به چنین واژگانی گوش ندهید و جای این عبارات را با "ممکن است، چنین می­کنم، فرصتی می یابم" عوض کنید.

7 . شیر بنوشید: شیر برای شما آرامش و شادی پدید می ­آورد. شیر، سرشار از کلسیم است و باعث آرامش عضلات می­شود. اسیدهای موجود در شیر آرامش­بخش هستند.

 8. گاهی لباس با طرح کودکانه بپوشید: چنین کاری یادآور روزهای شاد زندگی است.

 9. درد دل کنید: راز داری زیاد، اغلب تنش ­آفرین است. گاهی احساس و مشکل خود را با دوستی رازدار و صمیمی در میان بگذارید تا احساس آرامش کنید.

 10. خوش اخلاق باشید: خوی خوش داشته باشید و با مهربانی سخن بگویید. خوش­خویی بیش­تر، آرامش بیش­تری به شما می­دهد.

11. لبخند بزنید: خنده، دشمن شماره یک استرس می­باشد و سبب آرامش شما می شود.

12. خویشتندار باشید: انرژی­های خود را پراکنده نکن. آن­ها را تحت نظر داشته باش و به طرز مفیدی هدایت کن.

13. هرکاری را با حواس جمع و علاقه انجام دهید.

 

14. در زمان حال زندگی کنید: در زمان حال زندگی کردن به این معنا نیست که آینده را رها کنیم، بلکه معنای آن این است که نگران آینده نباشیم بلکه برای آینده فکر کنیم و برنامه ­ریزی کنیم و مهمانی را در لحظه ابدی اکنون برگزار کنیم و گذشته و آینده را در چرخه ذهنی ابدیت رها کنیم.

15. درون خود را آرام کنید: آسایش جسمانی با ورزش، عاطفی با روابط اجتماعی مناسب، ذهنی با مطالعه و مراقبه و معنوی با دعا و نیایش برای خود ایجاد کنید.

16. دل نبندید: این را بدانیم که در حقیقت هیچ چیز و هیچ کس به ما تعلق ندارد.

17. شادی و نشاط و شادابی را مهمان زندگی خود کنید: افکار شادی­ آفرین را آگاهانه حفظ کنیم.

18. آرزوهای خود را کنترل کنید: این را بدانیم که شادی در درون ما جای دارد، نه در اشیاء و شرایط خارج از وجود ما.

19. همه چیز را همان­طور که هست بپذیریم، آنگاه با امید و آرامش در جهت بهبودی آن قدم برداریم.

20. این مطلب را درک کنیم که ما نمی­توانیم دنیا را تغییر دهیم، چون ما مدیر کل نظام خلقت نیستیم!!!. اما مدیر کل خودمان هستیم و می­توانیم خودمان را تغییر دهیم.

21. دوستی با افراد مثبت را سرلوحه زندگی خودتان قرار دهید: از معاشرت با افرادی که طبیعتی خالی از صفا و صمیمیت دارند اجتناب کنیم.

22.  آرامش درون در یک زندگی ساده است.: ضروریات زندگی را دوباره برای خودمان تعریف کنیم.

23. یک زندگی سالم برای خودتان طراحی کنید: هر روز ورزش کنید، غذای مناسب بخورید و نفس عمیق بکشید و بخندید.

24. وجدانی پاک داشته باشید: به آرمان­هایمان پایبند و متعهد باشیم.

25. رفتار آزادانه داشته باشید: رفتاری را انجام دهیم که بر آمده از خود واقعی­مان باشد، نه افکار دیگران!

26. در تمام مراحل زندگی از حق و حقیقت پیروی کنید: در این رابطه در نظام خلقت دو مطلب وجود دارد:

الف. حق با من است. ب. حق چیست. همیشه دنبال این باشیم که حق چیست!

 

27. حسرت داشته­ های دیگران را نخورید: این را بدانیم که آن­چه حق ماست، اگر تلاش کنیم و برنامه مشخصی داشته باشیم، هر طور شده خود را به ما می­رساند.

28. گله­ مندی و شکایت کردن را رها کنید: آن­چه دنیا به ما می­بخشد، در مقابل چیزی است که پیش­تر، ما به او بخشیده ­ایم. ما چه چیزی به دنیا بخشیده ­ایم؟

29. اشتباهات خود را بپذیرید و بدانید که فقط خود شما می­توانید آنها را به موفقیت تبدیل کنید.

30. بر افکار منفی خود غلبه کنید: شما نمی­توانید فکر کردن را متوقف کنید اما هر گاه افکار منفی بر شما هجوم آوردند، با صدای بلند بخندید و یا چند بار با صدای بلند بگویید: باطل، باطل و یا سوت بزنید!!!

31. تمرین اراده یادتان نرود: برای تقویت اراده، بین تخیل خودتان و اراده، آشتی برقرار کنید. یادتان باشد که هر گاه بین اراده و تخیل، مقابله بوجود آید آن که پیروز میدان است، تخیل است! قدرت تخیل، همیشه بیشتر از قدرت اراده است و اگر ما اراده کنیم که کاری را انجام دهیم و تخیل ما خلاف جهت آن عمل کند، اراده ما مغلوب قدرت تخیلمان می­شود. پس قبل از اراده کردن، روی تخیل­مان کار کنیم و تخیل­مان را با ارده خود هماهنگ کنیم.

32. دلتان همیشه شاد باشد، حتی هنگامی که دیگران عبوس هستند.

33.  به جای توقع خوشحالی از دیگران، خودتان آن­ها را خوشحال کنید.

34.  خیر و سلامت دیگران را خیر و سلامت خودتان بدانید.

35. بی ­آزار باشید: هرگز عمداً کسی را نرنجانید.آنسانهای سالم چند ویژگی دارند: آرامش بخشند- انعطاف پذیرند- اهل خنده و لبخندند- به خودشان آسیب نمی رسانند مثلا سیگار نمی کشند- به دیگران آسیب نمی رسانند- مضطرب و افسرده نیستند.

36. درکنار دیگران کار کنید، نه در مقابل آن­ها.

37. هر روز برای چند نفر دعا کنید: در سخنی از معصومین آمده است:

«هر کس چهل نفر از مؤمنین را در دعا کردن بر خود مقدم بدارد، سپس حاجات خود را بطلبد، دعای او به اجابت‌ خواهد رسید.»

38. هر روز چند نفر را ببخشید. در درجه اول خودتان را ببخشید(مقاله "چگونه خود را ببخشیم" را در سایت مطالعه کنید) اسامی کسانی را که به شما بدی کرده اند بنویسید و روزی سه نفر آنها را در دعاهایتان ببخشید.

39. گناه نکنید: گناه استرس ­آفرین و تنش ­زا است و گناه هر چیزی است که آرامش ما را بگیرد.

40. مراقبه درونی و راهیابی به سرچشمه آرامش روح را فراموش نکنید: آرامش روح و روان در گرو یاد خداست.

موضوعات مرتبط: آرامش در زندگی
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : سه شنبه 12 / 7 / 1394


در دنیای پراضطراب امروز آرامش وراحتی خیال نعمتی است که بسیاری آرزوی آن را دارند اما برای رسیدن به آن تنها آرزو کافی نیست بلکه باید قدم پیش نهاد و کاری کرد. آنچه در پی می آید برخی تکنیکهای روانی شناختی است که ضمن کمک به رفع تشویش ونگرانی آرامش و نشاط و شادی را در زندگی ما رونق می بخشد.

 

 

راز اول : با خدا ارتباط برقرار کنید
حداقل نیاز انسان به روح خدایی مانند احتیاج نوزاد به مادر است به همان میزان که جسم برای ادامه حیات به هوا وغذا نیازمند است، روح و باطن نیز به هدایت الهی وروح ربانی محتاج است.آرامش جان، زمینی حاصلخیز است که دانه های”خواست ونیاز”درآن به خوبی می روید.نیازهای به حق را دریاد خداوند که آرامش جان وقلب است بکارید تا به خوبی تحقق یابند. خداوند همراه کسی است که او همراه خداوند باشد با توجه به خداوند وخواندن نامهای اوهمراهی وپشتبانی خدا را به سوی خودجلب کنید پس به خداوند توجه کنید تا الهی شوید! به خدا توکل کنید.هرچه ارتباط شما با خدا این نیروی عظیم وخرد لایتناهی بیشتروبیشترشود آرامش ونشاط بیشتری را در خود تجربه می کنید و هر چه ارتباط شما با خدا محدودتر شود ترس واضطراب بیشتری بر شما چیره می شود. خداوند فرموده است”اگر مرا یاری کنید شما را یاری می کنم وقدمهایتان را استوار میگردانم”یار خدا بودن یعنی براساس قوانین الهی رفتار کردن، گناه نکردن، کمک به دیگران، نرنجاندن دیگران، احترام به والدین و درواقع یار خدا بودن همان یاری کردن به خود است.

رازدوم:ازآنچه هستید راضی باشید
بدن وسیله زندگی است نه جوهرآن.آن قدرکه ما انسانها با ظاهر جسمی خود مشخص می شویم یک درخت با تنه اش مشخص نمی شود.تجربیات ما باید مثل درخت به ما شکل بدهد ولی این کار را نمی کند.فقط جوهره وجودمان است که با شرایط محیط از بین نمی رود، شکسته نمی شود ویا درمعرض دید وبررسی دیگران قرار نمی گیرد.وجود داشتن پر معنا وپر مفهوم است.من وجود دارم، من هستم، من این جا هستم، من در حال شدن هست، تنها من هستم که زندگی را می سازم و..هر کدام از ما انسانها در این دنیا ما موریتی خاص داریم.باکمک به دیگران ومهرورزی به آنان باعث تکامل روحمان می شویم.رسالت اصلی ما در این دنیا بیدار شدن و بیدار کردن است وزندگی ما به منزله یک سفراست و هدف نیست.منظور از بیداری فعال شدن در همه ابعاد وجود و همه زوایای زندگی است مانند بیداری جسمی، فرهنگی، اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و…خلاصه در یک کلام”بیداری الهی”.

راز سوم:مثبت فکر کنید
یاد بگیرید که احساس هایتان را از طریق افکار مثبت مهار کنید.به دقت افکارتان را زیرنظربگیرید و هنگامی که یک فکر منفی هجوم می اورد خودتان را وارسی و به جای آن یک فکر مثبت جایگزین کنید.ذهن مثبت اوضاع مثبت را به خود جلب می کند.به خاطر داشته باشید که عالم به نیات ما پاسخ می دهد.
افکار وعقاید ما به صورت انرژی از وجودمان ساطع میشود وبه جهان بیرون راه می یابد ومحیط سعی می کند آنچه را می خواهیم به ما هدیه کند.راز توفیق آن است که میزان انرژی خود را در جهت مثبت و صعودی افزایش دهیم و برای خود ودیگران همیشه بهترینها را بخواهیم.چرا که حتی اگر در مورد دیگران نیت بد و منفی داشته باشیم آثار مخرب آن گریبانگیر خودمان می شود.چه زیباست که بهترین نیات وآرزوها وافکار را برای خود ودیگران داشته باشیم تا به اوج آرامش وشادی برسیم.

موضوعات مرتبط: آرامش در زندگی
برچسب‌ها: آرامش
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : دو شنبه 11 / 7 / 1394

هدیه الهی

در پانزدهم رمضان سال دوم و یا سوم هجرت خداوند سبحان‏ بالاترین هدیه خویش را به بیت نبوت وامامت اهدا کرد. مولود سعیدی که صورت و سیرتش آیینه تمام ‏نمای سیمای نبوی و علوی‏ بود و امتیازات فاطمی نیز در اندامش درخشش داشت.


این هدیه الهی از بالاترین خیرات و برکات ماه رمضان بعد از هجرت بشمار می‏رفت. 
ولادتش نویدی بر مهاجران سخت‏کوش و موحد و معتمد بر خدا شد. 
تسبیح و تهلیل سبط اکبر رسول خدا(ص) و ثمره رسالت و امامت ‏به هنگام ولادت درنیمه رمضان و قرائت قرآن او برترین تحفه رمضانیه بر روزه‏داران عصر پیامبرخدا(ص) و نسل ‏های آینده گشت. 
این مولود مسعود «حسن بن‏ علی(ع) » است که کره خاکی و همه افلاک بر زاده ‏شدن اوبر خود بالیدند و مدینه منوره حرم دوم الهی در این میان شرفی دیگر یافت. 
فرشتگان به یکدیگر تهنیت و تبریک گفتند و انتظار رسیدن به خدمت رسول خدا(ص)را جهت تبریک‏ گویی داشتند که به این فیض نائل گشتند. 
بهشت‏ برین سالیان دراز آرزوی بوسه‏زدن بر گامهایش داشت و بارها در برابر حضرت‏حق عرضه داشته بود. یا رب الیس قد و عدتنی ان تسکنی رکنا من ارکانک; بارخدایا! آیا وعده نکردی که یکی از پایه‏ های اساسی عالم خلقتت را در من سکنی دهی؟! 
بعد از دنیا آمدن امام حسن مجتبی(ع) و برادرش حسین بن‏علی(ع) خداوند چنین پاسخی ‏داد: اما ترضین انی زینتک بالحسن و الحسین فاقبلت تمیس کما تمیس العروس; آیا خشنود نمی‏گردی به اینکه زینت دهم تو را با جای دادن حسن و حسین[علیهماالسلام]؟ 
بهشت‏به پیش خواهد آمد و همانند داماد آنان را در آغوش خواهد گرفت. 
با ولادت سبط اکبر رسول خدا(ص) موجی از سرور و شادمانی اهل بیت علیهم‏السلام‏را فرا گرفت زیرا اعطاء کوثر که وعده اساسی حضرت حق بر پیامبر(ص) بوده تحقق‏یافت و چهارمین مصداق آیه تطهیر پا به عرصه وجود گذاشت. این نوزاد بیشترین‏شباهت را به جدش پیامبر(ص) داشت. از این رو پدر و مادرش و دیگر یاران پیامبر درپوست‏ خود نمی‏گنجیدند، آن روز مردم و فرشتگان همانند جبرئیل و میکائیل و ... 
بر نبی مکرم بیشترین تهنیت و تبریک را گفتند.

