تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان ندای وحی و آدرس nedayevahi.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 5429
بازدید دیروز : 70777
بازدید هفته : 84655
بازدید ماه : 137933
بازدید کل : 10529688
تعداد مطالب : 16946
تعداد نظرات : 80
تعداد آنلاین : 1


Alternative content


حدیث موضوعیاک مهدویت امام زمان (عج)اک آیه قرآناک
 
 
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : چهار شنبه 21 / 10 / 1394

بزم شیدایی کائنات است و ملائک هل هله کنان و پای کوبان، غرق در هیاهو و شادی. که منظومه هستی، مفتخر شده است به قدوم مبارک حضرت آفتاب. به مناسبت این ایام فرح بخش و فرخنده،  مجموعه ای از استشهادهای ظریف قرآنی را گرد آورده ایم که مشتمل است بر پاره ای نکات و لطایف حکمی. امید که در این روزهای عزیز، جانمان به نور هدایت قرآن، بیش از پیش، منور گردد.

گردآوری و تنظیم: شکوری

لطیفه های قرآنی

یک. داستان مردی که اغلاط قرآن را اصلاح کرد!

شهید مطهری در کتاب "آشنایی با قرآن" می گوید: مردی خط خوبی داشت، یک آقایی می خواست او یک نسخه از قرآنی را با خط خوش خودش برایش بنویسد (قدیم که چاپ نبود، استنساخ می کردند) گفت: تو خیلی خط خوبی داری، بنویس. او هم آمد یک قرآنی برای او نوشت و با کاغذ اعلا و خط کشی عالی و خط خوب تحویل داد. آن شخص گفت: این "قرآن" بی غلط بی غلط است؟ گفت: بلی، ولی دو سه جا بود که من خودم به نظرم آمد که باید اصلاح شود، دیدم آن جور درست نیست.

در یک جا دیدم نوشته: «شغلتنا اموالنا و اهلونا؛ اموال ما و کسانمان ما را از همراهی با شما مشغول داشت» (فتح/ 11). در "قرآن" که غلط نمی تواند وجود داشته باشد، نوشتم: «شدرسنا اموالنا و اهلونا». یک جای دیگر دیدم که نوشته است: «و خر موسی صعقا؛ "موسی" بیهوش افتاد» (اعراف/ 143)، من دیدم "موسی" که خر نداشته، آن "عیسی" بوده که خر داشته است، آن را «خر عیسی صعقا» کردم.

یک جای دیگر هم دست بردم، دیدم غلط است و درستش را نوشتم. دیدم نوشته است: «ساریکم دار الفاسقین؛ و بزودی جایگاه فاسقان را به شما نشان خواهم داد» (اعراف/ 145)، (ساریکم را ساریکم خوانده) من خودم اهل "ساری" هستم، "ساری" دارالمومنین است، نوشتم: «ساریکم دار المومنین».(1)

دو. سه تا حمد و سوره داریم!

نقل کرده اند که: مرحوم حاج محمد کلباسی بسیار محتاط بود و احیاناً اگر کسی برای ادای شهادت به نزد ایشان می آمد مسأله ای از او سؤال میکرد اگر جواب صحیح می داد شهادت او را می پذیرفت.
روزی شیخ شیپور - یکی از دلقک های ناصر الدین شاه - را برای ادای شهادتی خدمت ایشان آوردند. 
ایشان فرمودند: حمد و سوره خود را بخوان. شیخ شیپور می گوید: کدام حمد و سوره را؟ می فرماید: ما که جز یک حمد و سوره نداریم. می گوید: چرا! ما سه حمد و سوره داریم یک حمد و سوره ای که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم خواند که نه شما می توانید بخوانید، نه من. یک حمد و سوره ای که شما می خوانید و من نمی توانم بخوانم یک حمد و سوره ای هم که من می خوانم و شما نمی توانید بخوانید. ایشان از سخن آن دلقک خوشش آمده و شهادت او را قبول کردند. (2)

 

موضوعات مرتبط: دانستنی ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : سه شنبه 20 / 10 / 1394

ویژگی های والدین افراد موفق

تمام والدین آرزو دارند تا فرزندانشان در زندگی با هیچ مشکلی مواجه نشوند و دوران تحصیل خود را با موفقیت پست سر گذاشته و در دنیای کسب ‌و کار موفقیت‌های چشمگیری را کسب کنند.

 

با این ‌حال که امکان ارائه دستورالعمل یکسان برای همه والدین وجود نداد، اما نتایج تحقیقات روانشناسی به برخی از عوامل مؤثر در تربیت درست فرزندان اشاره کرده است. در ادامه می توانید با برخی از ویژگی‌های مشترک والدین افراد موفق آشنا شوید:

 

ایجاد شرایط برای فرزندان جهت تحصیل در سنین پایین تر

بررسی ۳۵۰۰۰ کودک زیر ۶ سال در آمریکا، کانادا و انگلیس نشان داد برخورداری از مهارت های ریاضی در سنین پایین کمک بسیار بزرگی به پیشرفت افراد خواهد کرد.

 

گرِگ دانکن، نویسنده و محقق دانشکاه نورث وسترن، در یکی از مصاحبه های خود گفت « اهمیت بسیار بالای کسب دانش ریاضی در سنین پایین – شروع مدرسه با شناخت اعداد، ترتیب آن ها و مفاهیم ابتدایی ریاضی – از نتایج بسیار شگفت انگیز مطالعات است. برخورداری از دانش ریاضی نه تنها باعث کسب مهارت های بالا در ریاضیات می شود، بلکه باعث می شود تا فرد در بزرگسالی از توانایی درک مطلب بالایی برخوردار شود.

 

شرایط اجتماعی و اقتصادی بالاتر

بسیاری از بچه ها در فقر بزرگ می شوند و این باعث می شود تا قادر به بهره گیری از تمام استعدادها و توانایی های خود نباشند.

 

نتایج تحقیقات دانشگاه استنفورد نشان می دهد که تفاوت عملکرد بین فرزندان قشر پردرآمد و کم درآمد جامعه ۳۰ تا ۴۰ درصد بیشتر از تفاوت میان بچه هایی است که ۲۵ سال پیش متولد شده اند. وضعیت اقتصادی و اجتماعی والدین حتی روی عملکرد تحصیلی بچه ها نیز تاثیر دارد.

 

بسیاری از موفقیت های علمی و اکتشافات افراد نتیجه شرایط تحصیلی خوب آن هاست که خود تا حد زیادی به وضعیت اقتصادی اجتماعی خانواده ها بستگی دارد.

 

انتظارات بالا

نتایج تحقیق پروفسور نیل هالفون از دانشگاه کالیفرنیا، لس آنجلس نشان می دهد که میزان انتظارات والدین تأثیر بسیار زیادی روی میزان موفقیت تنها در آینده دارد.

 

او بیان کرد:

« والدینی که انتظار دارند فرزندان آن‌ها تحصیلات دانشگاهی داشته باشند، بدون در نظر گرفتن میزان درآمد و وضعیت مالی خود سعی می‌کنند تا شرایط ورود به دانشگاه را برای آن‌ها فراهم سازند. بنابراین فرزندان طبق انتظارات پدر و مادر خود رشد می کنند.»

 

سطح تحصیلی بالاتر

بر اساس نتایج تحقیقات اخیر، فرزندان مادرانی که تحصیلات متوسطه را پشت سرگذاشته و یا وارد دانشگاه شده اند، به احتمال بیشتر از این تحصیلات برخوردار خواهند شد. بنابراین تحصیلات و سطح سواد پدر و مادر به عنوان عاملی مؤثر در ترغیب بچه ها به ادامه تحصیل محسوب می شود. بیشتر فرزندانی که از مادر ۱۸ سال یا کمتر متولد شده اند، معمولا موفق به اتمام تحصیلات متوسطه و ورود به دانشگاه نشده اند.

 تهیه و تنظیم: مریم فروزان کیا

موضوعات مرتبط: تربیتی
برچسب‌ها: تربیتی
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : سه شنبه 20 / 10 / 1394


یکی از بهترین انواع تنبیه برای کودکان

کودک

تنبیه کودک نقش مهمی در تربیت او دارد. اما تنبیه باید به صورت درست و صحیح انجام گیرد. باید بدانید  همان ‌قدر که تنبیه می‌تواند در تربیت کودک مؤثر باشد، به همان اندازه نیز می‌تواند تأثیر منفی در تربیت او داشته باشد.

 

بنابراین باید توجه داشت كه این امر روش‌های خاص خود را دارد و در صورت نادرست انجام شدن آن، کودک آسیب‌های روانی زیادی را متحمل می‌شود که این موضوع به هیچ عنوان قابل پذیرش نیست. والدین و همچنین معلمین باید به این مسئله توجه داشته باشند که تنبیه نادرست باعث ایجاد مشکلات روحی و روانی در کودک می‌شود. بنابراین انتخاب تنبیه مناسب با رفتار غلط كودك، خود بسیار دارای اهمیت است.

 

یکی از بهترین انواع تنبیه، تنبیه کلامی است

در این نوع از تنبیه والدین می‌توانند فرزند خود را از یك سری امتیازات مثل تماشای برنامه‌های تلویزیونی، رفتن به منزل دوستان یا خرید وسایل خوشحال كننده و… محروم كنند.

 

به طور كلی اگر می‌خواهید فرزندان‌تان خود را انسان‌هایی با ارزش تصور کنند باید آن ها را با تمام نقاط ضعف و کاستی‌هایشان بپذیرید و به آن ها ایمان داشته باشید. در غیر این صورت فقط تعداد کمی از آن ها ممکن است به خودشان اعتقاد پیدا کنند. همچنین یاد بگیرید تا شخصیت آن ها را از رفتارهایشان جدا کنید. ما باید به آن ها ثابت کنیم بدون توجه به آنکه چگونه عمل می‌کنند، آن ها را دوست داشته و برای آن ها به عنوان یک فرد ارزش و احترام قائلیم.

 

از آنجا که نیاز به امنیت، تعلق داشتن و دوست داشته شدن از نیازهای اساسی هر انسانی است و هر کودکی برای داشتن احساس امنیت باید حداقل یک نفر را دوست داشته باشد و توسط یک نفر دوست داشته شود، تنبیه، به ویژه عیب‌جویی موجب می‌شود کودکان احساس کنند غیرقابل دوست داشتن هستند.

کودک

بچه‌ها باید باور کنند که کسی برای آن ها اهمیت و احترام قایل است، باید باور کنند که کسی نسبت به آنان متعهد است و به اندازه کافی دلسوز آن هاست و به شادی آن ها فکر می‌کند. آنان باید احساس کنند که دوست‌داشتنی هستند.

 

آن ها نیاز دارند که بدانند چه کاری را باید انجام دهند، نه این که چه کاری را نباید انجام دهند، آنان نیاز دارند که احساس کنند انسان‌های مفیدی هستند، دوست دارند بشنوند که موجب خوشحالی والدین‌شان شده‌اند و مایلند سعی و تلاش زیاد آن ها مورد توجه والدین‌شان قرار بگیرد. کودکانی که به آن ها بی‌اعتنایی می‌شود، نمی‌توانند حس کنند که عزیز شمرده می‌شوند، زیرا مورد توجه قرار نمی‌گیرند. پس آن ها را به رسمیت بشناسیم و برایشان ارزش و اهمیتی درخور قایل شویم.

 

تنبیه بدنی

تنبیه بدنی به هر شکلی که باشد قطعا بین شما و فرزندتان دیوار و حائل ایجاد می‌کند. خود ما از کسانی که به نوعی سعی می‌کنند به ما آسیب برسانند نفرت داریم. به هر حال این طبیعت انسان است و پدر و مادر باید بدانند تاثیر انضباطی تنبیه بدنی، سطحی و موقتی است.

 

برای ایجاد یک پیوند دائمی با فرزندتان باید در کنار آموزش نظم و انضباط، به او احترام هم بگذارید. تنبیه بدنی مولد احساس ترس است و برای همیشه بین والدین و فرزندان فاصله می‌اندازد. بسیاری از والدین اغلب به یاد نمی‌آورند که خودشان در دوران کودکی تا چه اندازه از تنبیه شدن متنفر بوده‌اند. شیوه‌های مثبت و متعددی برای نزدیک شدن به کودک و یادآوری اشتباهاتی که مرتکب شده وجود دارد. از کتک زدن کودک هیچ چیز عایدتان نمی‌شود.

 

موضوعات مرتبط: تربیتی
برچسب‌ها: تربیتی
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : سه شنبه 20 / 10 / 1394

بازی های کودکان، از تیله تا تبلت

بازی

دنیای کودکی بدون بازی و خیال اصلا معنا و مفهومی ندارد و تمام کودکان دنیا از بازی لذت می برند اما در این میان یک تفاوت عمده وجود دارد؛ نوع بازی کودکان! بازی های بچه های دیروز تیله بازی و الاکلنگ و گرگم به هوا بود، در حالی که بچه های امروز بازی با تبلت و رایانه را بیشتر ترجیح می دهند.

 

بازی های دیروز خیلی ساده بودند اما خیلی از بازیکنان آن که امروزه آدم های موفقی شده اند، آثار تربیتی و اجتماعی آن بازی ها را مثبت ارزیابی می کنند. در «پرونده خانواده» این هفته، آثار تربیتی و اجتماعی بازی های قدیم و جدید را با هم مقایسه کرده ایم و کارشناسان «سلامت» نیز از روزهای کودکی خود برایمان گفته اند.

 

بازی های دیروزی اجتماعی تر بودند

در گذشته بعضی از بازی ها روی عملکرد جسم و نوع حرکات بچه ها تاثیر می گذاشت مانند بازی یه قل دو قل که برای تمرکز و توجه بچه ها مفید بوده از طرفی کودکان با انجام بازی های گروهی مهربانی و صمیمیت را با هم تقسیم می کردند که همین مشارکت آن ها را از منزوی بودن در می آورد و از این طریق خیلی چیزها می آموختند در حالی که بازی بچه های امروزی بیشتر تک نفره است و بچه ها انگیزه ای برای دور هم جمع شدن ندارد.

 

حتی در این سال ها پرداختن به سرگرمی مشاعره که بسیار روی تقویت هوش کودکان اثر دارد، کم شده و جای آن را به بازی های کامپیوتری داده است. می توان به خانواده ها توصیه کرد که حتما طی هفته کودکانشان را به پارک ها یا فضاهایی که بچه ها می توانند در آن ها بازی کنند، ببرند تا کمتر احساس تنهایی کنند چون امروزه دیگر مثل گذشته بچه ها در کوچه و خیابان با هم بازی نمی کنند و والدین بچه هایشان را برای بازی به خارج از خانه نمی فرستند به همین دلیل حداقل باید هفته ای یک بار بچه ها را همراهی کنیم چون اگر آن ها را در خانه تنها رها کنیم، روز به روز منزوی تر و تنهاتر خواهند شد و در آینده هم روابط اجتماعی خوبی با دیگران نخواهند داشت. بازی های دیروز حداقل این مزیت را داشتند که همه بچه های محل را دور هم جمع کنند.

دکتر نسرین امیری، عضو هیات علمی دانشکده توانبخشی و علوم بهزیستی

 

بازی
بازی های دیروزی پر تحرک تر بودند

بازی های دیروز و امروز از ۴ جهت با یکدیگر متفاوت هستند؛ از نظر تکنولوژی و دیگری از نظر کارکرد. در گذشته بیشتر بچه ها با توپ یا عروسک های پارچه ای بازی می کردند در حالی که بچه های امروز با تکنولوژی سر و کار دارند. البته ناگفته نماند که بازی های امروز چون هم پیشرفته تر هستند و هم جذاب ترند، بچه ها با بیشتر مجذوب آن ها می شوند و به همن دلیل کمتر از بازی های قدیمی و دسته جمعی استقبال می کنند.

 

حسن بازی های قدیمی در این بود که تحرک زیادی را می طلبید مثل بازی «گرم به هوا» یا «دست رشته» اما بچه های امروز کم تحرک تر شده اند و پشت میز رایانه شان بازی می کنند برای همین چاقی مفرط بین کودکان رو به افزایش است. ضمن این که به نظرم بازی های امروز کودکان را به سمت فردگرا بودن سوق می دهد. البته این اتفاق مختص کشور ما نیست و در تمام دنیا این وضعیت وجود دارد. از طرفی، به قول جامعه شناسان نمی توانیم تحولات را نادیده بگیریم و به گذشته برگردیم چون غیر ممکن است ولی حداقل می توانیم با ایجاد فضای صمیمانه کودکانمان را از تنهایی نجات دهیم و به آن ها کمک کنیم تا هوش خود را تقویت و خلاقیتشان را بیشتر و بهتر کنند چرا که مطمئنا بچه های امروز می توانند طراحان بزرگ فردا باشند و دنیا را در دست خود بگیرند.

 

دکتر محمد مهدی لبیبی، رئیس واحد پژوهش های رادیو


موضوعات مرتبط: تربیتی
برچسب‌ها: تربیتی
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : دو شنبه 19 / 10 / 1394

درس بيستم
نبوت عامه (بخش ششم)
مقصود از ذنب در سوره فتح چيست؟
انا فتحنا لک فتحا مبينا ليغفر لک الله ما تقدم من ذنبک و ما تاخر ما فتح کريم براي تو فتحي آشکار تا بپوشانيم ذنب گذشته تو را... 1. اين هم از مواردي است که تصور شده قرآن نسبت گناه به پياخمبر عزيز اسلام داده و سپس بخشيده شده است در اين مورد نيز معاني اصلي ذنب و غفران در نظر گرفته نشده است و متاسفانه از اصل معني غفلت شده است.
فرهنگ عرب معناي اصلي و مفهوم اصلي و مفهوم کلي ذنب را دنباله يا اثر و به عبارت ديگر نتيجه و عکس العمل مي داند المنجد مي نويسد: ذنب ذنبا: تبعه فلم يفارق اثره ذنب عبارت است از نتايج عمل و آثاري که از آن جداُ نمي گردد، و اينکه به گناه ذنب گفته مي شود به علت اين است که گناه دنباله عمل نادرست و اثر و نتيجه آنست. بنابراين با توجه به معنايي که قبلا براي غفران (پوشش) بيان کرديم معناي آيه روشن مي شود براي توضيح بيشتر به حديثي توجه کنيد:
امام رضا عليه السلام در توضيح آيه مذکور فرموده اند: از نظر مشرکين مکه هيچ فردي گناهش بيشتر از پيغمبر اسلام نبود زيرا هنگاميکه آن حضرت قوم خود را به توحيد و خداي يگانه دعوت مي کرد آنها داراي سيصد و شصت بت بودند و آنها را عبادت مي کردن، پس وقتي حضرت آنها را به خداي يگانه خواند بسيار بر آنها گران آمد و گفتند آيا خدايان متعدد را يک خدا قرار داد؟ همانا اين چيزي شگفت آور است ما چنين چيزي نشنيده ايم پس برويد و بر عبادت بتها بمانيد.
پس زماني که خداوند مکه را براي پيامبر خود فتح کرد به او فرمود: انا فتحنا لک ... يعني فتحي آشکار براي تو کرديم تا بپوشانيم براي تو آن ذنبي که در نزد مشترکين داشتي و آنها را به خداي يگانه خوانده بودي، زيرا روز فتح مکه جمعي از مردم مکه مسلمان شدند و بعضي خارج شدند و آنها هم که ماندند قدرت نداشتند که يگانگي خداوند را انکار کنند پس گناه و ذنبي که مردم مکه براي پيغمبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم مي شمردند با پيروزي و غلبه آن حضرت بر آنان پوشيده شد و مستور گرديد.2
پيامبران همراه تاريخ
از نظر قرآن تاريخ انسان با تاريخ وحي و نبوت يکي است و از همان زمان که بشر پديد آمده وحي نيز به عنوان برنامه تکامل او وجود داشته است. و ان من امه الا خلا فيها نذير هيچ امتي در تاريخ نبوده مگر اينکه هشدار دهنده اي داشته است.3
حضرت علي عليه السلام مي فرمايد: و لم يخل الله سبحانه خلقه من نبي مرسل او کتاب منزل او حجه لازمه او محجه قائمه... خداوند در طول تاريخ هيچگاه جامعه بشر را از پيامبر يا کتابي آسماني يا برهاني محکم و يا راهي متين و استوار خالي نگذاشته است. 4 و در خطبه 93 از آنجناب نقل شده که فرمودند: کلما مضي منهم سلف قام منهم بدين الله خلف حتي افضت کرامه الله سبحانه تعالي الي محمد صلي الله عليه و آله. هر گاه پيامبري رسات خويش به پايان رسانده و از دنيا رفت پيامبر ديگري براي بيان دين خدا بر مي خواست و اين روش همچنان ادامه داشت تا کرامت خداوند متعال به محمد صلي الله عليه و آله و سلم تعلق گرفت.
تعداد پيامبران
عن ابي جعفر عليه السلام قال: قال رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم ... کان عدد جميع الانبياء ماه الف نبي و اربعه و عشرين الف نبي خمسه منهم اولوا العزم: نوح و ابراهيم و موسي و عيسي و محمد صلي الله عليه و آله... رسول خدا صلي الله علي و آله و سلم فرمود: تعداد همه پيامبران يکصد و بيست و چهار هزار نفر است که پنج نفر از آنان اولوالعزم هستند: نوح، ابراهيم، موسي، عيسي، محمد صلي الله عليه و آله و سلم.
روايت ديگري به همين مضمون در بحار الانوار جلد 11 ذکر شده است.5
از نظر قرآن کريم اعتقاد به همه پيامبران ضروري و لازم است: قولوا آمنا بالله و ما انزل الينا و ما انزل الي ابراهيم و اسماعيل و اسحق و يعقوب و الاسباط و ما اوتي موسي و عيسي و النبيون من ربهم لا نفرق بين احد منهم و نحن له مسلمون بگوييد ايمان آورديم به خداوند و آنچه نازل شده براي ابراهيم و اسماعيل و اسحق و يعقوب و فرزندانش و آنچه موسي و عيسي و پيامبران از طرف خدا آوردند فرقي بين آنها نمي گذاريم و ما تسليم خدا هستيم.6
تمرين:
1 ـ مقصود از ذنب و غفران در اول سوره فتح چيست؟
2 ـ تعداد پيامبران و اسامي اولواالعزم را بيان کنيد؟


1 ـ سوره فتح، آيه 1.
2 ـ تفسير برهان، جلد 4، صفحه 193.
3 ـ سوره فاطر، آيه 25.
4 ـ نهج البلاغه، خطبه اول.
5 ـ بحار الانوار، جلد 11، صفحه 41.

موضوعات مرتبط: اعقاید شناسی
برچسب‌ها: اصول عقاید
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : دو شنبه 19 / 10 / 1394

درس نوزدهم
نبوت عامه (بخش پنجم)
آيا قرآن به پيامبران نسبت گناه داده است؟
بعد از بحث درباره عصمت پيامبران اين سوال مطرح مي شود که مقصود از: ذنب، عصيان و ظلم بر نفس که درباره بعضي پيامبران در قرآن آمده چيست؟ براي روشن شدن مطلب به چند نکته بايد توجه کنيم:
1 ـ مقصود از عصمت انبياء همان گونه که قبلا توضيح داديم اين است که انبياء کار حرام و گناه نمي کنند اما کاري که ترک آن بهتر است ولي انجام آن حرام نيست از انبياء گذشته ممکن و جايز است و هيچ منافاتي با عصمت آنان ندارد.
2 ـ نکته مهم توجه کردن به معناي صحيح کلمات قرآن است زيرا قرآن بر لغت عرب نازل شده است و بايد ديد که فرهنگ عرب کلمات قرآن را چگونه معني کرده است ولي متاسفانه گاهي در اثر بي توجهي به اين مهم برخي آيات قرآن نادرست معني مي شود.
3 ـ توجه جدي به تفسيرهايي که از اهل بيت عصت و طهارت عليهم السلام براي آيات قرآن شده است، زيرا آنان مفسر اصلي قرآنند.
ما اکنون به چند مورد از آياتي که بعضي تصور کرد هاند در آنها به پيامبران نسبت گناه داده شده اشاره مي کنيم تا رفع اشکال گردد.
الف ـ و عصي آدم ربه فغوي: بعضي اين آيه را اينگونه معني کرده اند: آدم معصيت کرد پروردگار خود را پس گمراه شد در حاليکه معناي صحيح آيه چنين است: و نافرماني کرد آدم پروردگارش را پس بي بهره شد.
مرحوم طبرسي در مجمع البيان ذيل آيه مي گويد: آدم مخالفت نمود امر پروردگارش را پس از ثواب آن بي بهره شد و مراد از معصيت و عصيا، مخالفت با امر است خواه آن امر واجب باشد يا مستحب، محدث قمي در سفينه البحار، واژه عصم از مرحوم مجلسي چنين نقل مي کند: ان ترک المستحب و فعل المکروه قدسمي ذنبا ترک مستحب يا انجام مکروه را نيز گاهي ذنب و عصيان مي گويند.
براي اثبات آنچه گفته شد ابتدا به لغت مراجعه مي کنيم: المنجد (يکي از فرهنگهاي مشهور) مي نويسد عصيان ترک اطاعت و فرمانبرداري نکردن است و همچنين يکي از معاني غوي: (خاب) يعني بي بهره شدن و دچار ضرر شدن است.
اگر به داستان آدم و حوا در اين مورد توجه شود معلوم مي شود که منظور از عصيان (عصي) انجام حرام يا ترک واجب نبوده است.
عصيان آدم چه بود؟
قرآن داستان را اينگونه بيان مي کند: ما به آدم گفتيم: شيطان دشمن تو و همسر تو است پس بيرون نکند شما را از بهشت،تا در رنج و زحمت قرار گيريد، پس شيطان آدم را وسوسه کرد و آنها از آن درخت خوردند پس لباسهاي بهشتي از بدنشان فرو ريخت (پس آدم نافرماني کرد و از درخت نهي شده خورد و در نتيجه از نعمتهاي بهشت بي بهره شد). 1
همانگونه که ملاحظه مي کنيد نهي خداوند نسبت به آدم و حوا فقط جنبه ارشاد و راهنمايي داشت و نخوردن از درخت فقط شرطي بود براي جاويد ماندن در بهشت.

