از چه سالي كارخود را در كاخ ها شروع كرديد؟
از سال 1330 در كاخ ها بودم. در آن زمان كاخ هاي سعد آباد جزو كاخ هايي بودند كه فقط در تابستان ها مورد استفاده قرار مي گرفتند.
در كاخي به نام «كاخ اختصاصي» در خيابان پاستور كارم را آغاز كردم. در آن زمان نه سال سن داشتم و به خاطر آنكه پدر و پدر بزرگم در اين دستگاه فعاليت مي كردند،من هم از خردسالي وارد اين كار شدم.
پدر و پدر بزرگتان در زمان سلطنت قاجارها در كاخ ها مشغول به كار بودند و يا پهلوي؟
خير پدر و پدر بزرگم در زمان پهلوي اول تا اوايل سلطنت پهلوي دوم در كاخ ها مشغول به كار بودند.
در آن دوره براي كار در دربار شرايط خاصي وجود داشت؟
كساني در اولويت بودندكه وابستگي به دستگاه داشتند. چون من در آن زمان پدر و پدر بزرگم و يك زماني عموي من هم جزو گارد رضا پهلوي بودند به همين دليل زماني كه تصميم گرفتم رسمي بشوم سال 51 بود كه به طور قطعي تصميم گرفتم وارد اين كار بشوم. در آن زمان به دنبال چند كار ديگر رفتم كه موفقيت آميز نبود و نهايتا در سال 51 تصميم قطعي ورود به اين كار را گرفتم.
در آن زمان درخواستم را به معاون وزير دربار(اعلم)، آقاي «ابوالفتح آتاباي» دادم. يك هفته بعد اطلاع دادند كه به كارگزيني بروم. در كارگزيني يك سري مدارك از من خواستند براي تحقيقات. البته چون سوابق من را مي دانستند زياد سخت گيري نكردند. چون از نه سالگي من به عنوان روز مزد در دربار كار مي كردم.
در درخواستم نوشته بودم: جناب آقاي آتاباي من فلاني هستم، پسر فلان كس و باعث افتخار است اگر درخواستم براي كار در وزارت دربار مورد قبول واقع شود. يك هفته بعد وقتي كه به من گفتند به كارگزيني مراجعه كنم، ديدم زير نامه من آقاي آتاباي نوشته است:«آقاي سمناني-رييس كارگزيني- اين شخص پدرش سال ها زحمت كشيده است لازم است كه هرچه سريعتر كارهاي استخدامي وي را انجام دهيد»
در زماني كه درخواست داديد، مشخص بود كه قرار است در كدام قسمت دربار مشغول به كار شويد؟
خير، ما فقط درخواست كار در كاخ را مي داديم، تشخيص اينكه هر متقاضي در چه قسمتي از كاخ مشغول به كار شود فقط با شخص آقاي آتاباي بود. ايشان با اولين نگاه مي گفتند كه اين شخص بايد كجاي دربار مشغول به كار شود.
گفتيد كه قبل از استخدام رسمي در دربار به صورت روزمزد كار مي كرديد، زماني كه روزمزد كار مي كرديد، فعاليتتان چه بود، در آن زمان چقدر حقوق مي گرفتيد؟
در زمان كودكي و نوجواني، وقتي شاه و ملكه تنيس بازي مي كردند، من توپ جمع مي كردم. بابت اين كار هم ، روزانه هفت تومان مي گرفتم.
براي كاري كه قرار بود انجام بدهيد، آموزشي ديديد؟
مدت خيلي كوتاهي آموزش هاي خاصي رادر دفتر آقاي آتاباي گذراندم. آموزش ها به خاطر اينكه مخصوص دربار بود، جايي اين آموزش ها داده نمي شد، مدت سه ماه اين آموزش ها را در معاونت وزارت دربار ديدم.
بعد از آن چه شد؟
اواخر اسفندماه، يك روز آتاباي مراصدا كرد، عادت داشت كه اسم افراد را نمي برد به من گفت:«پسر تو از فردا مي روي به كاخ سعد آباد، قسمت ظروف فعلا كارت را شروع كن. سر و ساماني بده تا ببينيم چه مي شود» بعد از آن من به كاخ سفيد( موزه ملت فعلي) به عنوان انبار دار ظروف كارم را آغاز كردم. تا آخر خدمتم كه زمان رفتن شاه از ايران بود پست رسمي من مسئول انبار و تشريفات و پذيرايي ها بود.
بعد از استخدام در دربار، بابت كاري كه انجام مي داديد، ماهانه چقدر حقوق مي گرفتيد؟
اولين حقوقي كه بعد از استخدام دريافت كردم مبلغ 400 تومان بود. البته يكسال بعد حكمي آمد كه حقوق من شد 420 تومان. كه اين حقوق هر سال اضافه مي شد.