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : دو شنبه 11 / 7 / 1394

نمایندگان نجران

هیئت نجران (1) و داستان مباهله
از جمله هیئت هایی که در این سال به مدینه آمدند هیئت نصارای نجران بودند که به دنبال نامه‏ای که پیغمبر اسلام به کشیش بزرگ آنجا نوشت و او را به اسلام دعوت فرمود آنها به مدینه آمدند تا از حال آن حضرت از نزدیک تحقیق کنند.


و داستان ورود هیئت مزبور را به مدینه محدثین سنی و شیعه به اجمال و تفصیل در کتابهای سیره و تاریخ و حدیث نقل کرده‏اند که شاید جامعترین و در عین حال فشرده ‏ترین نقلها نقل مرحوم طبرسی در اعلام الوری است که ما عینا با تلخیص مختصری برای شما ترجمه می‏کنیم.
هیئت نجران که شامل گروهی بیش از ده نفر از بزرگان آنها بود به ریاست و سرپرستی سه نفر یعنی عاقب، سید و ابو حارثه به مدینه آمدند.
عاقب که نامش عبد المسیح بود، سمت ریاست آنها را داشت که بدون نظر و رای او کاری نمی‏کردند. سید که نامش ایهم بود ملجا و تکیه گاه آنها در کارها بود و ابو حارثة کشیش بزرگ و اسقف اعظم ایشان بود که پادشاهان روم کلیساها به نام او ساخته بودند.
هنگامی که به سوی مدینه حرکت کردند ابو حارثه در کنار خود - در کجاوه - برادرش کرز یا بشر را سوار کرد و در راه که می‏آمدند قاطر آنها به زمین خورد و هم کجاوه او چون می‏دید این رنج‏سفر را برای دیدار پیغمبر اسلام متحمل شده‏اند، به صورت کنایه گفت: نابودی بر این مرد دور از خیر و سعادت باد - و منظورش پیغمبر(ص)بود - ابو حارثه که این حرف را شنید با ناراحتی بدو گفت:
نابودی بر خودت باد!
وی گفت: برای چه برادر؟!
ابو حارثه پاسخ داد: برای آنکه به خدا سوگند او همان پیغمبری است که ما چشم به ‏راه آمدن او هستیم.
وی با تعجب گفت: پس چرا پیرویش نمی‏کنی؟
ابو حارثه گفت: این مقام و منصبی که این مردم به ما داده ‏اند مانع از آن است که من پیرو او گردم و تازه اگر من هم پیرو او شوم اینان از من پیروی نمی‏کنند و سرانجام هم وقتی به مدینه آمد به دست پیغمبر اسلام مسلمان شد.

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : دو شنبه 11 / 7 / 1394

ماموريت امام علي(ع) در اعلان برائت از مشرکين

سال نهم هجرت رو به اتمام بود و ماه ذي حجه و ايام حج فرا مي رسيد. شهر مکه پس از اينکه به دست پيغمبر اسلام فتح شد

در برابر اسلام تسليم و خاضع گرديد و بتها در هم شکسته شد و حاکم شهر مکه نيز از طرف پيغمبر اسلام تعيين مي شد - چنانکه پيش از اين گذشت - و خلاصه از نظر سياسي و اداري به دست مسلمانان اداره مي شداما با تمام اين احوال هنوز افراد مشرک و بت پرست در مکه و اطراف آن بسيار بودند که به همان آيين شرک و بت پرستي روزگار به سر مي بردند و حتي در انجام مراسم حج و طواف و غيره آزادانه طبق آيين خود آنها را انجام مي دادند، در اين سال آيات سوره برائت که متضمن دستور نقض قرارداد با مشرکان و رسوا کردن منافقان و متخلفان جنگ تبوک بود بر پيغمبر اسلام نازل شد و رسول خدا(ص) مامور شد به وسيله اي آنها را بر مشرکين ابلاغ کند و جلوي مراسم غلط و عادات زشت آنها را که به عنوان حج و طواف انجام مي دادند بگيرد و شهر مکه و مراسم حج را از آلودگي به شرک و بت پرستي پاک سازد و اساسا مشرکين جزيرة العرب و کساني که با پيغمبر پيماني ندارند تکليف خود را از آن تاريخ تا چهار ماه ديگر براي انتخاب مذهب حق و پذيرفتن حکومت اسلام روشن کنند. . . (1)
رسول خدا(ص)ابو بکر را با گروهي که برخي شماره آنها را تا سيصد نفر نوشته اند، مامور کرد به حج برود و آيات مزبور را در اجتماعات حاجيان بر مردم قرائت کند.
ابو بکر براي انجام ماموريت خود حرکت کرد ولي پس از رفتن آنها چيزي نگذشت که جبرئيل بر پيغمبر نازل شد و اين فرمان را از جانب خداي تعالي در مورد ابلاغ آيات برائت به آن حضرت ابلاغ نمود که خدا مي فرمايد:
«لا يؤدي عنک الا انت او رجل منک ».
[اين آيات را کسي از سوي تو جز خودت يا مردي که از تو باشد شخص ديگري نبايد ابلاغ کند!]
رسول خدا(ص)به دنبال نزول اين فرمان علي(ع)را طلبيد و به او دستور داد بر شتر مخصوص خود سوار شود و به دنبال ابو بکر برود و آيات را از او بگيرد و اين ماموريت مهم و خطرناک را خود او انجام دهد.

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : دو شنبه 11 / 7 / 1394

امیرالمؤمنين عليه السلام و مسئله برائت از مشرکين در قرآن

در ميان سوره هاي قرآن يک سوره داريم که اول آن فاقد بسم الله است، و آن، سوره برائت است.قرآن را که مي گويند 114 سوره است به اعتبار اين است که سوره برائت را هم سوره مستقل و جدا از سوره انفال شمرده اند.راجع به اين که چرا اين سوره «بسم الله » ندارد دو وجه است.يک وجه اين است که اساسا «برائت » يک سوره مستقل نيست، تتمه سوره انفال است.

اتفاقا آياتش هم از سنخ مطالب آيات «انفال » است. ممکن است بگوييد اثر اين امر چيست که ما بگوئيم اين دو تا يک سوره است يا دو سوره.البته اثرش در دو حالت مذکور فرق مي کند.به عقيده ما شيعيان، در نماز، بعد از حمد يک سوره کامل را بايد خواند.اگر بگوئيم «انفال » و «برائت » يک سوره است پس چنانچه کسي «انفال » را شروع بکند بايد برائت را هم بخواند، و اگر بگوئيم «انفال » و «برائت » دو سوره است، يکي از اين دو را که بخواند کافي است و بلکه ديگري را نمي تواند بخواند چون قران بين سورتين است و قران بين سورتين اشکال دارد.ولي قول ديگر اين است که سوره برائت يک سوره مستقل است.اگر بگوئيم سوره مستقل چرا «بسم الله » ندارد، مي گويند علتش اين است که اين سوره، سوره غضب است، سوره اعلام جنگ و اعلام خطر به کفار است.اين سوره در سال نهم هجري نازل شده است.مي دانيد که پيغمبر اکرم در سن چهل سالگي مبعوث شدند.13 سال در مکه بسر بردند و عده اي در مکه مسلمان شدند.آن سيزده سال فوق العاده براي پيغمبر و مسلمين رنج آور بود.ده سال آخر عمرشان در مدينه بودند(پنجاه و سه سالگي آمدند به مدينه، ده سال هم در مدينه بودند و در شصت و سه سالگي از

در سال هشتم هجرت مکه را فتح کردند.البته قبلا فتوحاتي نصيب مسلمين شده بود، ولي مکه که فتح شد ديگر اسلام قدرت خودش را در جزيرة العرب تثبيت کرد. اذا جاء نصر الله و الفتح و رايت الناس يدخلون في دين الله افواجا فسبح بحمد ربک و استغفره انه کان توابا .بعد از فتح مکه، کفار قريش، هم پيمان با مسلمين بودند، يک پيمانکي با مسلمين داشتند گو اينکه آن را نقض کرده بودند.ولي هنوز قريش در حال شرک و بت پرستي بسر مي بردند، مسلمين هم در حال خداپرستي، اما با همديگر همزيستي داشتند.ايام حج پيش آمد.مسلمين براي انجام حج از مکه خارج شدند، قريش هم خارج شد، با تفاوتي که ميان حج قريش و حج مسلمين بود.حج يک سنت ابراهيمي است ولي قريش بدعتهايي در آن به وجود آورده بودند که اسلام آمد آنها را نسخ کرد.از جمله اينکه وقتي به عرفات مي رفتند دون شان مي دانستند، تا حدود مني و مشعر مي رفتند و از همان جا بر مي گشتند.يک سال به همين ترتيب حج صورت گرفت يعني مشرکين حج کردند، مسلمين هم حج کردند;مسلمين يک امير الحاج داشتند، آنها هم يک امير الحاج.در سال نهم هم ابتدا گمان مي رفت همين جور خواهد بود يعني مسلمين براي خودشان هستند و کفار براي خودشان.

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : یک شنبه 10 / 7 / 1394

تفسير آيه « انما وليكم الله و ... »

تفسير آيه «انما وليكم الله و رسوله و الذين آمنوا الذين يقيمون الصلوة و يؤتون الزكوة و هم راكعون‏» 
بسم الله الرحمن الرحيم 
و صلى الله على محمد و آله الطاهرين و لعنة الله على اعدائهم اجمعين من الآن الى قيام يوم الدين، و لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظيم. 
قال الله الحكيم فى كتابه الكريم: 
«انما وليكم الله و رسوله و الذين آمنوا الذين يقيمون الصلوة و يؤتون الزكوة و هم راكعون 
و من يتول الله و رسوله و الذين آمنوا فان حزب الله هم الغالبون‏». 
(آيه 55 و 56، از سوره مائده: پنجمين سوره از قرآن كريم)


«اين است و جز اين نيست كه ولى شما خداست و رسول خدا و كسانى كه ايمان آورده، اقامه نماز مى‏كنند، و در حال ركوع اداء زكات مى‏نمايند. و هر كس كه ولايت‏خدا و رسول خدا و مؤمنان را بپذيرد، پس حقا، حزب خدا غلبه كنندگانند». 
اجماع شيعه، چه از مفسرين آنها، و چه از روات و محدثين آنها، و چه در كتبى كه در فضائل و مناقب و تواريخ آورده‏اند، اين است كه: حضرت امير مؤمنان على بن ابيطالب عليه السلام در حال ركوع در نماز به فقيرى كه در مسجد سؤال مى‏كرد، انگشترى خود را تصدق داد، و رسول خدا در منزل بوده‏اند، و اين آيه ولايت آن حضرت را جبرائيل فرود آورد، و رسول الله با خود قرائت مى‏كرده ‏اند، تا با جمعى از اصحاب كه به در مسجد رسيدند، پرسيدند: آيا كسى در حال ركوع نمازش تصدق داده است؟! سائل انگشترى را به رسول الله نشان داد و گفت: اين است آن صدقه‏اى كه آن مرد كه مشغول نماز خواندن است. در حال ركوع به من بخشيد، و من از دست او بيرون آوردم، در اين صورت صداى اصحاب به تكبير بلند شد، ورسول خدا حمد و سپاس او را بجاى آورد، كه تعيين مقام ولايت، پس از خدا و رسول او به امير المؤمنين شده است. 
از اتفاق و اجماع شيعه بگذريم، بسيارى از عامه، اين موضوع را در تفاسير و كتب خود آورده، و از نقطه نظر سند و اعتبار تاريخى از مسلميات مى‏دانند، و من حيث المجموع كسى كه اهل تتبع و دقت‏باشد، در شان نزول اين آيه مباركه، درباره ولايت على بن ابيطالب هيچگونه ترديدى نخواهد داشت.