موضوعات مرتبط: اعقاید شناسی
برچسب‌ها: اصول عقاید
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : دو شنبه 19 / 10 / 1394

درس هجدهم
نبوت عامه (بخش چهارم)
عصمت پيامبران
يکي از مهمترين ويژگيهاي انبياء، معصوم بودن آنهاست، عصمت در لغت به معناي منع، حفظ، جلوگيري و پيشگيري از ناملايمات است و در مباحث عقيدتي وقتي عصمت انبياء و يا امامان مطرح مي شود يعني مصونيت آنها از گناه و مصونيت آنها ار خطا و اشتباه، بنابراين انبيا و امامان نه گناه مي کنند و نه فکر گناه و هيچگاه از آنها اشتباه سر نمي زند.
سوال: چرا انبياء بايد معصوم باشند و از خطا و اشتباه معصوم باشند؟
ج 1 ـ هدف از بعثت انبياء تربيت و راهنمايي انسانهاست و معلوم مي باشد که در تربيت عمل مربي بيش از گفتار و راهنمائيهاي او موثر است پس اگر مربي خودش گرفتار گناه و آلودگيها شود چگونه مي تواند ديگرنان را بر حذر دارد.
ج 2 ـ انبياء که مربيان واقعي بشر هستند بايد مورد اعتماد و پذيرش مردم باشند و به قول مرحوم سي دمرتضي، کسيکه درباره او او احتمال آلودگي مي دهيم و اطمينان نداريم که خود را به گناه آلوده نمي کند هرگز با قلبي آرام به گفته هايش گوش نمي دهيم و به همين دليل انبياء بايد از خطا و اشتباه مصون باشند زيرا خطا و اشتباه موجب بي اعتمادي مردم مي شود و آنها بايد مورد اعتماد باشند.
فلسفه عصمت
چگونه ممکن است انساني در برابر گناه معصوم باشد و حتي فکر و خيال انجام گناه در وجودش راه پيدا نکند؟ در پاسخ اين سال مي گوييم خود ما در اموري که علممان از مغز به دل رسيد و به اصطلاح به يقين رسيديم مرتکب خلاف و خطائي نمي شويم. آيا هيچ انسان عاقلي به فکر خوردن آتش و کثافات مي افتد؟ آيا هيچ انسان با شعوري خود را در گودالي از آتش مي اندازد يا کاسه اي پر از سم و زهر را مي نوشد؟ حتما درجواب اين سوالات خواهيد گفت هيچ عاقلي اين کارها را نکرده و حتي آرزو يا فکر آنرا هم در سر ندارد و اگر کسي چنين کرد مبتلا به يک نوع بيماري است.
در نتيجه هر انسان عاقل در برابر چنين اعمالي يک نوع مصونيت و يا به تعبير ديگر يک نوع عصمت دارد و اگر از شما بپرسند چرا انسان در مقابل اين کارها معصوم است مي گوييد به علت اينکه عيب و ضرر حتمي آنها را يقين و باور دارد و مي داند که ارتکاب آن اعمال جز نابودي و نيستي چيزي به دنبال ندارد بنابر اين اگر انساني به مفاسد و زيانهاي گناه يقين و باور پيدا کند با غلبه نيروي عقل بر شهوات هرگز گرد گناه نمي گردد و حتي فکر آنرا در مغز راه نمي دهد.
چنين انساني چنان به خدا و دادگاه عدل او ايمان و يقين دارد که گويي همه آنها را در برابر چشمان خود مي بيند براي چنين کسي گناه و حرام همان آتش و همان زهر کشنده است پس هرگز به آن نزديک نگشته و فرار مي کند.
پيامبران الهي با اين يقين و اعتماد که به نتيجه و آثار گناه داشتند نه تنها از گناه بلکه از فکر گناه نيز معصوم بودند.
جالب است براي توجه به اثار عمل و جديت در خوبيها و ترک گناهان به روايتي از علي عليه السلام دقت کنيم: من ايقن انه يفارق الاحباب و يسکن التراب و يواجه الحساب و يستغني عما خلف و يفتقر الي ما قدم کان حريا بقصر الامل و طول العمل هر کس يقين پيدا کند که حتما از دوستان جدا مي شود و در خاک ساکن مي شود و با حساب روبرو مي شود و از آنچه گذاشته بي نياز و به آنچه پيش فرستاده محتاج مي شود حتما آرزويش کوتاه و عملش طولاني مي گردد. 1
عصمت انبياء و امامان اکتسابي يا خدادادي است؟

موضوعات مرتبط: اعقاید شناسی
برچسب‌ها: اصول عقاید
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : یک شنبه 18 / 10 / 1394

ق [از حروف رمز اوائل سوره‏ها]

بستر كلى اين سوره، معاد و احوالات مردم در قيامت است و در كنار اين مسئله، از خلقت انسان تا مرگش و پس از مرگ و بعضى از پديده‏هاى آفرينش و نعمت‏هاى خدا سخن به ميان آمده است و يادى از بعضى اقوام تكذيب كننده كه گرفتار عذاب خدا شدند.
نام دیگر این سوره«باسقات» است.
دعوت سوره، به تحمل و استقامت و صبر، در برابر حرفهاى مشركين است.
این سوره سی و چهارمین سوره قرآن مجید است که در مکه و در سال پنجم بعثت نازل شده و45 آيه دارد.

فضیلت و خواص قرآئت سوره ق:
ازدیاد روزی – مثبت شدن نامه ی اعمال –سهولت مرگ –درمان صرع – ازدیاد شیر مادر

ذاريات [پراكنده كنندگان]

سوگند به فرشتگان داراى اين صفت، يا بادهائى كه گرد و خاك را، يا ابرها را مى‏پراكنند، در نخستين آيه آمده است. 
اشاره‏اى است به تدبير عمومى خدا در جهان از طريق فرشتگان يا بادها. 
سوره، بيان كننده معاد، و نقش تربيتى و سازندگى آن در عمل دنيائى انسان، و صفات متقين و داستانهائى از ابراهيم و موسى و قوم عاد و ثمود و قوم نوح است و بيان زوجيت عمومى در جهان خلقت و بيان فلسفه آفرينش جن و انس كه «عبادت‏» است (آيه 56) و در پايان هشدارى به ستمگران و كافران. 
این سوره شصت و هفتمين سوره‏ قرآن مجید است كه در مكه نازل شده است و 60 آيه دارد.

فضیلت و خواص قرآئت سوره ذاریات:
سامان یافتن زندگی – ازدیاد روزی – روشن شدن قبر – اعطای حسنات – رفع درد درون – سهولت زایمان – آسان شدن مرگ
 

 

طور [نام يك كوه]

در اولين آيه به كوه مقدس طور در سينا كه محل مناجات موسى (ع) با خداوند بوده، سوگند ياد شده است.
سوره، يادآور قيامت و بهشت و جهنم و بيانگر نعمتهاى بى پايان بهشتيان و عذاب‏هاى گوناگون مكذبين و كفار در دوزخ است و نيز احتياج و مجادله‏اى با مشركين و ترديدشان در ايمان آوردن و نقد تفكر الحادى و مشركانه و در پايان باز هم دعوت به صبر.
اين سوره هفتاد و ششمین سوره قرآن مجید است که در مكه نازل شده و 49 آیه دارد. 
در احاديث، زياد خواندن آن سبب خلاصى از زندان بيان شده است.

فضیلت و خواص قرآئت سوره طور:
اعطای خیر و برکت – دور شدن از عذاب الهی – رسیدن به بهشت – ازادی اسیر و زندانی – خوشایندی سفر – بهبودی عقرب گزیدگی
 
نجم [ستاره]

در آغاز سوره، به ستاره آنهنگام كه فرود آمده و غروب كند سوگند ياد شده است.
هدف كلى سوره، تاكيد بر سه ركن «ربوبيت‏» «نبوت‏» و «معاد» است و اعلام وحى، توبيخ مشركين از اعراض، مردم شناسى، توحيد و تنذير، از موضوعات ديگر اين سوره است.
كلا سوره تشويق به پذيرش دعوت است و انتقاد از روى گردانى از قرآن و پيامبر. 
برخى هم مراد از «نجم‏» را ستاره فروزان قرآن دانسته‏اند كه براى بشر فرود آمده است.
اين سوره بیست و سومین سوره قرآن‌ مجید است که در مکه نازل شده و 62 آيه دارد. 


فضیلت و خواص قرآئت سوره نجم:

زنگی با اوصاف نیک – بخشایش گناهان – اعطای حسنات – شجاعت در برابر زورمندان جلب احترام حاکم – شجاعت در برابر شیاطین
 
 قمر [ماه]

آيه اول، به «شق القمر» و دو پاره شدن ماه، بنا به درخواست مشركين از پيامبر اسلام بعنوان معجزه و نشانه‏اى از قدرت خدا اشاره كرده است. 
اين سوره بطور كلى به انذار و بيم دادن مكذبين بهانه جو پرداخته است و از هلاكت امتهاى تكذيب كننده گذشته همچون قوم نوح و عاد و ثمود و لوط و آل فرعون، شاهد آورده است و در پايان، از عاقبت جهنمى مجرمين و فرجام خوش متقين ياد مى‏كند.
نام دیگر این سوره«اقتربت الساعه» است.
این سوره سی و هفتمین سوره قرآن مجید است که در سال 4 بعثت در مکه نازل شده و 55 آیه دارد.

فضیلت و خواص قرآئت سوره قمر:
رسیدن به بهشت – روسفیدی در قیامت – مورد احترام بودن در سفره ها – محبوبیت میان مردم – سهل شدن امور مشکل
 الرحمن [بخشنده]

نام خداوند است كه بعنوان آموزگار قرآن و آفريدگار بشر و آموزنده بيان، ذكر شده است. (آيه اول). 
سوره رحمان، در خطابى به جن و انس، از آفرينش جهان و از نعمتهاى فراوان و گوناگون خدا در دنيا و بهشت و نيز از عقوبت‏هاى اهل دوزخ، سخن گفته است و با تكرار 31 بار آيه «فباى آلاء ربكما تكذبان‏» در اين سوره نسبتا كوچك مى‏پرسد كه به كدام يك از نعمتهاى پروردگارت تكذيب مى‏كنيد؟!
اين سوره در زبان ائمه (علیهم السلام) به «عروس قرآن‏» معروف بوده است. 
نام دیگر سوره الرحمن«آلاء» است.
اين سوره نود و هفتمین سوره قرآن مجید است که در مدینه نازل شده و 78 آیه دارد.

فضیلت و خواص قرآئت سوره الرحمن:
شفاعت کردن در روز قیامت – شهید محسوب شدن –آسان شدن مشکلات- شفای چشم درد امنیت یافتن - سهل شدن امور مشکل – رفع بیماری آفات از خانه
 
 واقعه [پيش آمد، حادثه]

يكى از نام‏هاى رستاخيز و قيامت است،
حادثه‏اى كه بى شك واقع خواهد شد و در آغاز سوره از وقوع آن و مشخصات و آثارش خبر مى‏دهد و تا پايان سوره از حالات اهل بهشت و جهنم در آخرت ياد مى‏كند.
در بخشى از سوره هم به اهميت «قرآن كريم‏» كه فرود آمده از نزد خداوند است اشاره مى‏كند. 
در اين سوره مردم به سه دسته تقسيم شده‏اند: اصحاب يمين، اصحاب شمال و سابقون. 
این سوره چهل و ششمین سوره قرآن مجید است که در اوائل بعثت در مكه نازل شده و 96 آيه دارد.
وبه خواندن اين سوره بسيار دستور داده شده است.


فضیلت و خواص قرآئت سوره واقعه:

عزت در میان مردم – رفع بیماری بدبختی و فقر – همنشینی با حضرت علی علیه السلام - نورانیت وجه در هنگام ملاقات خداوند – خیر و برکت خانه – پیروزی و ثروت و موفقیت- بخشش گناهان – سهولت احتضار
نقل است که عثمان بن عفان بعیادت عبدالله بن مسعود رفت در مرضی که با آن فوت شد باو گفت که از چه شکوه داری گفت از گناهان خود گفت چه چیز میل داری گفت رحمت پروردگار خود گفت جهت تو طیب مرا بیمار کرده گفت:امر نکنم که بتو عطیه بدهند گفت در وقتیکه احتیاج داشتم بمن ندادی الحال که مستغنیم میدهی گفت آنچه میدهم جهت دختران تو بوده باشد گفت ایشانرا بدان حاجتی نیست جهت اینکه من ایشانرا امر کردم بخواندن سوره واقعه و من شنیدم از حضرت رسول صلی الله علیه و آله که میفرمود هر که بخواند ای سوره را در هر شب نمیمیرد باو پریشانی هرگز و از حضرت امام جعفر صادق علیه السلام نقل است که هر که بخواند ین سوره را هر شب پیش از آنکه بخوابد ملاقات کند خدای عزوجل را در حالتی که روی آن شخص چون ماه باشد در وقت تمامی آن و از حضرت امام جعفر صادق علیه السلام منقولست که هر که مشتاق باشد به بهشت و به وصف بهشت این سوره را بخواند .

 
حديد [آهن]

در آيه 25 از آهن بعنوان مظهر قدرت و منفعت، در كنار نازل كردن كتاب و ميزان (سمبل مكتب و عدالت اجتماعى) ياد مى‏كند. 
حديد، به اسلحه، به امام، به حضرت قائم(ع) هم تاويل شده است.(مرآة الانوار ص 124)
هدف اصلى سوره، تشويق به انفاق در راه خدا است كه از ايمان و تقوا سرچشمه مى‏گيرد. 
اخلاص و زهد و موعظه و معارفى از مبدا و معاد از مطالب ديگر اين سوره است. 
در حديثى آمده كه: چون خداوند مى‏دانست كه در آخر الزمان افرادى عميق و ژرف انديش پديد خواهند آمد سوره قل هو الله احد و آياتى از اين سوره را (از اول تا آيه 6) نازل كرد.(الميزان ج 19 ص 168)
اين سوره نود و چهارمین سوره قرآن مجید است که در مدینه نازل شده و 28 آيه دارد.

فضیلت و خواص قرآئت سوره حدید:
عدم عذاب در دنیا – رفع بلایا – درک ظهور حضرت قائم علیه السلام – نعمت بهشت – آزادی زندانی – مصونیت در جنگ – التیام درد
 
مجادله [گفتگو و جدل]

در آيه اول، سخن از مجادله و گفتگوئى است كه ميان پيامبر با زنى كه شوهرش او را «ظهار»(نوعی جدایی در رابطه زناشویی) كرده بود واقع شده است.
ظهار، نوعى تحريم زن بود كه در جاهليت، رواج داشت. 
در اين سوره، صفاتى از مؤمنان در رفتارهايشان و همچنين صفات مخالفان اسلام بيان شده است.
و از نجوا و درگوشى صحبت كردن نكوهش شده و وعده عذاب براى كسانى بيان شده كه با دشمنان خدا طرح دوستى مى‏ريزند و عنوان «حزب الشيطان‏» به آنها مى‏دهد و در پايان هم مشخصات «حزب الله‏» مطرح است.
نام های دیگر این سوره«الظهار» و«قد سمع» است.
اين سوره صد و ششمین سوره قرآن مجید است كه در مدينه نازل شده است و داراى 22 آيه است.

فضیلت و خواص قرآئت سوره مجادله:
تسکین درد –حفظ دفینه – آرامش بیمار – مصونیت از حوادث ناگوار- رفع آفات از حبوبات
 
حشر [بيرون آمدن، بر انگيخته شدن]

در آيه 2 بيان مى‏كند كه خداوند، براى اولين بار، كسانى را از اهل كتاب (يهود و نصارى) كه كفر ورزيدند، (از قلعه‏هايشان) بيرون مى‏آورد. 
يهودى‏ها مى‏پنداشتند كه با داشتن حصارها و قلعه‏ها هرگز مغلوب نخواهند شد ولى بدست پيامبراکرم(ص) و مؤمنين شكست‏ خوردند و از پايگاهها و قلعه‏هايشان بيرون رانده شدند. 
و اين در سايه پيمان شكنى يهود بنى نضير بود كه منافقانه نقش ستون پنجم را در داخل مدينه بازى مى‏كردند.
بهمين جهت‏ سوره بنام «بنى نضير» هم گفته شده است. 
اين سوره صد و یکمین سوره قرآن مجید است که در مدینه نازل شده و 24 آيه دارد.

فضیلت و خواص قرآئت سوره حشر:
درود فرستادن کاینات به او- در حکم شهید قرار گرفتن – مصون شدن از بلایا- اجابت خواسته ها- آسان شدن مشکلات تقویت حافظه
 

 

موضوعات مرتبط: قرآن شناسی
برچسب‌ها: قرآن شناسی
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : پنج شنبه 17 / 10 / 1394


 

كيفيت نزول سوره علق

تقريبا يقينى است كه اولين سوره نازل شده از قرآن مجيد، سوره مباركه علق ، (( اقرء باسم ربك الذى خلق )) مى باشد ولى آيا همه اين سوره ، يكدفعه نازل شده و يا در چند نوبت نازل گرديده است ؟
در مجمع البيان مى گويد: اكثر مفسران عقيده دارند كه (علق ) اولين سوره اى است كه نازل گرديده است . پيامبر اكرم - صلى الله عليه و آله - در كوه (حرا) ايستاده بود كه جبرئيل آمد و پنج آيه از آيات آن را بر وى خواند.
ابن كثير نيز در تفسير خود گفته است كه : جبرئيل تا آيه (( علم الانسان ما لم يعلم )) را بر آن حضرت خواند.
واحدى در مقدمه اسباب النزول ، بعد از نقل مطلب فوق ، در روايت ديگرى نقل كرده است كه : ابتدا پنج آيه از صدر سوره ، نازل شد. دنبال آن نيز وقتى كه خداوند خواست ، نازل گرديد.
ولى ظهور روايات ائمه معصومين - عليهم السلام - آن است كه همه سوره ، يكدفعه نازل شده است ؛ مثلا در كافى از حضرت صادق - عليه السلام - نقل شده كه فرمود: (( اول ما نزل على رسول الله صلى الله عليه و آله ، اقرء باسم ربك ، وآخره : اذا جاء نصرالله . )) (56)
و در روايت امام رضا- عليه السلام - است كه به حسين بن خالد، فرمود: (( سمعت ابى يحدث عن ابيه : ان اول سورة نزلت : بسم الله الرحمن الرحيم اقرء باسم ربك و آخر سورة نزلت : اذا جاء نصر الله و الفتح )) (57).
در اين صورت ، بايد گفت كه : رسول خدا - صلى الله عليه و آله - قبل از نزول وحى ، نماز مى خوانده است . مورد اذيت و آزار قرار گرفته و قرآن در اولين وحى ، از آن خبر داده است .
مرحوم علامه امينى در الغدير(58)، در رواياتى نقل كرده است كه : اولين كسى كه با رسول خدا - صلى الله عليه و آله - نماز خواند (على بن ابيطالب ) بود. از جمله چنين نقل شده است .
(( عن حكيم مولى ذاذان ، قال : سمعت عليا يقول : صليت قبل الناس سبع سنين و كنا نسجد و لا نركع و اول صلوة ركعنا فيه ، صلوة العصر )) .
يعنى : (هفت سال قبل از مردم ، نماز خوانده ام . ما، در آن نماز سجده مى كرديم ولى ركوع نداشت . و اولين نمازى كه در آن ركوع كرديم ، نماز عصر بود)
بنابراين ، رسول خدا (ص ) حتى قبل از نزول وحى ، يك نوع نماز بى ركوع مى خوانده و مورد اهانت نيز واقع شده است . اگر همه سوره ، يكدفه نازل شده باشد، چاره اى جز قبول اين روايات نداريم .
ولى اگر ابتدا، پنج آيه اول نازل شده و بعد از تشريع نماز، بقيه سوره نازل شده باشد، (( اراءيت الذى ينهى عبدا اذا صلى )) (59) را مى شود بر نماز معمولى و متعارف حمل كرد

موضوعات مرتبط: انسان از نگاه قرآن
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : پنج شنبه 17 / 10 / 1394


 

تعليم اسماء

در رابطه با تعليم اسماء به حضرت آدم - عليه السلام - كه مضمون (( و علم آدم الاسماء كلها )) مى باشد، لازم است آيات سوره بقره را نقل و بررسى كنيم تا - ان شاء الله - مطلب روشنتر شود:
(( و اذا قال ربك للملائكة انى جاعل فى الارض خليفة قالوا تجعل فيها من يفسد فيها و يسفك الدماء و نحن نسبح بحمدك و نقدس لك قال : انى اعلم ما لا تعلمون و علم آدم الاسماء كلها ثم عرضهم على الملائكة فقال انبئونى باسماء هؤ لاء ان كنتم صادقين قالوا سبحانك لا علم لنا الا ما علمتنا انك انت العليم الحكيم قال يا آدم انبئهم باسمائهم فلما انباءهم باسمائهم . قال الم اقل لكم انى اعلم غيب السموات و الارض و اعلم ما تبدون و ما كنتم تكتمون .))
در آيات شريفه ، دو مطلب مطرح است : يكى اينكه خداوند از خلقت آدم و آدميان به ملائكه خبر داد، دوم اينكه ملائكه خواستند آنها خليفه و جانشين خداوند در روى زمين بشوند، اما خداوند را پيش آورد كه ملائكه دانستند كه سمت خلافت و جانشينى از آنها ساخته نيست . اينك اين جريان را تحت چند (بند) مى آوريم .
والله عالم :
1 - (( و اذ قال ربك للملائكة ... )) ؛ گفتگويى است ميان خدا و فرشتگان اما كيفيت آن معلوم نيست . به هر حال ، خداوند متعال ، خلقت آدم را به ملائكه فهمانده است .
2 - (( قالوا اتجعل فيها من يفسد فيها و يسفك الدماء )) ؛ از اين سخن معلوم مى شود كه اولا: منظور از (خليفه ) تنها حضرت آدم - عليه السلام - نيست بلكه آدم و همه فرزندان او مى باشند. وگرنه تنها به وسيله حضرت آدم (يفسد و يسفك ) قابل تحقق نيست . ثانيا: ملائكه از اينكه خليفه روى زمين ، از عالم ماده خواهد بود، فهميدند كه در ميان آدميان اصطكاك به وجود آمده و فساد و خونريزى به وجود خواهد آمد.
ولى در روايت عياشى از امام صادق - عليه السلام - نقل شده است كه ملائكه ، آن را نسلهاى قبل از انسان ديده بودند. (( قال ابوعبدالله عليه السلام و ما علم الملائكة بقولهم اتجعل فيها و من يفسد فيها و يسفك الدماء لولا انهم قد كانوا راءوامن يفسد فيها و يسفك الدماء )) .
و ثالثا: اين قول آنان ، يك نوع مقدمه چينى براى خلافت خودشان است .
3 - (( و نحن نسبح بحمدك ... )) ؛ يعنى ما پيوسته در فرمان تو هستيم . و افساد و خونريزى هم نمى كينم . پس ما را خليفه خويش ‍ كن . ظاهرا (و نحن نسبح ) به جاى (آماده فرمانبرى هستيم ) مى باشد نه اينكه فقط با حمد و تسبيح ، كار خلافت تمام شود.
4 - (( قال انى اعلم ما لا تعلمون )) ؛ اين آيه شريفه به جاى آن است كه اين كار از شما ساخته نيست . آنگاه علت (ساخته نبودن ) در آيه بعدى ، توضيح داده شده است .
5 - (( و علم آدم الاسماء كلها ثم عرضهم على الملائكة قال انبئونى باسماء هؤ لاء... )) ؛ منظور از تعليم اسماء، خلقت استعداد و زمينه ، در وجود حضرت آدم است نظير: (( خلق الانسان علمه البيان )) (54)
به عبارت ديگر: مثلا خداوند متعال استعداد خشت زدن را در وجود حضرت آدم قرار داد و آدم خشت زد و خانه اى ساخت آن وقت خداوند متعال به ملائكه گفت : شما هم اين كار را بكنيد. آنها گفتند: خدايا ما را طورى آفريده اى كه اين كار را نمى توانيم انجام بدهيم . خداوند فرمود: پس اذعان كنيد كه كار خلافت از شما ساخته نيست .
اگر منظور از (تعليم اسماء) مثلا اين باشد كه خداوند به آدم گفت : اين مداد، اين كاغذ و اين پاكت است ، آن وقت استدلال تمام نبود؛ زيرا ملائكه حق داشتند كه بگويند: پس به ما هم ياد بده تا ما هم بگوييم ، بلكه منظور اين است كه ملائكه بفهمند كه در نهاد انسان ، چيزى گذاشته شده كه در نهاد آنها نيست ؛ نظير اينكه خداوند متعال به عقاب بگويد پرواز كن ، بعد به انسان نيز بگويد: تو هم اين كار را بكن . و او پاسخ دهد كه من بال ندارم .
6 - در عين حال ، خداوند منان (( يفسد فيها و يسفك الدماء )) را در خليفه ، مى پذيرد ولى مى فهماند كه آن ضررى به خليفه بودن ندارد. نهايت اين است كه خليفه به خليفه خوب و خليفه بد، تقسيم مى شود.
7 - بنابر آنچه گفته شد، منظور از (الاسماء) تمام استعدادهاى انسانها براى همه كارهاست كه در نهاد انسان به تعليم تكوينى گذارده شده است .
8 - (( ثم عرضهم على الملائكة )) ضمير (هم ) و (هؤ لاء) راجع به انسانهاست و شايد ميان خبر دادن به ملائكه و خلقت آدم و زياد شدن انسانها، فاصله ، بسيار زياد بوده است آن وقت خداوند متعال كار آنها را به ملائكه نشان داده است . و اگر هم راجع به آدم باشد، به علت آن است كه حضرت آدم ، نمونه همه آدمها بود. و بسيار بعيد و ناسازگار است كه ضمير (هم ) به (مسميات ) برگردد. چنانكه گفته اند.
اين مطلب در سوره اعراف ، صريحتر نقل شده است ، مى فرمايد: (( و لقد خلقناكم ثم صورناكم ثم قلنا للملائكة اسجدوا لاءدم )) (55) چنانكه ملاحظه مى كنيم ، فرمان (اسجدوا) بعد از (خلقناكم ) آمده است . و خلاصه معناى آيه شريفه چنين است :
(سپس آدم يا آدميان را به ملائكه نشان داد و فرمود: از كارهاى اينها و از آنچه اينان مى توانند انجام دهند، به من خبر دهيد، آنها كه قدرت آن را نداشتند گفتند: (( سبحانك لا علم لنا... ))
9 - (( قال يا آدم انبئهم باسمائهم فلما انبئهم باسمائهم قال الم اقل لكم انى اعلم غيب السموات و الارض )) .
على الظاهر ضمير (انبئهم ) در هر دو مورد، راجع به ملائكه و نيز ضمير (اسمائهم ) در هر دو مورد، راجع به انسانهاست ؛ يعنى خداوند به حضرت آدم فرمود: كار آدميان را انجام بده . او هم انجام داد. و ملائكه بار ديگر يقين كردند كه كار آدم ، از آنها ساخته نيست . و آدم بايد خليفه باشد نه آنها. شايد مراد از (غيب السموات و الارض ) همان كارهاى انسان و كشف رموز طبيعت باشد كه به دست انسان به وجود آمده و كشف شده و خواهد شد، كه آن وقت ، همه در عالم غيب بودند و هنوز به عالم شهود تنزل نكرده بودند.
10 - چون اين حقيقت براى ملائكه روشن گرديد و دانستند كه (خلافت ) از آنها ساخته نيست ؛ تسليم شدند و خداوند به ايشان فرمود: (( اسجدوا لآدم فسجدوا الا ابليس ابى واستكبر و كان من الكافرين )) .
تا اينجا آيات شريفه گذشته به طور طبيعى ، تفسير گرديد، كه قلب انسان به آن مطمئن و آرام مى شود.