شرح كارهايتان چه بود؟
من مستقيما، با آشپزخانه، قسمت ظروف و ميز ناهار شاه و ملكه در تماس بودم. يعني كارم از آشپزخانه شروع و به سر ميز غذاي شاه و ملكه ختم مي شد.
شما كه تا اين حد به شاه نزديك بوديد، آيا در خود سعد آباد زندگي مي كرديد؟
به ضرورت دين مبين اسلام ، هر يك از ما انسانها در بدن خود، يك روح مستقل داريم كه هنگام مرگ ، از بدن ما خارج شده و در جهان باقى مى ماند. و چون روز قيامت فرا رسيد، بدنها از خاك مى رويند هر كسى به بدن خود باز مى گردد. و انسان همان انسان دنيايى مى شود. انكار روح مستقل ، موجب كفر است . صريحترين آيه شريفه در اين باره - قطع نظر از آيات نفخ روح - آيه 42 سوره مباركه زمر مى باشد كه مى فرمايد:
(( الله يتوفى الانفس حين موتها و التى لم تمت فى منامها فيمسك التى قضى عليها الموت و يرسل الاخرى الى اجل مسمى ان فى ذلك لآيات لقوم يتفكرون )) (92)
يعنى : ( خداوند هنگام مرگ ، ارواح را تحويل مى گيرد و آنچه نمرده است آن را هنگام خواب تحويل مى گيرد (چون در خواب تحويل گرفت ) روحى را كه بر آن مرگ و تحويل گرفته شدن ، نوشته است ، نگه مى دارد. و روح ديگر را به بدن مى فرستد. در اين سخن ، آياتى هست براى آنهايى كه اهل تفكرند.
از اين آيه شريفه چند مطلب به دست مى آيد كه ذيلا بررسى مى كنيم :
1 - نسبت (موت ) به نفس و روح ، در جمله (لم تمت ) و (قضى عليها الموت ) به علت تحويل گرفته شدن است . وگرنه براى روح مرگى نيست . (والتى لم تمت ) يعنى روحى كه بدنش نمرده است و هنوز روح ، تحويل گرفته نشده است .
2 - (توفى ) به معناى تحويل گرفتن و اخذ كامل است . (الله يتوفى الانفس ) نشان مى دهد كه مرگ ، نيستى و نابودى نيست ، بلكه تحويل گرفته شدن است . جريان رفتن از دنيا در قرآن مجيد، نوعا با كلمه (توفى ؛ به معناى تحويل گرفته شدن آمده است ) بنابراين ، مرگ ، يك امر وجودى است .
3 - آيه شريفه ، صريح است در اينكه روح يك موجود مستقلى مى باشد و دو بار از بدن خارج مى شود؛ يكى به هنگام مرگ ، و ديگر، هر روز هنگام خواب تا رسيدن اجل موعود. به عبارت ديگر: دومى پيوسته ادامه دارد.
4 - از آيه شريفه معلوم مى شود كه در بدن انسان دو تا روح وجود دارد يكى روح عقل و روح انسانى و ديگرى ، روح زندگى و حيوانى . نهايت اينكه : هنگام مرگ ، هر دو روح از بدن خارج مى شوند اما هنگام خواب ، فقط روح انسانى خارج مى شود و روح زندگى در بدن باقى مى ماند. اين مطلب ، با روايتى كه صريح مى باشند، تكميل مى شود. در بحار الانوار (93) از امام كاظم - عليه السلام - نقل شده است كه فرمود: ( وقتى كه انسان به خواب مى رود، روح حيوانى در بدن اوست ، آنچه خارج مى شود (روح عقل ) است ):
(( ان المرء اذا فان روح الحيوان باقية فى البدن و الذى يخرج منه روح العقل )) .
عبد الغفار اسلمى ، راوى حديث و يا كسى كه در محضر امام - عليه السلام - حاضر بود، عرض كرد: خداى تعالى مى فرمايد: (( ان الله الانفس حين موتها اجل مسمى )) آيا اين طور نيست كه هر دو روح به طرف خدا مى رود؟ آنچه را بخواهد نگاه مى دارد و آنچه را بخواهد به بدن مى فرستد؟
امام - صلوات الله عليه - فرمود: (نه ، فقط ارواح عقول ، به طرف خدا مى روند و ارواح حيات باقى هستند. آنها فقط با مرگ خارج مى شوند):
(( فقال عليه السلام : انما يصير اليه ارواح العقول فاما ارواح الحياة فانها باقية فى البدن لا يخرج الا بالموت )) .