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : یک شنبه 10 / 7 / 1394

آية ولايت و شأن نزول آن چه مي‏باشد؟

انما ولیکم الله و رسوله والذین آمنوا الذین یقیمون الصلوة و یؤتون الزکوة و هم راکعون » 
« ولی شما تنها خدا و رسول او و کسانیکه ایمان آورده اند؛ همان کسانی که نماز را بر پا می دارند و در حال رکوع نماز زکات می پردازند، می‎باشند.» (مائده / آیه55)


طبق نظر شیعه این آیه مقام ولایت را منحصرا از آن خدا و پیامبرش و امام علی (ع) می داند و در شان علی (ع) نازل شده. هنگامی که فقیری به مسجد النبی آمد و از مسلمانان طلب کمک کرد و هیچ کس به فقیر کمک نکرد مگر حضرت علی بن ابیطالب (ع) که در حال رکوع نماز، انگشتری خود را به فقیر بخشید. و بنابر این مراد از " الذین آمنوا الذین یقیمون الصلوة و یوتون الزکاة و هم راکعون" علی (ع) است و لذا این آیه بر ولایت آن حضرت دلالت دارد. 
لیکن علماء اهل سنت چنین تفسیری از آیه شریفه را قبول نداشته و هر یک به شکلی ایراداتی بر آن وارد کرده اند. در این نوشتار بر آنیم تا اهم این اشکالات را مطرح کرده و پاسخ گوییم: 
اشکال اول: " انما " دلالت بر حصر ندارد . 
امام فخر رازى مى گوید: 
1ـ نزول آیه در حق على (ع ) است. 
2- ایـن آیـه ولایـت عـام یـا مـطـلـق را بـراى عـلـى (ع ) ثابت مى كند یعنى همان ولایت خدایى كـه پـروردگار به پیامبرش اعطا فرموده است. 
3- لیكن كلمه (انما) در این آیه براى حصر اشخاصى نیست كه درآیه آمده. و این ولایت منحصر به علی (ع) نیست. 
وی در توضیح این مطلب می گوید: قـرآن نـظـایر چنین موردى را آورده است همچون این آیه كه مى فرماید: " انما الحیوة الدنیا لعب و لهو " وحال آنكه دنیا به این امور [ لهو و لعب ] خلاصه نمى شود واعمال صالح و امـور والا كه لهو و لعب خوانده نمى شود نیز در آن به چشم مى خورد. بنابراین انما در این آیه شریفه و نیز آیه مورد بحث، دلالت بر حصر نداشته و لذا این ولایت منحصر به علی (ع) نیست. 
پاسخ: حقیقت این است که امام فخر رازى از این حـقـیقت غفلت كرده كه حصر در آیه متوجه حیاتى است كه به (دنیا) مـوصـوف مـى بـاشد و حیات دنیوى آن چیزى است كه به لهو و لعب منحصر مى باشد و این همان چـیـزى است كه خداوند از بندگانش مى خواهد ازآن كناره بگیرند و به امور والا و اعمال صالح و باقى روى آورند. به بیان دیگر حیات توام با امور والا و اعمال صالح، دیگر حیات دنیوی نیست بلكه حیاتی معنوی، روحانی، غیر دنیوی و والاست. و حیات دنیوی در همان لهو لعب خلاصه می گردد. پس حصر، غیرقابل نقض است و كلمه (انما) در بیان عربى تصریح در حصر دارد. 
وانـگـهـى آیا كسى كه به عربى بنویسد یا زبان عربى و بلاغت و نحو عربى را بفهمد چنین سخنی را از وی می پذیرد؟ 
آیا كلمه (انما) مثل (ما) و (الا) تصریح در حصر ندارد؟

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : یک شنبه 10 / 7 / 1394

شان نزول ايه انما وليكم الله و رسوله در منابع اهل تسنن

«اِنِّما وَليُّكُمْ اللهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ يُقيمُونَ الصلَّوهَ وَ يُؤتُونَ الزَّكاهَ وَ هُمْ راكِعُونَ» مائده/55
[ولي و سرپرست و رهبر شما تنها خدا است و پيامبر او ، و آنها كه ايمان آورده‏اند و نماز را بر پا مي‏دارند و در حال ركوع زكات مي‏پردازند].


شأن نزول
بسياري از مفسّران و محدثان در شأن نزول اين آيه نقل كرده ‏اند كه اين آيه در شأن علي (ع) نازل شده است . 
«سيوطي» در «الدّرالمنثور» در ذيل اين آيه از «ابن عباس» نقل مي‏كند كه علي (ع) در حال ركوع نماز بود كه سائلي تقاضاء كمك كرد و آن حضرت انگشترش را به او صدقه داد ، و پيامبر (ص) از او پرسيد: «چه كسي اين انگشتر را به تو صدقه داد؟»، که آن مرد سائل اشاره به امیرالمومنین علي (ع) كرد و گفت: «آن مرد كه در حال ركوع است». و در اين هنگام آيه «اِنِّما وَليُّكُمْ اللهُ وَ رَسُولُهُ ...» نازل شد. (تفسير الدر المنثور 2/293).
برای مطالعه و تحقیق و اطمینان بیشتر می توانید به ادرسهای زیر که برگرفته از تفسیرهای اهل تسنن است 
مراجه نمایید :
تفسير الطبري
http://www.altafsir.org/Tafasir.asp?tMadhNo=2&tTafsirNo=91&tSoraNo=5&tAyahNo=55&tDisplay=yes&Page=1&Size=1&LanguageId=1
تفسير الغرناطي
http://www.altafsir.org/Tafasir.asp?tMadhNo=2&tTafsirNo=88&tSoraNo=5&tAyahNo=55&tDisplay=yes&UserProfile=0&LanguageId=1
تفسير الحلبي
http://www.altafsir.org/Tafasir.asp?tMadhNo=2&tTafsirNo=79&tSoraNo=5&tAyahNo=55&tDisplay=yes&UserProfile=0&LanguageId=1
تفسير مقاتل بن سليمان
http://www.altafsir.org/Tafasir.asp?tMadhNo=2&tTafsirNo=67&tSoraNo=5&tAyahNo=55&tDisplay=yes&UserProfile=0&LanguageId=1
تفسيرالمدقق والمصنف ابو السعود
http://www.altafsir.org/Tafasir.asp?tMadhNo=2&tTafsirNo=28&tSoraNo=5&tAyahNo=55&tDisplay=yes&UserProfile=0&LanguageId=1
تفسير السيوطي
http://www.altafsir.org/Tafasir.asp?tMadhNo=2&tTafsirNo=26&tSoraNo=5&tAyahNo=55&tDisplay=yes&UserProfile=0&LanguageId=1
تفسير السمرقندي
http://www.altafsir.org/Tafasir.asp?tMadhNo=2&tTafsirNo=11&tSoraNo=5&tAyahNo=55&tDisplay=yes&UserProfile=0&LanguageId=1
تفسير الطبري
http://www.altafsir.org/Tafasir.asp?tMadhNo=1&tTafsirNo=1&tSoraNo=5&tAyahNo=55&tDisplay=yes&Page=2&

Size=1&LanguageId=1

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : یک شنبه 10 / 7 / 1394



 

دوستان امام علی علیه السلام





سلام عزیزان دلم 

امروز، روز عید غدیره.
روزیه که فرشته ها تو آسمون شادی می کنند 
و به زمین می آن، تا عید غدیر رو به دوستان امام علی (ع) تبریک بگن. 

امروز همه جاشیرینی وشربت پخش می کنن.
همه خوشحالند، همه لباس های نو و قشنگ می پوشن و به مهمونی می رن


امروز همه عیدی می گیرن، پدرها ومادرها، پدربزرگ ها و مادربزرگ ها 
عیدی می دن، امروز خدا هم عیدی می ده بچه ها، اونم عیدی های بزرگ بزرگ

فقط کافیه از خدا بخواهیم. 
چون امروز از قشنگ ترین روزهای خدا است و خدایی که 
علی (ع) رو خیلی دوست داره به دوستان علی (ع)
هم عیدی های خوب و بزرگ می ده.

آهای دوستای امام علی علیه السلام !
دست هاتون رو بلند کنید و دعا کنیدو از خدا عیدی بگیرید

چون امروز از قشنگ ترین روزهای خداست و خدایی 
که علی (ع) رو خیلی دوست داره به دوستان علی (ع)
هم عیدی های خوب و بزرگ می ده. 

آهای دوستای امام علی علیه السلام !
دست هاتون رو بلند کنید و دعا کنید و از خدا عیدی بگیرید.


صد آفرین به شما بچه های علی دوست 
و هزار مرحبا به شما که عاشق علی هستید.




 

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : یک شنبه 10 / 7 / 1394







بچه ها شادی کنیم

آمده عید غدیر
باز گوید مادرم 
قصه های دلپذیر





بار دیگر شهر ما
نورباران می شود
زیر نور چلچراغ
شب، چراغان می شود


 


باز هم امشب پدر
نقل و شیرینی خرید
باز بوی عطر و یاس
می دهد پیغام عید





بنده ی خوب خدا
یار پیغمبر علی (ع)
او امام مسلمین 
بهترین رهبر علی





بانگ قرآن مجید
می رسد از کوچه ها
مژده ی عید غدیر
شادی ما بچه ها


موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : یک شنبه 10 / 7 / 1394






یه دل دارم حیدریه
عاشق مولا علیه


من این دلو نداشتم 
از تو بهشت برداشتم

خدا بهم عیدی داد
عشق مولا علی داد


علی وجود و هستی
دشمن زور و پستی


علی قرآن ناطق
جد امام صادق(ع)


علی که شمشیر خداست
دست علی همراه ماست


تو دلامون نوشته مولا علی رو عشقه

 

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : پنج شنبه 9 / 7 / 1394







آرى...خم!شربدار ولايت‏
غديرحادثات وميان منزل افشاى رازهاست.

بنگريدش‏ كه بر اوج دست و بازودر چنگ چنگالى از نور
ايستاده است‏به ابرها نزديكتر تا به ماو نگاه نمى ‏كند
نه در چشمان مشتاق‏انه در ديدگان دريده از حسد.

به اين ترانه گوش كنيدكه در هفت آسمان مى ‏طپد:
«هر كه مرا مولاى خويش بداند اينكه
فرا چنگ من ايستاده مولاى اوست».

آرى امروز همه چيز كامل است‏معيارى بدنيا آمده‏
كه در سايه‏ اش‏نيك و بد از هم مشخصند.

در اين زلال،بايد جان را به شستشو نشست‏
در غدير،يك تاريخ تبلور پيدا كرد.

و بدينسان،آن دشت كه ديروز گمنامش،
كندى و سستى قافله‏ ها را مى‏زدود،
امروز،طلوع آفتاب ولايت را بستر شد.
آن بركه آب،ميانه كويرى برهوت،
كه رنج و خستگى مسافران را به جان مى ‏خريد،
امروزچشمه جوشان و هميشه جارى پهنه آرمان‏هاى والا گشت.

بدينسان بود كه پيامبر(درود خدا بر او و خاندانش)
ندا در داد:آنها كه بى ‏ولايت على(سلام خدا بر او)رفته ‏اند،
باز گردند ودر كناره غدير،«آينه بلند اى آسمان كوير»
با حماسه‏ ساز نهضت اسلام،روح مطهر زمان،
بيعتى دوباره كنند،

و در طبيعت حقيقت،تنفسى روحنواز و مستى ‏زا...
و اينگونه بود كه به يكباره،
از كالبد بى‏ جان يك دشت پر سكوت‏
غوغاى اجابت و پذيرش برخاست.

و هياهوى سر در گم انسانى،
در بازتاب مرزهاى روشنى و جاودانگى‏
جوششى مداوم يافت،بيراهه‏ ها،نهاده شد،
و حجت در جانشان بياميخت.

راستى را،مگر خورشيد در غروبش،
ماه را به نور افشانى،نمى ‏گمارد؟
و مگر دريا،ابر را،
از خود و براى خود،غنا نمى ‏بخشد؟

در اين زلال،بايد جان را به شستشو نشست 
و از اين دريا،بايد گوهرهاى ناب به دست آورد.

در غدير كه به چه مى ‏انديشد؟
در غدير گويا محمد صلى الله عليه و آله مى ‏انديشد:
بدون على عليه السلام چگونه خواهد رفت؟

و على عليه السلام مى ‏انديشد:
بدون محمد صلى الله عليه و آله چگونه خواهد رفت؟

و على عليه السلام مى ‏انديشد:
بدون محمد صلى الله عليه و آله چگونه خواهد ماند؟

و مردم بين همين رفتن و ماندن است 
كه به ابهامى شگفت گرفتار آمده ‏اند: 

اين همان محمد صلى الله عليه و آله است 
كه مى‏ ماند،اگر با على بيعت مى ‏كرديم

و اين حتى على عليه السلام است 
كه مى ‏رود،اگر بيعت را شكستيم!!

توده مردم به چگونگى بيعت مى ‏انديشند
و سران توطئه به شكستن بيعت...!! 
اسماعيل نورى علاء



موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : پنج شنبه 9 / 7 / 1394

دلالت آیه ی انما ولیکم الله، بر ولایت علی علیه السلام

«إنما ولیکُم الله و رسوله و الذین آمنوا الذین یُقیمونَ الصلاه و یؤتون الزکاه و هُم راکعون».[1] 
همانا ولی شما خدا و رسول او و کسانی هستند که ایمان آورده، نماز بر پا می-دارند و در حال رکوع زکات می دهند. 