موضوعات مرتبط: انسان از نگاه قرآن
برچسب‌ها: تعليم اسماء
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : پنج شنبه 17 / 10 / 1394


 

انسان سازى قرآن

(( كتاب انزلناه اليك لتخرج الناس من الظلمات الى النور )) .(42)
يعنى : (اين قرآن كتابى است كه ما براى تو فرستاديم تا مردم را به امر خدا از ظلمات (جهل و كفر) بيرون آورى و به عالم نور رسانى ).
(( ان هذا القرآن يهدى للتى هى اقوم )) (43)
يعنى : (همانا اين قرآن ، مردم را به راست ترين و استوارترين طريق ، هدايت مى كند.)
كسى كه قرآن را بخواند و معانى آن را بداند و مفاهيم آن را درست درك نمايد، چنين شخصى ، اعتقاد به معاد پيدا مى كند. و مى داند كه جهان و خلقت ، بدون هدف و بدون حساب و كتاب نيست ، بلكه همه اعمال وى ، خوب يا بد، عكس العمل و برگشتى خواهد داشت .
همچنين به وجود خداوند و صفات او آنچنان كه قرآن معرفى مى كند آشنا شده و يقينش افزون خواهد شد. و نيز به نبوت ، امامت و نظامهاى جهان و آنچه در قرآن آمده ، معتقد خواهد شد. و آنگاه كه چنين اصولى در قلب كسى جاى گرفت ، او را يك دنيا نورانيت داده و راه دنيا و آخرت را به او نشان خواهد داد. و او را يك انسان مؤ من ، متقى ، شجاع ايثارگر، فعال ، دلسوز و عابد، بار خواهد آمد.
چنانكه اين آثار، در طول تاريخ قرآن ، در ميلونها انسان ، جامه عمل پوشيده است و مكتب انسان ساز قرآن ، پيوسته چنين اشخاصى را تربيت كرده و مى كند (( ان هذا القرآن يهدى للتى هى اقوم )) آرى اثر قرآن چنين است .
حضرت آدم (ع ) خلقت حضرت آدم - عليه السلام - يك خلقت استقلالى است . آدم و همسرش ، به طور مستقل آفريده شده اند بى آنكه - نعوذ بالله - بگوييم از موجود ديگرى مشتق شده باشند، خلقت آدم ، يك خلقت فوق العاده و معجزه بود؛ مانند مبدل شدن عصاى موسى به مار و اژدها.
به عبارت ديگر: خداوند متعال اراده فرموده و در اثر اراده او، يك مجسمه گلى ، مبدل به انسان كامل و عاقل شده است . در قرآن مجيد، كيفيت و ابتداى خلقت موجودات زنده ، مطرح نشده است اما خلقت حضرت آدم و همسرش ، به طور مستقل ، مطرح شده است .
اميرالمؤ منين - صلوات الله عليه - در خطبه اول نهج البلاغه ، مى فرمايد: (خداوند پس از خلقت آسمانها و زمين ، مقدارى خاك را از سخت و نرم و شيرين و شور زمين جمع كرد و آن را با آب آميخت تا گل خالص شد (شورى ، شيرينى ، سختى و نرمى درهم فرو رفتند) و آن را با رطوبت عجين كرد تا گل چسبنده گرديد كه داراى اطراف ، پيوستگيها، اعضا و قسمتهاى متمايز... سپس آن را صلب و سخت گردانيد تا مانند سفال شد. و مدتى در همان حال نگاه داشت . و سپس روح در آن دميد. به محض دميدن روح ، آدم برخاست در حالى كه انسانى بود داراى قواى تعقل كه آنها را به كار مى برد و داراى فكر بود كه با آن در كارها تصرف مى كرد. و اعضاى خويش را براى حل مشكلات به كار مى گرفت .)
عين عبارت مولا على - عليه السلام - چنين است :
(( ثم جمع سبحانه من حزن الارض و سهلها و عذبها و سبخها تربة سنها بالماء حتى خلصت و لا طها بالبلة حتى لزبت ، فجبل منها صورة ذات احناء و وصول و اعضاء و فصول ، اجمدها حتى استمسكت و اصلدها حتى صلصلت لوقت معدود و امد معلوم ثم نفخ فيها من روحه فمثلت انسانا ذا اذهان يجيلها و فكر يتصرف بها و جوارح يختدمها...(44)))
اين عبارت از آن حضرت - عليه السلام - به فهم آيات قرآن بسيار كمك مى كند. خداوند مى فرمايد: (( و اذ قال ربك للملائكة انى خالق بشرا من صلصال من حماء مسنون فاذا سويتة و نفخت فيه من روحى فقعوا له ساجدين )) (45).
يعنى : (و آنگاه كه پروردگار به فرشتگان عالم اظهار فرمود كه من بشرى از ماده گل و لاى كهنه متغير خلق خواهم كرد پس چون آن عنصر را معتدل بيارايم و در آن از روح خويش بدمم ، همه بر او سجده كنيد).
(صلصال ) به معناى (سفال ) است . آن را به گل خشك نيز معنا كرده اند كه به هنگام دست زدن ، صدا كند.
(مسنون ) به معناى ريخته شدن است يعنى مجسمه شكل گرفته شده .
(حماء) به معناى لجن سياه بد بوست .
(تسويه ) همان مجسمه ساختن است .
(نفخت فيه من روحى ) از زنده شدن و انسان شدن آن مجسمه ، حكايت دارد.
و همچنين است آيه شريفه (( اذ قال ربك للملائكة انى خالق بشرا من طين فاذا سويته و نفخت فيه من روحى فقعوا له ساجدين )) (46).
آرى ، نفخ روح ، مجسمه گلى را مبدل به انسان و مسجود ملائكه گردانيد. و (آدم ) علم شخص است نه علم نوع . چنانكه برخى چنين فكر كرده اند.
خلقت انسان در دو مرحله
بنا به فرموده قرآن كريم خلقت انسان در دو مرحله صورت پذيرفته است ؛ يعنى خداوند متعال ابتدا حضرت آدم و حوا را از خاك آفريد: (( خلقكم من نفس واحدة و خلق منها زوجها )) (47) و آنگاه تكثير بشر را در توالد و تناسل قرار داد. چنانكه مى فرمايد:
(( الذى احسن كل شى ء خلقه و بداء خلق الانسان من طين ثم نسله من سلالة من ماء مهين ، ثم سواه و نفخ فيه من روحه و جعل لكم السمع و الابصار والافئده قليلا ما تشكرون )) (48)
يعنى : (آن خدايى كه هر چيز را به نيكوترين وجه خلقت نمود و انسان را نخست از گل آغاز كرد. سپس نسل و ذريه او را چكيده اى از آب بى قيمت قرار داد. و بعد انسان را به صورت مجسمه درآورد و از روح خود در آن دميد. و براى شما گوشها و چشمها قرار داد. (با وجود اين همه احسان ) باز بسيار اندك ، شكر و... سپاسگزارى حق مى كنيد).
نگارنده اين سطور، تقريبا يقين دارد. كه خلقت ساير موجودات زنده نيز همينطور بوده است ؛ مثلا خداوند متعال ، ابتدا يك شتر نر و يك شتر ماده و يك اسب نر و يك است ماده و هكذا، از خاك آفريده و سپس نسل و تكثير آنها را (زاد و ولد) قرار داده است . ولى از قرآن كريم براى اين سخن ، دليلى وجود ندارد. اما در روايات ، شواهدى در اين زمينه يافته است ؛ مثلا در بحارالانوار (49) از محاسن برقى از امام صادق - عليه السلام - نقل شده است كه از آن حضرت ، از خلقت درخت خرما سؤ ال نمودند، فرمود: (( ان الله تبارك و تعالى لما خلق آدم من الطينة التى خلقه منها، فضل منها فضلة فخلق نخلتين ذكرا و انثى فمن اجل ذلك انها خلق من طين تحتاج الانثى الى اللقاح كما تحتاج المراءة الى اللقاح ... ))
يعنى : (خداى تبارك و تعالى وقتى كه آدم را از گل معروف آفريد، مقدارى از آن اضافه ماند، از آن ، دو درخت خرما آفريد، يكى نر و يكى ماده . بدين جهت ، درخت ماده احتياج به تلقيح دارد، همانطور كه زن نياز به لقاح دارد، (گرده هاى درخت نر را به درخت ماده مى پاشند و به آن (تاءبير) گويند) و از درخت خرما انواع درخت به وجود مى آيد؛ خرماى خوب و بد، نازك ، غليظ، نر، ماده ، زاينده و نازا (عقيم )...) .
و در روايت ديگر از محاسن برقى از امام صادق - عليه السلام - آمده است كه فرمود: (( عن ابى عبدالله عليه السلام قال : استوصوا بعمتكم النخلة خيرا فانها خلقت من طينة آدم ... ))
يعنى : (به عمه خودتان درخت خرما، وصيت خير كنيد كه آن از گل آدم آفريده شده ...).
اين دو حديث ، در محاسن برقى (50) نقل شده است ، اطلاق (عمه ) به درخت (خرما) از جهت ماده بودن است . گويى كه آن خواهر آدم - عليه السلام - و عمه بنى آدم مى باشد. روايت در حد خود، بسيار عجيب و قابل دقت مى باشد.
تكثير انسان در روى زمين
در تكثير و گسترش انسانها در روى كره زمين ، جز حضرت آدم و همسرش موجود ديگرى دخالت نداشته است . و خداوند متعال مى فرمايد: (( يا ايها الناس اتقوا ربكم الذى خلقكم من نفس ‍ واحدة و خلق منها زوجها وبث منهما رجالا كثيرا و نساء(51).))
يعنى (اين مردم ! بترسيد از پروردگار خود، آن خدايى كه همه شما را از يك تن بيافريد و هم از آن جفت او را خلق كرد. و از آن دو تن ، خلقى بسيار در اطراف عالم از مرد و زن برانگيخت ).
اين آيه شريفه صريح است در اينكه در انتشار نسل بشر، فقط آن دو سبب و وسيله بوده اند. همچنين است آيه 189 از سوره اعراف . آيه و ششم از سوره زمر. و آيه : (( يا ايها الناس انا خلقناكم من ذكر و انثى و جعلناكم شعوبا و قبائل لتعارفوا... (52))) .
يعنى : (اى مردم ! ما همه شما را نخست ، از يك مرد و زنى آفريديم . و آنگاه شعبه هاى بسيار و فرق مختلف گردانيديم تا يكديگر را بشناسيد...).
و درباره مسئله ازدواج فرزندان حضرت آدم و حوا بايد گفت كه : خواهر را به برادر داده اند، كه اين به حكم ضرورت جايز بود. و چاره اى غير از آن وجود نداشت .
در روايت احتجاج طبرسى (53) از امام سجاد - صلوات الله عليه - آمده است كه : نزد ابوحمزه ثمالى به مردى از قريش فرمود: (( فزوجهما على ما خرج لهما من عندالله ، قال : ثم حرم الله نكاح الاخوات بعد ذلك .))
يعنى : (آدم - عليه السلام - خواهر را به برادر داد روى آن قرعه اى كه از جانب خدا اصابت كرد. فرمود: پس خداوند تزويج خواهران را حرام فرمود).
در برخى از روايات نيز آمده است كه ازدواج برادر با خواهر، در شريعت حضرت نوح - عليه السلام - تحريم شده است .
در تفسير الميزان ، پس از اختيار اين طريق فرموده است : (حكم به حرمت در اسلام و ساير شريعتها، حكم تشريعى و تابع مصالح و مفاسد است . حكم تكوينى نيست كه قابل تغيير نباشد. وقت آن در دست خداست . و او فاعل مايشاء و حاكم ما يريد است . جايز است كه روزى براى داعى ضرورت ، مباح و سپس براى برطرف شدن ضرورت ، و اينكه موجب انتشار فحشاست آن را تحريم نمايد).
نگارنده گويد: اين تنفر و تحريم اشدى كه فعلا در بين ما هست ، در اثر تحريم شريعتهاست . و اگر شريعتها نهى نكرده بودند، اكنون مردم اين كار را مى كردند و هيچ تنفر و ناراحتى هم نداشتند.

موضوعات مرتبط: انسان از نگاه قرآن
برچسب‌ها: انسان سازى قرآن
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : جمعه 16 / 10 / 1394

 



يَأَيهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا ءَامِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسولِهِ وَ الْكِتَبِ الَّذِى نَزَّلَ عَلى رَسولِهِ وَ الْكتَبِ الَّذِى أَنزَلَ مِن قَبْلُ وَ مَن يَكْفُرْ بِاللَّهِ وَ مَلَئكَتِهِ وَ كُتُبِهِ وَ رُسلِهِ وَ الْيَوْمِ الاَخِرِ فَقَدْ ضلَّ ضلَلا بَعِيداً(136)
اى كسانى كه ايمان آوردهايد، ايمان (واقعى ) به خدا و پيامبرش ‍ و كتابى كه بر او نازل كرده ، و كتب (آسمانى ) كه قبلا فرستاده است بياوريد. و كسى كه خدا و فرشتگان او و كتابها و پيامبرانش ، و روز بازپسين را انكار كند در گمراهى دور و درازى افتاده است 

در 
حقيقت ايمان به پنج اصل در اين آيه لازم شمرده شده ، 
يعنى علاوه بر ايمان به 
مبدء و معاد ايمان به كتب آسمانى و انبياء وفرشتگان نيز لازم است .
 

إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ صدُّوا عَن سبِيلِ اللَّهِ قَدْ ضلُّوا ضلَلا بَعِيداً(167)
كسانى كه كافر شدند و (مردم را) از راه خدا باز داشتند در گمراهى دور و درازى گرفتار شده اند.
(سوره مبارکه نسا)

چرا اين دسته دورترين افراد از جاده حقند! 
زیرا افرادى كه مبلغان ضلالتند، بسيار بعيد به نظر مى رسد كه دست از راهى كه خود دعوت بسوى آن مى كنند بردارند، آنها كفر را با لجاجت و عناد آميخته و 
در بيراهه اى گام گذاشته اند كه از راه حق بسيار فاصله دارد.
 


يَأَيهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا كُونُوا قَوَّمِينَ للَّهِ شهَدَاءَ بِالْقِسطِ وَ لا يَجْرِمَنَّكمْ شنَئَانُ قَوْمٍ عَلى أَلا تَعْدِلُوا اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَب لِلتَّقْوَى وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرُ بِمَا تَعْمَلُونَ(8)

اى كسانى كه ايمان آورده ايد همواره براى خدا قيام كنيد و از روى عدالت گواهى دهيد، دشمنى با جمعيتى شما را به گناه ترك عدالت نكشاند، عدالت كنيد كه به پرهيزكارى نزديكتر است و از خدا بپرهيزيد كه از آنچه انجام مى دهيد آگاه است 

دعوت اكيد به عدالت
اين آيه دعوت به قيام به عدالت مى كند و نظير آن با تفاوت مختصرى در سوره نساء آيه 135 آمده ، نخست خطاب به افراد با ايمان كرده و مى گويد: اى كسانى كه ايمان آورده ايد همواره قيام براى خدا كنيد و به حق و عدالت گوهى دهيد.
سپس به يكى از عوامل انحراف از عدالت اشاره نموده ، به مسلمانان چنين هشدار مى دهد كه : نبايد كينه ها و عداوتهاى قومى و تصفيه حسابهاى شخصى مانع از اجراى عدالت و موجب تجاوز به حقوق ديگران گردد، زيرا عدالت از همه اينها بالاتر است.


وَ لا تَسبُّوا الَّذِينَ يَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ فَيَسبُّوا اللَّهَ عَدْوَا بِغَيرِ عِلْمٍ كَذَلِك زَيَّنَّا لِكلِّ أُمَّةٍ عَمَلَهُمْ ثُمَّ إِلى رَبهِم مَّرْجِعُهُمْ فَيُنَبِّئُهُم بِمَا كانُوا يَعْمَلُونَ(108)
(معبود) كسانى را كه غير خدا را مى خوانند دشنام ندهيد مبادا آنها (نيز) از روى ظلم و جهل خدا را دشنام دهند، اين چنين براى هر امتى عملشان را زينت داديم سپس بازگشت آنها به سوى پروردگارشان است و آنها را از آنچه عمل مى كردند آگاه مى سازد (و پاداش و كيفر مى دهد).
(سوره مبارکه انعام)

با دشنام و ناسزا نمى توان كسى را از مسير غلط باز داشت ، بلكه به عكس ، تعصب شديد آميخته با جهالت كه در اينگونه افراد است ، سبب مى شود كه به اصطلاح روى دنده لجاجت افتاده ، در آئين باطل خود راسختر شوند، سهل است زبان به بدگوئى و توهين نسبت به ساحت قدس پروردگار بگشايند، زيرا هر گروه و ملتى نسبت به عقائد و اعمال خود، تعصب دارد همانطور كه قرآن در جمله بعد ميگويد ما اين چنين براى هر جمعيتى عملشان را زينت داديم (كذلك زينا لكل امة عملهم ).

وَ بَيْنهُمَا حِجَابٌ وَ عَلى الاَعْرَافِ رِجَالٌ يَعْرِفُونَ كُلا بِسِيمَاهُمْ وَ نَادَوْا أَصحَب الجَْنَّةِ أَن سلَمٌ عَلَيْكُمْ لَمْ يَدْخُلُوهَا وَ هُمْ يَطمَعُونَ(46)
و در ميان آندو (بهشتيان و دوزخيان ) حجابى قرار دارد و بر ((اعراف )) مردانى هستند كه هر يك از آندو را از سيمايشان مى شناسند و به بهشتيان صدا مى زنند كه درود بر شما باد، اما داخل بهشت نمى شوند در حالى كه اميد آن را دارند
(سوره مبارکه اعراف)

((اعراف )) در اصل به معنى زمينهاى برجسته است و با قرائنى كه در آيات فوق و احاديث پيشوايان اسلام آمده روشن مى شود كه 
مكان خاصى است ميان دو قطب سعادت و شقاوت يعنى بهشت و دوزخ كه همچون حجابى ميان اين دو كشيده شده و يا همچون زمين مرتفعى در ميان اين دو فاصله گرديده است به طورى كه آنها روى آن قرار دارند، مشرف بر بهشت و دوزخند و هر دو گروه را مشاهده ميكنند، و از چهره هاى تاريك و روشن آنها مى توانند آنها را بشناسند


اصحاب اعراف به گفته بعض از مفسرین واماندگانى هستند كه بديها 
و نيكى هايشان مساوى بوده است يا گنهكارانى هستند كه اعمال نيكى نيز داشته اند، 
مانند حديثى كه از امام صادق (عليه السلام ) نقل شده كه فرمود: 
هم قوم استوت حسناتهم و سيئاتهم فان ادخلهم النار فبذنوبهم و ان ادخلهم الجنة فبرحمته : 
((آنها گروهى هستند كه حسنات و سيئاتشان مساوى است ، اگر خداوند آنها رابه دوزخ بفرستد بخاطر گناهانشان است و اگر به بهشت بفرستد به بركت رحمت او است)).


إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ إِذَا ذُكِرَ اللَّهُ وَجِلَت قُلُوبهُمْ وَ إِذَا تُلِيَت عَلَيهِمْ ءَايَتُهُ زَادَتهُمْ إِيمَناً وَ عَلى رَبِّهِمْ يَتَوَكلُونَ(2)
الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصلَوةَ وَ مِمَّا رَزَقْنَهُمْ يُنفِقُونَ(3)
أُولَئك هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا لهَُّمْ دَرَجَتٌ عِندَ رَبِّهِمْ وَ مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ كرِيمٌ(4)
2 - مؤ منان تنها كسانى هستند كه هر وقت نام خدا برده شود دلهاشان ترسان مى گردد، و هنگامى كه آيات او بر آنها خوانده مى شود ايمانشان افزون مى گردد و تنها بر پروردگارشان توكل دارند.
3 - آنها كه نماز را بر پا مى دارند و از آنچه به آنها روزى داده ايم انفاق مى كنند.
4 - مؤ منان حقيقى آنها هستند، براى آنان درجات (فوق العاده اى ) نزد پروردگارشان است و براى آنها آمرزش و روزى بى نقص و عيب

پنج صفت ويژه مؤ منان
در اين آيات خداوند به پنج قسمت از صفات برجسته مؤ منان اشاره كرده كه سه قسمت آن ، جنبه روحانى و معنوى و باطنى دارد و دو قسمت آن جنبه علمى و خارجى ، سه قسمت اول عبارتند ازاحساس مسئوليت و تكامل ايمان و توكل و دو قسمت ديگر عبارتند از ارتباط با خدا وارتباط و پيوند با خلق خدا.
نخست مى گويد: مؤ منان تنها كسانى هستند كه هر وقت نام خدا برده شود، دلهاى آنها به خاطر احساس مسئوليت در پيشگاهش ترسان مى گردد (انما المؤ منون الذين اذا ذكر الله وجلت قلوبهم ).
سپس دومين صفت آنها را چنين بيان مى كند: آنهاهمواره در مسير تكامل پيش مى روند و لحظه اى آرام ندارند، و هنگامى كه آيات خدا برآنها خوانده شود بر ايمانشان افزوده مى شود (و اذا تليت عليهم آياته زادتهمايمانا)
نمو و تكامل ، خاصيت همه موجودات زنده است ، موجود فاقد نمو و تكامل يامرده است و يا در سراشيبى مرگ قرار گرفته ، مؤ منان راستين ، ايمانى زنده دارند، كه نهالش با آبيارى از آيات خدا روز بروز نمو بيشتر و گلها و شكوفه ها و ميوه هاى تازه ترى پيدا مى كند، آنها همچنان مردگان زنده نما در جا نمى زنند، و در يك حال ركود ويكنواختى مرگبار نيستند، هر روز كه نو مى شود فكر و ايمان و صفات آنها هم نو مىشود.
سومين صفت بارز آنها اين است كه تنها بر پروردگار خويش تكيه و توكل مى كنند (و على ربهم يتوكلون ).
افق فكر آنها آنچنان بلند است كه از تكيه كردن برمخلوقات ضعيف و ناتوان هر قدر هم به ظاهر عظمت داشته باشند، ابا دارد،آنها آب را از سرچشمه مى گيرند و هر چه مى خواهند و مى طلبند، از اقيانوس بيكران عالم هستى ، از ذات پاك پروردگار مى خواهند، روحشان بزرگ و سطح فكرشان بلند، و تكيه- گاهشان تنها خدا است .
پس از ذكر اين سه قسمت ، از صفات روحانى و نفسانىمؤ منان راستين مى گويد: آنها در پرتو احساس مسئوليت و درك عظمت پروردگار و همچنين ايمان فزاينده و بلندنگرى توكل ، از نظر عملداراى دو پيوند محكمند، پيوند و رابطه نيرومندى با خدا و پيوند و رابطه نيرومندى بابندگان خدا آنها كسانى هستند كه نماز را (كه مظهر رابطه با خداست ) بر پا مى دارندو از آنچه به آنها روزى داده ايم در راه بندگان خدا انفاق مى كنند (الذين يقيمونالصلوة و مما رزقناهم ينفقون ).

در آخرين آيه مورد بحث ، موقعيت و مقام والا و پاداشهاى فراوان اينگونه مؤ منان راستين را بيان مى كند.
نخست مى گويد: مؤ منان حقيقى تنها آنها هستند (اولئك هم المؤ منون حقا).
سپس سه پاداش مهم آنها را بيان مى كند:
آنها درجات مهمى نزد پروردگارشان دارند (لهم درجات عند ربهم ).
درجاتى كه ميزان و مقدار آن تعيين نشده و همين ابهام دلالت بر فوق العادگى آن دارد.
به علاوه آنها 
مشمول مغفرت و رحمت و آمرزش او خواهند شد (و مغفرة ) و روزي هاى كريم يعنى مواهب بزرگ و مستمر و همى شگى كه نقص و عيبى در آن راه ندارد و حد و حسابى براى آن نيست در انتظارشان مى باشد (و رزق كريم ) براستى ما مسلمانان كه دم از اسلام مى زنيم و گاهى آنچنان خود را طلبكار از اسلام و قرآن مى دانيم كه از روى نادانى گناه عقب ماندگيها را به گردن اسلام و قرآن مى افكنيم ، آيا اگر ما تنها مضمون اين چند آيه را كه روشنگر صفات مؤ منين راستين است در زندگى خود پياده كنيم و ضعف و زبونى و وابستگى به اين و آن را در پناه ايمان و توكل از خود دور سازيم و هر روزى كه بر ما مى گذرد، در مرحله تازه اى از ايمان و آگاهى گام بگذاريم و همواره در پرتو ايمان احساس ‍ مسئوليت در برابر آنچه در اجتماعمان مى گذرد داشته باشيم رابطه ما با خدا و خلق آنچنان قوى باشد كه از همه سرمايه هاى وجود خويش در پيشبرد اجتماع انفاق كنيم روزگارمان چنين خواهد بود كه امروز است ؟!

 

 

موضوعات مرتبط: لحظه ای تامل
برچسب‌ها: لحظه ای تامل
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : شنبه 15 / 10 / 1394





7 . وَ اللَّهُ يَعْلَمُ مَا تُسِرُّونَ وَ مَا تُعْلِنُون


آنچه را كه پنهان مى ‏كنيد يا آشكار مى ‏سازيد خدا به آن آگاه است.