سپس فرمود: (اگر روح حيات خارج مى شد، بدن مى مرد و بى حركت مى ماند):
(( و لو كان روح الحياة خارجا لكان بدنا ملقى لا يتحرك )) .
و آنگاه اضافه فرمود: خداوند براى اين كار در قرآن مثالى زده و آن فرمان اصحاب كهف است كه مى فرمايد: (( و نقلبهم ذات اليمين و ذات الشمال )) (94).
يعنى : (بدن آنها را به طرف راست و چپ ، مى گردانيم . آيا نمى بينى كه حركات بدن ، نشان مى دهد كه در آنها ارواح حيات ، بوده است ؟).
همچنين استقلال روح ، از دو آيه ذيل ، كاملا آشكار است كه منكران معاد مى گفتند: (آيا وقتى كه مرديم و پوسيديم و در زمين گم شديم باز در خلقت جديدى خواهيم بود؟! (( و قالوا اذا ضللنا فى الارض ءانا لفى خلق جديد )) (95)
خداوند متعال در جواب آنان فرمود: (( قل يتوفاكم ملك الموت الذى و كل بكم ثم الى ربكم ترجعون )) (96).
يعنى : ((اى رسول ما به آنها) بگو شماى واقعى ، روح شماست ملك الموت كه ماءمور روح شماست ، جان شما را تحويل مى گيرد و آنگاه به سوى پروردگار باز مى گرديد).
آيه شريفه ، هم استقلال روح را مى فهماند و هم اينكه حقيقت انسان ، روح اوست نه بدن او كه مى پوسد و خاك مى شود. ولى ( روح ) در تحويل و اختيار ملك الموت است .
در اين زمينه آيات و روايات ، بسيار زياد است . تمام آيات برزخ كه درباره منعم و معذب بودن انسانها در عالم برزخ است ، و تمام آيات (( نفخت فيه من روحى )) و (( نفخ فيه من روحه )) دليل بر استقلال و بقاى روح است . مرحوم علامه مجلسى در بحارالانوار (97)، آيات و روايات و اقوال آن را در بابى به نام ( باب حقيقة الروح والنفس ) آورده است . در اينجا به عنوان تبريك سه حديث نقل مى شود:
(( عن اءبى جعفر عليه السلام قال : ان العباد اذا ناموا خرجت ارواحهم الى السماء فما راءت الروح فى السماء فهو الحق و ما راءت فى الهواء فهو الاضغاث )) (98).
يعنى : (بندگان چون بخوابند، ارواح آنها از بدن خارج شده و به سوى آسمان مى رود، روح ، آنچه را كه در آسمان ببيند آن حق است .
و آنچه را در هوا ببيند آن را خيالات آشفته مى باشد.).
2 - (( عن ابى عبدالله عليه السلام قال : مثل المؤ من و بدنه كجوهرة فى صندوق ، اذا خرجت الجوهرة منه طرح الصندوق و لم تتعب به قال : ان الارواح لا تمازج الابدان ولا تداخله ، انما هو كالكلل للبدن محيطة به )) .(99)
يعنى : (امام صادق - عليه السلام - فرمود: حكايت مؤ من و بدنش ؛ مانند گوهرى در صندوقى مى باشد؛ چون گوهر خارج شود، صندوق انداخته مى شود و گوهر از خارج شدن خود (يا انداخته شدن صندوق ) ناراحت نمى شود. و فرمود: ارواح با بدنها مخلوط و متداخل نمى شوند بلكه ارواح براى بدنها مانند تاجى هستند و آنها را احاطه كرده اند).
3 - (( قال امير المؤ منين عليه السلام - : لا ينام الرجل و هو جنب و لا ينام الا على طهور فان لم يجد الماء فليتيم فان روح المؤ من ترفع الى الله تبارك و تعالى فيقلبها و يبارك عليها فان كان اجلها قد حضر جعلها فى كنوز رحمته و ان لم يكن اجلها قد حضر بعث مع امنائه من ملائكته فيردونها فى جسدها )) (100)
يعنى : (اميرالمؤ منين - عليه السلام - فرمود: انسان در حال جنابت نخوابد بلكه هميشه در حال طهارت بخوابد. و اگر آب پيدا نكرد، تيمم نمايد؛ چون روح مؤ من (در حال خواب ) به طرف خدا بالا مى رود. پس خداوند آن را قبول كرده و بركت مى دهد. اگر اجلش رسيده باشد آن را در خزانه هاى رحمت خويش ، قرار مى دهد و گرنه ، آن را با ملائكه اى كه امين مى باشند مى فرستند پس ملائكه آن را به جسدش باز مى گردانند).
اين سه حديث شريف ، در استقلال و ورود و خروج ، صريح ، روشن و غير قابل تاءويل مى باشند.