در بسیاری از کتب اسلامی و منابع اهل سنت، روایات متعددی ناظر بر این که آیه ی فوق در شأن علی (علیه السلام) نازل شده، نقل گردیده که در برخی از آنها به مسأله ی بخشیدن انگشتر، در حال رکوع اشاره شده و در برخی دیگر، تنها به نزول آیه-ی شریفه در حق علی (علیه السلام) بسنده شده است. 
در میان کتب معروف اهل سنت، بیش از سی کتاب یافت می شود که در میان آنها این حدیث نقل شده که از جمله ی آنها می توان این کتب را نام برد: 
محبّ الدین طَبَری در ذخار العُقبی صفحه ی 88 سیوطی در لباب النقول صفحه ی 90    طبری در تفسیر طبری صفحه ی 165   رازی    فخر رازی در تفسیر کبیر ذیل آیه ی مذکور 
نکته ی قابل توجه در آیه این است که شروع آن با لفظ «إنَّما» است. این لفظ مفید حصر است، یعنی: «ولی و سرپرست شما فقط این افراد هستند». 
* شاید رکوع به معنی خضوع باشد! 
شکّی نیست که رکوع در این آیه ی شریفه، به معنای رکوع نماز است نه به معنای خضوع و خشوع. چرا که در عرف شرع و اصطلاح قرآن، هنگامی که لفظ «رکوع» به کار گرفته می شود به همان معنای عرفی و اصطلاحی خود (یعنی رکوع در نماز) حمل می شود، و علاوه در شأن نزول آیه روایات متعدّدی از طریق شیعه و سنی نقل شده که همگی بر این دلالت می کنند که آیه ی شریفه در شأن علی (علیه السلام) وارد شده که در حال رکوع انگشتر خود را به سائل بخشید. همچنین ذکر «یُقیمونَ الصَّلاه» نیز خود شاهد بر این موضوع است؛ چرا که در هیچ موردی در قرآن کریم نداریم که تعبیر شده باشد، زکات را با خضوع بدهید، بلکه زکات را باید با اخلاص و عدم منّت داد. 
* شاید «ولیّ» به معنی دوست باشد!
همچنین شکی نیست که کلمه ی ولیّ در این آیه ی شریفه به معنای دوست و یا ناصر نیست؛ چرا که دوستی و یاری کردن مخصوص کسانی نیست که نماز می خوانند و در حال رکوع زکات می دهند بلکه دوستی و نصرت، یک حکم عمومی است که همه ی مسلمانان را در بر می گیرد. همه ی مسلمین باید یکدیگر را دوست بدارند و یاری کنند؛ حتی کسانی که زکات بر آنها واجب نیست.

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : پنج شنبه 9 / 7 / 1394

آيه ولايت در قرآن

بسم الله الرحمن الرحيم
انما وليكم الله و رسوله والذين آمنوا الذين يقيمون الصلوه و يؤتون الزكوه و هم راكعون 
آقاي ليند اين بار به سراغ آيه ولايت ( آيه 55 سوره مائده ) كه به اجماع نظر تقريبا همه محدثين و راويان حديث و تاريخ اسلام ، در شان مولي الموحدين ، امام علي ابن ابيطالب (ع) نازل شده است ، رفته و با دلايل بسيار ضعيف سعي در نفي اين فضيلت بزرگ الهي در مورد اميرالمومنين علي (ع) مي نمايند 
با توجه به اينكه اين بحث بنوعي مكمل بحث قبلي در خصوص ولايت امير المومنين علي (ع) مي باشد، دلایل ایشان را بررسی می کنیم.


اين داستان دروغ را زياد شنيده و خوانده ايد که علي(ع) در حال نماز بود که سائلي از راه رسيد و طلب کمک کرد و چون علي(ع)صداي او را شنيد در حال رکوع به انگشتريش اشاره کرد و سائل جلو آمد و انگشتر را بيرون آورد و آنگاه اين آيه نازل شد که انما وليکم الله و رسوله و الذين آمنو الذين يقيمون الصلوه و يوتون الزکوه و هم راکعون و اين آيه در مورد علي(ع) و اين عمل او نازل شده است؟اصولا اين آيه ربطي به اين داستان دروغين ندارد .
بنده از ايشان مي پرسم معيارهاي دروغ دانستن يك حديث از نظر ايشان چيست ؟ وقتي قرينه هاي بسياري در خود اين آيه صحت اين روايت را تصديق مي كند و اكثريت قريب به اتفاق محدثين اهل سنت (علاوه بر عموم محدثين شيعه ) نزول اين آيه را با اسناد مختلف و متواتر ، در شان امام المتقين علي بن ابيطالب (ع) وارد مي دانند و صحت اين روايت بنا به دلايلي كه ذيلا آورده مي شود كاملا مورد پذيرش عقل نيز هست . با چه معياري و مدرکی، سخن پروردگار عالميان را در مورد امام علي (ع) دروغ مي انگارند؟
لازم به ذكر است با وجود اين كه شان نزول اكثر آيات قرآن بيش از دو يا سه راوي ندارد ، در مورد شان نزول اين آيه بخصوص قرآن، علاوه بر منابع شيعه ، متجاوز از سي كتاب از معتبرترين منابع اهل سنت نيز به عناوين ذيل الذكر ، روايت مذكور را تاييد كرده و شان نزول آن را در مورد امام علي (ع) و زكات دادن ايشان در موقع ركوع صحيح دانسته اند .
برخي از منابع عبارتند از :

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : پنج شنبه 9 / 7 / 1394

نشان ولایت و جریان خاتم بخشی

اشاره
روز بیست و چهارم ذی الحجه در تاریخ اسلام، روزی بسیار مهم و سرنوشت ساز است، روزی است که بر اثر یک حادثه کوچک، ولی بسیار عظیم و دارای اهمیت، یکی از آیات الهی بر پیامبر صلی الله علیه و آله نازل شد. در اثر نزول همین آیه، پیامبر صلی الله علیه و آله پرده از یک مسئله بسیار مهم برداشت و جریان خاتم بخشی علی علیه السلام را به اطلاع مردم رساند. 
آیه ای که نازل شد، آیه ولایت بود و خبر مهم، اعلام ولایت و جانشینی امیرمؤمنان علیه السلام بود، که پیامبر صلی الله علیه و آله از سوی پروردگار، از این واقعیت خبر داد و پرده برداشت.


خاتم بخشی امیرمؤمنان علیه السلام 
«انما ولیکم الله و رسوله و الذین آمنوا الذین یقیمون الصلاة و یؤتون الزکاة و هم راکعون»(1)؛ ولیّ شما تنها خدا و پیامبر اوست و کسانی که ایمان آورده اند ؛ همان کسانی که نماز را بر پا می دارند و در حال رکوع، زکات می دهند.
از سدّی، مجاهد، حسن، اعمش، عتبة بن ابی حکیم، غالب بن عبد الله، قیس بن الربیع، عبایة بن الربعی، ابن عباس، ابوذر، عبید الله بن عمر بن علی بن ابی طالب، انس، عمار، عبد الله بن سلام و جابر بن عبد الله انصاری چنین روایت کرده اند که: روزی گدایی به مسجد پیامبر آمد و از مردم تقاضای کمک کرد، امّا هر چه درخواست کرد، کسی به او کمک نکرد. او که از کمک مردم مایوس گشته بود، رو به سوی آسمان کرد و اظهار داشت: خدایا! من به مسجد پیامبرت آمدم و از مردم تقاضای کمک کردم، امّا کسی به من کمک نکرد. امیرمؤمنان علیه السلام با دست خود به او اشاره نمود. او نیز به طرف علی علیه السلام رفته و انگشتر را از دست آن حضرت بیرون آورد و از مسجد خارج شد. این جا بود که آیه ولایت توسط جبرئیل بر پیامبر صلی الله علیه و آله نازل شد. پیامبر صلی الله علیه و آله برای پیدا کردن مصداق واقعی آیه شریفه، با جمعی از یاران خود به مسجد آمد. آن ها گدایی را دیدند که از درب مسجد بیرون می آید. 
حضرت محمد صلی الله علیه و آله به او فرمود: آیا کسی چیزی به تو داد؟ گدا گفت: آری. آن حضرت پرسید: چه چیزی داد؟ فقیر گفت: این انگشتر را. آن حضرت فرمود: چه کسی این را به تو داد؟ گدا گفت: آن که در حال نماز است. و به امیرمؤمنان علیه السلام اشاره کرد. آن حضرت فرمود: در چه حالتی بود؟ گدا گفت: در حال رکوع. 
پیامبر صلی الله علیه و آله که می دید نشانه های آیه، به خوبی بر علیّ بن ابی طالب علیه السلام انطباق پیدا کرده است، بی درنگ تکبیر گفت و اهل مسجد به دنبال تکبیر پیامبر، تکبیر گفتند.
حسان بن ثابت (شاعر معروف زمان پیامبر) که شاهد گفتار و خوشحالی پیامبر صلی الله علیه و آله بود، بلافاصله این صحنه را در چند بیت به نظم در آورد. ترجمه اشعار او چنین است: 
ای ابا الحسن! جان من و جان هر آن که دیر یا زود به هدایت و ایمان روی می آورد، به فدای تو باد! این تویی که در حال رکوع زکات خود را پرداختی. ای بهترین رکوع کننده! جان ها فدایت باد. خداوند در باره تو بهترین نوع ولایت را نازل کرد و آن را در کتاب آسمانی ثبت گردانید.(2)

موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : پنج شنبه 9 / 7 / 1394

╬◆◆◆╬ برکه خورشید ╬◆◆◆╬
ویژه نامه عید غدیر و آغاز امامت حضرت علی علیه السلام

قال رسول الله(صلی الله علیه و آله و سلم):

يوم غدير خم افضل اعياد امتى و هو اليوم الذى 
امرنى الله تعالى ذكرهفيه بنصب اخى على بن ابى طالب 
علما لامتى، يهتدون به من بعدى و هو اليوم الذى اكمل الله 
فيه الدينو اتم على امتى فيه النعمة و رضى لهم الاسلام دينا.


رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند:

روز غدير خم برترين عيدهاى امت من است 
و آن روزى است كه خداوند بزرگ دستور داد;
آن روز برادرم على بن ابى طالب را به عنوان 
پرچمدارامتم منصوب كنم، تا بعد از من مردم توسط او هداي ت‏شوند، 
و آن روزى است كه خداوند در آن روز دين را تكميل و نعمت را
بر امت من تمام كرد و اسلام را به عنوان دين براى آنان پسنديد.

امالى صدوق: 125، ح 8.


موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : جمعه 8 / 7 / 1394

فرقان [جدا كننده]

فرقان يكى از نامهاى قرآن است.
به اين اعتبار كه اين كتاب، جدا كننده حق از باطل و هدايت از گمراهى است. به آيه اول رجوع شود. 
اين سوره كلا در تقويت روحى پيامبر در تبليغ مكتب و استقامت در روياروئى با مشركين و عناد و لجاجت آنهاست. طرح كردن قيامت و حسرت‏هاى مردم در آن روز، براى بيدار كردن وجدان بشرى از غفلت است. 
در اين سوره از نعمتهاى خورشيد، شب و روز، باد و دريا و ... ياد شده و از آيه 63 به بعد صفات متعددى براى «عباد الرحمن‏» آمده است.
نام دیگر این سوره «تبارک» است.
این سوره چهل و دومین سوره قرآن مجید است که در مكه نازل شده و 77 آيه دارد.

فضیلت و خواص قرآئت سوره فرقان:
رهایی ازعذاب دوزخ –محاسبه نشدن –رفتن به بهشت –مردن حیوان مورد نظر –عدم اتمام معاملات

شعراء [شاعران]

در 4 آيه آخر اين سوره، سخن از شاعران بيهوده گوى بى تعهد و عمل، و نيز ستايشى از شاعران مؤمن و عمل كننده و يادآوران خدا و پيروزمندان بعد از ستمديدگى، به ميان آمده است. 
اين، شيوه‏اى است براى محتوا و جهت دادن به يك نهادى كه در جامعه وجود داشت و استفاده از سنگر شعر در راه تعهد و ايمان است.
اين سوره هم مانند بيشتر سوره‏هاى مكى در رابطه با عقيده و توحيد و نبوت و معاد و بهشت و دوزخ مطالبى دارد و از سرگذشت موسى و ابراهيم و نوح و هود و صالح و لوط و شعيب ياد مى‏كند و در نهايت به اسلام و پيامبر اشاره دارد. این سوره چهل و هفتمین سوره قرآن مجید است و227 آيه دارد و در حدود سال 4 بعثت در مكه نازل شده است. 
نامهای ديگر این سوره «جامعه‏» و «طسم» است.