خداوند به نيّت‏ها و اهداف ما نيز آگاه است.

«يَعْلَمُ ما تُسِرُّونَ»

(نحل، 19)



 
 

8. فَأَصَابَهُمْ سَيِّئاتُ مَا عَمِلُواْ وَ حَاقَ بِهِم مَّا كاَنُواْ بِهِ يَسْتهَزِءُونَ

به كيفر كردار بدشان رسيدند و همان چيزهايى كه به ريشخند
مى ‏گرفتند بر سرشان تاختن آورد.



دود اعمال بد، به چشم خود انسان مى‏ رود. 

«فَأَصابَهُمْ سَيِّئاتُ ما عَمِلُوا»

كيفر مسخره‏ ى ديگران، در همين دنيا به انسان مى‏ رسد.

«حاقَ بِهِمْ ما كانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُنَ»

(نحل، 34)


 
 
9 . يَوْمَ تَأْتِى كُلُّ نَفْسٍ تُجادِلُ عَن نَّفْسِهَا 
وَ تُوَفَى‏ كُلُّ نَفْسٍ مَّا عَمِلَتْ وَ هُمْ لَا يُظْلَمُونَ

روز قيامت هر كس به دفاع از خويش به مجادله مى ‏پردازد 
و جزاى هر كس چنان كه حق اوست داده مى ‏شود 
و به كسى ستم روا ندارند.


قيامت، فراگير است و همه ‏ى انسانها در آن روز حاضر مى ‏شوند. 

«كُلُّ نَفْسٍ»


اعمال ما در دنيا محو نمى ‏شود، بلكه عمل و آثارش باقى مى ‏ماند.

«تُوَفَّى ... ما عَمِلَتْ» 

( نحل، 111)


 
 
10. إِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذِينَ اتَّقَواْ وَّ الَّذِينَ هُم مُّحسِنُونَ

زيرا خدا با كسانى است كه مى ‏پرهيزند و نيكى مى‏ كنند.


صبر (و هر توفيق ديگرى)، از ناحيه اوست. 

«وَ ما صَبْرُكَ إِلَّا بِاللَّهِ»
تقوى‏ و احسان، وسيله ‏ى جلب حمايت‏هاى الهى است.

«إِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذِينَ اتَّقَوْا وَ الَّذِينَ هُمْ مُحْسِنُونَ»

( نحل، 128)


 
 
 
 
 



موضوعات مرتبط: پیام های وحی آسمانی
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : شنبه 15 / 10 / 1394

پیـــام های آسمــانی 

جزء چهاردهم

(برگرفته از تفسیر نور)

 

1. إِنَّا نَحنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحَافِظُون

ما قرآن را خود نازل كرده‏ ايم و خود نگهبانش هستيم.

قرآن نه از بشر است و نه از فرشته.

«إِنَّا نَحْنُ»

قرآن براى هميشه محفوظ است. 

«لَحافِظُونَ»

( حجر، 9)


 
2 . وَ لَقَدْ جَعَلْنَا فِى السَّمَاءِ بُرُوجًا وَ زَيَّنَّهَا لِلنَّاظِرِينَ

و همانا ما در آسمان برج‏ هايى قرار داديم 
و آن را براى بينندگان زينت داديم.


آسمان نيز همچون زمين، براى انسان آفريده شده است. 

«لِلنَّاظِرِينَ»

(حجر، 16)

 
3.قَالَ إِنَّ هَؤُلَاءِ ضَيْفِى فَلَا تَفْضَحُونِ

گفت: اينان مهمانان منند، مرا رسوا مكنيد.


آبرو بسيار ارزش دارد. 

«فَلا تَفْضَحُونِ، وَ لا تُخْزُونِ»

اهانت به ميهمان، اهانت به ميزبان است.

«فَلا تَفْضَحُون» 

(حجر، 68)


 
4 . وَ لَقَدْ ءَاتَيْنَاكَ سَبْعًا مِّنَ الْمَثَانِى وَ الْقُرْءَانَ الْعَظِيمَ

ما سبع المثانى و قرآن بزرگ را به تو داديم.


سوره حمد معادل قرآن است با آنكه عدد آيات آن هفت مى ‏باشد. 

«سَبْعاً مِنَ الْمَثانِي وَ الْقُرْآنَ الْعَظِيمَ» 

(حجر، 87)


 
 

5. أَ فَمَن يخَلُقُ كَمَن لَّا يخَلُقُ أَ فَلَا تَذَكَّرُونَ

آيا آن كه مى‏ آفريند همانند كسى است كه نمى ‏آفريند؟ 
چرا درنمى ‏يابيد؟



آفرينش پايان نيافته است بلكه استمرار دارد. 

«يَخْلُقُ»

(نحل، 17)


  
6.وَ إِن تَعُدُّواْ نِعْمَةَ اللَّهِ لَا تُحْصُوهَا إِنَّ اللَّهَ لَغَفُورٌ رَّحِيمٌ

اگر بخواهيد نعمتهاى خدا را شمار كنيد، شمار كردن نتوانيد.
خدا آمرزنده و مهربان است.



نعمت‏هاى الهى قابل شمارش نيست.

«لا تُحْصُوها»

(نحل، 18)


  
 
7 . وَ اللَّهُ يَعْلَمُ مَا تُسِرُّونَ وَ مَا تُعْلِنُون

آنچه را كه پنهان مى ‏كنيد يا آشكار مى ‏سازيد خدا به آن آگاه است.


خداوند به نيّت‏ها و اهداف ما نيز آگاه است.

«يَعْلَمُ ما تُسِرُّونَ»
(نحل، 19)


   
8. فَأَصَابَهُمْ سَيِّئاتُ مَا عَمِلُواْ وَ حَاقَ بِهِم مَّا كاَنُواْ بِهِ يَسْتهَزِءُونَ به كيفر كردار بدشان رسيدند و همان چيزهايى كه به ريشخند مى ‏گرفتند بر سرشان تاختن آورد. دود اعمال بد، به چشم خود انسان مى‏ رود. 

«فَأَصابَهُمْ سَيِّئاتُ ما عَمِلُوا»

كيفر مسخره‏ ى ديگران، در همين دنيا به انسان مى‏ رسد.

«حاقَ بِهِمْ ما كانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُنَ» (نحل، 34)

   
9 . يَوْمَ تَأْتِى كُلُّ نَفْسٍ تُجادِلُ عَن نَّفْسِهَا 
وَ تُوَفَى‏ كُلُّ نَفْسٍ مَّا عَمِلَتْ وَ هُمْ لَا يُظْلَمُونَ

روز قيامت هر كس به دفاع از خويش به مجادله مى ‏پردازد 
و جزاى هر كس چنان كه حق اوست داده مى ‏شود 
و به كسى ستم روا ندارند.


قيامت، فراگير است و همه ‏ى انسانها در آن روز حاضر مى ‏شوند. 

«كُلُّ نَفْسٍ»

10. إِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذِينَ اتَّقَواْ وَّ الَّذِينَ هُم مُّحسِنُونَ زيرا خدا با كسانى است كه مى ‏پرهيزند و نيكى مى‏ كنند. صبر (و هر توفيق ديگرى)، از ناحيه اوست.  «وَ ما صَبْرُكَ إِلَّا بِاللَّهِ» تقوى‏ و احسان، وسيله ‏ى جلب حمايت‏هاى الهى است. «إِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذِينَ اتَّقَوْا وَ الَّذِينَ هُمْ مُحْسِنُونَ» ( نحل، 128)      
   

اعمال ما در دنيا محو نمى ‏شود، بلكه عمل و آثارش باقى مى ‏ماند.

«تُوَفَّى ... ما عَمِلَتْ» 

( نحل، 111)

   


7 . وَ اللَّهُ يَعْلَمُ مَا تُسِرُّونَ وَ مَا تُعْلِنُون


آنچه را كه پنهان مى ‏كنيد يا آشكار مى ‏سازيد خدا به آن آگاه است.


خداوند به نيّت‏ها و اهداف ما نيز آگاه است.

«يَعْلَمُ ما تُسِرُّونَ»

(نحل، 19)




7 . وَ اللَّهُ يَعْلَمُ مَا تُسِرُّونَ وَ مَا تُعْلِنُون


آنچه را كه پنهان مى ‏كنيد يا آشكار مى ‏سازيد خدا به آن آگاه است.


خداوند به نيّت‏ها و اهداف ما نيز آگاه است.

«يَعْلَمُ ما تُسِرُّونَ»

(نحل، 19)




7 . وَ اللَّهُ يَعْلَمُ مَا تُسِرُّونَ وَ مَا تُعْلِنُون


آنچه را كه پنهان مى ‏كنيد يا آشكار مى ‏سازيد خدا به آن آگاه است.


خداوند به نيّت‏ها و اهداف ما نيز آگاه است.

«يَعْلَمُ ما تُسِرُّونَ»

(نحل، 19)





موضوعات مرتبط: پیام های وحی آسمانی
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : چهار شنبه 14 / 10 / 1394






حاصل آن که از تشبيه زن به زمين يا مزرعه چند نکته مهم فهيمده مي شود:

1. از تعبير حرث، فهميده مي شود که ارتباط مردان با زنان در اشباع غريزه منحصر نيست؛ بلکه ارتباط تنگا تنگ زمينه و محصول عمل را دارد. همان گونه که دنيا مقدمه آخرت است. زنان نيز به نوع بشر بقاء مي دهند و آخرت انسان و فرزندان با زنان سامان مي يابد. هم چنان که اين نکته را از ذيل آيه «قدموا لانفسکم» فهميده مي شود.

2. انتخاب همسر مناسب همچون انتخاب زمين مناسب است و انتخاب بذر نيز شرط توليد بهتر است.

3. بذر و زمين هر دو در توليد، نقش مهمي دارند و زن و مرد بيشتر در نسل آينده نقش دارند.

4. هدف مقدس به هر کاري قداست مي دهد. اگر هدف آميزش ذخيره روز قيامت باشد آن نيز رنگ الهي مي گيرد.

5. زن نه کالا است و نه منشأ "تاريکي" بلکه او بنيان گذار آبادي ها و سرمايه گذار تاريخ و فرستنده هداياي اخروي است(قرائتي، محسن، تفسير نور، ذيل آيه 223 سوره بقره)

6) در واقع اين آيه سخن پندار آناني را که زن را تنها بازيچه و وسيله هوس بازي مي دانند باطل کرده است و ارزش واقعي زن را در درجه اول حفظ نسل، انتقال تجربه و پرورش فکري و روحي فرزندان دانسته است.

بخش دوم آيه نيز، جواز مطلق استمتاع را از همسر مي فهماند برخلاف برخي اديان که قيدهايي را براي اين امر قرار داده بودند. چرا که اگر «اني» در آيه زمانيه باشد، توسعه زماني مسأله آميزش جنسي را بيان مي کند؛ يعني در هر ساعتي از شب و روز مجاز هستيد و اگر مکانيه باشد، توسعه در مکان را مي فهماند؛ يعني در هر مکان که خواستيد در آييد(سيدعلي اکبر قرشي، قاموس قرآن، مدخل «اني»)

اين احتمال نيز وجود دارد که اشاره به هر دو جنبه باشد و به اين ترتيب دو همسر مي توانند هرگونه و در هر زمان و مکان، از لذت جنسي بهره بگيرند.

شايد اين پرسش به ذهن خطور کند که چرا در اين مسأله مخاطب مردان هستند و زنان چنين خطابي ندارند و تابع هوس هاي مردان قرار گرفته اند؟

پاسخ با توجه به دو نکته زير روشن مي شود:

1. با توجه به شأن نزول آيه که در مورد استمتاع مرد از زن و نفي برخي قيدهايي که بعضي اديان گذاشته بودند، مي باشد مخاطب بودن مردان بديهي است و از اين خطاب تحت اراده مرد بودن زن و بهره نجستن زن به هنگام آميزش فهميده نمي شود(طبرسي، مجمع البيان، منشورات دار مکتبه الحياه، ج 1، ص 215)

2. اساسا قرآن کريم به خاطر حفظ حيا و عفت زن چنين خطاب هايي را به زنان نمي کند، هم چنان که براي مردها پاداش حورالعين ذکر شد؛ اما براي زنان چنين پاداشي به صراحت نيامده است و از اين، وجودنداشتن چنين پاداشي براي زنان استنباط نمي شود. حاصل آن که توجه به صدر و ذيل آيه که زن به عنوان مزرعه و هدف از آميزش و روابط زناشويي تربيت فرزند صالح دانسته شده، معلوم مي شود که اسلام زن را به عنوان طفيلي ندانسته و انسانيت را در روابط زناشويي و آميزش ملاک قرار داده است و زن را اساس خلقت به شمار آورده است. برخلاف عقيده برخي که هدف از روابط زناشويي و آميزش را ارضاي غريزه هاي جنسي - همانند حيوانات - پنداشته و براي زن ارزشي جز کالا قائل نيستند و از آنان استفاده ابزاري براي تبليغات و مايکن ها مي کنند.

نکات مهم در رابطه با اين مساله :

1) در تشبيهات و امثال هميشه اين قاعده وجود دارد که " در مثال مناقشه نيست"

2) اينکه ميفرمايد کشتزار شمايند (حرث لکم) بيانگرعمل توالد و توليد نسل، از راه آميزش در قبل زن است و شامل غير آن نميشود ( که توضيح اين مطلب قبلا بيان شده است ) ؛ و در ادامه آيه که ميفرمايد هرجا که خواهيد به کشتزار خود درآييد (فَأْتُواْ حَرْثَکُمْ أَنَّى شِئْتُمْ) آميزش از راه قبل را ميفرمايد نه غير آن را.

3) اينکه آيه قبل سخن از عادت ماهيانه زنان است که در اين مدت آميزش با زنان از راه قبل حرام است و با توجه به نزول اين آيات با هم، اطلاق اين آيه را تخصيص ميزند (در صورتي که اني را زمانيه بگيريم) پس معنا اين ميشود که: در هر زماني آميزش کنيد مگر زماني که زنان آمادگي آميزش ندارند مثل ايام عادت ماهيانه ؛ و با اين بيان عقيده مسيحيان که آميزش را در هر زماني مجاز ميدانند حتي در ايام عادت ماهيانه باطل ميکند ( با استفاده از تفسير نمونه )

4) نکته ظريفي که در اني شئتم هست اين است که اگر اني را به معناي غالبي آن که همان مکان است بگيريم اينطور ميشود که در هر جايي که ميدانيد و برايتان لذت بخش تر است جماع کنيد و حتي ممکن است اشاره اي به حالت قرار گرفتن زن و مرد در هنگام آميزش باشد که تنوع در حالات مختلف آميزش باعث لذت بيشتر ميشود. و با اين بيان عقيده يهوديان که آميزش را فقط در يک حالت مجاز ميدانستند را باطل ميداند 




موضوعات مرتبط: گونان گون
برچسب‌ها: گوناگون
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : چهار شنبه 14 / 10 / 1394

نگاه جنسیتى به زن 



زن و نگاه جنسیتى به او ، موضوعى است كه امروزه در فرهنگ هاى گوناگون سراسر جهان مى توان ردپایى از آن گرفت؛ از آمریكا گرفته تا همین تهران خودمان.

از فرهنگ هایى كه خود را به سلطه ی غرب فروخته اند، انتظارى جز این نیست كه از سویى ، برخى حقوق مدنى را براى زنان تعریف مى كنند و در جامعه جا مى اندازند كه زن و مرد برابر و یكسانند ، اما از سوى دیگر از زنان انتظار دارند كه نقش یك كالاى جنسى را بازى كنند.

براى اثبات این ادعا كافى است به عرصه هایى كه قرار است زنان و مردان نقشى برابر ایفا كنند، توجه كنیم تا در یابیم كه حتى در چنین مواردى نیز زن نقشى برتر از یك ویترین جنسى ندارد.

در فرهنگ سنتى و حتى مدرن ما نیز كیفیت برداشت عمومى جامعه از زنان، فراتر از این نیست، چه آنگاه كه زن قرار است فقط در زوایاى خانه تعریف شود، چه آن زمان كه مانند عروسكى در كوچه و خیابان و محل كار به خودنمایى مى پردازد.

آنانى كه در پیروى از نگرش غربى، در پى اثبات تساوى حقوق زن و مرد، مبناى اسلام را به سخره مى گیرند، در عمل زن را در اسباب تفریح و خوش آمد مردان تعریف مى كنند، چرا كه تا زنى در پى زیباتر جلوه كردن در چشم مردان به تزئین و آرایش خود مى پردازد، خود را از مراتب انسانى پائین كشیده و نقش كالا را بازى كرده است. 
از طرف دیگر، وقتى كه در نگاه سنتى، از زن انتظار مى رود در وهله اول، همسر خوبى براى شوهرش باشد- حال این كه شوهر او چگونه مردى است و آیا نقش شوهرى خود را به خوبى ایفا مى كند یا نه، فرقى نمى كند- در حقیقت دوباره گرفتار همان برداشت جنسیتى شده ایم.در جامعه ما، "مرد " چنان تعریف شده كه با شنیدن این كلمه، وظیفه همسرى و پدرى را در نظر نمى گیریم بلکه نقش اجتماعى و مسئولیت هاى فراوان او را در ذهن مجسم مى كنیم، حال آن كه كلمه" زن "، مترادف همسر است و جایگاه اجتماعى پیدا نمى كند.

آیا اگر زنان متناسب با توان و تحصیلات خود امكان رشد در موقعیت هاى اجتماعى مى داشتند و فرصت رقابت با مردان هم تراز شان كه سال ها پس از آنان وارد عرصه هاى اجتماعى شده اند فراهم بود و همچون مردان فرصت آزمون و خطا پیدا مى كردند، بدون آن كه زیر ذره بین باشند و پدیده اى به نام «سقف شیشه اى» در مسیر ارتقاى شغلى آنان وجود نمى داشت، آیا باز هم خیل عظیمى از زنان، احساس مى كردند كه باید در نقش یك كالاى جنسى خود را در معرض خریداران قرار دهند؟ 

آیا اگر چنین تقاضایى از سوى مردان جامعه نمى بود و اصولاً زن حتى در بستر خانواده به شكل یك كالاى جنسى تعریف نمى شد، باز هم شاهد چنین فاجعه اى بودیم؟

و آیا مگر هر پدیده اى در جامعه از قاعده عرضه و تقاضا پیروى نمى كند؟

آیا چنین برداشتى از زن در دین مبین اسلام و در كلام خدا نیز هست؟

نگاهى به زنانى كه قرآن معرفى مى كند و نقشى كه براى آنان قائل است، رهنمود خوبى براى ماست ، تا ببینیم چقدر به آیات الهى پایبند بوده ایم:

داستان آسیه، داستان عجیبى است. او زنى است كه اتفاقاً در جایگاه همسرى تعریف نمى شود، چرا كه قرار است نقش اجتماعى بزرگى بازى كند و از طرفى شوهرش مردى نیست كه لیاقت زنى چون او را داشته باشد. آسیه فراتر از فهم و درك بسیارى از مردان عصر خود به پیامبر زمانش، موسى، ایمان مى آورد و در این مسیر، نه تنها از دست دادن تمامى موقعیت هاى اجتماعى خود را به عنوان همسر فرمانروا به هیچ مى گیرد كه شكنجه و مرگ را به زندگى در بارگاه فرعون ترجیح مى دهد و خداوند به این جهت است كه او را مى ستاید.

مریم ، زن دیگرى است كه در جایگاهى فراتر از نقش همسرى و حتى مادرى تعریف مى شود. خانه این دختر جوان قرارگاه ملائكه است و میوه هاى بهشتى او تعجب و غبطه ذكریا را برمى انگیزاند. مریم در جایگاه مادرى نیز نقشى كاملاً اجتماعى بازى مى كند، او خاستگاه رسالت است.



 پاسخ : *~~* (نگاه جنسیتى به زن) *~~*

اما ملكه سبا، بلقیس، زنى مشرك است كه به سوى توحید مى آید. كافى است كه این فرمانروا را با دیگر فرمانروایان كه در قرآن از آنها نام برده شده و همگى مرد هستند مقایسه كنیم، مردانى مثل فرعون و نمرود. سرزمین آباد سبا را ببیند در مقابل سرزمین هاى غرق ظلم و جور این حاكمان. حكومت دارى عاقلانه و منصفانه بلقیس را كه پس از شنیدن پیام سلیمان، به مشورت با درباریانش مى نشیند و مدبرانه به آنها مى گوید كه وقتى سرزمینى تصاحب شد، امراى آن ذلیل و خوار مى شوند، مقایسه كنیم با رفتار مستبدانه فرعون و نمرود با اطرافیانش.

ادب و متانت بلقیس را در برابر سلیمان در كنار طغیانگرى آن مردان فرمانروا در برابر معجزات پیامبران قرار دهیم. حجب او را مى بینیم در دربار سلیمان زمانى كه به اشتباه دامنش را بالا مى گیرد تا از آب بگذرد و بعد پى مى برد كه پا روى شیشه گذاشته است و مقایسه كنیم با تكبر فرعون. نگوییم شكوه دربار سلیمان او را خاضع كرده است كه رفتار انسانى او را پیش از آن نیز دیده ایم و مگر نه این كه شكوه موسى در ماجراى اژدها بر فرعون نیز ظاهر شد و مگر نه این كه نمرود گلستان شدن آتش بر ابراهیم را دید؟

بلقیس به پیامبرى سلیمان ایمان آورد و سركشى نكرد، اما مردان فرمانروا تا آخرین دم زندگى و با دیدن معجزات پیاپى، به جنگ با پیامبران عصر خود ادامه دادند.

راستى هدف قرآن از این مثال ها چیست؟ آیا قرآن نقش جنسیتى براى زن تعریف مى كند؟ پس چرا در میان تمامى فرمانروایان نام برده شده در قرآن فقط یك نفر و آن هم یك زن است كه چنین نقش اجتماعى بزرگى بازى مى كند؟
چرا در میان آن همه مردان متكبر، خودسر، مستبد و ناتوان، فقط یك زن به چنین نمادى از عقل، تدبر و اطاعت فرمان خدا تبدیل مى شود؟

خداوند هیچ گاه مردم سرزمین سبا را جز به جهت آن كه مشرك بوده اند، به دلیل دیگرى سرزنش نمى كند و مثلاً نمى گوید چه مردم نادانى كه حكومت زنى را پذیرفته اند.

در این خطوط پایانى به جملاتى از سخنان رهبر معظم انقلاب كه در دیدار گروهى از بانوان عنوان شده و راهنما و سرمشق من بوده است، اشاره مى كنم:

« فاطمه زهرا (س) در قله بشریت قرار دارد و كسى بالاتر از او نیست و مى بینیم كه آن بانوى مسلمان، این فرصت و قدرت را یافت كه خودش را به این اوج برساند. پس فرقى بین زن و مرد نیست و به خصوص شاید از همین جهت است كه خداى متعال در قرآن كریم، آن وقتى كه راجع به نمونه ی انسان هاى خوب ،و نمونه ی انسان هاى بد مثال مى زند: و ضرب الله مثلاللذین امنوا امراة فرعون (تحریم آیه ۱۱) در مقابل هم در مورد انسان بد و كج رفتار و انسانى كه در جهت غلط حركت مى كند ، به زن نوح و لوط مثال مى زند. در همه قرآن وقتى مى گوید: ضرب الله للذین آمنوا یا ضرب الله للذین كفروا، در هر ۲ مورد از زن مثال مى زند. آیا این به معناى آن نیست كه ما باید از دیدگاه اسلام، به برداشت غلط و متأسفانه مستمر در تاریخ بشریت نسبت به جایگاه زن پاسخ بدهیم؟ 

اسلام مى خواهد بایستد و این برداشت و روش و فهم غلط از مسأله زن را- كه در طول تاریخ هم وجود داشته است- تصحیح كند.

من تعجب مى كنم- جز استثناءها- چرا این گونه بوده است؟ چرا بشریت همواره درباره مسأله زن و مرد، كج فكر كرده است و مى خواهد در مقابل این بایستد؟

شما از تعلیمات انبیاء كه بگذرید، در همه برداشت ها و تحلیل ها و تفكرات بشرى، جایگاه زن و مرد، جایگاه غلطى مى باشد. حتى در تمدن هاى خیلى بلند پایه دنیاى باستان- مثل تمدن روم و ایران- برداشت از زن، یك برداشت غلط است كه ذکر جزئیات و بیان تفاصیل دیگر از حوصله ی این مقاله خارج است. باشد در فرصتی دیگر...

نویسنده : سمیرا اصلان پور

آيا کشتزار يا محل بذر افشاني ناميدن زنان توهين در حق زنان نيست ؟

سوال :در سوره بقره آيه 223 آمده است:

نِسَآؤُکُمْ حَرْثٌ لَّکُمْ فَأْتُواْ حَرْثَکُمْ أَنَّى شِئْتُمْ وَقَدِّمُواْ لأَنفُسِکُمْ وَاتَّقُواْ اللّهَ وَاعْلَمُواْ أَنَّکُم مُّلاَقُوهُ وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ

(زنان شما محل بذر افشاني شما هستند پس هر زمان که بخواهيد مي توانيد با آنها آميزش کنيد و (سعي نماييد با پرورش فرزندان صالح ) اثر نيکي براي خود از پيش بفرستيد! و از ( مخالفت فرمان ) خدا بپرهيزيد و بدانيد او را ملاقات خواهيد کرد و به مومنان بشارت ده ! )

آيا کشتزار يا محل بذر افشاني ناميدن زنان توهين در حق زنان نيست ؟


پاسخ : نگاهي به شأن نزول آيه و تفسير آن و ديدگاه غرب و اسلام نسبت به خانواده، روشن مي کند که اين آيه - برخلاف پندار برخي - از آياتي است که ارزش زن و جايگاه اجتماعي او را بيان مي کند.

خانواده از ديدگاه غرب:

غرب، پس از رنسانس و به ويژه با ظهور «ليبراليسم»، «اومانيسم» و «فيمينيسم» نهاد خانواده را به مرور ناديده انگاشت و زنان را به مشاغل عمومي و تضعيف نقش مادران در خانواده سوق داد. از نظر برخي از دانشمندان آنان که به فيمينيسم دامن مي زنند، روابط خانوادگي نتيجه اي جز زير سلطه رفتن زنان ندارد. از اين رو آنان نظريه «زوج آزاد» را آسان ترين راه براي رهايي زن از اين سلطه دانسته اند.