فضیلت و خواص قرآئت سوره شعراء:
اولیای خداوند شدن –دچار مشکل نشدن –رفتن به بهشت –اعطای حسنات –خواننده ی کتب الهی شدن –شفا از بیماریها –دستیابی به گنج –در امان ماندن از درد آتش و سیل سخت آمدن طلاق بر زن

نمل [مورچه]

در آيه 18 عبور سليمان را همراه با سپاه جن و انس و پرندگان كه مسخر فرمان او بودند، از وادى مورچگان، بيان مى‏كند و توجه مردم را به عظمت آفرينش در مورچه معطوف مى‏كند.
نامهای دیگر اين سوره به «طس» و «سليمان‏» است. 
در اين سوره هم بخاطر تدبر و عبرت از تاريخ، سرگذشت تعدادى از انبياء و موضعگيرى مشركين مكه و مشركان سابق را در امت‏هاى گذشته به ياد مى‏آورد و فرجام كار مؤمنان و مخالفان را تصوير مى‏كند.
اين سوره چهل و هشتمین سوره قرآن مجید است و93 آيه دارد وقبل از هجرت، در سال هشتم بعثت در مكه نازل شده است.

فضیلت و خواص قرآئت سوره نمل:
اعطای حسنات –در امان ماندن خانه از مار و حیوانات موذی

قصص [قصه ها]

در اين سوره، قصه‏هائى از ولادت موسى تا نبوتش و مبارزه‏اش با فرعون و نجات بنى اسرائيل از استضعاف، و نيز زراندوزى قارون و سرنوشت تلخش، بيان شده است.
اين سوره كه قبل از هجرت در مكه نازل شده (حدود سال 11 بعثت) در دوره سختى و شدت و رنج مسلمانان، مقايسه‏اى است با شدائد بنى اسرائيل در چنگ فرعون، و نويدى است براى پيروزى و وراثت زمين و امامت تاريخ و شكست طاغوتها. داستان موسى و فرعون، در اينجا نقش سمبوليك خود را در نشاندادن مبارزه دائمى حق و باطل و پيروزى نهائى حق، بخوبى ايفا مى‏كند.
كلمه «قصص‏» در آيه 25 آمده، آنجا كه دختر شعيب، پيش پدر از كمك موسى به آنها در كشيدن آب از چاه براى گوسفندان شعيب، تعريف كرده و آن قصه را بازگو مى‏كند. 
از آيه 76 به بعد از روش زراندوزى و تكبر قارون انتقاد شده و سرنوشت مذلت بار و فرو رفتن او را در زمين بيان مى‏كند. 
اين سوره چهل و نهمین سوره قرآن مجید است و88 آيه دارد.

فضیلت و خواص قرآئت سوره قصص:
اعطای حسنات-شهادت به راستگویی- رفع درد ها وبیماری ها –رفع شکم درد ودرد طحال وکبد

عنكبوت

با تشبيه كردن كافران در عقايد الحادى خودشان به عنكبوت كه سست‏ترين خانه‏ها را دارد و تار و پودش در برابر بادها درهم مى‏ريزد.
سستى بناى انديشه‏هاى مشركان و ماده گرايان را بازگو مى‏كند كه حباب انديشه‏هايشان بر روى سرابى خيالى و پوچ استوار شده است.
آيه 41 اين حقيقت را گفته است. 
كلا درگيرى ايمان آوردندگان را با فتنه انگيزى‏ها و كارشكنى‏ها و اغواهاى مخالفان بيان مى‏كند و نمونه‏هائى چند از زندگى ابراهيم و انبياء ديگر و فداكارى‏هايشان در راه خدا مى‏آورد و مؤمنان را بياد تكاليف و تعهدات و صبر در اين راه مى‏اندازد.
اين سوره هشتاد و پنجمین سوره قرآن مجید است که قبل از هجرت در مکه و بعد از سوره روم نازل شده و مشتمل بر68 آیه است.

فضیلت و خواص قرآئت سوره عنکبوت:
رفع گناهان –اعطای حسنات-رفع بیماری ها ودردها –شادابی قلب – خوش خوابیدن

موضوعات مرتبط: قرآن شناسی
برچسب‌ها: قرآن شناسی
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : جمعه 8 / 7 / 1394


 

عايشه و آزار دادن به رسول خدا (ص )

سوره تحريم از قرآن كريم ، حاكى است كه برخى از زنان رسول خدا - صلى الله عليه و آله - او را بسيار ناراحت مى كردند تا جايى كه حضرت ، با سوگند، بعضى از چيزها را بر خود، حرام كرد. خداوند متعال در مقام دلسوزى ، خطاب به رسول خدا فرمود:
(( يا ايها النبى لم ترحم ما احل الله لك تبتغى مرضات ازواجك والله غفور رحيم )) (134).
از ميان شاءن نزولها از همه گوياتر، نقل مرحوم طبرسى است كه گفته است : عايشه مى گويد: رسول خدا - صلى الله عليه و آله - در منزل زينب دختر جحش (يكى از زنان آن حضرت ) بيشتر توقف مى كرد. و زينب ، شربت عسلى كه تهيه كرده بود، به آن حضرت مى نوشانيد. لذا من با حفصه (دختر عمو) قرار گذاشتيم وقتى كه رسول خدا به منزل هر يك از ما داخل شد، بگوييم : يا رسول الله ! از دهان شما بوى مغافير (درختى كه گل بدبويى دارد) مى آيد مگر از آن خورده ايد؟!
وقتى پيامبر اكرم به منزل آنها داخل شد، آن دو مطلب را به زبان آوردند. حضرت فرمود: نه ، بلكه من در منزل زينب ، شربت عسل خورده ام . ديگر هرگز از آن نخواهم خورد.
بخارى نيز در صحيح خود، جلد ششم ، صفحه 194 كتاب تفسير، آن را نقل كرده است . و از آيه : (( قد فرض الله لكم تحلة ايمانكم ...)) (135) معلوم مى شود كه حضرت قشم ياد كرده بود كه از آن نخورد. و خداوند فرمود: مى توانى با كفاره دادن ، قسم خود را بشكنى .
به هر حال ، در آيه چهارم اين سوره ، به طور تثنيه به دو نفر از زنان آن حضرت خطاب مى شود كه قلب شما به علت اذيت كردن پيامبر اكرم ، از حق منحرف شده است . و اگر بر عليه رسول ما تبانى كنيد، بدانيد كه خدا، جبرئيل و نيكوكار مؤ منان (على عليه السلام ) و ملائكه ، كمك آن حضرت هستند. اين چه تهديدى است و آن دو زن چقدر حضرت را اذيت مى كردند؟ آيه شريفه اين چنين است :
(( ان تتوبا الى الله فقد صغت قلوبكما و ان تظاهرا عليه فان الله هو مولاه و جبريل و صالح المؤ منين و الملائكة بعد ذلك ظهير ))
(136).
اين دو زن كدامند كه در آيه شريفه ، سه بار با صيغه تثنيه به آن دو خطاب شده است (تتوبا، قلوبكما و تظاهرا) به اتفاق شيعه و اهل سنت ، آن دو زن يكى عايشه دختر ابوبكر و ديگرى حفصه دختر عمر بن خطاب است .
ترمذى در سنن خود نقل كرده است كه ابن عباس مى گويد: بسيار آرزو داشتم كه از عمر بن خطاب بپرسم آن دو زن كدامند. تا اينكه عمر در سالى كه به حج رفت من هم با او به حج رفتم . در بعضى از منازل از جاده كنار رفت و من نيز با او رفتم . آب ريختم و او وضو گرفت سپس گفتم : يا اميرالمؤ منين ! آن دو نفر از زنان پيامبر كه خداوند در حق آنان مى فرمايد: (( ان تتوبا الى الله فقد صغت قلوبكما و ان تظاهرا عليه فان الله هو مولاه )) (137) كدامند؟
گفت : عجبا! يابن عباس ! آن دو، عايشه و حفصه هستند. ولى از سؤ ال من ناراحت شده بود(138) اين مطلب را زمخشرى نيز در كشاف ، در تفسير آيه شريفه ، بخارى در صحيح خود، جلد ششم ، صفحه 195، كتاب تفسير سوره تحريم ، حلبى در سيره خود، جلد سوم ، در ضمن نقل حالات حفصه ، و خازن و نسفى نيز در تفسير خود نقل كرده اند.
بنابراين ، معلوم مى شود كه آن دو زن ، حضرت را بسيار ناراحت كرده اند تا جايى كه قرآن مجيد، تقريبا به طور صريح ، آن دو را كوبيده است .

موضوعات مرتبط: قرآن شناسی
برچسب‌ها: قرآن شناسی
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : جمعه 8 / 7 / 1394


 

امكان وقوع قيامت و ضرورت آن

آيات قيامت ، در قرآن مجيد از يك نظر به دو قسم تقسيم مى شوند؛ آياتى كه مى گويند: قيامت ممكن است و امر محالى نيست . و آياتى كه مى گويند قيامت ضرورى است و بايد باشد. و اگر نباشد، نظام خلقت ناقص است . و حكمت و عدالت خداوند محدوش مى شود. و چون نظام خلقت ناقص نيست و خدشه در عدالت و حكمت خداوند محال است ، پس بايد آخرت ، قيامت و بهشت و جهنم باشد. و ما بحول الله ، به نحو ترتيب ، هر دو قسمت از آيات را بررسى خواهيم كرد.
امكان وقوع معاد
آياتى كه بر امكان وقوع معاد دلالت مى كنند، بسيارند. و ما به برخى از آنها نظر مى افكنيم :
1 - (( و يقول الانسان ءاذا مامت لسوف اخرج حيا اولا يذكر الانسان انا خلقناه من قبل و لم شيئا ))
يعنى : (انسانى كه منكر معاد است مى گويد: آيا وقتى كه مردم بزودى زنده از قبر خارج خواهم شد؟ آيا آن انسان به ياد نمى آورم كه مااو را پيش آفريديم و حال آنكه چيز معينى نبود؟!
در اين دو آيه شريفه ، ابتدا اشكال منكر معاد، بدون خوف و ترس ‍ مطرح و سپس بدان داده شده است . و خلاصه آن چنين است كه اگر ما در عالم خيال ، دويست سال به عقب برگرديم ، خواهيم ديد كه ما در جهان نبوده ايم بلكه فقط ذرات بدنهاى ما به صورت پراكنده در املاح خاك و گازهاى هوا و ذرات آب و غيره بوده است . و اكنون بعد از دويست سال نيز مجددا به حال اول برمى گرديم و باز خاك و ذرات خواهيم شد.
اكنون آيا ممكن است اين نقشه تكرار شود و ما دوباره آفريده شويم ؟ در پاسخ اين سؤ ال بايد گفت : هيچ عاقلى نمى تواند بگويد خير، اين كار شدنى نيست ؛ چون يكبار ممكن است و ما به وجود آمده ايم ، پس از تكرار آن نيز بايد ممكن باشد.
و يا بگوييم كه : بشر از اول در دنيا نبود و بعدا به وجود آمده و همه جا را پر كرده است ، اكنون اگر در روى زمين اتفاقى رخ دهد و همه انسانها و به طور كلى ، حيات از بين برود، آيا تكرار به وجود آمدن حيات و انسانها ممكن است يا محال مى باشد؟
در پاسخ اين سؤ ال نيز هيچ عاقلى نمى تواند بگويد كه آن محال است ، بلكه همه در جواب خواهند گفت : تكرار آن امكان پذير است . اين بيان قرآن كريم بقدرى قاطع است كه بالاتر از آن بيانى وجود ندارد.
2 - (( و ضرب لنا مثلا و نسى خلقه قال من يحيى العظام و هى رميم قل يحييها الذى انشاءها اءول مرة و هو بكل خلق عليم )) .
به روايت امام صادق - عليه السلام - ابى بن خلف ، كه يكى از سران مشركين مكه بود - استخوان مرده اى را با دست خود ساييد و به صورت خاك درآورد و گفت : چه كسى مى تواند اين استخوانها را بعد از خاك شدن ، زنده گرداند؟!
خداوند در پاسخ آن به پيامبر اكرم (ص ) فرمود: (بگو همان كس ‍ زنده مى كند كه بار اول آن را زنده كرده است ؛ يعنى اين استخوان از اول اينطور نبود، بلكه از زمين و اجزاء آن آفريده شده بود كه اكنون دوباره خاك شده است ، همان خدايى كه بار اول آنها را از خاك آفريده و به صورت استخوان درآورد، بار ديگر نيز مى تواند اين عمل را تكرار كند و آن را از سر بگيرد. اين آيه شريفه نيز مانند آيه اول در امكان وقوع معاد مى باشد و به هيچ نحو قابل رد و يا خدشه نيست .
جمله (و نسى خلقه ) حاكى از آن است كه : اگر اين شخص در خلقت و آفرينش خويش فكر مى كرد و امكان تكرار آن را به ياد مى آورد، چنين اشكالى نمى كرد، ولى چون آفرينش خودش را از ياد برده است لذا چنان گفت . جمله (( و هو بكل خلق عليم )) جواب سؤ ال مقدر است . گويا كسى مى گويد: در دنيا انسانها از مادران متولد مى شوند، مگر در آخرت نيز مادرانى خواهند بود تا انسانها را به دنيا آورند؟!
در پاسخ فرمود: خداوند به هر نوع خلقت تواناست ؛ در دنيا شما را از مادران به وجود آورد و در آخرت نيز شما را از زمين خواهد روياند؛ چنانكه علفها را از بين مى روياند.
3 - (( يوم نطوى السماء كطى السجل للكتب كما بداءنا اول خلق نعيده و عدا علينا انا كنا فاعلين )) (113)
يعنى : (ياد كن روزى را كه آسمان را مى پيچيم ، همانطور كه طومار، نوشته ها را مى پيچد، چنانكه اولين خلقت را شروع كرده ايم آن را دوباره اعاده مى كنيم ، اين وعده اى است بر عهده ما و ما يقينا آن را انجام خواهيم داد.)
اگر صفحه اى را كه نوشته دارد بپيچيم ولوله كنيم ، طبعا نوشته ها ناپديد مى شوند، همين گونه است اگر خداوند متعال آسمان را بپيچد و درهم فرو برد، اجرام ناپديد شده و به حالت (رتق ) برمى گردند، چنانكه مى فرمايد: (( اولم يرالذين كفروا ان السموات والارض كانتا رتقا ففتقناهما... )) (114)
اين آيه شريفه اولا: درباره همه عالم است ، همانطور كه دو آيه سابق ، تنها درباره انسان بود. ثانيا: هم وعده آمدن قيامت و هم استدلال به آن است ؛ يعنى : خدايى كه توانسته است ابتدا آسمان را به وجود آورد، پس بر اعاده آن نيز قادر خواهد بود. و ثالثا: آيه شريفه در حد خود، بسيار عجيب و پرمحتواست .
4 - (( و هو الذى يبدؤ ا الخلق ثم يعيده و هو اهون عليه و له المثل الاءعلى فى السموات و الارض و هو العزيز الحكيم )) .(115)
يعنى : (خداوند كسانى است كه خلقت را آغاز مى كند، و سپس آن را از سر مى گيرد. براى خداوند اعاده خلقت ، از خلقت اولى آسانتر است . براى اوست صفت والاتر در آسمانها و زمين . و اوست توانا و حكيم )
(و هو اهون عليه ) حاكى از آن است كه خلقت دوم ، به اعمال قدرت كمترى احتياج دارد، نه اينكه خلقت اول بر خداوند مشكل بود ولى دومى آسانتر است . اين آيه شريفه نيز مانند آيات گذشته در رابطه با امكان وقوع معاد مى باشد؛ يعنى : (معاد) امر محالى نيست بكله خداوند بر آن قادر است .
5 - براى تكميل اين بحث ، چند نمونه از آيات شريفه را نقل مى نماييم كه تمام اينها در رابطه با امكان معاد و شدنى بودن آن است . و البته اين آيات شريفه را فقط ترجمه مى كنيم :
الف - (( منها خلقناكم و فيها نعيدكم و منها نخرجكم تارة اخرى )) (116)
يعنى : (شما را از زمين آفريده ايم و هنگام مرگ (دوباره ) به زمين باز مى گردانيم . و شما را بار ديگر (در قيامت ) از زمين بيرون مى آوريم .
ب - (( والله انبتكم من الارض نباتا ثم يعيدكم فيها و يخرجكم اخراجا )) (117)
يعنى : ( خداوند شما را به شيوه خاصى از زمين رويانيد، سپس ‍ شما را به زمين برمى گرداند و (باز) در قيامت ، شما را به طرز مخصوصى از زمين خارج مى كند).
ج - (( فسيقولون من يعيدنا قل الذى فطركم اول مرة ... )) (118)
يعنى : (بزودى خواهند گفت كه كدام كس ما را به زندگى دنيا برمى گرداند؟ بگو: آن خدايى كه اول بار آفريده است ).
د - (( نحن قدرنا بينكم الموت و ما نحن بمسبوقين على ان نبدل امثالكم و ننشئكم فيما لا تعلمون و لقد علمتم النشاءة الاولى فلولا تذكرون )) (119)
يعنى : (ما مرگ را در ميان شما مقدر كرده ايم . و ما عاجز نيستيم از اينكه ديگران را به جاى شم تبديل كنيم و شما را در خلقتى كه نمى دانيد، به وجود آوريم . شما كه خلقت اول را دانسته ايد پس چرا از خلقت دوم را يادآور نمى شويد؟!!
و همچنين آياتى كه خلقت انسان را در آخرت ، به روئيدن علفها و درختان در دنيا، تشبيه مى كنند نظير:
ه - (( و نزلنا من السماء مباركا فانبتنا به جنات وحب الحصيد و النخل باسقات لها طلع نضيد رزقا للعباد و احيينا به بلدة ميتا كذلك الخروج )) (120)
يعنى : (از آسمانها آب با بركتى نازل كرديم و با آن ، باغها و دانه هاى دروشدنى را رويانيديم . و نخلهاى بلند كه ميوه آنها روى هم چيده شده رويانيديم ، براى روزى بندگان . و با آن آب ، ديار مرده را زنده كرديم . خارج شدن از قبرها نيز (در قيامت ) چنين است )
اين آيات شريفه حاكى از اين معناست كه انسانها در آخرت ؛ مانند علف از خاك خواهند روييد. همچنين است آيه نوزدهم از سوره روم ، آيه يازدهم از سوره زخرف ، آيه (57) از سوره اعراف ، و آيات پنجم تا هتم از سوره حج . شايد اين آيات را در يك فصل جداگانه و مستقل بررسى نماييم .
تمام اين آيات كه بررسى يا اشاره گرديد، درباره امكان معاد مى باشند؛ يعنى (معاد) امرى ممكن و معقول است . اينكه اگر كسى سؤ ال كند كه آيا بدنهايى كه در قيامت خواهد روييد، نظير اين بدنها خواهد بود يا عين آنها؟ پاسخ اين سؤ ال ، در فصل (عينيت انسان در دنيا و آخرت ) داده شده است كه اصل انسان روح اوست و روح هم بدون كمترين تغيير، باقى خواهد ماند.
ضرورت و وجوب معاد
گفتيم : قسمت دوم از آيات معاد، همانها هستند كه مى گويند: بايد معاد باشد، و آن حتمى است . والا عدالت و حكمت خداوند مخدوش خواهد بود. چون خدشه و اشكال در عدالت و حكمت خداوند محال است ، بنابراين اين وقوع قيامت ، حتمى و ضرورى مى باشد. از ابتدا مشيت الهى بر اين قرار گرفته است كه بعد از دنيا، آخرتى باشد. آياتى كه در اين زمينه مى باشند، بسيار است . و ما تنها آياتى را كه راجع به عدل و حكمت خداوند است ، نقل مى كنيم :
1 - (( افحسبتم انما خلقناكم عبثا و انكم الينا لاترجعون )) (121)
يعنى : (آيا گمان كرده ايد كه ما شما را عبث و بيهوده آفريده ايم . و شما به سوى ما باز نمى گرديد؟!
اين آيه شريفه مى فرمايد: اگر رجوع الى الله و معاد نباشد، خلقت انسان عبث و بيهوده خواهد بود.
2 - (( و ما خلقنا السماء والارض و ما بينهما باطلا ذلك ظن الدين كفروا فويل للذين كفروا من النار )) (122)
يعنى : (ما آسمان و زمين و آنچه را كه ميان آن دو مى باشد، باطل و بى هدف نيافريده ايم ، باطل بودن ، گمان كافران است پس واى بر كافران از آتش ) .
اين آيه شريفه مى فرمايد: اگر قيامت نباشد، خلقت آسمان و زمين و ديگر اشياء، باطل خواهد بود. آيه اول ، درباره خلقت انسان بود ولى آيه شريفه دوم ، راجع به كائنات است ؛ يعنى در صورت نبودن آخرت ، آفرينش آنها بيهوده است .
3 - (( و ما خلقنا السموات و الارض و ما بينهما لاعبين ما خلقناهما الا بالحق ولكن اكثرهم لايعلمون ان يوم الفصل ميقاتهم اجمعين )) (123)
يعنى : ( آسمانها و زمين و آنچه را كه در ميان آن دو مى باشد، عبث و بى هدف نيافريده ايم . آنها را جز به حق ، نيافريده ايم ، روز فصل و جدايى خوبان از بدان ، ميقات و وعده گاه همه آنان است .)
اين آيات شريفه نيز مى فرمايند: اگر قيامت نباشد، پس خداوند كائنات را بازيچه و بى هدف آفريده است !
4 - (( و ما خلقنا السموات و الارض و ما بينهما الا بالحق و ان الساعة لاتية فاصح الصفح الجميل )) (124)