نظريه زوج آزاد، نوعي هم زيستي مشترک ميان زن و مرد است که بر مبناي آن، هيچ مسؤوليت حقوقي بر عهده دو طرف نمي آيد؛ بلکه تنها پاسخي به نيازهاي جنسي بدون در نظر گرفتن ضوابط اخلاقي و وجوه عاطفي آن است.

براساس اين بينش هدف اصلي از روابط زناشويي، ارضاي غرايز جنسي زن و مرد است و فعاليت زايشي زنان ناديده انگاشته مي شود. آنان تکثير نسل را روند حيواني مي دانند تا عملي انساني و چون سرشت انساني را ندارد، کار زايشي، بلکه از طريق کار توليدي قابل تغيير مي شمارند، مي گويند کار زنان ممکن است از نظر اجتماعي ضروري محسوب شود، اما کاملا تاريخي است. از اين رو است که زن ها و مردها در غرب در عين تشکيل خانواده، با مردها و زنان ديگر رابطه برقرار مي کنند و معمولا زن در آن جوامع نقشي جز بازيچه و عروسک ندارد. قاچاق دختران و زنان از شرق به غرب مؤيد اين نظريه است(فصلنامه کتاب نقد، ش 17، ص 167؛ فيمينيزم عليه زنان، سيد ابراهيم حسيني)

خانواده از ديدگاه اسلام

از نظر اسلام، زناشويي، يک نظم اجتماعي است که مانع روابط نامنظم و بي قاعده اجتماعي (روابط بي قاعده و آزاد دو جنس) و پيامدهاي ناپسند آن، مانند فرزندان حرام زاده و شيوع بيماريهاي جنسي و مشکلات ديگر اجتماعي مي شود.

در اسلام، زناشويي عمل عبادت آميز و مقدس به شمار آمده است که بنا بر حديث پيامبر اکرم: «من تزوج احرز نصف دينه»( شيخ صدوق، من لا يحضره الفقيه، ج 3، ص 383، انتشارات جامعه مدرسين) مي تواند نصف ايمان جوان را از دستبرد شيطان حفظ کند و هدف از آن، حفظ نسل، انتقال تجربه، پرورش روحي و فکري فرزندان، انتقال فرهنگ و زبان، ايجاد آرامش رواني و هدايت غريزه و نياز جنسي است(زن، خانواده و اسلام، سيد محمد خامنه اي، همان، ص 96)

تفسير آيه:

در آيه شريفه 223 سوره بقره چند نکته آمده است:

1. تشبيه زنان به کشتزار

2. جواز استمتاع از آنان در هر زمان يا از هر مکان يا در هر مکان (بنا بر اختلاف تفاسير)

3. هدف از آميزش (پرورش فرزندان صالح و نيک) "قدموا لانفسکم"

4. توجه به دستورات خداوند و تجاوز نکردن از حدود و قوانين شرعي حتي در روابط زناشويي

تشبيه زنان به کشتزار ، ممکن است براي برخي سنگين آيد که چرا اسلام درباره نيمي از نوع بشر چنين بياني کرده است، در حالي که نکته باريکي در اين تشبيه نهفته است و در حقيقت قرآن کريم مي خواهد با اين بيان ضرورت وجود زن در اجتماع انساني را مجسم کند که زن يک وسيله ارضاي شهوت ها نيست؛ بلکه وسيله اي براي حفظ حيات نوع بشر! همان طور که انسان براي ادامه زندگي به تغذيه نياز دارد و بدون کشت و زرع مواد غذايي، حيات او تأمين نمي شود، همچنين براي ادامه نوع خود نيز نيازمند به وجود زن است(آيت الله مکارم شيرازي و ديگران، تفسير نمونه، دارالکتب الاسلاميه، ج 2، ص 96)

به عبارت ديگر در اين آيه زن به "زمين" تشبيه شده ولي زميني که پرورش دهنده است. اگر زمين خوبي باشد گياهان خوبي نيز خواهد داد. در واقع همانطور که وجود گياهان وابسته به زمين است وجود انسانها نيز وابسته به زنان (مادرانشان) است.

علامه طباطبايي در اين باره مي فرمايند: «حاصل معناي آيه اين است که: موقعيت زنان در جامعه انساني همانند زراعتي است که آدمي براي تحصيل غذايي که مايه حفظ زندگاني و بقاء آن است و نيز براي ابقاء تخم بدان احتياج دارد. همچنين جامعه انساني براي دوام نوع و بقاء نسل محتاج به زنان است؛ زيرا خداوند متعال تکون انسان و مصور شدن او را به اين صورت در طبيعت رحم قرار داده و طبيعت مردان را که جزيي از آن ماده اصلي در ايشان است مايل به زنان فرموده و ميان مردان و زنان دوستي و مهرباني برقرار کرده است»( علامه طباطبايي، الميزان، دفتر نشر اسلامي، ج 2، ص 212)

به اين واقعيت نه تنها مفسران مسلمان، بلکه فلاسفه غرب نيز اعتراف کرده اند. ويل دورانت در کتاب «لذات فلسفه» مي نويسد: «در نوع انسان عمل توالد در جسم زن است و عمل مرد تبعي و سطحي است و حتمي و ناگزير نيست. طبيعت و آزمايشگاه ها هر دو زايد بودن مرد را به طور قطع نشان داده اند. اين يک حقيقت تلخ است که در انواع حيوان اصل و اساس ماده است و مرد فرع و تابع است. در نمايش بزرگ توالد که محور حيات است، عمل نر حقير است و فقط سياهي لشکر است. در بحران وضع حمل مرد با دستپاچگي و از روي حيرت در کنار زن مي ايستد و سرانجام به حقارت و غيرضروري بودن هستي خود در پهنه رشد نوع پي مي برد. در اين لحظه است که مي فهمد زن از او به نوع نزديک تر و وابسته است و جريان عظيم حيات در وجود زن است و خلقت از خون و جسم و به تدريج در مي يابد که چرا اقوام ابتدايي و اديان بزرگ سامري را مي پرستيدند»( ويل دورانت، لذات فلسفه، ترجمه عباس زرياب، نشر انديشه، چاپ چهارم، ص 139)


 


موضوعات مرتبط: گونان گون
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : چهار شنبه 14 / 10 / 1394

 





9. استثنائات ابتلائات مومنان

دو چيز از مومن دور است و به آنها آزموده نمي‌شود.

1. از دست دادن عقل

قال الصادق (ع): «إن الله عزوجل يبتلي المومن بكل بلية و يميته بكل ميتة و لا يبتليه بذهاب عقله ...»[108]
خداوند عزوجل مومن را به هر بلايي مي‌آزمايد و با هر مرگي از دنيا مي‌برد ولي با گرفتن عقلش او را نمي‌آزمايد.
علت اين استثنا ضرورت عقل براي مكلف شدن و رشد در مسير عبوديت و تزكيه است.
تبيين علامه مجلسي درباره حديث اين است كه: «فايده‌ي ابتلا تصبر و تذكر و رضا و نظاير آن هاست. و اين موارد با از دست دادن عقلي ممكن نيست البته منافاتي ندارد كه مومن از عقلي محروم شود اما نه براي آزموده شدن. بنابراين كه موضوع ابتلا مومن است و مجنون به ايمان و متصف نمي‌شود[109]
2. خودكشي

قال الباقر (ع): «إن المومن يبتلي بكل بلية و يموت بكل ميتة إلا انه لا يقتل نفسه»[110]
بدرستي كه مومن با هر بلايي آزموده مي‌شود و با هر مرگي از دنيا مي‌رود غير از اينكه خودش را بكشد.


10. آثار ابتلا

گرفتاري‌هاي گوناگون خداوند براي مومنان سايق و راننده اي است كه انسان را در مسير سير الي الله حركت داده و پيش مي‌راند تا به اوج درجات عبوديت برساند. تمامي نتايج مثبت و آثار مبارك اين روش، شاخص‌هايي از عبوديت هستند كه به تدريج در عبد آشكار شده و به شكوفايي استعداد عبوديت دامن مي‌زنند.
1. شناخت نيكوكاران

خداوند تعالي در قرآن كريم هدف آزمون‌ها و ابتلائات را بارها و با تاكيد، شناخته شدن نيكوكارترين معرفي مي‌كند. «كانَ عَرشُهُ عَلي الماءِ ليبلوُكُم اَيكم اَحسَنُ عَمَلاً» عرش فرمانفرمايي خداوند بر آب (رحمت) است تا شما را بيازمايد كه كدام نيكوكارتريد. (هود / 7)
«اَلَّذي خَلَقَ المَوتٌ و الحَياةَ لِيبلوُكُم اَيكُم اَحسَن عَمَلا» كسي كه مرگ و زندگي را آفريد تا شما را بيازمايد كه كداميك نيكوكارتريد. (ملك / 2)
«اِنّا جَعَلنا ما عَلي الارضِ زينَةً لَها لِنَبلوُهُم اَيهُم اَحسَنُ عَمَلاً» ما آن چه بر زمين است را مايه‌ي آراستگي آن قرار داديم تا آن‌ها را بيازماييم كه كدام نيكوكارترند. (كهف / 7)
بنابر اين حق عالي هدف از ابتلاها را شناخته شدن نيكو كارترين مردم معرفي مي‌كند و شاخص‌هاي نيكوكاري را در اين آيه بيان فرمود: «اِنَّ الَّذين آمنوُا وَ عَمَلوا لصالِحاتِ اِنَّا لا نُضيعُ اَجر مِن اَحسَن عَمَلاً» بدرستي كساني كه ايمان آورده و رفتار شايسته دارند، ما اجر نيكوكاران را تباه نمي‌كنيم (كهف / 30) و ايمان و عمل صالح پايه‌هاي عبوديت است. چرا كه در سوره بقره فرمود: «يا ايها النّاسُ اعبُدوُا رَبَّكُم» (بقره / 21) و سپس با وصف پروردگار و استدلال بر اين كه براستي سزاوار بندگي است و تهديد سركشان از عبوديت او مي‌فرمايد: «وَ بَشِّرِ الَّذينَ آمنوُا وَ عَمَلو الصالحاتِ» (بقره / 25) اين آيات به خوبي نشان مي‌دهد كه عبوديت بر پايه‌ي ايمان و عمل صالح در برابر عصيان بر مبناي كفر و گناه قرار دارد و خداي تعالي براي شكوفايي استعداد عبوديت و شناخته شدن نيكوكاران مردم را دچار ابتلا‌ها مي‌سازد. و البته اين به معناي ناشناخته بودن بندگان حقيقي و نيكوكاران براي خداوند نيست.
«قال الرضا (ع): لِيبلُوكُم اَيكُم اَحسَن عَمَلاً اِنَّهُ عَزَّوَجَلَّ خَلَقَ خَلقَهُ لِيبلوُهُم بِتكليفِ طاعَتِه و عِبادَتَِهُ لاعَلي سبيلِ الإمتِحانِ وَ التَجرِبَهُ لِانَّهُ لَم يزَل عَليماً بِكُلِ شَي.»[111] «براي اين كه كدامين نيكوكارتر هستيد» بدرستي كه خداوند عزيز و جليل آفريدگان را آفريد تا با تكاليف شرعي بيازمايد نه براي امتحان و تجربه كه چون او هماره داناي همه چيز است.
بنابراين خداوند مي‌داند كه در سرانجام چه كسي بنده‌ي نيكوكار و چه كسي آفريده ناسپاس است، پس بندگان را مي‌آزمايد تا اين علم تحقق يابد و معلوم شود كه خداوند همه را مي‌داند. هم از اين رو فرمود: «ما كانَ الله لِيذَرَ الموُمنينَ عَلي ما اَنتُم عَلَيه حَتّي يميزَ الخَبيثَ مِن الطَيبِ» چنين نيست كه خدا مومنان را به حال خود رها كند، مگر اين كه ناپاكان را از پاكان جدا سازد. (آل عمران / 179)
از مصاديق اين علم الهي كه به ظهور و عينيت مي‌آيد اين است: «لِنَبلُونكم حَّتي نَعلَمَ المُجاهِدين مِنكُم و الصّابِرينَ» شما را مي‌آزماييم تا مجاهدان و بردباران را از ميان شما بشناسيم. (محمد / 31)
بنابراين مهم ترين اثر ابتلاها شناخت اهل عبوديت و جدايي آن‌ها از اهل عصيان است تا اهل عبوديت به پاداش و اجر ابدي برسند. «والَّذينَ آمَنوا وَ عَمِلوُا الصّالِحاتِ لَهُم مَغفِرَةٌ وَ اَجرٌ كَبيرٌ» كساني كه ايمان آورده و كارهاي شايسته انجام دادند آمرزش و اجر بزرگ دارند. (فاطر / 7)


2. وارستگي از تكبر
در مقابل عبوديت سركشي و عصيان قرار دارد كه از كبر و استكبار ريشه گرفته و ابتلاهاي الهي به ويژه ابتلا به رنج و گرفتاري اين مرض را درمان كرده و مانع بزرگ و بنيادين شكوفايي عبوديت را برطرف مي‌سازد. رسول خدا (ص) فرمود: «لَولا ثَلاثَةَ في ابنِ آدَمِ ما طَأ طَأَ رأسَهُ لِشَيءٍ: المَرَضُ وَ المَوتُ وَ الفَقرُ وَ كُلُهُنَِ فيه و اِنَّهُ لَمَعَهُنَّ لوثّابٌ»[112] اگر سه چيز در فرزندان آدم نبود براي چيزي سرفرو نمي‌آوردند: بيما ري، مرگ و نداري و با اين‌ها بسيار سركش و ستمكار است.

حضرت علي (ع) « ... لكِنَّ الله يختَبَِر عِبادَه بِانواعِ الشَّدائِدِ وَ يتَعَبَّدَهُم بِأَنواعِ المَجاهِدِ وَ يبتَليهِم بِضُرُوبِ المَكارِه اِخراجاً لِلتَّكَبُّرِ مِن قلوبِهِم وَ اِسكاناً لِلتَّذَلُلِ في نُفُوسِهِم ...»[113]
خداوند بندگانش را با انواع سختي‌ها آزموده و با زحمات و تلاش‌هاي گوناگون به بندگي وا مي‌دارد و به گرفتاري‌ها مبتلا مي‌سازد تا تكبر از دل‌هاي شان خارج شده و تذلل به جاي آن بنشيند ...
تا استكبار و تكبر از دل بيرون نرود و تذلل و افتادگي نيايد، استعداد عبوديت زمينه اي براي شكوفايي پيدا نمي‌كند. هم از اين روي خداوند مهربان در گير و دار حادثه‌ها و سختي‌ها اين حجاب و مانع تعالي و رشد انسان را بر طرف نموده و شجره‌ي طيبه عبوديت را در سرزمين وجود انسان مي‌روياند و مي‌پرورد.


موضوعات مرتبط: گونان گون
برچسب‌ها: گوناگون
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : سه شنبه 13 / 10 / 1394

حق كهن به هيچ وجه باطل نمى‏شود.

فرمود به خدا قسم اگر با آن اموال براى خود زن گرفته باشند و يا كنيزكان خريده باشند،باز هم آن را به بيت المال بر مى‏گردانم.

فان فى العدل سعة و من ضاق عليه العدل فالجور عليه اضيق (8) .

همانا در عدالت گنجايش خاصى است،عدالت مى‏تواند همه را در بر گيرد و در خود جاى دهد،و آن كس كه بيمار است اندامش آماس كرده در عدالت نمى‏گنجد،بايد بداند كه جايگاه ظلم و جور تنگتر است.

يعنى عدالت چيزى است كه مى‏توان به آن به عنوان يك مرز ايمان داشت و به حدود آن راضى و قانع بود،اما اگر اين مرز شكسته و اين ايمان گرفته شود و پاى بشر به آن طرف مرز برسد ديگر حدى براى خود نمى‏شناسد،به هر حدى كه برسد به مقتضاى طبيعت و شهوت سيرى ناپذير خود تشنه حد ديگر مى‏گردد و بيشتر احساس نارضايى مى‏نمايد.

نتوان تماشاچى صحنه‏هاى بى‏عدالتى بود

على عليه السلام عدالت را يك تكليف و وظيفه الهى،بلكه يك ناموس الهى مى‏داند،هرگز روا نمى‏شمارد كه يك مسلمان آگاه به تعليمات اسلامى تماشاچى صحنه‏هاى تبعيض و بى‏عدالتى باشد.

در خطبه‏«شقشقيه‏»پس از آن كه ماجراهاى غم انگيز سياسى گذشته را شرح مى‏دهد،بدانجا مى‏رسد كه مردم پس از قتل عثمان به سوى او هجوم آوردند و با اصرار و ابرام از او مى‏خواستند كه زمامدارى مسلمين را بپذيرد و او پس از آن ماجراهاى دردناك گذشته و با خرابى اوضاع حاضر ديگر مايل نبود اين مسؤوليت‏سنگين را بپذيرد،اما به حكم اينكه اگر نمى‏پذيرفت‏حقيقت لوث شده بود و گفته مى‏شد على از اول علاقه‏اى به اين كار نداشت و براى اين مسائل اهميتى قائل نيست،و به حكم اينكه اسلام اجازه نمى‏دهد كه آنجا كه اجتماع به دو طبقه ستمگر و ستمكش،يكى پرخور ناراحت از پرخورى و ديگرى گرسنه ناراحت از گرسنگى،تقسيم مى‏شود دست روى دست‏بگذارد و تماشاچى صحنه باشد، اين وظيفه سنگين را بر عهده گرفت:

لو لا حضور الحاضر و قيام الحجة بوجود الناصر و ما اخذ الله على العلماء ان لا يقاروا على كظة ظالم و لا سغب مظلوم لا لقيت‏حبلها على غاربها و لسقيت آخرها بكاس اولها (9) .

اگر آن اجتماع عظيم نبود و اگر تمام شدن حجت و بسته شدن راه عذر بر من نبود و اگر پيمان خدا از دانشمندان نبود كه در مقابل پر خورى ستمگر و گرسنگى ستمكش ساكت ننشينند و دست روى دست نگذارند،همانا افسار خلافت را روى شانه‏اش مى‏انداختم و مانند روز اول كنار مى‏نشستم.

عدالت نبايد فداى مصلحت‏بشود

تبعيض و رفيق بازى و باندسازى و دهانها را با لقمه‏هاى بزرگ بستن و دوختن،همواره ابزار لازم سياست قلمداد شده است.اكنون مردى زمامدار و كشتى سياست را ناخدا شده است كه دشمن اين ابزار است،هدف و ايده‏اش مبارزه با اين نوع سياست‏بازى است.طبعا از همان روز اول،ارباب توقع يعنى همان رجال سياست رنجش پيدا مى‏كنند،رنجش منجر به خرابكارى مى‏شود و درد سرهايى فراهم مى‏آورد.دوستان خير انديش به حضور على عليه السلام آمدند و با نهايت‏خلوص و خيرخواهى تقاضا كردند كه به خاطر مصلحت مهمتر،انعطافى در سياست‏خود پديد آورد،پيشنهاد كردند كه خودت را از درد سر اين هوچيها راحت كن،«دهن سگ به لقمه دوخته به‏»:اينها افراد متنفذى هستند،بعضى از اينها از شخصيتهاى صدر اول‏اند،تو فعلا در مقابل دشمنى مانند معاويه قرار دارى كه ايالتى زرخيز مانند شام را در اختيار دارد،چه مانعى دارد كه به خاطر«مصلحت‏»!فعلا موضوع مساوات و برابرى را مسكوت عنه بگذارى؟

على عليه السلام جواب داد:

اتامرونى ان اطلب النصر بالجور...و الله لا اطور به ما سمر سمير و ما ام نجم فى السماء نجما،و لو كان المال لى لسويت‏بينهم فكيف و انما المال مال الله (10) .

شما از من مى‏خواهيد كه پيروزى را به قيمت تبعيض و ستمگرى به دست آورم؟از من مى‏خواهيد كه عدالت را به پاى سياست و سيادت قربانى كنم؟خير،سوگند به ذات خدا كه تا دنيا دنياست چنين كارى نخواهم كرد و به گرد چنين كارى نخواهم گشت.من و تبعيض؟!من و پايمال كردن عدالت؟!اگر همه اين اموال عمومى كه در اختيار من است مال شخص خودم و محصول دسترنج‏خودم بود و مى‏خواستم ميان مردم تقسيم كنم،هرگز تبعيض روا نمى‏داشتم تا چه رسد كه مال مال خداست و من امانتدار خدايم.

اين بود نمونه‏اى از ارزيابى على عليه السلام درباره عدالت،و اين است ارزش عدالت در نظر على عليه السلام.

 

موضوعات مرتبط: امام شناسی
برچسب‌ها: امام شناسی
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : سه شنبه 13 / 10 / 1394

عدالت اجتماعى (نهج البلاغه و مساله حكومت)

از جمله مسائلى كه در نهج البلاغه فراوان درباره آنها بحث‏شده است،مسائل مربوط به حكومت و عدالت است.

هر كسى كه يك دوره نهج البلاغه را مطالعه كند،مى‏بيند على عليه السلام در باره حكومت و دالت‏حساسيت‏خاصى دارد،اهميت و ارزش فراوانى براى آنها قائل است.قطعا براى كسانى كه با اسلام آشنايى ندارند و بر عكس با تعليمات ساير اديان جهانى آشنا مى‏باشند،باعث تعجب است كه چرا يك پيشواى دينى اينقدر به اين گونه مسائل مى‏پردازد!مگر اينها مربوط به دنيا و زندگى دنيا نيست؟آخر يك پيشواى دينى را با دنيا و زندگى و مسائل اجتماعى چه كار؟!

و بر عكس،كسى كه با تعليمات اسلامى آشناست و سوابق على عليه السلام را مى‏داند كه در دامان مقدس پيغمبر مكرم اسلام پرورش يافته است،پيغمبر او را در كودكى از پدرش گرفته،در خانه خود و روى دامان خود بزرگ كرده است و با تعليم و تربيت مخصوص خود او را پرورش داده،رموز اسلام را به او آموخته،اصول و فروع اسلام را در جان او ريخته است،دچار هيچ گونه تعجبى نمى‏شود بلكه براى او اگر جز اين بود جاى تعجب بود.

مگر قرآن كريم نمى‏فرمايد: لقد ارسلنا رسلنا بالبينات و انزلنا معهم الكتاب و الميزان ليقوم الناس بالقسط (1) .

سوگند كه ما پيامبران خويش را با دلايل روشن فرستاديم و با آنان كتاب و ترازو فرود آورديم كه ميان مردم به عدالت قيام كنند.

در اين آيه كريمه برقرارى عدالت‏به عنوان هدف بعثت همه انبياء معرفى شده است.مقام قداست عدالت تا آنجا كه بالا رفته كه پيامبران الهى به خاطر آن مبعوث شده‏اند.عليهذا چگونه ممكن است كسى مانند على كه شارح و مفسر قرآن و توضيح دهنده اصول و فروع اسلام است،در باره اين مساله سكوت كند و يا در درجه كمترى از اهميت آن را قرار دهد؟

آنان كه در تعليمات خود توجهى به اين مسائل ندارند و يا خيال مى‏كنند اين مسائل در حاشيه است و تنها مسائلى از قبيل طهارت و نجاست در متن دين است،لازم است در افكار و عقايد خود تجديد نظر نمايند.

ارزش و اعتبار

اولين مساله‏اى كه بايد بحث‏شود همين است كه ارزش و اهميت اين مسائل از نظر نهج البلاغه در چه درجه است،بلكه اساسا اسلام چه اهميتى به مسائل مربوط به حكومت و عدالت مى‏دهد؟بحث مفصل از حدود اين مقالات خارج است اما اشاره به آنها لازم است.

قرآن كريم آنجا كه رسول اكرم را فرمان مى‏دهد كه خلافت و ولايت و زعامت على عليه السلام را بعد از خودش به مردم ابلاغ كند،مى‏فرمايد:

يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك و ان لم تفعل فما بلغت رسالته (2) .

اى فرستاده!اين فرمان را كه از ناحيه پروردگارت فرود آمده به مردم برسان،اگر نكنى رسالت الهى را ابلاغ نكرده‏اى.

به كدام موضوع اسلامى اين اندازه اهميت داده شده است؟كدام موضوع ديگر است كه ابلاغ نكردن آن با عدم ابلاغ رسالت مساوى باشد؟

در جريان جنگ احد كه مسلمين شكست‏خوردند و خبر كشته شدن پيغمبر اكرم پخش شد و گروهى از مسلمين پشت‏به جبهه كرده فرار كردند،قرآن كريم چنين مى‏فرمايد:

و ما محمد الا رسول قد خلت من قبله الرسل افان مات او قتل انقلبتم على اعقابكم (3) .

محمد جز پيامبرى كه پيش از او نيز پيامبرانى آمده‏اند نيست.آيا اگر او بميرد و يا در جنگ كشته شود شما فرار مى‏كنيد و ديگر كار از كار گذشته است؟!

حضرت استاد علامه طباطبايى(روحى فداه)در مقاله‏«ولايت و حكومت‏»از اين آيه چنين استنباط فرموده‏اند كه كشته شدن پيغمبر اكرم در جنگ نبايد هيچ گونه وقفه‏اى در كار شما ايجاد كند،شما فورا بايد تحت لواى آن كس كه پس از پيغمبر زعيم شماست‏به كار خود ادامه دهيد.به عبارت ديگر، فرضا پيغمبر كشته شود يا بميرد،نظام اجتماعى و جنگى مسلمين نبايد از هم بپاشد.

در حديث است كه پيغمبر اكرم فرمود:اگر سه نفر(حد اقل)همسفر شديد،حتما يكى از سه نفر را امير و رئيس خود قرار دهيد.از اينجا مى‏توان فهميد كه از نظر رسول اكرم هرج و مرج و فقدان يك قوه حاكم بر اجتماع كه منشا حل اختلافات و پيوند دهنده افراد اجتماع با يكديگر باشد،چه اندازه زيان‏آور است.

مسائل مربوط به حكومت و عدالت كه در نهج البلاغه مطرح شده است فراوان است و ما به حول و قوه الهى برخى از آنها را طرح مى‏كنيم.