يعنى : ( ما آسمانها و زمين و آنچه بين آن دو است را جز بحق نيافريده ايم . و يقينا قيامت خواهد آمد پس (از اين منكران ) اغماض ‍ كن اغماض خوبى ).
اين آيه شريفه مى فرمايد: خلقت به حق كائنات منوط به آمدن قيامت است و اگر قيامت نباشد خلقت حق نيست بلكه باطل مى باشد.
5 - (( و يتفكرون فى خلق السموات و الارض ربنا ما خلقت هذا باطلا سبحانك فقنا عذاب النار )) (125)
يعنى : (مؤ منان بعد از تفكر در خلقت آسمانها و زمين ، مى گويند: خدايا! اينها را باطل نيافريده اى تو پاكى از اينكه چيزى به باطل بيافرينى . پس ما را از عذاب آتش نگه دار (يعنى اگر آخرت نبود، خلقت كائنات ، باطل و بيهوده بود))
نتيجه :
خلاصه اين آيات آن است كه خداوند متعال چيزى را باطل ، بيهوده و بى هدف ، نمى آفريند. و محال است كه كار عبثى انجام دهد. و چون اين زندگى پر از رنج و بلا و دلهره و اضطراب ، نمى تواند هدف خداوند باشد و خداوند براى همين چند روز بلا و مصيبت ، انسان را بيافريند، بنابراين ، بايد آخرت و قيامتى باشد والا كار خداوند از خلقت انسانها، لغو و بيهوده خواهد بود. و چون آسمانها و زمين در رابطه با انسان آفريده شده است ، چنانچه مى فرمايد:
(( و هو الذى خلق السموات و الارض فى ستة ايام و كان عرشه على الماء ليبلوكم ايكم احسن عملا... )) (126)
بنابراين ، اگر آخرت نبود، خلقت كائنات نيز باطل و بيهوده مى شد. و اين كار بر خدا محال است . پس بايد آخرتى باشد.
ضرورت معاد از راه عدالت
اولا: بافت زندگى دنيا طورى است كه بسيارى از كارها مطابق عدالت به پايان نمى رسد؛ مثلا عده كثيرى از مردم ، در دنيا ظلم و ستم مى كنند و پا را از حريم خويش بيرون نهاده و حق ديگران را به ستم غصب مى كنند. و براى كسى حقى قائل نيستند. و سراسر زندگى چنين افرادى ، مشحون از انواع ظلمها، ستمها، بيدادها و جنايتها مى باشد. و سرانجام نيز بدون اينكه به سزاى عمل ظالمانه خويش ‍ برسند، چشم فرو بسته و از دنيا مى روند. اگر قيامت نباشد،پس ‍ حساب اين مظلومها چه خواهد شد. حق و حقوق اين مردم بيچاره وضعيتى كه توسط آن ستمگران به تاراج رفته است ، در كجا بايد گرفته شود. و يا عده زيادى از مردم كه طمعه هوسهاى زورمداران عالم گرديده اند، انتقام آنان در كجا بايد گرفته شود؟
ثانيا: بر فرض هم كه دست انتقام گريبان برخى از اين قاتلان و جنايتكاران را بگيرد، آيا امكان دارد يك جنايتكار را عوض هزاران انسانى را كه قربانى مطالع خويش نموده ، به سزاى اعمالش ‍ برسانند؟ مثلا صدام را كه قاتل بيش از صدها هزار انسان بى گناه مى باشد، چگونه مى توان انتقام اين همه انسانها را از او گرفت ؟ و چه كسى و كدام قانون مى تواند او را به كيفر تمام ظلمها و ستمهايش ‍ برساند؟
و يا مثلا (ترومن يهودى ) رئيس جمهور اسبق آمريكا، در دو شهر (هيروشيما و ناكازاكى ) حدود سيصد هزار انسان را ذوب كرد، وجود او چقدر توانايى دارد تا انتقام اين همه جنايت هولناك از او گرفته شود، مگر او يك بدن بيشتر است ؟!
و يا برعكس افراد فوق ، شخصيتهاى برجسته و هاديان الهى چون امام حسين - عليه السلام - و ساير شهداء كه در راه رضاى خداوند از جان گذشتند و دستورات الهى را به نحو احسن به انجام رساندند، پاداش بزرگ آنان را نمى توان در اين دنيا ادا نمود. چرا كه آنان جان خويش را براى رضاى خداوند فداى اسلام و قرآن نمودند، و خون پاكشان براى احياى دين مبين اسلام ، بر زمين ريخته شد. چگونه مى توان در اين دنياى فانى و حقير، پاداش آنان ادا شود. پس بايد قيامت و دنياى ديگرى باشد تا نيكوكاران به پاداش و بدكاران به كيفر برسند. و الا عدالت خداوند مخدوش مى گردد و امر و نهى پروردگار، پايه و ضمانتى نخواهد داشت .
وانگهى در صورت عدم وجود قيامت ، نيكوكاران با تبهكاران مساوى بلكه بدكاران برنده خواهند بود. مثلا ما يزيد بن معاويه را عنصرى پليد، آلوده و مغلوب مى دانيم اما امام حسين - عليه السلام - را انسانى والا و فاتح مى دانيم . اگر آخرت نباشد، يزيد با امام حسين - عليه السلام - نه تنها فرقى نخواهد داشت بلكه برنده هم خواهد بود چرا كه در دنيا به كام خود رسيد و به آرزوهاى خويش ‍ جامه عمل پوشيد و به ظاهر بر دشمنان خود فائق آمد، اينجاست ك در صورت عدم آخرت ، عدل الهى مخدوش مى شود و چون مخدوش شدن عدل خداوند محال است ، پس در وجود جهان آخرت ، ترديدى نيست و حتما خواهد بود.
ثالثا: اگر قيامتى نباشد، ديگر امر و نهى خداوند چه ضمانتى دارد؟ آنكه به دستور خداوند عمل نكند، چه سيلى اى خواهد خورد و آنكه عمل كند چه پاداشى دريافت خواهد كرد. آرى ، مجموعه اين علل و عوامل ، وجود قيامت را ضرورى نموده است . اينك به ذكر برخى از آياتى كه به روز قيامت اشاره دارند، مى پردازيم :
1- (( (ام نجعل الدين امنوا و عملوا الصالحات كالمفسدين فى الارض ام نجعل المتقين كالفجار))) (127).
يعنى : (آيا آنهايى را كه اهل ايمان و عمل مى باشند؛ مانند مفسدان قرار مى دهيم و يا متقين را مانند فاجران مى گردانيم ).
اين آيه شريفه در صورتى صحيح است كه آخرتى باشد و الا نه تنها بدكاران با نيكوكاران يكسان مى شوند بلكه بدكاران موفق تر خواهند بود؛ چون در دنيا به كاميابى كامل رسيده اند. و به هر آنچه اراده كرده اند، دست يافته اند.
2- (( ام حسب الدين اجترحوا السيئات ان نجعلهم كالدين امنوا و عملوا الصالحات سواء محياهم و مماتهم ساء ما يحكمون و خلق الله السموات و الارض بالحق و لتجزى كل نفس بما كسبت و هم لايظلمون )) (128).
يعنى : (آيا آنان كه گناهان را كسب كرده اند مانند كسانى كه اهل ايمان و عمل هستند قرار مى دهيم كه حيات و ممات هر دو گروه يكى باشد، بد قضاوت كرده اند! بلكه خداوند آسمانها و زمين را بحق آفريد، تا هر نفس با عمل خود مجازات شود. و آنها مظلوم نمى شوند).
اگر جهان آخرت نباشد، اين آيات نورانى ، قابل پياده شدن نيست . و عدل الهى جاى خود را پر نخواهد كرد. چون اين كار محال است ، پى وجود جهان آخرت ، حتمى خواهد بود.
3- (( ان الساعة اتية اكاد اخفيها لتجزى كل نفس بما تسعى )) (129).
يعنى : ( (خداوند متعال به حضرت موسى - عليه السلام مى فرمايد) جهان آخرت حتما خواهد آمد. آمدن آن را پنهان مى دارم تا هر كس به آنچه انجام داده است ، مجازات گردد).
يعنى پاداش نيكوكاران و مجازات نمودن تبهكاران ، در اين دنيا پياده نمى شود و عدل الهى جاى خود را نمى گيرد. پس بايد جهان آخرت وجود داشته باشد.
4- (( افمن كان مؤ منا كمن كان فاسقا لايستوون اما الدين امنوا و عملوا الصالحات فلهم جنات الماءوى ... و اما الدين فسقوا فماءواهم النار )) (130).
يعنى : (آيا آنكه مؤ من است مانند فاسق خواهد بود، نه آن دو گروه ، مساوى نخواهند بود. (در نتيجه ) اهل ايمان و عمل ، جايشان بهشت ... و اهل فسق و فساد، در آتش هستند).
اگر آخرت نمى بود، مؤ من و فاسق مساوى مى شدند، بلكه فاسق بالاتر از مؤ من بود. اين مطلب را با كلامى از مرحوم شهيد مطهرى ، به پايان مى بريم . او در توجيه اين آيات مى نويسد:
اينجا لازم است توضيحى درباره اين دو اصل (حكمت و عدالت ) بدهيم كه چگونه است كه عدل الهى و هم حكمت الهى ، حيات جاويدان را ايجاب مى كند. و چگونه است كه اگر فرض كنيم حيات جاويدانى در پى اين حيات محدود نباشد، كه هر كس به نتيجه جاويد كردارش برسد، آفرينش جهان و انسان ، هم از نظر عدل الهى غيرقابل توجيه است و هم از نظر حكمت الهى . از عدل الهى آغاز مى كنيم :
اگر حيات جاويدان در كار نباشد، مثل انسانهايى كه در نظام ايمان و عمل ، حركت كرده اند و انسانهايى كه در نظام ضد ايمان و عمل حركت كرده اند، مثل شاگردانى است كه برخى تكاليف خود را به نحو احسن انجام داده اند و برخى ديگر وقت خود را به بازيگوشى گذرانده اند. و معلم بخواهد همه آنها را از نمره محروم كند. اين محروميت ، ظلم است و برخلاف اصل عدل مى باشد.
اين مطلب را با بيانى ساده تر نيز مى توان ادا كرد و آن اينكه : خداوند مردم را دعوت كرده است به ايمان و نيكوكارى . مردم از لحاظ پذيرش اين دعوت ، دو گونه شده اند؛ برخى اين دعوت را پذيرفته و نظام فكرى و عملى و اخلاقى خود را بر آن تطبيق داده اند، و برخى ديگر نپذيرفته و به بدكارى و فساد پرداخته اند. از طرف ديگر مى بينيم كه نظام اين جهان بر اين نيست كه صد در صد نيكوكاران را پاداش بدهد و بدكاران را كيفر، بلكه برخى نيكوكاريها هست كه حيات انسان به آن پايان مى يابد و مجالى براى پاداش نيست . پس ‍ بايد جهانى ديگر باشد كه نيكوكاران پاداش كامل نيكوكارى خود را دريافت كنند و بدكاران كيفر كار خود را، وگرنه بر خلاف عدل الهى است .
و اما از نظر حكمت الهى : ما انسانها كارهايمان بر دو قسم است : كارهاى عبث و بيهوده كه نتيجه اى بر آن مترتب نيست . و ديگر كارهاى بخردانه و عقل پسند كه نتائج خوب و مفيدى به بار مى آورد... كار حكيمانه خداوند عبارت است از كارى كه مخلوق را به كمال لايق خود برساند. و نسبت دادن كار عبث به خداوند، آن است كه مخلوقى را بيافريند بدون آنكه مخلوق را به كمال لايقش ‍ برساند.
...اينجاست كه فكر بيهودگى و پوچى در آفرينش ، براى گروهى پيدا شده است . مى گويند جهان ، حكم قافله اى را دارد كه دائما در حركت است و منزل عوض مى كند. و هيچگاه به مقصد واقعى نمى رسد. هر مقصد به نوبه خود يك منزل است ؛ زيرا طبيعت از آن نيز عبور مى كند و آن را پشت سر مى گذارد. بديهى است كه يك حركت و يك سفر، آنگاه معنا و مفهوم پيدا مى كند كه يك مقصد واقعى در انتظار باشد. اما اگر همه مقصدها و منزلها عبارت باشند از رفتنها، و منزلها و رسيدنها نداشته باشد، اين حركت و اين سفر، جز بيهودگيها چيزى نيست .
...پاسخى كه قرآن مى دهد اين است كه : آرى ، اگر تنها طبيعت و دنيا بود و بس ، اگر همه زادنها براى مردن و همه روييدنيها براى زرد و خشك شدن بود... جاى اين اشكال و شبهه بود... اما هستى به دنيا محدود نمى شود. دنيا آخرت را به دنبال دارد. دنيا (رفتن ) و آخرت (رسيدن ) است . على - عليه السلام - مى فرمايد: (( الدنيا دار مجاز و الآخرة دار قرار )) (131) اگر جهان آخرت نبود، جهان ، مقصد نهايى نداشت ... و به اصطلاح قرآن ، خلقت و آفرينش ‍ (عبث ) و (باطل ) و (لعب ) بود، اما پيامبران آمدند كه جلوى اين اشتباه اساسى را بگيرند. و ما را به حقيقتى آگاه سازند كه ندانستن آن ، سراسر هستى را در نظر ما پوچ مى كند(132) (( افحسبتم انما خلقناكم عبثا و انكم الينا لاترجعون.