اولين مساله كه لازم است‏بحث‏شود ارزش و لزوم حكومت است.على عليه السلام مكرر لزوم يك حكومت مقتدر را تصريح كرده است و با فكر خوارج-كه در آغاز امر مدعى بودند با وجود قرآن از حكومت‏بى‏نيازيم-مبارزه كرده است.خوارج-همچنانكه مى‏دانيم-شعارشان‏«لا حكم الا لله‏»بود.اين شعار از قرآن مجيد اقتباس شده است و مفادش اين است كه فرمان(قانون)تنها از ناحيه خداوند و يا از ناحيه كسانى كه خداوند به آنان اجازه قانونگذارى داده است‏بايد وضع شود.ولى خوارج اين جمله را در ابتدا طور ديگر تعبير مى‏كردند و به تعبير امير المؤمنين از اين كلمه حق معنى باطلى را در نظر مى‏گرفتند.حاصل تعبير آنها اين بود كه بشر حق حكومت ندارد،حكومت منحصرا از آن خداست.

على مى‏فرمايد:بلى،من هم مى‏گويم:«لا حكم الا لله‏»اما به اين معنى كه اختيار وضع قانون با خداست، لكن اينها مى‏گويند حكومت و زعامت هم با خداست،و اين معقول نيست.قانون خدا بايست‏به وسيله افراد بشر اجرا شود.مردم را از فرمانروايى‏«نيك‏»يا«بد» (4)چاره‏اى نيست.در پرتو حكومت و در سايه حكومت است كه مؤمن براى خدا كار مى‏كند و كافر بهره دنياى خود را مى‏برد و كارها به پايان خود مى‏رسد.به وسيله حكومت است كه مالياتها جمع‏آورى،و با دشمن نبرد،و راهها امن،و حق ضعيف از قوى باز ستانده مى‏شود،تا آن وقتى كه نيكان راحت گردند و از شر بدان راحتى به دست آيد (5) .

 

موضوعات مرتبط: امام شناسی
برچسب‌ها: امام شناسی
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : سه شنبه 13 / 10 / 1394

بيت المال

صرفه جويى در بيت المال كارگزاران خويش را از اسراف و تبذير باز مى‏داشت و آنان را به صرفه جويى و صحيح مصرف نمودن بيت المال فرا مى‏خواند:أدقوا اقلامكم و قاربوا بين سطوركم...و اياكم و الاكثار، فان اموال المسلمين لا تحتمل الاضرار. (1) «نوك قلم‏ها را باريك و فاصله سطرها را كم كنيد، و از زياده روى در هزينه نمودن بيت المال بپرهيزيد، زيرا كه اموال مسلمانان نبايد محتمل ضرر شود».

على در رفتار خويش آن مقدار مراقب است كه در طول زندگى بويژه در دوران حكومت دارى‏اش كوچكترين ستم از جانب وى بر كسى متوجه نشد. ستم بر بندگان خدا تلخترين رنج و شرمندگى در پيشگاه خدا و رسول براى على مى‏باشد: و الله لان أبيت على حسك السعدان مسهدا او اجر فى الاغلال مصفدا احب الى من ان الق الله و رسوله يوم القيمة ظالما لبعض العباد. (2) «اگر على را بر روى تيغ‏هاى تيز سعدان كه خواب را بربايد، و يا به غل زنجير در بندند، بهتر و شيرترين از آن است كه خدا و پيامبرش را در حالتى ملاقات كنم كه بر بندگان خدا ستم نموده باشم».

اينها نمونه‏هاى شفاف از ديدگاه‏ها و رفتار على عليه السلام در ابعاد گوناگون استقرار عدالت اجتماعى مى‏باشد، كه البته اگر شمارش همه موارد كه در دسترس است هدف باشد، به لحاظ اين كه موارد بسيار فراوان است، نوشتار مستقل را مى‏طلبد.ليكن براى افراد فرهيخته‏اى كه در تلاش هستند از زندگى امام همام الگو بگيرند همين موارد رهنمود هستند.

پى‏نوشتها:

1ـ بحار، ج 41، ص .105

2ـ نهج البلاغ صبحى الصالح، ص .346

امام على عليه السلام الگوى زندگى ص 130

 

موضوعات مرتبط: امام شناسی
برچسب‌ها: امام شناسی
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : دو شنبه 12 / 10 / 1394



نتیجه نفرت 
معلم یک مدرسه به بچه های کلاس گفت که میخواهد با آنها بازی کند . او به آنها گفت که فردا هر کدام یک کیسه پلاستیکی بردارند و درون آن به تعداد آدمهایی که از آنها بدشان میآید ، سیب زمینی بریزند و با خود به کودکستان بیاورند.
فردا بچه ها با کیسه های پلاستیکی به مدرسه آمدند.
در کیسه‌ی بعضی ها ۲ بعضی ها ۳ ، و بعضی ها ۵ سیب زمینی بود.
معلم به بچه ها گفت : تا یک هفته هر کجا که می روند کیسه پلاستیکی را با خود ببرند.
روزها به همین ترتیب گذشت و کم کم بچه ها شروع کردند به شکایت از بوی سیب زمینی های گندیده. به علاوه ، آن هایی که سیب زمینی بیشتری داشتند از حمل آن بار سنگین خسته شده بودند.
پس از گذشت یک هفته بازی بالاخره تمام شد و بچه ها راحت شدند.
معلم از بچه ها پرسید : از اینکه یک هفته سیب زمینی ها را با خود حمل می کردید چه احساسی داشتید؟
بچه ها از اینکه مجبور بودند ، سیب زمینی های بد بو و سنگین را همه جا با خود حمل کنند شکایت داشتند.
آنگاه معلم منظور اصلی خود را از این بازی ، این چنین توضیح داد: این درست شبیه وضعیتی است که شما کینه آدم هایی که دوستشان ندارید را در دل خود نگه می دارید و همه جا با خود می برید. بوی بد کینه و نفرت قلب شما را فاسد می‌کند و شما آن را همه جا همراه خود حمل می‌کنید. حالا که شما بوی بد سیب زمینی‌ها را فقط برای یک هفته نتوانستید تحمل کنید پس چطور می خواهید بوی بد نفرت را برای تمام عمر در دل خود تحمل کنید؟ 


http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/00974454580412925630.gif

خدادرهمین نزدیکی ست 

پیرزن با تقوایی در خواب خدا را دید و به او گفت:« خدایا، من خیلی تنها هستم، آیا مهمان خانه من می شوی؟» خدا قبول کرد و به او گفت که فردا به دیدنش خواهد آمد.
پیرزن از خواب بیدار شد، با عجله شروع به جارو کردن...
خانه کرد. رفت و چند نان تازه خرید و خوشمزه ترین غذایی را که بلد بود، پخت. سپس نشست و منتظر ماند.

چند دقیقه بعد در خانه به صدا در آمد. پیرزن با عجله به طرف در رفت و آن را باز کرد. پشت در پیرمرد فقیری بود. پیرمرد از او خواست تا غذایی به او بدهد. پیرزن با عصبانیت سر فقیر داد زد و در را بست.

نیم ساعت بعد باز در خانه به صدا درآمد. پیرزن دوباره در را باز کرد. این بار کودکی که از سرما می لرزید از او خواست تا از سرما پناهش دهد. پیرزن با ناراحتی در را بست و غرغرکنان به خانه برگشت.

نزدیک غروب بار دیگر در خانه به صدا درآمد. این بار پیرزن مطمئن بود که خدا آمده، پس با عجله به سوی در دوید. در را باز کرد ولی این بار نیز زن فقیری پشت در بود. زن از او کمی پول خواست تا برای کودکان گرسنه اش غذایی بخرد. پیرزن که خیلی عصبانی شده بود، با داد و فریاد، زن فقیر را دور کرد.

شب شد ولی خدا نیامد. پیرزن ناامید شد و رفت که بخوابد و در خواب بار دیگر خدا را دید.

پیرزن با ناراحتی به خـدا گفت:« خدایـا، مگر تو قول نداده بودی که امـروز به دیـدنم مـی آیی؟»

خدا جواب داد:« بله، ولی من سه بار به خانه ات آمدم و تو هر سه باردر را به رویم بستی



http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/49396355383042310925.gif

درکوله پشتی ات چه داری؟!

کوله‌پشتی‌اش را برداشت و راه افتاد. رفت که دنبال خدا بگردد؛ و گفت: تا کوله‌ام از خدا پر نشود برنخواهم گشت.
نهالی رنجور و کوچک کنار راه ایستاده بود.
مسافر با خنده‌ای رو به درخت گفت: چه تلخ است کنار جاده بودن و نرفتن. و درخت زیر لب گفت: ولی تلخ‌تر آن است که بروی و بی ‌رهاورد برگردی. کاش می‌دانستی آن‌ چه در جست‌وجوی آنی، همین جاست.مسافر رفت و گفت: یک درخت از راه چه می‌داند، پاهایش در گل است. او هیچ‌گاه لذت جست‌وجو را نخواهد یافت.و نشنید که درخت گفت: اما من جست‌وجو را از خود آغاز کرده‌ام و سفرم را کسی نخواهد دید. جز آن که باید.مسافر رفت و کوله‌اش سنگین بود.
هزار سال گذشت. هزار سالِ پر خم و پیچ، هزار سالِ بالا و پست. مسافر بازگشت. رنجور و ناامید. خدا را نیافته بود، اما غرورش را گم کرده بود. به ابتدای جاده رسید. جاده‌ای که روزی از آن آغاز کرده بود.
درختی هزار ساله، بالا بلند و سبز کنار جاده بود. زیر سایه‌اش نشست تا لختی بیاساید. مسافر درخت را به یاد نیاورد. اما درخت او را می‌شناخت. درخت گفت: سلام مسافر، در کوله‌ ات چه داری، مرا هم مهمان کن. مسافر گفت: بالا بلند تنومندم، شرمنده‌ام، کوله‌ام خالی است و هیچ چیز ندارم.
درخت گفت: چه خوب، وقتی هیچ چیز نداری، همه چیز داری. اما آن روز که می‌رفتی، در کوله‌ات همه چیز داشتی، غرور کمترینش بود، جاده آن را از تو گرفت. حالا در کوله‌ات جا برای خدا هست. و قدری از حقیقت را در کوله مسافر ریخت. دست‌های مسافر از اشراق پر شد و چشم‌هایش از حیرت درخشید و گفت: هزار سال رفتم و پیدا نکردم و تو نرفته این همه یافتی!
درخت گفت: زیرا تو در جاده رفتی و من در خودم. و نور دیدن خود، دشوارتر از نور دیدن جاده‌هاست


http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/31918411295173569777.gif

عنایت امام رضا(علیه السلام) به یک نجار 
عنایات ویژه هشتمین اختر تابناک آسمان ولایت و امامت، زمان و مکان نمی‌شناسد؛ می‌خواهد مسیحی، یهودی یا مسلمان باشی فرقی نمی‌کند، چرا که او چراغ هدایت است و فطرت‌های پاک را به خوبی راهنمایی می‌کند، کافی است که از با عمق وجود او را صدا بزنید و او را بخوانید.
آنچه در ادامه می‌آید ماجرای عنایت ثامن‌الحجج(ع) به بیماری است که در اثر بیماریش، همسرش از او تقاضای جدایی کرده بود، اینک این کرامت عجیب از کتاب «کرامات امام رضا(ع)» نقل می‌شود:
*دختر عمو را نمی‌خواهم
هر کدام از کارگران نجاری آقا عمو چیزی می‌گفتند و می‌خندیدند، من هم همان طور که آخرین میخ‌های پنجره دو لت را می‌کوبیدم، به حرفهایشان با لبخند و رضایت گوش می‌دادم، حاج میرزا می‌گفت: تو واقعاً باید خدا را شکر کنی که یک همچین موقعیتی داری، اولاً برادر زاده اوستایی و اوستا تو را خیلی دوست دارد، ثانیاً سر کارگری و دستمزدت از همه بیشتر است و از همه مهم‌تر اینکه داماد اوستایی و اوستا تنها دخترش را نامزد تو کرده است و گوش شیطان کر، همین روزها است که پلوی عروسی‌ات را بخوریم...
من با دلخوری حرف‌های حاج ‌میرزا را قطع کردم: چه فایده؟! الان دو سال است که من و دختر عمو با هم نامزدیم ولی هنوز آقا عمو، اجازه نمی‌دهد که همسرم را به خانه‌ام بیاورم. من دیگر دارم پیر می‌شوم، الان بیست و دو سالمه، رفقای هم سن و سال من الان دو، سه تا بچه هم دارند...
حاج میرزا در حالی که اره را روی خطی که بر چوب کشیده بود میزان می‌کرد، رو به من کرد و با لحنی صمیمانه و مطمئن گفت: مگر حاج میرزا مرده؟! خودم نوکرت هم هستم، با اوستا صحبت می‌کنم و ترتیبی می‌دهم که همین روزها سور و سات عروسی را راه بیاندازد، هر چی نباشد من این چند تار مو را توی همین کارگاه سفید کرده‌ام و پیش اوستا یک ذره آبرو و اعتبار دارم...
هنوز حرف‌های حاج میرزا به آخر نرسیده بود که سر و صدای یکی دیگر از کارگران از آن طرف بلند شد: ـ آتش ...! آتش ...! کارگاه آتش گرفته ... کمک کنید...
با شنیدن این کلمات، همه‌مان را هول برداشت، اره و چکش را به سویی پرت کردیم و رفتیم که آتش را خاموش کنیم... سر و صورت و رخت و لباس همه‌مان سیاه شده بود و فضای کارگاه پر بود از دود، سرفه کنان و عرق ریزان بر روی الوارهای جلوی دکان نشستیم تا نفسی تازه کنیم.
حاج میرزا رو کرد به من و گفت: برو منزل اوستا و طوری که هول نکند بهش بگو که کارگاه آتش گرفته ولی خسارت چندانی وارد نشده است.
آقا عمو، همانطور که مجمعه‌‌ای از قاچ های خون رگ هندوانه را در مقابل من بر زمین می‌گذاشت ،گفت: خدا را شکر که به خیر گذشت، اما باید بچه‌ها از این به بعد خیلی مواظب باشند، خب چوب است و خوراک آتش، یادمان باشد که یک گوسفندی، بره‌ای، چیزی قربانی کنیم. حالا دیگر بی خیالش! هنداونه را بزت توی رگ...
هنوز دومین قاچ هندوانه را تمام نکرده بودم که لرزش شدیدی توی تنم افتاد، تمام بدنم می‌لرزید و دندان‌هایم به هم می‌خوردند، تعادلم بر هم خورد و روی زمین ولو شدم، با دیدن این صحنه، عمو و زن عمو بدجوری دست و پای خودشان را گم کردند و دختر عمو که از همه نگران‌تر بود بر سر زنان و اشک ریزان به این سو و آن سو می‌دوید و نمی‌دانست چکار کند.
وقتی انواع داروهای گیاهی و سنتی را امتحان کردند و نتیجه‌ای نگرفتند، آقا عمو دوید به طرف کوچه و یک درشکه آورد و مرا به بیمارستان «شاه رضا» رساند، دو، سه ساعت بعد از بیمارستان مرخص شده و برای استراحت به منزل منتقل شدم، چند روز بعد احساس کردم دست‌هایم بی‌حس شده‌اند، دکتر پس از معاینه گفت: چیز مهمی نیست. نگران مباشید. اما کم کم دست‌هایم فلج شده و از کار افتادند. بعدش هم نوبت رسید به پاها و گردن و سایر اعضای بدنم به جز مغز و زبان و چشمان، سایر اعضای بدنم فلج شدند و من مانند تکه‌ای گوشت، افتادم گوشه‌ اتاق!
به نحوی که برای تیمم نیز قدرت نداشتم و مادرم دست‌هایم را بر خاک می‌زد و بر صورت و پشت دست‌هایم می‌کشید. شش ماه بدین منوال گذشت از معالجه‌ من عاجز ماندند... دو، سه نفر از کارگرهای نجاری به عیادتم آمده بودند و یکی از آن‌ها داشت با قاشق، آش شوربا به دهانم می‌داد و بقیه هم سعی می‌کردند با شوخی کردن و لطیفه گفتن به من روحیه بدهند که کوبه‌ در به صدا در آمد: تق، تق، تق.
مادرم به سمت درب حیاط دوید و چند لحظه بعد، آقا عمو یا الله، یا الله گویان وارد اتاق من شد، ابتدا دستمال ابریشمی قرمز رنگی را که پر از انار بود، گوشه طاقچه گذاشت و بعد روی سر من آمد.
کارگرها در حالی که می‌گفتند؛ «سلام اوستا...، سلام اوستا» کمی کنار رفتند و برای آقا عمو جا باز کردند، آقا عمو تا بر بالینم نشست، شروع کرد به های‌ های گریه کردن!
ـ چه شده آقا عمو؟! نکنه دوباره مغازه آتش گرفته باشد؟ و آقا عمو، همچنان که داشت بلند بلند گریه می‌کرد، دستمال دیگری از جیب کتش بیرون آورد و فین محکمی در آن کرد و گفت: کاش مغازه آتش گرفته بود! کاش همه ‌زندگی‌ام در آتش سوخته بود و این ‌جور نمی‌شد... کاش... و یکسره و پی ‌در پی دست بر پشت دست می‌کوبید و می‌نالید، همه را هول برداشته بود و مادرم بیش از همه اشک می‌ریخت و بر سر می‌زد و می‌گفت: دیگر چه خاکی بر سرمان شده است؟ خدایا مگر ما چه گناهی مرتکب شده بودیم که مستحق این همه بدبختی و بلا شدیم...؟!
آقا عمو همچنان که رو به سوی من داشت، گفت: محمد آقا جان! همه دکترها تو را جواب کرده‌اند و گفته‌اند که تو برای همیشه فلج خواهی بود! به همین جهت، زن عمویت با ازدواج تو و دخترم مخالف است، خواهش می‌کنم از این ازدواج صرف نظر کن... با شنیدن این جملات، دنیا دور سرم چرخید، مغزم سوت کشید و اعصابم به هم ریخت، می‌خواستم هر چیزی را که در اطرافم بود خرد و خمیر کنم، اما افسوس که نمی‌توانستم از جایم جنب بخورم. تنها کاری که توانستم انجام بدهم این بود که فریاد زدم:
-
یک درشکه خبر کنید تا مرا به حرم ببرد... یک درشکه...
مادرم گفت: آخر عزیزم! درشکه هم از «بازار سنگ تراش‌ها» آن طرف‌تر نمی‌تواند برود.
ـ اشکالی ندارد، بقیه‌اش را خودم خواهم رفت، فقط کفش‌های مرا هم به همراهم بفرستید.
-
کفش‌هایت؟! آخر کفش‌هایت به چه دردت می‌خورد؟!
و من بی‌توجه به حرف‌ها و استدلال‌های مادر و سایرین فریاد می‌زدم: همان که گفتم، یک درشکه خبر کنید و کفش‌هایم را هم همراهم بفرستید... وقتی کارگرهای آقا عمو، بدن بی حس مرا روی صندلی درشکه خوابانیدند و کفش‌هایم را هم روی شکمم گذاشتند، درشکه چی شلاقی بر گرده اسب کوبید و درشکه از جا کنده شد و من هم دیگر چیزی نفهمیدم.
با شنیدن صدای بر هم خوردن بال چند کبوتر و زیارتنامه‌ای که با سود و گداز خوانده می‌شد، پلک‌هایم را از هم دور کردم. دیدم داخل صحن عتیقم و بر سقاخانه‌ حضرت تکیه کرده‌ام، احساس کردم که بدجوری عصبانی هستم ولی علت آن را نمی‌دانستم، کمی که فکر کردم به یاد حرف‌های آقا عمو افتادم، عصبانیتم بیشتر شد و با همان عصبانیت، کفش‌هایم را که جلویم بر زمین افتاده بود برداشتم و پوشیدم و به سوی کارگاه نجاری به راه افتادم.
قدم‌های تند و سنگینی بر می‌داشتم و دندان‌هایم را بر هم می‌فشردم، به مغازه نجاری که رسیدم دیدم آقا عمو و کارگردانش مشغول کارند، جلو رفتم و چکش را از دست حاج میرزا قاپیدم و دو تا میخ برداشتم و با تمام قوا و با عصبانیت به دری که روی دو خرک بود کوبیدم و فریاد زدم: این دختر عمو، اگر شاهزاده هم باشد دیگر من او را نمی‌خواهم!
آقا عمو و کارگرانش با دیدن این صحنه، شادان و خندان به سوی من دویدند و در حالی که با صدای بلند، صلوات می فرستادند، مرا در آغوش کشیدند و غرق بوسه کردند و از من خواهش کردند که از این تصمیم صرف نظر کرده و با دختر عمویم ازدواج کنم، تازه متوجه شدم که شفا یافته‌ام.
اکنون از دختر عمویم 9 فرزند دارم که یکی از آن‌ها به نام «سیدمحمود امید بخدا» در راه خدا، در شلمچه شهید شده است.



http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/31918411295173569777.gif

روزی سقراط ، حکیم معروف یونانی، مردی را دید که خیلی ناراحت و متاثراست. علت ناراحتیش را پرسید ،پاسخ داد:"در راه که می آمدم یکی از آشنایان را دیدم.سلام کردم جواب نداد و با بی اعتنایی و خودخواهی گذ شت و رفت و من از این طرز رفتار او خیلی رنجیدم." 
سقراط گفت:"چرا رنجیدی؟" مرد با تعجب گفت :"خب معلوم است، چنین رفتاری ناراحت کننده است."
سقراط پرسید:"اگر در راه کسی را می دیدی که به زمین افتاده و از درد وبیماری به خود می پیچد، آیا از دست او دلخور و رنجیده می شدی؟
مرد گفت:"مسلم است که هرگز دلخور نمی شدم.آدم که از بیمار بودن کسی دلخور نمی شود." 
سقراط پرسید:"به جای دلخوری چه احساسی می یافتی و چه می کردی؟
مرد جواب داد:"احساس دلسوزی و شفقت و سعی می کردم طبیب یا دارویی به او برسانم." 
سقراط گفت:"همه ی این کارها را به خاطر آن می کردی که او را بیمار می دانستی،آیا انسان تنها جسمش بیمار می شود؟ و آیا کسی که رفتارش نادرست است،روانش بیمار نیست؟ اگر کسی فکر و روانش سالم باشد،هرگز رفتار بدی از او دیده نمی شود؟ بیماری فکر و روان نامش "غفلت" است و باید به جای دلخوری و رنجش ،نسبت به کسی که بدی می کند و غافل است،دل سوزاند و کمک کرد و به او طبیب روح و داروی جان رساند
پس از دست هیچکس دلخور مشو و کینه به دل مگیر و آرامش خود را هرگز از دست مده و بدان که هر وقت کسی بدی می کند، در آن لحظه بیمار است

http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/31918411295173569777.gif

روزی تصمیم گرفتم که دیگر همه چیز را رها کنم. شغلم را دوستانم را، مذهبم را زندگی ام را !
به جنگلی رفتم تا برای آخرین بار با خدا صحبت کنم. به خدا گفتم : آیا می توانی دلیلی برای ادامه زندگی برایم بیاوری؟
و جواب او مرا شگفت زده کرد.
او گفت :آیادرخت سرخس و بامبو را می بینی؟
پاسخ دادم :بلی.
فرمود : هنگامی که درخت بامبو و سرخس راآفریدم، به خوبی ازآنها مراقبت نمودم. به آنها نور و غذای کافی دادم. دیر زمانی نپایید که سرخس سر از خاک برآورد و تمام زمین را فرا گرفت اما از بامبو خبری نبود. من از او قطع امید نکردم. در دومین سال سرخسها بیشتر رشد کردند و زیبایی خیره کننده ای به زمین بخشیدند اما همچنان از بامبوها خبری نبود . من بامبوها را رها نکردم. در سالهای سوم و چهارم نیز بامبوها رشد نکردند. اما من باز از آنها قطع امید نکردم. در سال پنجم جوانه کوچکی از بامبو نمایان شد. در مقایسه با سرخس کوچک و کوتاه بود اما با گذشت 6 ماه ارتفاع آن به بیش از 100 فوت رسید. 5 سال طول کشیده بود تا ریشه های بامبو به اندازه کافی قوی شوند. ریشه هایی که بامبو را قوی می ساختند و آنچه را برای زندگی به آن نیاز داشت را فراهم می کردن د.
خداوند در ادامه فرمود: آیا می دانی در تمامی این سالها که تو درگیر مبارزه با سختیها و مشکلات بودی در حقیقت ریشه هایت را مستحکم می ساختی . من در تمامی این مدت تو را رها نکردم همانگونه که بامبو ها را رها نکردم .
هرگز خودت را با دیگران مقایسه نکن و بامبو و سرخس دو گیاه متفاوتند اما هر دو به زیبایی جنگل کمک می کنن د. زمان تو نیز فرا خواهد رسید تو نیز رشد می کنی و قد می کشی!
از او پرسیدم : من چقدر قد می کشم.
در پاسخ از من پرسید : بامبو چقدر رشد می کند؟ 
جواب دادم : هر چقدر که بتواند .
گفت : تو نیز باید رشد کنی و قد بکشی ، هر اندازه که بتوانی .