موضوعات مرتبط: قرآن شناسی
برچسب‌ها: قرآن شناسی
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : جمعه 8 / 7 / 1394


 

بحثى پيرامون اسراء و معراج

(اسراء و معراج ) دو شى ء جداگانه هستند و نبايد آن دو را يكى شمرد. (اسراء) آن است كه خداوند متعال حضرت رسول - صلى الله عليه و آله - را در يك شب ، از مسجد الحرام (مكه ) به مسجد اقصى (در بيت المقدس ) برد كه فاصله آن حدود 1200 كيلومتر است . و به قول زمخشرى در كشاف ، مسافت چهل شبانه روز راه است ولى معراج رفتن آن حضرت به آسمانهاست .
قرآن مجيد درباره اسراء، صريح و نص است . اما درباره معراج ، اشاراتى دارد. دليل معراج ، روايات متواتر از طريق شيعه و اهل سنت است .
توضيح اينكه : خداوند درباره اسراء و سير شبانه آن حضرت مى فرمايد: (( سبحان الذى اسرى بعبده ليلا من المسجد الحرام الى المسجد الاقصى الذى باركنا حوله لنريه من آياتنا انه هو السميع البصير )) . (101)
يعنى : (پاك و منزه است خدايى كه بنده اش (محمد صلى الله عليه و آله ) را در يك شب ، از مسجد الحرام به مسجد اقصى كه در اطراف آن ، بركت به وجود آورده ايم تا بعض از آيات خود را به او نشان دهيم ، خداوند شنوا و داناست ).
اين آيه شريفه نص و صريح است در رابطه با سير شبانه آن حضرت كه به طور اعجاز بوده است . منظور از آن ، نشان دادن آيات بود. اين آيات ، شايد خود اسراء و آثار انبياى بنى اسرائيل در بيت المقدس و يا آيات معراج باشد كه مى فرمايد: (( لقد راى من آيات ربه الكبرى )) (102) چون بنابر روايات ، (معراج ) بعد از (اسراء) بوده است .
اما درباره معراج ، لازم است آيات سوره نجم را در نظر بگيريم كه مى فرمايد: (( و النجم اذا هوى . ما ضل صاحبكم و ما غوى . و ما ينطق عن الهوى الا وحى يوحى علمه شديد القوى ذو مرة فاستوى و هو بالافق لاعلى ثم دنا فتدلى فكان قاب قوسين اوادنى فاوحى الى عبده ما اوحى ما كذب الفؤ اد ما ارى افتما رونه على ما يرى )) (103)
اين آيات شريفه ، نشان دهنده آن است كه جبرئيل از بالا و از آسمان به زمين فرود آمد و در قيافه انسانى ، ممثل شد. و بقدرى به حضرت نزديك گرديد كه فاصله اش با وى حدود دو متر بلكه كمتر شد. و آنگاه آنچه خداوند فرموده بود، براى حضرت ، بيان كرد. اگر فاصله دو سر قوس (كمان ) يك متر باشد. جبرئيل بقدر دو متر يا كمتر از دو متر، با حضرت فاصله داشته است .
جبرئيل در ناحيه بالا بود كه در آنجا ممثل به صورت آدم گرديد. و آن وقت به حضرت نزديك و نزديكتر شد: (دنا فتدلى ) (ما كذب الفؤ اد ما اءرى ) يعنى : قلب حضرت ، آنچه را كه چشمش ديده بود، انكار نكرد بلكه قلبش نيز يقين كرد كه او جبرئيل و فرشته وحى است . شما با آن حضرت در اين كار مراء و مجادله نكنيد. اما آيات بعدى ، ظهورشان در معراج است كه مى فرمايد:
(( و لقد راه نزلة اخرى عند سدرة المنتهى عهدها جنة الماءوى . اذ يغشى السدرة ما يغشى ما زاغ البصر و ما طغى لقد راى من آيات ربه الكبرى )) .(104)
يعنى : (رسول خدا -صلى الله عليه و آله - در نزول ديگر، جبرئيل را ديد. و آن ديدن در نزد (سدرة المنتهى ) بود كه بهشت ، جايگاه نيكوكاران نيز آنجاست . هنگامى او را ديد كه (سدرة المنتهى ) را مى پوشانيد. آنچه مى پوشانيد، چشم حضرت منحرف نشد و از حد ديدن خارج نگرديد، بلكه جبرئيل را ديد و آن يك (ديدن ) حقيقى بود. مقدارى از آيات بزرگ را نيز در آنجا ديد).
برخى احتمال داده اند كه خداوند چشم آن حضرت را قوى گردانيد و از زمين جبرئيل را در نزد سدرة المنتهى مشاهده كرد. ولى اين خلافت ظاهر است . بويژه با در نظر گرفتن رواياتى كه در ذيل اين آيات ، وارد شده است . در تفسير احسن الحديث (105)، آيات فوق را تفسير كرده و روايات آن را نقل نموده ام براى تشكيل مطلب ، به آنجا رجوع شود.
مرحوم مجلسى در بحار الانوار (106)، مى فرمايد: (( اعلم ان عروجه صلى الله عليه و آله الى بيت المقدس ثم الى السماء فى ليلة واحدة بجسده الشريف مما دلت عليه الايات و الاخبار المتواترة من طرق الخاصة و العامة ... و الاخبار الواردة فى هذا المطلب لا اظن مثلها ورد فى شى ء من اصول المذهب )) .
ناگفته نماند كه : منظور ما از نقل اين مطلب فقط بيان فرق بين اسراء و معراج بود والا مطالب مفصل است .
بحثى پيرامون (اسماء حسنى )
در قرآن مجيد، درباره خداوند متعال كلمه صفت و اوصاف نيامده است ، بلكه همه صفات حقتعالى با كلمه (اسم يا اسماء) آمده است ؛ مانند: (( والله الاسماء الحسنى فادعوه و ذروالذين يلحدون فى اسمائه سيجزون ما كانوا يعلمون )) (107)
يعنى : ( نامهاى نيكوتر از براى خداست ، خدا را با آنها بخوانيد و ترك كنيد آنان را كه در اسماء خدا الحاد مى كنند (و آنها را به مخلوقات نسبت مى دهند) بزودى با اعمالشان مجازات مى شوند).
(( قل ادعوا الله وادعوا الرحمن ايا ما تدعوا فله الاسماء الحسنى )) (108)
(( الله لا اله الاهو السماء الحسنى )) (109).
(( هوالله البارءى له السماء الحسنى يسبح له ما فى السموات و الارض و هو العزيز الحكيم )) (110).
اين آيات شريفه مى گويند كه نامهاى نيكوتر، مخصوص خداست . و در خداوند حقيقت است نه در ديگران . و از (( قل ادعوا الله او ادعواالرحمن )) به نظر مى آيد كه (رحمن ) با (الله ) مساوى است نه اسماء ديگر.
حقايق اسماء الله ، عالم را پر كرده است . و از تدبير هر گوشه اى از جهان ، يك يا چند اسم خداوند متجلى است . در دعاى كميل آمده است : (( و باسمائك التى ملاءت اركان كل شى ء )) خواندن خداوند با اسماء او، خواستن از مبداء و مشيتى است كه صفات و حقايق اسماء او در همه جا گسترده و متجلى است .
در قرآن مجيد، مجموعا 127 اسم از براى ذكر شده است . و آنها بنا به نقل تفسير الميزان (111) به ترتيب الفبا به قرار ذيل مى باشد:
الف : اله ، احد، اول ، آخر، اعلى ، اكرم ، اعلم ، ارحم الراحمين ، احكم الحاكمين ، احسن الخالقين ، اهل التقوى ، اهل المغفره ، اقرب و ابقى .
ب : بارى ، باطن ، بر، بصير و بديع .
ت : تواب .
ج : جبار و جامع .
ح : حكيم ، حليم ، حى ، حق ، حميد، حسيب ، حفيظ و حفى .
خ : خبير، خالق ، خلاق ، خير، خيرالماكرين ، خيرالرازقين ، خيرالحاكمين ، خيرالغابرين ، خيرالوارثين ، خيرالراحمين ، و خيرالمنزلين .
ذ: ذوالعرش ، ذوالطول ، ذوانتقام ، ذوالفضل العظيم ، ذوالرحمة ، ذوالقوة ، ذوالجلال و الاكرام ، ذوالمعراج .
ر: رحمن ، رحيم ، رؤ ف ، رب ، رفيع الدرجات ، رزاق و رقيب .
س : سميع ، سلام ، سريع الحساب ، و سريع العقاب .
ش : شهيد، شاكر، شكور، شديد العقاب و شديد المحال .
ص : صمد.
ظ: ظاهر
ع : عليم ، عزيز، عفو، على ، عظيم ، علام الغيوب و عالم الغيب و الشهادة .
غ : غنى ، غفور، غفار، غالب غافر الذنب .
ف : فالق الاصباح ، فالق الحب والنوى ، فاطر و فتاح .
ق : قوى ، قدوس ، قاهر، قهار، قريب ، قادر، قدير، قابل التوب و قائم على كل نفس بما كسبت .
ك : كبير، كريم و كافى .
ل : لطيف .
م : ملك ، مؤ من ، مهين ، متكبر، مصور، مجيد، مجيب ، مبين ، مولى ، محيط، مقيت ، متعال ، محيى ، متين ، مقتدر، مستعان ، مبدءى و مالك الملك .
ن : نصير و نور.
و: وهاب ، واحد، ولى ، والى ، واسع ، وكيل و ودود.
ه : هادى
در توحيد صدوق از حضرت رضا از پدرانش از اميرالمؤ منين از رسول خدا - صلى الله عليه و آله - نقل شده است كه فرمود: براى خداوند ( 99) اسم مى باشد كه هر كس خدا را به آنها بخواند، دعايش را مستجاب فرمايد.هر كس كه كه آنها را بشمارد، داخل بهشت مى شود، من آنها را در (قاموس قرآن ) ماده حسن ، ذيل عنوان (اسماء الحسنى ) نقل كرده ام .
در ميان آنها لفظ ( الله ) نيست ، زيرا هر يك از آن اسماء، به معناى خاصى دلالت دارد ولى لفظ (الله ) صفت ويژه اى در آن ملحوظ نيست ، بلكه جامع همه آنهاست .
در دعاى جوشن كبير - كه يكى از ذخاير تشيع است و حتى در ميان اهل سنت يافت نمى شود و شيعه بايد به آن مباهات كند - هزار اسم براى خداى تعالى نقل شده است ؛ زيرا آن دعا صدبند مى باشد. و در هر بند، ده اسم اسماء حسنى آمده است . و در هر بند، ترجيعى دارد كه : (( سبحانك يا لا اله الا انت ، الغوث الغوث خلصنا من النار يا رب ... ))
آن دعا از حضرت سجاد از پدرش ، از جدش على بن ابى طالب از رسول خدا - صلوات الله عليهم - نقل شده است كه حضرت در يكى از جنگها، زره سنگينى در برداشت و آزارش مى داد.آن حضرت خدا را خواند كه جبرئيل نازل شد و عرض كرد يا محمد؟ خدايت سلام مى رساند و مى گويد: اين زره را بركن و اين دعا را بخوان ، آن امان است براى تو و امت تو...
مرحوم مجلسى آن را در بحار (112) از بلد الامين كفعمى نقل كرده است . و در صفحه 384 آمده است كه امام حسين - عليه السلام - فرمود: (پدرم مرا وصيت كرد كه اين دعا را حفظ كنم و بزرگ بدانم . آن را بر كفن او بنويسم . و همچنين آن را به اهل بيت خود ياد بدهم . و آنها را بر خواندن آن دعا ترغيب كنم ).

موضوعات مرتبط: قرآن شناسی
برچسب‌ها: قرآن شناسی
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : شنبه 7 / 7 / 1394

 

لحظه ای درنگ در یک صلحِ تأمّل برانگیز تاریخی

امام مجتبی

جریان صلح حسنی و قیام حسینی، همواره مورد توجّه اندیشمندان و علاقمندان به تاریخ اسلام بوده است؛ چگونه می توان دو عملکرد و سیره مختلف را از دو امام و حجّت الهی یعنی امام حسن مجتبی و امام حسین علیهماالسّلام، تحلیل و هضم کرد؟ گفته می شود اگر به لحاظ تاریخی، جای این دو امام و حجّت الهی عوض می شد، امام حسین علیه السّلام صلح می کرد و حسن بن علی علیهماالسّلام، قیام؛ آیا همین طور است؟

 

 

فلسفه صلح امام از زبان مبارک امام

شخصی به نام ابوسعید خدمت امام مجتبی علیه السّلام عرض کرد: یابن رسول الله، چرا با معاویه صلح کردی در حالی که می دانستی حقّ با شماست و معاویه گمراه و ظالم است؟

امام فرمودند: ای ابوسعید، آیا من بعد از پدرم، امام مردم و حجّت الهی بر ایشان نیستم؟

عرض کردم: بله.

فرمودند: آیا رسول خدا صلّی الله علیه و آله درباره من و برادر من نفرمود: حسن و حسین امام هستند چه قیام کنند چه قیام نکنند؟

عرض کردم: بله.

فرمودند: بنابراین من امامم اگر قیام می کردم و باز هم امامم اگر قیام نمی کردم؛ ای ابوسعید، همان علّتی که بر اساس آن، رسول خدا صلّی الله علیه وآله با بنی ضَمرَه و بنی أَشجَع و با أهل مکه هنگام بازگشت از حُدَیبیّه، صلح کرد، به همان علّت، من با معاویه صلح کردم؛ با این تفاوت که آنها کافر به تنزیل قرآن کریم بودند و معاویه کافر به تأویل قرآن کریم... (1)

در توضیح سخن اخیر امام مجتبی علیه السّلام باید گفت، مقابلان رسول خدا صلّی الله علیه و آله اصل قرآن و نبوّت نبیّ گرامی اسلام را قبول نداشتند ولی مقابلان امام مجتبی علیه السّلام، به ظاهر، قرآن را قبول داشتند امّا در اینکه مراد و منظور خدای متعال از این آیات چیست و اینکه مصادیق آیات چه کسانی هستند، اختلاف نظر جدّی داشتند. همین مضمون در کلامی از امام امیرالمومنین علیه السّلام آمده است. ایشان می فرمایند: جنگ امروز ما سر تأویل قرآن کریم است.(2)

موضوعات مرتبط: لحظه ای تامل
برچسب‌ها: لحظه ای تامل
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : شنبه 7 / 7 / 1394

 

1.    تقلید؛ خزان زندگی
اندیشیدن، فکر کردن و ره یافتن سخت است. سخت است که عالم ماده را کنار بزنی و فراتر از آن، به چیزهایی بیندیشی که ماورای عالم ماده اند؛ 
واقعیت ها، حقیقت ها، حق و باطل ها. به خاطر همین، خیلی ها به جای اندیشیدن و فکر کردن، تقلید می کنند. دسته ای یا گروهی یا فردی را که به نوعی در نگاهشان برتر می نماید، برمی گزینند تا به جایشان فکر کند، نتیجه بگیرد و راه بنماید و حتی به این هم نمی اندیشند که آن فرد یا گروه حق است یا باطل؟
خیلی ها از سرِ سستی، تنبلی و راحت طلبی، به پیروی کورکورانه و تقلید جاهلانه ای بسنده می کنند که قدرت اندیشیدن را از آنان می گیرد و صاحبان این منش را به موجوداتی کاملاً دنیایی بدل می کند که نه توان تشخیص حق و باطل را دارند و نه توان انتخاب راه درست را
تقلیدهای کورکورانه، دیوار ستبری است که راه را بر نسیم حیات بخش اندیشه و فکر در زندگی می بندد و باغچه زندگی را خزان زده و بی ثمر می کند.

.    دست یابی به معرفت یقینی
آی آدم ها، آی آنها که بر کوهپایه های زندگی در جست و جوی حیات اید، چشمه زلالی از آب گوارای معرفت، بر قله های بلند تلاش و اندیشه جاری استبه هوش که به هرزآب ها و مانداب های پراکنده ظن و گمان دلخوش نکنید. چشمه سار معرفت آن بالاست
مباد عطشِ اندیشه هاتان را به هرزآب های ظن و گمان و اعتقاد
باطل سیراب کنید.
زینهار که به مانداب های ظن و گمان، دست از چشمه زلال معرفت حقیقی بدارید و از شناخت راستین و یقینیِ حقایق باز بمانید که مانداب های آلوده گمان ها و شک ها و اعتقادات بی مبنا، حیاتی به دست نمی دهد.
آی آدم ها، اگر در جست و جوی حیات اید، دلخوش به گمان نمانید، پا به پای اندیشه تان بکوشید و بالا بروید، تا قله بلند معرفت و یقین را دریابید که قطره ای از چشمه سار معرفت یقینی، حیات جاودانه تان می بخشد.

 

موضوعات مرتبط: لحظه ای تامل
برچسب‌ها: لحظه ای تامل
 
 
این وب سایت جهت بسط وگسترش فرهنگ قرآنی ، با لا بردن سطح آگاهیهای دینی اعتقادی تربیتی