 زمانی که ایرلند اعلام استقلال از انگلستان کرد و در طی آن 9 جوان شورشی ایرلندی دستگیر و محکوم به مرگ شدند.از آن جایی که حکم مجازات آنان قبل از ملکه ویکتوریا صادر شده بود،او که تحمل اعدام کردن آنان را نداشت و به همین خاطر دستور داد تا آنان را به زندانی در مستعمره انگلستان یعنی استرالیا منتقل کنند.
حدود 40 سال پس از آن، ملکه ویکتوریا از استرالیا دیدن کرد و مورد استقبال نخست وزیر آنجا یعنی آقای چارلز دافی(CharLs Gavan Duffy) قرار گرفت. وقتی آقای چارلز به اطلاع ملکه رساند که او یکی از 9 نفر ایرلندی محکوم به مرگ بوده است ، ملکه به راستی شوکه شد . ملکه از او پرسید که آیا از سرنوشت آن هشت زندانی دیگر خبری دارد یا نه ؟
او به آگاهی ملکه رساند که آنان همگی با یکدیگر در تماس هستند، توماس فرانسیس (Tomas Francis Meagher) به ایالات متحده مها جرت کرد و خیلی زود به مقام فرمانداری مونتانا رسید.
ترنس مک مانس (Terrence Mcmanus)و پاتریک دونا او (Patrik Don Ahue) هر دو ژنرال ارتش ایالات متحده شدند و بسیار عالی خدمت کردند.
ریچارد اوگورمان (Richard O Garman) به کانادا مهاجرت کرد و فرماندار کل نیوفوندلند شد.
ماریس لین (morris Lyene)و مایکل ایرلند (MichaeL IreLand) هر دو از اعضای هیئت دولت استرالیا شدند و جدا از هم به عنوان دادستان کل استرالیا انجام وظیفه کردند.
دارسی مگی (Darcy Mcgee) نخست وزیر کانادا شد. و در آخر جان میچل (john Mitchell) نیز در مقام شهردار نیویورک خدمت کرد .
همه ما نه تنها با سر خوردگیها و نا کامی ها بلکه با موانع و سدهایی در جاده های مختلف موفقیت روبرو می شویم این داستان مصداق این جمله است : در معامله زندگی، گذشته شما هرگز برابر با آینده تان نیست.



http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/31918411295173569777.gif

زمانی‌ که بچه بودیم، باغ انار بزرگی داشتیم که ما بچه ها خیلی دوست داشتیم، تابستونا که گرمای شهر طاقت فرسا میشد، برای چند هفته ای کوچ میکردیم به این باغ خوش آب و هوا که حدوداً ۳۰ کیلومتری با شهر فاصله داشت، اکثراً فامیل های نزدیک هم برای چند روزی میومدن و با بچه هاشون، در این باغ مهمون ما بودن، روزهای بسیار خوش و خاطره انگیزی ما در این باغ گذروندیم اما خاطره ای که میخوام براتون تعریف کنم، شاید زیاد خاطره خوشی نیست اما درس بزرگی شد برای
من در زندگیم! .....

تا جایی که یادمه، اواخر شهریور بود، همه فامیل اونجا جمع بودن چونکه وقت جمع کردن انارها رسیده بود، ۸-۹ سالم بیشتر نبود، اون روز تعداد زیادی از کارگران بومی در باغ ما جمع شده بودن برای برداشت انار، ما بچه ها هم طبق معمول مشغول
بازی کردن و خوش گذروندن بودیم!

بزرگترین تفریح ما در این باغ، بازی گرگم به هوا بود اونم بخاطر درختان زیاد انار و دیگر میوه ها و بوته ای انگوری که در این باغ وجود داشت، بعضی وقتا میتونستی، ساعت ها قائم شی، بدون اینکه کسی بتونه پیدات کنه!

بعد از نهار بود که تصمیم به بازی گرفتیم، من زیر یکی از این درختان قایم شده بودم که دیدم یکی از کارگرای جوونتر، در حالی که کیسه سنگینی پر از انار در دست داشت، نگاهی به اطرافش انداخت و وقتی که مطمئن شد که کسی اونجا نیست، شروع به کندن چاله ای کرد و بعد هم کیسه انارها رو اونجا گذاشت و دوباره این چاله رو با خاک پوشوند، دهاتی ها اون زمان وضعشون خیلی اسفناک بود و با همین چند تا انار دزدی، هم دلشون خوش بود!

با خودم گفتم، انارهای مارو میدزی! صبر کن بلایی سرت بیارم که دیگه از این غلطا نکنی، بدون اینکه خودمو به اون شخص نشون بدم به بازی کردن ادامه دادم، به هیچ کس هم چیزی در این مورد نگفتم!

غروب که همه کار گرها جمع شده بودن و میخواستن مزدشنو از بابا بگیرن، من هم اونجا بودم، نوبت رسید به کارگری که انارها رو زیر خاک قایم کرده بود، پدر در حال دادن پول به این شخص بود که من با غرور زیاد با صدای بلند گفتم، بابا
من دیدم که علی‌ اصغر، انارها رو دزدید و زیر خاک قایم کرد! جاشم میتونم به همه نشون بدم، این کارگر دزده و شما نباید بهش پول بدین!

پدر خدا بیامرز ما، هیچوقت در عمرش دستشو رو کسی بلند نکرده بود، برگشت به طرف من، نگاهی به من کرد، همه منتظر عکس العمل پدر بودن، بابا اومد پیشم و بدون اینکه حرفی بزنه، سیلی محکمی زد تو صورتم و گفت برو دهنتو آب بکش، من خودم به علی اصغر گفته بودم، انار هارو اونجا چال کنه، واسه زمستون!

بعدشم رفت پیش علی اصغر، گفت شما ببخشش، بچس اشتباه کرد، پولشو بهش داد، ۲۰ تومان هم گذاشت روش، گفت اینم بخاطر زحمت اضافت! من گریه کنان رفتم تو اطاق، دیگم بیرون نیومدم!

کارگرا که رفتن، بابا اومد پیشم، صورتمو بوسید، گفت میخواستم ازت عذر خواهی کنم! اما این، تو زندگیت هیچوقت یادت نره که هیچوقت با آبروی کسی بازی نکنی، علی اصغر کار بسیار ناشایستی کرده اما بردن آبروی مردی جلو فامیل و در و همسایه، از کار اونم زشت تره!

شب شده بود، اومدم از ساختمون بیرون که برم تو باغ پیش بچه های دیگه، دیدم علی اصغر سرشو انداخته پایین و واستاده پشت در، کیسه ای تو دستش بود گفت اینو بده به حاج آقا بگو از گناه من بگذره! کیسه رو بردم پیش بابا، بازش کرد، دیدیم کیسه ای که چال کرده بود توشه، به اضافه همه پولایی که بابا بهش داده بود



 

 

 

موضوعات مرتبط: حکایت ها وحکمت ها
برچسب‌ها: حکایت ها وحکمت ها
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : یک شنبه 11 / 10 / 1394

اين بيان از يك سو عظمت مقام پيامبر اسلام (ص) را روشن مى سازد چرا كه هر قدر تاريكى عميقتر و سياهى شديدتر باشد نور و روشنايى آشكارتر به نظر مى رسد و عظمت خدمات پيامبر اسلام و سازندگى آيين پاكش واضح تر مى شود.چرا كه جامعه آن چنانى را به جامعه اسلامى عصر رسول خدا تبديل كردن كارى غير ممكن به نظر مى رسيد و تنها قدرت اعجاز و نيروى عظيم وحى و عمق و جامعيت دستورات اسلام توانست اين چنين معجزه اى را نشان دهد.از سوى ديگر، گويا اشاره اى است به تجديد افكار و آداب و رسوم جاهلى در عصر آن حضرت، كه به خاطر انحراف مردم از دستورهاى پيامبر اسلام (ص) در دوران خلفاى پيشين رخ داد.اين معلم بزرگ عالم انسانيت فرياد خويش را در لابه لاى اين تعبيرات آشكار ساخته و به مردم عصر خود هشدار مى دهد كه چشم باز كنند و درست بنگرند كه در كجا بودند و اكنون در كجا هستند و از خطراتى كه آينده جامعه اسلامى را به خاطر زنده شدن عادات و رسوم و جاهلى شديدا تهديد مى كند، آگاه شوند.جالب اين كه امام اين خطبه را بعد از بازگشت از صفين ايراد فرموده و به وسيله آن دليل ناكاميها را در جنگ صفين بيان مى فرمايد و با زبان معروف (اياك اعنى و اسمعى يا جاره، منظورم تويى ولى اى همسايه تو بشنو) كه زبان كنايى بليغ و رسايى است، ياران خود را آگاه و باخبر مى سازد.مطالعه اين جمله هاى تكان دهنده براى امروز ما مسلمانها و آنچه را در دنياى حاضر و عصر تمدن ماشينى مى بينيم نيز هشدار ديگرى است، چرا كه جمله به جمله آن كاملا بر اوضاع و احوال كنونى دنياى مادى قابل تطبيق است.امروز هم مردم در درون فتنه ها فرو رفته اند، اركان ايمان و يقين متزلزل شده، راههاى شناخت حق، در ميان تبليغات زيانبار و آلودگى به فساد اخلاق پنهان گشته، امور مردم پراكنده و متشتت و راه فرار از فتنه ها پيچيده، گمراهى و نابينايى فراگير و هدايت به فراموشى سپرده شده است.گناه و معصيت جامعه بشرى را فرا گرفته و شياطين يكه تاز ميدان جهانند.آرى! هم در عصر آن امام بزرگوار مردم غفلت زده به سوى ارزشهاى جاهلى روى آورده بودند و هم در عصر ما و عجيب تر اين كه چنان مردم آن زمان به خواب فرو رفته بودند كه فريادهاى بيدارگر اين معلم بزرگ، جز در گروه خاصى اثر نكرد و همچنان به راه خود ادامه دادند و ارزشهاى عصر جاهليت را يكى پس از ديگرى زنده كردند و سرانجام حكومت اسلامى تبديل به خلافت امويان و عباسيان شد و نه تنها پيشرفت اسلام را در جهان، متوقف ساخت كه ضربه هاى شديدى بر پيكر اسلام و مسلمين وارد كرد! براى تكميل اين بحث شايسته است نگاه عميقترى به اوضاع مردم از جهات مختلف در عصر جاهليت داشته باشيم و آنچه را امام (ع) در جمله هاى كوتاه و پرمعنايش بيان فرموده گسترده تر در لابه لاى آيات قرآن و تواريخ آن زمان مشاهده كنيم.جاهليت عرب- و جاهليتهاى مشابه آن در اقوام ديگر- نشان دهنده مجموعه اى از عقايد باطل و خرافات و آداب و رسوم غلط و گاه زشت و شرم آور و كارهاى بيهوده و برخوردهاى قساوتمندانه بوده، بتهايى را از سنگ و چوب مى تراشيدند و پرستش مى كردند و در مشكلات خود به آن پناه مى بردند و اين موجودات بى شعور را شفيعان درگاه خدا و حاكم بر مقدرات و خير و شر خود، مى پنداشتند.تنها دختران خود را با دست خويش- به عنوان دفاع از ناموس يا به عنوان اين كه دختر ننگى است در خانواده- زنده به گور نمى كردند، بلكه گاه پسران خود را نيز با دست خود به قتل مى رساندند، گاه به عنوان قربانى براى بتها و گاه به خاطر فقر و تنگدستى شديد! و نه تنها از اين جنايت عظيم و بى مانند، نگران نبودند بلكه به آن افتخار مى كردند و از نقاط مثبت خانواده خود مى شمردند! مراسم نماز و نيايش آنها كف زدنها و سوت كشيدنهاى ممتد، كنار خانه كعبه بود و حتى زنانشان به صورت برهنه مادرزاد احيانا اطراف خانه خدا طواف مى كردند و آن را عبادت مى شمردند.جنگ و خونريزى و غارتگرى مايه مباهاتشان بود و زن در ميان آنان متاع بى ارزشى محسوب مى شد كه از ساده ترين حقوق انسانى محروم بود و حتى گاه بر روى آن قمار مى زدند.فرشتگان را دختران خدا مى دانستند در حالى كه- همانگونه كه در بالا اشاره شد- تولد دختر را ننگ خانواده خود مى پنداشتند: (و يجعلون لله البنات سبحانه و لهم ما يشتهون) (ام خلقنا الملائكه اناثا و هم شاهدون).آنها احكام خرافى عجيبى داشتند، از جمله مى گفتند: جنينهايى كه در شكم حيوانات ماست، سهم مردان است و بر همسران حرام است اما اگر مرده متولد شود همگى در آن شريكند.هنگامى كه از همسر خود ناراحت مى شدند و مى خواستند او را مورد غضب شديد قرار دهند، ظهار مى كردند، يعنى كافى بود به او بگويند: انت على كظهر امى، تو نسبت به من همچون مادرم هستى اين سخن به عقيده آنها سبب مى شد كه آن زن به منزله مادر باشد و تحريم گردد، بى آن كه حكم طلاق را داشته باشد و به اين ترتيب زن را در يك حال بلاتكليفى مطلق قرار مى داد.از ويژگيهاى دردناك عصر جاهليت مسئله جنگ و خونريزى وسيع و گسترده و كينه توزيهايى بود كه پدران براى فرزندان به ارث مى گذاشتند.همان وضع وخيمى كه قرآن مجيد از آن به شفا حفره من النار (لبه پرتگاه آتش) تعبير كرده مى فرمايد: و اذكروا نعمه الله عليكم اذ كنتم اعداء فالف بين قلوبكم فاصبحتم بنعمته اخوانا و كنتم على شفا حفره من النار فانقذكم منها، نعمت بزرگ خدا را بر خويشتن به ياد آريد كه دشمن يكديگر بوديد و خدا در ميان دلهاى شما الفت ايجاد كرد و به بركت نعمت او برادر شديد، و شما بر لب پرتگاهى از آتش بوديد خدا شما را نجات داد.عقايد ديگرى از قبيل اعتقاد به ارتباط نزول باران با طلوع و غروب ستارگان خاص، و فال نيك و بد زدن به پرندگان و ايمان به غولهاى بيابان و مانند اينها در ميان آنها وجود داشت كه قرآن مجيد از مجموع آنها به عنوان ضلال مبين، گمراهى آشكار تعبير كرده است.چه تعبير رسا و گويايى! مى فرمايد: هو الذى بعث فى الاميين رسولا منهم يتلو ا عليهم آياته و يزكيهم و يعلمهم الكتاب و الحكمه و ان كانوا من قبل لفى ضلال مبين، او كسى است كه در ميان جمعيت درس نخوانده، رسولى از خودشان برانگيخت كه آياتش را بر آنها مى خواند و آنها را تزكيه مى كند و به آنان كتاب و حكمت مى آموزد و به يقين، پيش از آن در گمراهى آشكار بودند.آرى اين بود سرگذشت عرب جاهلى- و همين است ويژگيهاى اصلى جاهليتهاى قرون و اعصار كه در اشكال مختلف و محتواى واحد ظاهر مى شود- و از همين جاست كه به عظمت و بزرگى كار پيامبر اسلام و قرآن مجيد مى توان پى برد و چه خوب مى گويد يكى از فرزانگان غرب به نام (توماس كارل) كه مى گويد: خداوند عرب را به وسيله اسلام از تاريكيها به سوى روشناييها هدايت فرمود، از ملت خموش و راكدى كه نه صدايى از آن مى آمد و نه حركتى محسوس بود، ملتى به وجود آورد كه از گمنامى به سوى شهرت، از سستى به سوى بيدارى، از پستى به سوى فراز و از عجز و ناتوانى به سوى نيرومندى سوق داده شد.نورشان از چهار سوى جهان مى تابيد از اعلان اسلام، يك قرن بيشتر نگذشته بود كه مسلمانان يك پا در هندوستان و پاى ديگر در اندلس نهادند و بالاخره در همين مدت كوتاه، اسلام بر نصف دنيا نورافشانى مى كرد.

موضوعات مرتبط: پند های نهج البلاغه
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : یک شنبه 11 / 10 / 1394

شرح و تفسير:

بعد از تحكيم پايه هاى شهادت به توحيد و يگانگى خدا به سراغ دومين و مهمترين اصل بعد از توحيد يعنى شهادت به نبوت مى رود و مى فرمايد: من گواهى مى دهم كه محمد بنده و فرستاده اوست (و اشهد ان محمدا عبده و رسوله).آرى پيش از آن كه رسول خدا باشد بنده خاص او بود و تا بنده خاص نباشد به مقام رسالت نمى رسد ضمنا پاسخى است به آنها كه رسولان خدا را تا سرحد الوهيت بالا مى بردند و بزرگترين افتخار آنان را كه عبوديتشان بود از آنها مى گرفتند.سپس رسالت و ماموريت پيامبر را اين چنين توصيف مى كند، مى فرمايد: او را با دين و آيين آشكار و نشانه روشن و كتاب نوشته شده و نور درخشان و روشنايى تابنده و امر و فرمان قاطع و بى پرده فرستاد (ارسله بالدين المشهور و العلم الماثور و الكتاب المسطور و النور الساطع و الضياء اللامع و الامر الصادع).در اين كه اين تعبيرات ششگانه عميق و پرمحتوا اشاره به چه امورى است تفسيرهاى گوناگونى وجود دارد.نخست اين كه دين مشهور اشاره به آيين اسلام و علم ماثور اشاره به معجزات و كتاب مسطور اشاره به قرآن و نور ساطع اشاره به علوم الهى پيامبر و ضياء لامع اشاره به سنت آن حضرت و امر صادع (به قرينه آيه فاصدع بما تومر) اشاره به ترك تقيه و اظهار توحيد بدون پرده در برابر مشركان و مخالفان است.اين احتمال نيز وجود دارد كه نور ساطع و ضياء لامع توضيحات بيشترى درباره قرآن مجيد مى باشد چرا كه قرآن مايه روشنايى افكار و جوامع انسانى است.سپس به هدف ن هايى رسالت پيامبر (ص) و آوردن قرآن مجيد و معجزات و قوانين و احكام الهى مى پردازد و مى فرمايد هدف از اين بعثت و تجهيزات همراه پيامبر، چند چيز بود.هدف اين بود كه شبهات را از ميان بردارد و با دلايل و منطق روشن استدلال كند و به وسيله آيات الهى مردم را از مخالفت خدا برحذر دارد و از كيفرهايى كه به دنبال مخالفت دامنگيرشان مى شود بترساند (ازاحه للشبهات و احتجاجا بالبينات و تحذيرا بالايات و تخويفا بالمثلات).در تفسير اين چهار تعبير نيز مى توان گفت كه ازاحه للشبهات اشاره به حقايقى است كه در پرتو براهين الهى روشن مى شود و هر گونه شك و شبه را مى زدايد و احتجاجا بالبينات اشاره به معجزات حسى است كه براى گروهى كه استدلالات عقلى، آنان را قانع نمى كند، موجب يقين و ايمان است و تحذير به آيات تهديد به مجازاتهاى اخروى و تخويف به مثلات تهديد به مجازاتهاى دنيوى است همانگونه كه در قرآن به آن اشاره شده است، مى فرمايد: و يستعجلونك بالسيئه قبل الحسنه و قد خلت من قبلهم المثلات، آنها پيش از حسنه و رحمت الهى از تو تقاضاى شتاب در سيئه و عذاب مى كنند با اين كه پيش از آنها بلاهاى عبرت انگيز، بر گذشتگان نازل شده است.دورنمايى از عصر جاهليت : امام (ع) در اين فراز كوتاه و پرمحتوا و ضمن بيان بيست و چند جمله فشرده و گويا، وضع زمان جاهليت را به طور دقيق ترسيم مى كند آن چنان كه هر خواننده اى گويى خود را در آن عصر و زمان احساس مى كند و تمام نابسامانيها و بدبختيهاى مردم آن عصر را با چشم خويش مى بيند.بى اغراق مى توان گفت كه امام (ع) در اين جمله هاى كوتاه و فشرده، يك كتاب بزرگ را خلاصه كرده است و اين نشانه ديگرى از قدرت بيان و فصاحت و بلاغت و عمق و زيبايى فوق العاده سخنان آن حضرت است.بديهى است تا وضع سابق مردم، يعنى قبل از قيام رسول خدا، دقيقا ترسيم نشود، عظمت رسالت پيامبر (ص) و خدمتى كه او به جامعه انسانيت كرد و اثرى كه آيين پاكش گذاشت به طور كامل روشن نخواهد شد.هميشه اينگونه مقايسه هاست كه عظمت كار و برنامه انبيا و مردان بزرگ را در طول تاريخ مشخص مى كند.در نخستين جمله ها مى فرمايد: خداوند پيامبرش را در زمانى فرستاد كه مردم در فتنه ها گرفتار بودند، فتنه هايى كه رشته دين در آن گسسته و ستونهاى ايمان و يقين متزلزل شده، اصول اساسى فطرت و ارزشها دگرگون گشته، و امور مردم پراكنده و متشتت و راه فرار از فتنه ها بسته، و پناهگاه و مرجع، ناپيدا بود (و الناس ف ى فتن انجذم فيها حبل الدين و تزعزعت سوارى اليقين و اختلف النجر و تشتت الامر و ضاق المخرج و عمى المصدر).از يك سو، فتنه هاى شياطين و وسوسه هاى هواپرستان، رشته هاى ايمان و اعتقاد و معارق دينى را پاره كرده بود و از سوى ديگر، نابسامانى، سراسر جامعه را فرا گرفته و آتش اختلافات از هر سو زبانه مى كشيد، و از همه بدتر اين كه در چنين شرايطى نه راه فرارى وجود داشت و نه پناهگاهى، و مردم مجبور بودند در آن محيط آلوده به انواع انحراف و گناه بمانند و در آن لجنزار متعفن دست و پا بزنند.تعبير به حبل الدين (ريسمان دين) كه به صورت مفرد آمده، اشاره اى به وحدت آيين حق است و اين كه تمام اصول تعليمات انبيا به ريشه واحدى باز مى گردد، هر چند دستورات و برنامه ها و تعليم معارف، با گذشته تفاوت مى يافته است.قرآن مجيد در يك جمله پرمعنى در اين زمينه از قول مومنان صادق مى گويد: لا نفرق بين احد من رسله.تعبير به (اختلف النجر) نشان مى دهد كه اختلافات در عصر جاهليت اختلافات صورى و در شاخ و برگ نبود، بلكه اختلافات اصولى و بنيادين بود.بلكه مى توان گفت اين تعبير اشاره اى است به اين معنى كه حتى پايه هاى فطرت انسانى و اصول شناخته شده فطرى مانند ت وحيد و عشق به نيكيها و پاكيها همه متزلزل شده بود و يا نظام ارزشى جامعه بسيار متفاوت گشته و هر گروهى با معيار جداگانه اى با مسائل برخورد داشتند و همين عامل اساسى تشتت امور بود.تعبير به تشتت الامر مى تواند اشاره اى به اختلاف فوق العاده مذاهب آن زمان باشد (به اين طرز كه منظور از امر را امر دين بدانيم) و يا تشتت و پراكنده گى در همه امور اجتماعى، چه امر دين و چه دنيا، چه مسائل مربوط به اجتماع و چه خانواده، چه مسائل اقتصادى، يا اخلاقى.و معناى دوم تناسب بيشترى با عصر جاهليت دارد، و بدبختى بزرگ، اينجاست كه انسان در ميان شك و ترديد و بى ايمانى و انواع اختلافات و پراكندگى و فساد غوطه ور باشد و راه گريزى نيز از آن نداشته باشند به طورى كه ياس و نااميدى سر تا پاى وجود او را فرا گرفته باشد.و اين يك ترسيم واقعى از آن زمان است.سپس در پنج جمله ديگر نتايج آن وضع نابسامان را بيان فرموده، مى گويد: در چنين محيطى هدايت فراموش شده و گمراهى و نابينايى، همه را فرا گرفته بود، و درست به همين دليل خداوند رحمان معصيت مى شد و شيطان يارى مى گرديد و ايمان بدون يار و ياور مانده بود (فالهدى خامل و العمى شامل، عصى الرحمن و نصر الشيطان و خ ذل الايمان).بديهى است براى پيمودن راه اطاعت خداوند از يك سو نور هدايت لازم است و از سوى ديگر چشم بينا، در محيطى كه نه چراغ فروزانى وجود دارد و نه چشم بينايى، مردم خواه ناخواه به صورت لشكريان شيطانت درمى آيند و معصيت و گناه، سراسر جامعه را فرا مى گيرد.

 

موضوعات مرتبط: پند های نهج البلاغه
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : یک شنبه 11 / 10 / 1394

نكته ها:

1- توحيد ريشه همه نيكى ها معمولا شهادت به يگانگى پروردگار به عنوان يكى از اصول قطعى اعتقادى شمرده مى شود در برابر اصول ديگر، ولى اين در واقع يك برداشت ساده از اين اصل مهم اسلامى است.دقت بيشتر در منابع اسلامى و همچنين تحليلهاى عقلى نشان مى دهد كه توحيد، اصلى است كه در تمام اصول و فروع جريان دارد و به تعبير ديگر تمام اصول و فروع اسلام تبلورى از توحيد است نه تنها در مباحث اعتقادى و عبادى كه در مسائل اجتماعى و سياسى و اخلاقى، روح توحيد كم و جارى است.يگانگى خداوند چه در جهت ذات و صفات و چه در جهت افعال و عبوديت امرى است روشن و مسل م، ولى در مورد نبوت انبيا نيز به مقتضاى (لا نفرق بين احد من رسله) در ميان رسولان و انبياى او جدايى نمى افكنيم و معتقديم همه، داعيان يك مكتب و مناديان يك برنامه بودند هر چند با گذشت زمان و پيشرفت جوامع انسانى پاره اى از احكام و برنامه ها به شكل تازه اى مطرح شده است.در امر معاد به مقتضاى (و كلهم آتيه يوم القيمه فردا) همه در يك روز، تك و تنها و در يك دادگاه، حضور مى يابند و با يك معيار درباره آنها داورى مى شود و هر كدام به تناسب اعمالشان پاداش و كيفر مى بينند.جوامع انسانى به يك ريشه باز مى گردند و اصولى كه حاكم بر آن است بلكه اصولى كه بر تمام عالم هستى حاكم است اصول ثابت و معينى است درست است كه قوانين الهى در اديان آسمانى از نظر شاخ و برگ تا حدى متفاوت بوده، ولى ريشه هاى آن در همه جا يكى است و به همين دليل ما معتقديم كه انبيا به سوى جامعه واحد جهانى دعوت مى كرده اند و سرانجام نيز تمام جهان در زير چتر حكومت عدل واحدى قرار خواهد گرفت.در مسائل اخلاقى، چه كسى است كه نداند: فضايل اخلاقى از توحيد، و رذايل، از شرك سرچشمه مى گيرد.افراد رياكار گرفتار شركند همانگونه كه حسودان و بخيلان و حريصان و متكبران گرفتارند.كسى كه توحيد افعالى خدا را در اعماق جانش پذيرا گشته و عزت و ذلت و روزى و حيات و پيروزى و موفقيت را به دست تواناى او مى داند دليلى ندارد كه راه ريا و حرص و بخل و حسادت را پيش مى گيرد.كوتاه سخن اين كه توحيد همچون يك دانه درشت تسبيح در مقابل بقيه دانه ها نيست بلكه همچون ريسمانى است كه تمام دانه ها را به هم مى پيوندد.اينجاست كه عمق كلام مولا در جمله هاى بالا روشنتر مى شود چرا كه توحيد را پايه اصلى ايمان و سرآغاز همه نيكيها و موجب خشنودى خدا و عامل طرد و دورى شيطان مى شود و اگر آفتاب توحيد بر صفحه جان و جسم و جامعه انسانى بيفتد و همه چيز در پرتو توحيد روشن شود وضع و شكل گيرى به خود خواهد گرفت.اگر مى بينيم مولاى متقيان على (ع) كه خود روح توحيد است بارها و بارها در خطبه هاى نهج البلاغه توحيد و شهادت به يگانگى خدا را تكرار مى كند و از اين طريق به همه پيروان مكتبش درس توحيد تعليم مى دهد به خاطر اين است كه اين شعله جاودانى را در دلها زنده نگهدارد و سرزمين جانها را با اين آب حيات آبيارى كند تا بذرهاى نيكى و پاكى در وجودشان به ثمر بنشيند و در پرتو توحيد رنگ الهى و صبغه الله را پذيرا شوند.بى شك شهادت به رسالت پيامبر (ص) و توجه به ماموريتهاى او و كتاب آسمانيش بهترين زمينه ساز پيشرفت حقيقت توحيد در اعماق وجود انسانهاست.2- درخشش توحيد خالص در زندگى اميرمومنان (ع) على (ع) پيش از آن كه ديگران را به سوى اين حقيقت بزرگ (توحيد) دعوت كند خود مظهر تمام عيار آن بود.در تمام عمرش لحظه اى براى بت سجده نكرد و گرد و غبار شرك بر دامان پاكش ننشست.هر گامى برمى داشت براى خدا و هر حركتى مى كرد براى جلب رضاى او بود.از آغاز عمرش تا پايان عمر پيامبر (ص) همه جا در خدمتش بود و از جان و دل مى كوشيد.داستان معروف پيكار او با عمرو بن عبدود در آن هنگام كه عمرو، بر زمين افتاده بود و حضرت مى خواست كار او را يكسره كند معروف است، آرى سپاهيان اسلام با كمال تعجب ديدند كه در اين لحظه حساس، على (ع) توقف كرد (و شايد برخاست و كمى راه رفت) سپس برگشت و كار عمرو را يكسره كرد.هنگامى كه از علت اين ماجرا پرسيدند، فرمود: (قد كان شتم امى و تفل فى وجهى فخشيت ان اضربه لحظ نفسى فتركته حتى سكن مابى ثم قتلته فى الله، او به مادرم دشنام داد و آب دهان به صورتم افكند من ترسيدم اگر آخرين ضربه را بر او وارد كنم به خاطر هواى نفس باشد او را رها كردم تا خشم من فرو نشست سپس براى خدا او را به قتل رساندم).هنگامى كه بعضى از يارانش پيشنهاد شرك آلودى به او كردند كه براى تقويت پايه هاى حكومتت در بيت المال مسلمين تبعيض روا دار و سرشناسان و سردمداران را از بيت المال سير نما، فرمود: اتامرونى ان اطلب النصر بالجور فيمن وليت عليه و الله لا اطور به ما سمر سمير و ما ام نجم فى السماء نجما، آيا به من پيشنهاد مى كنيد كه براى پيروزى خود از جور و ستم در حق كسانى كه بر آنها حكومت مى كنم استمداد جويم؟ به خدا سوگند تا عمر دارم و شب و روز برقرار است و ستارگان آسمان در پى هم طلوع و غروب مى كنند دست به چنين كارى نمى زنم! هنگامى كه به نماز مى ايستاد آن چنان غرق صفات جمال و جلال خدا مى شد كه جز او نمى ديد و به غير او نمى انديشيد آنگونه كه در حديث معروف آمده است كه در پاى مباركش پيكان تيرى در غزوه احد فرو نشست كه بيرون آوردن آن در حال عادى مشكل بود، رسول خدا دستور داد كه در حال نماز از پايش بيرون بياورند (چنين كردند ولى) بعد از پايان نماز فرمود: من متوجه بيرون آوردن تير در حال نماز نشدم و از اينگونه جلوه هاى توحيد در زندگى مولا فراوان است.

 

موضوعات مرتبط: پند های نهج البلاغه
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : پنج شنبه 10 / 10 / 1394

عوامل و موانع بصیرت در قرآن
 
 
بسم الله الرحمن الرحیم
تقديم به: پژوهشگران قرآنی كه در راه تحقق كلام الهي درتلاشند تابه پيام قرآن وسيري رسـول مكرم (ص) وائمه (ع) جامه عمل بپوشانند 

طرح تحقیق:
 

با یاد و نام خدای یکتا بر آنم دراین تحقیق در باره ی عوامل و موانع بصیرت در قرآن در حد توان سخن بگویم . چه عواملی سبب بصیرت می شود . و چه عواملی از بصیرت انسان جلوگیری می نماید؟در این تحقیق می خواهیم موضع قرآن در باره بصیرت و موانع آن را بدانیم .
این تحقیق کتاب خانه ای فیش برداری و تنظیم شده است.
و کل مسائل برداشت شده از آیات بصورت جدولی آورده ام 
ابتداء در این بحث با مقدمه ای را مد نظر قرداده و با معنی لغوی و ادامه مطالب را طی کرده ام و با شواهد قرآنی و نمونه های قرآنی به توضیح مطالب پرداخته ام در راه از قرآن و تفاسیر و کتب معتبر به عنوان منبع استفاده کرده ام و بنابر ذوق شاعری بعضی از مطالب را نیز به شعر سروده ام .
امید آنکه مورد رضایت واقع گردد.
این جدول خلاصه کل مطالب است
عوامل بصیرت موانع بصیرت
یاد خدا یاد شیطان
واقع بینی ظاهر بینی
دشمنی با شیطان دوستی با شیطان

جهاد با نفس هوا پرستی
انجام واجبات انجام محرمات
تفکر و تعقل بی فکری و کم عقلی شناخت
پر هیز کاری بی بند و باری
قرآن وشریعت بی دینی و حماقت
علم یقین ظن و شک
سفرو هجرت اقامت و ذلت
قلب سلیم قساوت قلب
وفاق و دوستی لجاجت
انس الفت عدوات
امتحان الهی به حال خود رها شدن
عبرت از دنیا لهو لعب در دنیا
اخلاص در علم نفاق و دو روئی 
انس با قرآن انس با لهو لعب دنیا
همنشینی با اهل فضائل همنشینی با اهل رزائل
زهد و تقوای الهی بی بند وبرای و فضاحت
بینش قرآنی عدم بصیرت
دوری از گناه غرق در گناه و معصیت گشتن
خوردن مال حلال خوردن مال حرام
معامله پاک غش در معامله
واقعیت نگری تجاهل
رضائی خدا رضای مخلوق
اندازه نگه داشتن نیکو اسراف و زیاده روی
گرایش به دانش و علم آموزی دوری از علم و پیروی از نفس
نماز با دل نماز از روی ریا
 

موضوعات مرتبط: دریچه ای به سوی مذهب
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : پنج شنبه 10 / 10 / 1394

موانع تحقق و کسب اخلاص در عمل  
 

اخلاص به معناي پاكي و صفا، در فرهنگ قرآني به معناي رهايي از غير خداست. انسان مخلص كسي است كه از همه اسباب و علل بگذرد و تنها به خدا بپيوندد. رهايي انسان از غير خدا بويژه امور مادي و اعتباري بسيار سخت و دشوار است؛ زيرا طبيعت انساني به گونه اي است كه به سادگي نمي تواند از تعلقات مادي و اعتباري چون نام و نان بگذرد و نيت خويش را خالص گرداند و به جاي آنكه منظور نظر خويش را غير خدا قرار دهد، تنها همانند سابقون و ابرار به خداوند نظر كند و به دور از هرگونه توقعات، خدا را علت العلل بشناسد و به او توكل كند و تنها خدا را مقصود و مقصد سير حركات و كمالات خويش قرار دهد. 
نويسنده در اين مطلب بر آن است تا با نگاهي به آموزه هاي قرآني، موانع تحقق اخلاص در زندگي و انقطاع از خير خدا و اتصال به او را شناسايي و تبيين كند. با هم اين مطلب را از نظر مي گذرانيم. 

اخلاص، سرّ الهي
 

اخلاص واژه اي برگرفته از خلص به معناي پيراستن از آميختگي است. (لسان العرب، ابن منظور، ذيل واژه) در فرهنگ قرآني چنانكه راغب اصفهاني در كتاب ارزشمند مفردات الفاظ قرآن كريم، بيان كرده، حقيقت اخلاص همان بيزاري از غير خداست. 
شايد براي بسياري اين معنا دشوار باشد كه از غير خدا بيزاري جويد؛ زيرا انسان به طور فطري و طبيعي به زيبايي ها و كمالات گرايش دارد، پس چگونه مي تواند نسبت به اين امور بيزاري جويد؟
اما با تأمل در آموزه هاي قرآني به سادگي مي توان دريافت كه مراد از كراهت و بيزاري نسبت به غير خدا، بيزاري از زيبايي ها و كمالات حقيقي و واقعي نيست، زيرا همه زيبايي ها و كمالات حقيقي، تجليات الهي در عالم هستند و گرايش به آنها در حقيقت چيزي جز گرايش به كمال مطلق يعني خداوند نيست كه منشا و خاستگاه همه كمالات است. 
براساس آموزه هاي قرآني، فلسفه و هدف آفرينش، رسيدن همه آفريده ها به كمالات بايسته و شايسته خودشان است. از آن جايي كه گل سرسبد آفرينش، انسان است، خداوند از او مي خواهد تا خود را به مقام متاله (خدايي) شدن برساند تا مظهر خداوند در ربوبيت شود و پروردگاري را در مقام خلافت الهي به نمايش گذارد. پس لازم است تا هر انساني، كمالات را بشناسد و در پي تحقق آن در خود برآيد، اما در اين حركت و سير خود بايد همواره هوشيار و بيدار باشد تا هدف و چكاد سير خويش را از ياد نبرد؛ زيرا چكاد اين حركت و سير صعودي انسان مي بايست مطلق كمالات و كمال مطلق يعني خداوند باشد و خدايي شدن را فراموش نكند. 
اين جاست كه اخلاص معناي واقعي خود را به نمايش مي گذارد؛ زيرا اخلاص به معناي پيراستن از هرگونه آميختگي است و انسان مخلص كسي است كه خود را از هرگونه شرك در مراتب برهاند و اجازه ندهد تا در هدف يا وسيله يا روش يا راه و مانند آن، غير خدا را وارد و همراه كند. انسان مخلص سير خود را از خدا به خدا و با توسل و توكل به خدا انجام مي دهد و در هيچ مرتبه اي غير را با خدا نمي آميزد.

موضوعات مرتبط: دریچه ای به سوی مذهب
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : پنج شنبه 10 / 10 / 1394

احسان پیامبر رحمت به مساكين‏

 

گاهى بر اثر بينظم شدن امور اقتصاد عدهاى دچار ورشكستگى و تهيدستى ميشوند، گاهى بر اثر حوادث خانمانسوز مانند طوفان، سيل، زلزله، آتش سوزى، جنگ گروهى خانه و كاشانه و اموالشان را از دست ميدهند، گاهى بر اثر پيش آمدهاى غيرمترقبه مانند بيمارى‏هاى ناگهانى، مشكلات خانوادگى هزينه سال يك آبرومند از درآمدش بيشتر ميشود، و دچار كسر مال ميگردد، و در فشار مالى قرار ميگيرد.

گاهى چرخ كسب و كار و تجارت و خريد و فروش نميچرخد و زحمت كشى آبرومند در مضيقه ميافتد و دچار سختى ميشود، اينان و امثال اينان مانند هر مرفهى علاقه دارند به زن و فرزند برسند، مخارجشان را تأمين كنند، مسكن و مركب و پوشاك و خوراك اهل بيتشان را در حد لازم به آنان برسانند ولى بخاطر تنگدستى و تهيدستى دچار فشار روحى و روانى ميشوند و در برابر نيازهاى زن و فرزند كه نميتوانند تأمين كنند گرفتار خجالت و شرمسارى ميگردند،

اينجاست كه اخلاق انسانى و هم نوع گرائى و ديگران را چون خود دانستن اقتضا ميكند كه اهل مال و ثروت بدون منت به احسان به اين آبروداران برخاسته و هر نوع كمكى كه در توانشان ميباشد از آنان دريغ نكنند، كه بيتفاوتى نسبت به فقيران، نيازمندان، محتاجان، آبروداران دور از شأن انسانيت و اخلاق آدمى و خلاف خواسته حضرت حق است كه احسان به اينان را به عنوان امرى شرعى و اخلاقى از همه متمكنان طلب كرده است.

بنى آدم اعضاى يك پيكرند            كه درآفرينش زيك گوهرند

چو عضوى به درد آورد روزگار         دگر عضوها را نماند قرار

توكز محنت ديگران بيغمى              نشايد كه نامت نهند آدمى

درباره احسان به ديگران از حضرت باقر (ع) روايت شده:

«صنايع المعروف تقى مصارع السوء، وكل معروف صدقة، واهل المعروف فى الدنيا اهل المعروف فى الآخرة و اهل المنكر فى الدنيا اهل المنكر فى الآخرة، و اول اهل الجنة دخولًا الى الجنة اهل المعروف وان اول اهل النار دخولا الى النار اهل المنكر:» «1»

انجام كار نيك و خوبى به ديگران و احسان به مستمندان انسان را از لغزش گاههاى خطرناك حفظ ميكند، هركار خيرى و هر نوع احسانى صدقه است، اهل نيكى در دنيا اهلى نيكى در آخرت اند، و اهل زشتى در دنيا اهل زشتى در آخرت‏اند اولين كسانى كه از اهل بهشت وارد بهشت ميشوند نيكوكاران اند، و اولين كسانى كه از اهل دوزخ وارد دوزخ ميگردند بدكاران اند.

روايت شده مردى فقير به محضر اميرمؤمنان آمد و گفت مرا به تو حاجتى است، حضرت فرمود حاجتت را روى زمين بنويس من تنگدستى و فقر را در تو آشكارا ميبينم، تهيدست روى زمين نوشت:

موضوعات مرتبط: دریچه ای به سوی مذهب
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : جمعه 9 / 10 / 1394



خندیدن, لبخند داشتن, لبخندها,مهارتهای زندگی

خندیدن

, لبخند داشتن, لبخندها, خنده اجتماعی, ویدئوهای خنده دار, کودکی خندان, مزیت خنده, خنده های چشمی, بزرگترین مزیت خنده,مهارتهای زندگی

 

 

نه تنها خنده به کاهش استرس شما کمک می کند و برای مردم جوانتر به نظر می رسید، بلکه می تواند به افزایش طول عمر شما نیز کمک کرده و شما را باهوش و قدرتمند نشان دهد !

خندیدن یکی از چندین مهارتی است که ما بدون آنکه به فکر آن باشیم، آن را انجام می دهیم.محققان دریافته اند که کودک در رحم مادر می خندد.طبق بیانات Marianne LaFrance در کتاب Lip Service وی «کودکان خنده شان را در رحم مادر تمرین می کنند.یک یا دو ماه قبل از تولد خنده های قابل تشخیصی را نشان می دهند.آنها بی اختیار می خندند زیرا نیاز به آن حرکت های ماهیچه ای برای جلب کمک بزرگترها دارند.» این مطالعات نشان می دهد که خنده، کلی و جهانی می باشد و در تمام فرهنگ ها یکسان است.

اما گول نخورید، همه
 لبخندها یکسان ایجاد نمی شود.محققان به طور کلی آنها را به دو دسته خنده اجتماعی و خنده Duchenne (نام محققی که اولین باراین تفاوت را شناخت) تقسیم می کنند. تفاوت بین این دو خنده تماما در چشم هاست.یک لبخند اجتماعی شامل فقط دهان است در حالی که لبخند داچین در دهان و چشم ها نشان داده می شود.ما هنوز منتظر تحقیق روی خنده های فقط چشمی که Tyra Banks مثال خوبی برای آن است ، هستیم.
بنابراین چگونه یک لبخند به سلامتی شما کمک می کند و گویای چه چیزی برای مردم می باشد؟

با هوش تر به نظر برسید.
در نتیجه هوش و 
زیبایی می توانند نهایتا دست به دست هم دهند.تحقیقی از PLoS ONE نشان می دهد که وقتی هوش افراد از روی عکس هایشان رتبه بندی می شود، افرادی که لبخند دارند،(حتی اندکی) جزو با هوش ترها به حساب می آیند.

قدرتمند باشید
به طور عجیبی یکی از چیزهایی که خنده می تواند با آن ارتباط برقرار نماید، قدرت فردی است.محققان دانشگاه کالیفرنیا، سانتیاگو نشان داده اند که افرادی که به دیگران لبخند می زنند ، قدرتمندتر و با شآن و منزلت تر از دیگران هستند، می باشند.بنابراین ، این بار که از کنار رئیس یا مسئول سازمان خود در ساختمان اصلی عبور کردید، لبخندی به آنها بزنید و ببینید که آنها آن را پاسخ می دهند.

کاهش استرس
تحقیقی از دانشگاه کانزاس نشان می دهد که 
خندیدن در واقع ضربان قلب افراد شرکت کننده در این بررسی را در طول شرایط استرس زا، کاهش می دهد.و حتی افرادی که خنده های اجتماعی دارند نیز تفاوت در میزان استرس را دیده اند.اما بزرگترین مزیت از خنده های بی ریا و بی غل و غش می آید.

جذاب تر به نظر برسید
بله.صحیح است...لبخند داشتن جذاب ترین و قابل اعتمادترین حالت شخصیتی شما را نشان خواهد داد.محققان دانشگاه استرلینگ و ابردین در UK دریافته اند که مردم جذابتر به شمار می آیند و وقتی آنها لبخند می زنند در مقایسه با حالتی که چهره ای خنثی از خود نشان می دهند، ویژگی های شخصیتی مثبت تری خواهند داشت.

عمر طولانی تر
تحقیقی از دانشگاه وایان روی عکس های بازیکنان بیس بال نشان می دهد که بازیکنانی که اغلب اوقات با لبخند عکس می گرفته اند، به طور متوسط هفت سال بیشتر از بازیکنانی که لبخند ندارند عمر کرده اند و تقریبا پنج سال بیشتر از آنهایی که فقط لبخند اجتماعی داشتند.

داشتن ازدواج شادتر
در تحقیقی از دانشگاه کالیفرنیا، مشخص شد که زنانی که در عکس های خود عواطف مثبت نشان می دهند، با احتمال خیلی قوی ازدواج موفقی دارند و بیشترشان سی سال بعد از ازدواج از زندگی خود راضی بوده اند. چنین زنانی همچنین به طور کلی از زندگی خود راضی هستند.

لذت بردن از مزه شکلات بدون 
کالری
دریافته اند که سریع ترین راه برای افزایش اندروفین بدنتان به سادگی، این است که به عکس کودکی خندان نگاه کنید.تحقیقات انجام شده توسط Hewlett Packard نشان می دهد که وقتی به شرکت کنندگان در تحقیق عکسی از کودکی خندان نشان داده شد، مغز آنها درجه ای از شادی به اندازه خوردن 2000 بسته شکلات (بدون درد معده) را تجربه کرد.یا 16000 دلار پول نقد به دست آورد. کودکانی که می خندند یک مهارتهای زندگی - غنی و سرشار هستند. کودکان بیش از 400 بار در روز می خندند.

 

موضوعات مرتبط: آرامش در زندگی
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : جمعه 9 / 10 / 1394

نشاط درونی مدت زندگی خود را می توانیم با تعداد تبسم هایی که بر لب هایمان می نشیند اندازه بگیریم.

تاثیر خنده,تاثیر خنده بر سلامتی,تاثیر خنده بر زندگی,مهارتهای زندگی

 

تاثیر خنده,تاثیر خنده بر سلامتی,تاثیر خنده بر زندگی,تاثیر خنده بر انسان,تاثیر خنده در زندگی,تاثیر خنده بر سلامت روان,تاثیر خنده بر بدن,تاثیر خنده بر مغز,تاثیر خنده بر سلامت,تاثیر خنده بر پوست,مهارتهای زندگی




 

وقتی می خندیم چه اتفاقی می افتد؟چرا خوشحالی را با همه وجودمان احساس می کنیم؟ وقتی یک شوخی جالب می شنویم، چرا ناگهان تمام عضلاتمان به طور ریتمیک منقبض می شوند؟ و..

از دیدگاه روان شناسی خنده واکنشی است که برای تخلیه هیجانات به کار می رود، در واقع از طریق خندیدن؛ انرژی ذخیره شده ناشی از شرایط مختلف مثل کنترل محیط ، کنترل ذهن فرد و حوادث زندگی از ذهن و بدن تخلیه می شود و به همین دلیل معمولاً پس از مدتی خندیدن احساس آرامش زیادی به فرد دست می دهد.

 

 

به طور کلی باید گفت خنده از ته دل تسکین دهنده بیماری هاست و به کمک خنده، سیستم های مهم بدن فعال تر می شوند.

 

سیستم ایمنی بدن

خنده سیستم ایمنی بدن را فعال می کند، تحقیقات علمی نشان می دهد در حالی که افسردگی به دستگاه ایمنی بدن در برابر بیماری آسیب می رساند؛ خنده با کاهش کورتیزول، افزایش فعالیت سلول های کاهنده در افزایش سیتوکنین، دستگاه ایمنی را تقویت می کند.برررسی ها نشان داده است اثرات خنده بر بدن بسیار متنوع هستند. افزایش تعداد و فعالیت بعضی از انواع لنفوسیت های آ(یکی از انواع سلول های دفاعی بدن)و افزایش ترشح ایمونوگلوبین آ(یکی از پادتن هایی که سلول های دفاعی ترشح می کنند) از جمله این اثرات هستند. وقتی شخص می خندد وجودش از احساساتی مثل آلو

دگی، گرما، رهایی و سرحالی آکنده می شود و این ها همان احساساتی هستند که در بردارنده مفهوم احساس سلامتی اند.

فشار خون

تحقیقات دانشمندان نشان می دهد خنده بهترین درمان برای افرادی به شمار می رود که دوران بهبودی پس از سکته قلبی را می گذرانند، زیرا فشار خون آنان را کاهش می دهد. بنابراین خنده در کنترل فشار خون نیز نقش دارد؛ اگر چه هنوز مکانیسم دقیق این قضیه مشخص نشده ولی بررسی ها نشان داده است، خنده باعث جلوگیری از پر فشاری خون می شود. پزشکان دریافته اند خانم ها بیشتر از آقایان از این مزیت خنده سود می برند.

بیماری های قلبی

شادی و خنده از ته دل مثل این است که به یک ورزش و دوندگی صبحگاهی رفته باشید. خنده با کاهش و زدودن احساسات منفی نقش مهمی در پیشگیری از حملات قلبی دارد و نوعی ماساژ قوی برای قلب است. پژوهش ها نشان داده است که خندیدن از بروز انواع سکته ها و لخته شدن خون در رگ ها جلوگیری می کند. متخصصان قلب و عروق معتقدند خندیدن بخصوص در افرادی که کمتر ورزش می کنند بسیار مفید است، از طرفی خنده و شادی باعث ترشح ماده ای شیمیایی به نام دوپامین می شود که افزایش این ماده شیمیایی در مغز باعث درست کار کردن جریان خون و سرانجام عملکرد مناسب قلب می شود.

متخصصان اعلام کرده اند کسانی که لبخند بر لب دارند علاوه بر آن که از شکیبایی بیشتری برخوردارند ؛قدرت بسیاری نیز برای حل مشکلات خود می یابند و بدین تربیت روحیه یاس که منجر به بروز انواع بیماری ها می شود از بین خواهد رفت

صبر

متخصصان اعلام کرده اند کسانی که لبخند بر لب دارند علاوه بر آن که از شکیبایی بیشتری برخوردارند ؛قدرت بسیاری نیز برای حل مشکلات خود می یابند و بدین تربیت روحیه یاس که منجر به بروز انواع بیماری ها می شود از بین خواهد رفت.

خنده، استرس را همچون یخی در برابر آتش ذوب می کند، لبخند و خنده، رشد سرطان را متوقف می کند. همچنین کسانی که بیشتر می خندند ، کمتر در معرض ابتلا به سرطان قرار دارند.

سیستم عضلانی

خنده یکی از مهم ترین ورزش هاست. هیچ ورزشی نمی تواند مثل خنده بیشتر عضلات بدن را به جنبش در آورد.یک دقیقه خندیدن برابر با چهل مرتبه نفس عمیق کشیدن است.  پس زندگی را سخت نگیرید و در فرصت های مختلف بخندید.

 

موضوعات مرتبط: آرامش در زندگی
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : جمعه 9 / 10 / 1394

شاید شما هم با دیدن عنوان این مطلب بگویید یک حرف زدن ساده که دیگر این حرف ها را ندارد اما اگر بدانید که در خیلی از کشورها برای آموختن همین 10 اصل گفت و گو انجمن دارند و کارگاه می گذارند و آن را با فرمت های مختلف، به کوچک و بزرگ یاد می دهند چه؟

اگر بدانید پشت این مهارت ها، ایده های بزرگ فلسفی است که می شود با آن ساعت ها پز روشنفکری داد چه؟ اگر بدانید خیلی از موفقیت های ریز و درشت تحصیلی و کاری و خانوادگی تان به همین مهارت داشتن در گفت و گو بستگی دارد چه؟ اگر پشت بسیاری از دلخوری هایتان از دیگران رعایت نکردن یک یا چند تا از این 10 مهارت باشد چه؟

رعایت این نکات شما را خوش صحبت می کند

 

 

1- جانبداری

 

طرف نظر خودتو را بگیر!

شاید با دیدن مهارت های دیگر این سوء تفاهم پیش بیاید که گفت و گو یعنی اینکه انسان خود را با آنچه دیگری می گوید، وفق دهد و از نظرات خود صرف نظر کند اما تسلیم و دنباله روی با روح گفت و گو منافات دارد.

برای همین اینکه بتوانیم از نظر خودمان دفاع کنیم، خودش یک بخش از گفت و گوست. اگر ما ریشه های حرفی که می زنیم را بشناسیم، راحت می توانیم از حرف خودمان دفاع کنیم. یادتان باشد صداقت اینجا هم شرط است. اینکه ما بگوییم چه تردیدهایی داریم و اینکه از دیگران برای تکمیل نظرمان کمک بگیریم هم بخشی از جانبداری ما از نظر خودمان است.

 

موضوعات مرتبط: آرامش در زندگی
 
 
این وب سایت جهت بسط وگسترش فرهنگ قرآنی ، با لا بردن سطح آگاهیهای دینی اعتقادی تربیتی